نویسنده: پی یر روسو
مترجم: حسن صفاری
مترجم: حسن صفاری
اگر در زمان انقلاب فرانسه، این کشور از کربنات دو سدیم طبیعی محروم نمی ماند لوبلان کربنات دو سدیم مصنوعی را اختراع نمی کرد... اگر مابین دو جنگ بین المللی گذشته، آلمان خود را در معرض تهدید نایابی مواد سوختنی نمی دید برژیوس بنزین مصنوعی را تهیه نمی نمود... و در حد فاصل مابین این دو حادثه، اگر در دوران جنگهای تجزیه ی امریکا و منازعات شمال و جنوب کشورهای متحد امریکای شمالی در خطر تهدید محرومیت از عاج به منظور درست کردن گلوله های بیلیارد قرار نمی گرفتند هیات هرگز به فکر اختراع سلولوئید نمی افتاد.
طبیعی است که هیات هرگز گلوله ی بیلیارد از ماده سلولوئید درست نکرد، اما در بسیاری موارد مخترعین چیز دیگری غیر از آنچه در جستجویش هستند، به دست می آورند و امثال این موضوع را تاکنون مکرر دیده ایم؛ پرکین درحالی که در جستجوی تهیه ی گنه گنه ی مصنوعی بود، مووه ئین را یافت و به اختراع رنگهای مصنوعی نائل آمد و پاستور که در جستجوی حل مسئله ای مربوط به اجسام متبلور بود دنیای میکروب ها و موجودات ذره بینی را کشف کرد، به همین طریق بود که مهندس امریکایی جان وزلی هیات John Wesley Hyatt (1837-1920) در سال 1867 موفق به اختراع سلولوئید گردید و حال آنکه مبداء عزیمت وی آن بود که درخواست تهیه ی کنندگان گلوله های بیلیارد را در امریکا پذیرفت و درصدد بر آمد که جانشینی برای عاج طبیعی به دست آورد.
تاریخ 1867 را در هر کتاب که از تاریخچه ی تمدن مادی گفتگو کند باید به واقع با حروف درشت ثبت کرد: زیرا در این سال بود که برای اولین بار دانش شیمی موفق به ساختن ماده ای مصنوعی گردید که در صنعت و زندگی روزانه موارد استعمال بی پایان یافت. اگر دوران پیدایش مواد پلاستیکی را ابتدا از سال 1867 بدانیم سخنی به گزاف نگفته ایم و حتی می توان گفت که این موضوع امروزه بدیهی به نظر می رسد، اما اگر هیات نتوانست از آن هنگام چنین گسترشی را حدس بزند نباید بر او ایرادی وارد کرد. این شخص محلولی از نیتروسلولز و کافور تشکیل داد و ملاحظه کرد که جسمی مستحکم، دارای قوه ی ارتجاع به دست می آید که در مقابل عوامل خارجی چندان تغییر نمی یابد. و به سهولت در مقابل گرما می توان آن را به اشکال متفاوت در آورد. هیات این جسم را سلولوئید نامید و برای آنکه بتواند برای آن آینده ای عالی در صنعت تأمین کند دچار هیچ گونه مشکلی نشد. گفتیم عالی، و در واقع این کلمه بهترین صفتی است که می توان در مورد سلولوئید به کار برد، زیرا امروزه بعد از یک قرن که از اکشاف هیات می گذرد و با وجود آن که بهترین اجناس پلاستیکی بازارهای اروپایی را پر کرده است، فقط در کشور فرانسه در سال 1947 متجاوز از 1850 تن سلولوئید تولید می کرده اند مابین همه ی اجناس مختلفی که از آن ساخته اند، و هنوز هم می سازند، از شانه گرفته تا عروسک، بیست سال بعد از اختراع سلولوئید مورد استعمالی برای آن پیدا شد که از هر لحاظ در درجه ی اول اهمیت است: در سال 1886 یکی از صاحبان صنایع امریکا به نام جورج ایستمان George Eastman که محصولات عکاسی تهیه می کرد به فکر افتاد که حلقه هایی از نوار سبک وزن سلولوئید را جانشین شیشه های عکاسی سازد که در عین حال هم سنگین وزن و هم شکننده بوده اند. به پیروی از این فکر در سال 1888 دستگاه عکاسی مشهور کوداک Kodak را ساخت و در جهان رواج داد. در یکی از شبهای سال 1932 که مدتهای مدید بود که دوربین عکاسی کوداک جهان را به تصرف در آورده بود، جورج ایستمان دوستان خود را به شام دعوت کرد و شامپانی فراهم آورد و آنگاه به اطاق کار خود رفت و سیگاری آتش زد و بر ورقه ای از کاغذ چنین نوشت: «به دوستانم؛ کاری که می بایست انجام دهم تمام شده است، پس چرا در انتظار باشم؟ ج. ا» و آنگاه گلوله ای با طپانچه در قلب خود خالی کرد.
بعد از سال 1867 که در آن اولین ماده پلاستیکی اختراع شد، تاریخ دیگری که باید به خاطر داشت سال 1884 است که در آن اولین پارچه ی مصنوعی به وجود آمد.
مخترع این پارچه دیگر اهل فنی نبود که به انجام تجربه های جزیی اشتغال داشته باشد و اوقات خود را به خورده کاری های مختلف بگذارند، بلکه به عکس دانشمندی بود صاحب فکر دکارتی و شیمی دانی بود سرشناس و معروف. خوب است در چند کلمه او را به خوانندگان معرفی کنیم: هیلر بر نیگو کنت دو شاردونه Hilaire Beinigaud Comte de Chardonnet (1839-1924)، از فارغ التحصیلان مدرسه ی پولی تکنیک پاریس بود و با مادموازل دووئل Ruolz (برادر زاده ی مخترع طلا کاری) ازدواج کرد و در ژرژی Gergy (ناحیه ی سون و لوآر در فرانسه) کاخی اشرافی داشت. آیا تصادف موجب گردید که روزی شیشه ای از کولودیون Colodion بر زمین ریخت و وی مشاهده کرد که مایع مزبور خشک شد و تبدیل به الیاف طویل و کشداری گردید و به این طریق در راه اکتشاف مزبور قرار گرفت؟ در هر صورت به آقای شاردونه اعتماد می کنیم و قبول می نماییم که وی تصادف را با تجارب قبلی خویش آماده ساخته بود، زیرا قدر مسلم این است که وی از سال 1883 مشغول انجام تجارب بود و سعی می کرد که الیاف کولودیون را دلمه سازد. بعد موفق شد که از این الیاف پارچه ای واقعی بسازد، «ابریشمی مصنوعی» مستحکم و درخشان.
از سال 1889 ابریشم شاردونه مورد استقبال عموم قرار گرفت. شخص مخترع برای بهره برداری از آن شرکتی در شهر بزانسون Besancon تشکیل داد و کارخانه ای در این شهر و کارخانه ی دیگری در کشور هنگری تأسیس کرد. متأسفانه پارچه ی او همواره از کولودیون درست می شد و در واقع ماده ی اصلی تولید آن نیتروسلولز بود.
به طوری که لباس ابریشم مصنوعی پوشیدن، به مفهوم واقعی و نه به معنای مجاز، چنین معنی می داد که پنبه ی باروتی در بر کرده باشند... حوادث تأسف انگیزی به ظهور رسید و موجب تأثر مقامات عمومی گردید... و لازم گردید که در جستجوی ماده ی دیگری برآیند.
فکر اصلی خود شاردونه این بود که از سلولز استفاده کنند و به نحوی آن را جانشین کولودیون سازند آیا ممکن نیست بدون اینکه ماده ی خطرناک کولودیون را واسطه قرار دهیم؛ بتوانیم نخ های سلولز درست کنیم؟ جواب این سؤال در سال 1895 به وسیله ی دو نفر انگلیسی به نام چارلز کراس Charles Cross و ارنست بوان Ernest Bevan داده شد. این دو شیمی دان سلولز را (که از مواد زائد پنبه به دست می آمد) در سود سوزان حل کردند و سپس مجموعه ی آنها را در سولفور دو کربن قرار دادند و به این طریق محلولی شربت مانند به دست آوردند که نام آن را ویسکوز Viscose گذاشتند. سپس توانستند این ویسکوز را کش بیاورند و آن را مستحکم سازند به طوری که نخی تشکیل دهد. به این طریق ابریشم مصنوعی تبدیل به جسم بی خطری گردید و از سال 1904 بار دیگر در جستجوی پیروزی عازم گشت و مورد استقبال عموم قرار گرفت و از سال 1935 نام آن را ریون Rayonne گذاشتند.
اما تغییر شکل مزبور آخرین تغییری نبود که در ابریشم مصنوعی قدیمی شاردونه داده شد زیرا بعد از جنگ اول بین المللی بار دیگر الیاف جدید جای خود را به الیاف آستات دو سلولز دادند لیکن اختراع جدید ما را به آستانه ی دوران معاصر و اکتشافات جدیدی که در این زمینه انجام یافت می رساند و هر یک از خوانندگان که میل دارند بدانند که اکتشافات کوچک هیات و شاردونه به چه درجه ای از عظمت نائل شدند کافیست چشمان خود را باز کنند و اطراف خویش را بنگرند.
منبع: روسو، پی یر، تاریخ صنایع و اختراعات، حسن صفاری، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم، 1390.