نویسنده: جان گریبین
مترجم: رضا خزانه
مترجم: رضا خزانه
لامارک که مورد حمایت بوفون بود، پیش از آنکه کوویه به موزه تاریخ طبیعی در پاریس قدم نهد، در آنجا کار می کرد. او از سال 1809 به بعد، مدلی درباره طرز کار تکامل توسعه داد. مبنای این مدل بر این ایده استوار بود که مشخصات گونه ها می تواند در طول زندگی اکتساب شده و سپس به نسل های بعدی منتقل شود. در مثال کلاسیک تشریح این ایده (به اشتباه) این طور فرض می شود که گردن زرافه، در طول عمر، بر اثر کشیده شدن برای چیدن برگ های مرتفع درختان بلندتر می شود؛ در نتیجه زمانی که زرافه تولید مثل می کند، فرزندانش داران گردن بزرگ تری نسبت به حالتی هستند که زرافه گردن خود را دراز نمی کرد. موضوع مجادله کوویه و لامارک چنین بود که لامارک عقیده داشت که گونه ها هیچ گاه نابود نشده اند در حالی که کوویه فکر می کرد که گونه ها هرگز تغییر نکرده اند ولی در اثر بلایای ناگهانی به طور کامل از بین رفته اند.
اتیین ژوفروئا سنت- هیلر (Etienne Geoffroy Saint-Hillaire) (که معمولاً به ژوفروئا شهرت دارد) ایده های لامارک را پیگیری کرد و توسعه داد. ژوفروئا هم عصر کوویه بود (او در سال 1772 به دنیا آمد و در 1844 درگذشت) و پیش از آنکه کوویه به پاریس بیاید، در باغ نباتات مستقر شده بود (ژوفروئا بر خلاف کوویه با ناپلئون به مصر رفت). او در نیمه دوم قرن نوزدهم تفسیری از موضوع تکامل توسعه داد که از ایده های لامارک بسیار فراتر می رفت. از نظر او امکان دارد که محیط زیست، نقش مهمی در تکامل داشته باشد. محیط زیست می تواند تغییراتی در موجود زنده ایجاد کند (او کم و بیش ایده های اشتباه لامارک را سرمشق قرار می داد) اما او به توسعه نظریات خود تا فرایندی که می توان آن را انتخاب طبیعی نام نهاد ادامه داد:
اگر این تغییرات به اثرات آسیب زا بینجامد، جانورانی که این اثرات را نشان می دهند از بین می روند و جانوران دیگری با شکل قدری متفاوت جایگزین آنها می شوند، شکلی که در اثر تغییر، با هدف تطبیق با محیط زیست جدید به وجود می آید.(1)
این موضع به طرزی وسوسه انگیز به داروینیسم نزدیک است؛ اما به علت تأثیر نه چندان اندک کوویه، گام بعدی در این مسیر در آن زمان برداشته نشد.
کوویه و ژوفروئا در ابتدا دوستان نزدیکی بودند اما پس از تغییر قرن، نوعی بیزاری شغلی بین آنها به وجود آمد. در سال 1818، ژوفروئا کار جدیدی منتشر کرد که کوویه را فوق العاده خشمگین کرد. ژوفروئا در این اثر ادعا می کرد که می تواند ثابت کند که همه جانوران دارای شکل بدنی همانندی هستند. او با ارائه جزئیات تشریح کرد که نه تنها قسمت های مختلف بدن حشرات با طرح قسمت های مختلف بدن مهره داران شباهت دارد بلکه شکل ظاهری هر دوی آنها (مهره داران و حشرات) را با ساختار نرم تنان مقایسه کرد. کوویه در سال 1830، یک سال پس از فوت لامارک، حملات تندی را به ژوفروئا آغاز کرد و نه تنها به مطالب خیال پردازانه او در مورد ارتباط بین مهره داران، حشرات و نرم تنان حمله ور شد بلکه ایده قابل قبول تر لامارک درباره تکامل را (با در نظر گرفتن وضع دانش در آن زمان) نیز مورد انتقاد قرار داد. او از این ایده سخت دفاع کرد که گونه ها، پس از آنکه آفریده شدند، برای همیشه در این شکل باقی می مانند مگر آنکه منقرض شوند. او به طبیعی دانان جوان اندرز داد که خود را به توصیف دنیای طبیعی محدود کنند و وقتشان را با نظریه هایی که هدف آن توضیح دنیای طبیعی است تلف نکنند. لامارکیسم تحت تأثیر مقام علمی کوویه مدفون شد (در صورتی که می توانست در شرایط دیگر توسط نسل بعدی طبیعی دانان فرانسوی، به چیزی شبیه به نظریه تکامل داروین توسعه پیدا کند). لامارکیسم تا زمانی که داروین نظریه تکامل از طریق انتخاب طبیعی را منتشر کرد به فراموشی سپرده شد.
در اینجا موقع را مناسب می بینیم تا موقتاً شرح خود را درباره توسعه علوم حیات کنار گذاشته و به پیشرفت علوم فیزیکی در قرن هجدهم بپردازیم. در حالی که دیدگاه های انسان، هم از نظر فضا و هم از نظر زمان، در قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم در نتیجه کارهای اخترشناسان و زیست شناسان توسعه می یافت، فیزیک دانان و شیمی دانان که سرانجام از تأثیر رو به زوال کیمیاگری راحت شده بودند نیز گام های عظیمی در بررسی عملی دنیای فیزیکی بر می داشتند. در این دوران هیچ پیشرفت کلیدی که هم سطح دستاوردهای نیوتون و هم عصران او باشد انجام نشد ولی از دیدگاه کنونی ما پیشرفت پیوسته دانش در این دوران (که به طرز مناسبی به عنوان دوره روشنگری شهرت دارد)، پیش نیاز اساسی پیشرفت معجزه آسای علم در قرن نوزدهم بود.
پی نوشت ها :
1- به نقل از دیوید یانگ در کشف تکامل
منبع :گریبین، جان؛ (1389)، تاریخ علم غرب 1543-2001 از آغاز روشنگری تا دوران معاصر، تهران: انتشارات فاطمی، چاپ اول.