حس خفقان آور ناامنی

کارگردان: گیلِم مورالس. فیلم نامه: گیم مورالس. اوریول پائولو. مدیر فیلمبرداری: اسکارفائورا، موسیقی: فرناندو لازکز، تدوین: خوآن مانِل ویلاسکا. بازیگران: بلن روئه دا (خولیا/سارا لوین)، لوییس هومار (ایزاک)،...
شنبه، 16 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حس خفقان آور ناامنی
حس خفقان آور ناامنی

نویسنده: شهزاد رحمتی



 

نگاهی به فیلم چشمان خولیا

چشمان خولیا
Julia's Eyes/Los ojos de Julia
کارگردان: گیلِم مورالس. فیلم نامه: گیم مورالس. اوریول پائولو. مدیر فیلمبرداری: اسکارفائورا، موسیقی: فرناندو لازکز، تدوین: خوآن مانِل ویلاسکا. بازیگران: بلن روئه دا (خولیا/سارا لوین)، لوییس هومار (ایزاک)، پابلو درکی (آنخل). فرانچسک اورِلا (بازرس دیماس)، خوآن دالمائو (کرِسپولو)، خولیا گوتیِرِز کابا (سولِداد)، محصول 2010 اسپانیا، 118 دقیقه.
خولیا پس از مرگ خواهر دوقلو و نابینایش سارا که در زیرزمین خانه اش ظاهراً خود را حلق آویز کرده، دچار این بدگمانی می شود که شاید او در واقع کشته شده باشد. خولیا به واسطه مشکلی در بینایی اش که مدام وخیم تر می شود، مثل خواهرش، در آستانه نابینایی است. او به اتفاق شوهرش ایزاک موقتاً به خانه سارا نقل مکان می کند تا ترتیب مراسم تدفین او را بدهد و در عین حال از این طریق بیشتر با اوضاع زندگی سارا پیش از مرگش آشنا شود. خولیا به مرکزی مخصوص نابینایان می رود که سارا زیاد به آن جا می رفت و در آن جا از طریق سایر نابینایان متوجه می شود سارا با پسری آشنایی داشته. در عین حال مرد مرموزی همه جا خولیا را تعقیب می کند ولی بازرس دیماس حرف های خولیا را در این باره باور نمی کند. خولیا برای پی بردن به هویت دوست مرموز سارا، آخرین فعالیت های سارا پیش از مردنش را دنبال می کند و هرچه در این مسیر بیش تر می رود اعتقادش به این که سارا در واقع کشته شده راسخ تر می شود. ولی به طرز عجیبی همه ی شواهد حکایت از آن دارند که سارا موقع مردم در خانه تنها بوده است. در همان حال که خولیا به نابینایی اش را به تدریج از دست می دهد مرگ ها و وقایع مرموزی او را احاطه می کنند و همه جا با افرادی مواجهه می شود که سوء ظن او را برمی انگیزند...
* سینمای وحشت اسپانیا قطعاً مقوله ای است که باید بسیار جدی گرفته شود. در سال های اخیر، موفقیت سینمای اسپانیا در این عرصه کم تر از سینمای وحشت آسیای جنوب شرقی نبوده است. گی یرمو دل تورو (با فیلم هایی مثل کرونوس و ستون فقرات شیطان)، آلخاندرو آمنابار (تز/پایان نامه و دیگران)، خوان آنتونیا بایونا (یتیم خانه)، خائومه بالاگرو (شکننده، بی نام، [Rec]و Rec]2]) خوان کارلوس فرسنادیو (28 هفته بعد و مزاحمان: هر دو محصول مشترک با انگلستان)، الخاندرو بروخس (با کمدی ترسناک زامبی خودآنِ مردگان، بازیگوشی با عنوان کمدی ترسناک زامبی درخشان شانِ مردگان ادگار رایت) و ... برخی از درخشان ترین چهره های این سینما در سال های اخیر بوده اند و برخی از برترین فیلم های وحشت سال های 2000 به بعد و (گاه قدیمی تر) را ساخته اند. حتی نمونه های تجاری و کم اهمیت تر سینمای وحشت اسپانیا از قبیل راهبه (لوییس دلا مادرید) و جن زدگی (مانوئل کاربالو) نیز خالی از لحظه های ترسناک ناب بوده اند.
حس خفقان آور ناامنی
تصادفی خسته باعث آشنایی ام با یکی دیگر از چهره های بسیار با استعداد سینمای وحشت اسپانیا شد یعنی گیلِم مورالِس با چشمان خولیا، یکی از بهترین آثار ترسناکی که در یکی دو سال اخیر دیده ام. و تماشای این فیلم باعث شد درباره ی این فیلم ساز بیشتر تحقیق کنم. متولد 1975 است و پیش تر از این فقط یک فیلم سینمایی دیگر ساخته به نام مهمان ناخوانده (2004) که آن هم در زمان خودش ستایش شده است. فاصله ی زمانی ناخوشایند میان دو فیلم او نشانگر مشکلاتی است که قاعدتاً این فیلم ساز با استعداد در ساختن دومین فیلمش با آن ها مواجه بوده است. خواندن همان چند سطر اول خلاصه داستان فیلم مهمان ناخوانده اش چنان مجذوبم کرد که مصمم شدم هر طور شده آن فیلم را هم پیدا کنم و ببینم: «غریبه ای برای تلفن زدن وارد خانه شخصیت اصلی فیلم می شود و او برای آن که طرف راحت باشد در آشپزخانه منتظر تمام شدن تلفن غریبه می ماند ولی وقتی خبری نمی شود به اتاق نشیمن برمی گردد و متوجه می شود که طرف غیبش زده بدون آن که از خانه بیرون رفته باشد!» می تواند شروع فوق العاده ای برای یک فیلم ترسناک درخشان باشد.
چشمان خولیا از آن دست فیلم های ترسناک روان کاوانه است که دقت و تمرکز تمام عیار مخاطب را می طلبند. عجب نیست اگر مضمون نابینایی (در این جا در آستانه ی نابینایی قرار داشتن) شخصیت اصلی فیلم که زن هم هست و رویارو شدنش با چیزهایی که پیش از آن بر او پنهان بوده اند (و دیگران هنوز هم امکان دیدن شان را ندارند) و نیز قرار گرفتن این شخصیت در مسیر جست و جویی هولناک در پی کشف اسرار، فیلم ترسناک عالی چشم (برادران پانگ) و بازسازی آمریکایی اش را تداعی کند. یکی از کنایه های جالب و بسیار درخشان چشمان خولیا این است که خولیا هر چه بیش تر به جانب از دست دادن بینایی اش پیش می رود دید و درک عمیق تری نسبت به آن چه بر خواهر دوقلو و نابینایش سارا که ظاهراً خودکشی کرده پیدا می کند. به طور تلویحی این احساس به ما القا می شود که تنها با گذر از لایه های بیرونی وقایع و آدم های پیرامون می توان به جوهر حقیقی تر و مهم تری که در پس این لایه ی ظاهری نهفته پی مبرد. قطعاً این ایده تازه ای نیست ولی شیوه تدریجی و بدون تاکید القای آن به مخاطب، تازه نبودنش را کاملاً جبران می کند. در عین حال به واسطه ی ارتباط بسیار نزدیکی که میان خولیا و سارا وجود داشته و حتی پس از مرگ تلخ سارا هم از بین نرفته و در مواقعی کاملاً حالتی تله پاتیک به خود می گیرد (از جمله در زمان آگاهی شهودی که خولیا از مرگ سارا)، از این احساس نیز گریزی نداریم که خولیا با تلاش بی امانش برای دست یافتن به حقایق مربوط به زندگی و مرگ سارا در عین حال می کوشد از سرنوشتی مشابه بگریزد. در عین حال تمام این احساسات و افکار القا شده تا اواخر فیلم در هاله ای از عدم قطعیت و ابهام پیچیده شده و همین یکی از منابع اصلی تعلق دل نشین فیلم است که از همان ابتدا گریبان تماشاگر را می گیرد. یکی از بزرگ ترین دستاوردهای کارگردان این است که آن احساس ناامنی را که خولیا به واسطه ی آگاهی نداشتن از کنه وقایع نیز با ضعف فزاینده بینایی اش تجربه می کند و نیز پارانویای آشکار او در رویارویی با تقریباً همه ی آدم های تازه ای که دور و برش پدیدار می شوند (و در مواجهه با همسایه و دختر عجیبش حال و هوایی پولانسکی وار از نوع بچه ی رزمری و مستاجر و انزجار به خود می گیرد) ما هم با تمام وجودمان از سر می گذرانیم. عجز خولیا در موارد مختلف، به خصوص پس از رفتن او و شوهرش ایزاک به خانه سارا، مستقیماً به ما هم منتقل می شود.
بافت بصری و لحن فیلم و حس ناامنی سنگین و گاه خفقان آورش فیلم هایی از جمله آثار ترسناک کی یرمو دل تورو را تداعی می کند که تهیه کننده ی فیلم است. فیلم در عین حال از فیلم برداری عالی اسکار فائورا نیز بهره می برد که قبلاً کار ستودنی او در یک فیلم ترسناک اسپانیایی بزرگ دیگر یعنی یتیم خانه هم دیده ایم. نمی توان این مطلب مختصر را بدون ستایش بازی فوق العاده ی بلن روئه دا در نقش هم خولیا و هم سارا را به پایان برد که او هم از قضا در فیلم یتیم خانه و نیز فیلم های دیگری مثل دریای درون، دیگر اثر درخشان آمنابار، بازی کرده است. بازی او از آن جهت موفق تر جلوه می کند که به واسطه ی تأکید فزاینده ی کارگردان و مدیر فیلم برداری بر چهره و میمیک او با هر چه نزدیک تر شدن به آخر فیلم و شدت یافتن تعلیق و تنش، کوچک ترین اشتباه روئه دا می توانست به حال و هوای فیلم به شدت لطمه بزند.
منبع: ماهنامه سینمایی فیلم شماره 444

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط