نظر پوپر درباره پوزیتیویسم

من چیزهایی درباره حلقه ( ی وین) در سالهای 1926 یا 1927 شنیده بودم؛ ابتدا از یک مقاله که اتونویرات در یک روزنامه نوشته بود و سپس در یک سخنرانی که هم او برای شاخه جوانان یک حزب سوسیال دمکراتیک ایراد می کرد. ( این
يکشنبه، 7 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظر پوپر درباره پوزیتیویسم
 نظر پوپر درباره پوزیتیویسم

نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی




 

آنچه نقل می شود، از زندگینامه فکری خود نوشت پوپر است با مشخصات زیر(1) .
من چیزهایی درباره حلقه ( ی وین) در سالهای 1926 یا 1927 شنیده بودم؛ ابتدا از یک مقاله که اتونویرات در یک روزنامه نوشته بود و سپس در یک سخنرانی که هم او برای شاخه جوانان یک حزب سوسیال دمکراتیک ایراد می کرد. ( این تنها مجمع حزبی بود که من در آن شرکت کردم، و این کار به خاطر آشنایی مختصری بود که از سالهای 1919 یا 1920 با اوتونویرات داشتم) .
من متون برنامه ریزی شده مصوب « حلقه» و veren ارنست ماخ را که در رساله مفردی معلمم، ‌هانس هان ریاضیدان نوشته شده بود، می خواندم. علاوه بر این تراکتاتوس[ رساله منطقی ـ فلسفی] ویتگنشتاین را چند سال پیش که رساله دکتری ام را می نوشتم، خوانده بودم. هر چه هم که از کارناپ چاپ شده بود می خواندم. برای من روشن بود که این جماعت در جستجوی معیار حد فاصلی بودند که در درجه اول بین علم و متافیزیک و سپس بین علم و شبه علم فرق بگذارد. همچنین برایم روشن بود که معیار قدیمی حد فاصل [ = فاصله گذاری demarcation] من بهتر از معیار آنها بود. چه اولاً، آنها می خواستند معیاری بیابند که متافیزیک را لایعنی مهملی بسازد که بکلی لاطائل باشد، ‌و ساختن معیاری از این دست، ‌دردسر می آفرید. چرا که اندیشه ها و مفاهیم متافیزیکی، غالباً طلایه دار اندیشه ها و مفاهیم علمی است.
ثانیاً، ‌اینکه حد فاصل را معنی داری (2) در قبال بیمعنایی(3) گرفته بودند، حل مشکل نمی کرد بلکه نقل مشکل می کرد. یعنی چنانکه خود حلقه هم به این نکته رسید، ‌نقل اشکال می شد به اینکه برای بیمعنا یا با معنا بودن به معیاری دیگر نیاز هست. اینجا بود که تحقیق پذیری را پیش آوردند. و مرادشان از تحقیق پذیری همان اثبات پذیری (4) گزاره های مشاهدتی (5) بود. ولی مآلاً این تعبیر دیگری از معیار سنتی استقراییان(6) ( طرفداران صحت استقرا در علم) بود. یعنی تفاوت ماهوی بین مفهوم استقرا و تحقیق پذیری در کار نبود. اما طبق معیار من، ‌علم، ‌استقرایی(7) نبود. استقرار اسطوره ای بود که هیوم آن را ابطال کرده بود. ( نکته دیگر و بی اهمیتتر که آیر بعدها به آن اذعان کرد، ‌بیهودگی مطلق به کار بردن تحقیق پذیری به عنوان یک معیار معنا بود. چگونه می توان گفت یک نظریه، به صرف اینکه به تحقیق تجربی نمی رسد مهمل و لاطائل است! مگر لازم نیست ابتدا معنی یک نظریه فهمیده شود تا سپس داوری شود که می تواند به تحقیق برسد یا نه؟ آن وقت یک نظریه فهمیدنی (8) چگونه ممکن است[ به خاطر تحقیق پذیری تجربی نبودن] بکلی لاطائل باشد؟) . همه این مسائل به من فهماند که خود من برای مسائل اساسی آنها، ‌راه حل و پاسخ بهتر ـ یعنی منسجم تری ـ دارم.
شاید گیر کلی کار در این بود که این حضرات، پوزیتیویست بودند و به عبارت اخری، طبق سنت ماخ ـ بارکلی ایدئالیست های معرفت شناختی (9) بودند. البته هیچکدام قبول نداشتند که ایدئالیست هستند. اینان خود را « یگانه انگاران بیطرف» (10) می خواندند. ولی به عقیده من این اسم دیگری برای ایدئالیسم بود ـ و در آثار کارناپ ایدئالیسم( یا به قول او اصالت نفس روش شناختی ) (11) بالصراحه به عنوان یک فرضیه کارآ به کار رفته بود ـ و من چه بسیار درباره این مسائل با استناد و اشاره به آثار کارناپ و ویتگنشتاین با طول و تفصیل بسیار نوشته بودم، ولی منتشر نکرده بودم. از آن نظر گاهی که من می نگریستم این قضایا خیلی شسته رفته بود. . . (12)
ویکتور کرافت، ‌نخستین عضو از حلقه وین بود که من می شناختم ( به استثناء تسیلسل که به قول فایگل عضو حلقه شمرده نمی شد) . او گوش شنوایی برای شنیدن انتقادهای من از حلقه داشت ـ خیلی شنواتر از گوش اغلب اصحاب حلقه که بعداً شناختم ـ ولی یادم هست وقتی پیش بینی کردم این حلقه سر از نوع جدید اسکولاستیسیسم(13) و لفظ بازی(14) در می آورد، چه تکانی خورد. و این پیش بینی به گمان من درست از آب درآمده است. البته تا حدودی هم مربوط به نظر دستجمعی آنهاست که وظیفه فلسفه را « تبیین و تهذیب مفاهیم» می دانستند. . . . (15)
فرانتس اورباخ مرا به فریتس وایسمان ـ نخستین کسی که معیار مشهور معناداری را وضع کرد که سالها حلقه وین را فقط به این معیار می شناختند ـ معرفی کرد. توجه وایسمان به انتقادهای من خیلی جلب شد. و به نظرم بر اثر این مقدمات بود که برای نخستین بار از من دعوت کردند که در بعضی جلسات فرعی اعضاء حلقه ـ که به سان هاله ای برگرد حلقه بود ـ مقالاتی در انتقاد از دیدگاه حلقه بخوانم. خود حلقه هم به نظر من تیول شلیک یا به عبارت دیگر، سمینار خصوصی پنجشنبه های او بود. اعضا در واقع کسانی بودند که شلیک دعوت کرده بود. و از من هرگز دعوت نکرده بود، ‌من هم شخصاً اصراری برای دعوت شدن نداشتم. بعضیها گفته اند یا نوشته اند که من و ادگار تسیلسل سعی می کردیم با « بیرون از حلقه ماندن» استقلال خودمان را حفظ کنیم. ولی در واقع اگر از من دعوت به عمل می آمد، احساس احترام و افتخار می کردم، و هرگز به خاطرم خطور نکرده بود که عضو شدن در سمینار شلیک، به کمترین حدی می تواند استقلال مرا به خطر اندازد.

چه کسی پوزیتیویسم منطقی را کشت

پوزیتیویسم منطقی اینک مکتبی مرده است، ‌یا به همان اندازه که یک نهضت فلسفی می تواند بمیرد مرده است.

جان پاسمور

نحوه تشکل کتاب منطق اکتشاف علمی من که در اواخر سال 1934 چاپ شد، طوری بود که تا حدودی به عنوان انتقاد از پوزیتیویسم تلقی شد. دستنویس اولیه آن کتاب هم که در سال 1932 آماده بود و نامه کوتاه من به ویراستاران نشریه Erkenntnis[ : شناخت] در سال 1933 هم همینطور. ازآنجا که در همین اوان موضع من خیلی محل بحث اعضای برجسته حلقه بود، ‌و نیز از آنجا که این کتاب جزو سلسله آثاری در آمد که زیر نظر فرانک و شلیک و غالباً پوزیتیویستی بود، ‌این جنبه پوزیتیویسم ـ ستیزی کتاب منطق اکتشاف علمی عواقب غریبی به بار آورد. یکی از آنها این بود که تا انتشار ترجمه انگلیسی این اثر در سال 1959 تحت عنوان The logic of Scientific Discovery، بسیاری از فلاسفه در انگلستان و امریکا ( بجز چند استثنای معدود) مرا « پوزیتیویست منطقی» ، ‌یا اگر خیلی حسن ظن داشتند، ‌یک پوزیتیویست منطقی ناراضی و معترض که اصل تکذیب پذیری را به جای اصل تحقیق پذیری گذاشته است، ‌به حساب می آوردند. حتی بعضی از خود پوزیتیویستهای منطقی با توجه به اینکه کتاب من در سری آثار آنان چاپ شده بود، ‌خوشتر داشتند که مرا متحد خودشان بنگرند تا منتقد. و فکر می کردند می توانند انتقادهای مرا، ‌با نشان دادن تفاهم، ‌بویژه تفاهم متقابل، و تر زبانی خود مهار کنند( از جمله خاطر خود را به این خوش کرده بودند که من با جانشین سازی تکذیب پذیری به جای تحقیق پذیری، ‌به عنوان معنا داری موافقم و چون حمله هایم را از حد به در نمی بردم( ستیزه با پوزیتیویسم منطقی بهیچوجه یکی از مشغله های ذهنی اصلی من نبوده است) . پوزیتیویستهای منطقی احساس نمی کردند که پوزیتیویسم منطقی شان جداً مورد نقد و معارضه جویی قرار گرفته است.
قبل از، و حتی بعد از جنگ جهانی دوم، کتابها و مقالاتی از آنان بیرون می آمد که نشان می داد این تفاهم را به خرج می دهند و تعدیلهای جزئی در نظرگاه خود وارد می کنند. ولی باید گفت در این وقت سالها بود که از وفات پوزیتیویسم منطقی می گذشت!
امروزه همه می دانند که پوزیتیویسم منطقی جزو متوفیات[ فلسفه و فلسفه علم] است. ولی هیچکس بونمی برد که می توان این سوال را هم پیش کشید که « مسئول مرگ این نحله کی بود؟» یا بپرسد که « چه کسی پوزیتیویسم منطقی را میراند؟» مقاله تاریخی عالی پاسمور این سوال را پیش نمی کشد. گویا خون این نحله به گردن خود بنده افتاده باشد. ولی هر چه بوده من چنین قصدی نداشتم: تنها قصد من اشاره به چندین اشتباه اساسی بود. پاسمور بدرستی انحلال این نحله را به مشکلات درونی چاره ناپذیر نسبت می دهد. اغلب این مشکلات در بحثها و سخنرانیها و بویژه کتاب منطق اکتشاف علمی من تذکار داده شده بوده است. ( چنان که یکی از ناقدان بصیر مرا منتقد و متحد این نحله خوانده است) .
بعضی از اعضای حلقه نیاز به تحول و تعدیل را احساس می کردند. باری جرثومه کرم در خود این درخت پرورده شده بود، و با گذشت سالها درخت را از درون جوید و تهی مایه کرد.
مع الوصف انحلال حلقه زودتر از وفاتش اتفاق افتاد. حلقه وین یک نهاد ستایش انگیز بود. فی الواقع این انجمن منحصر به فردی از فیلسوفان در جنب ریاضیدانان و دانشمندانی بود که هوشمندانه به مسائل منطق و مبادی ریاضیات علاقه داشتند. و دو تن از بزرگترین مبتکران در این زمینه، یعنی کورت گودل و آلفرد تارسکی را به خود جذب کرده بود. انحلالش ضایعه ای حدی بود. بنده شخصاً مرهون مراحم بعضی از اعضای حلقه، علی الخصوص هربرت فایگل، ویکتور کرافت، ‌کارل منگر، و نیز فیلیپ فرانک، ‌و خود موریتس شلیک هستم که کتاب مرا با وجود انتقادهای جدیی که از نظر گاه آنان داشته پذیرفته و منتشر کردند. . . آنچه بیشتر از هر چیز مرا مجذوب حلقه وین می کرد، ‌رهیافت علمی (16) ، ‌یا به اصطلاحی که اکنون خوشتر دارم، ‌رهیافت عقلی(17) آن بود. کارناپ این مسئله را در سه پاراگراف آخر پیشگفتار نخستین طبع اولین اثر عمده اش، ساختمان منطقی جهان (18) به شیوایی بیان کرده است. من با بسیاری از گفته های کارناپ موافق نیستم . . . و احساس می کنم درخواست ابطال متافیزیک به این دلیل و ادعا که « پیش نهاده های آن را نمی توان توجیه عقلی کرد» اشتباه است. به نظر من ( هنوز هم بر این نظر هستم) توسل و اتکای همیشگی کارناپ به « توجیه» (19) ، ‌یک اشتباه جدی است. چنین توقعی در چنین زمینه ای( متافیزیک) بیربط است. کارناپ در این زمینه جویای عقلانیت(20) ، و مسئولیت پذیری فکری ـ عقلی (21) است. از ما می خواهد از شیوه عمل ریاضیدانان و دانشمندان پیروی کنیم، و شیوه فلاسفه را ملال آور و نومید کننده می خواند: با آن فرزانه نمایی و فخر فروشی علمی شان که با کمترین احتجاج عقلی یا انتقادی همراه است.
در رهیافت کلی، یعنی رهیافت روشنگرانه، و در این برداشت انتقادی از فلسفه ـ از آنچه متاسفانه امروزه فلسفه هست و از آنچه باید باشد ـ است که من خیلی احساس همرایی با حلقه وین و با بانی معنوی و موسس فکری آن برتراندراسل می کنم. شاید دلیل اینکه گاهی اعضای حلقه، از جمله کارناپ، مرا از خودشان می دانند و بر تفاوت نظر خودشان با من پافشاری می کنند، همین باشد.
البته من هرگز قصد تاکید زیاده از حد بر این تفاوتها را ندارم. هنگام نوشتن منطق اکتشاف علمی، امیدوار بودم فقط معارضه ای را با دوستان و حریفان پوزیتیویسم برانگیزم. این معارضه انگیزی چندان هم ناموفق نبود. هنگامی که کارناپ و فایگل و من در تابستان 1932 در تیرول tyrol;دیدار کردیم، کارناپ دستنویس نخستین جلد از کتاب ام المسائل(22) مرا خواند، ‌و در کمال تعجب مشاهده کردم که به فاصله کمی از آن دیدار، مقاله ای تحت عنوان « گزاره های واجب القبول(23) » در مجله شناخت [ ارگان حلقه وین] انتشار داد؛ و در آن اشاره ای مفصل همراه با تشکر و ذکر ماخذ به بعضی از آراء من به عمل آورد. . . نقد و نظر کاملاً مثبت کارناپ و همپل درباره منطق اکتشاف علمی خیلی امیدوار کننده بود، و به همین ترتیب و به شیوه ای دیگر، حمله های رایشنباخ و نویرات به آن کتاب.
چون به مقاله پاسمور در آغاز این مقاله اشاره کردم، ‌این را هم می افزایم که آنچه من به عنوان واپسین علت انحلال حلقه وین و « پوزیتیویسم منطقی» می دانم اشتباهات عمده عدیده خود این نحله نبود( که به بسیاری از آنها اشاره کرده ام) ، بلکه ته کشیدن علاقه به مسائل بزرگ بود؛ یعنی پیله کردن به جزئیات ( یا معمیات) و مخصوصاً به معنای کلمات و در یک کلمه همان اسکولاستیسیسم. چنانکه این مرض به وارثان این نحله در انگلستان و امریکا نیز سرایت کرده است (24) .

پی نوشت ها :

1. Karl R. Popper, Unended Quest, An Intellectual Autobiography (Glasgow) . fontana/Collins) 1976.
2. meaningfulness.
3. meaninglessness.
4. provability.
5. observation statements.
6. inductivists.
7. inductive.
8. understandable.
9. epistemologycal idealists.
10. neutral monists.
11. methodological solipsism.
12. زندگینامه فکری خود نوشت پوپر، ص 80-81.
13. scholasticism.
14. verbalism.
15. همان اثر، صفحات 81-82.
16. scientific attitude.
17. rational attitude.
18. Der logische Aufbau der Welt.
19. Justification.
20. rationality.
21. intellectual resposibility.
22. Grund problem.
23. Uber Protokollsatz.
24. همان اثر، صفحات 87-90.

منبع: خرمشاهی، بهاءالدین، (1382) ، پوزیتیوسم منطقی(رهیافتی انتقادی) ، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست 1361.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.