شورش‌ها و جنبش‌های ملی در آستانه‌ی اشغال فلسطین (1)

هنوز شعله‌های جنگ جهانی اول فرو ننشسته بود که ارتش انگلیس با پیروزی بر دو دولت عثمانی و آلمان، سرزمین‌های عثمانی و از جمله فلسطین را به اشغال خود درآورد، و در حالی که ارتش عثمانی برای دفاع از حیات و اقتدار خلیفه،
يکشنبه، 17 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شورش‌ها و جنبش‌های ملی در آستانه‌ی اشغال فلسطین (1)
شورش‌ها و جنبش‌های ملی در آستانه‌ی اشغال فلسطین (1)

نویسنده: احمد کریمیان




 

هنوز شعله‌های جنگ جهانی اول فرو ننشسته بود که ارتش انگلیس با پیروزی بر دو دولت عثمانی و آلمان، سرزمین‌های عثمانی و از جمله فلسطین را به اشغال خود درآورد، و در حالی که ارتش عثمانی برای دفاع از حیات و اقتدار خلیفه، تا استانبول عقب نشسته بود، نیروهای انگلیسی بدون کم‌ترین مقاومت، در سال 1917 م، وارد خاک فلسطین شدند.
مسلمانان بیت‌المقدّس که برای شنیدن سخنرانی ژنرال آلنبی، دوست و هم‌پیمان اعراب بر ضدّ ترکان عثمانی، در میدان بزرگ شهر گرد آمده بودند، ناباورانه با گوش خود شنیدند که آلنبی می‌گوید: «امروز جنگ‌های صلیبی به پایان رسید»!
گرچه شیخ کامل حسینی، مفتی بیت‌المقدّس و تنی چند از زعمای قوم، در اعتراض به این سخن آلنبی، که چون صاعقه‌ای بر سرشان فرود آمده بود، فوری مجلس را ترک کردند، اما دریغا که غفلت و اهمال و خوش‌باوری، بسی فرصت‌ها را از دست نهاده بود.
در اواخر سال 1918 م، انگلیس تمام خاک فلسطین را از سوریه جدا ساخته و بر آن چیره شد و مابقی سرزمین سوریه را برای فرانسویان وانهاد.
با افشای معاهده‌ی سایکس- پیکو- میان دولت‌های انگلیس و فرانسه- صدور اعلامیه‌ی بالفور و اشغال نظامی سرزمین فلسطین به وسیله‌ی دولت بریتانیا و تشدید مهاجرت یهودیان به این سرزمین، فلسطینیان خود را در معرض یک دسیسه‌ی بزرگ بین‌المللی و توطئه‌ی هولناک و بی‌سابقه یافتند و به شدّت دچار وحشت و نگرانی شدند.
اندکی پس از ورود آلنبی به قدس، سرهنگ دیدز، از اعضای کمیسیون نظامی انگلستان در مصر، در گزارشی نوشت:
اخبار مربوط به اعلامیه‌ی بالفور و تأسیس یک فلسطین جدید، ترس و وحشت فراوانی در میان مردم قدس ایجاد کرده است …(1)
از همان زمان، برخی روزنامه‌های عربی و ترکی، با آگاهی از مفاد اعلامیه‌ی بالفور و درج خبرها و مقالاتی درباره‌ی آن، زنگ خطر صهیونیسم را برای امت اسلام و به ویژه ملت فلسطین به صدا درآوردند؛ اما افسوس که نفرت عقلای قوم از حاکمیّت ترکان عثمانی، موجب شد تا ترویج این شایعات! عامل بدبین ساختن اعراب نسبت به انگلیس، در آستانه‌ی ورود متّفقین به فلسطین تلقّی شود.
عجاج نویهض، از سران ملی‌گرای آن دوره می‌گوید:
در اوایل این قرن، اعراب به علت ساده‌لوحی و بی‌تجربگی سیاسی، دورنگری‌ها و اهداف غایی استعمارگران اروپایی را درک نکرده بودند. شاید علاقه‌ی مفرط آنان به باورهای ملی‌گرایانه و نجات از یوغ ترکان و پان‌تورانیسم، مانع شد که حقیقت قضیّه را دریابند … مردم گمان می‌کردند که انگلیسی‌ها، مردمانی پاک دامن و نجیب!- همان گونه که تبلیغات‌شان القا می‌کند- هستند.(2)
اما رهبران مذهبی فلسطین، مانند شیخ کامل حسینی، مفتی بیت‌المقدّس، حاج امین‌الحسینی مفتی و رئیس مجلس اِعلای اسلامی، و شیخ عبدالقادر مظفر و … با احساس مسئولیت در برابر خطر سیطره‌ی یهود، مردم را نسبت به فاجعه‌ی در حال تکوین فلسطین، آگاه می‌کردند.
در همین زمان، دولت بریتانیا مقاصد خود را در واگذاری این سرزمین به یهودیان، برای تأسیس یک دولت یهودی، بر اساس وعده‌ی بالفور، آشکار ساخت. نخستین گام در این راه، استقبال گرم مقامات انگلیسی از کمیته‌ی صهیونیستی بود که تحت ریاست حاییم وایزمن، از اروپا وارد فلسطین شد. دولت انگلیس، این کمیته را با کمک‌های بی‌دریغ خویش، مورد همه‌گونه حمایت و نوازش قرار داد تا بتواند مزارع کشاورزی و شهرک‌های یهودی‌نشین خود را برای مهاجران جدید بنا سازد.
در سال 1918 م به منظور مقابله با سازمان‌های سیاسی صهیونیستی، مسلمانان و مسیحیان یافا با یکدیگر ائتلاف کرده و جمعیت‌های اسلامی- مسیحی را پدید آوردند و از حمایت و نفوذ تجّار و نخبگان شهرهای بزرگ برخوردار شدند. این جمعیت به مناسبت فرا رسیدن نخستین سالگرد پیروزی آلنبی بر ترک‌ها، نامه‌ای صریح و تند تسلیم حاکم نظامی کرد و در آن احساسات فلسطینی‌ها را نسبت به صهیونیسم بیان داشت.
در این نامه آمده بود:
اعراب نمی‌توانند شاهد سرازیر شدن میلیون‌ها یهودی به فلسطین باشند؛ زیرا یهودیان، همه‌ی محصولات فلسطین را برای خود جمع خواهند کرد، و دولت نباید فراموش کند که یهودی تنها به یهودی عشق می‌ورزد و جز به یهودی به کس دیگری کمک نمی‌کند.
بی‌تردید کارهایی نظیر این، سبب قیام‌های خونین و پی در پی خواهد شد، قیام‌هایی که کشور را ویران و مردمش را خاکسترنشین خواهد کرد … بنابراین، یهودیان باید بدانند که فلسطین مال عرب‌هاست و هرگز از آندست بر نخواهند داشت. آن‌ها، هم چنین باید بدانند که عرب‌ها در فلسطین زاده شدند و امید دارند در آن بمیرند و پیکرهاشان در تربت مقدّس آن دفن شود.(3)
در فاصله سال‌های 1917- 1920 م، یعنی از زمان اشغال نظامی فلسطین از سوی ژنرال آلنبی تا استقرار هربرت ساموئل به عنوان کمیسر عالی دولت انگلیس، فلسطین زیر سلطه‌ی حکومت نظامی به فرماندهی آلنبی اداره می‌شد.
طی این مدت، فلسطین شاهد جزر و مدّ حوادث و برخی تحرّکات متفرّق سیاسی و اجتماعی بود. اما این تحرّکات، فاقد هرگونه انسجام و وحدت و عاری از هر طرح و برنامه بود، و معمولاً به صورت پراکنده و مقطعی صورت می‌گرفت.
تضاد و تعارض میان جوانان پرشور از یک سوی و نخبگان و مالکان جا افتاده و محتاط از سوی دیگر در کنگره‌ی فلسطین(4) (هفتم ژانویه تا دهم فوریه‌ی 1919 م) نمادی از تشتّت و تفرّق فکری اعراب در اتّخاذ شیوه‌های مطلوب، برای برخورد با یهودیان محسوب می‌شد.
این کنگره بدان منظور تشکیل شد تا نمایندگان منتخب شهرهای فلسطین، مصایب و توطئه‌های وارده بر سرزمین خود را بررسی کرده و راه‌های مقابله با آن را جست‌و‌جو کنند. اما طبق معمول کنگره‌های رایج، پس از دو هفته بحث و گفت‌و‌گو، با صدور بیانیه و قطعنامه‌ای به کار خود پایان داد و نسخه‌ای از آن را برای هر یک از مسبّبان اصلی این فاجعه، یعنی دولت استعماری انگلیس، کنفرانس صلح پاریس و طرف‌های پیروز در جنگ جهانی اول، ارسال داشتند.
کم‌کم از سال 1920 م، ملت فلسطین به این باور دست یافت که قدرت‌های بزرگ و حتّی دولت‌های عرب، نه تنها اهتمامی به حل مشکل آن‌ها ندارند، بلکه تا کنون به نوعی آنان را بازی داده‌اند. در این میان، عزم راسخ قدرت‌های جهانی بر واگذاری سرزمین فلسطین، به جنبش صهیونیسم و نفوذ و اقتدار سیاسی و اقتصادی یهودیان در دولت‌های بزرگ غربی، و برنامه‌های منظّم و منسجم و پنهان سران یهود، و وحدت و یکپارچگی قومیِ ایشان، همراه با اعمال سیاست‌های مکر و فریب و … هر روز کفه حوادث را در منطقه به نفع صهیونیسم سنگین‌تر می‌کرد.
در جریان کنفرانس صلح پاریس که در سال 1919 م برگزار شد، «از همان آغاز معلوم بود که صهیونیست‌ها از قدرت فراوانی در کنفرانس برخوردارند. چندان که بدیشان امکان می‌داد بر تمام اهداف خود دست یابند. دلیلش هم این بود که انگلستان متعهد شده بود از اندیشه‌ی تأسیس میهن ملی یهودی در فلسطین دفاع کند. هم‌چنین (وودرو ویلسن)، رئیس جمهور آمریکا نیز قبلاً خود را حاضر کرده بود که از اجرای اصل تعیین سرنوشت در فلسطین شانه خالی کند. و این هم دو دلیل داشت: یکی تأثیر (براندیس)، رهبر صهیونیست آمریکایی در شخص ویلسون(5) و دیگری اهمیّت یهودیان در سیاست داخلی آمریکا. گذشته از انگلستان و آمریکا، فرانسه و سایر کشورهای بزرگ کنفرانس، به خصوص آفریقای جنوبی نیز تعهّد داشتند که از صهیونیسم پشتیبانی کنند».(6)
آن‌چه بر وخامت اوضاع فلسطین می‌افزود، غفلت و بی‌کفایتی و خیانت سران عرب بود که ساده‌لوحانه امیدوار بودند تا با حمایت‌های دولت استعماری انگلیس بتوانند از زیر سلطه‌ی حکومت عثمانی خارج شده، استقلال سیاسی کشورهای عربی را تأمین کنند. لذا علاوه بر کوته‌نظری و ضعف اراده و سرسپردگی ایشان به قدرت‌های جهانی، همین امر آنان را از فاجعه در شرف تکوین فلسطین باز می‌داشت.(7)
در کنفرانس صلح پاریس، «نماینده‌ی اعراب، فیصل بود. او به عنوان نماینده‌ی پادشاه حجاز، به اتفاق لورنس، جاسوس معروف انگلیسی در کنفرانس شرکت کرده بود. فیصل از همان آغاز با فشارهایی از سوی فرانسویان روبه‌رو شد؛ زیرا فرانسویان در پی اشغال سوریه بودند. از سویی انگلیسی‌ها نیز راحتش نمی‌گذاشتند، زیرا هر ماه به حکومت او کمک مالی می‌کردند. همه‌ی این عوامل دست‌به‌دست هم دادند و او را برای قبول طرح‌های انگلیس در فلسطین در فشار گذاشتند».(8)
نتیجه آن که، فیصل با تمکین در برابر وایزمن، رهبر سازمان صهیونیسم، موضع ملایمی در برابر صهیونیسم اتخاذ کرد و حتّی در یادداشت خود به شورای عالی کنفرانس صلح پاریس، از قرابت خونی اعراب و یهودیان (!) سخن گفت.
اما صهیونیست‌ها که با تعصّب تمام و بر اساس نقشه‌های حساب شده و پیچیده عمل می‌کردند، با شیطنت و تردستی، اهداف و خواسته‌های نامشروع خود را در مجامع سیاسی بر کرسی قبول می‌نشاندند.
در جریان جنگ جهانی اول، صهیونیسم هنوز طرفداران کمی در میان یهودیان داشت. در کنفرانس ورسای، وایزمن ادّعا کرد که به نمایندگی از 96% یهودیان اروپایی که در اروپای شرقی زندگی می‌کنند، صحبت می‌کند. وی اظهار داشت یک میلیون یهودی حاضر به یراق، منتظر علامت‌اند تا به طرف فلسطین حرکت کنند؛ اما در سال 1927 م، وایزمن تصدیق کرد که اعلامیه‌ی 1917 م بالفور، بنیادش بر آب بود … می‌ترسیدم دولت انگلستان احضارم کند و بپرسد بگو ببینم این سازمان صهیونیست چیست؟ این صهیونیست‌های شما کجا هستند؟ … آن‌ها می‌دانستند که یهودیان، مخالف ما صهیونیست‌ها بودند، ما مشتی یهودی تک افتاده با ملّیت‌های گوناگون بودیم».(9)
باری، سناریوی صهیونیستی زنجیره‌ی حوادث چنان پرشتاب و یک طرفه پیش می‌رفت که توده‌های فلسطینی، با خشم و بغض، خود را به روشنی در حال قربانی شدن در پیش پای یک مشت یهودی بیگانه‌ی از راه رسیده می‌دیدند.
بغض این فشارها برای نخستین بار در سال 1920 م، در اولین برخورد خونین مسلمان با صهیونیست‌ها ترکید. امّا دولت انگلیس، با تمام قدرت این جنبش را سرکوب کرده و آن را قلع و قمع نمود، و به دنبال آن، هربرت ساموئل را که یک یهودی صهیونیست بود، به عنوان حاکم و نماینده‌ی رسمی خود در فلسطین گمارد.
در این سال، عید فصح یهودیان با مراسم یوم النبی موسی (ع) که به وسیله‌ی مسلمانان برگزار می‌شد، هم زمان گردید. در این مراسم(10)، شلیک گلوله‌ی ژابوتینسکی(11)، صهیونیست معروف، آتش فتنه را برافروخت.
هیئت‌ها و دستجات، در حالی که پلیس ایشان را در میان گرفته بود، آرام و منظّم به سمت باب الخلیل پیش می‌رفتند. عدّه‌ای از مردم در دو طرف خیابان به تماشا ایستاده بودند.
یکی از یهودیان برای تحقیر مراسم، سخنان زشتی بر زبان آورد و حتّی گفته‌اند که وی به صورت یکی از علمای دینی آب دهان انداخت. به هر حال، بلافاصله عرب‌ها او را گرفتند و با خود بردند. برادران یهودی به کمک او شتافتند و به دنبال آن، دو طرف به جان هم افتادند و شورش اوج گرفت و حادثه از محل باب‌الخلیل که در خارج از حصار شهر قرار داشت، به داخل شهر منتقل شد.
برای جلوگیری از پیوستن افراد خارج به درون شهر، دروازه‌های شهر بسته شد و نگهبانانی بر آن‌ها گمارده شد. این حوادث، سه تا چهار روز ادامه یافت و طبق آمار رسمی هفت یهودی کشته و دویست نفر مجروح شدند و عرب‌ها نیز پنج کشته و 25 زخمی بر جای گذاشتند.(12)
از این زمان درگیری‌های پراکنده فراوانی میان مسلمانان و یهودیان صورت گرفت. در این برخوردها معمولاً مسلمانان و مسیحیان عرب در کنار یکدیگر، رو در روی صهیونیست‌ها به مبارزه می‌پرداختند. در بسیاری مواقع، افراد گارد یهودی در زره‌پوش‌های انگلیسی، اقدام به مقابله با فلسطینیان می‌کردند. حتی کاپیتان برانتون، عضو سازمان اطلاعات انگلیس در فلسطین، در گزارش خود آورده است: «همه دیدند و شنیدند که یک یهودی غیرنظامی به سربازان انگلیسی دستور می‌داد به مردم تیراندازی کنند». او می‌افزاید: «یهودیان در برابر جشم سربازان انگلیسی، اعراب را تفتیش می‌کردند».(13)
در سه روز اول ماه مه 1920 م، درگیری‌هایی در «یافا» صورت گرفت. حادثه با تیراندازی یهودیان به ره‌گذران عرب آغاز شد. در پیِ آن، اعراب به مهمان‌خانه‌ای که مخصوص پذیرایی از مهاجران جدید یهودی بود، حمله کردند. این حوادث، احساسات روستاییان دیگر مناطق فلسطین را ملتهب ساخت و شهرک یهودی‌نشین «پتح تکوا» گرد آمدند و صدها نفر دیگر نیز در جنوب این شهرک تجمع کردند؛ اما نیروهای نظامی انگلیسی در دفاع از یهودیان، وارد صحنه شده و اعراب را به خاک و خون کشیدند که در نتیجه شصت کشته و تعداد زیادی مجروح بر جای نهاد.
به دنبال این حوادث، هربرت ساموئل، فرماندار انگلیسی فلسطین، در منطقه‌ی «یافا» اعلام حکومت نظامی کرد و یهودیان شهرک‌های منطقه مزبور را مسلّح نمود.
از سوی دیگر، رقابت بر سر تصدّی منصب افتا، موجب تشدید اختلافات موجود میان خانواده‌های سرشناس فلسطینی، نشاشیبی و حسینی گردید و صهیونیست‌ها هم با پول و کوشش خود، این اختلافات را دامن زدند و زمینه را برای پیدایش یک «حزب میانه‌رو» عربی آماده ساختند. این حزب، گرچه مخالفت خود را با سیاست صهیونیستی پنهان نمی‌کرد، اما بیش‌تر بر اصلاحات داخلی و به ویژه مشکلات روستاها توجه داشت. به همین جهت هرگز نمی‌توانست نماینده‌ی ملت ناراضی و خشمگین فلسطین تلقّی شود.(14)
از همین زمان، کم‌کم جلوه‌هایی از وحدت ملی فلسطینیان در مبارزات منفی بر ضدّ سیاست‌های صهیونیستی ظاهر شد.
هر سال، دوم نوامبر، سالگرد صدور اعلامیه‌ی بالفور، به عنوان عزای عمومی شناخته شد. در این روز مغازه‌ها بسته و روزنامه‌ها با حاشیه‌ی سیاه منتشر می‌شد و پارچه‌های بزرگ و ضخیمی به نشانه‌ی عزا بر ساختمان‌ها آویخته می‌گردید. از دهه‌ی 1930 م، نهم دسامبر، سالگرد اشغال بیت‌المقدّس (در 1917 م) توسّط بریتانیا نیز به عنوان روز عزا اعلام شد. در ژوئیه‌ی 1922 م، اعتصاب یک روزه‌ی دیگری در اعتراض به حمایت جامعه‌ی ملل از قیمومت بریتانیا بر اساس اعلامیه‌ی بالفور، برگزار گردید.(15)
بدیهی است که چنین عکس‌العمل‌های منفی و انفعالی، به تنهایی نمی‌توانست احساسات جوانان پرشور و انقلابی فلسطین را خشنود سازد. ایشان بر آن بودند که این حد از مبارزات منفی در برابر آن همه برنامه و نقشه و امکانات عظیم و اقدامات عملی و پرشتاب صهیونیست‌ها که با حمایت تمام عیار و گسترده دولت استعماری انگلیس و کمک‌های بی‌دریغ مالی یهودیان سرمایه‌دار غربی انجام می‌گیرد، چیزی به حساب نمی‌آید و برای اشغال‌گران خطری به شمار نمی‌آید. همین بینش‌ها و روحیّات انقلابی، مبانی نظری مبارزات مسلّحانه دهه‌ی بعد فلسطینیان را پدید آورد.
از سوی دیگر، دولت انگلیس با استفاده از اقدامات فریب‌کارانه‌ی جاسوس و عامل نفوذی خود، لورنس عرب، می‌کوشید تا در این میان تأیید و حمایت برخی زمامداران عرب را نسبت به تشکیل کشور ملی یهود برانگیزد. از این رو، بعد از آن که امیر عبدالله را با وعده‌ی حکومت فلسطین و شرق اردن، فریفتند، کوشیدند تا پدر او شریف حسین را نیز با خود همراه سازند، اما سرسختی او و اعلام این که با این کار، حیثیت خود را بر باد خواهد داد، موجب شد تا وی را از حکومت حجاز خلع و به قبرس تبعید کنند.
گفتنی است، با آن که تمام این حوادث و همه‌ی قراین و شواهد، حاکی از شکل‌گیری یک توطئه بی‌سابقه و هولناک، از سوی قدرت‌های بزرگ بر ضدّ مصالح ملت فلسطین بود و نخبگان و هوشمندان عرب نیز در مقالات و سخنرانی‌ها و اظهارات خویش، نسبت بدان هشدار داده و بانگ بیدارباش را بلند کرده بودند، اما سران قوم، خوش‌بینانه به فعّالیت‌های دیپلماسی و مذاکرات سیاسی با دولت استعماری و صهیونیست انگلیس، چشم امید دوخته و بر این گمان بودند که از این راه می‌توانند نظر مساعد این کشور را به سوی خویش جلب کنند. از این رو، کنگره‌ی چهارم فلسطین در سال 1921 م، یک هیئت فلسطینی را به ریاست کاظم پاشا حسینی به اروپا اعزام نمود تا پیام و خواسته‌های ملت فلسطین را با مقامات دولت انگلیس در میان نهد.
امّا وینستون چرچیل، وزیر مستعمرات انگلیس، آن‌ها را تنها به عنوان یک هیئت غیررسمی پذیرفت و اعلام کرد تا زمانی که آنان بر لغو اعلامیه‌ی بالفور اصرار می‌ورزند، گفت‌و‌گویی امکان‌پذیر نیست. وی تأکید کرد که اعلامیه‌ی مزبور امری قطعی و اجتناب‌ناپذیر است، اما اعراب می‌توانند مطمئن باشند که هرگز از آن متضرر نخواهند شد! سپس با تحت فشار قرار دادن هیئت از آنان خواست تا به دیدار وایزمن و دیگر رهبران صهیونیسم بروند!
اما چون هیئت فلسطینی امتناع خود را از این دیدار اعلام کرد، چرچیل ملاقات هیئت را با نخست‌وزیر انگلیس، لوید جرج، مشروط به این دیدار نمود!
به هر حال در چنین فضایی، روشن بود که درخواست مکتوب هیئت فلسطینی از دولت بریتانیا، مبنی بر لغو اعلامیه‌ی بالفور، به چیزی گرفته نخواهد شد.(16)
در اوت 1922 م، هیئت فلسطینی با کوله‌باری سنگین از رنج و مشقّت و با دست‌های خالی از هرگونه ره‌آورد، در حالی از این سفر به وطن بازگشت که فلسطینیان بی‌صبرانه در انتظار وصول آنان و شنیدن پاسخ دولت انگلیس نسبت به درخواست‌های قانونی و مشروع خود بودند.
اما وقتی دریافتند که بریتانیا همه‌ی خواسته‌های ایشان را رد کرده است، با تشکیل پنجمین کنفرانس فلسطینی در نابلس، اعلام کردند که از تمام امکانات لازم برای آزادسازی کشور خود بهره خواهند جست.
فلسطینیان چون خود را ضعیف‌تر از آن می‌دیدند که بتوانند رسماً با نیروهای انگلیسی به مقابله برخیزند، چاره را در آن دیدند که با یک رشته حملات سازمان یافته بر ضد یهودیان، فضا را برای‌شان ناامن ساخته و مانع مهاجرت یهودیان دیگر به فلسطین شوند؛ ولی نیروهای نظامی انگلیس، این تحرّکات را به سختی سرکوب کردند.
گرچه کنفرانس فلسطینی، طی دوره‌های هفت‌گانه‌ی فعّالیت خود (در سال‌های 1919- 1928 م)، کار چندانی از پیش نبرد، اما توده‌های مردم فلسطین، پیکارهای خود را بر ضدّ صهیونیست‌ها دنبال نمودند و به ویژه کشاورزان عرب، بارها به هنگام رانده شدن از زمین‌هایی که سرمایه‌داران عرب به صهیونیست‌ها فروخته بودند، با ایشان به صورت مسلّحانه درگیر شدند.(17)
در فاصله سال‌های 1924- 1928 م، رکود و آرامشی نسبی بر صحنه‌ی سیاسی فلسطین حاکم بود و جز تحرّکاتی اندک و پراکنده، حوادث چندانی صورت نگرفت. ناکامی و ناتوانی صهیونیسم در غلبه بر مشکلات موجود، باعث شد که در سال 1927 م، مهاجرت یهودیان به فلسطین، روندی معکوس یابد و در سال 1928 م، میزان مهاجرت آنان به فلسطین و از فلسطین به خارج، برابر شود.(18)
در 24 سپتامبر 1928 م، مصادف با عید کفاره یهودیان، آشوب‌ها و ناآرامی‌هایی در قدس پدید آمد. یهودیان با کشیدن پرده‌ای بر روی دیوار غربی حرم شریف، به نام دیوار ندبه (یا دیوار بُراق، محل صعود پیامبر اسلام (ص) به معراج)، احساسات دینی مسلمانان عرب را به هیجان در آوردند و آنان دست به شورش و تظاهرات وسیع زدند و همین امر سرآغاز حوادث خون‌باری شد که منجر به قیام سال 1929 م گردید.
وایزمن که در آن روزها برای جمع‌آوری کمک‌های مالی به سود جنبش صهیونیسم، به آمریکا رفته بود، از این حوادث، به عنوان یک حربه‌ی مؤثر تبلیغاتی بهره جست و آن را نشانه‌ی مظلومیت یهودیان فلسطین وانمود کرد و از این راه، با تحریک احساسات یهودیان غیر صهیونیست، کمک‌های مالی فراوانی به چنگ آورد.(19)
قیام 1929 م از آن جا سر برآورد که در چهاردهم اوت همان سال، یهودیان به مناسبت سالگرد ویرانی هیکل سلیمان، در تل‌آویو تظاهراتی برپا کردند و روز بعد گروهی از جوانان یهود، به رهبری تنی چند از صهیونیست‌های افراطی، از تل‌آویو به قدس آمده و در خیابان‌های این شهر تظاهرات بی‌سابقه‌ای برپا کردند و پس از خواندن سرود صهیونیستی «هاتیکوا» مسلمانان را به باد دشنام گرفتند.
این حادثه که اعراب را تکان داده بود، موجب شد که در روز بعد، یعنی روز جمعه مصادف با میلاد پیامبر اسلام (ص)، پس از برگزاری نماز جمعه، متقابلاً هزاران تن از مسلمانان بر ضدّ یهودیان دست به تظاهرات بزنند. نطق آتشین و حماسی شیخ حسن ابوسعود بر التهاب و هیجان جمعیت افزود و کار به خشونت گرایید.
در هفدهم اوت، نزاع میان دو جوان یهود و عرب، و دخالت دیگران، منجر به زخمی شدن یازده یهودی و عرب گردید. به دنبال آن، یهودیان به منازل اعراب حمله کردند و گروهی را مجروح ساختند. با مرگ جوان مجروح یهودی، یهودیان تشییع جنازه‌ی او را به یک تظاهرات سیاسی بر ضدّ اعراب تبدیل کردند.
از آن جا که به ظاهر کنترل حوادث از دست حکومت خارج شده بود، جمع کثیری از روستاییان مسلمان، در روز جمعه 23 اوت، مسلّح به چوب و چماق برای ادای نماز جمعه، به مسجد الاقصی سرازیر شدند.
با حمله‌ی توده‌های عرب به نواحی یهودی‌نشین، پلیس بر آن‌ها آتش گشود و چند هواپیما بر فراز شهر به پرواز درآمد و زره‌پوش‌های انگلیسی رودرروی مردم مستقر شدند. مردم شهرهای الخلیل و نابلس نیز تظاهرات پرشوری برپا کردند.
در روزهای 25 و 26 اوت، اعراب به مناطق دیگر یهودی‌نشین حمله بردند. متقابلاً در حمله‌ای که یهودیان به یکی از محله‌های یافا کردند، امام جماعت یکی از مساجد و شش عرب مسلمان را از پای در آوردند. در عین حال مجموع کشته‌های یهود به 133 نفر و آمار مجروحان به 232 نفر رسید.
در این حوادث، بیش‌ترین درگیری مسلمانان با نیروهای پلیس انگلیس بود و عمده‌ترین مانع ایشان برای فیصله دادن به مشکل یهود در فلسطین، ارتش بریتانیا محسوب می‌شد. در این ناآرامی‌ها نیروهای مسلّح انگلیس، بسیاری از اعراب غیر مسلّح را به گلوله بستند و تلفات سنگینی بر آن‌ها وارد آوردند.
در پی این شورش‌ها، بیش از یک هزار نفر، که 90% آن‌ها عرب بودند، دستگیر و تحویل دادگاه شدند. نهایتاً 26 نفر از آنان محکوم به اعدام شدند که در این میان، تنها یک نفر یهودی و بقیّه از اعراب بودند.
سه تن از مسلمانان اعدام شده، چنان در برابر مرگ، شهامت نشان داده و حماسه آفریدند که ابراهیم طوقان (1905- 1941 م)، شاعر نام‌آور فلسطینی، سرود حماسی «الثلاثاء الحمراء» (سه‌شنبه‌ی خونین) را در رثای آنان منتشر کرد.(20)
از این زمان، برای نخستین بار، سرودهای انقلابی در میان فلسطینیان رواج یافت و مردم در کوچه و بازار، زمزمه می‌کردند:

یا ظلام السجن خیمّ
انّنا نهوی الظلاما

لیس بعد السجن الاّ
فجر بدرٍ یتسامی(21)

ای تاریکی زندان! بر ما سایه افکن! چه، ما تاریکی را دوست می‌داریم.
زیرا پس از زندان، بدر پیروزی طلوع می‌کند و اوج می‌گیرد … .
سرکوبی قاطع مسلمانان در قیام 1929 م از سوی ارتش انگلیس و جانبداری صریح و آشکار آن از یهودیان، موجب گردید که ملت فلسطین، عملاً و رسماً خود را با قوّه‌ی قهریّه‌ی دولت استعماری بریتانیا رو‌به‌رو بیند و به این امر توجّه یابد که رهبران سیاسی فلسطین قادر به انجام هیچ کاری نیستند و تاکنون با خوش‌باوری و فرو افتادن در دام سیاست‌بازی‌ها و فریب‌کاری‌های دولت انگلیس، بهترین فرصت‌ها را از دست نهاده و تن به اهمال سپرده‌اند.
از این رو، در مراسمی که در سال 1931 م «به مناسبت سالگرد پیروزی صلاح‌الدین ایّوبی بر صلیبی‌ها در جنگ حطین، در سراسر فلسطین برگزار شد، نطق‌های ضدّ انگلیسی و آتشینی ایراد شد. صبحی خضراء مقاله‌ی آتشینی در روزنامه‌ی الجامعة العربیة نوشت و همه‌ی رنج و درد مردم فلسطین و اعراب را به سیاست‌های انگلستان نسبت داد. در همین روزنامه، مقالات دیگری به قلم محمد عزّت دروزه منتشر گردید. وی در این مقالات از فلسطینی‌ها خواست که با سیاست‌های انگلستان مبارزه کنند …».(22)
این موضع ضدّ انگلیسی، منجر به پیدایش حزب استقلال (اوت 1932 م) گردید که در عمر کوتاه یک ساله‌ی خود، با انتشار اعلامیه‌ها و مقالات و تشکیل اجتماعات مردمی و ایراد سخنرانی، نقش مؤثری در هدایت افکار عمومی ملت فلسطین در ضدّیت با انگلستان داشت.
باری، در سال 1930 م، دولت بریتانیا کمیته‌ای را به ریاست سر ولتر شو، مأمور تحقیق و تفحصّ درباره‌ی قضایای قیام سال گذشته کرد. این کمیته، پس از سه ماه اقامت در منطقه‌ی فلسطین و بررسی‌های لازم، اعلام داشت:
1. سرزمین فلسطین، قابلیت تحمّل تعداد بسیار زیاد مهاجران صهیونیست را حتّی در چارچوب ضوابط و معیارهایی که دولت تعیین کرده است، ندارد.
2. مهاجران مزبور، اعراب را جابه‌جا کرده و خود در جای آنان مستقر می‌شوند. بالا گرفتن امر مهاجرت، موجب بی‌کاری فراوان و آشفتگی شدید اقتصادی در کشور شده است.
3. مقاومت اعراب در برابر مهاجرت یهودیان، امری است منطقی؛ زیرا ناشی از مهاجرت‌های بی‌حدّ و حصری است که از پیش به این سرزمین انجام گرفته است. این وضع، به ناچار منجر به یک جنبش ملی خواهد شد، به خصوص که علل دیگری نیز برای بروز آشفتگی‌های بیش‌تر وجود دارد.
به دنبال این گزارش، دولت انگلیس ضمن انتشار کتاب سفید(23) اعلام داشت که خود شخصاً بر امر مهاجرت صهیونیست‌ها و خرید اراضی نظارت خواهد کرد و از هر گونه زیاده‌روی که موجب تشدید آشفتگی اقتصادی شود، جلوگیری خواهد کرد.
حاییم وایزمن با اغتنام فرصت اعلام کرد که آژانس یهود به منظور جلوگیری از این آشفتگی اقتصادی، با اعتباری معادل یک میلیون لیره استرلینگ، آماده است تا کشاورزان عرب را به شرق اردن و عراق، منتقل سازد!
از سوی دیگر در اعتراض به این موضع‌گیری دولت بریتانیا، در یک حرکت نمایشی وایزمن از ریاست سازمان صهیونیسم و تعداد زیادی از سران این سازمان، از سِمَتِ خویش استعفا کردند.
سرانجام دولت انگلیس با تسلیم در برابر فشارهای صهیونیسم، باب مذاکره با وایزمن و تنی چند از سران صهیونیسم را گشود و از موضع پیشین خود عقب نشست و نامه‌ای نیز به امضای نخست‌وزیر بریتانیا، خطاب به وایزمن، حاوی اعتذار و پوزش و توجیه آن چه صورت پذیرفته بود، ارسال داشت!
این تعاملات موجب شد تا روند مهاجرت یهودیان به فلسطین، در سال 1932 م، به شکل فزاینده‌ای گسترش یابد. پیداست که اعتراضات و مخالفت‌های اعراب نیز بی‌نتیجه و عقیم بود. (24)

پی نوشت ها :

1- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 108.
2- سید هادی خسروشاهی، حرکت اسلامی فلسطین، ص 33-34.
3- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 123.
4- این کنگره تا سال 1928 م، هفت نوبت تشکیل شد (همان، ص 127، 159، 164، 179، 189، 206 و 229).
5- از نشانه‌های تأثیر یهودیان بر شخص ویلسون آن که در جریان کنفرانس ورسای، 117 یهودی او را همراهی می‌کردند، در حالی که تنها 32 غیر یهودی، آن هم به عنوان خدمه، با او بودند (ر.ک: نخبة من مشاهیر العالم، حقیقة الیهود «الصهاینة»، ص 141.)
6- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 135.
7- برای دیدن تماس‌ها و گفت‌و‌گوهای سرّی سران عرب با صهیونیست‌ها در فاصله سال‌های 1918-1993 م، ر.ک: امین مصطفی، دیپلماسی پنهان اسرائیل در کشورهای عربی، ترجمه‌ی محمد جعفر سعدیان.
8- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 135-136.
9- جان کوئیلی، فلسطین و اسرائیل، رویارویی با عدالت، ترجمه‌ی سهیلا ناصری، ص 18-19.
10- عجاج نویهض در توضیح این مراسم گفته است:
از آن جا که بعد از جنگ‌های صلیبی، احتمال حمله‌ی مسیحیان به قدس هم‌چنان وجود داشت، دولت صلاح‌الدین ایّوبی با اجرای یک ابتکار دینی- نظامی، سعی کرد کشور را همواره در حال آمادگی دفاعی قرار دهد. به همین منظور در 36 کیلومتری قدس، در منطقه‌ای نزدیک اریحا و بحرالمیّت، زیارتگاهی برای حضرت موسی ایجاد شد و هر سال در روز معیّن، مسلمانان از مناطق مختلف فلسطین با پرچم‌های افراشته و صفوف منظم، گروه گروه وارد قدس شده و پس از سه روز به سوی مزار موسای پیامبر رهسپار می‌شوند. این مراسم که به منظور حفظ روحیّه‌ی سلحشوری مسلمانان طراحی شده است، بزرگ‌ترین مراسم ملی مذهبی فلسطینیان است که صبغه‌ی نظامی دارد. حکومت عثمانی نیز همواره این آیین را پاس می‌داشت و از آن حمایت می‌کرد. (ر.ک: عجاج نویهض، پروتکل‌های دانشوران صهیون، ص 107).
11- ژابوتینسکی که پدر معنوی یهودیان راست‌گرا (به ویژه جناح لیکود) محسوب می‌شود، نخستین کسی بود که با آگاهی برخی دولت‌مردان، به طور قاچاق، اسلحه وارد فلسطین کرد. پس از اقدام مسلّحانه‌ای که در مراسم یوم‌النبی موسی، بر ضدّ مسلمانان مرتکب گردید، حکومت ناچار به محاکمه او شد. وی در اثنای محاکمه، قاضیان نظامی انگلیسی را به ریخشند گرفته؛ گفت: هر حکمی که می‌خواهید صادر کنید، زیرا حکم شما به زودی لغو خواهد شد!
دادگاه او را به پانزده سال زندان محکوم ساخت؛ اما وی در سال بعد (21 سپتامبر 1921) از زندان آزاد شد و به لندن عزیمت کرد!
گروه تروریستی صهیونیستی «ایرگون» توسط ژابوتینسکی در سال 1937 م تأسیس شد. او در سال 1940 م در نیویورک مرد و در سال 1964 م، جسدش به اسرائیل انتقال یافت (برای توضیحات بیش‌تر، ر.ک: محمد شریده، رهبران اسرائیل، ترجمه‌ی بیژن اسدی- مسعود رحیمی، ص 121-123).
12- عجاج نویهض، پروتکل‌های دانشوران صهیون، ترجمه‌ی حمید رضا شیخی، ص 107-117.
13- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 175.
14- همان، ص 182.
15- آن موزلی لش و دیگران، تاریخ انقلاب فلسطین، ترجمه‌ی حمید احمدی، ص 49.
16- ر.ک: عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 183-186.
17- ر.ک: نویسندگان آکادمی علوم شوروی، تاریخ معاصر کشورهای عربی، ترجمه‌ی محمد حسین روحانی، ص 86-87.
18- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 227.
19- همان، ص 232.
20- ر.ک: همان، ص 236-240.
21- السید عبدالستار الملیجی، تحریر فلسطین الثوابت … المتغیرات … الواجبات، ص 125.
22- عبدالوهاب کیالی، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه‌ی محمد جواهر کلام، ص 270- 271.
23- معروف به کتاب سفید پاسفیلد (Pass Field White Paper).
24- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 135-137.

منبع :کریمیان، احمد، (1384)، یهود و صهیونیسم: تحلیل عناصر قومی، تاریخی و دینی یک فاجعه، قم: مؤسسة بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّة قم)، چاپ دوم.

 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط