نویسنده: دکتر کمال پولادی
فلسفه ی رواقی
فلسفه رواقی رایج ترین و پرنفوذترین فلسفه دوران یونانی مآبی بوده است. این فلسفه بیش از فلسفه اپیکوری در زمان خود بر عرصه اندیشه سیاسی تأثیر گذاشته است. فلسفه رواقی را یک اندیشمند فنیقی به نام زنو در آتن بنیان گذاشت. رواقیان نظریه ی هراکلیتوس درباره ی «لوگوس» را (که قبلاً از آن سخن گفته شد) پایه ی جهان بینی خود قرار دادند. «لوگوس» در فلسفه رواقی به طبیعت یا تقدیری تعبیر شد که به مثابه ی قانونی ازلی و ابدی بر کل عالم کون و فساد حاکم است. لوگوس در واقع روح مادی عامل و شامل عالم به حساب آمد. وجوه متخلف اندیشه رواقی، از جمله فلسفه اخلاق و نظریه ی جهان وطنی رواقیان نیز از این جهان بینی استخراج می شد. اندیشه بزرگ برادری جهانی از آموزه های مهم فلسفه رواقی است. فلسفه رواقی که گاهی از آن به عنوان یک مذهب یاد می شود در میانه راه بین فلسفه ی کلاسیک یونان و دین مسیح است. مکتب رواقی یا مذهب رواقی راه را برای پیدایش تفکر جدیدی در تاریخ که به عنوان مسیحیت شناخته می شود باز کرد. به این ترتیب تفکر رواقی نقش نقاله را از فلسفه کلاسیک یونان به تفکر مسیحیت ایفا کرده است. عصر یونانی مآبی که با اندیشه عقلانی آغاز شده بود سرانجام به اندیشه دینی و حتی عرفانی ختم شد.اعتقادات مذهبی پیشین یونان نمی توانست در شرایط تازه ای که پدید آمده بود به نیازهای مردم جویای سعادت فردی و رستگاری اخروی پاسخ دهد. در گرایشهای مذهبی یونانی اعتقادات چند خدایی به سوی یک خدایی درگذر بود. یونانیان در آمیزش با مردم شرق و اعتقادات شرقی اندیشه های خود را درباره ی سرشت خدایان تغییر می دادند و خدایان یگانه را به حیطه خدایان خود وارد می کردند.
قانون عام، شهروندی عام
رواقیان طبیعت را به عنوان تبلور یک قانون عام، یعنی یک قانون جهان شمول و فراگیر که همه چیز را دربر می گیرد به شمار می آوردند. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که این قانون عام را ما چگونه دریافت می کنیم و مفاد عمده ی آن چیست؟ پاسخ این پرسش را در اندیشه رواقیان چنین می توان یافت که قانون عام و ثابت طبیعت را عقل انسانی می تواند دریافت کند. قانون طبیعی بازتاب فرآیندهای طبیعی در هماهنگی با عقل انسانی است. این پاسخ خود پرسش دیگری را برمی انگیزد. اگر قانون طبیعی را عقل انسان آشکار می کند پس چگونه است که اینهمه دریافت های متفاوت از قانون وجود دارد؟ آیا آنچه را که عقل من به عنوان قانون طبیعی می گیرد به واقع قانون طبیعی است؟ در پاسخ باید گفت که از دیدگاه رواقیان منظور از عقل انسانی، که آن را سرچشمه قانون طبیعی به شمار می آورند، عقل مستقل فرد نیست بلکه داوری مشترک نوع بشر است.علاوه بر این قانون طبیعت را عقل خردمندان آشکار می کند. برای اینکه ببینیم چه چیزی خوب است، یعنی منطبق با قانون طبیعی است، باید به خردمندان مراجعه کنیم؛ چنان که پزشک می داند چه چیزی به طور طبیعی برای جسم خوب است.
این برداشت به نظریه سیاسی جهان وطنی راه می برد. رواقیان معتقد بودند که همه انسانها به طور طبیعی برابر و شهروند یک جمهوری جهانی هستند. رواقیان برخلاف افلاطون و ارسطو معتقد بودند که همه انسانها نوعاً برحسب طبیعت خود توانایی کسب فضیلت و پیشرفت به سوی کمال را دارند. افلاطون و ارسطو، چنان که دیدیم، ضمن اینکه می گفتند همه آدمهای معمولی ظرفیت پذیرش فضیلت را دارند اما اضافه می کردند که برخی نیازمند راهنمایی برخی دیگرند و برخی به میزان کمتری مستعد حرکت جدی به سوی کمال هستند. برحسب همین تفاوت طبیعی و اساسی برخی باید بر برخی دیگر فرمانروایی کنند. برخی باید برده و برخی دیگر شهروند (صاحب حقوق کامل در مشارکت) باشند. قول مشهور این است که رواقیان همراه با قبول اندیشه برابری و برادری انسانها، دست کم در اصول اندیشه، مخالف وجود بردگی بودند.
دولت جهانی
با درهم شکستن مرزهای بین یونانی و بربر توسط اسکندر و از میان رفتن تمایزات اجتماعی و سیاسی در محدوده های تنگ دولتشهر مردمان مختلف به عنوان اعضا یک نظام سیاسی واحد و جهانی شناخته شدند. رواقیان می گفتند با توجه به گوناگونی قوانین دولتشهرها نمی توان گفت این قوانین انعکاس قوانین طبیعی هستند. هر شهر قانون خاص خود را دارد و دولتشهرها با یکدیگر بر سر جنگند. با این اوضاع، چنان که می بینیم، انسانی دشمن انسان دیگر می شود. شهروندی که دشمن شهروند دیگر است چگونه می تواند به عدالت رفتار کند؟ پس برای جلوگیری از تخریب شهرها و رفع دشمنی انسانها با یکدیگر باید یک دولت جهانی وجود داشته باشد.پرسش این است که چه کسی باید بر این دولت جهانی حکومت کند؟ رواقیان بر این باور بودند که بر دولت جهانی تنها خداوند می تواند حکومت کند. پس آیا می توان گفت که رواقیان خواهان برچیدن دولتهای موجود از جمله دولت بزرگ روم بودند؟ پاسخ این پرسش منفی است. رواقیان انقلابیانی نبودند که کمر به برچیدن نظامهای موجود و استقرار یک حکومت جهانی بسته باشند. آنها تعلق به کشورها و حکومتهای موجود را مغایر با تعلق به یک دولت واحد جهانی نمی دانستند. آنها بین سعادت فردی و سعادت اجتماعی رابطه مستقیمی نمی دیدند. رواقیان نیز مثل اپیکوریان خوشبختی و شادی فردی را تبلیغ می کردند. فرق آنها با اپیکوریان در این بود که اپیکوریان از ارضای خواهشهای حسی و فکری دفاع می کردند در حالی که رواقیان خواستار مهار خواهشهای حسی و تبعیت خواهشهای غیر اخلاقی از عقل بودند.
عقیده به دولت جهانی به واسطه فاصله ای بود که بین قانون طبیعی و آفاقی با قانون شهر وجود داشت.
منبع: کمال پولادی، تاریخ اندیشه سیاسی در غرب از سقراط تا ماکیاولّی (یونان باستان و سده های میانه)، تهران، نشر مرکز، چاپ اول 1382