نویسنده: پی یر روسو
مترجم: حسن صفاری
مترجم: حسن صفاری
بین انواع مختلف انرژی که در صنایع به کار می روند انرژی الکتریکی امتیاز خاصی دارد و قابل مقایسه با هیچ یک از انواع دیگر نیست. این امتیاز به خصوص از لحاظ کیفیت است زیرا انرژی مزبور به تمام صور ممکن در می آید و به راستی دارای انواع ارزشهایی است که صور دیگر ممکن است دارا باشند. اکنون می توانیم از این نظر را به طور دقیق تر مورد ملاحظه قرار دهیم و حتی تمجید و توصیف خویش را پیشتر برانیم: به نظر ما نه فقط هیچیک دیگر از انواع انرژی این قدر نفوذ و تأثیر در تکامل مادی تمدن امروزی نداشته است بلکه اصولاً کمتر عوامل دیگری می توان یافت که به قدر آن در تکامل اجتماعی و اخلاقی این تمدن مؤثر واقع شده باشد. خوب است یاد آوری کنیم که اگر الکتریسیته مادر اختراعاتی است که فنون عصر حاضر را به کلی زیر و رو کرده اند، از قبیل موتورهای الکتریکی و مولد جریان متناوب و غیره، هم آن در عین حال به وجود آورنده ی سینما و رادیو است و شاید همه کس با ما موافق باشد که کمتر عواملی به قدر این دو عامل در زندگانی اجتماع مؤثر واقع شده اند...
در اینجا به هیچ وجه مقصود اما این نیست که از نقش سینما و رادیو، از نظر علم الاجتماع گفتگو نماییم. برای ما کافیست که فقط بر واقعیات موجود متکی گردیم. انکار این موضوع امروزه مشکل است که عقاید مردم لااقل همان قدر تحت تأثیر سینما و رادیو واقع می شود که در زیر نفوذ کتاب یا روزنامه واقع می گردد. سینما و رادیو تبدیل به قوای اجتماعی بزرگی شده اند که در تمام امور اساسی باید آنها را به حساب آورد. از آنجا که بیشتر، و حتی قسمت اعظم وفاداران این دو، دارای فکر انتقادی شایسته ای نمی باشند، کافی است که این دو عامل قدری نحوه ی کار خود را با هم تطبیق دهند تا بتوانند فکر عمومی را به صورتی که خواستار هستند رهبری نمایند. این دو عامل نیز از نتایج اختراع دینامو می باشند؛ بدون الکتریسیته نه سینما وجود داشت و نه انواع بی سیم و رادیو!
سینما، کم کم، در طی قرن نوزدهم به وجود آمد و ماحصل یک سلسله ملاحظات، اختراعات و تجاربی است که چه نوع آنها و چه ارزش آنها مختلف می باشد. مردان دانش این موضوع را مورد بحث قرار می دادند که تأثیرات نورانی تا چه مدت بر شبکیه ی چشم باقی می مانند. این نمود تاکنون مورد مطالعه ی نیوتون قرار گرفته بود و چنانکه می دانیم این دانشمند بزرگ از آن بهره برداری کرد و توانست به وسیله ی ترکیب هفت رنگی که در نتیجه ی تجزیه ی نور سفید از منشور خارج می شوند مجدداً نور سفید تولید کند. در سال 1833 بار دیگر نمود مزبور مورد توجه فیزیک دان اطریشی استامپفر Stampfer قرار گرفت و منجر به اختراع استروبوسکوپ Stroboscopc شد، و آنگاه فیزیک دان بلژیکی پلاتو Plateau با اتکاء بر همین نمود فناکیس تیسکوپ phenakistiscope را اختراع کرد. دستگاه اولی می بایست آینده ی صنعتی درخشانی داشته باشد و حال آنکه دستگاه دومی بازیچه ای بیش نبود. این دستگاه از صفحه ای تشکیل می شد که بر آن سوراخهای کوچکی تعبیه کرده بودند، هر گاه که این صفحه را دوران می دادند، از وراء سوراخهای مزبور چنین به نظر می رسید که تصاویری که در پشت صفحه واقعند به حرکت درآمده اند. اما بازیچه ی مزبور خیلی بیش از دستگاه اولی مورد توجه قرار گرفت و به خصوص بعد از آنکه ریاضی دان انگلیسی هورنر Horner آن را تکمیل کرد و زوتروپ Zootrope را ساخت (1834) که در آن به جای صفحه ی دوار طبلی قرار داده بود که به دور محور قائمی دوران می کرد.
تصویری که از فناکیس تیسکوپ یا از زوتروپ حاصل می شد فقط برای یک نفر قابل مشاهده بود؛ عقل و منطق چنین حکم می کرد که تغییراتی در آن پدید آورند تا در عین حال جمع کثیری بتوانند آن را مشاهده کنند. برای این کار تنها وسیله آن بود که تصاویر را بر صفحه ای بیندازند و تنها آلتی که برای این کار وجود داشت چراغهای نور افکنی بود که آنها را «چراغ سحر آمیز» می نامیدند. یکی از افسران اطریشی به نام فرانتس فون اوشایتوس Frnz Von Uchatius در سال 1853 به فکر افتاد که تصاویر را دور تا دور صفحه ی شیشه ای مدوری نقاشی کند؛ هر گاه این صفحه ی مدور را در کانون عدسی نور افکن قرار دهند و آن را با سرعت دوران دهند، تصاویر یکی پس از دیگری از روی پرده می گذرند و با تقریب ناهنجاری، به نظر می رسد که حرکتی انجام گرفته است.
مسلم است که نقیصه ی اساسی این دستگاه آن بود که فقط در مورد صحنه های بسیار کوتاه عملی می شد و اگر عمل را ادامه می دادند عین آن صحنه به دفعات تکرار می شد: صحنه ای از رقص، جهش ورزشکار و هر نوع عمل کوتاه دیگر را ممکن بود به معرض نمایش گذاشت، اما ادامه دادن این صحنه چنین معنی می داد که باید صفحه را بزرگ نمایند و هر کس خوب می فهمد که این کار فقط تا حدود معینی امکان پذیر بود و اگر از این حدود تجاوز می کردند مسئله ی افزایش وزن، دست و پاگیری و شکنندگی و غیره مطرح می گردید. شاید به نظر یکی از این مخترعین رسیده باشد که بهتر است صفحه ی شیشه ای را برداریم و نوار شفافی به طول نامحدود را جانشین آن سازیم، اما نواری که از چه چیز ساخته شده باشد؟ نباید فراموش کنیم که در این اوقات هنوز سلولوئید اختراع نشده بود! و باز هم اصلاً این موضوع مطرح نبود که به جای کشیدن تصاویر عکاسی را مورد استفاده قرار دهند، زیرا چنانکه می دانیم فقط از سال 1886 بود که ایستمان روش عکاسی بر روی نوار سلولوئید را متداول ساخت.
در این مورد نیز مانند تمام تاریخچه های دیگر اختراعات، بعد از دوران اولیه که ماحصل کار ریزه کاران و صاحبان ابداع بود، مرحله ی قاطع یعنی دخالت اهل علم پیش آمد. برحسب اتفاق چنین پیش آمد کرد که در اواخر قرن گذشته دانشمندانی که در علوم مختلف کار می کردند، احتیاج پیدا کردند که حرکات سریع را تحلیل کنند و یا تغییر مکانهای با فواصل منظم را تجزیه نمایند.
مثلاً در سال 1874 منجمی به نام ژول یانسن Jules Janssen «رولور عکاسی» را اختراع کرد تا بتواند بر صفحه ای یک سلسله تصویر از سیاره ی زهره که از مقابل قرص خورشید عبور می کرد تهیه کند. در سال 1878 حیوان شناس امریکایی میویی بریج Muybridge توانست تصاویر اسب هایی که در حال حرکت بودند و مرغانی را که پرواز می کردند به دست آورد و به این منظور یک سلسله دستگاههای عکاسی را در امتداد هم قرار می داد و به تدریج که حیوانات از مقابل آنها عبور می کردند عکس ها برداشته می شد. در سال 1882 حیات شناس فرانسوی ژول ماری Jules Marey (1830-1904) به جای این روش وسیله ی دیگری به کار برد که آن را «تفنگ عکاسی» نامید و به وسیله ی آن می توانستند در یک ثانیه بر روی صفحه ی مدوری دوازده عکس بر دارند.
روز 28 اکتبر سال 1888 ژول ماری به آکادمی علوم رفت و یکی از یادداشت های خود را در مقابل آکادمی قرائت کرد که به شرح زیر در گزارش هفتگی آکادمی علوم ثبت شده است: «برای آنکه تجسسات خود را، که ماحصل آن در آخرین جلسات گذشته به عرض آکادمی رسیده است، تکمیل کنم، با کمال افتخار امروز نواری از کاغذ حساس را تقدیم می دارم که بر روی آن یک سلسله تصاویر، از قرار بیست تصویر در هر ثانیه، برداشته شده است. در دستگاهی که من به این منظور ساخته ام نوار کاغذ حساس می تواند با سرعتی که ممکن است به یک متر و شصت سانتیمتر در ثانیه برسد، حرکت کند. به وسیله ی این روش می توان از حیوان یا انسانی که در حال حرکت است عکس های متوالی برداشت... بنابراین چنین به نظر می رسد که این دستگاه بتواند در آینده مطالعات مروبط به حرکت انسان یا حیوانات را به وضع مؤثری تسهیل کند». بدون شک هر کس خوب می فهمد که دستگاهی که توصیف شده است، چیزی جز دستگاه فیلم برداری و فیلم آن نیست. فیلم مزبور که ابتدا با کاغذ درست می شد سال بعد با سلولوئید درست شد.
حتی امروز در انستیتوی ماری (واقع در خیابان گوردن بنت Gordon- Bennett در پاریس) این اسباب و ادوات مقدماتی را که اجداد دوردست دستگاههای فیلم برداری امروزی هستند حفظ کرده اند. در این مؤسسه فیلم هایی دیده می شود که ماری در سال 1891 تهیه کرده بود: اسبی که می دوید، نجم البحری که به تدریج پشت و رو می شود، حمله ای با عصا و غیره.
در عین حال در همین مؤسسه اولین دستگاه نمایش فیلم های مزبور را، که روز دوم ماه مه 1891 به آکادمی علوم تقدیم شد، و دستگاه مخصوص دواری را که برای ایجاد مدتهای متفاوت مکث در عکس برداری به کار می رفت حفظ کرده اند. به وسیله ی این دستگاه حرکات حاصل بریده بریده و از جهش های متوالی تشکیل می یافت.
سال 1892: برای اولین بار در این سال ژول ماری متوجه شد که روش او ممکن است دارای نتایج علمی بسیار مهمی باشد و بنابراین درصدد بر آمد که اختراع خود را به ثبت برساند. اما دیر شده و وقت گذشته بود: گزارش هایی که وی به آکادمی علوم تقدیم کرده بود از نظر اهل عمل و صاحب نظران دور نماند و گروه بیشماری از اهل تفحص و مخترعان درصدد بودند که دستگاه فیلم برداری او را با فیلم های سلولوئید و نیز دستگاه ایجاد مکث های مختلف را در مورد بهره برداری قرار دهند. در فرانسه امیل رینو Emile Reynaud (1844-1918) به سال 1888 درصدد بر آمد که فیلم را به مدد چنگالها و سوراخها به حرکت در آورد و نوارهایی را که تصاویر بر آنها رسم شده بود در حضور عموم نمایش داد. در ممالک متحد امریکا در سال 1889 ادیسون همین اصل استفاده از سوراخها را به کار برد. وی فیلم های 35 میلی متری را که از آن پس وضع ثابتی به خود گرفتند و رواج یافتند در همه جا متداول ساخت و برای نمایش دادن آنها کینه توسکوپ Kinetoscope را اختراع کرد، و آن سینمایی است که فقط یک نفر می تواند آن را تماشا کند. در انگلستان ویلیام فریزگرین William Friesegreen (1855-1921) در همین سال وسیله ای یافت که بتواند عکس های متحرکی را که وی بر نواری از سلولوئید ثبت کرده بود نمایش دهد. در این اوقات مسئله ی نمایش دادن تصاویر متحرک به وسیله ی ژول ماری حل شده بود و غیر از فریز گرین مخترعان متعدد دیگر نیز آن را در آزمایشگاه خویش مورد امتحان قرار می دادند.
اما ادیسون با شدت از انتشار آن جلوگیری می کرد: ادیسون که دراین هنگام مالک ثروت بی مانندی شده و کمپانی بزرگ جنرال الکتریک را بنا نهاده بود، تمام وسایل ممکن را برانگیخت تا از توفیق اختراعی که مستقیماً مانع انتشار کینه توسکوپ او می شد ممانعت نماید و به این منظور جنگ شدیدی درباره ی حق امتیاز و ثبت اختراع مزبور راه انداخت که متجاوز از ده سال طول کشید و مستقیماً «تراست» جهانی سینما را مورد حمله قرار داده بود.
اگر خوشبختانه فعالیت ادیسون به نتیجه ای منجر نشد به آن علت بود که مخترع بزرگ امریکایی درست در خلاف جهت ترقی و پیشرفت میراند: در این اوقات مرتباً در همه جای دنیا صنایع رو به ترقی بودند و کارخانه ها روز به روز وسیع تر می شدند و جمع بیشتری را استخدام می کردند؛ برای گروههای بیشمار کارگران کارخانه های شهری که احتیاج به استراحت و رفع خستگی داشتند وسیله ی سرگرمی دسته جمعی لازم بود و وسایل تفریحی فردی از قبیل کینه توسکوپ به کار نمی آمد. این گروه بیشمار پرولتاریا احتیاج داشت که در معرض تحریک احساسات قرار گیرد و تحت هیجانی واقع شود که او را به لرزه در آورد و برای این موضوع هیچ چیز مناسب تر از سینمای دسته جمعی نبود. به این دلیل علی رغم مخالفت ادیسون از سال 1895 جمعی از بدعت گذاران و نوخواهان برای مردم جلسات عمومی نمایش فیلم ترتیب دادند و در مقابل ورودیه ای آنان را مشغول می کردند. طبق اطلاعاتی که از کتب ژورژ سادول (1) Georges Sadoul اقتباس کرده ایم این کار در ماه فوریه ی آن سال به وسیله ی لوروآ Leroy امریکایی، در ماه آوریل به وسیله ی لاتام Latham امریکایی، و در ماه سپتامبر به وسیله ی آرمات Armat و جنکینز Jenkins که هر دو امریکایی بودند انجام گرفت. اسکادالانووسکیSkadalanovsky آلمانی در ماه نوامبر سال و لومیر Lumiere فرانسوی در ماه دسامبر به این کار اقدام کردند.
همانقدر که تعداد اختراعات زیاد بود همان قدر هم سیستم های کار با هم مختلف بودند و هر کس خوب می فهمد که همه ی آنها نواقص اساسی داشتند! به همین دلیل مردم برای تماشای این چراغهای سحر آمیز متحرک چندان به هم تنه نمی زدند و تعجیلی نداشتند. در همین اوقات نمایشات مزبور به وسیله ی لئون بولی Leon Bouly به «سینما توگراف» Cinematographe موسوم شد. حتی نمایشاتی که به وسیله ی لویی لومیر Louis Lumiere (1864-1948) از اهل شهر لیون در پاریس ترتیب داده شد گرچه توفیق درخشانی به دست آورد، اما مدت این استقبال کوتاه بود. با این حال لویی لومیر که صنعتگری ثروتمند بود و باکی نداشت که میلیونها پول در راه تبلیغ خرج کند تنها شخصی شایسته ای بود که می توانست با ادیسون مبارزه کند و مردم را به این صنعت علاقمند سازد. با وجود اینکه دستگاه نمایش او برای سینما به طور انکار ناپذیری بر تمام دستگاههای ماقبل مزیت داشت و در واقع یگانه دستگاهی بود که شانس موفقیت داشت، نتوانست توجه مردم را جلب کند. اگر در این اوقات مردی به وجود نمی آمد که سینما را به صورت نمایش و هنری واقعی در آورد، بدون تردید گروه بیکاران به زودی از تماشای این تصاویر درهم و برهم که بدون هیچ گونه توجه و کوشش های زیبا پسندانه جمع آوری می گردید سخت ملول می شدند این شخص شعبده بازی از اهل پاریس بود که ژورژ ملیس Georges Melies (1861-1938) نام داشت. وی حدس زد که چگونه اصلاحاتی می توان در این آسیای تصاویر که لومیر به وجود آورده است انجام داد و در سال 1896 اولین استودیوی سینما را در مونتروی Montreuil تأسیس کرد. در این استودیو تمام وسایل جدید فیلم برداری اعم از شیشه بندی ها، نور افکن ها، سکوهای متحرک برای نصب دستگاه فیلم برداری فراهم شده بود. گذشته از آن وی تعلیم داد که چگونه می توان دکور ساخت و بازی کنندگان را آرایش کرد و همه ی حیله های فیلم برداری اعم از تطبیق تصاویر بر روی یکدیگر و تعویض تصاویر و محو شدن تدریجی یک تصویر و ایجاد تدریجی تصویر دیگر و روشن تسریع و غیره را اختراع کرد و حتی در سال 1900 به وسیله ی ایجاد همزمانی مابین تصاویر و فونوگراف سینمای ناطق اختراع کرد اگر سینما موفق به تسخیر مردم گردید فقط و فقط این توفیق را مرهون ملیس می باشد. فیلم هایی از قبیل «مسافرت به ماه» (280 متر سال 1902) گروه بیشماری از مردم را به سوی سینما کشانید، ایجاد رقابت های بزرگ کرد، سرمایه داران بزرگ و سودجویان نامی را برانگیخت... و بالاخره موجب ورشکستگی و فنای به وجود آورنده ی آن گردید.
اما وظیفه ی ما آن نیست که شرح دوران هنری و تجارتی سینما را که بعد از دوران ملیس به وجود آمد در اینجا شرح دهیم همین قدر متذکر می شویم که از این پس «تهیه کنندگان» بزرگ وارد صحنه شدند و سینما با مقیاس متفاوتی با دوران قدیم شروع به فعالیت کرد و از مرحله ی «نمایش جمعه بازارها» به مرحله ی صنعتی قدم گذاشت، آن چنان صنعتی که مورد توجه صاحبان سرمایه های بزرگ گردید. و نیز متذکر می شویم که در همین دوران بود که اختراعات متعددی پا به عرصه ی وجود گذاشتند که ما فقط بر سبیل خوشامد هموطنان آنها را که در فرانسه انجام شد ذکر می کنیم: رائول گریموآن سانسون Raoul Grimoin- Sanson (1860-1941) به منظور نمایش در نمایشگاه بین المللی سال 1900 سینئوراما Cineorama را اختراع کرد که از اجداد سینه رامای Cinerama امروزی می باشد و در آن به مدد ده دستگاه نمایش فیلم، دور تا دور تماشاچی منظره ی مدور کاملی ایجاد می کردند. فرانسوی دیگری به نام دیدیه Didier در سال 1904 روش تهیه ی فیلم های رنگی را ابداع کرد و دکتر کوماندون Comandon در سال 1910 سینه میکروگرافی Cinemicrographie را به وجود آورد! میکروفیلم که در دوران ما این قدر مورد استعمال یافته است در سال 1857 به وسیله ی شیمی دانی به نام رنه داگرون Rene Dagron (1819-1900) ابداع شد و این شخص کسی است که دستگاه اندازه گیری مسافات را از فواصل بعید اختراع کرد و در محاصره ی پاریس در سالهای 1871-1870 روش ارتباط به وسیله ی کبوتر قاصد را ترتیب داد.
پی نوشت ها :
1- ژورژ سادول متخصص و منتقد سینمایی فرانسوی است که در 16 سال اخیر یک سلسله کتب درباره ی تاریخ و فن سینما نوشته است و کتب وی از جمله ی بهترین کتابهایی هستند که در این باره منتشر شده است. «یادداشت مترجم»
منبع: روسو، پی یر، تاریخ صنایع و اختراعات، حسن صفاری، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم، 1390.