سیمای شهید جعفری در کلام دکتر محمدعلی طالبی، از یاران شهید

نماز شهادت

در این مطلب راسخون خاطره ای از شهید جعفری در کلام دکتر محمدعلی طالبی، از یاران شهید را مطالعه می کنید با راسخون همراه شوید.
سه‌شنبه، 9 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نماز شهادت
مفدمه:
آن چه می خوانید فقط شامل بخشی از توصیف های دکتر محمدعلی طالبی، یکی از یاران شهید جعفری است که با گذشت بیش از سه دهه از شهادت ایشان، همچنان تا این حد پررنگ ذهن این همراه سردار شهید ما را به زیبایی به خود مشغول داشته و برای ما از او می گوید.

این متن منتشر نشده، از سوی بنیاد شهید و امور ایثارگران استان کرمانشاه در اختیار ما قرار گرفته است که با کنارگذاشتن بخش هایی که با نثری شاعرانه توأم بود و حفظ بخش کمیاب و کمتر روایت شده خاطرات ایشان- و البته با ویرایش متن- آن را می خوانید:

شناسنامه شهید جعفری
شهید سید محمد سعید جعفری در بهمن ماه سال 1331 در شهر کرمانشاه و در خانواده ای مذهبی متولد شد.از اوان کودکی تفاوت زیادی با همسالان خود داشت و از نبوغ و استعدادخاصی برخوردار بود. بهترین تفریح او مسجد رفتن بود و علاقه وافری به قرائت قرآن داشت.

او در قصر شیرین از فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در جنگ ایران و عراق و از تشکیل دهندگان سپاه پاسداران بود.

وی یکی از جوان‌ترین فرماندهانی بود که هدایت جنگ ایران و عراق را به عهده گرفت. وی در زمان آغاز جنگ تحمیلی یک جوان ۲۸ ساله بود و در همین سن به فرماندهی سپاه کرمانشاه منصوب شد.

در ۴ آبان ۱۳۵۹ در منطقه قراویز سرپل‌‌ذهاب بر اثر اصابت انفجار مین و در سن ۲۸ سالگی به شهادت رسید.
 

شهید جعفری در کلام دکتر محمدعلی طالبی، از یاران شهید

نحوه آشنایی دکتر محمدعلی طالبی با شهید جعفری
اولین آشنایی بنده با شهید محمد سعید جعفری به سال های 1348 هجری شمسی برمی گردد که از یک «وقوف» یا یک حضور معمولی در مراسمی مذهبی شروع شد.

در راه اندازی جلساتی که با جمعی از جوانان کردستان به ویژه با دعوت افسران وظیفه برگزار می شد، معمولاً ازعلمای تبعیدی یا مدعوین به حسینیه سنندج استفاده می گردید و به همین علت این گونه جلسات مورد بازرسی و تفتیش ساواک وقت قرار می گرفت.

باری، آن دیدارِ «حریف آزما» -نخستین دیدار بنده با شهید جعفری- با علقه های کاملاً مذهبی همراه بود، مشاهده جوان پرحرارتی که گویی تمام شادی ها و نشاط عالم را یکجا در وجود او ذخیره کرده اند و انگار غصه و گلایه و ناآرامی و یأس را از وجود او زوده اند برایم اعجاب انگیز بود.

صد البته، این ویژگی در اواخر عمر او در واپسین لحظات سیر او در این دیار بی دیّار در زیر ضربات بی امان صدام در شهرک المهدی(عج)- سرپل ذهاب و با خاک و خون کشیده شدن یاران و نزدیکان و هم دینان سعید، بیش از پیش خود را نشان می داد.

این ویژگی حتی در شوخی های عبرت آمیز او و قبل از صدور کلام و حرکات خاصش، خود را بروز می داد و دین باوری در عمق جان او همچون آفتابی بر سیطره شب ها و روزهای تیره آن روزگاران فائق آمده بود. 

نوع بیان و رفتار شهید جعفری
همیشه، قبل از سخنان فوق العاده مستدل و مبتنی بر احکام و آیات توسط شهید جعفری، انگار در کمند محبت القایی و جذبه رفتاری او خود را ناتوان می یافتی و واقعاً نیاز به مناظره و پذیرش حرف هایش نبود و این کمند محبت را جز شمشیر مرگ نمی توانست از او جدا سازد.

و جز سنگ قبر نمی توانست حایل مابین او و دوستانش باشد. اگر دقیقاً بخواهم به شرح آشنایی با شهید جعفری بپردازم. کافی است که اقرار کنم شرح بیش از 12 سال دوران آشنایی و ارتباط با او، از مرور خاطرات همان و نخستین لحظات اولین برخورد ما قابل جستجو است...


او علی رغم آشنایی کامل با کلیه جریان های سیاسی گذشته، نه تنها هرگز در دام تفکرات گروهی نماند، بلکه حتی الامکان از همه و همگان در مسیر خدمت به جامعه انقلابی آن روز، دعوت می کرد و حتی تفرقه آفرینان در برخورد با ایشان دچار یأس می شدند.

شیوه برخورد او با کوتاه اندیشان آن روز، فوق العاده هنرمندانه بود. همیشه می کوشید تا آن ها را به راه راست هدایت کند که حتی الامکان عمر محدود خود را محدودتر نکنند...

در واقع این شهید عزیز در طول عمر پربار و سراسر معنویت و جهاد اما به ظاهر کوتاه خود، سال های طویلی از خدمت به انقلاب و مسلمین را رقم زد.

تا آن جا که حتی در شکل دهی به جلسات مذهبی 2 نفره و 3 نفره و ... و گاهی جلسات عمومی با بار سیاسی کمتر و در ظرفیت فکری دانشجویان و دانش آموزان، نقش بسزایی داشت.

شهید جعفری و ار تباطت با علما
به ویژه با شهید بزرگوار محمد(مصطفی) ابراهیمی، طلبه غیرملبس مدرسه حاج شهباز خان (که مرحوم آیت الله حاج شیخ مجتبی حاج آخوند- رضوان الله تعالی علیه- همیشه از بیان خاطرات مشترک شان با این دو شهید عزیز به وجد می آمدند)

یادش به خیر، محمد وارسته هم دیگر شهید گمنام از میان شاگردان آیت الله شهید مصطفی خمینی بود که برنامه های خاصی را با شهید جعفری تدارک دیده بود و به اجرا در می آورد .

و حتی وقتی اینجانب مصمم به گذراندن دوره های خاصی با عناوین مختلف درسی در شهر دمشق بودم، هنگام خداحافظی مرا از آن هجرت بازداشت و گفت: ایران خود فلسطین است و نیازی به رفتن نیست.

مناظرات شهید جعفری
قبل از این که به موضوع مناظرات قدرتمندانه شهید سعید در مواجهه با گروهک ها بپردازم، باید بگویم او خود را فروتنانه آنچنان کوچک می کرد که به راحتی در قلب طرف مقابل جای می گرفت و زمینه پذیرش بحث را فراهم می ساخت .

و با منطقی بس قوی و عقلانی و گویا و گاهی با حالتی طنزآمیز و استفاده از ضرب المثل های عامه پسند، به زدن جرقه اندیشه های خودجوش و برتر در ذهن طرف مقابل همت می گماشت.

لذا هرگز خود را رقیب طرف مقابل به حساب نمی آورد، زیرا به استنباط های درست فکری در ذهن طرف مورد مناظره، فوق العاده اهمیت می داد و تقریباً مباحث او کمتر به مجادله با جوانان دیگر می انجامید.

برخلاف آن عده معدود از افراد متظاهر مذهبی که گاهی همچون برج زهرمار هستند و با تقدس مآبی مردم را جاهل می پندارند و کلاه خود را نگاه می دارند تا از باد و آب و آتش در امان باشد.

شهید جعفری همیشه در معرض بیشترین تهمت ها و اتهامات قرار می گرفت و به خوبی فهمیده بود که زمان تنگ تر از آن است که در مقابل چنین ناجوانمردی هایی، وقت عزیزش را تلف کرده و به توجیه و موجه جلوه دادن اعمال خود بپردازد، لذا با لبخندی خداپسندانه از کنار این چنین نامرادی ها و «ابن ملجم مآبی هایی» می گذشت.


طبیعی است به همان اندازه که ایشان در فقه تعمق کرده و متعامل به احکام الهی اسلام بود، ما نیز بروز اندیشه هایش را فائق بر زمان و مقتضیات آن می دیدیم، فلذا این سیره، خصوصیت و منش، از شهید جعفری چهره ای واقعاً جامع نگر ساخته بود.

از یادم نمی رود که در همان اوایل آشنایی بنده با او بود که در مورد چگونگی اداره رادیو و تلویزیون در حکومت اسلامی صحبت می کرد و از دیگران نظرخواهی می کرد که:‌«آیا نباید از حالا بدین مباحث بیندیشیم؟

اصلاً به صلاح هست که مدام قرآن پخش کنیم یا بهتر است صوت جانبخش کلام الله مجید را در فواصلی برای مخاطبان به ارمغان بیاوریم...؟اساساً چه کار باید کرد...؟

نیز می گفت عمل به ظواهر دینی، به ویژه وقتی با تعمق قلبی و فکری همراه باشد، این نکته را در لحظه لحظه سیره فکری و عملی یک مسلمان، نهادینه می سازد که رفتارش باید مصداق آیه شریفه «اشداء علی الکفار رحماء بینهم» باشد.


فلذا تأکید می کنم که شهید جعفری در برخورد با افراد به ظاهر مسلمان و کافر پنهان، با آینده نگری از وقوع خطراتی واقعاً فاجعه ساز و درهم شکننده، این انقلاب نوپا را در منطقه کردستان و کرمانشاه از دست نااهلان و بعضاً به ظاهر ملی گرا نجات داد و این خط سیر را شهید محمد بروجردی و دیگر دوستان این هر دو شهید معزز، با خون خود امضا، و تأیید نمودند.

دوران فرماندهی شهید جعفری
اگر بخواهیم به اختصار نگاهی به دوران فرماندهی شهید جعفری در سپاه این منطقه داشته باشیم- همان گونه که قبلاً اشاره شد- باید اقرار کنم که ایشان از قدرت پیش بینی و آینده نگری فوق العاده خوبی برخوردار بود و فقط زمان حال را نمی دید.

بلکه علاوه بر غور و دقت در احوال ساختاری گذشته بر نقشی که ابعاد چندگانه آینده در شکل دهی به زمان حال می توانست داشته باشد، توجه داشت.

از جمله این کارها پیش بینی او در سازماندهی جمع از نیروهای مسلح برای مواقع ضروری بود و این ضرورت در روزهای اول و دوم انقلاب به شدت کردستان را با خلاء جدی و جدیدی مواجه ساخته بود که می توان گفت کم توجهی برخی به همین نکته، انقلاب را با غائله طولانی کردستان و بلاخره با جنگ تحمیلی از سوی دولت بعثی عراق مواجه ساخت.

لذا باید گفت تشکیل سپاه برای زمان پیروزی و حفظ دستاوردهای انقلاب، از افکار بلند ایشان بود و به همین دلیل در نخستین روزهای پیروزی، توانست، به طور خودجوش و بدون ارتباط رسمی با نیروهای مرکزی، تعادل لازم را در منطقه ایجاد کند و تا سر فرصت کارها به تصمیم گیرندگان اصلی سپرده شود...»

و این فرصت طلایی را این طلایه دار ارزشمند انقلاب انصافاً به حق هدایت نمود و جوانمردان پرشور هوانیروز کرمانشاه همچون شهدای معروف و شناخته شده ای که بعضی از آن ها از دوستان قبل از انقلاب سعید بودند، نقشی حیاتی در ابقاء، دستاوردهای انقلاب در منطقه ایفا نمودند.


شهید جعفری قدرت ساماندهی جنگی و نظامی را مستقیماً از احکام و سنن حضرت رسول(ص) استنباط می کرد و به مرحله اجرا می گذاشت.

ایشان به طرز برخورد با عشایر و سران قبایل مسلط بود و به همین دلیل تهمت های بس شدیدی از سوی چماق دارها و فئودال ها و امثالهم در عرصه نظامی و نیز تهمت های نارواهای دیگری در عرصه های فرهنگی، نصیب ایشان شد.

 به عبارت دیگر این توانمندی های فرهنگی شهید سید محمدسعید جعفری بود که رمز و راز موفقیت او در عرصه نظامی محسوب می شد. این شیوه نو، تمامی روش های شناخته شده دیگر گروه هایی را که بعضاً حتی با فنون رزمی آشناتر بودند با شکست مواجه می ساخت.

وقتی شما به ترسیم و تصویر یک صحنه می پردازید، احاطه شما و محیط بودن تان بر ابزار کار و آن محدوده، نخستین شرط موفقیت شما خواهد بود.

وادی سیر و سلوک در عالم شهیدان
اما به راستی چگونه ممکن است بتوانیم از عالمی که هنوز قدم بر آن نگذاشته ایم و مورد شناسایی ذهنی و باطنی و فکری و ابزاری ما قرار نگرفته است، تصویری صحیح ارائه دهیم؟

در این صورت از محل اتصال پیوند اشک و آه و عشق، چگونه می توان تصویری واقعی تهیه کرد؟ از آفریدگان عالم شهود و مشهود، تصویری جامع و برداشتی صحیح و همه پسند تدارک دید؟

بنابراین شناسایی عالم شهیدان، نیاز به معرفی مشرف و راهنمایی ره یافته و راه گشایی راه طی کرده، دارد و این در ظن و گمان غیر شهید نمی گنجد، تا چه رسد به این که راه گم کرده ای امثال این حقیر بخواهد

با زبان الکن خود از عظمت پرواز یک انسان خداباور به مصداق «لیس کمثله شیء» سخن بگوید. جز این که با این سبقت گیرندگان بر سخنان و حق و گویندگان حق و مجاهدان راه خدا، به درودی بی پایان بر محمد(ص) و آلش بسنده کنیم و به حیطه علم الهی بر آن ذات مقدسه و اجساد مطهره سلام بفرستیم.

وقتی شهید قدم در وادی سیر و سلوک محیر العقول در آفرینش این عالم می گذارد، نه فقط رنگ و رخسار و جذبه رفتاری او تغییر می یابد و نورانی تر می گردد؛ که خطرپذیرترین فرد در مواجهه با هر خطر در استقبال از هر امر جانکاهی می شود.

لذا پرتحرک، پرنشاط، جان برکف و آماده برای پذیرش هر امری می شود؛ تا آن جا که رضای خدای خویش را به دست می آورد و لاغیر.  

بدیهی است که هرچه گمنام تر از بندگان خدا، در راه و رضای الهی قدم برداری، به همان اندازه اقدامات تو در هاله ای از ناباوری در اذهان و فکر دیگران جلوه گر خواهد شد و این همان مرز همیشه ناشناخته ای است که در فصل مشترک تقوا و مبارزه شکل می گیرد.

و از تقوای درونی، تجسمی عینی و از مجاهده و مبارزه، چهره ای معصوم گونه می سازد و در واقع در هاله ای از پاکی و عصمت، مبارز متقی را بیمه کرده و از امیال بس بزرگ و بازدارنده و غرورآفرین محفوظ می دارد.

(و غرور همان آفت بزرگی است که بسیاری از گروه های مبارز را از طی طریق حق بازداشته و بعد از پیروزی ظاهری، آنان را با فنای اهداف اولیه مواجه کرده است) و اندیشمندی که در این فصل مشترک رشد می یابد، قدرت تحلیل و فهم مسائل اجتماعی و حتی فلسفی برای او آسان می شود.

شهید جعفری علمدار جهاد تبیین
در همین بستر، بی اغراق باید گفت که شهید جعفری اندیشه ای قدرتمند در انطباق و تحلیل مسائل و مشکلات جوانان عصر خود بود که از آن جمله می توان به قدرت تحلیل برتر او در تبیین وحدت آفرین از سخنان مرحومان شمس آبادی و شریعتی اشاره کرد .

که ساواک آن روز از قول علماء بزرگ و حتی بعضی از مراجع برای تفرقه افکنی سخنان کاذبی را در میان مسلمان پخش می کرد و موفق شده بود بسیاری از مقدس مآبان جاهل را با خود همراه سازد، تا این که مشی حضرت امام- رحمت الله علیه- بدین معضل پایان یابد و پیروزی انقلاب اسلامی را تسریع بخشد.

بزرگانی از خیل یاران و یاوران حضرت امام(ره) همچون شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر، چمران، صیاد، مطهری، مفتح، و سعید جعفری، بی هیچ مقایسه ای با یکدیگر، هر کدام اندیشمندانی خداجو بودند که یکی وجودی جهادی و جنگجویانه و دیگری چهره ای عالمانه از خود بروز داد.

اندیشمندانی که یکی به مقام مرجعیت علمی و فقه و فقاهت می رسد و دیگری (شهید چمران) با تکیه بر اندوخته های عالمانه خویش به فیزیک و الکترومکانیک می پردازد.

اما سعید شاید مبارزه را بر تداوم تحصیل پس از دیپلم معتبر آن زمان ترجیح می دهد و حتی گرفتن یک گواهی نامه رانندگی برای او میسر نمی شود (که فرصت پرداختن به این خاطرات در این مجمل نیست).

اگر شهید چمران به پرواز خود در دهلاویه می اندیشید، سعید با مشکلات منطقه «قراویز» در این منطقه گلاویز می شود. اگر چمران را تهمت «آمریکایی» و چه و چه... نصیب می شود، سعید را هرچه تهمت است نثار می گردد.

تا این شاهین تیزبال در کمند نامردان گرفتار آید و درعنفوان جوانی همه توان قدرت او به باد فنا رود اما غافل که خدای سعید چون خدای هر شهیدی، پاسدار عظمت اوست.

باید گفت جای جای این مملکت تشنه ظهور چنین جوانمردانی است تا دانش و بینش و فقه و علم روز و آینده را درهم بتنند و سرنوشت قومی را ورق بزند که به سوی تحقق پیش بینی خدای متعال در مورد حکومت صالحین گام برمی دارد...

آخرین سخنان سعید را یک آنتن بی سیم در قله قراویز به گوشم رساند که می گفت: «انا لله و انا الیه راجعون» و از شهادت شهیدی خندان (شهید اصغر نجفی) که از اصابت ترکش صدام به پیشانی او حکایت داشت سخن گفت:

آخرین تماس شهید جعفری 
البته به زبان رمز و اشاره- و اعلام کرد که تدارک لازم برای انتقال پیکر پاک شهید اصغر نجفی انجام گرفته و مرا از نگرانی و دلهره این موضوع بازداشت و با تلاوت آیه شریفه «ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم» مفهوم و معانی دیگری را بر جانم نشاند.

برای این حقیر قابل فهم نبود که این آیه، راز رفتن او به سوی قربانگاه همیشگی اوست. بعداً فهمیدم که پس از این تماس، او راهی سجده گاه شده تا به اقامه نماز شهادت نایل آید و فرصت را غنیمت بشمارد، تا چگونگی قیام به وظایف فقهی را به طور عینی بر محبان و یاران اهل بیت(ع) مجسم سازد.

یادش به خیر، شهید سرگرد بهنیا از پی بیش از یک هفته دیده بانی بر قله قراویز، کفش از پای در نیاورده بود و خواب و قرار از او گرفته شده بود. آن روزها شهرک المهدی«عج» در پشت جبهه قراویز که دائماً تحت رگبار مستقیم دشمن بود، برای ما مثلاً به عنوان پشت جبهه و مکانی امن به حساب می آمد.

در واقع به او به خوبی مفاهیم فلسفی اراده الهی و شهادت را فهمیده بود و این آگاهی از قدرت قال و علم او، قدرت فهم و حال دیگری را برای او ورق می زد و هر گلوله و قطعه آهنی را که بر جان شهدای شهرک المهدی(عج) می نشست، آن ها را دستگیران، شفیعان و سفرای خاص الهی در قیامت و روز بقا می دانست و بدان ایمان و یقین داشت.

سعید به شدت احساس شرمندگی می کرد که چرا همراهان و مدعوین او به شهادت می رسند و خود مانده و هنوز پرنکشیده است و در نهایت این غم مرموز ناپیدا در چهره پرنشاط سعید، او را راهی قربانگاهی نمود.

قربانگاهی که سجده گاه او نیز بود و نهایت سپاه و همه حمد حامدین را با لب های زیبای خویش تقدیم دوست نمود و بر این نعمت بزرگ که باور حتمی و قطعی و یقینی او بود، جامه عمل پوشاند که فقه و فقاهت و شهادت، چه رابطه تنگاتنگی دارن.

د و در عمل ثابت نمود که نماز را آن چنان باید به پا داشت که حسین(ع) در روز عاشورا برپای داشت و سعید نیز بر مولایش و مولای همه مان تأسی کرد...

او این رمز را برای خود گشود که به راستی آیا برای شکرانه شهادت، باید نماز به پا داشت، یا آن که برای اقامه نماز، باید به شهادت ایستاد...؟

او در میان اندیشمندان و سران، سری بود متفکر؛ و متعمق تر از بسیاری شان و این چنین شد که جان خویش را بر این رابطه تنگاتنگ ظاهر و باطن، اول و آخر، فقه و شهادت تقدیم نمود.

ارتباط شهید جعفری  با جوانان
ارتباط او با جوانان، میثاقی بزرگ بر سر جان، هدایت آنان در اولویت و سازماندهی او بود که البته خزان تهمت ها و ریزش دوستانش اشتیاق شهادت را در وجودش بیش از همیشه شعله ورتر می ساخت و به نگاه او عمق دیگری ورای فهم جریانات این عالم می بخشید.

شاید مهم ترین نکته ای که از زندگی این شهید برای همگان مستفاد خواهد شد، این است که چگونه باید با جوانان رابطه ای صمیمی و خداپسندانه داشت و به چه زبانی به فراخوان و دعوت جوانان به اسلام باید اقدام کرد.

این وجود مقدس از کمیاب ترین چهره ها در این بعد است و فهم زندگی او قدمی اصولی در راستای آفرینش زمینه ای رشد و خداباوری در میان جوانان عزیز این مرز و بوم خواهد بود.

امید که راهیان واقعی این مکتب و طلایه داران این خط سیر را آشنایی با زندگی این شهید شفای عاجل باشد و از تنگ نظری های به ظاهر روشنفکرانه ولی مرتجعانه از بدبینی های دشمن پسندانه باز دارد. البته وجود اقدس حق باری تعالی و خدای متعال در حفظ خون این شهیدان کفایت می کند.

 ارتباط شهید جعفری  با شهدا اهل سنت
القصه، سعید چرا باید به سوی شهادت پر نمی کشید و تا کجا باید از قافله عقب می ماند؛ در حالی که روح مسیحایی و پاک و زلال عزیزی چون فرید (فریدون) تعریف از خطه کردستان به سوی معبود پرکشیده بود؟

شهید تعریف به دست نااهلانی از گروهک پیکار در شهرک غرب تهران ترور شد و تعداد دیگری از یاران سعید و فرید نیز به دست نامحرمانی دیگر قطعه قطعه شده بودند، حال چگونه سعید چون مادر در داغ فرزندانش ننالد که این (سعید) را از اهل تشیع و آن دیگری (فرید) از اهل تسنن با همدیگر چونان یک روح در دو جسم تجلی می یافتند؟

از شیعه گری و سنی گرایی این دو، چیزی جز حق مطلق و ولایت مطلقه بروز نمی کرد، وقتی فرصت ملاقات و دیدار حضوری با حضرت امام خمینی- رحمت الله علیه مطرح می شد، فرید می گفت: زمان در امام خمینی تجلی کرده است.

و به راستی در چه تعداد از افراد، این میزان اعتقاد زلال و پاک را سراغ دارید؟

سعید و فرید آنچنان دلباخته قرآن و تفاسیر صحیح آن بودند که باید بگوییم فرید در سعید فانی شده بود و سعید مراد همان فریدی برشمرده می شد که مذهبش شافعی بود.

و این همان نیاز مبرم ماست، و جوامع مختلف اسلامی باید این تفکر پاک را سرمشق خود قرار دهند...


شیوه های جذاب و نو شهید جعفری 

اما از ارزش های بیشتر بگوییم...سعید قبل از این که دست هایش را به کار گیرد، از اندیشه خویش بهره می جست و به تطابق فقهی و اندیشه می پرداخت، آن گاه در نهایت، زبان خود را به کار می گرفت.

وقتی به پاسخ صحیح سؤالات مطرح و مورد نیاز خود می رسید، فرصت عمل را هرگز از دست نمی داد و با قدرت ساماندهی و طراحی هنرمندانه خویش، به شیوه ای جذاب و نو، آن را اجرایی می ساخت، هر چند که گاهی شاید آن حرکت خطراتی را در پی داشت و از ضریب خطر بالایی برخوردار بود.

از جمله پخش مستقیم و رو درروی اطلاعیه امام -رحمت الله علیه- در مجلس ترحیمی است که به یادمان یکی از مسئولین رژیم گذشته برپا شده بود و شرکت کنندگانش جمعی از ساواکی ها و طرفداران چاپلوس آن رژیم را تشکیل می دادند که رو در روی خود با نگاه هایی شگفت انگیز و با اعجاب، شاهد توزیع مستقیم این اعلامیه بودند!...

سپس همگی متفکرانه آهی می کشیدند- که تیغ کشیدن به سوی مردم برای آنان سودی نخواهد داشت- و همگان دم فرو می بستند از این همه شهامت بی مهابا...

این کار سعید و همراهانش البته به زندانی شدن توزیع کننده آن اطلاعیه، بعد از دستگیری او در خیابان های اطراف (و نه در مجلس ترحیم) انجامید.

رخدادی که خطرپذیری اندیشه سعید را به روشنی نشان می داد و این، دوستان وفادار سعید بودند که بهای خطر عملی کردن اندیشه های سعید در ساماندهی مبارزات قبل از انقلاب را با زندان شکنجه به جان دل می خریدند...

و کم نبوده اند اندیشه هایی که بر زمان، سبقت گرفته یا زمان را در تسخیر خود کارآمد ساخته اند و حتی گذشته را در حال بازسازی کرده اند. و این همه، از جمله ویژگی های یک فرد در شکل دهی مبارزات خداپسندانه است...


سعید رمز کار را نه فقط در عرصه علوم نظری و نه فقط در توجه کامل به علوم روز، بلکه با توجه به احکام روزمره می یابد و خداوند متعال موفقیت های سرشاری را به ویژه در ساماندهی قدرتمندانه جوانان به ویژه در منطقه غرب نصیب او می سازد...

اما خرمن وجود او را قبل از این که به وسیله صدام درو شود امیال دنیاگرایان بر باد داده بود... مگر نه این که در نفی مبارزان ضد نفاق، همیشه کینه ها ملتهب تر و شعله ور می گردد تا راه بر اسب های بی لگام باز باشد و هر کس و ناکسی هرگونه که دلش می خواهد بر اهل یقین بتازد...؟

شهید جعفری و  اقامه فرایض
سعید در اقامه فرایض و تحکیم قرآن و احاله امر خطیر قضاوت به قرآن و تطبیق سیره خود بر آیات و تبعیت از فقه فقاهت و عدالت و آزادی کمترین تعللی را بر خود روا نداشت...

اگر مجاز باشیم که هر شهید را با یک ویژگی معرفی کنیم، به نظر می رسید این ویژگی در سعید گویاترین کلام باشد که باید ترجمه و بسط «دلیل راه» را به اهل نهج البلاغه بسپاریم. که عمل به دستورات، مایه عظمت پاداش و نزدیک ترین راه به سوی هدایت است.


شهید جعفری و اموال بی صاحب 
یادم است روزی هنگامی که خورشید داشت فرو می نشست، به یکباره همرزم نازنینی با تبسمی زیبا به اتاق به اصطلاح فرماندهی آمد (که تمیز و جارو شده بود...، و سعید، خندان و با روحیه شاد با بچه ها به صحبت پرداخت که فعلاً پرده ها را بکشید تا تاریکی ها مان بیرون نرود!)

بعد، وقتی بر سر دیگ آمد و دید که بچه ها از مرغ ها و یا بوقلمون های رها شده در شهرک المهدی(عج) چند تایی را بار گذاشته بودند و می دانستند که ممکن است سعید از این موضوع نگران باشد گفتند:

این بوقلمون ها هم ترکش خورده اند (منتها نه ترکش توپ دشمن!) ولی هرچه هست، امشب شامی تدارک دیده شده است و فردا را هم خدا کریم است...

سعید به شدت نگران بود که با اموال بی صاحب و رهاشده مردم که تحت گلوله باران دشمن قرار داشت چه کار باید بکند.

ظاهراً هیچ راه نجاتی به نظر نمی رسید و بچه ها همراه گلوله ها بزم خوشی داشتند و می دانستند که چند صباحی طول نخواهد کشید که نوبت به آن ها هم خواهد رسید و دیگر این شام بوقلمون به آن ها وصلت نخواهد داد...

برخی از آن هایی که بیش از یکصد ماه سابقه حضور در جبهه داشته اند می گویند با وجود خطرات شهرک المهدی(عج) هیچ جای جبهه در اوایل جنگ به قدر آن جا وحشت زا نبوده است.

به ویژه همان روزهایی که نه اسلحه ای از تهران به یاران سعید می رسید و نه حرکت هیچ تانکی در بیستون استارت خورده بود.

روزهایی که بی غذایی تنها وسیله گذران اوقات فراغت رزمندگان و تشنگی بیداد می کرد و گاه زنی باردار در زیرباران ترکش گلوله های دشمن بعثی زایمان می کرد.

در این شرایط بسی ناجوانمردانه، سعید خود فرماندهی را به شهید سرگرد ادیبان عزیز سپرده بود و می گفت: «این جا کارشناسی جنگ برعهده ایشان است و ما تحت امر آقای ادیبان فعالیت خواهیم کرد...»

و این روح بلند سعید بود که در آن روزهای تلخ هم( و به اصطلاح خودش روزهای تلخ مان) بحث کارشناسی در مبارزه را مطرح می کرد و خود چون سربازی کوچک در رکاب شهید ادیبان به اجرای عملیات و دستورات می پرداخت و واقعاً همیشه مقید به چنین مسائل مهمی بود.

این نکته خود بیان کوتاهی از تقوای مدیریتی و ساماندهی در امور به وسیله شهید جعفری است...

ضرورت توجه به زندگی نامه شهید جعفری 
سعید می گفت هر عمل ما آجری است که در بهشت یا جهنم می چینم... به راستی چه بود آن چه که هوش سعید را غنا می بخشید؛ همانا همت و استعداد فوق العاده اش که امروزه نیاز مبرمی بدان احساس می شود...

و اما ضرورت توجه به زندگی نامه سعید؛ بی شک در جهانی که اسکتبار جهانی و ایادی اش، قلدرانه و هتاکانه و مفتضحانه بر ما می تازاند و حیثیت ملی و مکتبی بسیاری از سرزمین های مسلمین را به غارت می برند...

توجه به زندگی نامه شهدا و امثال سردار شهید سید محمدسعید جعفری و سرمشق قراردادن زندگی این عزیزان، ما را از رویارویی با بسیاری از تهدیدها و خطرات بازخواهد داشت...یاد و نام این عزیزان تا همیشه پرفروغ و جاودان باد.

بخشی از خدمات شهید جعفری 
نبرد کلامی و بصیرانه شهید جعفری درمبارزه با کفار، جریان نفاق و گروهک‌های ضدانقلاب و مارکسیست و منافقین در آغازین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی، افشاگری‌های انقلابی و تاریخی‌اش درباره ماهیت جریان فتنه و نفاق و رجعت‌طلب‌هایی که منطقه را آماج دروغ پردازی و سوء استفاده قرار داده بودند.

تشکیل و راه‌اندازی نخستین هسته‌های مقاومت مردمی در استان کرمانشاه، تشکیل بسیج مستضعفین در غرب کشور، نخستین فرمانده بسیج در استان کرمانشاه، نخستین فرمانده سپاه کرمانشاه، تشکیل هسته‌های خدمت رسان به محرومان و مستضعفان، شرکت در حماسه بازپس‌گیری پادگان سنندج که مقام معظم رهبری از آن به نیکی یادکردند تنها بخشی از خدمات این رعناجوان ولایتمدار در عمر کوتاهش بوده است. 

شهید جعفری  از منظر رهبر فرزانه انقلاب
رهبر فرزانه انقلاب نیز با عنایت به این خدمات و تلاش‌های پاسدار و طلبه مجاهد و بسیجی و نگاه ژرف و آینده نگرانه خود در سفر به کرمانشاه درباره شهید سعید جعفری، فرمودند:

«شهید سید محمد سعید جعفری، شهید پیشرو و پیشتاز با جمع رفقای خودش رفتند از پادگان لشکر سنندج دفاع کردند، فهمیدند که معنای این دفاع چیست، تسلط ضد انقلاب بر یک پادگان نظامی معنایش چیست.

رهبر فرزانه انقلاب، شهید جعفری را «شهید پیشرو و پیشتاز» نامیدند و فرمودند: این زود فهمیدن، به‌وقت فهمیدن، به‌هنگام عمل کردن و پاسخ به نیاز دادن این آن نقطه برجسته‌ای (درباره این شهید) است که نباید مغفول بماند.

شهید جعفری ​​​​​​​از منظر آیت‌الله  نجومی
مرحوم آیت‌الله سید مرتضی نجومی(ره) عالم فرزانه و هنرمند برجسته جهان اسلام که از نزدیک با این شهید سرافراز حشر و نشر داشتند نیز درباره وی فرمود:

شهید سعید جعفری اگر می‌ماند در سپاه سرداری بی نظیر و در حوزه مجتهدی عالی مقام بود و به راستی هرچه در حق او تکریم شود، شایسته و سزاوار است. بسیاری از بزرگان دیگر نیز درباره این شهید نظراتی عجیب و قابل توجه دارند.

آنجا که امیر دل‌ها سپهبد شهید علی صیاد شیرازی می‌گوید: «آغاز آشنایی من با ایشان(شهید جعفری)، آغاز آشنایی با مربیان دینی بود، سعید برای من همچون پلی بود به دنیای معرفت و معنویت.»

نتیجه:
شهید سید محمد سعید جعفری اسطوره تقوا، انقلابی‌گری و بصیرت و سیدالشهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در استان کرمانشاه، چهره‌ای برجسته، دارای اندیشه عمیق انقلابی و ذوب حقیقی در ولایت بود.

 او درکنار سیادت و معرفت ذاتی خانوادگی، فضائل شخصیتی و عمق نگاه استراتژیک و فرهیخته‌اش در حوزه‌های سیاسی، امنیتی، اجتماعی، فرهنگی، اعتقادی و علمی و حتی ورزشی، وی را به شخصیتی فرهیخته، خداباور، معناگرا، دلداده اهل بیت(ع) و حامی مردم محروم و مستضعف مبدل ساخته بود.

زندگی سراسر حادثه شهید سعید جعفری برای بسیاری از انقلابیون حقیقی درس است و مانایی وی از این جهت است که خدا می‌خواهد عظمت و بزرگی روح و اندیشه‌اش همیشه جاری و ساری باشد. 

منبع:
نشریه شاهد یاران شماره 84

*این مقاله 1401/8/28 بروز رسانی شده است.



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط