نویسنده: دکتر مسعود کثیری، عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان
مقدمه:
کالبدشناسی یا آناتومی یا علم تشریح، شاخهای از زیستشناسی است که به بررسی ساختار و شیوهی کار تن و بدن جانداران میپردازد و زیر شاخههای آن کالبدشناسی جانوری و کالبدشناسی گیاهی میباشد. یک تعریف تقریباً کاملتر برای آناتومی، شناسایی قسمتهای مختلف بدن و ارتباط ساختمانی آنها با همدیگر میباشد. بجز کالبدشناسی میتوان از کلمه تشریح هم به عنوان یک معادل دیگر آناتومی نام برد. (http://fa.wikipedia.org/wiki/anatomy)برخی معتقدند که علم آناتومی که یکی از پایههای مهم علم پزشکی است، سه رسالت عمده دارد: «آموزش نامگذاری اجزای تن»، «آموزش جغرافیای بدن» و «همگام بودن با پیشرفتهای کاربردی اعضاء.» اجزای تن هر یک شناسنامه ای دارند و به همان نام در فرهنگهای پزشکی زنده ثبت شدهاند. تعداد نام اجزاء تن تقریبا به پنج هزار میرسد که اکثرا مبدا لاتین و یونانی دارند و با اضافه کردن پیشوندها و پسوندها و ترکیبات دیگر قریب به چندین ده هزار اسم و علامت بیماری از آنها مشتق میگردد. جغرافیای بدن که جایگاه و مجاورت اجزاء را میاموزد، باید توسط استادی آموزش داده شود که با کاربرد آنها سر و کار دارد. کاربرد آناتومی همگام با پیشرفت دانش پزشکی پیش میرود. در نتیجه دید آناتومی کلنیکی که با موجود زنده سر و کار دارد با دید آناتومی توصیفی که بر روی جسد کار میکند متفاوت است. (الهی، مقدمه استخوان شناسی، ص 1)
مختصری در خصوص تاریخچه علم تشریح
شاید بتوان گفت اولین اطلاعات پزشکی مسلمانان در خصوص علم تشریح از ترجمه آثار جالینوس به دست آمد، هر چند که جالینوس خود معتقد بود که بقراط بیش از او در علم تشریح حاذق بوده است. (رساله ابن اسحاق، ص 95) او در کنار کتابهای پزشکی مختلفی که نوشت، اصول کالبد شناسی را هم به عنوان شاخه ای از پزشکی و الهیات، برای پزشکان آینده مشخص نمود و به نظر میرسد که تا سالهای طولانی همه اعتقادات او مورد پذیرش پزشکان بعد از خودش قرار داشت. بر اساس نوشتههای پیشینیان، مجموعا از جالینوس حدود 12 کتاب و رساله در علم تشریح باقی مانده که بعدها مورد استفاده پزشکان قرار گرفته است. حنین ابن اسحاق که برخی از کتابهای تشریح جالینوس را برای یوحنا بن ماسویه، از یونانی به سریانی ترجمه نمود، معتقد است که اصول تشریح جالینوس مشتمل بر پانزده بخش، به شرح زیر میباشد:1- عضلات و رباطات دست 2- عضلات و رباطات پا 3- عصب و عروق دست و پا 4- عضلاتی که دو گونه و دو لب و چانه پایین و سر و گردن و دو شانه را به حرکت در میآورند. 5- عضلات سینه و شکم و پشت 6- آلات غذا (معده، امعا، کبد، طحال و...) 7- آلات تنفس 8- آلات قلب 9- دماغ و نخاع 10- چشم و زبان و مری 11- حنجره و استخوان لامی شکل 12- اعضای تولید مثل 13- رگهای زننده و غیر زننده 14- عصبی که از دماغ میروید 15- عصبی که از نخاع میروید
علی رغم وجود چنین پیشینه قوی و آثاری ارزشمند، و همچنین وجود مراکز دانشگاهی و بیمارستانی نسبتا پیشرفته در دنیای آنروز، علم تشریح پس از اقدامات جالینوس و نوشتههای او در مورد آن، رشد چشمگیری نکرد و با کمی تامل میتوان گفت، در همان مراحل اولیه متوقف گشت. دلیل این رکود هر چه باشد، نقش بازدارنده ادیان مختلف و به خصوص اعتقادات مذهبی پیشوایان کلیسا و پس از آن اسلام، در آن بی تاثیر نیست. حتی دانشگاه جندی شاپور هم که اوج عظمت دانش پزشکی در ایران قدیم بود، به دلیل اینکه توسط علمای نسطوری اداره گشته و با اصول و آداب مسیحی اداره میشد، نتوانست در این خصوص گامی مهم برداشته و پیشرفتی حاصل کند. علی رغم وجود پزشکان برجسته و صاحب سبکی در آنجا، هیچ کالبد شناس مطرحی را نمیتوان یافت که در این دانشگاه پرورش یافته باشد. (الگود، ص 368)
در قرون اولیه اسلامی، به تبع رکود علم پزشکی، علم تشریح هم به عنوان شاخه ای از آن، در همان حدود مانده و در این خصوص گامی جدید برداشته نشد. همانطور که میدانیم یکی از ادوار پرابهام و تاریک تاریخ سرزمین ایران یک قرن و نیم ابتدای استیلای امویان بر آن است. اطلاعات ما از تحولات انجام شده در این دوران، در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و علمی بسیار ناچیز است و به جرائت میتوان گفت که منبع یا ماخذ قابل اعتمادی برای روشن شدن تاریخ علم در این دوران موجود نیست. برخی از محققین معتقدند که آگاهی ما درباره علم در عصر ساسانی بیش از اطلاع ما از همین زمینه در صد سال اول استیلای عرب میباشد. (کمبریج،1381، ص 218)
این تاریکی که بر کلیه عرصههای تاریخ ایران در این دوران سایه افکنده، باعث بروز اظهار نظرهای متفاوت و گاهی متضاد در بین مورخین گشته است چنان که برخی قوم عرب را، قومی بی فرهنگ و بی توجه و حتی دشمن علم و دانش دانسته و معتقدند که مسلمانان به هر کجا که وارد شده علما را کشته و کتابخانهها را سوزاندند. برخی دیگر توصیههای اسلام در خصوص لزوم یادگیری علوم را ملاک قرار داده و مسلمانان را در همه جا حامی علم و دانش دانستهاند.
تا آنجا که از منابع بر میآید، به جرائت میتوان گفت که مسلمانان بعد از فتح جندی شاپور نه تنها قتل و ویرانی و کتاب سوزی نکردند بلکه با مردم با خوش رفتاری معامله کرده و مدرسه طب را دست نخورده در اختیار استادان مسیحی باقی گذاشتند و حتی برخی نویسندگان چون سید حسین نصر معتقد به استمرار حرکت علمی جندی شاپور در مقیاس وسیعتر میباشند. (همان، ص 330) آنچه مسلم است پس از پیروزی عرب بر ایران یک دوره سکوت و خاموشی از نظر علوم به خصوص علم طب در ایران ایجاد شد. از تمام آنچه که به عنوان فعالیت علمی میتوانیم از آن نام ببریم، در تمام خلافت دوران امویان در دمشق خبری در دست نداریم و در خصوص علم طب اگرچه از وجود مدرسه جندی شاپور و ادامه حیاتش اطلاع داریم و لی از نحوه کار و سیر تحولات علمی آن بی اطلاع هستیم. به قول الگود در تاریخ آن زمان حتی یک نام دیده نمیشود که فعالیت مدرسه را در فاصله بین بازگشت حارث بن کلده به نزد پیامبر و دعوت جورجیس اول، به نزد منصور دوانیقی نشان دهد.(الگود، ص 91)
اما دلیل این تاریکی و خاموشی چیست؟ آیا در این دوران فعالیتهای علمی در سطح وسیع آنچنان که در دوران ساسانیان وجود داشته، ادامه یافته است و به دلیل از بین رفتن منابع و شواهد امروزه اطلاع درستی از آنها در دست نیست؟ یا اینکه پس از استیلای عرب آهنگ فعالیتهای علمی کند و یا راکد شده و به همین دلیل این دوران سکوت و خاموشی بر سیر تحولات علمی به خصوص طب سایه گسترده است؟
به گمان میرسد که نظر دوم واقعی تر و با سیر حوادث روی داده در طی این صدوپنجاه سال بیشتر منطبق باشد. دلیل این رکود علمی را در چند چیز میتوان دانست. اول اینکه این نکته مسلم است که اعراب فاتح چیزی در زمینه علم و فرهنگ نداشتند که بر معارف ایران بیفزایند. منابع مطالعه درباره وضع علوم و طب مقارن ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان و در میان مسلمانان بسیار ناچیز است و اگر چیز مختصری هم در این خصوص موجود بوده، از بین رفته و به دست ما نرسیده است. اگر از آثار پزشکی که بعدا نوشته شده بگذریم، جز اشارات پراکنده ای که در اشعار عرب و در خود قران وارد شده چیز دیگری در دست نداریم. (همان، ص 83) دلیل دومی که میتوان بیان کرد، در واقع همان رابطه ای است که بین قوم غالب و مغلوب شکل گرفته و در این مورد این رابطه در بین اعراب فاتح و ایرانیان مغلوب وجود داشته است. اگر بپذیریم که گسترش فعالیتهای علمی همیشه در طول تاریخ در پناه حمایت حکومتها و سلسلههای محلی قرار داشته و بدون پشتیبانی مادی و معنوی آنها اینگونه فعالیتها امکان پذیر نبوده است، و اگر بپذیریم، هرچند که ممکن است به مذاق ما خوش نیاید، که ما قوم مغلوب بوده و اعراب نگاه فاتحانه ای به ما داشتهاند، دیگر نباید انتظار شکوفایی علم و دانش و به خصوص علم طب را در این دوران داشت. سراسر دوران حکومت امویان، ایران دستخوش حوادث و جنگ و آشوبهای فراوانی بود که هر کدام از آنها باعث میشد دانشمندان و اطباء به جای پرداختن به مسائل علمی تنها به فکر حفظ جان و مال و احیانا موقعیت خودشان باشند. در ضمن از آنجا که ایران از سرزمینهای مفتوحه بود، در نظر اعراب به عنوان عرصه ای برای گسترش اسلام، منبع ثروت برای تامین مخارج حکومت اسلامی و احیانا مرکزی که ممکن است یاغیان و ناراضیان حکومت اسلامی آنجا را پناهگاه خود کنند نگریسته میشد و به دلیل همین دیدگاه میدان و جولانگاهی برای دانش پروری و علم اندوزی باقی نمیماند. ویکتور دانر در این باره معتقد است که در ابتدا (دوران اموی) به بخش ایرانی عالم اسلام توجه اندکی شده بود زیرا مرکز صحنه که در دست پیشگامان و راهنمایان بود نخست در حجاز و سپس بعدها در دمشق و بغداد قرار داشت. این امر تا حد زیادی به واسطه خاستگاههای اسلام در حجاز و جابجاییهای بعدی پایتخت آن و انتقال بعدی مراکز فرهنگی به جاهای دیگر بود. (کمبریج،1381، ص 320)
با توجه به همه مسائل گفته شده در بالا و با پذیرش اینکه ما در آن زمان کشوری مستقل نبوده و به عنوان بخشی از حکومت اسلامی که از مرکز آن در خارج از ایران قرار داشت، محسوب میشدیم، میتوان این دوران دویست ساله رکود علمی، خاموشی فرهنگی، ابهام تاریخی و یا به قول دکتر زرین کوب دو قرن سکوت را توجیه کرد.
با فروپاشی دولت اموی و روی کار آمدن عباسیان، نگرش طبقاتی که در زمان آنها به وجود آمده و برتری عرب را بر عجم تبلیغ میکرد تضعیف شده و خلفا گرایش بیشتری نسبت به حضور عنصر غیر عرب در دستگاه خلافت پیدا کردند. یکی از مصادیق بارز این تمایل حضور پزشکان ایرانی در دستگاه خلافت از زمان منصور به بعد بود. این حضور به حدی پررنگ جلوه گرشد که برخی نویسندگان معتقدند، منصب وزارت که در ابتدای دوران عباسی شکل گرفت اغلب در اختیار پزشکان قرار میگرفت. (الگود، ص 92) البته شاید این نکته از نظر این دسته نویسندگان مخفی مانده باشد که در آن زمان اهل علم به یک یا چند شاخه از علوم بسنده نکرده و معمولا عالم به همه علوم زمانه به خصوص پزشکی بودند.
به هر حال در این دوران است که ما شاهد تحولات جدیدی در عرصه علوم به خصوص علم طب هستیم. علم تشریح هم به عنوان قسمتی از علم طب تا حدی از انزوا خارج شده و اولین اقدام عملی ثبت شده درتاریخ طب اسلامی، در خصوص کالبد شکافی، البته نه بر روی انسان، انجام شد. یوحنا ابن ماسویه شاید اولین پزشکی بود که در دوران اسلامی دست به عمل تشریح زد و برای این منظور بوزینه ای را پرورش داده و تشریح کرد و بر اساس آن کتابی نوشت که گرچه در زمان خودش مهمترین و معروفترین کتاب بود، ولی متاسفانه امروز از آن اثری باقی نیست. (طبقات الاطبا ج 1 ص 178) پس از اقدمات یوحنا، تا قرنها علم تشریح تکامل دیگری پیدا نکرده و همچنان در همان مرحله باقی ماند و گرچه علم تشریح نقطه تلاقی علم پزشکی و الهیات بود و گروهی از فلاسفه هم به دلیل تبیین حکمت الهی بدان علاقه مند بودند، ولی فلاسفه و پزشکان برجسته ای همچون علی بن عباس اهوازی و ابن سینا هم نتوانستند چیز زیادی به آن افزوده و تنها به ذکر اطلاعات گذشتگان بسنده کردند. دلیل عمده چنین رکودی را در مقدمه ای که ابن نفیس بر کتاب ابن سینا نوشته میتوان یافت. او معتقد است که ممنوعیت شرعی در عمل تشریح و احساسات محبت آمیز ما نسبت به مردگان دو عامل بازدارنده پیشرفت علم تشریح است. (الگود، ص 368)
منصور بن محمد و تحول علم تشریح
رکود علم تشریح، به دلیل همان موانع ذکر شده، قرنها ادامه داشت. گرچه در فاصله این سالها گاه گاه به برخی از تالیفات در این خصوص بر میخوریم و برخی از پزشکان همچون، فقیه نجم الدین محمود شیرازی کتابهایی در علم تشریح نوشتهاند، ولی هیچ کدام از این کارها تحولی چشمگیر در این علم بوجود نیاورد تا هنگامیکه منصور بن محمد بن احمد بن یوسف بن الیاس شیرازی، اولین کتاب مصورتشریح را به زبان فارسی نوشته و به درگاه امیر پیر محمد بهادر، نوه امیر تیمور گورکان تقدیم نمود و بدین صورت تحولی بزرگ برای اولین بار در علم تشریح بدن انسان بوجود آمد که در نوع خود بی نظیر بود. علت بی نظیر بودن این کتاب در عالم اسلام، نه تنها در تنوع مطالب و ابداع شیوه ای جدید در دسته بندی و ارائه دانش تشریح، بلکه بیش از آن درمصور بودن آن است زیرا مولف، با نادیده انگاشتن برخی دستورات مذهبی مبنی بر حرمت کشیدن تصویر انسان، هنر تصویر سازی را به خدمت خود گرفته و رساله مصور زیبایی بوجود آورد. هر چند که از گذشته دور حکما و پزشکان، تصاویر بسیار ساده ای را برای بیان مطالب علم تشریح به کار میبردند، ولی برخی معتقدند اولین کسی که علم تشریح بدن انسان رابه کمک استفاده از هنر نقاشی، متحول کرد لئورناردو داوینچی است که در سالهای 1519- 1452 میلادی زندگی میکرد (http://www.academist.ir/forum/showthread.php?tid=66) با این وجود آنچه که تا کنون بیان نشده این است که در محدوده جهان اسلام، منصور بن محمد اولین شخصی بود که توانست محدودیتهای مذهبی، هم در خصوص تشریح بدن انسان و هم در خصوص تصویر سازی را کنار گذارده و اولین آناتومی مصوردنیای اسلام را به شیوه ای جدید بنویسد. ضمن اینکه با در نظر گرفتن زمان حیات او که حدود یکصد سال جلوتر از داوینچی میزیسته، میتوان او را پیشرو در این کار دانست.این پزشک شهیر نواده مولانا جلال الدین احمد بن یوسف بن الیاس شیرازی و یکی از نتیجههای برادر نجم الدین محمود بن الیاس، پزشک معروف شیراز است. از آنچه گفته شد چنین برمی آید که او از خانواده ای شهیر، که پزشکان برجسته ای از آن برخاستهاند بودهاند، برخوردار بوده و در طی مسیر تحصیل و دانش آموزی، از این ذخیره خانوادگی بهره فراوان برده است. بر اساس اظهارات نویسنده کتاب گنجینه بهارستان، در مقدمه کتاب غیاثیه، شجره نامه خانوادگی منصور به شکل زیر است: نام نیای بزرگ آنها محمد بوده که پسری به نام شیرباریک داشته است. پسر شیرباریک، صاین الدین الیاس بوده که بر اساس نوشتههای فرزندانش، ضمن اینکه مقامی مذهبی و عرفانی داشته، در علم طب هم صاحب آوازه بوده است. از صاین الدین دو پسر بر جای مانده که یکی نجم الدین محمود صاحب رساله پر آوازه غیاثیه است و دیگری یوسف، که از یوسف پسری بر جای ماند به نام جلال الدین احمد که بنا به گفته نویسنده گنجینه بهارستان، جامع علم طب و احوال صوفیه بوده است. یکی از فرزندان احمد، محمد بود و او پدر منصور، نویسنده این کتاب است. (گنجینه بهارستان، ص 35)
بر سر تعداد تالیفات منصور، در بین نویسندگان اختلاف وجود دارد چنانکه نویسنده کتاب تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی معتقد است که از تالیفات منصور بن محمد سه کتاب به نامهای «غیاثیه»، «کفایه مجاهدیه» و کتاب تشریح حاضر شناخته شده است، و معتقد است که از غیاثیه، نسخه منحصر به فردی در کلکته موجود است (الگود، ص 390) ولی برخی دیگر کتاب غیاثیه را مربوط به نجم الدین محمود دانسته و به جای آن کتابی به نام رساله چوب چینی را منصوب به منصور میدانند. (منزوی، ص 3375) کتاب کفایه او به نام مجاهد السلطنه والدین سلطان زین العابدین بن شاه شجاع که بین سالهای 786 تا 793 هجری حاکم فارس بوده، تالیف شده و به همین دلیل کلمه مجاهدیه در ترکیب این کتاب به کار رفته است. (میر، ص 155) این کتاب در سال 1873 میلادی در لکنهو هند با چاپ سنگی به چاپ رسیده است. کتاب دیگر او که ظاهرا به نام «تشریح البدن» و یا «تشریح الابدان» معروف است، همین کتاب مورد بحث میباشد که نسخ معدودی از آن در دسترس میباشد. محمد تقی میر در کتاب پزشکان نامی پارس، ذیل شرح حال منصور بن محمد مینویسد که درفهرست Bochet جلد دوم جزء کتب خطی کتابخانه ملی پاریس به کتابی به نام تشریح البدن از منصور بن محمد بن احمد بن یوسف بن الیاس شیرازی بر میخوریم و همچنین در India office liberary لندن نسخه دیگری از این کتاب دیدهام به اسم تشریح منصوری که به امیرزاده پیر محمد بهادر خان تقدیم و اهدا شده است. (میر، ص 233) اما بر اساس نوشتههای احمد منزوی نسخ دیگری از این کتاب در کشورهای ایران، ترکیه و هند وجود دارد (منزوی، ص 3376) که تعدد تاریخ کتابت آنها نشانگر این موضوع است که این کتاب برای سالهای زیاد، به عنوان مرجعی رسمی برای آموزش علم تشریح به کار میرفته است.
این کتاب از یک شرح تقدیم وهفت قسمت مجزا تشکیل گشته است. در قسمت شرح تقدیم نویسنده، پس از حمد و ثنای خداوند، خودش را منصور بن محمد بن احمد نامیده و کتاب را به سلطان ابن السلطان، ضیا الحق و السلطنه و الدنیا والدین میرزاده پیر محمد بهادر تقدیم نموده است. پس از آن قسمت اول که مقدمه است آورده شده و در این قسمت با یک بحث طولانی درباره حکمت خلق انسان و بیان نظریات برخی از حکمای قدیم در این خصوص روبرو میشویم. پس از این مقدمه بخش اول که در مورد تشریح سیستم اسکلتی و بیان تعداد استخوانهای بدن میباشد شروع گشته و تعداد استخوانهای بدن را 248 مورد ذکر میکند. فصل دوم تحت عنوان «در ذکر عصب و اقسام او» به شرح سلسله اعصاب پرداخته و به تفصیل در مورد اعصابی که از مغز سرچشمه گرفته و تعداد آنها را هفت عدد میدانسته و اعصاب نخاعی که آنها را سی و یک جفت میشناخته، سخن گفته است. فصل سوم کتاب با عنوان «در ذکر عضل و کیفیت حدوث آن» به معرفی شرح کلی ساختمان یک عضله و معرفی اشکال مختلف آن و همچنین ذکر تعداد عضلات بدن میپردازد. فصل چهارم که «در بحث اوراد و شعوب آن» نام دارد، مبحثی است در خصوص سلسله وریدها (سیاهرگها) و شاخههای مختلف آن و جالب توجه اینکه آنزمان به دلیل عدم شناسایی سیستم گردش خون، سرچشمه وریدها را از کبد دانسته و معتقد بودند که وریدها، جوهر طبیعی را از کبد به قسمتهای مختلف بدن میرسانند. فصل پنجم با عنوان «در شرایین و انواع آن» به شرح سیستم شریانی (سرخرگی) میپردازد و کار قلب و شریانها را رساندن هوا و جوهر حیاتی به قسمتهای مختلف بدن میداند. عنوان فصل آخر کتاب، «در اعضای مرکبه و کیفیت تولد جنین» بیانگر این مسئله است که در طب قدیم جنین شناسی را به عنوان قسمتی از علم تشریح میدانستند. این فصل از کتاب پس از تشریح اعضای مرکبه که همان عضو، به تعبیر امروزی میباشد، به بحث درباره آبستنی و جنین شناسی میپردازد که خود بحثی طولانی و پیچیده است.
پس از منصور بن محمد تا سالها بلکه تا چند قرن، کار مهمی در این خصوص صورت نگرفت و کتاب او همچنان به عنوان مهمترین منبع علم تشرح مورد استفاده عموم دانشجویان طب قرار داشت تا اینکه علم تشریح به شکل نوین و علمی از غرب وارد ایران شد. دکتر پولاک اولین کسی بود که کالبد شناسی علمی را در ایران انجام داد. این عمل که به دلیل محدودیتهای مذهبی در ایران با مشکل مواجه بود، برای اولین بار بر روی همکار خود او به نام زاتی (zatti) صورت گرفت. جریان از این قرار بود که زاتی در تاریخ 6 ربیع الاول 1270 ه.ق به طور ناگهانی درگذشت و خبر فوتش سر و صدای زیادی در ایران به راه انداخت وباعث شد که از پولاک درخواست گردد تا جسد او را کالبد شکافی کرده تا شائبههای پیرامون مرگ مشکوک او از بین برود. دکتر پولاک این مسئله را قبول کرده و این کالبد شکافی انجام شد. پولاک در کتاب خود در مورد کالبد شکافی و محدودیتهای مذهبی که در آن زمان برای این کار قائل بودند مینویسد که کتاب درس تشریح من فقط مشتمل بر مبادی این علم بود. از این گذشته پرداختن اصولی و عمقی به این رشته هم به نظر من بی فایده میآمد زیرا پیش دادرسهای مذهبی مرا از کالبد شکافی حتی در مورد جنایتکاران منع میکردند. فقط یک بار در حین اعدامهای دسته جمعی بابیها که سوء قصدی به جان شاه کرده بودند، از من تقاضا شد که اجساد آنان را تشریح کنم تا از این طریق حتی پس از مرگ هم مورد بی احترامی قرار بگیرند. اما من هیچ نمیخواستم که وسیله انتقام قرار بگیرم و نفرت تمام این فرقه را به خود جلب کنم. بدین صورت بود که به هنگام تدریس از کالبد حیوانات و تصاویر و وسایل دیگر سود میجستم. اما بعدها کتاب جراحی خود را به صورت اساسی تر و مفصلتر در دو جلد تصنیف کردم و تعلیقی بدان در باب بیماریهای چشم افزودم. (پولاک، 1363، ص 211)
منابع:
- رساله حنین ابن اسحاق الی علی بن یحیی فی ذکر ما ترجم من کتب جالینوس، متن عربی با ترجمه فارسی، به اهتمام مهدی محقق، انتشارات انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1384
- میر، محمد تقی، پزشکان نامی پارس، ویرایش دوم، انتشارات دانشگاه شیراز، 1363
- الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران و سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه دکتر باهر فرقانی، امیر کبیر،1371
- پژوهش دانشگاه کمریج، جلد چهارم، تاریخ ایران (از فروپاشی دولت ساسانیان تا آمدن سلجوقیان)، امیر کبیر 1381
- ابن ابی اصیبعه، موفق الدین ابوالعباس احمد بن قاسم سعدی خزرجی، عیون الانباء فی طبقات الطباء، تصحیح نزار رضا، چاپ بیروت
- منزوی، احمد، فهرستواره کتابهای فارسی، جلد پنجم، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، تهران، 1380
- فهرست نسخ طبی خطی موجود در کتابخانه مجلس شورای اسلامی، گردآورنده موسسه مطالعات تاریخ پزشکی طب اسلامی و مکمل، دانشگاه علوم پزشکی ایران، 1382
- نجم الدین محمود بن صاالدین الیاس شیرازی، غیاثیه، گنجینه بهارستان
- منصور بن محمد بن احمد شیرازی، تشریح بدن انسان معروف به تشریح منصوری، به کوشش سید حسین برقعی، موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران، تهران، 1383
- منصور بن محمد بن احمد بن یوسف بن الیاس شیرازی، تشریح الابدان، با مقدمه یوسف بیگ باباپور، نشر مجمع ذخائر اسلامی، قم، 1385
- الهی، بهرام، استخوان شناسی،انتشارات جیحون، تهران، 1370
- الهی، بهرام، آناتومی اندام فوقانی و تحتانی و مفاصل، انتشارات جیحون، تهران، 1368
- مستقیمی، جمال الدین، کالبد شناسی انسانی، انتشارات شهرآب، تهران، 1379
- امامی میبدی، محمد علی، کالبد شناسی و کالبد شکافی دستگاه عصبی مرکزی، جلد دوم، نشر کرانه، مشهد، 1369
- اسنل، ریچارد، آناتومی بالینی سر و گردن برای دانشجویان پزشکی، ترجمه عباس اسماعیلی – حسین ضرابیان – کامران منشی، تصحیح و راهنمایی از ابراهیم اسفندیاری، انتشارات دانشگاه علوم پزشکی اصفهان، 1370
- الهی، بهرام، آناتومی تنه، انتشارات جیحون، تهران، 1370
- پولاک، ژاکوب ادوارد، تشریح بدن انسان، دیباچه محمد مهدی اصفهانی، نشر موسسه مطالعات تاریخ پزشکی، طب اسلامی و مکمل دانشگاه علوم پزشکی ایران، تهران، 1387
- Lecture notes on anatomy- d.b.moffat – Blackwell scientific publications oxford London Edinburgh 1987
- Lasts anatomy regional and applied – edited by R.M.H mc minn – MD.PHD.FRCS- Royal college of surgeons of England and university of London.uk- eighth edition
- http://en.wikipedia.org
- http://www.academist.ir/forum/showthread.php?tid=66