پس از صدور اعلامیهی بالفور، فرانسه آن را مورد تأیید قرار داد و به دنبال آن ایتالیا نیز در سال 1918م از آن حمایت کرد. روسیه که پس از انقلاب کمونیستی، دین را افیون ملتها میدانست، با مفاد اعلامیهی مزبور، به شرط رعایت مصالح کلیسای روسی در اراضی مقدّسه، موافقت کرد!
اما ویلسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، ضمن ابراز خوشحالی از صدور اعلامیهی بالفور، گام را از مفاد آن فراتر نهاده و از تأسیس یک دولت یهودی خبر داد.
وی در برابر افکار عمومی ملت آمریکا اعلام کرد:
دولت و مردم ایالات متحده، حمایت مطلق خود را نسبت به تأسیس دولت یهودی در فلسطین اعلام میدارد.(1)
بلافاصله پس از صدور اعلامیهی بالفور، وزارت خارجهی انگلیس، شعبهی ویژهای با کارگردانی یک مبلّغ کهنهکار صهیونیست، به نام «آلبرت هیامسون» جهت تبلیغ اهداف صهیونیستها تأسیس کرد. این شعبه، در نخستین گام، اقدام به تهیه و ارسال نشریهها و اعلامیههای گوناگون برای کلیهی تشکلهای یهودی و انجمنهای صهیونیستی سراسر جهان کرد. با هر یک از این نشریهها، نسخهای از اعلامیهی بالفور نیز پیوست میشد.
یک ماه بعد، در دوم نوامبر 1917م، صهیونیست معروف، اسرائیل زانگویل، طی یک سخنرانی، تلاشهای انگلیس و آمریکا را برای واگذاری سرزمین فلسطین به یهود، چنین توصیف کرد:
هفت مرحله جنگهای صلیبی در سرزمینهای مقدّس، موجب کشتار یهودیان شد. آیا در این جنگ هشتم صلیبی، فلسطین به یهودیان بازگردانده میشود؟... (2)
شش هفته پس از صدور اعلامیهی بالفور، انگلیس، بیتالمقدس را در نهم دسامبر 1917م، به تصرف خود درآورد، و به دنبال آن در یازدهم دسامبر، ژنرال آلنبی، فرماندهی نظامی انگلیس، وارد بیتالمقدس شد و در میان مردم اعلام کرد: «امروز جنگهای صلیبی به پایان رسید!»
در همین زمان، شعبهی تبلیغاتی وزارت خارجهی انگلیس، فعالیتهای خود را به ویژه در میان یهودیان آلمان و اتریش، توسعه داد و با پخش اعلامیههایی به زبان «یدیش» (زبان محلی یهودیان اروپای شرقی)، برای افسران و سربازان یهودی اروپای مرکزی، آنها را به خودداری از مبارزه علیه متّفقین و حرکت به سوی فلسطین، برای اقامت در آن سرزمین، فرا خواند.
در یکی از این اعلامیهها که به شمارهی 202/ 395 در آرشیو ادارهی اسناد ملی انگلیس ضبط است، چنین آمده بود:
... اورشلیم سقوط کرد! لحظهی رهایی قوم یهود فرا رسید! فلسطین باید بار دیگر به صورت وطن ملی یهودیان درآید... قوای متّفقین قصد دارند اسرائیل را به اسرائیلیان واگذارند. امروز قلب هر یهودی آرمانخواه به خاطر این پیروزی بزرگ از خوشحالی میتپد.
آیا شما هم میتوانید به دیگر یهودیان بپیوندید و وطن یهودیان را در فلسطین به پا دارید؟... جنگیدن علیه قوای متّفقین را موقوف کنید! متّفقین دارند به خاطر شما می جنگند! برای تمام یهودیان! برای آزادی همهی ملل زیر ستم! و فراموش نکنید که پیروزی متّفقین، معنای دیگری جز پیروزی قوم یهود در بازگشت به (صهیون) ندارد... .(3)
در آن زمان، به سبب شرایط سیاسی جدیدی که در پی انتشار طرح چهارده مادهای صلح ویلسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، برقرار شده بود، بریتانیا نمیتوانست سرزمین فلسطین را رسماً تحت اشغال نظامی خود درآورد، و یهودیان فلسطین نیز قدرت اعلان استقلال نداشتند؛ از این رو، مصالح مشترک بریتانیا و صهیونیسم اقتضا میکرد تا به عنوان تمهید مقدّمات و آمادهسازی زمینههای لازم برای تأسیس دولت یهود، فلسطین تحت سرپرستی و قیمومیت حکومت انگلیس قرار گیرد.
در فاصلهی سالهای 1917- 1920م، سیاست دولت انگلیس بر حفظ موقعیت نظامی خود در منطقه، و به ظاهر، ایجاد تفاهم میان اعراب و یهود، اما در واقع، تمهید مقدمات اجرای «وعدهی بالفور» و توسعهی حضور و نفوذ یهودیان در فلسطین، دور میزد. شک و تردید اعراب نسبت به عملکرد دولت انگلیس، در حمایت از یهودیان، جای خود را به باور و یقین، بیم و هراس، و خشم و نفرت داد. ائتلاف جمعیّتهای اسلامی- مسیحی، برای مقابله با خطر صهیونیسم، شکل گرفت. هر چند، گاه با کوچکترین برخورد، حادثهای رخ میداد.
یک کمیسیون صهیونیستی به ریاست وایزمن و همراهی کاپیتان (اورمز بیگور) و (جیمز دی روچیلد) و (اسرائیل شیف)، از سوی دولت انگلیس برای بررسی اوضاع فلسطین، به منطقه اعزام شد. گزارشهای ارسالی از سوی این کمیسیون، همگی حاکی از پیدایش موج نگرانی و نارضایتی اعراب و بدگمانی و سوءظن آنان نسبت به سیاستهای دولت انگلیس، و بیم و وحشت فزاینده یهودیان از بروز خشم و خروش مسلمانان بود.
وایزمن، طی نامهای به بالفور، نسبت به اجرای اصول دموکراسی در فلسطین اعتراض کرد؛ زیرا بر این باور بود که دموکراسی، تفوّق یهودیان را بر اعراب، یعنی آن تفاوت ماهوی و عمدهی اعراب و یهودیان (!) را در نظر نمیگیرد.(4)
در پی صدور اعلامیهی بالفور و تحرّکات تازهی سیاسی و اقدامات گستردهتر صهیونیستها برای تصرّف بیشتر اراضی فلسطین و تشدید موج مهاجرت یهودیان به آن سرزمین، عدّهای از یهودیان ملتزم به اصول دیانت و یا برخوردار از وجدان بیدار و اندیشهی آزاد، در برابر این جنبش، مقاومت و ایستادگی کرده و پرچم مخالفت برافراشتند.
روزنامهی تایمز در تاریخ 24 /5/ 1917م، اعتراض برخی یهودیان را در خصوص اعلامیهی بالفور منتشر ساخت. آنها گفته بودند:
ما مایل هستیم که یک فضای مشحون از فرهنگ یهودی صهیونیستی در فلسطین پدید آید، نه آن که در یک ملت و سرزمین یهودی به سر بریم. آن چه در اعلامیهی بالفور آمده است، یهودیان را در کشورهایی که زندگی میکنند، غریب و بیگانه خواهد ساخت و آن همه تلاشها و زحماتی که تاکنون متحمّل شدهاند تا در کشورهای خود، شهروند تلقّی شوند، بر باد خواهد داد.(5)
مونتاگو وزیر مستعمره هند، که تنها وزیر یهودی در دولت بریتانیا به شمار میآمد، در پی صدور وعدهی بالفور، یادداشت اعتراضآمیز و شدیداللحنی را تقدیم دولت متبوع خویش کرد و ضمن آن گفت:
صهیونیسم، همواره برای من یک عقیدهی سیاسی بوده است که هیچ گاه یک شهروند وفادار انگلیسی نمیتواند بدان گردن نهد؛ زیرا آن یهودی انگلیسی که نگاهش به کوه زیتون باشد و روزی را انتظار کشد که بتواند غبار سرزمین انگلیس را از کفش و لباس خویش بتکاند و در فلسطین به فعالیت کشاورزی بپردازد، در حقیقت شایستگی زندگی در بریتانیای کبیر را ندارد.
وی در نامهی خود میافزاید:
من در این جا مایلم چهار نکته را مورد تأکید قرار دهم:
1. چیزی به نام امت یهودی وجود ندارد. مانند افراد خانوادهی من که طی چندین نسل در این کشور زیستهاند، هیچ وجه اشتراکی با خانوادهی یهودی دیگری که در کشوری دیگر زندگی میکند، ندارند و میان ایشان چیزی بیش از آن که در سطوح مختلف به دینی گردن نهادهاند، مشترک نیست. از این رو، دور از صواب است که گفته شود یهودی انگلیسی و یهودی مراکشی به امت و یا نژادی واحد منسوبند.
2. زمانی که به یهودیان گفته شود فلسطین کشورملی شماست، بلافاصله هر دولتی تلاش میکند تا خود را از شهروندان یهودی خویش آسوده سازد، و بدین ترتیب، ما شاهد حضور جمعیّت عظیمی از یهودیان در فلسطین خواهیم شد که با آواره ساختن صاحبان اصلی و بومی آن، بهترین امکانات آن سرزمین را تصاحب کنند.
3. من انگیزهای بس قوی برای تحریم سازمان صهیونیستی که غیرقانونی بوده و برای مصالح انگلیس زیانبار است، دارم.
4. من نمیتوانم بپذیریم که فلسطین امروز دارای پیوندی با یهود است، و یا آن منطقه بتواند سرزمین مناسبی برای زندگی ایشان باشد. البته فلسطین نقش بزرگی در زندگی یهودیان داشته است؛ اما همین نقش را هم برای تاریخ معاصر اسلام دارد. فلسطین پس از عهد یهود، نقش عمدهای برای تمام دولتهای تاریخی مسیحی داشته است. چه بسا هم اینک معبد یهود، در فلسطین باقی باشد، اما موعظهی جبَل و صلیب شدن مسیح نیز هر دو در آن جا رخ داده است.
اگر حافظهام یاری کند، تعداد یهودیان جهان، سه برابر تعدادی است که فلسطین بتواند آنها را در خود جای دهد. از این رو، در صورت تأسیس کشور ملی یهود در فلسطین، همهی یهودیان پراکنده در سراسر جهان، در کشوری که به سر میبرند، یهودیان بیگانه تلقّی خواهند شد.(6)
آلبرت اینشتین، فیزیکدان معروف، در سال 1938م، به عنوان یک یهودی اعلام داشت:
من معتقدم به جای تأسیس یک دولت یهودی، منطقی آن است که برای پیریزی یک زندگی مسالمتآمیز و مشترک، با اعراب به وحدتنظر برسیم. به نظر من، طبیعت اصلی دیانت یهود با موضوع تأسیس یک دولت یهودی که دارای مرز و ارتش و حکومت سیاسی باشد، در تعارض است...(7)
انجمن یهودی «ناتوری کارتا»، صهیونیستها را با تعبیرات لائیک و بیدین، نژادپرست، دشمنان قوم سامی و همدستان نازیها خوانده و گفته است:
ملت یهود در اصل یک جمعیت دینی است که از سه هزار سال پیش تکوین یافته و هستی خود را از میثاقی که با خالق خویش بسته است، میگیرد و در پی خدمت به او و نوع بشر است! این قوم، یک ملت سیاسی و یک نژاد مستقل نیست، بلکه ملت برگزیدهی خداست؛ متواضعترین مردم است... امنیت یهود، ناشی از روحیهی مسالمتآمیزی است که با مردمی که در میانشان زندگی میکند، دارد. چنانکه ارمیای نبی گفت: (باید به سوی بهترین شهر بشتابیم)، یعنی شهری که در آن زندگی میکنیم.
این انجمن همواره و تاکنون خواهان سقوط اسرائیل و تأسیس دولت فلسطین و بینالمللی شدن شهر قدس بوده و سازمان آزادیبخش فلسطین را به رسمیت میشناسد.(8)
هم اینک نیز، این مخالفتها و ضدّیتها با رژیم صهیونیستی از سوی بسیاری از شخصیتهای نامآور و سازمانها و تشکیلات یهودی، در داخل و خارج اراضی اشغالی ادامه دارد، که البته وجود این انجمنها و شخصیتهای یهودی ضدّ صهیونیسم، بیشتر، عکسالعمل کشتارها و جنایات هولناک و بیشماری است که رژیم صهیونیستی هر روزه نسبت به صاحبان اراضی فلسطین مرتکب میشود.
در حال حاضر، یکی از مهمترین سازمانهای یهودی ضدّ صهیونیسم در ایالات متحده، انجمن آمریکایی یهودی (9) است. به رغم تعداد اندک یهودیان آمریکایی وابسته به آن، این انجمن در امر تبلیغات و برقراری ارتباط با نمایندگان کنگره (10) بسیار فعّال است.
نگاه این سازمان به دین یهود، دینی محض و مجرّد از صبغهی سیاسی است و معتقد است که یک یهودی آمریکایی نمیتواند در آنِ واحد، آمریکایی وطنپرست و صهیونیست باشد... این سازمان بر آن است که قومیت و دین، دو مقوله جدا از یکدیگرند و هیچ یهودی و یا گروهی نباید به نام یهودیان آمریکا سخن بگوید. اسرائیل نیز تنها میهن ساکنان آن است، نه وطن همهی یهودیان جهان... از این رو، این سازمان، حساب دین را از نژاد جدا ساخته و این ادّعای صهیونیستی را مردود شمرده است که «همهی یهودیان ملت واحدند و آحاد این ملت در هر کجا باشند، دارای گرایشهای سیاسی و تعلقات نژادی واحدند و در برابر اسرائیل، تکالیف و وظایفی دارند که بدان عمل میکنند».(11)
در قلب اراضی اشغالی نیز، امروزه طوایفی از یهود وجود دارند که از بودن دولتی به نام اسرائیل، ناخشنودند. دلیل آنها این است که این دولت از سوی مسیح منتظر (ماشیح) تحقّق نیافته است و بنابراین نامشروع میباشد. باید انتظار مسیحی را کشید که به دستان او مملکتِ خداوند تحقّق یابد. این طوایف معتقدند که باید با اعراب که صاحبان شرعی و قانونی سرزمین فلسطین هستند، زندگی مسالمتآمیز داشت.(12)
در عصر حاضر، پرفسور اسرائیل شاهاک، و حاخام المر برگر، و خانم فیلسیا لانگر قاضیِ اسرائیلی و نمایندهی پارلمان اسراییل، و خانم شلیمت آلونی و اوری افنیوی و پرفسور لایبوفتز و پرفسور لنین تال از جملهی یهودیان منصف و منتقدیاند که در سخنان و آثار خود، صهیونیسم را به محاکمه کشانده و رفتار تجاوزکارانهی رژیم صهیونیسیتی را محکوم میسازند.
پرفسور اسرائیل شاهاک، گفته است:
به عقیده من رژیم اشغالگر اسرائیل ... یکی از وحشیترین و دردآلودترین رژیمهایی است که تاریخ بشریت به خود دیده است.(13)
حاخام المر برگر(Elmer Berger) در سال 1955م از خاورمیانه دیدار کرد و طی نامهای از قدس، دربارهی فقر و بینوایی ناشی از اقدامات صهیونیسم، مطالبی نگاشت و در آن یادآور شد:
من از این که یهودیام، عمیقاً احساس خواری و شرمندگی میکنم. اسرائیل به خود یهودیان هم ستم روا میدارد.(14)
باری، بررسی حوادث مرتبط با سرزمین فلسطین، در خلال سالهای جنگ جهانی اول، بدون اشاره به معاهده معروف سایکس- پیکو (15) ناتمام است.
به موج این معاهدهی محرمانه که در ماه مه 1916م، میان ژرژ پیکو و سر مایک سایکس، نمایندگان دو دولت فرانسه و بریتانیا در شهر سنپترزبورگ منعقد شد، بخشهایی از خاورمیانهی عربی از قلمرو امپراتوری عثمانی منفک و میان انگلیس و فرانسه تقسیم شد. در این تقسیم، قسمتهایی از سوریه، لبنان و آناتولی در تصرّف فرانسه و بخشهایی از عراق و فلسطین و از جمله بنادر حیفا و عکا نیز در حیطهی سیطرهی انگلیس قرار گرفت.
از آن جا که در پی انعقاد این معاهدهی محرمانه، پارهای از سرزمینهای عثمانی نیز به روسیه و بعضی دیگر به ایتالیا واگذار شد، لوتسکی مینویسد:
یکی از ضربالمثلهای دیپلماسی انگلستان این است که هر قولی را میتوانید بدهید؛ زیرا اوضاع به هر حال تغییر میکند. گذشتهای سخاوتمندانهی انگلستان در تقسیم ایالات عربی امپراتوری عثمانی، از مواردی است که با این قاعده تطبیق میکند.(16)
در ماه مه 1917م، سایکس و پیکو وارد حجاز شده و با حسین و فیصل، فرزندان شریف مکه در مورد آیندهی فلسطین، سوریه و عراق، به طور بسیار محرمانه گفتوگو کردند. در این گفتوگوها، سایکس و پیکو ادّعاهای موهوم و کذبی مبنی بر تعهدّات و توافقات کشورهای متبوع خود، نسبت به اعراب را مطرح ساختند و حسین بر اساس همین وعدههای بیاساس، مصمّم شد جنگ با نیروهای عثمانی را به نفع قوای متّفقین، ادامه دهد.
در نتیجهی این گونه سیاستهای مکر و فریب، در حملهی ژنرال آلنبی، فرماندهی نیروهای انگلیسی به فلسطین که در ژوئیهی همان سال صورت گرفت، ارتش عرب، جناح راست نیروهای بریتانیا را تشکیل میداد.
باری، معاهدهی سایکس- پیکو، مظهر زندهای از خدعه و نیرنگ سیاست استعماری بریتانیا بر ضد اعراب بود؛ زیرا این معاهده هنگامی بر ضدّ مصالح ملل عرب صورت گرفت که اعراب، همپیمان انگلستان بودند و با وعدههای فراوانی که ماکماهون(17) در نامههای خویش از سوی دولت بریتانیا به شریف حسین داده بود،(18) تعارض داشت.
چند ماهی از انعقاد معاهدهی سایک- پیکو نگذشته بود که آتش انقلاب کمونیستی در روسیه زبانه کشید و با روی کار آمدن بلشویکها به رهبری لنین، کوس رسوایی حکومت تزارها کوفته و اسناد آن منتشر شد. از جمله، سند قرارداد سایکس- پیکو که به امضای امپراتور روسیه رسیده بود، نیز در نوامبر 1917م انتشار یافت.
با انتشار این سند،(19) طبیعی بود که اعراب نتوانند در برابر خیانت کشورهای استعماری اروپا در ضدّیت با تشکیل یک دولت متحد و نیرومند عرب، و نیز در برابر توطئهای که سرزمین آنان را مستعمرهی قدرتهای اروپایی قرار میداد، بیاعتنا بمانند؛ اما دریغا که تماسها و گفتوگوها و حیلهبازیهای بعدیِ دولت انگلیس، موجب شد که این امر نتواند عکسالعملِ مناسبِ سران عرب و به ویژه مسلمانان را نسبت به سوء نیّت و فریبکاری دولت بریتانیا و نقشههای پنهان و استعماری آن برانگیزد.
معاهدهی سایکس- پیکو موجب شد که صهیونیستها در انگلیس از موقعیت بهتری برخوردار شوند و برای تسلط بر فلسطین، امیدهای بیشتری یابند. چنان که لورنس عرب(20) میگفت: صهیونیسم «وسیلهی خوبی برای اخراج فرانسه از خاورمیانه است».(21)
در ژانویهی سال 1918م، انگلیسیها نمایندهای را برای مذاکره نزد حسین، پادشاه حجاز فرستاندند تا وی را از محتوای وعدهی بالفور آگاه ساخته و از او بخواهد در زمینهی مهاجرت یهودیان به فلسطین کمک نماید. این نماینده، پادشاه را فریفت و تنها به ابلاغ بخش دوم، یعنی بخش مربوط به مهاجرت، بسنده کرد و چون پادشاه فردی «بخشنده» بود، به این درخواست پاسخ مثبت داد و تأکید کرد که وی به یهودیان خوشآمد میگوید و آنها به هر نقطه از سرزمین عربی که بخواهند، میتوانند وارد شوند!
... حاییم وایزمن نیز با در دست داشتن معرّفینامه از سوی مشاور سیاسی فرماندهی کل انگلیس، در اوایل ماه ژوئن 1918 به مقر فرماندهی فیصل (22)، فرماندهی ارتش انقلاب عربی در نزدیک عقبه شتافت و به مدت 45 دقیقه با وی به گفتوگو پرداخت. شاهدان عینی یادآور شدهاند که وایزمن به فیصل تأکید کرد:
صهیونیستها فراموش نمیکنند که همواره بر ایجاد دولتی یهودی در فلسطین تلاش نمایند و تمام آن چیزی که در نظر دارند، این است که در توسعهی کشور، در حدّ توان کمک نمایند، بدون آن که کوچکترین آسیبی به منافع مشروع اعراب وارد گردد.(23)
پی نوشت ها :
1- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 118-119.
گفتنی است کنگرهی آمریکا، در سیام ژوئن 1922م، موضع خود را به این شرح اعلام کرد: «نظر به این که ملت یهود، طی قرون متمادی، در آرزوی بازسازی میهن باستانی خود به سر برده است، و با توجه به آن چه در خلال جنگ جهانی آشکار شد و نقشی که یهود از خود نشان داد، شایسته است به ملت یهود کمک شود تا در تجدید بنا و تنظیم کشور ملی خود، در سرزمین آبای خویش اقدام کند.
لازم است به خاندان اسرائیل، این فرصتی که طی دورهی دراز تاریخی از آن محروم بوده است، داده شود تا نسبت به تجدید حیات دیانت یهود و فرهنگ پربار آن در سرزمین باستانی خویش، مبادرت ورزد.» (همان، ص 127).
2- یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 111.
3- دورین اینگرامز، بذرهای توطئه، ترجمهی حسین ابوترابیان، ص 17-18.
4- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمهی محمد جواهر کلام، ص 117.
5- مصطفی عبدالعزیز، اسرائیل و یهود العالم، دراسة سیاسیة قانونیه، ص 32.
6- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 96-97.
در ضمن، سخن گلدا مایر، نخستوزیر اسبق رژیم صهیونیستی، به ظاهر، ناظر بر اظهارات مونتاگو بوده است، آن جا که گفته است:
آن یهودی انگلیسی که به مقتضای انگلیسی بودنش، سرود «خدا ملکه را حفظ کند» میسرود، چگونه میتواند در عین حال صهیونیست باشد؟
مایر آشکارا اعلام کرده بود: یک یهودی باید عشق و علاقهاش به اسرائیل باشد، گرچه در خارج از اسرائیل زندگی میکند. (همان)
7- روچیه جارودی، محاکمة الصهیونیة الاسرائیلیه، ص 26.
8- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 100.
9- American Council for Judaism
10- Lobby
11- مصطفی عبدالعزیز، الاقلیة الیهودیة فی الولایات المتحدة الامیرکیه، ص 146-147.
12- نارضایتی یهودیان مقیم اراضی اشغالی از سیاستهای رژیم صهیونیستی چندان بالا گرفته است که خبرگزاریهای جهان در آوریل 1997/م، از قول مقامات اسرائیلی اعلام کردند:
«بیتالمقدّس در آیندهای نزدیک، شاهد شورشها و عملیات پرتاب سنگ خواهد بود؛ اما این بار، پرتاب سنگ نه از سوی فلسطینیان، بلکه از ناحیهی یهودیان متدیّن، و آن هم در بیتالمقدّس غربی و در عمق محلههای یهودینشین …» (ر.ک: عبدالوهاب المسیری، من هو الیهودی، ص 5).
13- دکتر اسرائیل شاهاک، دولت نژادپرست اسرائیل، ترجمهی امان الله ترجمان، ص 231.
14- ر.ک: مجید صفاتاج، دانشنامهی فلسطین، ج2، ص 371.
15- Sykes-Picot Agreement
16- ولادیمیر باراسوویچ لوتسکی، تاریخ جدید کشورهای عربی، ترجمه رفیع رفیعی، ص 331.
17- Arthor Henry Mac Mahon (1862- 1949م) سیاستمدار انگلیس که در سالهای 1914-1916م نمایندهی دولت بریتانیا در مصر بود.
18- برای دیدن نامههای مبادله شده میان ماکماهون و حسین، ر.ک: عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمهی محمد جواهر کلام، ص 361- 382.
19- گفتنی است با انتشار این سند، بالفور، وزیر خارجهی انگلستان، بیدرنگ آن را «تصورات خیالی و کینهجویانهی بلشویکها» توصیف کرد. (ر.ک: ولادیمیر باراسویچ لوتسکی، تاریخ جدید کشورهای عربی، ص 335.)
20- Lawrence of Arabia (توماس ادوارد لورنس 1888-1935م) جاسوس، نویسنده و افسر ماجراجوی انگلیسی که در جنگ جهانی اول، اعراب را بر ضدّ ترکان عثمانی میشوراند.
برای دیدن نقش لورنس در فریفتن سران عرب و پیشبرد اهداف صهیونیسم، ر.ک: امین مصطفی، دیپلماسی پنهان اسرائیل در کشورهای عربی، ترجمهی محمد جعفر سعدیان، ص 38-40 و 47-48.
21- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمهی محمد جواهر کلام، زیرنویس ص 101.
22- برای آگاهی از نامهی ذلّتبار فیصل (فرماندهی ارتش عرب بر ضدّ دولت عثمانی) در سال 1919م به جنبش صهیونیسم، ر.ک: امین مصطفی، دیپلماسی پنهان اسرائیل در کشورهای عربی، ترجمهی محمد جعفر سعدیان، ص 45-47.
23- همان، ص 35-36.