پیروزی بر مواد اولیه

روز اول فوریه ی سال 1814 درحالی که کارنوی Carnot(1) پیرو نامدار تمام نبوغ عظیم خود را برای نجات فرانسه از خطر هجوم بیگانگان بکار می برد، ناپلئون او را احضار کرد و گفت: «من شما را به سمت حاکم بندر آنور معین می کنم،
دوشنبه، 11 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پیروزی بر مواد اولیه
 پیروزی بر مواد اولیه

نویسنده: پی یر روسو
مترجم: حسن صفاری



 

روز اول فوریه ی سال 1814 درحالی که کارنوی Carnot(1) پیرو نامدار تمام نبوغ عظیم خود را برای نجات فرانسه از خطر هجوم بیگانگان بکار می برد، ناپلئون او را احضار کرد و گفت: «من شما را به سمت حاکم بندر آنور معین می کنم، از آن دفاع کنید و بدانید که این بندر قورخانه ی بزرگ دریایی ما و یکی از کلیدهای امپراطوری است». اما فردای آن روز که کارنو می خواست عازم محل مأموریت جدید خود شود اهل دفتر و اعضای ادارات از نکته ای آگاه شدند که سخت ایشان را نگران کرد: تشکیلات دهنده ی پیروزی رتبه ی ژنرالی نداشت! کارنو فقط فرمانده ی گردان بود و بنابراین حاکم شدن او اشکال اداری پیش می آورد!... مسلماً چون هیچ کس حاضر نبود که خطر عدم اطاعت از امپراطور را تحمل کند، اهل ادارات، که عدم پیروی از مقررات وجدان ایشان را ناراحت می کرد، با تعجیل درصد بر آمدند که هر چه زودتر این مشکل اداری را حل کنند. بنابراین در طی چند دقیقه به فرمانده ی گردان چهار درجه ی متوالی دادند و او را درجه ی سرلشکری بخشیدند... و با این حال بندر آنور نجات نیافت.
نتیجه ی اخلاقی که ما از این حکایت می گیریم آن است که با وجود همه ی کوشش صاحبان دفاتر و اهل ادارات که صورت ظاهر قوانین و مقررات را حفظ کنند، مدتها بود که دستورهای قدیمی و سنن دیرین را کنار گذاشته بودند. از بیست سال قبل از این تاریخ که جنگ در کشور فرانسه و قاره ی اروپا بیداد می کرد، جنگی خونریز و خون آشام، که بر خلاف گذشته مشغله ی اشراف و نجبای جنگجو نبود، بلکه به واقع مابین ملت ها انجام می گرفت، مجبور شده بودند که «از هر چوبی تیر بسازند» (2) و «مردان شایسته را در مقامات شایسته» (3)قرار دهند و برای اینکه بتوانند حداکثر بهره برداری را از اوضاع و احوال نمایند چاره ای نداشتند که رو به کسانی آرند که برای امور معین صاحب مطالعات دقیق بودند: این اشخاص همان دانشمندان می باشند.
بلی این موضوع حقیقت دارد که کارنو ژنرال نبود و حتی در سال 1793 که هیئت منافع عمومی انقلاب فرانسه او را مأمور کرد که وضع نظامی را بررسی کند و تجدید تشکیلات دهد و سطح آن را بالا آورد، حتی درجه ی سروانی هم نداشت، اما در عوض وی مردی از اهل علم و مهندسی استاد بود که می توانست مسئله ای را که با آن مواجه بود به طور منطقی و استدلالی مطرح کند و در حل آن بکوشد. همین موضوع موجب شد که این مهندس ساده که از لحاظ درجه در مراتب مادون قرار داشت اما در فن لشکر کشی صاحب نبوغ خاص بود توانست کشور فرانسه را از هجوم اجانب نجات دهد.

به منظور دفاع از خویش و امکان تغذیه

جنگی را که هئیت قانون گذاران انقلاب فرانسه در روز 20 ماه آوریل سال 1792 اعلام داشتند، جنگی مانند جنگهای دیگر نبود. این جنگ در واقع جهادی بود که دولت انقلابی برعلیه مجموعه ی اروپای پیر و سلطنت طلب، که با هم بر علیه انقلاب متحد شده بودند، اعلام می کرد مملکت فرانسه که 26 یا 27 میلیون جمیعت داشت تمام منابع ممکن خود را، اعم از افراد و پول و مواد لازم، تجهیز کرده بود و این موضوع تا آن هنگام سابقه نداشت. انگلستان که در واقع روح متحدین اروپایی و سلطنت طلب بود نیز جنگی راشروع کرده بود که روشهای آن به وضع بی سابقه ای با «روشهای زیبای جنگ فونتنوآ» (4) Fontenoy تفاوت داشت و سواره نظام سنت جرج را با تمام قدرت ایشان وارد میدان عمل می کرد.
مملکت فرانسه تمام مردان سالم را اسلحه بدست داده بود و زنان و پیر مردان را در قورخانه ها و پشت جبهه ها به کار می گماشت؛ بسیاری ازسرجوخه های 25 ساله را درجه ی ژنرالی بخشیده و هر چیز از اموال ملت را که ممکن بود مورد استفاده ی سربازان قرار گیرد بدون ذره ای ترحم مصادره می کرد. از سوی دیگر انگلستان کشتی های جنگی خود را بر روی تمام خطوط ارتباطی دریایی به محافظت واداشته و همه ی وسایلی را که مواد غذایی یا مواد اولیه به سوی فرانسه می آوردند یا ضبط و یا معدوم می کرد و گذشته از آن توده های عظیمی از اسکناسهای تقلبی در تمام خاک فرانسه منتشر کرده بود تا در صورتی که شکست نظامی امکان ناپذیر گردد ایجاد اختلال و شکست اقتصادی و مالی کند.
خلاصه ی موضوع آن است که هر دو طرف مبارزه با نهایت شدت و خشونت در مقابل یکدیگر صف بندی کرده و چون می دانستند که این بار تمام موجودیت آنها در معرض خطر است هر سلاحی را که امکان استفاده داشت در دسترس قرار داده بودند.
وضع مملکت فرانسه از همه لحاظ رقت آور بود؛ حدود دریایی آن را ناوگان انگلیسی احاطه کرده و سرحدات زمینی به وسیله ی قشون برای مهاجم مسدود شده بود به طوری که نمی توانست فلزی را که برای تهیه ی سلاح لازم داشت و مواد غذایی لازم را که متمم بدیهی تولیدات داخلی بودند بدست آورد. آنچه که بیش از همه او را آزار می داد فقدان پولاد تصفیه شده ی انگلیسی و قند امریکایی و شوره ی هندی و شاهدانه ی اروپای شمالی بود، درحالی که قسمت عمده ی تولیدات در این کشور هنوز در مرحله ی ساده ی پیشه وری فردی بود و تازه خود را آماده می ساخت که با روش صنایع بزرگ آشنایی یابد، ناگهان انقلاب سال 1789 او را غافلگیر کرد و نتیجه این شد که در این هنگام کارخانه های لازم وجود نداشت. و به خصوص با روشهای فنی تولید آشنایی نداشتند، می بایست همه چیز را به وجود آورند و در واقع از صفر شروع کنند.
لازار کارنو که اداره ی این کار مهم را بر عهده گرفته بود به این منظور در سال 1793 به متخصصین روی آورد. و این متخصصین عبارت از دانشمندان و اهل فن بودند.
این تجهیز تمام قوای فرهنگی ملت، یکی از پرشورترین صفحات تاریخ فرانسه است. مهندس نظامی پریورودو لاکوت دور (5)Prieur de la cote'or مأمور تهیه ی مهمات جنگی گردید. ریاضی دان مشهور مونژ Monge کار تولید فولاد و توپ را بر عهده گرفت و همکار او لاگرانژ Lagrange مأمور محاسبه ی تیرهای توپخانه شد. شاپتال Chaptal و برتوله Berthollet و گیتون دوموروو Guiton Morveau و فورکروا Fourcroy و هاسن فراتز Hassen fratz که همه از بهترین شیمی دانان فرانسه بودند دست به کار تهیه ی باروت و مواد آتش زننده و اختراع و استفاده از ماشین ها و آلات و ابزاری شدند که محاصره ی کشور آنها را ضروری کرده بود.
نتیجه ی کلیه ی این فعالیت ها این شد که فورکروآ توانست در سال 1794 در گزارش خویش تحت عنوان «درباره ی فنونی که برای دفاع از جمهوری به کار رفت» چنین اظهار دارد:
«در مدت 9 ماه دوازده میلیون لیور شوره وارد در انبارهای جمهوری گردید و حال آن که قبل از اقدامات دولت انقلابی به زحمت نزدیک به یک میلیون لیورشوره از بعضی نقاط کشور استخراج می شد.
«تقریباً در همین مدت روش خاصی که به کمک آن می توانستند با به کار بردن ماشین های بسیار ساده باروت بسازند اختراع شد و بلافاصله مورد استفاده قرار گرفت.
«در تمام جمهوری فقط یک کارخانه برای تولید اسلحه ی سفید در کلاینگشتال Kleingestal وجود داشت... ما توانستیم تعداد زیادی کارگاه به وجود آوریم که اکنون تمام اسلحه ی مورد احتیاج را در اختیار ارتش قرار می دهند.
«تا کنون فرانسه برای تهیه ی فولاد دست احتیاج به سوی ممالک مجاور دراز می کرد. در زمان عادی هر سال بیش از چهار میلیون از این بابت فقط به دو کشور آلمان و انگلستان می پرداختیم. اکنون چندین کارگاه در نقاطی که اطلاعی از این فن وجود نداشت ایجاد کرده ایم. نظرهای عمومی در خصوص زغال ومعادن که سابق بر این برای تولید فولاد نامساعد بوده است به تدریج معدوم شدند.
«در روشهایی که برای ساختن تفنگ بکار می رفت تجدید نظر کردیم و اکنون بسیاری از قطعات تفنگ را به کمک ماشین می سازیم.
«در فرانسه مس وجود نداشته است. به این منظور از فلز زنگ ها و ناقوسها استفاده کردیم و با کمک روشهای جدید شیمیایی اکون در واقع معدنی از مس در اختیار داریم که می توان از آن بهره برداری کرد و چندین کارگاه که به این منظور ایجاد شده اند اکنون در نهایت فعالیت هستند. کارخانه های توپ ریزی متعدد ایجاد شد و ضمناً از مسی که با ذوب کردن ناقوسها بدست آورده ایم برای تجهیز کشتی ها نیز استفاده می کنیم. گذشته از آن با ابداع تهیه ی توپ به کمک آهن ذوب شده تعداد زیادی کارخانه ها و کوره های ذوب فلز و ریخته گری بوجود آوردیم.
«توپهایی را که در نتیجه ی کثرت استعمال لومیر (6) Lumiereآنها دچار فراخی می گردید و مورد استفاده نبود سابقاً با مخارج زیاد به قورخانه ها و مراکز اسلحه سازی می فرستادند، اکنون روشی اختراع کردیم که بتوانیم این تعمیر را با سهولت در انبارهای توپخانه ها و یا در صورت لزوم در خود میدان جنگ انجام دهیم.
«بالونها و انواع آئروستا را تبدیل به وسایل مفید جنگی کرده ایم.
«تلگراف وسیله ی کسب اطلاع مفید و سریعی در اختیار انقلاب گذاشته است.
«فن ساختمان بلور و انواع دوربینهایی که نور را پخش نمی کنند. Achromatique نیز مورد توجه هیئت منافع عمومی است.»
از تمام مردم مملکت دعوت کرده بودند که در کار فوق العاده ی دفاع کشور تشریک مساعی کنند. دانش مفرح و اطلاعات پرعشوه و ناز قبل از سال 1789 که بکار مجلس آرایی می رفت نابود شد و جای خود را به یک سلسله تفحصات حقیقت جویانه و مفید که در مرحله ی اول اهمیت بوده اند داد. در مجاورت روزنامه های قدیمی از قبیل روزنامه ی دانشمندان و سایر مجلات جدید به وجود آمد که طی اوراق آنها بزرگترین دانشمند کوشش می کردند که دانش را در اختیار عموم بگذارند و در خدمت ملت به کار برند، مثلا:
واندرموند Vandetmonde و مونژ و برتوله در یکی از مجلات بنام «ملاحظاتی در باره ی فیزیک و تاریخ طبیعی و هنرها» تعلیم می داند که چگونه می توان فولاد ساخت؛ مجله ای به نام «گزارش ده روزه ی ادبی و فلسفی» مقاله ای درباره معادن شوره ی فرانسه و روش استخراج شوره نشر می کرد و «روزنامه ی معادن» روشهای فنی بهره برداری از معادن زغال سنگ را تعلیم می داد و بالاخره مجله ای به نام «کتابخانه ی فیزیک و اقتصاد» درباره ی فنون جدید بهره برداری از منابع کشاورزی بحث می کرد و یک سلسله مجلات دیگر از این قبیل نیز وجود داشت به طوری که شارل کوکبر Charles coquebert در سال 1794 در روزنامه ی معادن چنین اظهار می داشت:
«همه ی اینها به منظور آن است که علوم و فنون و اطلاعات بسیار مفید را در همه جا شیوع دهیم و برای ارتشهای خود وسایل پیروزی را فراهم آوریم...
«اگر ما امروزه بهتر از سابق از مواهب طبیعت استفاده می کنیم و اگر بیش از پیش متکی به سرزمین خود و به صنایع خویش هستیم همه ی اینها را مرهون جنگی که در پیش گرفته ایم می باشیم.»
انقلاب برای آنکه عطش عمومی را برای آموختن تسکین دهد اقدام به ایجاد مدارس فنی بسیار کرد، از دوران قدیم فقط یک مدرسه از ا ین نوع یعنی مدرسه ی نظامی مزیر Mezieres به میراث مانده بود که مردانی از قبیل مونژ و کارنو و پریور دولاکوت دور از آن خارج شدند، مجلس کنوانسیون مدارس دیگری بر آن افزود که از جمله ی آنها باید مدرسه ی معدن (1793) و مدرسه ی پولی تکنیک و کنسرواتوآر هنرها و مشاغل (1799) رانام برد.(7)
اما دشمن نیز بیکار ننشست و در مقابل چنین کوششی مجبور شد که پاسخ متشابهی بگوید تا بتواند از منابع خود حداکثر استفاده را بدست آورد، در مقابل مدرسه ی نظامی مزیر فرانسه از سال 1772 مدرسه متشابه وولویچ Woolwich را تأسیس کرده بودند و ایجاد این مدرسه مرهون دو افسر جوان توپخانه ی انگلیسی بود، با این حال تعلیمات فنی به مهندسین آینده engineers(8) فقط طی دوره ی تعلیماتی که در کارگاه می آموختند داده می شد، سالها بعد یکی از استادان دانشگاه گلاسگو به نام جورج بیربک Georges Birbeck به این فکر افتاد که کلاس درسی برای علوم عملی ترتیب دهد. مقامات دانشگاهی درباره ی توفیق این کلاسها بسیار مردد بودند، اما از درس چهارم به بعد تعداد مستمعین به 500 نفر رسید.
این نتیجه بیربک را تشویق کرد که عازم لندن شود و در آنجا مستقر گردد و در این شهر انستیتوی مکانیک را تأسیس کرد که بعدها نام کالج بیربک به آن دادند. و نیز تقریباً مقارن همین اوقات بود که مدرسه ی پولی تکنیک برلن افتتاح شد.
انقلاب اکتفا به آن نکرد که در تأسیس مدارس فنی بکوشد و مردم را به ورود در آنها تشویق کند: بلکه همه ی امتیازات قدیمی از قبیل تشکیلات استادکاران، هیئت های اصناف و قوانین و مقررات وابسته به آن را که از دوران کولبر به بعد باز هم شدت بیشتری یافته و موجب فلج شدن کار و جلوگیری از گسترش فنون بودند منسوخ ساخت و حال آنکه حتی مردی مانند تورگو نیز در مقابل این امتیازات حیران و سرگردان مانده بود. برای اینکه نتیجه ای که از این کار در تمام قلمرو صنعتی حاصل شده بود نمایان شود، درسال 1798 هیئت دیرکتوآر (9) Directoire نمایشگاهی ترتیب داد. اولین نمایشگاه از این قبیل در سال 1791 در شهر پراک ترتیب داده شده بود. در نمایشگاه پاریس که محل آن در شان دومارس بود 110 نفر هر یک غرقه هایی تشکیل داده بودند . این 110 نفر از 16 ایالت فرانسه به پاریس آمده و مجموعه ی آنها در ساختمانی که نام «کاخ صنعت» به آن داده شده بود جای داشتند. شاپتال که وزیر داخله در سال 1801 نمایشگاه دیگری ترتیب داد و آنگاه نمایشگاه های 1802 و 1806 افتتاح شدند. در نمایشگاه اخیر هیئت قضاوتی معین شد که به بهترین هنرمندان و صاحبان کارگاهها پاداشهایی می داد.

استمداد از دانش شیمی

این نمایشگاه که ماحصل صلح جویانه ی کوشش عظیمی بود از نظر تاریخی مسئله ی دیگری را آشکار می ساخت: «از همین اوقات از پشت سرژنرال بوناپارت سیمای ناپلئون ظاهر می شد». در واقع در همین اوقات بود که بوناپارت ایتالیا را فتح کرد و عازم مصر گردید و درصدد بود که خود را برای جنگ اهرم آماده کند. این نکته حقیقت دارد که شکست ابوخیر(10) نیز در سال 1798 اتفاق افتاد اما انگلستان در این هنگام تمام قدرت خویش را از دست داده بود: ویلیام پیت در کوچه های لندن از طرف مردم «هو» می شد و در ایرلند نهضت آزادی خواهی به وجود می آمد و از همه بدتر، چه افتضاح وحشتناکی!! در بین ملاحان کشتی های جنگی انگلیس شورای کارگری به وجود می آمد!
امروزه هر کس بر این موضوع واقف است که نباید چندان گول خستگی ظاهری ملت انگلیس را خورد... در واقع با اینکه این کشور در سال 1802 با فرانسه معاهده ی صلح آمین(11) Amiens را منعقد ساخت، اما نتوانست طاقت بیاورد و این موضوع را تحمل کند که ناپلئون دست به یک سلسله اقدامات تجارتی در امریکا و در خاورمیانه بزند، زیرا این کار خطر بزرگی برای انحصار دریایی انگلستان بود و مستقیماً آنان را در معرض تهدید قرار می داد. بنابراین در سال 1803 بار دیگر منافع دو قدرت بزرگ اروپایی با هم برخورد کرد و از نو جنگ شروع گردید.
دشمنان قدیمی بار دیگر با هم مواجه شدند: انگلستان به گوشه ی جزیره ی خویش رانده شده بود اما با کمک کشتیهای جنگی خود می توانست با تمام جهان رابطه برقرار کند، فرانسه که متکی بر حیثیت و عظمت ناپلئون بود تمام اروپا را که مطیع و فرمانبردار بودند در زیر پاهای خویش داشت. فرانسه همچون مستحفظی تمام منابع دنیای قدیم را در اختیار گرفته و بازارهایی را که سابقاً انگلستان امتعه ی خود را در آنها سرازیر می کرد تحت نظارت قرار داده بود و حال آنکه انگلستان تنها اختیاردار ماوراء دریاها و منابع محصولات مستعمرات بود.
جنگ کاملاً وضع دو طرف متحاصم را روشن ساخت: فرانسه مانع هر گونه تجارت انگلستان با قاره ی اروپا می گردید. و انگلستان مانع ورود محصولات ممالک دور دست به فرانسه می شد. جزیره ی انگلستان محکوم به آن بود که در زیر بار گران محصولات بیشماری که قادر به فروش آنها نبود کمر خم کند و تمام قاره ی اروپا در نتیجه ی عدم دسترسی به مواد اولیه ی امریکا و مشرق زمین محکوم به نوعی خفقان تدریجی گردید.
در واقع در سال 1806 که ناپلئون رسماً محاصره ی قاره ای را اعلام کرد این مسئله تازگی نداشت و تأیید وضعی بود که از چند سال قبل وجود داشت: انگلستان که مشتریان دایمی و عادی خود را از دست داده و مخارج عظیم جنگ فشار خارق العاده ای بر آن وارد کرده بود در معرض تهدید بحران اقتصادی بزرگی بود. مالیاتها افزایش یافتند و عوارض بر اجناس مصرف عمومی تعلق گرفت واز جمله مالیاتی معادل 15شیلینگ بر هر بوآسو نمک وضع کردند و این موضوع موجب شورش مردم گردید و بیکاری به نسبت اضطراب آوری توسعه یافت.
اما شاید بتوان گفت که این محاصره برای محاصره کننده بیشتر ایجاد زحمت کرد تا برای محاصره شده! زیرا اگر نابودی رقابت انگلستان به وضع معجزه آسایی موجب رواج بعضی از صنایع قاره ی اروپا و مخصوصاً فلزکاری و بهره برداری های بزرگ کشاورزی گردید، درعوض بعضی دیگر را به وضع وحشتناکی بیچاره ساخت و به جایی راند که بازگشت امکان نداشت و از جمله موجب ورشکستگی صادر کنندگان کالاها و صاحبان کشتی ها و مخصوصاً باعث نابودی انواع فعالیت هایی گردید که با ورود کالا از خارج بستگی داشت. یک نفر اروپایی متوسط خوب می توانست از برنج و توتون و قهوه چشم بپوشد اما چگونه ممکن بود بتواند از اجناسی مانند قند و صابون و پنبه صرف نظر نماید؟ همه کس در قاره ی اروپا احتیاج به منسوجات داشت و حتی خود امپراطور نیز برای ارتش خویش محتاج آن بود! و چون مملکت انگلیس مرکز و معدن اجناس بافتنی بود. بنابراین انواع قاچاق اجتناب ناپذیر می نمود طولی نکشید که فعالیت غیر مجاز تجارتی شروع شد و قاچاق توسعه یافت و با وجود آنکه به شدت با آن مبارزه می کردند، به زودی یکی از پر رونق ترین تجارت ها شد. صدور پارچه های پنبه ای از انگلستان به فرانسه که میزان آن در سال 1790 معادل یک میلیون لیره ی انگلیسی بود در سال 1815 به 23 میلیون لیره رسید، و همه ی کسانی که واسطه ی این تجارت نامشروع بودند ثروتهای گزاف تحصیل کردند. به زودی نودولتان فراوان پیدا شدند و برای مدت محدودی یک نوع فراوانی و تمول مصنوعی ایجاد شد اما نتوانست بیش اززمان جنگ دوام آورد. و به زودی بازارها کسادی یافتند و بعد از کنگره ی وین (12) تبدیل به بحران اقتصادی حادی شد.
جان مسئله در اینجاست که اگر اروپائیان به خود متکی می شدند و سعی می کردند که قسمت اعظم آنچه را که از مستعمرات وارد می کردند از سرزمین خود بخواهند نه قاچاق رونق می یافت و نه ناپلئون مجبور می شد که قشون خود را به اسپانیا بکشاند و به کشور روسیه حمله کند و انگلستان نیز حتماً از پا درمیامد و شکست می خورد. اما متأسفانه تولید مواد اولیه هنوز در اولین مراحل کودکی بود همواره سعی می کردند که این مواد اولیه را در جاهایی جستجو کنند که بیش از همه فراوان و در دسترس بود و زحمتی به خود نمی دادند که قدری در اطراف خویش به تفحص بپردازند. به چه دلیل صنعتگران فرانسوی ممکن بود خود را به زحمت بیندازند و روناس به عمل آورند و کاسنی بکارند و یا قند و فولاد تهیه کنند و حال آن که تجار انگلیسی حاضر بودند همه چیز را حاضر کنند و در دسترس ایشان قرار دهند و تحویل و تحول در خانه ی آنان انجام گیرد.
محاصره درس عبرت آوری بود و اروپائیان را وادار کرد که راه حل های ساده را کنار گذارند و کوشش کنند موادی را که تا کنون فقط به خود زحمت خرید آنها را می دادند خود تهیه نمایند. دیگر انواع اسباب و وسایلی که با فولاد تهیه می شد نایاب شده بود و نه پارچه داشتند و نه رنگ، نه قند و نه صابون. پس چه باید کرد؟ یگانه راه آن است که وسیله ای بیاموزیم که خودمان آنها را تولید کنیم.
استمداد از اهل فن و متخصصین که اولین بار به وسیله ی انقلاب فرانسه در 1793 انجام گرفت و ناپلئون بعد از شروع جنگ آن را تکرار نمود حتی بعد از جنگ واترلو نیز اهمیت و فایده ی خود را از دست نداد. هنوز بحران و عدم تعادل اقتصادی وجود داشته است. چاره ی کار این بود که قبل از همه چیز به فکر تولید باشند. این سرزمینی را که تاکنون فقط برای کشت نباتات و کشف زغال سنگ مورد استفاده قرار داده بودند و فقط در موارد محدودی تهیه ی آهن و بعضی فلزات کمیاب را از آن جویا می شدند می بایست به کار شاق تری وادارند و با کمک این زمین هر چه را که برای خوردن و دفاع از خویش لازم است بدست آورند. کار دانشمندان آن بود که به ایشان بیاموزند که چگونه باید به این کار پرداخت! اکنون وقت آن بود که سخن بدست شیمی دانها بیفتد.
حقیقت آن است که تشریک مساعی دانش شیمی در تولید صنعتی چیز تازه ای نبود و حتی می توان گفت که این تشریک مساعی در تمام ادوار موجود بوده است، زیرا با این وسیله توانسته بودند انواع رنگ و عطر تهیه کنند هر قدر که قرن هیجدهم رو به جلو می رفت، دخالت دانش شیمی در صنعت بیش از پیش افزون می گردید، زیرا به تدریج دانش شیمی منافع خود را بر صاحبان صنایع نساجی روشن می ساخت. در این صنعت احتیاج به مواد رنگین، به مواد جاذب و دندانه، به اسید سولفوریک یا مواد قلیایی و انواع ادویه ی مختلف برای رفع چربی و سفید کردن پارچه ها داشتند. و حتی می توان گفت که در کارخانه های شیشه سازی و بدل چینی نیز شیمی بدوی تر و مقدماتی تری به کار می رفت و نیز همین شیمی مقدماتی بود که به وسیله ی تهیه ی فلزات خالص را به دست می داد. این شیمی را بدوی و مقدماتی نامیدیم از آن سبب که فقط ماحصل تجارب غیر علمی بود و کاملاً با اوضاع و احوال دورانی تطابق داشت که سلمانی ها جراحی می کردند و انواع سیاله هایی که ایجاد تقوی و فضیلت می نمودند یا تأثیرات خاص در ایجاد محبت و غیره داشتند در مغازه ها به فروش می رسید و دست و پای علم را می بست. این شیمی از یک سلسله دستورالعملهای قدیمی تشکیل یافته بود که درعین حال با ملاحظات سری و ماوراء الطبیعه آمیخته بود، اما در آخرین دوره های قرن هیجدهم که انقلاب شیمیایی به وجود آمد همه ی این دانش کم بها را با ضربت جارویی بدور ریختند.
ابتدا دوا فروش سوئدی شیل و خداشناس انگلیسی پریستلی و هموطن او لورد کاوندیش به اتفاق جمعی دیگر قسمتی از پی این بنا را کار گذاشتند. لاوو آزیه فرانسوی که رئیس مأمورین وصول عوارض شهری بود، این قطعات مجزا را به یکدیگر چسبانید و بر روی تمام این پی ها بنای با عظمت شیمی جدید علمی را به پا کرد. این شیمی که به وضعی منطقی ایجاد شده و دارای هدفی و فلسفه ای و روشی و زبان مخصوصی بود به زودی تبدیل به ابزار کار پر قدرتی گردید که در دسترس آدمی قرار گرفت تا بتواند نفوذ خود را بر طبیعت اعمال کند. بعد از آنکه ریاضیات و نجوم و تئوری گازها در کار فنون و صنعت مداخله کرده و هر یک قطعه ای و قسمتی را پاک و پاکیزه کرده بودند اکنون می بایست دانش شیمی در شعبه ی جدیدی اعمال نفوذ کند. این دخالت دانش جدید در کار صنعت چهارمین دخالت علوم به شمار می رفت. یک بار دیگر دخالت علم در کار ایجاد ترقی قابل ملاحظه ای در صنعت بود. در نتیجه ی برکات دانش جدید آدمی در صدد بر می آمد که زمین را مورد کاوش قرار دهد تا بتواند آن را سرچشمه ی فنا ناپذیری از ثروتهای متعدد تبدیل کند.

پی نوشت ها :

1- لازار کارنو (1823-1753) ریاضی دان فرانسوی است که از بانیان انقلاب فرانسه و عضو کنفوانسیون و هیئت منافع عمومی بود. طبق مأموریتی که برای تجدید تشکیلات ارتش فرانسه و جلوگیری از هجوم بیگانگان به وی داده شد، چهارده ارتش جمهوری را به وجود آورد و تمام نقشه های جنگ را شخصا طرح ریزی کرد و به همین دلیل لقب «تشکیلات دهنده ی یپروزی» به او داده شد. بعد از اعاده ی سلطنت در فرانسه کارنو را تبعید کردند. «یادداشت مترجم»
2- مثل فرانسوی Faire Fleche de bois. «یادداشت مترجم»
3- ترجمه ی جمله ی انگلیسی Right men ln the right places است که از شکسپیر اقتباس شده است.«یادداشت مترجم»
4- فونتنوآ قربه ی کوچکی است در بلژیک ودرسال 1745 در این محل مارشال دوساکس فرانسوی قشون انگلستان و هلند را شکست داد. داستانی که مؤلف بدان اشاره می کند از این قرار است: در جنگ مزبور بعد از آنکه فاصله ی قشون انگلیس از فرانسویها به 50 متر رسید فرمانده انگلیسی با نهایت ادب به فرمانده ی فرانسوی گفت: خواهشمندم بقشون خودتان فرمان تیراندازی بدهید، فرمانده ی فرانسوی با تواضع جواب داد؛ نه آقایان انگلیسی خواهشمندم شما شروع کنید و ما بعد از شما تیر می اندازیم. این تواضع موجب نابودی صف اول قشون فرانسه شد. «یادداشت مترجم»
5- «پریور دولاکوت دور» که ترجمه ی تحت الفظی آن «دعا خان ساحل طلا» می باشد لقبی بود که به کلود آنتوان پریوردوورنوآ Claude- Antoine Prieur Duvernoisداده بودند. این شخص که از اعضای مجلس کنوانسیون فرانسه بود با لازار کارنو همکاری فوق العاده کرد. و نیز او را از اولین مؤسس مدرسه ی پولی تکنیک پاریس و از جمله ی ایجاد کنندگان دستگاه متری به شمار می آورند. «یادداشت مترجم»
6- لومیر عبارت از سوراخی بود که در داخل کولاس توپ تعبیه می کردند و از این سوراخ آتش به خارج باروت می انداختند.
7- مدرسه ی پولی تکنیک فرانسه و مدرسه ی معدن و چندین مدرسه ی مهندسی دیگر که بعد از آن ایجاد شدند از قبیل مدرسه ی سانترال و مدرسه ی پل ها و شوارع ومدرسه ی عالی الکتریسته، امروزه وجود دارند و دارای شهرت بین المللی می باشند. اصطلاحاً در فرانسه مجموعه ی این مدارس را به علاوه ی دانشسرای عالی پاریس «مدارس بزرگ» می نامند« یادداشت مترجم»
8- طبق بعضی کتب فرهنگ فرانسوی، لغت مهندس «ingebnieur» از کلمه ی «engin» به معنی ابزار و اسباب مشتق می شود و طبق بعضی دیگر از فعلs,ingenier» مشتق می شود که مفهوم کوشش فکری برای یافتن وسیله ی کاری را دارد. از آنجا که پیش از همه انگلستان پیشقدم انقلاب صنعتی و ساختمان ماشین ها بوده است، این نکته محتمل به نظر می رسد که این کلمه با تبدیلاتی از لغت «engineer» انگلیسی یعنی سازنده ی ماشین نتیجه شده باشد. اما مسلماً صلاحیت متخصصین زبان برای پیدا کردن مبداء این لغت بیش از مؤلف است.
9- اصطلاحاً نام دیر کتوآر به دولتی داده می شود که از 27 اوکتبر سال 1795 تا 9 نوامبر سال 1799 در فرانسه حکومت کرد و در این تاریخ بدست ناپلئون منحل شد. این دولت به کمک دو مجلس که یکی مجلس قدما و دیگری مجلس پانصد نفری نامیده می شد حکومت می کرد. جنگهای ایتالیا و قشون کشی ناپلئون به مصر از کارهای این حکومت است و نیز در زمان همین حکومت اتحادیه ی اروپایی جدیدی بر علیه فرانسه ایجاد شد. در داخل فرانسه در این مدت چندین کودتا اتفاق افتاد و خزانه ی دولت تهی شد و اوضاع مالی وخیم گردید و بالاخره منجر به ورشکستگی مالی حکومت گردید. «یادداشت مترجم»
10- ابوخیر قریه ای است در مصر سفلی. شکستی که مؤلف به آن اشاره می کند همان جنگ دریایی مشهوری است که طی آن ناوگان فرانسه که عازم ابوخیر بودند به وسیله ی امیر البحر مشهور انگلیسی نلسون نابود گردیدند، «یادداشت مترجم»
11- شهر آمین در فرانسه و مرکز ایالت پیکار دی و در شمال شرقی پاریس واقع است. نود هزار جمعیت دارد و مرکز صنایع نساجی و مبادالات فلاحتی است. در سال 1802 در این شهر معاهده ی صلحی مابین چهار کشور فرانسه و انگلیس و اسپانیا و هلند منعقد شد. «یادداشت مترجم»
12- کنگره ی وین (1815-1814) که بانی آن مترنیح صدراعظم امپراطوری اطریش بود بعد از آنکه ناپلئون در جزیره ی الب محبوس شد تشکیل گردید و تمام سران دول اروپایی را گرد آورد تا تکلیف ممالک اروپا را معین کند. بعد از آنکه در ماه مارس 1915 ناپلئون از جزیره ی الب فرار کرد کنگره منحل شد ولی بار دیگر بعد از شکست واترلو تشکیل شد و سازمان کشورهای اروپا را معین ساخت.
«یادداشت مترجم»

منبع: روسو، پی یر، تاریخ صنایع و اختراعات، حسن صفاری، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم، 1390.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط