با آغاز جنگ جهانی دوم (1939م)، آژانس یهود «ایرگون» در کنار انگلستان، علیه آلمان به همکاری پرداخت. همین امر موجب انشعاب اعضایی شد که از این سیاست ناخشنود بودند. از همین جا گروه نظامی تروریستی «شترن» از دل ایرگون پدید آمد و حملههای مسلحانه خود را متوجه بیرون راندن انگلستان از فلسطین کرد.
در این جنگ که انگلیس به شدت تحت فشارهای قوای نازی قرار داشت، یهودیان با اغتنام فرصت، حمایت و تأیید خود را نسبت به انگلستان اعلام کردند و در برابر، از دولت بریتانیا خواستند که دست آنان را مطلقاً در فلسطین باز بگذارد؛ اما چون درخواست آنان رد شد، حملههای خود را بر ضدّ پایگاههای انگلیس در فلسطین، سازماندهی کردند.(1)
آژانس یهود که دیگر انگلستان را برای دستیابی به اهداف صهیونیستی، ابزاری زنگ زده و فرسوده میدید، و برایش آشکار بود که جنگ جهانی با هر نتیجهای به پایان رسید، انگلستان به این زودی نخواهد توانست از زیر بار خسارتهای سنگین آن بیرون آید، به سوی قدرت جدیدی که آن روزها سربرآورده بود، یعنی آمریکا روی آورد.
این رویکرد، در 16 /3/ 1944، ضمن تأکید رسمی روزولت، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر عزم و حمایت جدی ایالات متحده نسبت به تأسیس کشور ملی یهود در فلسطین، به ثمر نشست. در همان زمان، بن گوریون که در رأس آژانس یهود قرار داشت، اعلام کرد:
دیگر شکی برای من باقی نمانده بود که مرکز کار سیاسی ما از انگلستان به آمریکا نقل مکان کرده است. چرا که آمریکا درصدد بود که رهبری دنیا را به عهده گیرد و بزرگترین و بانفوذترین تمرکز یهودیان پراکنده در جهان، در آن جا یافت میشد.(2)
در زمانی که شعلههای جنگ جهانی در اروپا به شدت زبانه میکشید و سیاستهای توسعهطلبانهی آلمان نازی، منافع و موجودیت دولتهای غرب را تهدید میکرد، و انگلستان در جبههی متّفقین، از اصلیترین طرفهای درگیر به شمار میآمد،
صهیونیستها احساس کردند که هرجومرج سیاسی و اوضاع آشفتهی ناشی از آثار و تبعات مستقیم جنگ، شرایط بینالمللی را برای رسیدن به آن چه در آرزویش هستند، فراهم آورده است.
صهیونیستها که تا آن زمان بهرههای لازم را از کمکهای بیدریغ دولت بریتانیا برای مهاجرت به فلسطین، تصرّف اراضی، سیطره بر ارزشمندترین منابع و حساسترین بخشهای فلسطین و به دست آوردن اقتدار کافی، حاصل کرده بودند، نه تنها دیگر نیازی به ادامهی حضور دولت سرپرستی نمیدیدند، بلکه آن را مزاحم و مانع مقاصد خویش برای وارد ساختن آخرین ضربههای کاری بر پیکر فلسطین و بلعیدن آن تلقّی میکردند. به ویژه که دولت سرپرستی، در طول قریب سی سال دوران قیمومت، چنان اعراب را که جمعیت اصلی فلسطین را تشکیل میدادند، در موضع ضعف و محرومیت قرار داده بود که از نگاه صهیونیستهای مسلّح و مجهّز، دیگر خطری به حساب نمیآمدند. از این رو، رهبران عملیات تروریستی صهیونیسم، یعنی مناخیم بگین، ابراهام شترن، اسحاق شامیر و دیوید بنگوریون، به منظور راندن نیروهای انگلیسی از فلسطین، دست به یک سلسله اقدامات خشونتآمیز، مانند پرتاب نارنجک و کشتار زدند و بسیاری از نیروهای نظامی بریتانیا را با حلقه کردن سیم پیانو به دور گردنشان از پای درآوردند و اجساد تکهتکه شده آنها را برای اطلاع فرماندهانشان، در ملأ عام افکندند. ساخت و ارسال نامههای پستی حاوی بمب، از ابتکارات صهیونیستها در همان زمان است که علیه مقامات انگلیسی به کار میرفت.(3)
در این مدت، گرچه «هاگانا» ضمن همکاری با انگستان، سلاحهایی را از انبارهای این کشور به سرقت برده و در فلسطین انبار میکرد و گروه نظامی تروریستی «شترن» و دیگر گروههای مشابه، با حملات نامنظم و مسلحانه خویش، میکوشیدند که انگستان را ناچار به ترک فلسطین کنند، اما این امر عملاً تا سال 1947م به تأخیر افتاد.
یهودیان طی سال های 1939- 1945م بهرههای فراوانی از جنگ جهانی دوم بردند.
از جمله سازمان تروریستی «هاگانا» و چندین کارخانه اسلحهسازی را در همین سال ها در فلسطین تأسیس کردند. یک فوج نظامی یهودی با پرچمی حامل ستارهی داود زیر نظر جامعهی ملل تشکیل شد.
در حالی که ترور هارولد مک مایکل نمایندهی عالی انگستان از سوی افراد مسلح باند شترن، در بیتالمقدّس، ناموفق ماند، دو تن از اعضای همین باند به رهبری اسحاق شامیر، لرد موین فرستادهی ویژهی انگلیس در خاورمیانه را که قبلاّ گفته بود: «یهودیان امروز از نسل عبرانیان باستان نیستند و هیچ حق قانونی در اراضی مقدس فلسطین ندارند»، در ششم نوامبر 1944 م در قاهره ترور کرده و به ضرب گلوله از پای درآوردند.(4)
در کنار فشارهای خشونتآمیزی که از سوی صهیونیستهای مقیم فلسطین، بر دولت انگلیس، برای ترک این سرزمین وارد میشد، صهیونیستهای آمریکا نیز تلاش میکردند تا افکار عمومی جهان را برای پذیرش رژیم غیرقانونی و قریبالتأسیس آماده سازند.
در سال 1942م، سازمان «مجلس مسیحی فلسطین(5)» با شرکت کشیشهای پروتستانت و شخصیتهای برجستهی اقتصادی، سیاسی و دولتی آمریکا، به منظور تحقق وعده بالفور تشکیل شد.
این سازمان، شعار «سرزمین موعود» و «ملت برگزیده» را مطرح کرده و میان آنها پیوند برقرار ساخت و به مردم اعلام کرد: با ارزشترین کاری که یک مسیحی میتواند برای تقرب به خداوند انجام دهد، مشارکت مادی و معنوی در تحقق ارادهی خداوند برای بازگشت یهودیان به فلسطین است، تا بدین وسیله تمهید مقدمات ظهور مجدّد عیسای مسیح فراهم آید.(6)
در سال 1944م، کنگرهی آمریکا، تصمیم کنفرانس صهیونیستی را که در نیویورک به سال 1942م، اتخاذ شده بود، مورد تأیید قرار داده و مصوّبهای را به این شرح گذراند:
ایالات متحده، خود را متعهد میداند که نهایت سعی خویش را به منظور گشودن دروازههای فلسطین، برای ورود آزادانهی یهودیان و آبادانی این سرزمین، به کار بندد تا ملت یهود بتواند یک فلسطین یهودی دموکراتیک آزاد را بازسازی کند.(7)
در اواخر جنگ جهانی دوم، چون آثار پیروزی متّفقین آشکار شد، مقدمات تشکیل یک ارتش نیرومند صهیونیستی که بتواند در تأسیس دولت یهودی مؤثر باشد، فراهم آمد. هر هفته حدود دو هزار نظامی یهودی، در منطقهی اشغالی آمریکا در اروپا حضور مییافتند و از آن جا پنهانی عازم سواحل دریای مدیترانه میشدند تا به وسیلهی کشتیهایی که از پیش آماده شده بود، به فلسطین منتقل شوند.
دو هفته پس از پایان جنگ جهانی دوم، حاییم وایزمن طی نامهای از نخستوزیر بریتانیا خواست تا هر چه زودتر بیانیهای در تعلق فلسطین به یهودیان صادر نموده و اجازهی مهاجرت یک صدهزار یهودی اروپایی را به فلسطین صادر نماید.
چرچیل پاسخ داد که تا برگزاری کنفرانس صلح باید منتظر بود.
از سوی دیگر، بن گوریون به منظور دریافت حجم عظیمی از کمکهای نظامی، عازم ایالات متحده شد و سه خواسته را مورد تأکید قرار داد:
1. دریافت سلاح؛
2. دریافت کارخانهی اسلحهسازی؛
3. بسیج و اعزام داوطلبان یهودی آمریکا به فلسطین برای جنگ با اعراب.(8)
پس از آن که جنگ جهانی دوم، موجبات آشفتگی و ناامنی قارهی اروپا را فراهم آورد، یهودیان که از پیشتر ایالات متحده را از هر جهت برای فعالیتهای اقتصادی و سیاسی خود مناسب تشخیص داده بودند، از اروپا به ویژه آلمان و انگلستان بریده و نقطه ثقل حضور و فعالیتهای خود را در آمریکا متمرکز ساختند.
آنان در یکی از تحرکات سیاسی و اقدامات صهیونیستی خویش، موفق شدند که بیانیهای را به امضای 28 نفر از سناتورهای عضو کنگره، به سود خود به دست آورند.
در این بیانیه آمده بود:
ما معتقدیم که اعلامیهی بالفور، حاوی یک التزام اخلاقی، نه تنها برای ملت یهود، بلکه برای ایالات متحده و دولتش که آن را مورد تأیید قرار داده است، میباشد.
در سال 1941م، یهودیان آمریکا موفق به تشکیل «کمیتهی فلسطینی آمریکایی» به ریاست رابرت واگنر عضو ثروتمند مجلس سنا شدند. این کمیته که هدفش عبارت بود از: «بهرهبرداری از عواطف و علاقهی قلبی مسیحیان نسبت به تأسیس وطن ملی یهود در فلسطین»، با عضویت 67 نفر از نمایندگان مجلس سنا و 143 نفر نمایندهی پارلمان و 22 تن از فرمانداران ایالات متحده و پیوستن عدهای از رجال برجستهی دینی و ارباب جراید و مطبوعات و اصحاب انتشارات به این کمیته، بر اعتبار و اهمیت آن افزود.
در سال 1942م یهودیان ایالات متحده، خود را مهیّا ساختند تا برای تحقق خواستههای خویش، به طور مستقیم دولت آمریکا را تحت فشار قرار دهند. تعداد ایشان در آن زمان به چهار میلیون نفر میرسید. به همین جهت، رهبری جنبش صهیونیسم، در ماه مه 1942م، کنفرانسی در بندر «بالتیمور» تشکیل داد که در آن 68 تن از نمایندگان مجلس سنا و دویست نفر از کارمندان کاخ سفید شرکت کردند. در این کنفرانس صهیونیستی، تصمیمات مهمی گرفته شد؛ از جمله تشکیل یک اتحادیهی یهودی، نظارت آژانس یهود بر امر مهاجرت و تأسیس ارتش یهودی.(9)
در سال 1946م، آمریکا و انگلستان یک کمیتهی بررسی انگلیسی- آمریکایی را به فلسطین فرستادند تا در مورد سیاست آیندهی آن سرزمین، اعلام نظر کند. این کمیته پیشنهاد کرد که قانون اساسی باید از حقوق یهودیان حمایت کند تا اقلیت یهود، تحت کنترل اکثریت عرب نباشند.(10)
انگلستان نیز که از شورشهای آژانس یهود و به ویژه حملات ایرگون بر ضدّ سربازان و افسران خود به ستوه آمده بود(11) و دیگر خود را قادر به کنترل اوضاع فلسطین نمیدید، برخلاف آن که تا آن زمان همواره تأکید میکرد که بحران فلسطین، یک امر داخلی مربوط به قلمرو حاکمیتِ انگلیس است و نیازی به دخالت کشورهای دیگر و مجامع بینالمللی نیست و خود از عهدهی حل و فصل آن برخواهد آمد، از سازمان (تازه تأسیس) ملل درخواست کرد تا برای این مسئله راه حلّی بیابد.
بدین ترتیب، مسئله فلسطین در دستور کار سازمان ملل قرار گرفت. این سازمان با تشکیل «کمیتهی ویژهی فلسطین(12)» از آن خواست تا به رغم مخالفت دولتهای عرب، مسئله پناهندگان یهودی اروپا را در تنظیم راهحلّ مشکل فلسطین بگنجاند.
این کمیته در گزارشی که در سپتامبر 1947م به مجمع عمومی تسلیم کرد، پیشنهاد داد: که فلسطین به دو کشور عربی و یهودی تقسیم شود.
بر این اساس، مجمع عمومی سازمان ملل در 29 نوامبر 1947م تحت فشار آمریکا و دولتهای استعماری و در میان غوغاسالاری صهیونیستها، قطعنامهی 181 خود را مبنی بر تقسیم فلسطین به دو دولت عربی و یهودی صادر کرد و حدود آن را در نقشهی منطقه مشخّص نمود.
رأیگیری دربارهی این نقشه تقسیم، جولانگاه نفرتآورترین و کثیفترین مانورها شد. در هیجدهم دسامبر 1947م یک عضو کنگرهی آمریکا به نام لورنس سمیث (Lawrance H. Smith) از آنها چنین یاد کرد:
ببینیم در جلسهی پیش از رأیگیری برای تقسیم فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل چه گذشت؟ برای تصویب این قطعنامه، کسب دو سوم آراء ضرورت داشت... دوباره رأیگیری به تأخیر افتاد... در این فاصله، فشار شدیدی به نمایندگان سه مملکت کوچک وارد آمد... آرای سرنوشتساز به کشورهای هائیتی، لیبریا و فیلیپین تعلق داشت. این آراء برای کسب اکثریت دو سوم کفایت می کرد.
پیش از این فشارها، کشورهای یاد شده با تقسیم فلسطین مخالف بودند... فشارهای وارده بر آنها از سوی نمایندگان و مقامات رسمی ما و شهروندان آمریکایی از هر جهت شایسته سرزنش است.(13)
آمریکا که از سوی آژانس یهود برای حمایت از مسئله تقسیم فلسطین، تحت فشار قرار داشت، کشورهای جهان سوم را تهدید کرد که در صورت عدم موافقت با طرح تقسیم فلسطین، از کمکهای اقتصادی این کشور محروم خواهند شد.
ترومن، رئیسجمهور وقت آمریکا در یادداشتهای خود آورده است:
حقیقت آن است، فشاری که در آن زمان بر سازمان ملل وارد آمد، بیسابقه بود. کاخ سفید تحت فشارهایی قرار گرفت که گمان نمیکنم هیچ زمانی مانند آن را تحمل کرده باشد. اصرار و سماجت و تهدیداتی که رهبران صهیونیسم بر اساس انگیزههای سیاسی به عمل می آوردند، حقیقتاً مرا به تنگ آورد و خسته کرد. حتی بعضی از آنان از من خواستند که به منظور دستیابی به آرای مطلوب در سازمان ملل، بر دولتهای بزرگ فشار وارد آوریم.(14)
در روز تصویب قطعنامه، «صهیونیستها سالن مجمع عمومی را پر کردند تا اعضا را ترغیب به تصویب طرح کنند. برخی هیئتها، بعدها ابراز داشتند که محال بود این قطعنامه در مکان دیگری جز نیویورک به تصویب برسد».(15)
به هر حال، قطعنامهی 181 سازمان ملل، با 33 رأی موافق، سیزده رأی مخالف(16) و ده رأی ممتنع، به سختی اکثریت آرا را به دست آورد و به تصویب رسید.
گفتنی است، انگلیس که خود، اساس و عامل همهی مصایب فلسطین و طراح و زمینهساز مسئله تقسیم این سرزمین بود، در جریان رأیگیری، چون اطمینان داشت که با تمهیدات به عمل آمده، اکثریت آرای مورد نیاز، به دست خواهد آمد، ریاکارانه به این طرح، رأی ممتنع داد!
چنین بود که سازمان ملل در نخستین سالهای تأسیس خود، تحت فشار قدرتهای بزرگ، قطعنامهای را از تصویب گذراند که با منشور و اهداف تأسیس آن در تضاد و تعارض بود. «دفاع از حقوق و آزادی ملل» و «حق تعیین سرنوشت ملتها به دست خودشان» را در مورد اکثریت ساکنان عرب فلسطین نادیده گرفت و 54 % از حاصلخیزترین و باارزشترین اراضی فلسطین را به یک اقلیّت یهودی مهاجر که در آن زمان تنها حدود 7/ 31 % از ساکنان این سرزمین را تشکیل میداد و مالک تنها 6 /5% از اراضی بود، واگذار کرد!
دولتهای غربی که بار سنگین مسئولیت بدرفتاری با یهودیان را برنمیتافتند، و از این جهت خود را مدیون این قوم میشمردند و از سوی دیگر درصدد بودند که آنان را از خود دور ساخته و در «گتو»یی بزرگ گرد آوردند، با استفاده از اهرم سازمان ملل، اعراب را ناچار به پرداخت تاوان جنایاتی کردند که نازیها در اروپا بر ضدّ یهودیان مرتکب شده بودند.
وایزمن، رهبر صهیونیستها در این باره اظهار داشت: سازمان ملل «قویّاً با پیشنهاد حلّ دایمی مسئلهی یهودیان در اروپا تحریک شده بود تا از تمرکز اردوگاهها و عواقب قتل عام هیتلر خلاص شود».(17)
تاین بی متفکر انگلیسی، ضمن مخالفت با طرح تقسیم فلسطین، معتقد بود که اگر قرار است کشوری برای جبران رژیم نازی بر ضدّ یهودیان، ایجاد شود، باید این کشور در اروپای مرکزی به وجود آید.(18)
پی نوشت ها :
1- از جمله عوامل تیرگی روابط میان انگلستان و آژانس یهود، تلاشهای آژانس برای آوردن مخفیانهی یهودیان به فلسطین بود … . یکی از تشکیلات زیرزمینیِ آژانس یهود، یهودیان را از طریق بنادر مدیترانه، با کشتی به فلسطین انتقال میداد (جان کوئیگلی، فلسطین و اسرائیل رویارویی با عدالت، ترجمهی سهیلا ناصری، 45-46.
2- همان، ص 42.
3- ر.ک: دیوید دیوک، الصحوة النفوذ الیهودی فی الولایات المتحدة الامریکیه، تعریبِ ابراهیم یحیی الشهابی، ص 302.
4- پس از گذشت سه دهه از این حادثه، روزنامهی ایوی نینگ ستار (Evining Star) (مورّخ دوم ژولای 1975/م) پرده از عملکرد اسرائیل برداشت و اعلام کرد که این رژیم، پیکرهای دو نفر قاتلان اعدام شده «موین» را در برابر آزاد کردن بیست نفر زندانی عرب، تحویل گرفته و آنها را در میدان «یادبود قهرمان» در قدس، دفن کرده است. به دنبال این اقدام، دولت انگلیس، تأسف خود را از بزرگداشت اسرائیل نسبت به این قاتلان و قهرمان دانستن آنان ابراز داشت. (ر.ک: روچیه جارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمهی محمد هشام، ص 231-232.) گفتنی است بزرگداشت این قاتلان از سوی صهیونیستها، قصّهی تلخی است که مصادیق آن اندک نیست؛ مانند آن چه در کشتار حرم ابراهیمی در الخلیل روی داد و در کمتر از ده دقیقه، بیش از سی صد نفر از مسلمانان روزه دار در حین ادای نماز صبح، مجروح و 29 نفر شهید شدند. به دنبال این حادثه که در طلوع فجر روز پانزدهم رمضان 1414 هـ .ق (25 فوریه 1994/م) رخ داد، رژیم صهیونیستی از قاتل که در همان حادثه کشته شد، یک قهرمان مقدّس و گورش همچون ضریح اولیا، مزار یهودیان شد و بر تابلوِ یادمان وی نوشتند: «تقدیم به باروخ گلدشتاین قهرمان». (ر.ک: جواد الحمد، المجازر الصهیونیة ضدّ الشعب الفلسطینی، ص 63-75؛ روچیه جارودی، محاکمة الصهیونیة الاسرائیلیه، ص 96-97).
5- Christian Council Of Palestine
6- محمد السماک، الصهیونیة المسیحیه، ص 62-63.
7- همان، ص 63.
8- حمدی الطاهری، الیهود و دولتهم، ج1، ص 486.
9- احمد منصور، النفوذ الیهودی فی الادارة الامریکیه، ص 35-36.
10- جان کوئیگلی، فلسطین و اسرائیل رویارویی با عدالت، ترجمهی سهیلا ناصری، ص 47. در ضمن کمیتهی مذکور در گزارش خود اعلام کرد که آژانس یهود، یکی از موفقترین ابزارهای استعماری تاریخ است (همان، ص 35).
11- مثلاً این سازمان در 22 ژولای 1946/م، بمبی را در یکی از سوئیتهای هتل ملک داود، واقع در شهر قدس که پایگاه فرماندهان ستاد مشترک ارتش انگلیس بود، منفجر کرد که در پی آن یک صد نفر از افراد انگلیسی و عرب و یهود، کشته شدند. ایرگون به رهبری مناخیم بگین، مسئولیت این انفجار را بر عهده گرفت (روچیه جارودی، الاساطیر المؤسسة للسیاسة الاسرائیلیه، ترجمهی محمد هشام، ص 232.
12- Special Committee On Palestine
13- روژه گارودی، ماجرای اسرائیل صهیونیسم سیاسی، ترجمهی منوچهر بیات مختاری، ص 63-64.
14- کامل سعفان، الیهود تاریخاً و عقیده، ص 151.
15- جان کوئیگلی، فلسطین و اسرائیل، رویارویی با عدالت، ترجمهی سهیلا ناصری، ص 56.
16- آرای مخالف از آنِ شش کشور عربی عضو و چهار کشور اسلامی افغانستان، ایران، ترکیه و پاکستان و سه دولت هند، یونان و کوبا بود.
17- جان کوئیگلی، فلسطین و اسرائیل، رویارویی با عدالت، ترجمهی سهیلا ناصری، ص 51.
18- همان.