نویسنده: کالین ا. رُنان
مترجم: حسن افشار
مترجم: حسن افشار
تاریخ علم در مصر باستان
در فاصله سال های 4000 و 3000 پیش از میلاد، فرهنگ نئولیتیک یا عصر نوسنگی در بین النهرین - غرب و جنوب غربی عراق امروز - و در مصر پا گرفت. نخستین شهرها و دولت های ساماندار پدید آمد. ولی در این دو منطقه، تمدن های نسبتاً متفاوتی به وجود آمد.مصر کشوری بود متمرکز بر نیل، با محیطی دشمن خو در جنوب و مرزهای خاوری و باختریش. مصر را با جزیره ای مقایسه کرده اند که از شمال، دریا محدودش می کرد و از سمت های دیگر، بیابان. تمدن مصر از بسیاری جهات به نوعی تنگ نظری دچار بود؛ محافظه کار و خودنگر بود؛ و روی هم رفته علاقه ای به توسعه یا فتح سرزمین های دیگر نداشت. مصر برای مصریان کهن جهانی خودبسنده بود. خدایان مستقل خود را داشت و به شیوه خاص خود می زیست. زبان مصری و خط هیروگلیف دست در دست هم داشتند. و حتی سیستم خط هیروگلیف نیز تنگ نظرانه بود و برای بیان هیچ زبان دیگری به کار نمی آمد. از این رو برای مکاتبه سیاسی با کشورهای دیگر، خط دیگری باید به کار می رفت. مصریان باستان عملاً در انزوای فرهنگی می زیستند.
ولی گرچه این انزوا خمیرمایه مصر باستان بود، تمدنش عظمت و شکوهی فراوان داشت. رشک آنان را که از بیرون مرزهایش به آن می نگریستند برمی انگیخت و فقط بیابان های پیرامونش بود که نمی گذاشت قربانی همسایگان حسود گردد. البته بودند کولیان و چادرنشینانی که داخلش شدند و در ناحیه کم جمعیت دلتای نیل رحل اقامت افکندند، ولی اینان منش آرامجویانه کشور را برنیاشفتند، کشوری که اساساً سرزمین زارعان بود و کاتیان.
طغیان سالانه نیل، که معمولاً در ماه ژوبیه رخ می داد، شالوده زندگی مصریان بود. طرح کاملاً منظمی برای آبیاری در همه اوقات وجود داشت و از آب های موجود در هنگام طغیان سالانه مراقبت بسیار می شد. محصول - که غالباً سالی سه بار به دست می آمد - معمولاً خوب بود. گله های خوبی از گاوان نیز وجود داشت که بیشتر در ناحیه دلتا می چریدند. مصریان ابداً قوت خود را با چنگ و دندان از زمینی خشک و دشمن خو نمی ستاندند؛ هرچند شیوه های کشت، ابتدایی و محافظه کارانه بود. باغداری نیز در سطح بالایی وجود داشت و باغ ها محصول خوبی می داد.
مصر در هزاره چهارم پیش از میلاد پادشاهی متحدی شد و به جز دو دوره بی ثباتی تا بیش از دو هزار سال متحد ماند. دوره های عمده حکومت واحد را پادشاهی کهن، پادشاهی میانه، و پادشاهی نو نامیده اند. این دوره ها همراه با دوره سلسله های اولیه و فواصل بی ثباتی از قرار زیر است:
حکمرانان فراعنه بودند. استبداد آنان با مسئولیتی که در قبال مردم عادی احساس می کردند تعدیل می شد. از یاد نبریم که آنان در ادوار اولیه می زیستند. فراعنه مراقب بودند که رعیت، زیر سلطه قانون که ظاهراً عامه آن را منصفانه می دانسته اند، زندگی نسبتاً خوب و آسوده ای داشته باشد.
مصر دستگاه اداری بزرگ و کارآمدی داشت. بخش اعظم آن ظاهراً در بنیادهای بزرگی که به معابد وابسته بودند متمرکز بوده است، هرچند گهگاه فراعنه نیز خود را مدیران لایقی نشان می دادند. برجسته ترین نمونه، در شهر تب(1) در دوره حکومت سلسله دوازدهم، آمنمهت(2) و جانشینان او بودند. دستگاه اداری اینان اوزان و اندازه ها را یکنواخت کرد. کارمندان آن، که همان کاتبان بودند، یا به خط هیروگلیف می نوشتند یا با خط پیوسته تر هیراتیک. (آن خط از این رو چنین نامیده می شد که هیراتیکوس(3) در یونانی به معنی «روحانی» است و کاتبان نیز خود معمولاً روحانی بودند.) مصریان روی پاپیروس می نوشتند که در زمان های بسیار دور در مصر ساخته شده بود. ظاهراً پاپیروس حتی پیش از سال 3500 پیش از میلاد، یعنی قبل از ظهور سلسله ها، مورد استفاده بوده است. پاپیروس از مغز ساقه یک سُعد بلند سیپروس پاپیروس) ساخته می شد که به فراوانی در مرداب های پیرامون دلتا یافت می شد. تبدیل آن به ورق بسیار ساده بود. پاپیروس ماده خوبی برای استفاده در آب و هوای خشک خاورمیانه بود و بعدها به طور گسترده تر در رم نیز مورد استفاده قرار گرفت. در هوای مرطوب تر اروپا ثبات کم تری داشت، ولی در مصر به هر ماده دیگری برای نوشتن برتری داشت و تا سده نهم بعد از میلاد نیز مصرف می شد. (در حاشیه بد نیست یادآور شویم که یونانی ها - که مصریان را ملتی بس خردمند می دانستند - یک قطعه پاپیروس را بیبلیون می خواندند که واژه «بابیل»(4) انگلیسی مشتق از آن است. کلمه «پیپر»(5) نیز مشتق از پاپیروس است، گرچه کاغذ ماده کاملاً متفاوتی است که آن را چینی ها اختراع کرده اند نه مصری ها.)
دست بالا گرفتن خرد مصریان از جانب یونانیان شاید دستکم تا حدی ناشی از تاثیر دیدار از مصر باشد. کسانی که از مصر دیدن می کردند سخت تحت تاثیر ساختمان های پرشکوه آن قرار می گرفتند. هرچند، تحت تاثیر شکوه ابنیه عظیم مصر قرار گرفتن کاملاً قابل درک است؛ ساختمان سازی یکی از عالی ترین اشکال بیانی مصریان بود. دره نیل خود یک معدن سنگ پهناور است، ولی مصریان ناچار بودند همه الوار و تخته مورد نیاز خویش را از لیبی یا سوریه وارد کنند. آن ها به زودی در فنون مرتبط با مواد بومی مهارت یافتند. سنگ را با چیره دستی بسیار می بریدند. مجسمه هایی عالی می ساختند. به خوبی رنگ کاری می کردند. در کار با فلزات، به ویژه طلا، نیز صنعتگرانی فرادست بودند.
ساختن بناهای عظیم در مصر خیلی زود آغاز شد، مدت پیش از دوره پادشاهی کهن؛ گرچه تازه در دوره حکومت سلسله سوم بود که ایمهوتپ، سررایزن شاه جوسر(6)، نخستین مقبره سنگی عظیم را که همان هرم پلکانی در صغاره است طراحی و بنا کرد. این هرم و هرم بزرگ تر خوفو(7) که کمی دیرتر ساخته شد و از زمین به بالا مشتمل بر 2،300،000 تخته سنگ آهک، هریک به وزن 5/2 تن است نمونه گویایی از خلاقیت مصریان و تکنولوژی ساختمانی آن ها و نیز قابلیت اداری آنان در سازماندهی لشگر انبوهی از سازندگان است - تعداد اینان را هرودوت، مورخ یونانی، بالغ بر یکصدهزار ذکر کرده است. دور نگه داشتن بیماری هایی مثل اسهال خونی، وبا، حصبه از چنین نیروی کار عظیمی که بدون برخورداری از روش های بهداشتی امروزی لابد در اردوگاه های پرجمعیتی به سر می برده اند کار به راستی دشواری بوده است. پژوهش های تازه نشان می دهد که در این مورد ظاهراً نوع غذا بسیار مهم بوده است. خوراک آنان محتوی ترب، سیر، و پیاز بوده که بازدارندگان طبیعی باکتری های مربوطه اند. این البته بدین معنا نیست که مصریان باکتری ها را می شناخته اند، ولی نشان می دهد که دانش طبی تجربی آنان تا به حدی پیش رفته بوده که از مصارف بعضی غذاهای گیاهی در مواقعی از این قبیل آگاهی داشته اند.
قابلیت مصریان در ساختن بناها و مجسمه های عظیم به خودی خود علم نیست. چیزی در کار بوده است که ما اینک آن را اصول مکانیک می خوانیم، گرچه به نظر می رسد که هیچ مجموعه بنیادینی از دانش ها یا نظریات علمی وجود نداشته است که سازندگان بناها بتوانند به آن رجوع کنند. مهارت ساختمانی آن ها متکی بر تجربه عملی قابل اطمینان و نیز شم مهندسی ساختمان بود. چنین می نماید که مصریان اساساً ملتی اهل عمل بوده اند. بیشتر به نتایج موثر توجه داشته اند تا فلسفه باقی پیرامون اصول اولیه مربوطه. چنین برخوردی در کوتاه مدت با موفقیت قرین است، ولی در دراز مدت راه را بر غور و تفحص و نظرات تازه می بندد. به این معنا که مثلاً موقعی که آخناتن(8) پرستشگاه بزرگ خود را در سال 1370 پیش از میلاد در کارناک بنا کرد، تکنیک های مورد استفاده اساساً همان ها بودند که حدود سیزده قرن پیش تر مورد استفاده خوفو قرار گرفته بودند.
اخترشناسی در مصر
بی علاقگی مصری ها به تفکر فلسفی و تمایلشان به چیزهای عملی را می توان حتی در اخترشناسی نیز دید. اخترشناسی برای آن ها مبنای ضروری و سودمندی برای نگه داشتن وقت بود. مصریان بیش از هر ملت اولیه دیگری به محاسبه زمان توجه داشتند. این شاید به خاطر وجود دستگاه اداری بزرگی بود که مجبور بود به خاطر گرفتن مالیات در موقع مقتضی دایماً در فکر وقایعی که در تاریخ های معین رخ می داد باشد. ولی به هر دلیل، اخترشناسی در مصر نه علاقه ای به نظریات مربوط به خورشید و ماه داشت و نه دارای نظرات مشخصی درباره حرکت سیارات بود، گرچه می دانست که سیارات در میان ستارگان ثابت سرگردانند. یقیناً آن ها برای ستارگان گروهبندی های مشخصی یافته بودند؛ ولی با چنان بی دقتی آن ها را فهرست کرده بودند که اکنون، مگر در یکی دو مورد، نمی توان اطمینان یافت که کدام یک از صورت های فلکی آن ها با صورت های بعداً مشاهده شده انطباق پیدا می کند. برای مثال، از گروه ستارگان شمالی، تنها صورت فلکی که اکنون می توانیم تمیزش دهیم دب اکبر یا خرس بزرگ است.(9)نمونه ای از تصویر مصری ها را می توان در تصویری از گیتی که بر پاپیروس گرین فیلد رسم شده مشاهده کرد. در این پاپیروس که همراه با جسد شاهدخت نسی تانب تاشو(10)، کاهنه آمن رع(11) در تب، در حدود سال 970 پیش از میلاد در گور نهاده شده و بنابراین سندی متعلق به اوایل دوره بعد از پادشاهی نو در مصر است تصویری کاملاً نمادین از جهان وجود دارد. تعداد زیادی خدای مذکر و مونث در آن به چشم می خورد. آسمان، بدن الهه نوت است. زمین، در زیر آن، خدای قِب است که به پهلو لم داده است. شو، خدای هوا، در میان ایستاده و به نوت کمک کرده است که وضعیت ناراحت خود را در هوا حفظ کند. در چند نقاشی دیگر این طرح، دو قایق کوچک نشان داده شده که روی بدن نوت حرکت می کنند و یکی خورشید را حمل می کند، دیگری ماه را. عجیب نیست که این نقوش اهمیت مذهبی نیز داشته باشد، چون اخترشناسان مصری روحانی هم بودند. ولی این نقوش چندان ارتباطی با ظاهر مادی افلاک ندارد. فقط نشان می دهد که مصری ها، از آن جا که کشور خودشان شکلی دراز و باریک داشت، مایل بودند دنیا را نیز چون جعبه ای دراز و باریک بینگارند. در نقاشی دیگری از نوت (که در گور مفروض ستی اول از سلسله نوزدهم در آبیدوس به دست آمده) بدن نوت واقعاً به همان درازی و کشیدگی است. ظاهراً مورد نظری دیگری درباره جهان مادی وجود ندارد که بتوان از این تصاویر استخراج کرد.
علت این بی توجهی آشکار به سرشت جهان مادی این بود که بیشترین توجه اخترشناسان روحانی معطوف چیز دیگری بود: زندگی پس از مرگ. فقط همین است که به نقوش نوت، شو، و قب در پاپیروس گرین فیلد معنا می بخشد. این یک کیهان پدیدی(12) مذهبی است، تصویری اسطوره ای از پیدایش گیتی. بی تردید، تصویری که دیرین ترین مصریان از پیدایش جهان داشتند، مادی تر است. در آغاز، آب همه جا را فرا می گیرد. سپس تپه ای سر از آب بیرون می آورد که حامل نخستین موجودات زنده است. ولی این تصویر، که واپس تابیده ساده طغیان هر ساله نیل است، رفته رفته جای خود را به شرح مذهبی ظریف تری داد. این شرح که امروزه به کیهان پدیدی هلیوپولیس معروف است از این قرار است که آتوم، خدای اول (که بدواً در شهر باستانی اُنو که نزد یونانیان به هلیوپولیس معروف بود فقط یک خدای محلی بود) نخستین زوج خدایان به نام شو و تفنوت (هوا و رطوبت) را چون آب دهان تف کرد و شو بود که آسمان (نوت) را از زمین (قب) جدا نمود. به این پنج خدا، خدایان اسطوره اسیریس نیز افزوده شدند: خود اسیریس، خدای باروری جهان زیرین؛ زنش ایسیس؛ و برادر و قاتلش ست، که همسرش نِفتیس «میزبان خانه» است. یک خدای دیگر هوروس نام دارد و ملقب به خدای شاهین است. او پسر اسیریس و ایسیس است. فرعون حاکم در مصر روح مجسم هوروس بود. اسطوره اسیریس، اسطوره خدای مرده ای که پسری به وجود می آورد و از جهان زیرین به بیرون می فرستد، در اصل با کیش نخستین شاهان آبیدوس پیوند داشت. مرگ اسیریس هر ساله در آبیدوس نمایش داده می شد. خانواده اسیریس، همراه با آتوم (یکی از جلوه های خورشید - آفریدگار) و چهار خدای بعداً آفریده اش، «فرزندان نوت» شدند. این تصویر کیهان شناسانه مضمونی آنجهانی داشت و بیش از هر توصیف صرفاً مادی از گیتی برای اخترشناس روحانی دارای اهمیت بود. اخترشناسان روحانی هیچ نیازی به استفسار در جزییات موقعیت ستارگان نمی دیدند و ظاهراً هیچ انگیزه ای برای گمان زنی پیرامون سرشت آن ها نداشتند. آنان بیشتر متوجه جهان معنوی بودند تا مادی. و قدرتمند نیز بودند. روحانیت آمون به هوش بود که بدون استثنا همه اسناد دولتی و تمامی یادگارهای سنگی و کنده کاری های دوره آخناتن، فرعون «مرتد» (که خدایان قدیم را کنار گذاشته بود) نابود گردد و یادش به پلیدی آلوده شود. و دوباره پاسبانان پیشین دانش و نظر استقرار یافته آنان در مورد دنیا حاکم شدند. برای مصری عامی، کل دودمان آتوم تا فرعون، یا «هوروس زنده»، آبستن امیدواری به زندگی پس از مرگ بود. برای یونانی پسین تر، این همه جزیی از دانش شگفت انگیز و رازناکی بود که به مصریان کهن نسبت داده می شد.
با این همه، افلاک برای اخترشناسان روحانی مصر باستان استفاده ای عملی نیز داشتند؛ و آن در تعیین وقت بود. صورت های فلکی در ابتدا برای پی بردن به حرکت خورشید در آسمان، در طول سال، مورد استفاده قرار می گرفت. مصری ها توانستند تقویمی فوق العاده رضایتبخش تنظیم کنند که گرچه از لحاظ اخترشناسی پیچیده نبود، هم اکنون پیشرفته ترین تقویم شمسی دوران باستان به شمار می آید.
از دیرباز توجه شده بود که طغیان سالانه نیل با یک رویداد اخترشناسی چشمگیر همزمان می گردد. این رویداد ظهور سیریوس(13) (که نزد مصریان سوتیس نام داشت) در افق شرقی، پیش از طلوع آفتاب بود. سیربوس که نورانی ترین ستاره در آسمان بود، در آن وقت سال، بعد از مدت ها غیبت به چشم می آمد؛ از این رو ورود آن به آسمان صاف مصر باید به راستی تکان دهنده بوده باشد. این نخستین طلوع سیریوس، که پیش از طلوع خورشید رخ می داد، «گشایشگر سال» خوانده می شد و تقویم شمسی به آن بسته بود. نخستین تقویم دوازده ماه را در برمی گرفت و هر ماه 29 یا 30 روز داشت. پس به چرخه مراحل 1/2 29 روزه ماه نیز وابسته بود. این تقویم در مجموع فقط شامل 354 روز می شد. پس یک ماه اضافی یا کبیسه نیز به هر سه سال، یا گاه دو سال، افزوده شد. به این صورت، تقویم با ورود گشایشگر سال و جشن های همراه آن همگام می شد - یا تقریباً همگام می شد. این ها همه در ادوار پیش از استقرار سلسله ها تدبیر شد. ولی هنگامی که کشور، دستگاه اداری استوارتری یافت، تنظیم تقویم موسمی دقیق تری را اقتضا کرد. در این تقویم، نه باید طول ماه ها فرق می کرد و نه ماه اضافه ای در فواصل نامنظم افزوده می شد.
پس دوره بین دو انقلاب تابستانه اندازه گیری شد و سال موسمی با 365 روز به دست آمد. اندازه گیری احتمالاً با یک میله عمودی انجام می شد. میله را در زمین فرو می بردند و طول متغیر سایه آن را هر روزه در هنگام ظهر مشاهده می کردند. با گذشت روزها خورشید در آسمان بالاتر می رفت و سایه در هنگام ظهر کوتاه تر می شد، تا آن که در نیمه تابستان به حداقل طول خود می رسید. سپس خورشید دوباره پایین می رفت و طول سایه در هنگام ظهر بیشتر می شد، تا آن که در میانه زمستان بیشترین درازی را می یافت. این پدیده را در تمدن استقرار یافته ای به خوبی می شناختند؛ و این که برخی از بناهای یادبود افلاک همراستا بودند - و فی المثل با طلوع سیریوس در آغاز سال نو مصریان یا با طلوع خورشید در میانه تابستان همسویی داشتند - نشان می دهد که مصریان از چنین چیزهایی مطلع بوده اند.
مدیران، در تقویم جدید، همان سه فصلی را که از دیرباز در میان مصریان مرسوم شده بود حفظ کردند: طغیان، ظهور، درو. ولی این فصول هر یک چهار ماه داشتند و هر ماه 30 روز به درازا می کشید. هفته ها در این تقویم ده روزه بودند. به این صورت، مجموع روزها 360 می شد؛ پس یک دوره کبیسه کوتاه نیز به مدت پنج روز به سال افزوده شد. این تقویم از لحاظ اداری نیز معتبر و عملی بود؛ و نخستین تقویم مبتنی بر فصول بود که انسان متمدن تنظیم کرد.
مانند تمدن های دیگر، متقدم ترین ساکنان مصر از یک تقویم قمری استفاده می کردند. و حتی موقعی که تقویم شمسی 365 روزه رسمیت یافت، اعیاد مذهبی هنوز بر اساس تقویم قمری تعیین می شد (چنان که امروزه عید پاک تعیین می شود). با این حال، تقویم شمسی مصریان یک پیروزی بزرگ اداری بود. این تقویم که یحتمل بین سال های 2937 و 2821 پیش از میلاد یعنی در هنگام انطباق تقویم های قمری و شمسی (خورشیدی) مورد استفاده قرار گرفت کاملاً دقیق نبود، چون سال واقعی از 1/ 365روز تشکیل می شود. از این رو، تقویم شمسی جدید کم کم با فصول ناهمگام شد و میزان خطای آن پس از دو قرن به 50 روز رسید. آسان ترین راه اصلاح این خطا افزون 50 روز به هر 200 سال بود؛ ولی این راه طی نشد - می گویند شاید به این علت که آن را کاتبان نپذیرفته اند. از این رو یک سال قمری جدید اندیشیده شد که با تقویم شمسی همگام بود و در کنار آن به کار می رفت.
پس، از حدود سال 2500 پیش از میلاد، مصریان سه تقویم داشتند: تقویم شمسی، دارای 365 روز؛ برگردان قمری آن؛ و سال قمری اصلی، که با طلوع سیریوس تطبیق داده می شد و جای درست خود را حفظ می کرد. تقویم شمسی پس از 1460 سال دوباره با سیریوس همگام می شد (چون در هر چهار سال یک روز کامل کم می آورد و 1460= 365 × 4). این به چرخه سوتیس معروف بود. البته هر تقویم خطا داری سرانجام روزی به گام درست خود بازخواهد گشت. ظاهراً در سده پنجم پیش از میلاد بود که یک چرخه تقویمی برای یکی کردن تقویم های شمسی و قمری تدبیر شد، ولی این تحولی دیرهنگام بود که مدت ها بعد از دوره کلاسیک تمدن مصر به وقوع پیوست.
شبانه روز مصری ها از طلوع به درازا می کشید و به دو دوره دوازده ساعته تقسیم شده بود. مصری ها نه تنها نخستین کسانی بودند که چنین تقسیم بندی را انجام دادند، بلکه نخستین قومی بودند که برای ساعت ها طول مساوی در نظر گرفتند. دوازده ساعت از این رو انتخاب شد که با حرکت ستارگان در آسمان و طلوع و غروبشان در شب موافق درمی آمد. ظاهراً کاتب دانشمندی، پس از بررسی دقیق تقویم شمسی، یک ستاره یا شاید گروهی ستاره را که درست پیش از دمیدن آفتاب در نخستین روز هر هفته ده روزه سال طلوع می کردند نشان کرده و زمان بین طلوع چنین ستاره یا گروه ستاره ای (موسوم به «دِکان») و طلوع گروه بعدی را یک «ساعت» نامیده است. وقتی در حول و حوش سال 2150 پیش از میلاد، تعداد این ساعت ها دوازده تا معین شد؛ زیرا گرچه آن طرح، در هر «شب»، عبور 18 دکان را نشان می داد، تعدادی از آن ها در شفق بعد از غروب و قبل از طلوع گم می شدند. ما این را از بررسی «ساعت های نجومی» منقوش بر بام گورهای آن دوره می دانیم. روز دوازده ساعته نیز ظاهراً برای ایجاد توازن با شب دوازده ساعته انتخاب شده است.
ساعات روز با ساعت های آفتابی - یا دقیق تر بگوئیم، ساعت های سایه ای - اندازه گیری می شد. این ساعت ها احتمالاً بسیار ساده بوده اند. گواه این گفته ساعتی است از دوره توتموس(14) سوم (1490 تا 1436 پیش از میلاد). این ساعت تشکیل می شد از یک قطعه چوب صاف که به پنج قسمت تقسیم شده بود و یک بازوی افقی که کمی بالاتر از سطح چوب در یک سوی آن قرار داشت. ساعت را در هنگام ظهر باید می چرخاندند، چون جهت سایه از ظهر به بعد عوض می شد. گرچه این وسیله در مجموع می توانست فقط ده ساعت را نشان دهد، اولین و آخرین ساعت نیز در شفق گم می شد. یک ساعت آبی یا کلپسیدرا(15) ی مصری نیز از دوره حکومت آمنهوتپ(16) سوم (1397 تا 1360 پیش از میلاد) باقی مانده است، ولی از آن جا که دارای تقویمی متعلق به سال 1540 پیش از میلاد است نشان می دهد که احتمالاً این ساعت ها نخستین بار در زمان سلسله هجدهم طراحی شده اند. به هر صورت، اختراع آن منادی نوع تازه ای از ساعت های نجومی منقوش است که با استفاده از روش های دقیق تری که کلپسیدرا امکان پذیر می ساخت ساخته می شد. از این ساعت های نجومی بر گور رامسس هفتم (حدود 1142 پیش از میلاد) و دیگر حکام سلسله رامسیان می توان یافت.
بر سقف محراب شرقی اسیریس در معبد حاتحور(17) در دندره(18) واقع در مصر علیا نمودار مدوری از منطقه البروج وجود داشت. (منطقه البروج باریکه ای است در آسمان که ظاهراً خورشید و ماه و سیارات در آن حرکت می کنند.) نمودار مذکور کاملاً شناخته است، ولی تازه در سال 30 پیش از میلاد ترسیم شده و بنابراین خیلی دیر وارد دانسته های اخترشناسی مصریان گشته است. این نمودار و نمودارهای دیگر منطقه البروج در مصر ظاهراً بعد از فتح این کشور توسط یونان در سده سوم پیش از میلاد تنظیم شده است، زیرا مصریان به حرکات سیارات چندان توجه نداشتند که چنین چیزی را خود پدید آورند. چیز دیگری که نسبتاً دیر به عرصه اخترشناسی مصریان پا نهاد، با ایرانیان وارد شد که در سده ششم پیش از میلاد به مصر یورش آوردند. تحفه ایرانیان طالع بینی بود. سیارات از دیرباز به چشم آمده بود؛ ولی آن چه برای مصریان باستان بیشتر اهمیت داشت، مضمون روحانی آن ها بود نه حرکات دقیقشان. سیارات همگی نمودهایی از هوروس تلقی می شد. فی المثل، «هوروسی که دو اقلیم را روشنی می بخشد» یا «هوروسی که پرده راز را می درد» مشتری است. «هوروس نره گاو» یا «هوروس، نره گاو آسمان» همان زحل است. «هوروس سرخ» یا «هوروس افق» مریخ است. لابد گمان می رفته که آن ها بر زندگی طبیعی اثر دارند. موقعی که عطارد در شامگاه دیده می شد، بدخواه گمان می رفت؛ ولی اگر در سپیده دم به چشم می آمد، قضیه فرق می کرد. اما این ها همه غیر از طالع بینی بر اساس مناظر و مرایای ستارگان و سیارات در هنگام تولد شخص بود. این کار نخستین بار در بین النهرین انجام شد و ریشه در کیهان شناسی کاملاً متفاوتی داشت، متفاوت از آنی که مصریان داشتند.
ریاضیات در مصر
در حالی که اخترشناسی مصریان باستان اساساً متوجه کار عملی وقت نگهداری بود، ریاضیات آن ها خلاصه می شد در حساب، آن هم حساب عملی. ریاضیات، برخلاف تصوری که از آن در یونان وجود داشت، صرف نظر از کاربردش علم به شمار نمی آمد. از این رو تحقیق در اصول ریاضی را می شد نادیده گرفت. نه نظریه ای بنیادین در مورد ریاضیات وجود داشت، نه دستگاهی نظری درباره هندسه. ریاضیات فقط محدود بود به شمارش، جمع، تفریق، ضرب، و تقسیم؛ ولی با انواع مسائلی که در دستگاه اداری برای کاتبان پیش می آمد به خوبی تطبیق یافته بود.حساب مصریان اساساً مبتنی بر جدول تضاعفی بود، گرچه آن ها می توانستند دوسوم هر عددی را نیز - چه صحیح بود و چه کسری - به دست آورند. کاتبان محاسباتشان را بیشتر به خط هیراتیک می نوشتند، هرچند در کنده کاری های اعدادی نیز به شکل هیروگلیف پیدا شده است. علامت اعداد مختلف بسیار متغیر بود. نوشتن اعداد در ردیف های موازی را مصریان کم تر از ما ضروری می دیدند، ولی آن ها نیز مانند ما ده ده می شمردند. تفریق با این پرسش انجام می شد که «5 به علاوه چند مساوی است با 9؟) نه این که «5 منهای 9 مساوی است با چند؟». به این نحو، جدول های جمع را برای عمل مصر تفریق نیز می شد به کار برد.
یکی از موارد استفاده از جدول تضاعفی در عمل ضرب بود. کاتب برای ضرب کردن 8 در 7 چنین می نوشت:
اگر مضروب فیه عددی مثل 21 بود، او باید جدول تضاعفی طولانی تری می نوشت و سپس جملات لازم را اختیار می کرد (که این جا با علامت * مشخص می شود). از این رو برای ضرب کردن 8 در 21 باید می نوشت:
عمل ضرب برای ده برابر کردن یا به یکدهم تقلیل دادن نیز انجام می شد. قواعدی هم برای ضرب کردن در اعداد معکوس (یعنی ضرب کردن در یک تقسیم بر عددی دیگر، مثل و غیره) وجود داشت. برای انجام این عمل، با عدد معکوس و کسرهای یکش همان می شد که با اعداد صحیح در ضرب می شد. حاصل جمع کسرها در جدول هایی موجود بود، گرچه کسرها را در وقت لزوم نیز می شد جمع کرد. مصریان همیشه فقط از کسر یک (یعنی از الخ) استفاده می کردند، هرچند کسر نیز به کار می رفت. عمل تقسیم مانند تفریق انجام می گرفت، ولی باید از جدول تضاعفی نیز استفاده می شد تا جواب به دست آید. حاصل ضرب های پرمصرف نیز در جداولی موجود بود.
در هندسه نیز فقط جواب هایی جستجو می شد که در عمل به کار می آمد. موقعی که مساحان می خواستند زمینی را تقسیم کنند یا زاویه ای قائمه جدا کنند، از «قاعده 3-4-5» استفاده می کردند، یعنی با طناب، مثلثی به اضلاع 3 و4 و5 واحد درست می کردند و زاویه قائمه به دست می آمد. این یک مورد خاص از قضیه فیثاغورث است؛ صورت عام قضیه در مصر ناشناخته بود. گفته اند که مصریان برای ساختن برخی از ساختمان هاشان باید مقدار عدد (پی) را - یعنی نسبت محیط دایره به قطر آن را - می دانسته اند. ولی این مقدار را، برای هر مقصد عملی، می توانسته اند با غلتاندن یک چرخ بر روی زمین و اندازه گرفتن طول مشخص شده به دست آورند. وانگهی هیچ مدرکی نیست که نشان دهد آن ها این نسبت ریاضی را پیدا کرده باشند.
علوم به طور اعم در مصر
اخترشناسی مصر باستان اسناد خود را در گورها و ساختمان ها، و ریاضیات مصر باستان رد خود را در اسناد معابد و پاپیروس های کاخ ها به جا گذاشته است؛ اما از دیگر علوم در مصر چه خبر؟ مصریان در بسیاری از فنون و صنایع استاد بودند؛ و لابد هر استاد صنعتگری باید انبوهی از اطلاعات تفصیلی انباشته باشد. فی المثل، آن هایی که با معادن و فلزات سروکار داشته اند، لایه های زمین و رگه های سنگ فلز را مورد توجه قرار داده اند، درباره دمای ذوب فلزات و نحوه ایجاد حرارت کافی در کوره چیزهایی آموخته اند، و درباره آلیاژها و قالب سازی و قالب ریزی معلوماتی به دست آورده اند. به گفته دیگر، آن ها حتماً نکاتی اولیه را از زمین شناسی و فیزیک و شیمی می دانسته اند. شیشه سازی نیز، که مصریان در آن همتا نداشتند، به دانش مشابهی نیاز دارد.در طب، مصریان جراحان با کفایتی بودند. دندان پزشکان مصری در کشیدن چرک و خشک کردن آن مهارت داشتند (این احتمالاً ناشی از زیادی موارد تصلب شرایین بوده است). برای پر کردن دندان، فراوان از طلا استفاده می شد، دست کم توسط قشر مرفه. این پیشرفت ها تا دوره سلسله چهارم به دست آمده بود. دو پاپیروس قابل توجه در ارتباط با طب از آن دوران به جا مانده است. خرافه ستیزی، صحت، و مطابقت آن ها با عقل و منطق شگفت انگیز است. مولفان آن ها نه تنها کارآزموده بلکه اندیشمند بوده اند. در یک پاپیروس، شرحی داده شده از مردی که «یک شکستگی با دهان باز در سر» داشته است. در شرح جزییات روشن می شود که پزشک، پوسته های مغز، شکنج های مغز، و مایع گرداگرد آن را مشاهده کرده است. آشکار است که مؤلف نیز خود بر این باور بوده که مغز، مرکز کنترل بدن است.
مصریان اطلاعات قابل ملاحظه خود از پیکر انسان را به عمل حنوط کردن مدیون بودند. سالم نگهداشتن همه اندام های جسد برای مردمی که به زندگی مادی پس از مرگ معتقد بودند امری جدی بود. تصور کلی این بود که همان طور که اُسیریس، پس از به قتل رسیدن و تکه تکه شدن به دست سِت، وقتی بدنش دوباره جمع آمد از گور برخاست، هر کسی نیز پس از گرد آمدن دوباره اجزای متشکله شخص زنده اش - روح، سایه، اسم، قلب، و بدن - به جهان زندگان باز می گردد. از جنبه مادی، این اجزا باید نه تنها با نهایت دقت نگهداری می شد بلکه کار نیز باید با ذوق و سلیقه انجام می گرفت تا اجزای غیرمادی به بازگشت راغب شوند. پیچیده ترین روش ها در آغاز برای شخصیت های سلطنتی نگه داشته می شد و مستلزم قدری جراحی بود. مغز و روده ها و سایر اعضای حیاتی را خارج می کردند و پس از شستن در شراب با گیاهانی چند در کوزه های مخصوصی قرار می دادند. حفره های بدن را با عطریات و صمغ های خوشبو پر می کردند و بدن را می دوختند. سپس آن ها را به مدت 70 روز در محلول شوره نگه می داشتند، بعد می شستند و در نوارهایی می بستند که قبلاً در ماده ای سقز مانند (صمغی؟) خوابانده بودند. سرانجام بدن را در تابوت سنگینش قرار می دادند و تابوت را با موم می بستند. روشی به مراتب ساده تر این بود که به جسد روغن سرو تزریق می کردند، آن را 70 روز در محلول شوره نگه می داشتند، پس از بیرون آوردن از محلول، روغن را خارج و اندام های گوشتی را جدا می کردند، و سرانجام فقط پوست می ماند و استخوان. برای تهیدستان، فقط روده ها را تخلیه می کردند و جسد را 70 روز در شوره نگه می داشتند. در دو روش اول بود که حنوط کاران به شناخت بدن انسان و اعضای آن نایل می آمدند؛ و با تجاربی که در جراحی داشتند، گنجینه ارزشمندی از دانش کالبدشناسی فراهم می آمد. ولی ظاهراً این گنجینه انگیزه ای برای پژوهش در نحوه کار بدن نبود.
موقعیت اجتماعی شخص درمانگر در مصر کهن نامعلوم است. نخستین پزشک مهمی که برای ما شناخته است، ایمهوتپ، وزیر بزرگ شاه جوسر و سازنده هرم پلکانی است. پس پزشکان مصری یک نیای بلندپایه داشتند. به جرأت می توان گفت که ایمهوتپ در طب به خدایی رسید. ولی در مورد پسایندگان او فقط می توان حدس زد. ظاهراً آن ها طب را تنها در عمل می آموخته اند. هیچ مدرسه رسمی طب وجود نداشته که به آن ها مدرک و امتیازی بدهد. شاید آن ها هیچ ارتباطی هم با دربار یا مجامع روحانی نداشته اند و چیزی بیش از افزارمندی ماهر به شمار نمی رفته اند. در بین النهرین نیز چنین بوده است. در زمینه شناخت جانوران و گیاهان، کنده کاری ها نشان می دهد که مصری ها ناظران با کفایت و دقیق طبیعت بوده اند، گرچه تصاویر آن ها غالباً تابع قراردادهایی است. رابطه خورشید با رشد محصولات نیز در کنده کاری ها بیان شده است، و شاید بهتر از همه جا در نقوش برجسته ساخته شده به فرمان آخناتن، فرعون مرتدی که فقط به پرستش خدای خورشید پرداخت و خواست که با خانواده اش در حال تقدیم هدایایی نمادین به خورشید تصویر گردد، در حالی که خورشید نیز با دستان نورانی بسیارش انواع برکات را ارزانی بشریت می کند.
مصری ها در باغبانی نیز استاد بودند و باغ های سنتی خود را بسیار دوست داشتند، باغ هایی که گاهی دارای استخر بزرگی با تعدادی ماهی بودند. آنان در این باغ ها محصولاتی را کشت می کردند که به رطوبت بیشتری نیاز داشتند. آن ها حیواناتی را نیز اهلی می کردند، به ویژه گربه را. دانش اولیه آن ها در رشته های گیاه شناسی و جانورشناسی مسلماً حجم زیادی داشته است. آنان با استفاده خود از لوازم آرایش و رنگ های گوناگون، با دود دادن و نمک سود کردن ماهی، با روش های کلی نگهداری مواد غذایی، و نیز با کار حنوط کردن توانستند از دانسته های خود در شیمی گنجینه ای فراهم آورند. ولی هیچ یک از این ها علم به آن معنا نبود که در یونان از دانسته ها پدید آمد؛ هرچند این آغازی ضروری بود. حقایق باید گرد می آمد، مقابله می شد، و از قصه ها و افسانه ها و اسطوره ها جدا می گشت.
این کار را مصریان کردند. در میان آنان مغزهای جستجوگری بودند مثل ایمهوتپ، که به راستی جامع العلوم بود، و آموس کاتب که در دوره حکومت آوسر آپوپی(19) اول (1607 تا 1566 پیش از میلاد) رساله بزرگی در ریاضیات نوشت (پاپیروس ریند). این رساله نه تنها دارای مجموعه ای از جدول های ریاضی بود بلکه درسی در حساب، از نحوه جمع و تفریق کردن گرفته تا محاسبات کسرها و اعداد معکوس، و نیز مسائلی در هندسه در زمینه اندازه گیری سطح ها و حجم ها را شامل می شد؛ گرچه باز همگی جنبه عملی داشتند و استدلال نظری در کار نبود. هرچند روحیه جستجوگری، پس از سده شانزدهم پیش از میلاد، رفته رفته پرت افتاد و هرز رفت، دانسته های بسیاری که مصریان باستان انباشتند دست کم به رشد علم در سنین کودکیش کمک فراوان کرد.
پی نوشت ها :
1. Thebes
2. Amenemhet
3. Hieraticos
4. bible در اصل به معنی «کتاب» و بعدها به معنی «کتاب مقدس».
5. paper کاغذ.
6. Djoser او را زوسر نیز خوانده اند.
7. Khufu در ایران به معادل یونانیش خئوپس معروف است.
8. Akhenaten
9. The Plough or Dipper به شکل خیش یا ملاقه.
10. Nesitanebtashu
11. Amen-Ra
12. cosmogony
13. شعرای یمانی
14. Thutmose
15. clepsydra (در لغت یونانی به معنی) آبدزد.
16. Amenhotep
17. Hathor
18. Dendern
19. Auserre Apopi