تاریخ علم در هند باستان

تاریخ علم هندو ـ علم در شبه قاره هندوستان، پیش از ورود اسلام با سلسله مغول در قرن شانزدهم ـ هنوز نیازمند پژوهش بسیار است. کار مفصلی که جدیداً بر روی چین انجام گرفته، ‌باید روی تمدن واقع در جنوب غربی چین نیز انجام
سه‌شنبه، 26 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخ علم در هند باستان
 تاریخ علم در هند باستان

نویسنده: کالین ا. رُنان
مترجم: حسن افشار



 

تاریخ علم هندو ـ علم در شبه قاره هندوستان، پیش از ورود اسلام با سلسله مغول در قرن شانزدهم ـ هنوز نیازمند پژوهش بسیار است. کار مفصلی که جدیداً بر روی چین انجام گرفته، ‌باید روی تمدن واقع در جنوب غربی چین نیز انجام گیرد؛ اما موضوع مملو از مشکلات است. مسائلی جدی در ارتباط با تعیین قدمت وجود دارد، ‌زیرا نوشته های بسیاری دردست نیست؛ و در عرصه ای که ابهام زیادی وجود داشته باشد، ‌مسائل علمی و فرهنگی با تمدن های دیگر تلاقی می کند و پاسخگویی به سوالات مطروحه در ارتباط با رشد مستقلانه افکار دشوار می گردد. به سبب این عدم قطعیت، ‌این فصل باید مختصر باشد؛ گرچه جنبه های متعددی از علم در هندوستان که به خودی خود جالب است و جنبه های دیگری که در تبادل افکار با چین و اسلام و غرب تا پیش از انقلاب علمی دارای اهمیت است باید مطرح گردد.

تاریخ اولیه

قدمت تمدن در هندوستان، به گونه ای که از حفاری های شهرهای عمده تمدن منسوب به دره سند بر می آید؛ با قدمت تمدن خاور نزدیک چین برابری می کند. شهرهای عمده آن موهنجو دارو(1) و هاراپا است که در پاکستان امروز قرار دارد در دوره میان سال های 2300 و 1750 پیش از میلاد بنا شده است. این شهرها از دانش شهرسازی و مهندسی پیچیده و اقتصاد پیشرفته ای حکایت دارد. در آن ها گرمابه های عمومی و مجاری گندابرو وجود داشته و خیابان ها مفروش بوده است. فرهنگ مردم آن ها، از بسیاری جهات، پیشرفته تر از فرهنگ مردم بین النهرین در همان عصر بوده است. مردم این شهرها، علاوه بر زبان نوشتاری هنوز رمز ناگشوده خود، اسنادی با نقش مهرهای فراوان از خویشتن به جا گذاشته اند که نشانه آگاهی و دانش فراوان آن ها از زندگی جانوری و گیاهی است.
ریشه های فرهنگ کمابیش پیوسته هندوستان هندو را می توان در یک رشته تهاجمات فرهنگ های هند و اروپایی در عصر آهن از شمال به جنوب در قرن هجدهم پیش از میلاد یافت. این فرهنگ ها سرانجام به تمامی شبه قاره یورش بردند و با تقسیم جامعه به چهار گروه خشک جنگجویان، ‌کاهنان، ‌بازرگانان و کارگران مقدمات استقرار نظام کاستی را فراهم آوردند. در همین دوره بود که باورهای ودایی(2)، که شالوده هندوئیسم آتی را تشکیل می داد؛ شکل گرفت و نوشته شد. از آن جا که فحوای این باورها با رشد آتی علم در هندوستان ارتباط دارد، شاید بد نباشد آن را همین جا توضیح دهیم.
بنیاد هندوئیسم، مذهبی همه جاندار انگارانه است با تعداد زیادی خدای مختلف، نه بی شباهت با خدایان مصری ها. فعالیت های مذهبی هندوها اختصاص به آیین های عبادی خاصی دارد که اجازه می دهد هر جنبه ای زندگی با این خدایان و ارواح مختلف همساز گردد. زیرا پذیرفته است که جهان در خطر نابودی از فرط آشفتگی قرار دارد، اما نذری که انسان تقدیم می دارد می تواند خدایان را تقویت کند. این تصور با اعتقاد به مطابقت کهجهان با مهجهان و این باور که انسان و چیزهای خاکی بازتابی از عالم فراخ ترند و بالعکس، پیوند دارد. این درک در آمیزش مطالعات مادی و روحانی اهمیت داشته است، ‌چنان که در تمرینات رایج یوگا و دیگر اشکال ریاضت کشی می توان دید. مذهب هندو مشوق استفسار روحانی بوده و در باب وحدت طبیعت با اصل ملکوتی، مفاهیم پر آب و تابی پدید آورده است. آموزه کارما یا نیروی ناشی از اعمال انسان نیز مطرح بوده است. این نیرو هم بر اعمال آینده انسان اثر می گذارد و هم بر شکل بازپیدایی روح انسان بعد از مرگ[تناسخ].
در اعتقادات هندوها، احترام به همه اشکال زندگی با تحقیر جوانب مادی هستی همراه است. این گرایش ها را آموزگاران سیدارتا گائوتاما(564 تا 483 پیش از میلاد) معروف به بودا، به معنی «بصیر»، به حد افراط رساند. او آموخت که تنها هدف در زندگی، ‌نیل به نیروانا یا رهایی از چرخه باز زایش و رنجی است که جوهر گریزناپذیر حیات را تشکیل می دهد. هیچ چیز در جهان مادی واقعیتی همتراز این حقیقت ندارد؛ و دست شستن از دنیا و طرد فردیت، هر دو برای پیروان او ضروری است.
دین بودا بیش از مذهب هندو به استفسار بر نمی انگیخت، هر چند پاره ای از باورهای آن، چون فکر چرخه های کیهانی، بر ریاضیات کارگر افتاد. ولی دین بودا جای خود را در تاریخ علم دارد، ‌چرا که بارها بیش از هندوئیسم در دل ها رخنه کرد و در سرتاسر آسیای جنوب شرقی به ویژه در چین و کره و ژاپن اهمیت فراوان یافت. نتیجتاً حکم مجرایی را پیدا کرد که عقاید و معارف از طریق آن می توانست از فرهنگی به فرهنگ دیگر انتقال یابد.
فرمانروایان بومی هندوستان هرگز نتوانستند یکپارچگی پایدار یا تمام عیاری برای کشور بزرگ خود به ارمغان آورند. قابل ذکرترین تلاش در این راستا در قرن سوم پیش از میلاد به همت آشوکا صورت گرفت که مرکز حکومتش در دره گنگ بود. شبه قاره مدت ها غنیمت مهاجمان شمال بود. گرچه هندوستان در نخستین گسترش عظیم اسلام در قرن هشتم میلادی جذب آن نشد؛ اما در قرون شانزدهم و هفدهم سلسله ای اسلامی عملاً کل کشور را به زیر یوغ خود کشید. این حکمرانان اسلامی موجبات تماس نزدیک تر با ایران را فراهم آوردند؛ و چون سلطه آنان رمق از دست داد، اروپایی ها و به ویژه بریتانیایی ها وارد شدند و سنن بومی را با فرهنگ و علم غربی اندودند.

اخترشناسی و ریاضیات

در دوره ودایی(3) که از قرن پانزدهم پیش از میلاد تا قرن یازدهم میلادی ادامه داشت، آسمان رصد شد و عالم به سه اقلیم مجزا تقسیم گشت: زمین، فلک کواکب، و بهشت. سپس هر یک از این ها دوباره تقسیم بر سه شد. مسیر خورشید احتمالاً به روش چینی ها ارصاد شد؛ یعنی با توجه به این که کدام ستارگان در نیمه شب در جنوب قرار دارد و بنابراین، در آسمان، روبروی خورشید است. ماه نیز رصد شد و تقویم هایی بر اساس حرکات دو جرم فلکی تنظیم گشت.
ظاهراً دو راه برای شناسایی ماه تقویمی وجود داشته است، یکی شمارش از ماه نو تا ماه نو و دیگری از ماه تمام تا ماه تمام. در حدود سال 1000 پیش از میلاد، سالی 360 روزه مورد استفاده قرار گرفت که به 12 ماه 27 یا 28 روزه تقسیم شده بود. در این مورد، آن چه باید رصد می شد، ‌مسیر ماه در برابر ستارگان بود (32/27 روز). البته حاصلی که ضرب 27× 12 به دست می دهد از سال 360 روزه 36 روز کم دارد؛ ولی اگر ماه تمام تا ماه تمام (یا ماه نو تا ماه نو)در نظر گرفته شود، وقوع ماه 30 روزه محتمل تر می شود و با سال 360 روزه می خواند. در سرودهای ودایی، دو مقدار اول (27و 28) ذکر می شود؛ ولی ظاهراً دوره با گذشت سال ها تغییر می کند؛ چرا که یک متن ودایی «مربوط به نیرات»، متعلق به سال 100 پیش از میلاد، ‌به رقم «نظری» 30 روز برای ماه نیز اشاره می کند. ولی حتی این هم تقویمی به دست می داد که از سال شمسیتاریخ علم در هند باستان روز کم داشت. هندوهای ودایی دو راه در پیش داشتند: یا باید در فواصل منظم، یک ماه اضافه وارد می کردند یا به یک یا چند ماه، 5 یا 6 روز می افزودند. آن ها هر دو را آزمودند ولی سرانجام راه اول را برگزیدند.
سیارات ظاهراً توجه زیادی برنیانگیخته اند، اما یک نکته عجیب در مورد آن ها وجود دارد. با چشم غیر مسلح، پنج سیاره درخشان قابل رؤیت است؛ ولی هندوها تصور می کردند که دو «جسم» دیگر نیز به نام های راهو و کتو(4) وجود دارد که مسئول خورشید گرفتگی هاست. از آن جا که خورشید گرفتگی فقط موقعی می تواند روی دهد که خورشید در نقطه تقاطع مدار ظاهریش(دایره البروج) با مدار ماه باشد؛ ظاهراً گمان می رفت که راهو و کتو در این نقاط قرار دارند. معنی دقیق این نام ها را به دشواری می توان دریافت، زیرا واژه کتو برای اشاره به پدیده هایی غیر عادی مانند دنباله دارها و شهاب ها نیز به کار می رود.
اخترشناسان هند باستان گویا به خود ستارگان نیز علاقه ای نداشته اند. آنان برخلاف یونانیان و چینی ها فهرست هایی از ستارگان تهیه نکردند و ظاهراً به آن ها فقط به عنوان راهنمای حرکت خورشید و ماه نگریستند که البته برای تنظیم تقویم به آن نیاز داشتند. از این رو ستارگان مورد توجه آنان آن هایی بودند که در امتداد دایره البروج قرار داشتند. این ستارگان را آن ها به 28 ناکساتراس تقسیم کردند که هر یک 13 درجه طول داشت. با این حال به رغم این برخورد سودمندی گرایانه، آن ها چند گروهبندی نجومی را تشخیص دادند و پاره ای اختران درخشان تر را نام نهادند ـ برای مثال، خوشه پروین، جوزا، دل عقرب، نسر واقع و سماک اعزل. (5)
نظراتی را که تا این جا گفته شد، ‌جینی ها تعدیل کردند. اینان پیرو مذهب جبن بودند که در قرن ششم پیش از میلاد توسط واردامانا ماهاویرا به عنوان اعتراضی در برابر آیین ودایی راشد تاسیس شد. هدف آن تکامل دادن طبیعت انسان اساساً از طریق زندگی رهبانی و مرتاضانه بود. تصور خدای خالق را رد می کرد و هرگونه ایجاد جراحت در موجودات زنده را مذموم می دانست. از آن جا که مذهبی ثنوی بود، واقعیت را متشکل از دو وجود می دید. از این رو در اخترشناسی، پیروان آن معتقد به وجود دو خورشید، دو ماه و دو دسته ناکساتراس بودند. زمین را نیز مجموعه ای از حلقه های خاکی هم مرکز می دانستند که با حلقات هم مرکز اقیانوس از یکدیگر جدا شده اند. داخلی ترین دایره یا جامبودویپا(6)به چهار ربع دایره تقسیم شده و کوه مقدس مرو(7) در مرکز دایره قرار گرفته بود. هندوستان جنوبی ترین ربع دایره بود و خورشید و ماه و اختران ـ به گمان آنان ـ در مسیرهای دایره وار به گرد کوه مرو که محو بود به موازات سطح زمین حرکت می کردند. نظراً خورشید باید نور روز را به نوبت بر ربع ها می پراکند؛ اما از آن جا که روز فقط 12 ساعت به درازا می کشید، در هر 24 ساعت فقط می توانست دو ربع را بپوشاند. به همین دلیل بود که دو خورشید و دو ماه و دو دسته ستاره لازم می آمد.
مبادا تصور شود همه اخترشناسی باستانی هند چنین مبهم و بی دقت و همه فکر و ذکر اخترشناسان آن ها محاسبه تقویم بوده است. همین جا باید تأکید کرد که آنان به کاربرد روش ها و سنجش های عددی در محاسبات فلکی علاقه مند بودند. در اواخر قرن پنجم پیش از میلاد که زمام امور شمال غربی هندوستان به دست سلسله ایرانی هخامنشیان افتاد، راه برای ورود نوشته های نجومی بین النهرین باز شد. در قرن دوم میلادی، ‌ستاره خوانی یونانی به هندوستان راه گشود؛ و بعد نوبت مطالب نجومی یونانی (اسکندرانی) رسید. این اجازه داد که جداول موضع سیارات ترسیم شود و نظریه یونانی سیارات مورد مداقه قرار گیرد. کوشش هایی نیز برای اندازه گیری ابعاد و فواصل خورشید و ماه به عمل آمد. این برخورد ریاضی تراز قرن ششم میلادی با جدیت تمام دنبال شد. چهره عمده آن ظاهراً‌ آریاباتای اول بود که در سال 476 میلادی به دنیا آمدو در ناحیه پاتنا کار کرد. (او را آریاباتای اول می نامند تا از اخترشناس دیگری به نام آریاباتای دوم متمایز گردد. این یک در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم زندگی و کار کرد. ) تلاش های آریاباتای اول برای اندازه گیری های مذکور ظاهراً بر اساس روش های ابرخس و گویا با مراجعه به مجسطی صورت گرفته است. مقادیری که او به دست آورد بی شباهت نبودند. برای ماه بیش از حد بزرگ و برای خورشید بیش از حد کوچک ـ در واقع حدود 28 برابر کوچک تر ـ بود. حتی در اندازه گیری های بعدی توسط باسکارای دوم، که قریب ششصد سال پس از آریاباتا به دنیا آمد، خطاهایی به چشم می خورد. مقادیری که او به دست آورد، برای ماه نه به خوبی مقادیر آریاباتا و برای خورشید فقط 19 برابر کوچک تر بود. طرح بطلمیوس برای حرکت سیارات در چند قرن بعد از تألیف مجسطی اقتباس شد، اما آریاباتای اول فکر چرخش زمین را مطرح کرد.
ابزارهای ارصادی مورد استفاده اخترشناسان هندو همان هایی بود که در سراسر دنیای عتیق به کار می رفت: تیغه، دایره ها و نیمدایره هایی برای یافتن فاصله اجرام فلکی بالای افق و در امتداد دایره البروج، ‌ذات الحلق و ساعت آبی. همچنین آن ها از اسطرلاب و ادوات سنگی غول پیکری استفاده می کردند که بعدها از اخترشناسان مسلمان به ارث برده بودند. پس در تکنیک ساخت ادوات ارصاد، ‌نوابغ بزرگی نبودند. رصدخانه های زیبا و پرآوازه دهلی و جایپور، با آلات سنگی، که تحت نظارت جای سینگ در قرن هجدهم ساخته شد فی الواقع از اشتباهات تاریخی بود. آن ها از سنتی که بیش از سه قرن قدمت داشت پیروی کردند و به اندازه گیری های نجومی اروپاییان که با استفاده از تلسکوپ انجام شده بود وقعی ننهادند، ‌حال آن که اندازه گیری با تلسکوپ به مراتب دقیق تر از اندازه گیری با ادوات سنگی هر چند بزرگ بود.
جنبه دیگری از اخترشناسی هندو که در خور گفتاری هر چند کوتاه است، ‌علاقه آن ها به چرخه های زمانی بلند بود. یکی از این چرخه ها به نام ماهایوگا دوره ای 4,320,000 ساله بود. این چهار برابر 1,080,000 است که حداقل سالی است که همه سالروزهای اعتدال ربیعی را در بر می گیرد، که طول سال در آن 25874/ 365 روز فرض شده است. (این مشابه رقم جدید 25964/ 365روز برای سالی است که از نزدیک ترین نقطه مدار زمین به خورشید تا نزدیکی بعدی اندازه گرفته شده. )بعدها آریاباتای اول مقدار 1,728,000 را برای «عصر طلایی» و 1,296,000 را برای «عصر نقره ای»و نصف و ربع عصر طلایی را برای چرخه های دیگر در نظر گرفت. آخرین این دوره ها که 432,000 سال داشت و «عصر آهنین» خوانده می شد، گمان می رفت که در 17 یا 18 فوریه سال 3102 پیش از میلاد آغاز شده که روز آخرین قران کل سیارات (همه با هم در آسمان)بوده است. تصور می شد که این دوره چرخه ای است که در پایان آن دوباره قران سیارات به وقوع می پیوندد.
بودایی ها نیز از چرخه های زمانی بلند استفاده می کردند، ولی چرخه های اینان دوره های انهدام و نوزایی ادواری عالم بود. آن ها نیز به وجود چند عالم معتقد بودند که هر یک طبق الگوی عالم بابلی بنا شده بود: زمینی محصور در اقیانوسی محاط در میان رشته کوهی بر پای دارنده آسمان. ولی چرخه ها چه بودایی بود چه هندو، اعدادی بسیار بزرگ می طلبید؛ و نوشتن و کار کردن با این اعداد از الزاماتی بود که اخترشناس هندی باید بر گرده ریاضیات می گذاشت.
ریاضیات هندی نیز تا حدی مانند ریاضیات چینی عمدتاً عددی و جبری بود؛ گرچه کار هندسی نیز به ویژه با احجام مختلف انجام گرفت. ریاضیات هندی، در آغاز، صرفاً عملی بود. اوزان و مقایسات در موهنجودار و تحت قاعده در آمد و یکنواختی واحدها ـ اگر نه یکسانی آن ها ـ احتمالاً در همه شهرهای دارای فرهنگ هاراپایی به اجرا گذاشته شد. نخستین ارقام نوشتاری آن ها به شکل خطوط عمودی بود که گروهبندی می شد؛ اما این ارقام «میل شمارشی» ـ اگر بتوان آن ها را چنین پنداشت ـ ظاهراً تغییر منظمی به سمت دهدهی شدن را طی نکرده اند، گرچه شک نیست که هندوهای ودایی ده ده می شمرده اند. اینان برای اعداد خیلی بزرگ ـ تاتاریخ علم در هند باستان یا یک میلیون میلیون ـ کلمات خاصی داشتند. مضارب بزرگ تر از این با بیش از یک کلمه بیان می شد، همچنان که ماتاریخ علم در هند باستان را بیان می کنیم. ولی مذاهب چین و بودا به اعدادی از این ها بزرگ تر نیاز داشتند. از این رو لغاتی برایتاریخ علم در هند باستان ساخته شد، ‌زیرا نوزایش ادواری عالم با این اعداد صورت می گرفت.
هندوها باز مانند چینی ها ظاهراً هیچ مشکلی با اعداد اصم نداشته اند. آن ها ریشه دوم دو و سه را با یک رقم اعشار به دست آوردند و البته به خوبی می دانستند که مقادیرشان نمی تواند دقیق باشد. ریاضیدانان هندو همچنین رابطه بین قطر مربع و اضلاع آن را می دانستند، به عبارت دیگر از رابطه فیثاغورثی بین اضلاع مثلث قائم الزاویه آگاه بودند. همچنین گفته می شود که آن ها با عبارات دو جمله ای و ضرایب حاصله آشنا بودند و حتی در قرن سوم پیش از میلاد می توانستند آن ها را به صورت هجاهای کوتاه و بلند بنویسند. از این رو گاه ادعا می شود که آنان در همان زمان با مثلث پاسکال آشنا بوده اند، ولی ظاهراً هیچ متنی وجود ندارد که دارای نمودار آن باشد. بنابراین اولویت در مورد این مثلث ـ ولو نه برای شناخت الگوی ضرایب ـ هنوز از آن چینی هاست.
در ریاضیات هندو نیز همچون در اخترشناسی هندو در قرن ششم و قرون بعد پیشرفت های بسیاری به دست آمد. همچنان که در فصل قبل اشاره شد، هندوها تقریباً در همین زمان برای صفر علامت خاصی داشتند، گرچه احتمالاً مخترعش خود آنان نبودند. عددنویسی اعشاری معمول شد و ارقام سانسکریت شکل نگارش ساده ای یافتند که فاصله ای با روش امروزی ما برای نوشتن اعداد نداشت. این ارقام هندو در قرن نهم میلادی در ریاضیات اسلامی توسط خوارزمی اختیار شد و سیصد سال بعد که آدلارد باثی (8) شروع به ترجمه آثار عربی به لاتین کرد به اروپا راه یافت. از همین رو بود که به اعداد عربی معروف شد، گرچه در واقع هندو بود. تعدادی از ریاضیدانان برجسته در همین زمان کار می کردند، به ویژه آریاباتای اول و براهماگوپتا که یک قرن بعد از او زندگی می کرد. آریاباتا مقدارπ را تا چهار رقم اعشار حساب کرد و جدول هایی از وترها و قوس های دایره، بین شعاع های متقاطع با زوایای مختلف‌ فراهم آورد. این ها به ویژه در محاسبات نجومی به کار می آمد؛ گرچه با بسط مثلثات به همت اعراب، جای خود را به کمیت های ساده تر سینوس، کسینوس و تانژانت داد که هنوز که هنوز است انجام وظیفه می کنند. آریاباتا و پی آیندگانش همچنین روابط بین مثلث های رسم شده بر کره به جای سطح مستوی را مورد توجه قرار دادند و به مبحث مثلثات کروی نزدیک شدند. براهماگوپتا با توجه به کار ریاضی قابل ملاحظه ای که انجام داد شاید نامدارترین ریاضیدان هندو باشد. اسباب اصلی شهرت او قواعدی است که برای یافتن حجم منشور و مساحت چهارضلعی های محاط در دایره یا محیط بر آن و مهم تر از همه برای جمع سری ها به دست آورد. در مورد اخیر، او قواعدی برای پیدا کردن حاصل جمع اعداد مربع و اعداد مکعب و حاصل جمع اعداد هر تصاعد حسابی ساده به مبتداء یک (مثلاً تصاعد 0000، 5، 4، 3، 2، 1 )به دست آورد. در این تصاعد، تعداد جملات اهمیت نداشت؛ با فرمول براهماگوپتا کافی بود اولین و آخرین جمله و تفاوت بین دو جمله متوالی معلوم باشد، جواب به دست می آمد.
ریاضیات هندو بیشتر به اعداد میل داشت تا اشکال؛ و بیشتر به حساب و جبر میل داشت تا هندسه. اخترشناسی هندو نیز اساساً به نتایج عملی کار نظری اخترشناسانش توجه داشت. جدول ها برای تنظیم تقویم و قرائت ستارگان به کار می رفت. با چنین غرضی شاید مایه شگفتی نباشد اگر اکتشاف اصیل و شگفت انگیزی صورت نگرفته باشد. آنچه صورت گرفت؛ هضم و تعدیل دانش نجومی دریافتی از تمدن های خارج از هندوستان و، به مرور زمان، تسلیم آن به اسلام بود که از آن بیشترین بهره را برد.

شیمی و فیزیک

قدیم ترین تجلی دانش شیمی در هندوستان در موارد کاملاً‌ عملی بود. ظروف سفالی ساخته و پخته شده و مواد رنگی فراهم آمد؛ ‌اما مهم ترین استفاده اولیه از دانش شیمی در ذوب آهن بود که در هندوستان احتمالاً بین سال های 1050 و 950 پیش از میلاد آغاز شد. یک هزار و پانصد سال بعد، ریخته گران هندو توانستند ستون های آهنی معروف را بریزند. یکی از ستون ها که در دهلی هنوز بر پاست بیش از 7 متر (24پا)بلندی، ‌نیم متر زمین خور و از 40 سانتیمتر (16اینچ) تا کمی بیش از 30 سانتیمتر (12اینچ) قطر دارد. این ستون که تماماً از آهن ورزیده (9) است و بیش از 6 تن وزن دارد، ‌تا گذشته ای نسبتاً‌ نزدیک در اروپا بزرگ تر از آن بود که بتوان یکپارچه آن را ریخت. ولی شاید قابل ذکرترین مطلب درباره آن و ستون های همانند آن ناپوسیدگی یا زنگ نازدگی آن هاست. علتش هنوز هم روشن نیست، ‌اما می تواند به خاطر تشکیل لایه ای از اکسید آهن مغناطیسی بر روی سطح آن ها باشد که نتیجه نحوه پرداخت سطح اولیه است.
تا این جا خبری از پژوهش شیمیایی نبود. با ذوب آهن، سفالگری، رنگسازی، شیشه سازی، ‌رنگرزی و دیگر استفاده های عملی از دانش شیمی، نه نظریه ای بنیادین همراه بود و نه تلاشی برای پی جویی در سرشت فرایندها صورت می گرفت. توجه فقط و فقط به محصول بود. اما ظاهراً در قرن هفدهم میلادی وضع تغییر کرد، ‌چون بودایی های تانترایی(10) مورد حمایت همه اقشار جامعه قرار گرفتند و با اینان کیمیاگری پا به میدان نهاد. این در مقایسه با تمدن های دیگر بسیار دیر رخ داد؛ کیمیاگری در هندوستان از اقلام وارداتی بود. با این حال‌، اذهان هندو و بودایی کیمیاگری را به دیدگاه های خاص خود آغشتند. این رشته با تمرکز بر نماد نر و ماده از یک سو و اهمیت جیوه از سوی دیگر رشد سریعی را پشت سر گذاشت. شکار اکسیر فناناپذیری ظاهراً‌ آن قدرها که دل مشغولی کیمیاگران تائوئیست در چین بود مورد علاقه کیمیاگران هندی نبود، گرچه چنین نظراتی در طب هندی نیز خودی نشان داد؛ ولی تلاش قابل ملاحظه ای مصروف تهیه موادی برای تسکین دردهایی شد که به جان بشریت می افتادند. جالب توجه است که گرچه از مواد معدنی به فراوانی در کیمیاگری استفاده می شد، ‌هندوها باور داشتند که استفاده از آن ها در ترکیبات دارویی همیشه باید با استفاده از مواد گیاهی که کانی ها را «قابل هضم» می کردند تعدیل گردد. کیمیاگری مستلزم وجود آزمایشگاه کیمیاگری با کوره و قرع و انبیق و مهم تر از همه دستگاه تقطیر برای استخراج عصاره ها بود. این نیز شاید جالب توجه باشد که کیمیاگران هندی ظاهراً از دستگاه تقطیر موجود در آسیای خاوری استفاده کردند نه از دستگاه نوع اسکندرانی. این می تواند ردپایی تا خاستگاه کیمیاگری هندی باشد. تماس بین هندوستان و چین از طریق نهادهای بودایی از قرن اول میلادی برقرار بود.
از قرن چهارم تا قرن یازدهم میلادی، علم در هندوستان بیشترین پیشرفت خود را کرد. در نیمه دوم این دوره بود که نظرات چینی ها و بودایی ها مفهومی تازه در علم هندی را ثمر داد: نظریه اتمی. اعتقاد به عناصر اربعه توأم با جوهر آسمانی پنجم از دیرباز وجود داشت ـ در واقع از یونان وارد شده بود ـ اما اینک تشکیل اجسام در جهان طبیعت در زمینه ای اتمی توضیح داده شد. نظریه اتمی هندی مسلم فرض کرد که هر یک از عناصر چهارگانه دارای اتم های طبقه خویش است و این اتم ها همه غیر قابل انهدام و تقسیم ناپذیرند. اتم های ناهمسان، ‌به اعتقاد آنان، ‌هرگز نمی توانستند با هم وارد ترکیب شوند؛ ولی اتم های همسان از این امکان برخوردار بودند، به شرطی که یک ترکیب در حضور یک اتم سوم انجام می شد. دو اتم می توانست علت یک «معلول» گردد (دیاد) و سه «معلول» از این نوع می توانست علت یک «معلول» از نوعی دیگر شود (تریاد). (11) بنابراین علت باعث معلول می شد ولی خود بلافاصله جذب معلول مبعوثش می گشت که به نوبه نقش یک علت را ایفا می کرد و زنجیره را ادامه می داد. گمان می رفت که طرز آرایش نخستین «معلول »ها (دیادها) در تریاد موجب تفاوت در کیفیات ماده می گردد.
در غرب، چنانکه می دانیم، نظریه ای اتمی توسط ذیمقراطیس و لئوکیپوس مطرح شد و با ذوق بسیاری توسط لوکرتیوس تبلیغ شد؛ اما نظریه هندی با دیادها و تریادهایش هم پیچیده تر بود و هم زیرکانه تر. با تبیین علت و معلولیش نیز در میان نظریات اتمی اولیه منحصر به فرد بود. پس بی جهت نبود که فرزانگان و دانشمندان هندی را تا قرن هجدهم مجذوب خود نگه داشت.
جنبه دیگری از فیزیک هندی که در این جا باید ذکر گردد، نظریه قوه محرکه است که برای تبیین حرکت پیوسته اجسام مطرح شد. این از مسائلی بود که یونانیان نیز با آن درآویختند، ولی کامیابیشان کم تر از حد معمول آن ها بود.
ارسطو به علت طرح مفاهیم حرکت طبیعی و قهری ناچار شده بود فشار هوا را عامل تدوام حرکت جسم، پس از دریافت نیروی اولیه، بداند. آنچه در نظریه هندی مطرح می شد این بود که وقتی جسم، در آغاز، نیرویی را دریافت می کند که به حرکتش وا می دارد، کاربرد این نیرو موجد کیفیتی موسوم به وگا یا همان قوه محرکه می گردد که باعث می شود جسم به همان صورت به حرکت ادامه دهد. هنگامی که جسم با مانعی برخورد می کند، ‌یا می ایستد یا به حرکت ادامه می دهد، ولی با سرعتی کم تر. مقدار کاهش سرعت بستگی به این دارد که مانع تا چه اندازه قوه محرکه را خنثی کرده است. البته خنثی شدن کامل آن منجر به ایست کامل می گردد.
این نظریه قوه محرکه کمک بزرگی به اندیشه ها و توضیحات مربوط به حرکت اجسام بود. در غرب، آموزه ارسطو با همه کژی هایش تا سده چهاردهم میلادی باور شد، هر چند این نیز حقیقت دارد که بودند انگشت شمار مردان بی باکی که به خود جرأت دادند آن را مورد سؤال قرار دهند. نظریه دیگری در مورد قوه محرکه در قرن چهاردهم مطرح شد، ولی بدهی آن به نظریه هندی روشن نیست. اما همین قدر روشن است که آنچه هندی ها پیش نهادند، برای آنچه بعدها در انقلاب علمی به شکل ریاضی در غرب مطرح شد، حکم چاوش را داشت.

علوم زیستی و پزشکی

تا جایی که به طب مربوط می شود و تا آن جا که از حفاری های موهنجودارو بر می آید، ‌مردم دره سند برای بهداشت اهمیت فراوانی قائل بوده اند. پزشکان ودایی ظاهراً با پیش تر بردن آموزگان کهن روش هایی برای روبرویی با انواع بسیاری از بیماری ها یافتند. آن ها باور داشتند که بیماری ها اغلب علتی موروثی دارد، گرچه خود یاد می دادند که بعضی امراض نیز ناشی از تغییرات فصلی است. جالب تر از این، ‌می گفتند بیماری های دیگری مولود موجودات ریزی در داخل بدن است. افسوس که تلاشی برای طبقه بندی بیماری ها صورت نگرفت. معالجه با داروهای گیاهی انجام می گرفت که گاهی با مواد معدنی و اجزای حیوانی ترکیب می شد. البته مراسم و طلسم ها و اوراد نیز جای خود را داشت. افزون بر این، ‌از قرن دوم پیش از میلاد به بعد، تمرین های یوگا نیز شکل مقبولی از درمان جسمانی بود. باری، در این همه آشکار است که گرچه انضباط طبی و رسمی زیادی وجود نداشته است، ‌کسانی که به کار پزشکی سرگرم بودند مشاهدات بسیاری انجام می دادند و اصطلاحاتی فنی برای استفاده خود می ساختند، به طوری که رفته رفته آن قدر مطلب فراهم آمد که رساله بزرگ مبانی طبی هندو را تشکیل داد. این رساله که آیورودا(12) نام دارد ظاهراً در حدود 2000 سال پیش تألیف شده است.
در آیورودا، این فکر که بیماری همانا عدم تعادلی در بدن است مضمونی کلیدی است. ولی کتاب، در پرتو تجربیات بعدی، تغییرات زیادی را از سر گذرانده است و فی الواقع چکیده کار پزشکی است؛ یا به عبارتی، «کلیات بقراط» هندوهاست. درمان بیماری فرایندی دوسویه است: امحای اجزایی که در بدن موجب عدم تعادل گشته اند و جایگزینی آن ها با اجزای هماهنگ. درکی از دستگاه گوارش نیز در متن به چشم می خورد: غذا وارد بدن می شود؛ سپس می سوزد(با «آتش معده») و بعد تبدیل به خون، ماهیچه، ‌چربی، مغز استخوان یا منی می گردد. شاید همین دید بود که منشأ فکر معالجه بیماری از طریق حذف و تعویض مواد زیان آور شد. متن به علاوه حاوی جزییات درمان با جراحی و نیز عمل های بسیاری بود که انجام می گرفت، به ویژه بر روی شکم و مثابه( برای خارج کردن سنگ). آب مروارید چشم نیز با جراحی معالجه می شد. همچنین پزشک هندو می دانست که رگ ها را پس از بریدن چگونه باید بست؛ و حتی اقدام به سوزاندن با میل داغ یا ماده شیمیایی می کرد. (13) در واقع به نظر می رسد که برتری طب هندو در جراحی بوده است.
شواهد فراوانی در دست است که نشان می دهد هندوهای ودایی، ‌در زمینه فراخ تر زیست شناسی، اطلاعات قابل ملاحظه ای از شکل و ساختمان داخلی و خارجی گیاهان گرد آورده اند. آن ها برای ریشه، جوانه، ساقه، برگ، گل، میوه و شاخه اسم داشتند و گیاهان را به سه گروه بزرگ درخت و علف و خزنده تقسیم کرده بودند. از آن جا که علف ها مصرف طبی هم داشتند، بر اساس جزییات شکل، ساختمان و خصیصه های دیگرشان باز به هفت زیر گروه تقسیم شده بودند. آنچه برای گیاهان انجام گرفته بود، برای جانوران نیز انجام شد. در نوشته های ودایی از بیش از 260 پستاندار، پرنده، خزنده، ماهی و حشره نام برده شده است. فهرست هایی نیز از نام انواع سمی و بیماریزا در دام و آدم موجود است. حیوانات اهلی شامل گاو، گاومیش، اسب، گوسفند، بز، ‌گربه، سگ، و حیوان خاص شبه قاره هند، فیل بود.
دانش زیست شناختی بیشتر با مطالعه بیشتر در زندگی گیاهی و جانوری به دست آمد. عمده قرائن آن در اشعار و ادبیات نمایشی است و نیز در منابعی معمول تر مثل دایره المعارف ها و آثاری با جهت گیری فلسفی. چگونگی جوانه زدن گیاهان مورد مطالعه قرار گرفت؛ و در قرن پنجم میلادی، طبقه بندی گیاهان بر اساس تولید مثل جنسی یا غیر جنسی توسط پراساستاپادا مطرح شد. بعدها در قرن سیزدهم، میل درباریان به شکار، ‌انگیزه انتشار توصیفات بیشتری از جانوران شد. از اوایل قرن شانزدهم، به تشویق امپراتوران مغول که شیفته هر نوع حیوان، چه اهلی و چه وحشی، بودند دانش هنگفتی در زمینه جانورشناسی اندوخته شد و تجربه های بسیاری در زمینه پرورش حیوانات انجام گرفت. گیاهان نیز سهم خود را در این شناخت زیستی فزون تر دریافت کردند.

تکمله

در دوره پیش از انقلاب علمی، علم هندو خدماتی مبتکرانه انجام داد که به لحاظ اهمیتشان، در چین، در اسلام و در اروپا مورد استفاده قرار گرفته، ‌بسط یافتند. با وصف این شاید به علت حال و هوای مذهبی تمدن هندوستان، علم هند و هرگز بالغ نشد. در 200 سال گذشته نیز علم در شبه قاره هند رنگ و بویی غربی داشته است. هندوستان در قرن بیستم کمک های شایانی به علم کرده است، خاصه کار ریاضی با نظریه اعداد به وسیله سریناواس رامانوجان (1887 تا 1920) و کار چانداراسه خارا رامان(1888 تا 1970) در فیزیک. مطالعات رامان در زمینه پخش نور در بلورها شناخت تازه ای از رفتار مولکول های آن ها فراهم آورد. او برای تسریع رشد علم جدید در هندوستان زحمت زیادی کشید.

پی نوشت ها :

1. mohenjo - Daro
2. vedic
3. دوره نگارش وداها یا چهار کتاب مقدس هندوها.
4. Rahu and ketu
5. The pleiades. castor and pollux. Antares vega spica
6. jambudvipa
7. Meru
8. Adelard of bath باث شهری در جنوب غربی انگلیس است.
9. wrought iron خالص ترین نوع آن با 0/1الی 0/2 درصد کربن.
10. Tantric منسوب به یکی از متون مقدس بودایی ها.
11. دیاد و تریاد در لغت به معنی دوگانه و سه گانه یا زوج و تثلیث است.
12. Ayurveda
13. cavterization

منبع: ا. رنان، کالین؛ (1366)، تاریخ علم کمبریج، حسن افشار، تهران: نشر مرکز، چاپ ششم 1388.

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.