شورش‌ها و جنبش‌های ملی در آستانه‌ی اشغال فلسطین (2)

در سال‌هایی که از آن سخن می‌گوییم، سیل مهاجرت روزافزون یهودیان به فلسطین تحت حمایت و برنامه‌های تنظیمی دولت انگلیس، و امواج فزاینده‌ی تصرّف زمین‌ها و آواره ساختن اعراب از زمین‌های‌شان(1)، و تشکیل ده‌ها سازمان
يکشنبه، 17 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شورش‌ها و جنبش‌های ملی در آستانه‌ی اشغال فلسطین (2)
شورش‌ها و جنبش‌های ملی در آستانه‌ی اشغال فلسطین (2)

نویسنده: احمد کریمیان




 

در سال‌هایی که از آن سخن می‌گوییم، سیل مهاجرت روزافزون یهودیان به فلسطین تحت حمایت و برنامه‌های تنظیمی دولت انگلیس، و امواج فزاینده‌ی تصرّف زمین‌ها و آواره ساختن اعراب از زمین‌های‌شان(1)، و تشکیل ده‌ها سازمان تروریستی صهیونیستی و مسلّح ساختن آن‌ها(2)، و ایجاد فضای رعب و وحشت از سوی دولت سرپرستی انگلیس، برای اعراب، فلسطینیان را در وضعیّتی بس آشفته و دشوار قرار می‌داد. از سوی دیگر «بحران اقتصادی جهان سرمایه‌داری، فلسطین (آن روز) را نیز در بر گرفت. بسیاری از شاخه‌های صنعت محلی را از کار انداخت و شمار بی‌کاران را به 30 تا 35 هزار تن رساند. در حدود (سال) 1930م، مزد کارگران 50% کاهش یافت و گرانی خوراکی‌ها و اجاره‌ی خانه که از سرازیر شدن سیل بی‌بندوبار مهاجران یهودی سرچشمه گرفته بود، جان کارگران شهری را بر لب آورد».(3)
در چنین اوضاع بحرانی، ملت رنج کشیده و خشمگین فلسطین، به لحاظ روحی و فکری در آمادگی کامل برای ابراز هر گونه فداکاری و قیام و انقلاب به سر می‌برد، اما ضعف فرهنگی و غفلت مردم و عدم تمرکز امر رهبری و تردید و سردرگمی رهبران و ناتوانی در تصمیم‌گیری و بی‌برنامه بودن ایشان، و دغدغه‌ی ریاست و حفظ موقعیّت اجتماعی و سازش کاری آنان ... همه از جمله عواملی بود که بروز یک انقلاب فراگیر، مستمر و نتیجه‌بخش را مانع می‌شد.
به هر حال، در سال 1933م، یک قیام مردمی دیگر از سرزمین فلسطین سر برآورد. این بار برخلاف خیزش1929م که بر ضدّ یهودیان صهیونیست صورت گرفت، لبه‌ی تیز آن متوجه‌ی دولت استعماری انگلیس بود.
در مارس 1933م، کمیته‌ی اجرایی عرب طی انتشار بیانیه‌ای، دولت بریتانیا را دشمن حقیقی خلق فلسطین خواند و اعلام کرد که به هر وسیله‌ی ممکن باید از دست آن خلاصی یافت.
در 27 اکتبر، آتش انقلاب از شهر یافا زبانه کشید. بیش از هفت‌ هزار نفر تظاهر کننده‌ی خشمگین، با سلاح‌های سرد گرد آمدند. همه‌ی فروشگاه‌ها و بازار شهر تعطیل شد. وسایل حمل و نقل از حرکت باز ایستاد و دامنه‌ی اعتصاب به دیگر شهر‌ها کشیده شد. در زد و خورد با پلیس و نیروهای حکومتی، پلیس به روی تظاهر کنندگان آتش گشود و بسیاری مجروح شدند. تیراندازی مردم در تاریکی شب به روی نیروهای انگلیسی نیز شماری از آنان را به خاک و خون کشید. در حیفا دو هزار تن از شورشیان به زندان شهر حمله بردند و کوشیدند که ایستگاه راه‌آهن و پلیس را در دست گیرند. در نابلس نزدیک به سه هزار تن به نبرد مسلّحانه با نیروهای انگلیسی پرداختند. در جنین و عکا، شورش ابعاد فزون‌تری یافت و عدهّ‌ای از افراد پلیس، به دست مردم خلع سلاح شدند.
در این خیزش مردمی که به مدت یک هفته (تا سوم نوامبر) ادامه یافت، زنان عرب، نقش حماسی تازه‌ای از خود نشان دادند. حدود پانصد تن از ایشان در شهر قدس، با سر دادن سرودهای ملی، مردان را به پیکار و دفاع از میهن خویش، برانگیختند.
گرچه ناآرامی‌های سال 1933م، بیش‌تر شهرهای مهم، مانند یافا، قدس، حیفا، صفد، نابلس، طولکرم، جنین و عکا را در بر گرفت، اما چون مناطق دورافتاده، زمانی شورش کردند که قیام، در شهرهای مزبور سرکوب شده بود، نتیجه‌ی چندانی از این جنبش به دست نیامد. هر چند که گستردگی ابعاد اعتصاب و حجم بی‌سابقه‌ی زدو‌خوردهای اعراب را با نیروهای انگلیسی، نباید از نظر دور داشت.
در اهمیت و تأثیر این شورش‌ها، وایزمن در یادداشت‌های سیاسی خویش نوشته است:
از آغاز شکل‌گیری حرکت صهیونیسم، بریتانیا آن را در آغوش حمایت خود گرفت و تحقّق اهداف آن را بر عهده‌ی خویش نهاد و موافقت کرد که فلسطین را در سال 1934م، پس از اخراج ساکنان عرب آن، تسلیم یهودیان سازد. اگر شورش‌ها و انقلاب‌های پی‌درپی اعراب فلسطین نمی‌بود، به یقین این امر در زمانِ مقرّر تحقق می‌یافت.(4)
در این دوره، تلاش‌ها و مبارزات شیخ‌عزالدین قسّام و یاران او نیز نافرجام ماند.
گرچه قیام او با شعار «کتاب خدا در یک دست و سلاح در دستی دیگر» حمایت و تأیید توده‌های مردمی را برانگیخت و شعله‌ی امید را در دل آنان افروخت و بر تمام اقدامات سازش‌کارانه و تعاملات و تعارفات سیاسی خط بطلان کشید و نشان داد که تنها شیوه‌ی مؤثر در حلّ بحران فلسطین، حرکت مسلّحانه‌ی جهادی، و آن هم به صورت گسترده و مستمر بر ضدّ قوای مشترک انگلیسی و یهودی است.
وی که یک روحانی مخلص و هوشمند و برخوردار از روشن‌بینی و آزادگی و با آگاهی دینی کافی و آشنا به فن خطابه و نفوذ در دیگران بود، با رعایت اصول مخفی کاری، اولین هسته‌های مقاومت جهادی را با تکیه بر کشاورزان و کارگران و نیروهای مردمی، در فلسطین سازماندهی کرد.
قسّام، پس از حوادث سال 1933 م با کسب کمک‌های مالی لازم، به تهیه‌ی سلاح اقدام نمود.
هر چند مجموع اعضای اصلی تشکیلات عزالدین قسّام و هوادارانش از یک هزار نفر تجاوز نمی‌کرد و پیش از عملی شدن نقشه‌ی نظامی وی برای تصرّف شهر حیفا(5)، محل اختفای او و یارانش لو رفت، اما جنگ نابرابر و شجاعانه‌ی قسّامیان در برابر نیروهای مسلح انگلیسی، چنان شور و حماسه آفرید که در تشییع جنازه او و یارانش، بیش از سی‌هزار نفر فلسطینی شرکت نمودند و طی آن با قوای انگلیسی درگیر شده و آنان را متواری ساختند.
بدین ترتیب، قیام نافرجام قسّام، کوس بی‌فایده بودن اقدامات سیاسی را برای رهایی فلسطین از چنگال صهیونیسم نواخت و پیکان خشم و نفرت فلسطینیان را بیش از پیش متوجه‌ی سیاست‌های مزوّرانه‌ی انگلیس نمود.
دولت انگلیس و رهبران سیاسی آن در عین حمایت‌های بی‌دریغ، رسمی و آشکاری که از یهودیان به عمل می‌آوردند، سعی می‌کردند که با وعده‌های اطمینان‌بخش‌ و سخنان فریبنده، اعراب را آرام ساخته و فرصت را از چنگ ایشان خارج و در اختیار یهودیان قرار دهند. آنان همواره اعلام می‌کردند که مهاجرت یهودیان به فلسطین نباید منافع ملت عرب را به مخاطره افکند. هر گونه اقدامی که منجر به نادیده گرفتن مصالح اعراب شود، از نظر دولت سرپرستی مردود است. خشم و نارضایتی اعراب از مهاجرت یهودیان به فلسطین، امری طبیعی است؛ زیرا گمان می‌کنند که آن‌ها آمده‌اند تا اعراب را از خانه‌ها و کشورشان بیرون کنند!...
اما از آن سوی، حکومت سرپرستی ضمن محروم نگاه داشتن اعراب بومی فلسطین و خلع ید از آنان، سیل امکانات و منافع کشور را به سوی یهودیان روان می‌ساخت. از جمله امتیاز بهره‌برداری از آب‌های بحرالمیّت(6) به «شرکت پتاس فلسطین»، امتیاز تولید برق از آب‌های رود اردن به «شرکت برق فلسطین» و امتیاز بهره‌برداری از معادن نمک «شرکت نمک» داده شده بود که همه، شرکت‌هایی یهودی بودند. دولت انگلیس، صنایع صهیونیستی را نیز از نظر گمرکی مورد حمایت خویش قرار می‌داد و حتی هزینه‌ی تقویت آن را بر دوش مصرف کننده‌ی عرب می‌نهاد. در چنین اوضاع بحرانی، مهاجرت‌های غیرقانونی و روزافزون یهودیان، بر وخامت اوضاع می‌افزود و فلسطینیان را به شدت وحشت‌زده و خشمگین می‌ساخت.
در میان سال‌های 1931- 1935م، به ویژه با رشد احساسات ضدّ یهودی در آلمان نازی، دولت انگلیس سطح مهاجرت یهودیان را افزایش داد و در نتیجه جمعیت آنان طی سال‌های مذکور در فلسطین، 30% افزایش یافت، همین امر موجب شد تا یهودیان برای خرید زمین با قیمت‌های وسوسه‌انگیز و بی‌سابقه، خود را به آب و آتش زنند.
از جانب دیگر، قراین و شواهدی در دست بود که نشان می‌داد یهودیان با چشم‌پوشی حکومت سرپرستی، مقادیر عظیمی سلاح به صورت قاچاق وارد فلسطین کرده‌اند. آنان با هدف آماده شدن برای اجرای سیاست «تجمّع و یورش»، جوانان خود را به صورت گسترده آموزش و تمرینات نظامی می‌دادند.
... این‌ها همه از جمله عواملی بود که می‌توانست با جرقّه‌ای، بروز یک انقلاب جدید را در سراسر فلسطین موجب شود.
این جرقّه‌ زمانی زده شد که «در فوریه‌ی 1936م، حکومت، برای ساختن سه مدرسه در یافا با یکی از پیمانکاران یهودی قرارداد بست. پیمانکار مذکور با اشتغال حتی یک کارگر عرب در این طرح مخالف بود این جا گاردی از کارگران عرب تشکیل شد تا محلّ یکی از مدارس موردنظر را محاصره کند و کارگران یهودی را از وصول بدان باز دارد».(7)
همین حادثه‌ی ساده، شعله‌ی بزرگ‌ترین انقلاب فلسطینی را در دوره‌ی قیمومیت برافروخت. قیام با یک اعتصاب گسترده در همه شهرها و روستاها آغاز شد و به مدّت شش ماه (آوریل تا سپتامبر) ادامه یافت. تنی چند از کارگزاران حکومت بریتانیا به ضرب گلوله‌ای از پای درآمدند و به دنبال آن، دولت انگلیس اقدامات خشونت باری را در سراسر فلسطین بر ضدّ اعراب به کار بست و به بهانه‌ی کشف اسلحه، صدها منزل را به ویژه در یافا با خاک یکسان کرد، چندین روستا را به آتش کشید و به وسیله‌ی هواپیما بر سر مردم مواد منفجره فرو ریخت. دولت سرپرستی، حدود ده هزار نفر از فلسطینیان را دست‌گیر و روانه‌ی زندان‌ها کرد و بسیاری از مسلمانان را از طریق دادگاه‌های نظامی محکوم به کیفرهای سنگین نمود.
کمیته‌ی ملی حیفا طی انتشار بیانیه‌ای، ریشه‌ی همه‌ی گرفتاری‌ها و پلیدی‌ها را به سیاست ستم‌گرانه‌ی حکومت انگلیس منسوب داشت.
در این میان از ائتلاف تمام احزاب فلسطین، «کمیته‌ی عالی عرب» شکل گرفت که وظیفه داشت اعتصابات را تا تغییر بنیادین سیاست صهیونیستی انگلیس در فلسطین، ادامه دهد. از این رو، این کمیته توقّف اعتصابات و آرامش مردم را منوط به تحقق سه شرط زیر اعلام کرد:
1. متوقف شدن مهاجرت یهودیان به فلسطین.
2. ممنوعیّت فروش اراضی به یهودیان.
3. تشکیل یک حکومت ملی متکّی به پارلمان مردمی.
ولی حکومت سرپرستی اعلام داشت که طی شش ماه آینده 4500 یهودی مهاجر جدید وارد فلسطین خواهند شد. انتشار این خبر، خشم و التهاب فلسطینیان را تشدید کرد و موجب شد تا تظاهرات و اعتصابات آرام، جای خود را به مبارزات مسلحانه دهد. گروه‌های مسلّح که پیش‌تر در دسته‌های پانزده تا بیست نفری سازمان یافته بودند، از این زمان در گروه‌های پنجاه تا هفتاد نفری جای گرفتند.(8)
انقلابیون عرب به سه گروه تقسیم می‌شدند:
گروه نخست، رزمندگانی بودند که با سنگر گرفتن در کوه‌ها، تنها به مقابله‌ با دشمن و حرکت‌های ایذایی و تخریب خطوط نفت و دیگر تأسیسات می‌پرداختند.
گروه دوم، مبارزان شهری بودند که در کنار زندگی عادی خود، احیاناّ مأموریت‌های پنهانی ویژه‌ای را بر عهده می‌گرفتند.
گروه سوم، که عمدتاً کشاورز و از شمار بیش‌تری برخوردار بودند، حامیان و هواداران رزمندگان محسوب می‌شدند و به هنگام ضرورت، سلاح بر دوش در کنار مجاهدان می‌جنگیدند.(9)
دولت بریتانیا هم با اعزام نیروهای جدیدی به فرماندهی فیلد مارشال ویْ ولی‌فقیه (Wavell)، سرکوبی مردم را آغاز کرد. در کنار ارتش انگلیس، چندین گروهان مسلّح یهودی به سوزاندن روستاهای عرب و کشتن کشاورزان و اعدام میهن‌پرستان می‌پرداختند. در این عملیّات، هواپیماهای انگلیسی بر فراز شهرها و روستاها به پرواز درآمده و بر سر مردم مواد منفجره می‌ریختند.
همراه با این اقدامات، یهودیان بندر تل‌آویو را در مجاورت بندر یافا احداث کردند تا از آن بی‌نیاز شوند.
در شرایطی که دولت انگلیس، خود را در تلاطم بحرانی بی‌سابقه می‌یافت و مسئله‌ی قیام سراسری مردم فلسطین، دولت و پارلمان بریتانیا را سخت به خود مشغول می‌داشت و می‌اندیشید تا با ایجاد محدودیت در امر مهاجرت یهودیان، از شدت اوضاع بکاهد، صهیونیست‌ها با فشار بر دولت انگلیس، آن را واداشتند تا از هر گونه تجدیدنظر در امر مهاجرت یهودیان به فلسطین بپرهیزد.
وایزمن و بن گوریون، در دیداری با اورمز بی‌گور (وزیر مستعمرات انگلیس) گفتند که انگلستان چنان‌چه بخواهد سیاستی به سود اعراب در پیش گیرد، صهیونیست‌ها در روابط خود با انگلستان، انقلابی به وجود خواهند آورد و برای بیرون کردن انگلستان از منطقه فعالیت خواهند کرد.(10)
در پی این گفت‌و‌گوها، وزارت مستعمرات انگلیس، با انتشار بیانیه‌ی شدید‌اللحنی، قیام مردم فلسطین را «عرض اندام آشکار در برابر سلطه‌ی حکومت انگلستان» خواند و با اعزام نیروهای نظامی جدید به فرماندهی ژنرال دیل (Dill)، اقدامات جدید و گسترده‌ای برای سرکوب انقلابیون اتّخاذ نمود، به گونه‌ای که موجب شدید‌ترین نبردها میان نیروهای انگلیسی و انقلابیون عرب گردید.
در این میان، دولت سرپرستی با طرح این ادّعا که زمامداران کشورهای عربی، بنا به درخواست زعمای فلسطین، پا در میانی کرده‌اند، روحیه‌ی انقلابی اعراب را دچار تردید ساخت.
بلافاصله کمیته‌ی عالی عرب، با انتشار بیانیه‌ای، ضمن ردّ این ادّعا، اعلام کرد که احترام اعراب نسبت به پادشاهانشان محلّ تردید نیست و میانجی‌گری ایشان بهترین راه‌حل است! از این رو، نمایندگانی از سوی کمیته‌ی عالی عرب، به دیدار پادشاهان اردن و عربستان شتافتند، و آنان نیز پس از مشورت با دولت انگلیس، همراه با پادشاهان عراق و یمن، پیام مشترکی منتشر ساخته و با اعلام این مطلب که در خیرخواهی و نیک‌اندیشی دولت انگلستان تردیدی ندارند (!) از ملت فلسطین خواستند که به اعتصابات و انقلاب خود پایان بخشند.
این ترفند استعماری و نیرنگ سیاسی که به ابتکار و کارگردانی دولت بریتانیا و خیانت سران مزدور عرب شکل گرفت و شادی و هیجان رهبران صهیونیسم را برانگیخت، انگلستان را از یک ورطه‌ی بزرگ رهانید و به آن فرصت داد تا بتواند بار دیگر سلطه‌ی خود را بر فلسطین تحکیم نماید.
طبیعی بود که از این زمان، انگلیس، سیاست سرکوب‌گری خود را تشدید نماید. از این رو، کمیته‌ی عالی عرب را از کار بازداشته و رهبران آن را از فلسطین تبعید کرد. دادگاه‌های نظامی، صدها تن از انقلابیون را به جوخه‌های اعدام سپردند و هزاران تن از این مردم، راهیِ زندان‌ها شدند.
این حوادث در حالی رخ می‌داد که آژانس یهود در آغوش حمایت دولت سرپرستی، در امنیّت و آرامش کامل به تنظیم برنامه‌ها و ترسیم نقشه‌های آتی خود همت می‌گمارد.
صهیونیست‌ها که از انقلاب گسترده‌ی سال 1936م اعراب، به وحشت و هراس افتاده بودند، فعالیت‌های نظامی خود را گسترش دادند. انگلستان دامنه‌ی حمایت‌های پنهانی خود را از یهودیان توسعه داد. تعداد بیست هزار یهودی اعلام آمادگی کردند که اسلحه به دست گیرند. «هاگانا» به ساخت اسلحه و آوردن مخفیانه‌ی آن از اروپا و انبار کردن آن در مکان‌های پنهانی اقدام کرد. هم زمان با این اقدام، انگلستان، اهالی عرب منطقه را خلع سلاح کرد تا از شورش دیگری جلوگیری کند(11)!
از سوی دیگر، دولت بریتانیا، کمیته‌ای را به ریاست لرد پیل، مأمور بررسی و تحقیق در اوضاع جاری فلسطین قرار داد. این کمیته در ژولای 1937م، پیشنهاد خویش را مبنی بر تقسیم سرزمین فلسطین به سه بخش زیر اعلام نمود:
1. بخش ساحلی همراه با اراضی حاصل‌خیر، از آنِ یهود.
2. بخش داخلی همراه با شرق اردن، در اختیار اعراب.
3. دولت سرپرستی نیز در بیت‌المقدّس‌ و بیت ‌لحم و ناصره استقرار یافته و بر حفظ دو بخش مذکور، نظارت نماید.
این پیشنهاد، احساسات فلسطینیان و اعراب و مسلمانان سایر کشورها را بار دیگر بر ضدّ دولت انگلیس برانگیخت. آن‌ها نمی‌توانستند تأسیس یک دولت یهودی را در قلب سرزمین‌های اسلامی بپذیرند. وانگهی این تقسیم، اعراب را از مناطق کشت زیتون، حبوبات و مرکبات محروم می‌ساخت و موجب می‌شد تا شهرهای ساحلی مدیترانه را به یهودیان واگذار کرده و از آن جا کوچ کنند.
یک گزارش رسمی در این باره می‌گوید: ... احساس عمومی در میان مردم این منطقه (نسبت به طرح تقسیم) این بود که آن‌ها قربانی خیانت شده‌اند و به زودی ناچار خواهند شد که از زمین‌های خود دست بردارند و در گوشه‌ای از بیابان بمیرند.(12)
بدین ترتیب، طرح تقسیم ثلاثی، زمینه‌ساز بروز مجدّد مبارزات ضدّ انگلیسی شد و نقطه‌ی شروع آن ترورِ ژنرال اندروز (Andrews)(13) حاکم انگلیسی شهر الجلیل بود که در 26 سپتامبر 1937م به دست فرحان سعدی، هم رزم و جانشین عزالدین قسّام صورت پذیرفت.
بلافاصله با تدابیر ویژه‌ای، فرحان سعدی به وسیله‌ی نیروهای انگلیسی دست‌گیر و او را در سن هشتاد سالگی، در ماه رمضان، با زبان روزه، به جوخه‌‌ی اعدام سپردند.(14)
دولت بریتانیا، مخالفت اعراب را با خشونت و سرسختی پاسخ گفت. پاره‌ای از روستاهای مسلمان‌نشین، تخریب شد. بسیاری از آزادی‌خواهان به حکم دادگاه‌های نظامی دست‌گیر شدند.
حاج امین‌الحسینی، رئیس کمیته، توانست از چنگ نیروهای انگلیسی گریخته و در حرم شریف متحصّن شود و از آن جا انقلاب را هدایت کند. وی بالاخره توانست برخلاف پیش‌گیری‌های پلیس، به لبنان بگریزد.(15)
در آن روزها، سازمان صهیونیستی هاگانا، واجد ده‌ هزار رزمنده‌ی مسلح و چهل هزار نیروی احتیاطی بود که با قوای انگلیس در پاسداری از خطوط راه‌آهن و خطوط لوله‌ی نفت و دفاع از منافع صهیونیسم همکاری می‌کرد.(16)
در سپتامبر 1937 م تعداد 411 نماینده از کشور‌های مصر، عراق، سوریه، لبنان و فلسطین در بلودان سوریه گرد آمدند و بر دفاع از سرزمین عربی فلسطین و لغو اعلامیه‌ی بالفور و قیمومیت تأکید کردند؛ اما چند روز بعد، تعداد یک صد نفر از شرکت‌کنندگان که بیش‌تر سوری و فلسطینی‌ بودند، با اظهار ناخشنودی از تصمیمات سطحی کنگره‌ی بلودان، طی جلسه‌ی محرمانه‌ای، بر آن شدند تا با اعمال شیوه‌های خشونت‌آمیز، بر ضدّ سیاست جدید انگلستان، مبنی بر تقسیم فلسطین مبارزه کنند.
روز دوم اکتبر، قدس در اعتراض به بازداشت رهبران عرب، دست به اعتصاب زد و این اعتصاب به مناطق دیگر کشور نیز تسرّی یافت؛ اما از شب پانزدهم اکتبر، سکوت و آرامش درهم شکست و کار به خشونت گرایید. دوبار به سه اتوبوس یهودی در حومه‌ی قدس حمله شد و مناطق یهودی‌نشین متناوباً در معرض تیراندازی قرار گرفت. بخشی از خطوط لوله نفت ویران و نفت آن طعمه‌ی حریق شد. بر اثر خراب‌کاری در خطوط آهن، یک لکوموتیو از خط خارج گردید. قطار حامل نیروهای انگلیسی در کو‌ه‌های جنوب غربی قدس مورد حمله قرار گرفت و یکی از خودروهای گشت پلیس در نزدیکی خلیل گلوله‌باران شد. در این هنگام، قوانین منع رفت‌ و آمد در شهر قدس به اجرا درآمد. روز بعد، گروهی از انقلابیون عرب، تأسیسات فرودگاه لد را مورد حمله قرار دادند. در جریان این حمله، کابین‌های گمرک، پاسپورت و بی‌سیم فرودگاه، کاملاً طعمه‌ی حریق گردید... .
از ماه نوامبر، نیروهای دولتی در روستاها با تیراندازی روستاییان روبه‌رو می‌شدند. بعضی از روستاییان با سنگ به نیروهای دولتی حمله می‌کردند و این در حالی بود که نیروهای مدافع، کار تیراندازی را برعهده داشتند.(17)
چنان که ملاحظه می‌شود، به رغم اقدامات سرکوب‌گرانه‌ی حکومت، دامنه و عمق انقلاب و برنامه و انسجام تشکیلاتی انقلابیون، از قیام سال 1936م، بیش‌تر و مؤثرتر بوده است. دولت سرپرستی به منظور تقویت بنیه‌ی نظامی خویش، رسماً نسبت به مسلح ساختن یهودیان اقدام نمود. به دنبال آن، یهودیان با کارگذاردن یک بمب ساعت شمار در بازار حیفا، موجب کشتار 23 نفر و زخمی شدن 79 نفر که بیش‌تر از اعراب بودند، شدند. سپس بمب‌های دیگری نیز منفجر شد و همین امر بر وخامت اوضاع افزود و اعراب را واداشت تا به مناطق یهودی‌نشین حمله برند.
در تابستان 1938م، انقلاب به اوج خود رسید. بنا به درخواست کمیته‌ی مرکزی جهاد، یک شورای عالی، مرکب از رهبران بزرگ انقلاب تشکیل شد. شورا فرمان داد که بازپرداخت تمام وام‌های دولتی از روز اول سپتامبر 1938م متوقف شود. هم‌چنین شورا ورود تحصیل‌داران وام‌ها و دلال‌های زمین را به روستاها ممنوع کرده و کسانی را که برای ساختن راه و مقرّ پلیس، تعهّد سپرده بودند، از انجام این تعهّد منع نمود. رشد نیروی انقلابیون موجب شد که تعداد زیادی از ثروتمندان، دلّالان زمین و رجال طرفدار حکومت، از کشور فرار کنند. در تابستان 1938م، مردم شهرها ناگزیر شدند به جای کلاه معمولی، از کوفیه و عقال استفاده کنند تا پلیس و ارتش نتوانند آن‌ها را از انقلابیون که پنهانی به شهر می‌آمدند، باز شناسند.(18)
در چنین اوضاع حساس که حال و هوای انقلابی توفنده و قهرآمیز، مشام مردم رنج‌کشیده و خشمگین فلسطین‌ را می‌نواخت، و انقلاب در وضعی فزاینده و بالنده به پیش می‌تاخت، دولت انگلیس، خود را از مهار انقلاب، ناتوان و درمانده یافت. از این رو، در اوایل سال 1939م با توسل به سیاست رایج «میز گرد و مذاکره»، سعی کرد تا حرکت انقلابی فلسطین را از مسیر خود خارج ساخته و با وعده‌های جدید و احیاناً ایجاد اختلاف میان رهبران، آتش آن را خاموش نماید.
بدین ترتیب دولت انگلیس از نمایندگان اعراب و صهیونیسم دعوت به عمل آورد تا در هفتم فوریه در کنفرانس لندن شرکت جویند.
در این میان، سران صهیونیسم نگران بودند که دولت بریتانیا در مذاکرات لندن، تحت تأثیر اوضاع ناآرام فلسطین، با نادیده گرفتن مصالح یهود، نسبت به مسئله‌ی مهاجرت و فروش اراضی، تجدید نظر کرده و امتیازاتی به اعراب بدهد. از این رو، پیشنهاد کردند که نمایندگان آمریکا نیز برای شرکت در مذاکرات به لندن دعوت شوند!
در مذاکرات لندن که از سوی مقامات بریتانیا، به طور جداگانه با نمایندگان اعراب و صهیونیست‌ها صورت پذیرفت، دولت انگلیس از پایان بخشیدن به دوره‌ی قیمومیت و پیش‌بینی مقدمات تدوین قانون اساسی دولت مستقل فلسطین، زیر نظر انگلستان، سخن گفت. این امر با استقبال اعراب روبه‌رو شد؛ امّا وایزمن، رهبر صهیونیست‌ها که آن زمان را برای پایان یافتن دوره‌ی قیمومیت به سود یهودیان نمی‌دانست و تأکید می‌کرد که آنان حاضر نیستند به عنوان یک اقلیّت در فلسطین حضور داشته باشند، به شدت با این نظر مخالفت ورزید و با اعمال فشار، دولت انگلیس را از این امر منصرف ساخت.
با ناکام ماندن مذاکرات لندن، دولت انگلیس که وانمود می‌کرد هدفش ایجاد وفاق میان اعراب و یهود است، با انتشار بیانیه‌ای، به نام کتاب سفید مکدونالد، قاطعانه اعلام داشت که هدف این دولت آن نیست که فلسطین را به دولتی یهودی تبدیل کند... در این بیانیه، دولت بریتانیا ضمن دادن وعده‌ی تشکیل یک دولت فلسطینی مستقل، تلاش فراوان کرد تا اعراب را نسبت به قبول پیشنهاد خود متقاعد سازد. این پیشنهاد مبنی بر آن بود که طی پنج سال آینده، تعداد 75 هزار یهودی وارد فلسطین شوند و از آن پس ورود یهودیان منوط به موافقت و اجازه‌ی اعراب شود!
به هر حال، کتاب سفید سال 1939م از سوی کمیته‌ی عالی عرب، مردود اعلام شد و سپس تلاش‌‌هایی برای تداوم انقلاب صورت پذیرفت، اما به دلیل:
- عدم توازن قوا میان انقلابیون و دشمنان؛
- کمبود امکانات و عدم دست‌رسی به سلاح و مهمّات؛
- کشته و پراکنده شدن بسیاری از فرماندهان انقلاب؛
- فقر و تنگ‌دستی ملت فلسطین؛
- عدم حمایت کشورهای اسلامی؛
- سکوت و خیانت سران عرب؛
- خستگی و ملامت ناشی از مبارزات طولانی؛
- درهم کوبیده شدن مقرّ فرماندهی انقلابیون در دمشق، به وسیله‌ی اشغال‌گران فرانسوی در آستانه‌ی جنگ جهانی دوم؛
و عوامل دیگری از این دست...(19) شیرازه‌ی فرماندهی انقلاب درهم ریخت و در نتیجه، انقلاب بزرگ فلسطین که طی سال‌های 1936- 1939م هزاران قربانی و شهید تقدیم کرده بود، کم‌کم اقتدار و انسجام خود را از دست داد و به آرامی رو به افول نهاد.
اما از آن سوی، در سال 1939م، در حالی که شور انقلابی اعراب فرو می‌نشست، جامعه‌ی یهودی فلسطین، بیش از اندازه فربه و نیرومند شده بود. حجم معتنابهی سلاح و مهمّات را از خارج وارد و در انبارهای پنهانی خود ذخیره کرده بود. یهودیان، آموزش نظامی جوانان خود را در سطحی وسیع آغاز نموده و با اقدامات تروریستی و با حمله‌ها و بمب‌گذاری‌های مکرّر و گسترده، قدرت خود را به نمایش می‌گذاردند.
در خارج از فلسطین نیز،‌ به ویژه در اروپا و آمریکا، ضمن برخورداری از حمایت‌های بی‌دریغ دولت‌های انگلستان و ایالات متحده، با تبلیغات فراوان، افکار عمومی جهان را به سود خویش جلب می‌کردند.

پی نوشت ها :

1- تنها در سال 1930 م، صهیونیست‌ها بیست هزار خانوار عرب را از زمین‌هایشان تاراندند. (ر.ک: نویسندگان آکادمی علوم شوروی، تاریخ معاصر کشورهای عربی، ترجمه‌ی محمد حسین روحانی، ص 91).
2- سازمان «ارگون» یا سازمان نظامی ملی در سرزمین اسرائیل (ارگون تسفای لیومی بارِتس اسرائیل) با نام اختصاری (اتسل) در سال 1931 م به وسیله‌ی صهیونیست‌ها در فلسطین تأسیس شد. این سازمان از هاگانا و گروه مسلّح بیتار انشعاب یافت و شش هزار نفر یهودی مسلّح داشت و پیش از اعلان تأسیس دولت اشغالگر قدس، برای مدتی مناخیم بگین، نخست‌وزیر اسبق اسرائیل، رهبریِ آن را بر عهده داشت.
3- نویسندگان آکادمی علوم شوروی، تاریخ معاصر کشورهای عربی، ترجمه‌ی محمد حسین روحانی، ص 91.
4- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 154.
5- هدف قسّام آن بود که با تصرّف حیفا، این شهر را به مدت سه روز در تصرّف خود نگاه دارد و با به نمایش گذاردن یک پیروزی نظامی چشم‌گیر، راه صحیح مبارزه با دشمن را به فلسطینیان بنمایاند و راه پیوستن ایشان را به جنبش‌های جهادی هموار سازد.
6- دکتر ناحوم گُلدمن (از رهبران صهیونیسم و رئیس بیست و سومین کنفرانس صهیونیستی- 1951/م قدس) ضمن یک سخنرانی که به سال 1947/م در مونتریال کانادا ایراد کرد، گفت: «یهودیان تنها به دلیل مفهوم توراتی فلسطین، به آن نظر ندارند و تنها به دلیل آب‌های بحرالمیّت که در نتیجه‌ی تبخیر، سالانه حدود سه هزار میلیارد دلار فلز و شبه فلز از آن قابل برداشت است، بدان چشم ندوخته‌اند، و صرفاً برای مخازن نفتی این سرزمین که بیست برابر مجموع مخازن نفتی آمریکای شمالی و جنوبی است، بدان روی نیاورده‌اند، بلکه به این دلیل که فلسطین، لولای اتّصال سه قاره‌ی اروپا، آسیا و آفریقا بوده و نقطه‌ی تمرکز قوای جهان و مرکز استراتژی نظامی برای سیطره بر عالم است، بدان روی آورده‌اند.» (ر.ک: شیریب سبیرو دو فیتش، حکومة العالم الخفیه، تعریبِ مأمون سعید، مقدّمه‌ی احمد راتب عرموش، ص 34.)
در ضمن برای آگاهی از وضعیّت استثنایی ساختار بحر‌المیّت، و خواص بی‌نظیر و اهمیّت اقتصادی فوق‌العاده و میزان ثروت موجود در مواد معدنی آن، ر.ک: مجید صفا تاج، دانشنامه‌ی فلسطین، ج2، ص 339- 346.
7- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 300.
8- همان، ص 311.
9- همان، ص 312.
10- همان، ص 314-315.
11- جان کوئیگلی، فلسطین و اسرائیل، رویارویی با عدالت، ترجمه‌ی سهیلا ناصری، ص 39-40.
12- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 326.
13- از فرماندهی بود که در کشتار فلسطینیان، قساوت را از حد گذراند.
14- السید عبدالستار الملیجی، تحریر فلسطین، الثوابت … المتغیرات … الواجبات، ص 135.
15- وی با عدم احساس امنیّت در لبنان که در زیر سلطه‌ی فرانسویان قرار داشت، آن کشور را نیز ترک کرده و به عراق گریخت؛ اما چون در آن جا هم، با فشارهای دولت انگلیس، تحت تعقیب واقع شد، پنهانی خود را به ایران رساند؛ ولی از ایران نیز عازم ایتالیا شد و از حمایت موسولینی بهره برد و سپس در آلمان با هیتلر دیدار کرد و از تأیید وی نیز برخوردار گردید. آن گاه به عنوان پناهنده‌ی سیاسی وارد فرانسه شد؛ اما چون فرانسویان را قابل اعتماد نیافت، در سال 1946م به مصر گریخت. وی بارها کوشید تا از مصر خود را به فلسطین برساند که سرانجام در سال 1947م، در آستانه‌ی نخستین جنگ اعراب و اسرائیل، وارد غزّه شد و مجلس ملی فلسطین را تشکیل داد و جهاد بر ضدّ صهیونیست‌ها را از سر گرفت.
16- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 139.
17- برای ملاحظه تفصیل این حوادث، ر.ک: عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 326-330.
18- همان، ص 335- 336.
19- مانند اقدامات گسترده‌ی تروریستی سازمان‌های صهیونیستی بر ضد اعراب، چنانکه در 29 ماه مه 1339م، سازمان اتسل با طراحی یک برنامه‌ی تروریستی، مقدار قابل توجهی مواد منفجره را در سینمای رکس شهر قدس منفجر ساخت که موجب کشته و زخمی شدن بسیاری از تماشاچیان عرب گردید. در پی این حادثه، زمانی که مردم وحشت‌زده به خارج از سینما می‌گریختند، مأموران مسلح سازمان اتسل، آنان را به رگبار گلوله، به خاک و خون کشیدند. (برای دیدن تفصیل این گونه حوادث، ر.ک: عبدالوهاب المسیری، الصهیونیة و العنف …، ص 245- 250).

منبع :کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسة بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط