اتوماسیون: دشمن یا دوست نیروی کار؟

تعریف رایج مهندسی چنین است: «کاربرد سیستماتیک دانشِ علمی در طرح، ساخت، و استفاده از سازه‌ها و ماشین‌ها». یکی از مسائل مهم این است که تعریف مزبور اغلب بدون توجه به نیازهای انسان به کار می‌رود. به جاست که تعریفی
شنبه، 30 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اتوماسیون: دشمن یا دوست نیروی کار؟
اتوماسیون: دشمن یا دوست نیروی کار؟

ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری




 
تعریف رایج مهندسی چنین است: «کاربرد سیستماتیک دانشِ علمی در طرح، ساخت، و استفاده از سازه‌ها و ماشین‌ها». یکی از مسائل مهم این است که تعریف مزبور اغلب بدون توجه به نیازهای انسان به کار می‌رود. به جاست که تعریفی دوباره از مهندسی ارائه کنیم: «کاربرد سیستماتیک دانش علمی و تکنولوژی در طرح و ساخت و استفاده از سازه‌ها و ماشین‌ها برای انسان». تکنولوژی، ارزشی ذاتی ندارد. کاربرد آن وقتی توجیه پذیر است که در خدمت نیازها و خواسته‌های مشروع انسان، چه فردی و چه گروهی، باشد. بنابراین هر پیش‌رفت علمی را باید در پرتو نیازهای انسانی مورد ارزیابی قرار داد. هدفِ هرگونه فعالیت مهندسی، در حقیقت باید رفع این نیازها باشد.
مسأله‌ی جالبی که فیلسوف علم با آن رو به رو است این است که هر کشف علمی به یک شمشیر دو دم می‌ماند. هر قدر مسائل علمی را عمیق‌تر کاوش کنیم و رازهای نهفته را آشکارتر سازیم بیش‌تر با مسأله‌ی به کارگیری دانش‌های جدید رو به رو می‌شویم. مثلاً آتش، هم می‌سوزاند و نابود می‌کند و هم گرم می‌کند و حافظ زندگی است. موشک را می‌توان هم برای کشف رازهای فضا و گسترش افق دانش (و احتمالاً روزی برای حل مسأله‌ی افزایش جمعیت) و هم برای نابود کردن بخش بزرگی از کره‌ی زمین به کار گرفت. فیزیک هسته‌ای که موضوع مباحثات داغ است تصادفاً پا به دنیایی نگذاشته است که در آن منابع انرژی به سرعت تحلیل می‌رود. بی‌تردید یکی از منابع اصلی انرژی ما در آینده، انرژی هسته‌ای خواهد بود. ولی فیزیک هسته‌ای هم دانش مورد نیاز تولید برق و تأمین قدرت مورد نیاز کشتی‌ها و سفینه‌های فضایی را فراهم می‌آورد و هم به کمک آن می‌توان کره‌ی زمین را نابود ساخت.
استفاده از کشفیات و پیش‌رفت‌های جدید برای استفاده‌ی کوتاه مدت، ولو به زیان اکثریت مردم، برای عده‌ی قلیلی بسیار وسوسه انگیز است. مهندسان را اغلب آدم‌هایی ساده و خام تصور می‌کنند که کاملاً مفتون اسباب بازی‌های خودشان‌اند و بنابراین در معرض بهره‌ کشی اقتصاددانان و سیاستگرانی قرار دارند که این پیش‌رفت‌ها را در خدمت اهداف خودخواهانه‌ی خود به کار می‌گیرند. در حقیقت هدفِ بیش‌تر نظام‌های آموزشی تقویت این دیدگاه است که مهندسان صرفاً مشاور فنی برای اجرای اصول علمی به شکل واقع بینانه و به صورت محصولی قابل استفاده به شمار می‌روند. دانشگاهیان، مهندسان را به چشم افرادی فرهنگی می‌نگرند که هرگز عقاید خود را در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی ابراز نمی‌دارند. در حقیقت سرعت پیش‌رفت تکنولوژی باعث می‌شود که اوقات مهندسان صرف کارهای فنی شود و بدین ترتیب گویا آنان توان و زمینه‌ی تفکر فلسفی در مورد پیامدهای کار خود پیدا نمی‌کنند. البته از نابودی هیروشیما و ناکازاکی خبر دارند، ولی فراموش می‌کنند که همکاران خودشان بوده‌اند که انجام این کشتار جمعی را ممکن ساخته‌اند و نه تنها سلاح‌ها، بلکه هواپیماها و سیستم‌های هدایت این وقایع هولناک را نیز خود ایشان ساخته‌اند.
انقلاب صنعتی با آن همه پیامدهای ریز و درشت، شاهد تأثیر مستقیم تکنولوژی بر زندگی مردم و نتایج نیک و بد آن بوده است. بسیاری از کسان شاهد نابودی وسیله‌ی معاش خویش و حرفه‌ای بوده‌اند که به شدت از اسرار آن حفاظت می‌کرده‌اند. اما بسیاری از کسان نیز شاهد پدید آمدن فرصت‌های مناسب برای صدور کالاهای مرغوب بوده‌اند. حرفه‌های جدیدی پدید آمدند، کشتی‌سازی رونق یافت، و در نتیجه، پیش‌رفت‌های اقتصادی حاصل شد و با ثروت به دست آمده بسیاری از جنبه‌های زندگی مردم بهتر شد.
اتوماسیون: دشمن یا دوست نیروی کار؟
به نظر می‌رسد که می‌توان گفت که انقلاب دوم صنعتی هم‌اکنون در جریان است. به نظر بسیاری از کسان، پیش‌رفت‌هایی چون اختراع رادیو و تلویزیون، یا بهره گیری از انرژی هسته‌ای، انقلاب‌های صنعتی جدیدی به همراه آورده است. شاید بتوان گفت که میکروالکترونیک، تمام تکنولوژی را به اندازه‌ی انقلاب صنعتی اول تحت تأثیر قرار داده است. پیامد اصلی میکروالکترونیک، «قدرت کنترل» است که امکان کنترل بر تمام نوآوری‌های پیرامون را فراهم آورده است.
البته موضوع خودکاری (یا اتوماسیون)، کنترل است، و تکنولوژیست یا مهندس، اگر از تکنولوژی بدون توجه به پیامدهای دراز مدت آن استفاده کرده باشد، مقصر است. خودکاری در صنایع بی‌تردید ابزاری است که تاکنون مهندسان ابزاری نساخته‌اند که مانند آن چنین بی‌کاری عظیمی را در پی داشته باشد. لازم است قبل از آن‌که دیر شود خودکاری و نقش آن در تمدن بشری عمیقاً درک شود.
لازم است گفته شود که فلسفه‌ی خودکاری (یا اتوماسیون) مطرح شده در این مقاله بسیار ساده گرایانه است، دلیل آن هم سرخوردگی از فیلسوفان علم است که مانند بسیاری دیگر از فیلسوفان، مطالب خویش را به زبان غریب و ویژه‌ای بیان می‌دارند که به آن‌ها احساس برتری و امنیت بخشد. این امر، آنان را از برقراری ارتباط با کسانی که از سنخ خودشان نیستند عاجز می‌کند. ما به آن چنان فلسفه‌ای نیاز داریم که همه درکش کنند و بتوان عملاً به گونه‌ای واقع بینانه اجرایش کرد. اگر از عهده‌ی مهار تکنولوژی‌هایی که در دسترس انسان قرار می‌گیرند برنیاییم، جهان به سوی ستیزه و انقلابی می‌رود که از نومیدی میلیون‌ها انسانی که از کار بی‌کار شده‌اند و شاهدند که شکاف بین اغنیا و فقرا روز به روز وسیع‌تر می‌شود ناشی خواهد شد.
مثلاً به دهکده‌های ماهی‌گیری ساحل غربی جنوب افریقا نگاه کنید که در آن‌جا ناگهان جوامع کوچک پررونق به جوامعی قحطی زده بدل می‌شوند زیرا ناوگان‌های بزرگ ماهی‌گیری، با قایق‌های یخچال‌دار، به قلمرو ماهی‌گیری سنتی آن‌ها تجاوز می‌کنند. در سراسر جهان می‌توان نمونه‌هایی از این غارت‌ها را به صورت دخالت تکنولوژی بدون توجه به تأثیر آن بر زندگی مردم مشاهده کرد، تکنولوژی‌هایی که با دلایل پرآب و تاب اقتصادی، ولو درست، توجیه می‌شوند ولی همیشه وضعیت انسان کوچکی را که خود را بی‌کار و اغلب بدون درآمد می‌بیند نادیده می‌گیرند. ممکن است بگویند هر کس حق دارد درآمدی داشته باشد و «سیستم تأمین اجتماعی» باید وارد عمل شود، ولی آیا این مطلب درست است؟ آیا این نیاز در انسان ننهفته است که بخواهد ثمره‌ی کار خود را ببیند؟ مگر انسان فقط برای کسب پول کار می‌کند؟ مگر کار جزء ضروری و لاینفک زندگی نیست؟ شاید بعضی از مردم بتوانند بدون کار زندگی کنند، ولی این‌گونه افراد در اقلیت قرار دارند. رفتار ده‌ها هزار جوان بی‌کار را در انگلستان در نظر بگیرید، که همه‌ی آن‌ها از حمایت «سیستم تأمین اجتماعی» برخوردارند و زندگی‌شان با بازی‌های ویدئویی، تماشای تلویزیون، و حمله به طرف‌داران تیم رقیب در عصر روز شنبه می‌گذرد. آن جوان روشن‌فکر را ببینید که فقط کاری مانند جمع کردن بلیت می‌تواند پیدا کند. در چشمان او نا امیدی و خشم نسبت به جامعه را به وضوح می‌توان دید.
ممکن است بگویند که در بسیاری از موارد، بازآموزی می‌تواند آثار تکنولوژی جدید را تعدیل کند. در حقیقت بسیاری از اتحادیه‌ها توانسته‌اند برنامه‌ی بازآموزی اجباری اعضای خود را به کارفرمایان بقبولانند. در برخی از بخش‌های صنایع، این سیستم درست عمل کرده است ولی واقعیت‌های مربوط به بازآموزی را باید به درستی ارزیابی کرد. تبدیل یک جوش‌کار با بیست و پنج سال سابقه‌ی کار به برنامه‌ریز کامپیوتر و روبوت، کار بزرگی است. مسأله هنگامی پیچیده‌تر می‌شود که کارآموز، مأمور پنجاه و پنج ساله‌ی یک ایستگاه پمپاژ گاز باشد و هیچ تحصیلاتی هم نداشته باشد. به علاوه، در بسیاری از موارد، تبدیل یک صنعت‌گر اضافی به اپراتور یا برنامه‌ریز، کاری عملی نیست. برنامه‌ریزی روبوت را مهندس طراح سیستم بهتر از کارگر کارخانه انجام می‌دهد. این حکم که کار فقط وسیله‌ی پول در آوردن نیست، و نیاز به کار از عمیق‌ترین نیازهای انسانی است (انسانی که محور بحث است) ما را مجدداً به این نکته متوجه می‌کند که علم و تکنولوژی باید انسان‌ها را مد نظر داشته باشد و نیاز انسان‌ها را برآورده کند.
در این مقاله، خودکاری را می‌توان چنین تعریف کرد: «استفاده از ابزارهای الکترونیکی، کنترل شده با کامپیوتر، در فرایندهای مکانیکی که در صورت عدم استفاده از آن، چنین فرایندهایی را باید اپراتور (انسان) کنترل کند.» این تعریف البته در نخستین روزهای خودکاری تعریف کاملاً درستی بود و کاربردهای اولیه‌ی آن در عملیاتی بود که انسان نمی‌توانست انجام دهد. مثلاً بسیاری از کارهای اولیه در نظریه‌ی کنترل مستقیماً از نیاز به سرومکانیسم‌های کنترل وضعیت در هواپیمایی و صنایع نظامی ناشی می‌شد. (Servo-mechanism: یک سیستم کنترل خودکار است که در آن خروجی منظماً با ورودی از طریق پس‌خوراند (فیدبک) مقایسه می‌شود، به نحوی که از خطا یا اختلاف بین این دو مقدار برای رسیدن به مقدار بهینه استفاده شود.)
بالطبع خودکاری در کنترل عملیات در تأسیساتی چون کارخانه‌های شیمیایی نیز به کار گرفته شد، صنایعی که در آن‌ها عملیات یا بسیار سریع‌اند یا در دسترس اپراتورها نیستند. البته عصر فضا، کنترل از راه دور ماهواره‌ها و غیره را نیز به دنبال داشت. بنابراین، در مراحل ابتدایی، خودکاری برای کنترل از راه دور در اموری به کار گرفته شد که در آن‌ها انسان یا نمی‌توانست واکنشی به اندازه‌ی کافی سریع داشته باشد، یا نمی‌توانست به محلی که در آن به کنترل نیاز بود دسترسی پیدا کند.
اما در این اواخر از خودکاری در کارهایی استفاده شده است که انسان قادر به انجام آن‌ها هست ولی وقت می‌گیرد یا سرعت کافی ندارد. در موارد بسیاری نیز که تهیه‌ی فراورده‌ها طولانی می‌شود خودکاری راه حل‌هایی ارائه می‌کند. اما پرسش اصلی این است که چرا باید از خودکاری استفاده کرد. بدیهی است که خودکاری را می‌توان بر این مبنا توجیه کرد که انسان همواره نمی‌تواند به محل کنترل دسترسی پیدا کند، به اندازه‌ی کافی برای انجام آن کار قدرت ندارد، سرعت انسان کافی نیست، نمی‌تواند شرایط محیطی مربوطه را تحمل کند، و یا نمی‌تواند کار را با دقت کافی انجام دهد. اما نکته‌ای که فراموش شده این است که در بسیاری از موارد با آموزش بیش‌تر می‌توان به مهارت‌های مورد نیاز برای کسب نتایج رضایت‌بخش دست یافت. بازهم مسأله‌ی استفاده از راه حلی مطرح است که سود کوتاه مدت فراوانی درپی دارد ولی در درازمدت زیان‌بار است. اگر دیدگاه این باشد که خودکاری باید دربرگیرنده‌ی استفاده از تمامی دانسته‌های فنی و علمی به عنوان وسیله‌ای برای بهبود قابلیت‌های انسان در اجرای کار در هر موقعیت مشخصی باشد، ما نسبت به اساس استفاده از خودکاری به تردید می‌افتیم.
فرض اساسی در این بحث این است که هدف خودکاری، تولید کالاهایی باشد که در بازار رقابت فروخته شوند، ضمن این که فراموش نکنیم که برای تولید کنندگان این کالاها، کار نیازی حیاتی است. این امر طبعاً موضوع استراتژی بازاریابی و فروش را مطرح می‌سازد. در یک اقتصاد کاملاً «حمایت شده»، مصرف کننده امکان انتخاب ندارد. در بازار سرمایه داری و غرب، بینش اقتصاد آزاد حاکم است؛ بنابراین برای این که بازاریابی با موفقیت انجام گیرد، محصول را باید با قیمت مناسب و در زمان مناسب عرضه کرد، کیفیت آن باید مطلوب باشد، و انتظارات مصرف کنندگان را باید برآورده سازد.
کلید دست‌یابی به این اهداف، در تفاوت بین فلسفه‌ی غربی و شرقی در مورد بازاریابی نهفته است. در غرب، معادله‌ی بازاریابی چنین بیان می‌شود: «قیمت فروش محصول برابر است با هزینه‌ی تولید به علاوه‌ی سود.» یعنی قیمت فروش از جمع کل هزینه و سود مناسب به دست می‌آید. ولی در شرق، و به ویژه در ژاپن در روزهای تلاش و کار، در این معادله اصلاح کوچکی صورت گرفته است: «سود برابر است با قیمت فروش منهای هزینه‌ی تولید.» یعنی قیمت فروش را بازار تثبیت کرده است. مثلاً ژاپنی‌ها اگر بخواهند در امریکا اتوموبیل بفروشند ناچارند با بازار بزرگ تثبیت شده‌ای رقابت کنند. بنابراین باید محصولات آن‌ها از نظر قیمت قابل رقابت باشد و در حقیقت باید در خریدار انگیزه‌ای اضافی به وجود آورند. سود حاصل از فروش، مستقیماً از هزینه‌های تولید تعیین می‌شود. ولی نمی‌توان کیفیت محصول را به خاطر کاهش هزینه‌ی تولید پایین آورد، چون محصول به فروش نخواهد رفت. بنابراین، راه حل مسأله، کاهش هزینه‌ی تولید، همراه با کیفیت برتر محصول است.
چگونه می‌توان به این هدف رسید؟ کلید حل این مسأله باز هم در مقایسه‌ی بینش غربی و شرقی نهفته است. در غرب وقتی مشکلی پیش می‌آید (مثلاً کارگران بازده کافی ندارند) به هر قیمتی که شده خودکاری را جای‌گزین می‌کنند. در شرق به رغم شواهد ظاهری، برخورد متفاوتی وجود دارد. در فلسفه‌ی شرق در مورد خودکاری، تلاش بر این است که عمل‌کرد کارگران کم بازده را با خودکاری بهبود بخشند، نه این که آنان را حذف کنند. مسأله این است که خودکاری را باید برای افزایش بازدهی کارگران به کار گرفت نه این که وضعی پیش آید که وجود آنان زاید شود.
به اعتقاد ر. هیز و س. ویلرایت، مؤلفان کتاب «اعاده‌ی برتری رقابت آمیز: رقابت از طریق تولید»، دلیل اصلی کاهش ظرفیت و توان تولید امریکا در رقابت در بازارهای خارجی، وجود مدیران «تیزرو» است، یعنی کسانی‌ که بدون این که چیزی در مورد روش‌های تولید یا فراورده‌های کارخانه‌ها بدانند، پیش‌رفت سریعی داشته باشند. آنان به جای پیاده کردن استراتژی دراز مدت، بیش‌تر در ارائه‌ی گزارش‌های مالی مهارت دارند.
شرکت‌های امریکایی اینک برای شغل‌های رده بالای خود به کسانی رو آورده‌اند که زمینه‌های حقوقی، مالی، و حساب‌داری دارند. این مدیران از محصولات و جزئیات مسائل تولید، خود را دور نگه می‌دارند. آن طور که نویسندگان کتاب یادآور می‌شوند، این اعتقاد که به سرمایه گذاری، عمران، و پیش‌رفت نیازی نیست و با سرمایه و مدیریت مالی خوب هر چیزی را می‌توان خرید و هر مسأله‌ای به راحتی حل می‌شود سراپا سفسطه آمیز است. برتری در تولید، و «بهتر کردن تولید» (که ژاپن در آن موفق بوده است) بازی خشن و رقابت آمیزی است که نتایج فوری نخواهد داشت.
مدیریت باید در تولید دخالت کند و خودکاری می‌تواند در این مورد نقش بزرگی داشته باشد. مهندسان باید در استراتژی کلی تجارت نقش بزرگ‌تری داشته باشند نه این که صرفاً گاه گاهی طرف مشورت قرار گیرند. همان گونه که بیان شد، بهترین مهندسان ژاپنی در تولید دخالت می‌کنند و مرتباً از آخرین تکنولوژی‌هایی که به کار می‌روند آگاهی پیدا می‌کنند.
تردیدی نیست که خودکاری تنها وقتی می‌تواند در تولید کارایی لازم را داشته باشد که کل سیستم از کارایی کافی برخوردار باشد. مثلاً برداشتن یک فرد جوش‌کار به دلیل ناکارایی و خریدن یک روبوت جوش‌کارِ گران قیمت به جای آن، بی‌معنی است. یک کارگرِ جوش‌کار در حقیقت سهم کوچکی در ارزش کل محصول تولید شده دارد. شواهد نشان می‌دهد که اگر عملیات تولید از نو سازمان‌دهی شوند در بسیاری از سیستم‌های تولیدی تأثیر بزرگی در بارآوری کل سیستم مشاهده می‌شود. فلسفه‌های ساده‌ی ژاپنی‌ها مانند «درست به موقع» بسیار بیش از استفاده از روبوت، بازدهی کل خط تولید را افزایش می‌دهند. این فلسفه حاکی از این است که کل کارخانه در خدمت یک هدف است و بنابراین لازم است که هر کس در گروه خود تا حد امکان از کارایی برخوردار باشد و نیز مدیریتی در کار باشد که حفظ بازدهی کارگران را تضمین کند.
اتوماسیون: دشمن یا دوست نیروی کار؟
بنابراین برای بهبود عملیات کارخانه باید چشم‌انداز کلی کار را درنظر گرفت و گردش کار را در تمام کارخانه ارزیابی کرد. با بهینه کردن گردش کار، باید فعالیت هر کس را در عملیات به دقت بررسی کرد و سهم او را در تولید مشخص کرد تا بازدهی او افزایش یابد. این بررسی نه تنها در سطح پایین کارخانه، بلکه در سطح مدیریت نیز باید انجام گیرد. در بسیاری از موارد، این امر باید با بازآموزی همراه باشد و به سایر مسائل نیز توجه لازم مبذول گردد. مثلاً کیفیت محصول بسیار مهم است. نظریه‌ی قدیمی بازرسی در سراسر خط تولید اینک مورد تردید قرار گرفته است. فلسفه‌ی ژاپنی در این مورد می‌گوید که باید مطمئن شد که هر یک از کارگران از نقش خویش در کل عملیات آگاه است و خود محصول کار خویش را بازرسی می‌کند. در حقیقت در بسیاری از کارخانه‌ها در شرق، تنها (در صورت لزوم) قطعات ورودی به خط تولید را بازرسی می‌کنند و در انتهای خط نیز بازرسی نهایی انجام می‌گیرد. در طول خط، هر یک از کارگران مسئول کنترل کیفی نیز هست. در این کارخانه‌ها به جای این که مراقب محصول تولید شده به وسیله‌ی ماشین آلات و ماشین‌های ابزار باشند از خود ماشین آلات و ماشین‌های ابزار مراقبت می‌شود. شادمانی شخصی کارگر و رضایت او از محل کارش را هرگز نباید دست‌کم گرفت. نکته‌ی اساسی، تشخیص نیازها در هر شرایط و یافتن راه مناسب برای برآورده کردن این نیازهاست.
تردیدی نیست که چشم‌انداز استفاده از روبوت در یک کارخانه، کارگران را نگران می‌کند. در حقیقت در بسیاری از موارد از روبوت برای تهدید علیه کارگران استفاده شده است، بدین صورت که اگر آنان کارشان را بهتر انجام ندهند روبوت‌ها جایشان را خواهند گرفت. با این فرض که بسیاری از کارگران برای کار بهتر مهارت کافی ندارند باید انتظار داشت که نسبت به روبوت واکنش نشان دهند. به هر حال روبوت‌ها در مرحله‌ی کنونی و احتمالاً در چند دهه‌ی آینده تنها بازوهایی مکانیکی خواهند بود که برای کارهای دشوار و خسته کننده‌ای که نیاز به دقت و کارایی زیادی دارند برنامه‌ریزی می‌شوند. روبوت‌ها نه هوش کارگران را دارند و نه قابلیت سازگاری آن‌ها را با شرایط. البته می‌توانند در شرایطی کار کنند که انسان در آن قادر به کار نیست، و بنابراین استفاده از روبوت در این شرایط بسیار ثمربخش است.
به این ترتیب، روبوت‌ها را می‌توان در این شرایط به کار گرفت: محیط‌های کشنده، مانند محل‌هایی که در آن‌ها تشعشع زیاد وجود دارد؛ کارهای زیان‌بخش، مانند رنگ‌پاشی و حمل مواد شیمیایی سمی؛ گازهای خطرناک و مبارزه با آتش‌سوزی؛ کارهای سنگین مانند حمل بارهای سنگین و بازرسی‌های چشمی خسته کننده؛ کارهای پرسر وصدا مانند آهنگری و پرچ‌کاری؛ و کارهای کسل کننده و خستگی آور، مانند دسته بندی و مونتاژ.
نشاندن روبوت به جای کارگر به بهانه‌ی احتمال وقوع اعتصاب توسط کارگران، دلیل قانع کننده‌ای نیست. ولی استفاده از روبوت در مواردی که انسان نتواند شرایط محیط را تحمل کند و یا سرعت و دقت کافی را برای انجام کار معینی نداشته باشد، قانع کننده است. اما حتی در این حالت نیز باید انگیزه‌ی استفاده از روبوت را به دقت بررسی کرد. اگر سرعت کارگر کافی نیست چرا از پنج نفر به جای یک نفر استفاده نگنیم؟ البته ممکن است ملاحظات اقتصادی، این کار را امکان ناپذیر سازد که خود دلیل قانع کننده‌ای است. اما مسأله‌ی مهم این است که نباید روبوت را وسیله‌ای برای حذف کار انسان دانست. اگر نپذیریم که روبوت یکی از مکانیسم‌های الکترومکانیکی برای کمک به کارگران است نخواهیم توانست خود و نسل‌های آینده را توجیه کنیم که چرا عملاً کارگران را از کار کنار گذاشته‌ایم.
به نظر می‌رسد که خودکاری برای نیل به پیش‌رفت انسان ضرورتی حیاتی دارد و نمی‌توان از تلاش برای افزایش کارایی تولید سرباز زد. خودکار کردن امور، کاملاً منطقی است. مطمئناً اگر می‌شد در سراسر جهان کارها را و در حقیقت آرزوهای طبیعی انسان را کنترل کنند، سیاستی در پیش می‌گرفتند که خودکاری حذف شود. باید پذیرفت که کار کردن، مفید بودن، و بهره‌ور بودن در جامعه، خصلت ذاتی انسان است. تلاش برای رسیدن به جامعه‌ای که تمام کارها را ماشین انجام می‌دهد برای اکثریت انسان‌ها پذیرفتنی نیست.
استفاده از تکنولوژی‌های جدید اجتناب‌ناپذیر است. بعضی از تکنولوژی‌ها چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم به کار خواهند رفت. شواهد نشان می‌دهد که این نظر درست بوده است. عصر میکروالکترونیک، بیش از هر چیز این توان را به ما داده است که صنایع را کنترل کنیم، و روش‌های ارتباطی سریعی فراهم کرده است که قبلاً فکرش را هم نمی‌کردیم. همین امر باعث شده است که بازار جهانی به سرعت کوچک شود. کشورها به دلیل وجود وسایل حمل و نقل بسیار کارآمد، کالاهای خود را به هرجا که بازاری بیابند صادر می‌کنند. در چنین شرایط رقابت آمیزی، هر کشوری باید در روش‌های تولید خود تجدید نظر کند. تردیدی نیست که خودکاری نقش فزاینده‌ای در افزایش بهره‌وری صنایع خواهد داشت. بنابراین، مسئولیت این که کجا باید از خودکاری استفاده کرد و بهترین روش استفاده از آن کدام است به عهده‌ی ماست و همیشه باید به یاد داشته باشیم که در هر کاری، این انسان است که مهم‌ترین عامل در تصمیم‌گیری است.
منبع: راسخون

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط