شهید جعفری در سیمای خاطرات مرحوم سید کاظم جعفری(ره) پدر بزرگوار شهید

فرزندم سر بر سجده به شهادت رسید

«شهید جعفری به صورت مخفیانه از طریق جذب جوانان و سایر افراد مورد اعتماد فعالیت می کردند و نیز ضمن تبلیغات شبانه روزی علیه دستگاه ستم شاهی، همه افراد جذب شده را تحت آموزش های چریکی و مبارزاتی قرار می دادند».
سه‌شنبه، 9 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرزندم سر بر سجده به شهادت رسید
 فرزندم سر بر سجده به شهادت رسید






 

شهید جعفری در سیمای خاطرات مرحوم سید کاظم جعفری(ره) پدر بزرگوار شهید

درآمد
«شهید جعفری به صورت مخفیانه از طریق جذب جوانان و سایر افراد مورد اعتماد فعالیت می کردند و نیز ضمن تبلیغات شبانه روزی علیه دستگاه ستم شاهی، همه افراد جذب شده را تحت آموزش های چریکی و مبارزاتی قرار می دادند».
آن چه می خوانید شامل دو متن است اولی در برگیرنده خاطرات مرحوم سید کاظم جعفری (شرح مختصری از فعالیت ها و مبارزات شهید سید محمدسعید جعفری از تولد تا شهادت، از زبان پدر بزرگوار ایشان) است و تاریخ 1359/8/19- یعنی دقیقاً پانزده روز بعد از شهادت آن عزیز- را بر خود دارد. متن دوم نیز یکی از نامه های ارسالی و به یادگار مانده از سوی شهید برای پدر گرانقدرش است.
سم الله رب الشهداء
فرزند شهیدم سید محمدسعید جعفری در هجدهم بهمن ماه سال 1331 متولد و شماره شناسنامه 188 حوزه 1 قصر شیرین در تاریخ 1331/11/27 جهت او صادر و دریافت شد، زیرا در آن تاریخ، اینجانب محل مأموریتم شهر قصر شیرین بود.
تبار ما از سادات سرشناس است و سید محمدسعید جعفری و سایر فرزندانم در طفولیت، طبق دستور اسلام، همگی از لحاظ معلومات دینی افرادی روحانی یا نیمه روحانی بوده اند. تربیت فرزاندنم عموماً مطابق رویه اسلام بوده و همه آن ها بی نهایت بدین سیره مقید هستند. روی این اصل، فرزندم قبل از رسیدن به سن ده سالگی، تحت آموزش خانواده با تکالیف شرعی خود آشنا می شدند و پا به پای افراد خانواده نسبت به ادای فرضیه و گرفتن روزه ماه رمضان اهتمام می کردند. مثلاً از همان ابتدا در آموزش حمد و سوره و سایر مقدمات لازمه برای آن ها کوشش و مراتب لازم به عمل می آمد.
از موقعی که ما در کرمانشاه بودیم، شهید محمدسعید جعفری مرتباً در ساعت های شش صبح به همراه سایر برادران خود سید منوچهر و سید مسعود جعفری برای آموزش قران در مسجد حاج شهباز خان نزد مرحوم حاج علی اصغر حاضر می شدند شهید جعفری بعد از سن ده سالگی در انجمنی که توسط آقای علیزاده در کرمانشاه بر ضد فرقه ضاله بهائیت تأسیس شده بود به فعالیت پرداخت و در این راه به یک عضو فعال مبدل شد. به طوری که مورد توجه بزرگان منطقه قرار گرفت و در کرمانشاه نیز دائماً از طرف آقای آیت الله عبدالجلیل جلیلی مورد تشویق و حمایت قرار داشت، تا آن جا که بعد از آقای علیزاده که مبارزات خود را بر علیه بهائیت معطوف داشته بود، شهید سید محمدسعید جعفری همراه با آقای علی اصغر صامت جلسات این انجمن را پیگری می کردند و رسماً انجمن تبلغیات و تعلیمات اسلامی را در کرمانشاه برقرار کرده بود.
به این ترتیب جوانان پاک و مقدس کرمانشاهی دامن همت به کمر بسته و مبارازت خود را بر ضد فرقه ضاله توسعه دادند ولی بدبختانه دائماً در معرض تهدید شهربانی و کلانتری های مختلف شهر و سازمان امنیت قرار داشتند و روحانی بزرگواری که در این شهر از این انجمن دفاع و به آن ها کمک می کرد، همانا جناب حاج آقای عبدالجلیل جلیلی بود.
باری، این مبارزات ادامه داشت تا این که حضرت امام خمینی از ایران به ترکیه و سپس توسط دستگاه کثیف پهلوی به نجف تبعید گردیدند. آقای جلیلی مرتباً به ترکیه و نجف به حضور امام خمینی شرفیاب می شدند و در هر مورد که به کرمانشاه مراجعت می کردند، شهید سید محمدسعید جعفری و چند نفر دیگراز افراد انجمن، به حضور ایشان می رفتند و از محضر اقای جلیلی درک فیض می نمودند.
در کنار این ارتباطات نیز به صورت مخفیانه از طریق جذب جوانان سایر افراد مورد اعتماد فعالیت می کردند و نیز ضمن تبلیغ شبانه روزی علیه دستگاه ستم شاهی، همه افراد جذب شده را تحت آموزش های چریکی و مبارزاتی قرار می دادند، به طوری که این فعالیت ها و تحرکات مورد توجه ساواک قرار گرفت و خانواده ما دائماً تحت نظر سازمان امنیت بود.
از زمانی که مبارزات علنی شد، شهید سعید جعفری فعالیت خود را ابتدا به متشکل کردن جامعه روحانیت کرمانشاه معطوف ساخت و سپس برگزاری اولین راهپیمایی را در کرمانشاه طراحی کرد. از آن به بعد تمام راهپیمایی ها و سخنرانی ها در مساجد و معابد کرمانشاه با نظر جامعه روحانیت به سرپرستی آیت الله جلیلی و برنامه ریزی و میانداری شهید محمدسعید جعفری برگزار می شد که در نتیجه در بین اهالی کرمانشاه وحدت عمیقی به وجود آمد. یادم است در راستای این گونه تلاش های شهید یک بار کادر منحط سازمان اطلاعات و امنیت کرمانشاه- ساواک- در ساعت 5/50 بامدا از 1357/7/14 به خانه او ریختند و پس از بازرسی کامل منزل، در ساعت 7/5 صبح سعید جعفری را بدون اینکه مدرکی از او به دست آورند، توقیف کردند. در همان روز جناب آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی را نیز توقیف و به تهران اعزام کردند. ناگفته نماند که عمال رژیم ستم شاهی، آقای اشرفی اصفهانی را پس از چند روز مرخص کردند. ولی سید محمدسعید جعفری را به زندان ساواک و سپس به زندان شهربانی انتقال دادند.
اینجانب آن زمان در خصوص توقیف فرزندم سید محمدسعید جعفری مکاتبات مفصل و بی باکانه ای را با تمام مقامات کشور انجام دادم، تا این که توانستم از دادرسی ارتش اجازه ملاقات دریافت کنم، و عاقبت هم او را در زندان شهربانی ملاقات کردم. یادم است در حین ملاقات، شهید محمدسعید جعفری برای دلجویی از بنده، در حضور مأمورین اظهار کرد که: پدر جان برای من نگران نباش، فعلاً در این زندان راحت هستم. اینجانب نیز در حضور همان مامورین جواب دادم: پسرم، من نگران تو نیستم، زمانی افتخار کامل نصیب خانواده ما می شود که تو به شهادت برسی و پیراهن خونینت را به من تحویل دهند.
در هر صورت پس از یک ماه توقیف، توانستم با قید ضمانت خودم سعید را از زندان مرخص کنم و از آن پس ما مبارزات را به طور علنی شروع ادامه دادیم تا نهضت پیروز شد و فعالیت های مهم تر ما از روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شروع گردید که شمه کوچکی از آن ها را ذیلاً می نگارم:
1- اولین جلسه شورای انقلاب اسلامی کرمانشاه که در تاریخ 1357/12/8 تشکیل شد، به موجب صورت جلسه ای که با امضاء جامعه روحانیت کرمانشاه رسید، سرپرستی کمیته های شماره 1 و 2 و گروه های ضربت و فعالیت های مشابه به عهده ی سید محمدسعید جعفری واگذار گردید.
2- بلافاصله بعد از 2 روز مسائلی پیش آمد که سید محمدسعید جعفری به نمایندگی از طرف جوانان مجاهد کمیته 1 و 2 مرکز انتظامات کاخ جوانان در تاریخ 1357/12/17 برای تشریح اوضاع کرمانشاه با در دست داشتن مدارکی چند، از محضر امام در قم تقاضای 12 دقیقه وقت ملاقات چهت شرفیابی نمود و رونوشت تقاضای مزبور را جهت استحضار و حصول موافقت جهت شرفیابی به حضور امام با همراهان خود به دفتر معظمٌ له تقدیم کرد...
3- چون بعد از روزهای پیروزی، تمام امور کمیته شماره 1 توسط حاج آقای عبدالجلیل جلیلی رتق و فتق می شد و مشارالیه عازم مسافرت بودند، در تاریخ 1357/12/8 به موجب حکم کتبی در غیاب خود مسئولیت کمیته حفاظت اسلامی و امور مربوط به انقلاب کرمانشاه را به شهید سید محمدسعید جعفری محول کردند که وی تحت نظر حجت الاسلا حاج شیخ جلال آل طاهر کارها را انجام دهد.
4- در اثر تماس سید محمدسعید جعفری در قم، در تاریخ 1357/12/8، آقای شیخ حسن عامدی به نمایندگی از طرف کمیته مرکزی موقت انقلاب اسلامی جهت رسیدگی به اوضاع شهر و پادگان ها به کرمانشاه تشریف آوردند و در تاریخ 1357/12/21، تمام کمیته ها یکجا در مسجد حاج شهباز خان متمرکز گردید.
5- در تاریخ 1357/12/21، به موجب صورت مجلس تعیین حدود مسئولیت ها، آقای معصومی و شهید محمدسعید جعفری مأمور امور انتظامی گردیدند که صورت مجلس مزبور به امضای کلیه روحانیت معزز کرمانشاه رسید.
6- در تاریخ 1357/12/23، به موجب نامه ی شماره ی (57/12/2201253) شهید سید محمدسعید جعفری به عنوان نماینده جوانان مبارز جهت شرکت در کمیسیون هایی که با شرکت فرماندهان قوای مسلح جهت بررسی و تصمیم گیری امور تشکیل می شود معرفی گردید، و آقای محمدرضا معصومی در تاریخ 1357/12/23، از طرف خود به شهید سید جعفری وکالت می دهد که در کلیه زمینه ها- در امور محوله انتظامات- خودش به تنهایی تصمیم بگیرد.
در تاریخ 1357/12/24، سید محمدسعید جعفری به وسیله سرگرد رحیمی به آقای ناطق نوری معرفی می گردد تا چند دقیقه به مطالب ایشان گوش دهد. سپس شهید سید محمدسعید جعفری گزارش دردآوری در بیان وضعیت کرمانشاه، که در خصوص برخی اختلافات به وجود آمده، به امضای ستوان یکم علیداد همتی و شهید جعفری به حضور آقای ناطق نوری تقدیم گردید.
8- به موجب نامه صادره به امضای سرپرست شهربانی کرمانشاه، شهید سید محمدسعید جعفری به نمایندگی استانداری در شهربانی کرمانشاه منصوب می گردد.
9- به موجب نامه شماره (58/1/80218) به امضای آقای مهاجری از طرف دفتر تبلیغات اسلامی به عنوان شهید سعید جعفری صادر می گردد که مواد غذایی موجود در مدرسه بروجردی را با اجازه حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی جهت توزیع بین خانواده های نیازمند به خانم «راشی» تحویل دهد و ایشان نیز مواد غذایی را در اختیار خانم مزبور قرار دهد.
10- به موجب نامه شماره 288 به تاریخ 1358/1/15، صادره از کمیته انقلاب مسجد قبا در تهران، مبنی بر درخواست معرفی، آقای لاهوتی آقای علیداد همتی را جهت تشکیل «سپاهیان انقلاب» در کرمانشاه مأمور نمود. در ضمن آقای سید محمدسعید جعفری را با آقای فیروز سهرابی به عنوان همکاران آقای علیداد همتی معرفی و نامه مزبور به امضای دکتر مفتح از کمیته انقلاب منطقه 4 تهران صادر می گردد.
11- بر تمامی اهالی کرمانشاه روشن بود که بعد از پیروزی انقلاب، جعفرآباد کرمانشاه به منزله «تکزاس» ناحیه غرب بوده است... در نامه ای که در تاریخ 1358/1/24 صادر نمودند مخصوصاً آقای سید موسی موسوی در صدر امضاء خود بدین شرح توضیح داده بود، (با شناسایی کاملی که از آقایان و ایمانی که دارم مراتب فوق را کاملاً تأیید می نمایم که آقای ستوان یکم همتی و آقای سید محمد سعید جعفری این مأموریت- خلع سلاح- را انجام دهند که مع الوصف با تمام اشکالاتی که در منطقه وجود داشت با کاردانی و سیاستی که از طرف آقایان همتی و شهید جعفری به کار بسته شد، مأموریت انجام و مقدار متنابهی اسلحه و فشنگ کشف و به موجب صورت مجلس صادره تحویل داده شد و کوچک ترین عکس العملی از طرف اهالی به عمل نیامد، چون همه سعید را دوست داشتند.)
12- نامه بسیار قابل توجهی از طرف کمیته اسلامی کرمانشاه در تاریخ 1358/2/14 ، با امضای آیت الله جلیلی و حاج آخوند، مبنی بر حکم سرپرستی گروه مستقر پاسداران انقلاب اسلامی در (پادگان) خضر زنده خطاب به شهید سعید جعفری صادر و بدین وسیله این محل جهت آموزش افراد پاسداران تأسیس می گردد.
13- پس از عملیات سنندج که سعید جعفری جهت نجات پادگان ها با عده ای از پاسداران انقلاب کرمانشاه به سنندج می رود و در آن عملیات دو نفر از پاسداران شهید می گردند، نامه شماره 258 به تاریخ 1358/2/15، در خصوص تحویل دادن 100 قبضه اسلحه و 15000 تیر فشنگ نیز به سعید جعفری از طرف لشکر به امضای سرهنگ تهرانی سرپرست لکشر 81 صارد می گردد...
14- چون مقداری مواد مخدر مکشوفه و همچنین مقداری اسلحه مازاد بر احتیاج در سپاه پاسداران کرمانشاه موجود بود، ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عنوان برادر سعید جعفری نامه شماره 2194 و به تاریخ 1358/2/27، صادر و آقای مهدی اربابی از طرف ستاد معرفی می گردد که اسلحه مازاد و مواد مخدر مکشوفه را به نام برده، تحویل بدهد و شهید سعید جعفری به موجب حکم صادره آن ها را تحویل می دهد.
15- نامه شماره 1507، به تاریخ 1358/3/24، از طرف دولت موقت انقلاب اسلامی خطاب به آقای هادوی دادستان کل انقلاب اسلامی صادر می گردد که تمام اسناد و مدارک سازمان امنیت کرمانشاه را که در لشکر 81 زرهی می باشد به آقای سید محمدسعید جعفری تحویل دهند تا ایشان آن ها را به نخست وزیری انتقال دهد، ولی دست هایی از اجرای این دستور جلوگیری به عمل آورد...
در خاتمه اضافه می نمایم که خاطره فداکاری شهید سعید جعفری با نوشتن این چند سطر کافی به نظر نمی رسد و (حتی) قادر نیستم یکی از هزاران فعالیت های او را تشریح کنیم، زیرا فعالیت های مذهبی و گفت و گوهای سیاسی او با مخالفین اسلام برای رضای خدا بود. (شهید جعفری) احتیاجی به تظاهر نداشت؛ از دانشجویان و جوانان و یاران باوفای او تحقیق فرمایید که چگونه با خونسردی و بردباری با مخالفین سخن می گفت.
شهید سیدمحمدسعید جعفری در کلیه امور مبارزاتی نهضت، از کرمانشاه تا سنندج و مهاباد، پاوه، مریوان، سقز، بانه، سردشت، نقده و غیره شرکت داشت، و شکر خدا قادر نشدند او را از میدان مبارزه بیرون نمایند.
آخرین حکم از طرف بسیج عشایری خطاب به او صادر گردید که در قراویز سرپل در مقابل مأمورین صدام فعالیت نماید، و شهید سعید جعفری با 6 تن از یاران خود به محل مبارزه عزیمت نموده و در «لیله 1359/8/4» دعوت حق را لبیک و جام شربت شهادت را در راه خدا و دین اسلام نوشید. و در آخرین لحظه حیات سر بر سجده به ملکوت اعلی پیوست و بزرگترین افتخار را نصیب خانواده خود نمود.
***

نامه

«بقیه الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین»
پدر بزرگوارم،
پس از سلام و عرض ادب از این که چند دقیقه ای وقت شریف تان را می گیرم پوزش می طلبم. پدر عزیز، تو کسی هستی که در کودکی دستم را گرفتی به و مجسد بردی- تو کسی هستی که من بارها حمد و سوره را پیش تو خواندم و غلط هایم را اصلاح کردی- تو کسی هستی که با تشویق های فراوان مرا با مکتب روحبخش جدّم آشنا نمودی و بالاخره تو کسی هستی که با عشق و ارادتت به خاندان ولایت- سلام الله علیهم اجمعین- مرا چنان در طریق الهی و سبیل مستقیم هدایت کردی، که شاید کمتر مسلمانی وجود دارد (که بتواند) چنین حق پدری را ادا کند.
ای شیعه، تو خوب درک کرده ای که باید فرزندت را در راه خدا فدا کنی. به ذات پرودرگار فدا کردن فرزند در راه صاحب الزمان(عج) در این عصر جهلی (جاهلی) شبیه فداکردن ابراهیم است؛ اسماعیل را. بارها از تو شنیده ام؛ من تو را در راه خدا داده ام.
بعضی اوقات کلامتان چنان قلبم را لبریز از عشق به امام زمان (عج) می سازد که فقط خدا حدّ آن را می داند.(ای کاش عربی می خواندی...) بارها چنان عشق به امام زمان(عج) ورزیده اند که از نیامدنم نگران نبوده اید، بلکه برای کتب امری انجمن (ضد بهائیت) که جزو اصول حضرت مهدی (عج) است دلواپس بوده اید. خلاصه، اعمال شما باعث شده که من آن قدر جسور شوم که کار شما را رها کنم و به تعقیب هدف بپردازم. مسافرت های پی در پی به همدان- قصر- سنقر و ... نشان دهنده این موضوع است.
آری، بار دیگر اقرار می کنم که اگر عشقی به مولا صاحب الزمان (عج) در وجود من هست.همه مدیون وجود تو است.
دیگران خدا را فراموش کردند و پول را به یاد آوردند و بدین جهت فرندان شان را جهت تحصیل به تهران و حتی ممالکت خارجی فرستادند. گروهی هم فرزندان شان را استثمار کردند و در مغازه و محل کسب و کار مانند حمار از آن ها کار کشیدند. ولی تو پول را فرموش کردی و خدا را به یاد آوردی و با مسافرت های پی در پی من ساختی و مهمانی های... مرا (احتمالاً منظور شهید، برگزای جمع های مبارزاتی و عقیدتی است) تحمل نمودی و... و... و...
اینک برای بار شاید هزار، جسارت عجیبی مرتکب شده و تنهایت گذاشتم و به همدان رفتم... از عشق ولی الله الاعظم (عج). از عشق قلب عالم امکان مولی صاحب الزمان(عج).
بیش از این مزاحم نمی شوم. دیگران اگر فرزندان شان را در راه خدا می دهند و آن ها را به حوزه های عملیه می فرستند و مخارج شان را تحمل نمی کنند ولی تو لباس و غذا و.. و... را در حد عالی همیشه در اختیار من گذاشته ای. غذای تو را خورده ام، لباس تو را پوشیده ام و خلاصه کفش تو را به پا کردم و در راه خدا مجاهده کرده ام (اگر قبول کند؛ انشاء الله) و اگر گاهی مریض شده ام، باز به تو پناه آورده ام، با خرج تو معالجه شده و باز به فعالیت پرداخته ام. سخن به درازا نکشد؛ این نامه را نگهدار از خدا بخواه که کوتاهی های بسیار زیاد مرا در راه جلب دوستی شما ببخشد و (خدا) هر مقدار از حقوق شما را نتوانسته ام رعایت کنم، به بزرگواری شما به من ببخشاید.
از خدای کریم عاجزانه تقاضا می کنم این نامه را روز قیامت به دست تان بدهد و مدرکی باشد برای این که شما فرزندتان را در راهش فدا نموده اید.
بیش از این مصدع نمی شود. خداحافظ شما.
خدای من از دست پدرم راضی ام، تو هم از دست او راضی باش.
به حق حجاب و دلیل اعظمت پیامبر گرامی محمد(ص)
سید محمدسعید جعفری
1350/5/8
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 84

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.