نگاهی به زندگی و شخصیت سردار شهید سید محمدسعید جعفری

ستاره ای درخشان

«شهید جعفری خوش سیما و خوش سیرت بود، لبخندش قفل هر دلی را می گشود و در قلوب عامه ی مردم نفوذ فوق العاده ای داشت، جذبه ای خاص داشت که او را محبوب و مورد احترام همگان ساخته بود.» آن چه می خوانید نگاهی
سه‌شنبه، 9 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ستاره ای درخشان
ستاره ای درخشان






 

نگاهی به زندگی و شخصیت سردار شهید سید محمدسعید جعفری

درآمد
«شهید جعفری خوش سیما و خوش سیرت بود، لبخندش قفل هر دلی را می گشود و در قلوب عامه ی مردم نفوذ فوق العاده ای داشت، جذبه ای خاص داشت که او را محبوب و مورد احترام همگان ساخته بود.» آن چه می خوانید نگاهی است مختصر به زندگی و شخصیت شهید عزیزمان که به سعی و قلم سیدشهاب الدین جعفری برادر ایشان به رشته تحریر درآمده و در اختیار شاهد یاران قرار گرفته است.
«شهید سید محمدسعید جعفری» به تعبیر زیبا و عمیق مقام عظمای ولایت، علاوه بر دارا بودن عنوان «شهید پیشرو و پیشتاز» دارای خصیصه های مهم و ارزشمندی همچون «زود فهمیدن، به وقت فهمیدن و به هنگام عمل کردن، پاسخ به نیاز دادن» بود. این فرمایشات و تعبیرها که با تاکید معظمٌ له بر این نکته: «این آن نقطه برجسته ای است که نباید مغفول بماند و برای همه ما درس است.» به پایان می رسد، امروز و بیش از هر زمانی، نیازمند شناخت عمیق و معرفی اساسی به همه نسل ها است.
استاد شهید سید محمد سعید جعفری سال 1331 در قصر شیرین (در ایام مأموریت پدر در گمرک این شهر) در خانواده ای اصیل و قدیمی که از نسل سادات «حسن الحسینی» ملقب به «شریف» بود متولد شد. شب عید مبعث، مادر شهید خواب می بیند که فرشتگان از سوی پروردگار کودکی را در گهواره ای که غرق نور است، برای او آورده اند. فردای آن روز یعنی 18 بهمن ماه، سید محمدسعید تولد یافت. مادرشان می گوید:‌«وقتی به دنیا آمد، گویی یک تکه نور بود، اصلاً جدا از بچه های دیگر بود. می خواستم اسم دیگری برایش بگذاریم اما پدرش (آقا سیدکاظم) گفت: پیشانی نورانی اش و این روز درخشان را ببین! بنابراین اسمش را محمد سعید می گذاریم.» و بدین سان «سید محمدسعید» نامی بود که این کودک بدان مزین شد و 28 سال بعد با نیل به اعلی درجه یعنی فوز عظمای شهادت که در اسلام و در نزد پروردگار هیچ مقامی بالاتر از آن موجود نیست، از آن پس آن نام بود که بدین وجود نورانی مزین شد و فخر و مباهات ورزید.
باری، خانواده شهید در سن 6 سالگی سید محمدسعید، به کرمانشاه باز می گردند و از همان زمان سعید در مسجد حاج شهباز خان در کلاس های قرآن مرحوم میرزا علی اصغر بهمانی شرکت می کند و همزمان به تحصیل مدرسه مشغول می شود.
مادر مکرمه و با فضیلت ایشان(خانم عالیه جعفر منش) می گوید: سعید تا زمانی که درس قرآنش کامل شد، سه بار به طور کامل قرآن را ختم کرد. پسرم انس عجیبی با کلام الله مجید برقرار ساخته بود و در حین تحصیل به فراگیری مسائل شرعی می پرداخت، به طوری که بعضی وقت ها در جواب پدرش از مضامین قرآنی بهره می برد.
برادر شهید (سیدشهاب الدین جعفری) می گوید: اساساً همه فامیل ها و همسایگان و اطرافیان از همان اوان خردسالی، ناخودآگاه و بدون هیچ پیش اندیشی ای ایشان را «آقا سعید» خطاب می کردند.
به گفته مادر شهید، از همان نوجوانی هر قدمش برای خدا بود، به خیلی از کلاس های دینی می رفت و از حضور در این فضاهای معنوی بی نهایت مسرور می شد. وقتی قرآن می خواند، اشک از چشمانش سرازیر می شد و بی مقدمه آیات را ترجمه و تفسیر می کرد و برایم توضیح می داد. سعید فوق العاده انسانی پاک، با تقوا و باایمان بود، و روش صحیح به جای آوردن نهی از منکر را از ایشان یاد گرفتم که فرزند من بود. گهگاه در جواب اعتراض من نسبت به دیرآمدنش به منزل می گفت: مادر، شما همیشه می گویید چرا دیر می آیی، مگر نمی دانید باید به تعداد زیادی از بچه مسلمان ها دین و قرآن بیاموزم؟ می گفت تا حالا به لطف خدا ده ها بچه مسلمان را تربیت کرده ام. خیلی چیزهایی را که من الان در خود می بینیم از ایشان یاد گرفتم.
البته سعید به مدرسه می رفت و در مدرسه هم شاگردی زرنگ بود؛ معلم ها خیلی دوستش داشتند، یکی ازمعلمینش (آقای علیزاده) وقتی در مورد آقا سید محمدسعید تعریف می کرد و می گفت: در مدرسه، هیچ بچه دیگری مثل سعید نیست.
تأکید و مداومت سعید بر تزکیه و خودسازی هر روز پلی از پل های سعادت را برای او طراحی می کرد. در سن 12 سالگی در مسجد آیت الله بروجردی در روز عید غدیر سخنرانی ایراد کرد و از آن پس در حضور روحانیون و علمای شهر به تفسیر نهج البلاغه می پرداخت، به طوری که مورد تحسین و تمجید همگان قرار گرفت.
از ابتدای نوجوانی تحصیل دروس حوزوی را نزد روحانیت کرمانشاه آغاز کرد و از محضر اساتیدی چون شهید آیت الله حاج آقا عطاء الله اشرفی اصفهانی (چهارمین شهید محراب) و آیت الله شهید بهاء الدین کنگاوری (محمدی عراقی) و آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند و نیز آخوند ملاعلی همدانی و آقا سید محمود معصومی لاری و دیگر عزیزان بهره مند شد.
هوش و ذکاوت سرشار آقا سید محمدسعید از ایام کودکی منجر به اشتغال او در تحصیل کلاسیک تا اخذ دیپلم و پذیرش دروه کارشناسی دانشگاه رازی کرمانشاه شد او همزمان به تحصیل در حوزه نیز اشتغال داشت و تلمذش تا سطح سه (خارج فقه) ادامه یافت. شهید جعفری خوش سیما و خوش سیرت بود، لبخندش قفل هر دلی را می گشود و در قلوب عامه مردم نفوذ فوق العاده ای داشت، جذبه ای خاص داشت که او را محبوب و مورد احترام همگان ساخته بود.
بی جهت نیست که شهید بزرگوار سپهبد صیاد شیرازی در مورد نحوه آشنایی خود با سردار شهید سید محمدسعید جعفری و دیدار نخست با ایشان گفته است: آشنایی من با سعید، آغاز آشنایی ام با مربیان بیرونی بود. سعید برای من همچون پلی بود به جهن معرفت و معنویت.» شهید صیاد همچنین از ابراز مواضع علنی ایشان از همان اوان جوانی و شجاعتش درمخالفت با رژیم ستم شاهی اظهار تعجب می کند (برای کسب اطلاعات بیشتر مراجعه شود به کتاب در کمین گل سرخ و مصاحبه شهید صیاد با مرکز اسناد انقلاب اسلامی).
باری، شهید سعید جعفری همه جا در سخنرانی های خود از مبارزه و قیام سخن می گوید و از سال 1353 فعالیت هایش موضوع گزارش های هفتگی ساواک قرار می گیرد. ایشان همچنین با همکاری علمای ذی نفوذ و بازاریان و ثروتمندان خیّر کرمانشاهی، مجموعه ای را برای کمک رسانی به فقرا و مستمندان راه اندازی می کند که بعدها به «شورای یاوری تهیدستان» شهرت می یابد. به موازات این تلاش ها از سال 1356 فاز نظامی فعالیت های خویش را آغاز کرده، گروهی مخفی برای فعالیت های تهاجمی و نظامی تشکیل می دهد.
شهید جعفری همیشه در مسیر برحق خویش، سالکی سخت جان، استوار و ثابت قدم بود. مثلاً هنگام اسارت در زندان ستم شاهی، پیشنهاد بورسیه شدن برای تحصیل در خارج از کشور را نپذیرفت و به دلیل اصرار بر تداوم فعالیت های مذهبی در دوران زندان، تحت شکنجه قرار گرفت. در ادامه نیز با درایت خاص خود و با اندیشه هوشمندانه اش دست به اعتصاب غذا زد و سرانجام همزمان با آزادی زندانیان سیاسی، ایشان هم آزاد شد.
شهید جعفری به محض آزادی، با متشکل کردن شاگردانش و همچنین جوانان مرتبط با مبارزین مذهبی، با تشکیل کمیته انتظامی کرمانشاه و تأسیس نخستین کمیته حفاظت شهر توسط همین جوانان برومند در اول آذرماه 1357، شر را به مناطق حفاظتی تقسیم کرد و کنترل انتظامی شهر را عملاً به دست نیروهای انقلابی سپرد، به نحوی که تعاقب این رخداد، رادیو مسکو خبر سقوط انتظامی کرمانشاه را اعلام و تشکیل این کمیته را گزارش می کند.
در همین بستر آقای سعید جعفری پایگاهی نظامی در ارتفاعات «خورین» حد فاصل کرمانشاه و کامیاران راه اندازی می کند و نخستین آموزش نظامی متمرکز را در این ارتفاعات برفگیر بنیاد می نهد که این گروه نظامی بعدها هسته اولیه مجموعه ای را که در غرب کشور به «پاسداران انقلاب» موسوم و مشهور شد تشکیل می دهند. همراهی این گروه هدایت نیروهای مرتبط با حلقه کرمانشاه در تهران، نهایتاً منجر به تشکیل کمیته مسجد قبا زیر نظر آیت الله شهید دکتر محمد مفتح می گردد. با پیروزی انقلاب اسلامی شهید جعفری اردوگاه پیشاهنگی «خضر زنده» را به پادگان آموزش نظامی تبدیل کرده و نیروهای پایگاه های «خورین» و «چغانرگس» را در آن جا مستقر و با عنوان «پاسداران انقلاب اسلامی» شروع به فعالیت می کند. این پادگان که اکنون به عنوان پادگاه شهید محمد منتظری فعالیت می کند، نخستین پادگان آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در کل کشور محسوب می شود.
در ابتدای پیروزی انقلاب،شهید جعفری با همکاری و قضاوت حضرت آیات عبدالجلیل جلیلی، شهید آقا بهاء الدین کنگاوری (حمدی عراقی) و حجت الاسلام عبدالخالق عبداللهی، دادگاهی اسلامی برای اجرای حدود و اعمال تعزیرات شرعی تشیکل داد که در واقع هسته اولیه دادگاه انقلاب کرمانشاه بود. در اوایل اسفندماه 1357 شهید جعفری به خدمت مبارک پیر فرزانه انقلاب (ره) رسید، از نیروهای آموزش دیده در پادگاه خورین و چغانرگس و خضر زنده گزارشی ارائه می کند و با بیانی دقیق و دوراندیشانه نظر مساعد امام(ره) برای تجهیز تسلیحاتی این نیروها و راه اندازی یک نیروی نظامی مستقل را جلب می کند.
همچنین در این مقطع شهید جعفری تقاضای توجه ویژه و فوری مسئولان به مسائل کردستان را مطرح میکند که منجر به ارجاع و پیگیری این مطالبات به شهید بزرگوار سپهبد محمدولی قرنی و مرحوم لاهوتی (به دستور حضرت امام خمینی) می شود. مرحوم لاهوتی در اسفند ماه 1357 برای دیدار از پادگان خضر زنده و گزارش اقدامات به عمل آمده به کرمانشاه سفر می کند. با تشدید درگیری ها در کردستان و سقط مناطق شهری در سنندج، و نیز محاصره پادگان سنندج توسط گروهک ها، تسلیحات گسترده موجود در این پادگان مهم و استراتژیک، در آستانه تصرف توسط گروهک ها و کل منطقه کردستان در ‌آستانه جدی ترین تهدیدها و حتی تجزیه قرار می گیرد. در این میان شهید قرنی، با تفویض اختیارات تام، شهید جعفری را به فرماندهی کل نیروهای مسلح در منطقه غرب کشور منصوب می کند و خواستار ورود نیروهای آموزش دیده ایشان به عرصه دفاع از نظام مقدس و نوپای برآمده از انقلاب اسلامی در این سرزمین می شود. با تشدید درگیری ها در کردستان و سقوط قطعی همه مناطق شهری سنندج- به جز پادگان این شهر- شهید جعفری با استقرار در پادگان هوانیروز کرمانشاه و هماهنگی عملیات هوایی با پایگاه هوایی نوژه، «عملیات سنندج» را آغاز می کند و با خاموش کردن آتش گلوله های نیروهای حمله کننده به پادگان و نیز هلی برد نیروهایش به داخل آن جا به تاریخ 1357/12/28 خوشبختانه نخستین عملیات نظامی در نظام جمهوری اسلامی با موفقیت کامل رقم می خورد و نخستین شهدای نظام درعرصه دفاعی- در ایام پس از پیروزی انقلاب- و همچنین نخستین شهدای پاسدار، به نام های شهید امیرمنصور شاه رضایی و برادران شهید امیر و حسین اشک تلخ تقدیم انقلاب می شوند.
در فروردین ماه 1358، پس از آزادی و تأمین امنیت سنندج، شهید جعفری نیروهای مبارز این شهر را با خود همراه می سازد و اینان را در معیت یاران قدیم ترش در قالب «گروه های فرهنگی میثم» به سمت مهاباد گسیل می کند، تا این نیروها به صورت مردمی وارد شهر شوند و پایگاهی مستقر کردند و متعرضین به مهاباد و پادگان آن جا را به عقب برانند. این نیروها به مدت چند ماه، تا رسیدن به هدف مورد نظر در مهاباد مستقر، و در دو گروه فرهنگی و نظامی مشغول فعالیت می شوند. آن زمان پراکندگی نیروهای ضد انقلاب و عناصر وابسته به پالیزبان و دیگر سران معاندین و چهره های شناخته شده ضد انقلاب در شهرهای کرند و گهواره، منجر به معضلی به نام عدم امنیت در منطقه شده بود. خوشبختانه ارتباط نزدیک شهید جعفری با بزرگان و اقوام آن مناطق و طرح واگذاری تأمین منطقه به عشایر، اغتشاشات درازمدت را بدون درگیری و مداخله نظامی خاتمه می دهد در اوایل مردادماه 1358 در پی سقوط پایگاه سپاه در مریوان به دست گروهک ها و قتل عام خانواده های پاسداران منطقه، شهید جعفری موفق به محاصره شهر و قطع ارتباط گروهک ها با نیروهای خارجی می شود. سپس با دعوت از شهید چمران به منطقه، به نمایندگی از دولت و به موازات آن مذاکره شهید جعفری با سران گروهک ها، نیروهای متجاوز، مریوان را به سمت پاوه ترک می کنند. حضور این نیروهای لاابالی در پاوه و بروز برخی رفتارهای زننده توسط آن ها، مردم مؤمن و مسلمان پاوه را به واکنش وامیدارد و منجر به تحصن اعتراض آمیز مردمی در فرماندهی شهر می گردد. در آن فضای متشنج، شهید جعفری در اقدامی شجاعانه (پس از همراهی حضرت آیت الله اشرفی اصفهانی، کاظمی و خرمشاهی در جمع متحصنین در فرمانداری پاوه و اعلام حمایت علمای از این تحصن مردمی) شخصاً خطر مذکره با سران گروهک ها در قوی قلعه را به جان می خرد و به تنهایی رهسپار ستاد عملیاتی ضد انقلابیون در غار قوری قلعه می شود و با آن ها به مناظره ایدئولوژیک و مذاکره سیاسی می نشیند. این اقدام یکی از حیرت انگیزترین رویدادها و وقایع تاریخ انقلاب- تا آن زمان- را رقم می زند و به تجلی صحنه ای شکوهمند از نصرت الهی در نظر دوست و دشمن بدل می شود.
در آن ایام با توجه به کینه عمیق ضد انقلاب از شهید جعفری بابت عقیم ساختن توطئه تجزیه کردستان (که با نجات پادگان های سنندج و مریوان در نخستین روزهای پیروزی انقلاب تحقق یافت) و جوّ سازی گسترده ای که جهت مشوش کردن چهره این بزرگمرد عرصه های ایمان و عمل صالح و شهسوار پرآوازه انقلاب در خطه غرب کشور در انظار عامه، به ویژه در مناطق کردنشین آغاز شده بود و با جدیت آن را تعقیب می کردند، دست یافتن به نیروهای ضد انقلاب به سعید جعفری که رؤیای طلایی آحاد مزدوران گروهک های معاند بود، فاجعه ای تلخ برای یاران انقلابی محسوب می شد و از میان افراد دوست و دشمن، هیچ کس تردیدی نداشت که چنین سفری، بازگشتی در پی نخواهد داشت و خوش بینی و صحت این تصمیم- دست کم این بار- حتی برای نزدیک ترین یاران و معتقدترین شاگردان دشوار بود. آخر چطور ممکن بود دشمنان سوگند خورده، به اصلی ترین عامل شکست و سد نفوذناپذیر راه پیروزی خود که یکه و تنها و با پای خویش به قلمروشان وارد شده، مجال زنده بازگشتن بدهند؟ اما همه نیک می دانستند که در چنین بزنگاه هایی جای چون و چرا نیست و آقا سعید زمانی که تکلیف را شناختند، تحت هر شرایطی، بدان عمل خواهند کرد. جالب این که شهید جعفری هنگام بازگشت از پاوه، در برابر حیرت همگان از سوارشدن به هلی کوپتر خودداری کردند و پس از راهی نمودن همراهان گفتند همراه یکی از یاران بومی، از طریق زمینی باز می گردند تا یک بار دیگر بین راه تلاش کنند، شاید از طریق اجرای امر به معروف و نهی از منکر گمراهان را به مسیر هدایت فرا بخوانند، یا اینکه حجت را بر آنان و خویش تمام نماید. به روایت یگانه شاهد این واقعه پس از رویارویی چهره به چهره اشخاصی از سران معروف غائله کردستان، که داستان هایی از خشونت، قساوت، حرمت شکنی و شقاوت لجام گسیخته آن ها بر سر زبان ها بود. اما جذبه شخصیت، سیمای نورانی و لحن نافذ و تأثیرگذار استاد شهید جعفری فضا را چنان دگرگون ساخت که پس از چند ساعت مذاکره و مناظره در محیطی غرق آرامش و خالی از تنش، با وعده تلاش برای بهبود مناسبات، شهید جعفری را با کمال احترام تا مسافتی بدرقه و راهی کرمانشاه کرده بودند.
باری، انعکاس این پیروزی و ورود شهید جمران به پاوه، خشم دیوانه وار برنامه ریزان و آمران فتنه را آن چنان برمی انگیزد که به سرعت فرمان محاصره و حمله به شهر پاوه را برای نیروهای خود صادر و این شهر کوچک و زیبا را به خاک و خون می کشند و وقایع مرداد 1358 را در این شهر رقم می زنند.
شهید جعفری در دو مرحله آذوقه و مهمات مورد نیاز را به وسیله دو گروه از جان بر کفان سپاه کرمانشاه، تحت فرماندهی شهید آیت شعبانی و آقای بوجانپور به محاصره شدگان و همراهان شهید چمران می رساند، به نحوی که ادامه مقاومت آن ها را تا به ثمر رسیدن تلاش های بی وقفه خویش برای انعکاس اهمیت ماجرا به مرکز و صدور فرمان تاریخی حضرت امام(ره) و مداخله ارتش برای ختم غائله، ممکن و میسر می سازد.
شهید جعفری جزو نخستین کسانی بود که به افشاگری در مورد ماهیت بنی صدر و منافقین پرداخت که اتفاقاً بعدها به رویارویی نیروهای حزب الله با این جریان انجامید و همین جریان از عوامل جفا و مظلومیت عجیب اعمال شده در حق این شهید بزرگوار بود (و خود شرحی مفصل و دردناک دارد). ایشان همچنین با تدارک و تأسیس «نهضت اسلامی دانشجویان غرب کشور» به عنوان نخستین اتحادیه دانشجویی و در ادامه، نامزدی اش در انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی در حوزه انتخاباتی پاوه، نقشی بی بدل در عرصه های سیاسی و فرهنگی منطقه ایفا کرد. ارتباط شهید جعفری با مجلس اعلای شیعیان لبنان و سفر آقای عبدالامیر قبلان به کرمانشاه و نیز ارتباط با حزب الدعوه اسلامی عراق به خصوص علامه سید مرتضی عسکری از زمان های بیش از پیروزی انقلاب اسلامی و همکاری با حزب اسلامی رعد افغانستان پس از پیروزی و صدور نشریه عاشورا در افغانستان از سایر اقدامات فرهنگی شهید شمرده می شود.
شهید جعفری یک سال پس از آغاز جنگ تحمیلی، با نگاشتن نامه ای قریب الوقوع بودن آغاز جنگ، تحرکات جبهه عراق و خطر حمله آنان را به رئیس جمهور وقت گوشزد می کند؛ هرچند که این پیش بینی ها با بی توجهی بنی صدر رو به رو می گردد. وی همچنین با ایراد سخنرانی های متعددی در کرمانشاه، نسبت به دعوت عمومی و بسیج نیروهای مردمی به جهاد اهتمام می کند. و شخصاً با جمعی از یاران و شاگردان جان بر کف خویش به عنوان نخستین گروه پیشتاز در مبارزه و جهاد- در غرب کشور- به مقابله با دشمنان در حال پیشروی می شتابد. این دریادلان دلاور در حالی که دشمن از مرزها گذشته و سرپل ذهاب را هم پشت سر گذاشته بود با تداوم همجه بعثی ها مواجه می شوند- سرانجام در پی یک ماه مقاومت سرسختانه این گروه اندک، با حمایت هوانیروز کرمانشاه- بخصوص با رشادت های شهدایی چون علی اکبر شیرودی و احمد کشوری و یحیی شمشادیان- نخستین حماسه تاریخی دفاع مقدس رقم می خورد و تحمیل اولین شکست دشمن متهاجم، به زمین گیر شدن سپاه سوم عراق در دشت ذهاب و نهایتاً تخلیه و عقب نشینی آن ها از منطقه شهری سرپل ذهاب و انتقال جبهه مقاومت ایران به ارتفاعات قراویز در غرب سرپل ذهاب می گردد. نکته جالب و بسیار مهم و عبرت آموز این که در تمام این مدت، درسهای نهج البلاغه شهید جعفری حتی یک روز هم تعطیل نمی شود و در خط مقدم نیز ادامه می یابد تا نشان دهد که وی، با همه جوانی، به راستی پاسدار توأمان جبهه های جنگ و فرهنگ در غرب کشور است.
استاد شهید سید محمدسعید جعفری سرانجام در شامگاه 4 آبان ماه سال 1359، در شب خجسته عید ولایت مرتضی(ع) در خط مقدم جبهه جنگ حق علیه باطل، در ارتفاعات قراویز بر اثر انفجار مین به خاک سعادت می افتد و سحرگاه فردا بر اثر شدت جراحات وارده و در حالت سجده به اجداد طاهرینش- علیهم السلام- ملحق می گردد.
در حالی که با وجود گذشت سال ها و دهه ها از شهادتش، فرمایشات بزرگان همچون حضرت ایت الله خامنه ای- حفظه الله تعالی-(که در سفر اخیر معظمٌ له به کرمانشاه ایراد شد) و نیز کلام به یادگار مانده از علمای منطقه، چونان چهارمین شهید محراب آیت الله اشرفی اصفهانی- یار و یاور شصت ساله خمینی کبیر و امام جمعه عروج کرده کرمانشاه- دلالت بر شخصیت والا و ارزنده آن جوان رعنا که با شهادتش برگ زرینی بر تاریخ این سرزمین افزود می کند.
یادش به خیر، هنرمند ارزنده جهان اسلام و فقیه نستوه، مرحوم آیت الله سید مرتضی نجومی (ره) با خط زیبای خویش بر مزار شهید جعفری (که متاسفانه بعدها این سنگر قبر تعویض شد) چه خوش نگاشت:‌«رحمت خدا بر تو ای کشته میدان جنگ و ای شهید شوق الهی، ای عزیز روزگار، اباصالح، لقد عشت سعیدا و مت سعیدا و ستبعث بعدا حیاً سعیداً»
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.
منبع: نشریه شاهد یاران شماره 84

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط