مترجم: حسن صفاری
همه ی ما در کتابهای تاریخ مدرسه شرح جشن های با عظمت سلاطین را قبل از دوران انقلاب فرانسه خوانده ایم و همه در ضمن مطالعه ی این وقایع منظره ی کاخهای پادشاهان و تارهای وسیع آن را در نظر مجسم کرده ایم که گروهی از اعیان و نجبا با لباسهای فاخر در این مجالس در حرکت و تفرج می باشند و نیز نمایشات اوپرا و مجالس رقص درباری و ضیافت ها و غیره را به نظر درآورده ایم... اما هرگز از خود پرسیده ایم که در این جشن ها چگونه مجالس را روشن نگه می داشته اند؟
در واقع اگر برای ما امکان داشت که گردش زمان را به عقب برانیم و مدت سه قرن در جاده ی زمان رو بگذشته بر گردیم و فی المثل در یکی از جشن های درباری که در کاخ ورسای به وسیله ی لویی چهاردهم داده می شد حضور یابیم، بدون تردید با منظره ای مواجه می شویم که به نظرمان بیشتر جنبه ی مسخره بازی باور نکردنی را داشت...
خوب است منظره ی تالار آئینه کاخ ورسای را در نظر مجسم کنیم که نور لرزان تعداد بیشماری شمع متعفن و پر دود آن را روشن می سازد و هر لحظه پیشخدمت های درباری مجبورند که کثافات شمع ها را جمع و فتیله ی آنها را مرتب سازند و در نتیجه سایه های مدعوین همچون اشباح افسانه ها به حرکت در می آمد...
این موضوع حقیقت دارد، زیرا تا زمان انقلاب فرانسه نیز وسیله ی عادی و معمولی روشن کردن منازل استفاده از شمعهای پیهی بود و شمع هایی که با موم زنبور عسل درست می شدند از جمله ی اشیای تجملی بودند که بودجه ی مردم عادی تکافوی خرید آن را نمی کرد و نیز فقط عده ی معدودی از صاحبان ابداع از چراغ روغنی استفاده می کردند که در واقع همان پیه سوز عهد عتیق بود.
اما درخصوص روشنایی کوچه ها باید بدانیم که این کار در شهر پاریس از سال 1667 به وسیله ی شمعدانهای رو پوشیده شروع شد و از سال 1745 فانوس های منعکس کننده ی نور را جانشین آنها ساختند. در سال 1769 سه هزار و پانصد عدد از این فانوسها در شهر وجود داشت و مردم همه در مقابل این افراط بسیار در مصرف نور از خود بی خود می شدند و به حالت در می آمدند.
با این حال در سال 1780 یک نفر پاریسی که اصلاً از اهل سوئیس بود و امه آرگان Aime Argand (1803-1750) نام داشت با خود می اندیشید که احتمالاً آینده ی روشنایی به چراغ روغنی تعلق خواهد داشت، و از خود سؤال می کرد که آیا اگر به وسیله ی جریان هوا عمل سوختن را شدت دهیم قدرت نورانی آن بیشتر نخواهد شد؟
برای جواب دادن به این سؤال، آرگان شروع به تجارب کرد و به این منظور به جای آنکه فتیله را طبق معمول در تمام طول آن در داخل روغن غوطه ور سازد، آن را ایستاده و سرپا در داخل روغن نگاه می داشت و به آن شکل استوانه ای می داد به طوری که جریانی از هوا در امتداد محور آن ایجاد شود. در نتیجه ی این کار شعله ی چراغ به صورت حلقه ای در می آمد و استوانه ی فتیله کار لوله ی بخاری را انجام می داد و هوا را می کشید و به این طریق نور شدیدی را که آرگان انتظار داشت بدست می داد.
متأسفانه با وجود آن که مخترع مزبور از دوستان اتین دومونگولفیه بود نتوانست عامه ی مردم را به چراغ جدید خود علاقه مند سازد. تنها کسی که به او سفارش تهیه ی آن را داد یک نفر انگلیسی بود و این انگلیسی همان بولتون مشهور یعنی رفیق وات بود و چنانکه ملاحظه می کنیم این شخص همواره از ابداعات تازه و مفید حسن استقبال می کرد.
باید دانست که چراغ آرگان کامل نبود و چیزی که می بایست آن را کامل کند لوله چراغ شیشه ای بود که در حقیقت عامل جریان هوا می شد و نقش دود کش شفافی را در بالای شعله ی آن انجام می داد. آیا این اختراع را نیز مرهون آرگان می باشیم؟ این نکته مسلم نیست و بیشتر احتمال می رود که مخترع آن دوا فروشی از اهل فرانسه به نام کینکه Quinquet باشد. و گویا این دوا فروش امتیاز بهره برداری تجارتی از آن را به عطاری به نام لانژLange واگذار کرد که مرد نسبتاً درستکاری بود.(1)
قدر مسلم آن است که روش جدید روشنایی برای اولین بار در 27 ماه آوریل ساده 1784 در تئاتر کمدی فرانسه Comedoie Fancaise در پاریس به مقام اجرا در آمد و آن شبی بود که برای اولین بار عروسی فیگارو (2) را نمایش می دادند.
این چراغ خیلی زود مورد استقبال عمومی قرار گرفت و در سال 1860 جای خود را به چراغهای نفتی داد که تا زمان پیدایش گاز چراغ در تمام جهان متداول بود.
آرگان امتیاز تهیه ی چراغهای خود را در انگلستان به بولتون واگذار کرد و از سال 1785 بولتون در یکی از کارخانه های خود در شهر بیرمنگام به ساختن چراغ پرداخت. کارخانه های او که به اتصال وسعت می یافتند، شاید در نوع خود بزرگترین کارخانه های جهان بوده اند. نمایندگان کارخانه های او به تمام ممالک اعزام می شدند و حتی یک کنت نشین انگلیسی نبود که یک نماینده ی دائمی بولتون مقیم آن نباشد: به این طریق مهندسی به نام ویلیام مردوک William Murdock (1839-1754) به سمت نماینده ی او در ناحیه ی کورنو آی معین شد. این مهندس تاکنون موفق به چندین اختراع مفید شده بود و بولتون همواره از این موضوع خوشوقت بود که از اولین احساسات خود به هنگام اولین برخورد با این شخص یپروی نکرد. موضوع از این قرار است که در سال 1777 این جوان برای یافتن کار به مؤسسات بولتون مراجعه کرد و چون به حضور سرمایه دار بزرگ رسید دچار وحشت شد. گنگ گردید و با قیافه ی احمقانه ای او را می نگریست و کلاه خود را که به وضع غیر عادی صلب و مستحکم به نظر می رسید مرتباً در دست می چرخانید.
بولتون با کنجکاوی از او پرسید «این چه نوع کلاهی است که تو داری؟»
«این کلاه از چوب ساخته شده است و خودم آن را تراشیده ام».
در سال 1780 بولتون نزد نماینده ی خود رفت تا چند صباحی را در آن ناحیه بگذراند. از آنجا که روحی بیدار داشت ثروتهای معدنی این ناحیه به وضع فوق العاده ای توجه او را جلب کرد و محتمل به نظر می رسد که میزبان وی تجاربی را که از برای اشتغال و تفریح خود در زمان کودکی انجام داده بود درحضور او تکرار کرده باشد. در واقع هنگامی که مردک در اوایل جوانی بود در زادگاه خود یعنی کنت نشین آیر Ayr واقع در نواحی ذغال خیز اسکاتلند اوقات بسیاری را صرف سوزاندن ذغال می کرد و یا زغال را تقطیر می نمود و دودی را که به این طریق حاصل می شد جمع می آورد. ارباب او را تشویق به تکرار این تجارب کرد و چون بار دیگر تجارب مزبور توجه او را جلب کردند به ادامه ی آنها پرداخت و حتی در خانه ی خود اطاقی را تبدیل به آزمایشگاه نمود.
اطلاعات ما درباره ی تسلسل تجارب این مرد پراستقامت بسیار ناچیز است، اما محتمل به نظر می رسد که وی همان راهی را پیمود که ده سال بعد از آن تاریخ به وسیله ی همکار فرانسویش لبون پیموده شد. بدون تردید مردوک به این فکر افتاد که دود زغال را از داخل آب عبود دهد و آن را تصفیه کند و گاز اشتعال پذیری را که به این طریق بدست می آمد آتش بزند. در نتیجه ی این تجربه بر وی مسلم گردید که از این احتراق نور سفید خیره کننده ای حاصل می شود.
این گاز اشتعال پذیر خود به خود کشف جدیدی نبود زیرا سه نفر انگلیسی به نام شرلی Shirley(در 1667) و کلایتون Clayton (در 1739) و دیکسون Dixon (در 1760) قبلاً آن را کم و بیش بدست آورده بودند. حتی در سال 1783 مینکلرز Minkeleers بلژیکی توانسته بود با این وسیله کتابخانه ی دانشگاه لوون را روشن سازد و در سال 1787 کنت دودندونالد Dundinald هموطن مردوک با همین روش سرسرای دیر کولراس Culrass را روشن ساخته بود اما اینها همه حوادثی بودند که فردایی نداشتند حال آنکه مردوک تجارب خود را با پایداری و سرسختی تعقیب می کرد. در واقع وی در سال 1792 روش روشنایی به وسیله ی گاز را در خانه ی خود معمول کرد و برای آنکه بوهای بد را رفع کند روش بسیار پیچیده و مبهمی برای تصفیه ی گاز در پیش گرفت.
این کار پر رنج و زحمت و طویل را نتوانست قبل از سال 1801 به پایان رساند اما در طول این مدت اشتغالات دیگری برای او پیدا شده بود زیرا بولتون و وات کار بهره برداری از صنایع خود را کنار گذاشته و از او خواهش کرده بودند که به عنوان جانشین ایشان قسمتی از مسئولیت ها را به عهده گیرد. بسا ممکن بود که در نتیجه ی اشتغالات جدید تفحصات گذشته از خاطره ی او دور شوند، اما مقارن این اوقات شنید که گاز چراغ را در پاریس اختراع کرده اند و مخترع آن به نام فیلیپ لبون در صدد است که این وسیله را برای روشنایی معابر عمومی به کار برد. این موضع موجب شد که مردوک مجدداً دست به کار شود.
در سال 1803 وسایل روشنایی کارخانه های بولتون را فراهم ساخت و در سال 1805 توانست کارخانه های پارچه بافی فیلیپس ولی Philips,and Lee را در منچستر روشن کند. اما در این سال لبون وفات یافته بود.
در سال 1780 که مردوک در کورنوآی تجارب خود را شروع می کرد. فیلیپ لبون هنوز در سرزمین آباء و اجدادی خود شامپانی اقامت داشت و کودک یازده ساله ای بود در سال 1792 که مخترع اسکاتلندی خانه ی خود را با گاز روشن می کرد، مخترع فرانسوی که تازه از مدرسه ی پلها و شوارع خارج شده بود ناحیه ی آنگولم (3) Angiuuleme شغل مهندسی داشت.
در آن اوقات مسافرتی به مسقط الرأس خود کرد و ضمن این مسافرت الهام تازه ای به سراغ او آمد به این مفهوم که روزی خاک اره را در شیشه ی دوا سازی بزرگی ریخت و آن را حرارت داد و گردن و دهانه ی شیشه را با پارچه ی نمناکی پوشانید و دود حاصل را از این پارچه عبور داد و ملاحظه کرد که باقیمانده ی دود مشتعل می شود و نور شدیدی ایجاد می کند.
مسلماً این تجربه فقط فکر اصلی و اساسی را دست می داد، اما فکری که می بایست سالها در راه آن زحمت کشید تا آن را منظم و مرتب ساخت و تحت قاعده در آورد و مورد استفاده قرار داد.
در واقع در سال 1799 بود که لبون روش جدید خود را به ثبت رسانید و منظور از آن «استعمال مواد سوختنی به صورتی مفیدتر بود تا از آن چه برای ایجاد حرارت و چه برای ایجاد حرارت و چه برای تهیه ی نور استفاده کنند و مواد مختلف ضمن عمل بدست آورند.»
روش جدید این بود که چوب را حرارت می دادند و قطران را که در نتیجه ی عمل تقطیر بدست می آمد. جدا می کردند و گازی را که به این طریق بدست می آمد از داخل ظرف پر آبی عبور می دادند. گاز مزبور ضمن عبور از آن تصفیه می شد و آنگاه می توانستند آن را در داخل چراغهایی که لبون نام «چراغ حرارتی» به آن داد بود بسوزانند.
مسلماً این عمل تصفیه ی کامل نبود زیرا وقتی که مخترع به پاریس منتقل شد و بساط خود را در کوچه ی سن لویی آن ایل (4) Saint- Lois-on-ulleپهن کرد همسایه ها به شکایت برخاستند و بر علیه تعفن محله اعتراض کردند و مسلم است که هیاهوی سازندگان چراغهای روغنی و پیهی آرگان- کینکه نیز بر اعتراضات مزبور مزید گشت. لیون در مقابل این اعتراضات تسلیم شد و تغییر مکان داد و کاخ سنیله Seignelay را در کوچه ی سن دومینیک Saint- Dominique اجاره کرد و تمام پاریس را به این محل دعوت کرد نتیجه ی این دعوت یک پیروزی واقعی بود: وی نه تنها در این محل کارخانه ی کوچکی برای تهیه ی گاز درست کرده بود بلکه در عین حال آزمایشگاهی به منظور پیش بردن تجارب و مغازه ای به صورت نمایشگاه ترتیب داده و انواع چراغ گاز را به صورت شمعدان های چند شاخه و خوشه و گل و بوته به معرض نمایش گذاشته بود که اطاقها و باغ و حیاط را روشن می کردند.
با این حال وی فاتح این مبارزه نبود. زیرا بوی گاز هنوز تهوع آور بود و برای ادامه دادن تجارب پول کافی در اختیار نداشت و بالاخره چون لبون به جای زغال از چوب استفاده می کرد در راهی افتاده بود که به بن بست منجر می شد.
در واقع فقط روش مردوک که بر تقطیر زغال بنا نهاده شده بود می توانست آینده ی درخشانی داشته باشد، بنابراین چون لبون ملاحظه کرد که کار او به سهولت رونق نمی گیرد، پاریس را ترک کرد و با یالت نورماندی Normandie(5) رفت و در شهر روئان کارخانه ای برای تقطیر چوب ایجاد کرد. در این شهر سیاحان مختلف انگلیسی و آلمانی و روسی برای تماشای تأسیسات او می آمدند و تردیدی نیست که بسیاری از آنان بدون دغدغه ی خاطر آنچه را که در این محل آموخته بودند در شهر خود تقلید کردند.
... زیرا در واقع هیچ یک از دو مخترع گاز چراغ از اختراع خود طرفی برنبستند.
لبون که تقریباً ورشکست شده و جز حقوق مهندسی خود عوایدی نداشت در روز دوم ماه دسامبر 1804 به تماشای تاجگذاری ناپلئون رفت و در شب همان روز در شانزه لیزه به قتل رسید. مردوک تا سال 1839 زندگی کرد و چون مردی زیرک و مخترعی پر برکت بود یکی از اولین ارابه هایی را که با بخار حرکت می کرد و دستگاهی برای تبدیل حرکت دورانی به حرکت مستقیم الخط و متناوب و ماشینهای مختلفی که با فشار هوا کار می کردند اختراع کرد که از جمله ی آنها لوله هایی است که با فشار هوا به انتقال اشیاء می پردازند و امروزه برای انتقال نامه ها به کار می روند. اما افتخار و منافع بهره برداری از روشنایی به وسیله ی گاز چراغ نصیب شخص دیگری گردید.
درسال 1805 مردی آلمانی به نام وینتسلر Winzler وارد لندن گردید که به قول ویراندیل «نیمی عالم و نیمی شارلاتان» بود و در شهرهای بزرگ اروپایی برای ایجاد چراغ گاز تبلیغ می کرد. آنگاه نام خود را به وینزور Winsor تبدیل کرد و تحصیل اجازه نمود که به نمایش عمومی در این خصوص بپردازد. و به این منظور بر دیواری که مال (7) Mall را ازکارلتون هائوس گاردنز Carlrton House Gardens (8) جدا می کرد یک ردیف چراغ گاز مستقر ساخت. آنگاه به فعالیت پرداخت و در سال 1808 اولین کمپانی گاز را تشکیل داد و موفق شد که در وست مینستر Westninster کارخانه ای بسازد و بر عهده گرفت که تمام روشنایی شهر لندن را تأمین کند. این کار با سهولت انجام نگرفت. همه ی مردم وحشت داشتند که گاز ایجاد حریق یا انفجار کند. و یا مردم را خفه سازد و والتر اسکات Walter Scott با تمسخر بسیار از این مردمی که مدعی بودند تا شهر را به وسیله ی دود روشن سازند و روشنایی را به وسیله ی لوله منتقل کنند صحبت می کرد. با این حال در سال 1814 کوچه های شهر لندن به وسیله ی چراغ گاز روشن می شدند و در سال 1817 اولین چراغهای گاز در امریکا در شهر بالتیمور Baltimore و در پاریس پیدا شدند...
بلی! در پاریس زوجه ی بیوه ی فیلیپ لبون با شجاعت و فعالیت بسیار کار شوهرش را تعقیب می کرد و در سال 1811 کارخانه ی کوچکی تأسیس کرد. اماغیر از خود او و لویی هیجدهم هیچ کس به روش جدید روشنایی اعتقادی نداشت و فقط اصرار بیش از اندازه ی پادشاه موجب شد که در سال 1817 اجازه دادند که وی درحضور عموم نمایشی ترتیب دهد. اما در واقع چراغ گاز فقط درسال 1829 در پاریس معمول گردید و بیست و سه سال دیگر نیز طول کشید تا آخرین چراغهای روغنی کوچه های پاریس را ترک کردند.
پی نوشت ها :
1- رجوع شود به مقاله ی ش. کابان ch. cabanes در روودو فرانس Revue de Franee (اول آوریل 937)
2- عروسی فیگارو نمایشنامه ای است در پنج پرده و به شعر، اثر بومارشه Beaumarchais که دنباله ی نمایشنامه ی دیگر همین نویسنده موسوم به «ریش تراش سویل» می باشد. اهمیت این نمایشنامه از آن لحاظ است که در آن تاریخ آن را اثری انقلابی و همچون اعتراضی بر مزایای نحبا دانستند و در واقع در این نمایشنامه مردی عادی کوشش نجبا را بر علیه خود باطل می سازد.
«یادداشت مترجم»
3- شهر آنگولم در مغرب فرانسه در کنار رودخانه ی شارانت واقع است. جمعیت آن نزدیک 40 هزار نفر و مرکز کاغذ سازی و چینی سازی و صنایع فلزکاری و آبجو سازی است. آثار تاریخی این شهر نیز جالب توجه است.
«یادداشت مترجم»
4-جزیره ی سن لویی که کوچه ی مذکور در آن واقع است یکی از دو جزیره ی بزرگی است که در رودخانه ی سن و در داخل شهر پاریس قرار دارد و شهر پاریس متجاوز از دو هزار سال قبل ابتدا در این دو جزیره بنا گردید. نکته ی جالب آن است که وضع طبیعی این جزیره موجب گردید که آن از هیاهو و عبور و مرور شدید وسایل نقلیه ی شهر پاریس دور بماند و بنابراین کاملاً صورت بدوی و قدیمی خود را حفظ کرده است و این موضوع جزیره مزبور را از لحاظ آثار تاریخی در موقعیت جالبی قرار می دهد.
«یادداشت مترجم»
5- نور ماندی ایالت قدیمی فرانسه است که در شمال غربی آن کشور واقع و امروزه به پنج ولایت تقسیم شده است و مرکز آن شهر روئان می باشد. ایالت نو ماندی از لحاظ آثار مهم تاریخی خود و هم از نظر وضع طبیعی و وفور مراتع و جنگلها یکی از زیباترین نواحی کشور فرانسه است.
«یادداشت مترجم»
6- نام دو خیابان مهم شهر لندن. «یادداشت مترجم»
7- سروالتر اسکات ( 1832-1771) و نویسنده ی اسکاتلندی است که به خصوص سلسله ی رمانهای تاریخی او در ادبیات قرن نوزدهم انگلستان و ادبیات فرانسه در دوره ی رمانتیک تأثیر بسیار کرد بعضی از رمانهای او و از جمله کتابهای «زندان ادیمبورگ» و آیوانهو Ivanhoe شهرت بین المللی یافتند.
«یادداشت مترجم»