مترجم: سید احمدرضا قائم مقامی
در کتاب های پهلوی از سه نوع فهرست برای اجزای وجود آدمی می توان سخن گفت:
1)مباحثی درباره ی سرشت بشر که یا مانند مباحث کتاب اوستا موردی است یا نظام مند است.
2)فهرست هایی که معمولاً در نظمی سلسله مراتبی انتقال فعالیت انسان را از صورتی درونی به صورتی آشکار و عینی برمی شمرند.
3)فهرست هایی که کیفیات روحی را برمی شمرند و آن ها را به دو مقوله ی نیک و بد تقسیم می کنند. اگرچه تمایزات ثنوی در فهرست نوع دوم هم هست، تنها در این نوع است که مصطلحات مندرج در فهرست قوای خنثای نفس نیستند، بلکه کیفیاتی اند با اوصاف اخلاقی. این گروه سوم را همچنین می توان به دو یا سه مقوله ی مجزا تقسیم کرد که بعد از این چند کلمه درباره ی آن خواهیم گفت.
عجالتاً بحث ما بر سر دو مقوله ی نخست است. گروه سوم به موضوع دیگری تعلق دارد؛ یعنی تلاش زردشتیان برای نظام بخشیدن به اصول اخلاقیشان.(1)
فهرست های گروه اول، آن ها که موضوعشان اجزای وجود آدمی است، معمولاً به دو مقوله از مفاهیم می پردازند که در خود متون هم همیشه نمی توان تمایزی دقیق بین آن ها یافت. این دو عبارتند از: [1]اجزای روان (یعنی نفس) یا قوای اصلی آدمی. این اجزا مشتمل است بر مفاهیمی چون جان و روان و فروهر و جز این ها. [2]کار (یا وظیفه یا فنکسیون؛ کذا .م.) فرد، نظیر خرد و هوش و ویر و کامگ و جز این ها. یعنی قوایی که بر فعالیت های خاص آدمی ناظرند.
منظم ترین این مباحث را در صد در بندهشن می توان یافت، متنی زردشتی به فارسی:
اندر دین مازدیسنان آن گوید که اندر مردم پنج چیز مینو هست، یکی را جان خوانند، یکی را روان، یکی اخو نام و یکی را بوی نام و یکی را فروهر و این هر یکی را ایزد تعالی در تن مردم به کاری بگماشته است و چیزی نگاه می دارند. بوی را در تن کار آن است که عقل و فهم و خرد و هوش [و] حفظ، هر یکی به جای خوی نگاه دارد... فروهر را کار آن است که طعامی و چیزی که خورنده را نصیب خویش دهد [کذا] و هر چه ثقیل و ثقله است بیرون اندازد و هضم کند و روان را کار آن است که از بدی ها نگاه دارد، در وقت سخن گفتن را [کذا] می فرماید که فلان چیز گوی، فلان چیز مگوی و چیزها اندیشد... و جان را کار آن است که تن می دارد و ذوق و تمیس [کذا] (2) و وخش و پایندگی و جنبیدن... و اَخو را کار آن است که همیشه تن را و روان را و دیگر همگنان [کذا] را نصیحت می کند که نیکی کنید و بدی مکنید و... (صد در بندهشن، 98).
این فهرست تصوری بالنسبه روشن از مباحث یک نحله ی فکری درباره ی سرشت آدمی به دست می دهد. واضح است که تنسیق مطالب متأخر است و می توان احتمال داد که مباحث پیشینیان درباره ی این مسئله متفاوت بوده است. اما آنچه در بادی نظر ممکن است سبب شگفتی شود این است که به فروهر کار هضم و شبیه به آن را نسبت داده اند و البته در کتاب سوم دینکرد می توان تأییدی بر این معنا یافت که آن هم ممکن است از سنتی قدیمی تر خبر دهد.
فصلی از کتاب سوم دینکرد (فصل 123) نمونه ای است مفصل از متون کلامی پهلوی درباره ی اجزای وجود آدمی.(3) بعضی نکات اصلی آن فصل را می توان چنین خلاصه کرد. «روان» برترین مینویان در گیتی است، زیرا اوست که نگاهدارنده ی تن است و تدبیر کار او می کند. مرتبه ی بالاتر حضور مینو (یعنی آنچه به عالم غیب تعلق دارد) در گیتی حضور «هستی اصلی» در روان (به پهلوی axw) است. از متن می توان چنین دریافت که همچنان که روان به نسبت با تن مادی، مینوست (یعنی روحانی است)، اَخو هم مینوی روان است.(4) هر یک از مینویان در درون تن وظیفه ای خاص خود دارند. جان به تن حیات می بخشد، بوی به او بینایی می دهد و روان (5) بر آن حکم می راند. روان قوای بسیاردارد، از آن میان هوش و ویر و خرد و وخش. اوصافی که به وخش (روح) نسبت داده اند حاکی از این است که وخش هستی مستقل نیست، بلکه پیوسته یا مندرج در هستی دیگری است. در عین حال «نیرویی است در روان». کار وخش مبتنی بر تمیز خرد است. وخش همچون فروشی تحت حکم روان است. بوی پُر است از وخش و همراهی این دو است که تن را بینایی می بخشد. تمایز این دو قوه، یعنی وخش و بوی ظاهراً چندان آسان نیست.
قول نویسنده ی صد در بندهشن (فصل 98) با این گفته ی فصل صدو بیست و سوم کتاب سوم دینکرد تأیید می شود که فروشی بسیار به «طبیعت» (cihr) نزدیک است، حال آن که «وخش» به خرد پیوسته است و «روان» به اراده (= کام). فروشی به تن حیات می بخشد. دارمستتر این وظیفه ی فروشی را سرنخی برای به دست آوردن اشتقاق درست کلمه می داند، یعنی fra-var که در معنا با لغت - parvar در فارسی میانه (پروردن فارسی) یکسان است.(6) اما این که فروشی پرورنده است نباید ربطی به اشتقاق لفظ داشته باشد، بلکه در واقع باید بر همان نوع اشتقاق عامیانه ای مبتنی باشد که دارمستتر هم پیشنهاد کرده (در واقع اشتقاق دارمستتر از مقوله ی اشتقاقات عامیانه است).(7) واضعان چنین اشتقاق هایی لزوماً آن ها را درست و دقیق نمی دانسته اند؛ این اشتقاق ها بخشی از فن تفسیر متون بوده که به کمک آن علمای زردشتی متن را به سمت و سویی که خود می خواسته اند می کشانده اند. این فن را می توان با بازی های اشتقاقی یهودیان در مدراش و هندیان در نوشته های نظریشان (در همان عهد اوپانیشادها) مقایسه کرد، که البته در این نوشته های هندی بسیار شایع است. باید توجه داشت که این تصور از وظیفه ی فروشی چندان هم بی اساس نیست. در فروردین یشت فروشی ها فقط جنگاورانی نیرومند نیستند؛ بلکه با رفاه مادی و حاصلخیری جهان هم مربوطند.
اما بعضی متون دیگر فروشی را نه پرورنده ی تن که آن جزء از وجود آدمی می دانند که در برابر هرمزد می ایستد و ظاهراً این قول باید به نحله ی فکری دیگری از زردشتیان تعلق داشته باشد. این معنا را می توان در فصل سی و چهارم بندهشن یافت.(8) لزوماً هیچ تناقضی میان این دو قول که فروشی در محضر هرمزد ایستاده یا پرورنده ی تن است وجود ندارد. اما این معنا را که در هر یک از این دو متن تنها از یک خصوصیت فروشی نام رفته، ظاهراً می توان بر تفاوت میان نحله ها حمل کرد.
پینوشتها:
1.قس بحث من درباره ی بعضی جوانب این فهرست ها در شاکد، 1987 الف.
2.من حدس می زنم که ضبط درست تمیز باشد. (مصحح کتاب، لمی را مرجح می داند. م.).
3.رجوع شود به ضمیمه ی هـ. در آن جا قسمت های مربوط از فصل مزبور آوانویسی و ترجمه شده است.
4.برای فهم نسبی بودن مفاهیم مینوگ و گیتیگ مخصوصاً وضع هرمزد را نسبت به دیگرمینویان (= روحانیان) بسنجید؛ یعنی هرمزد در مینوی بودن (= روحانیت) بالاتر از دیگر مینویان است و به عبارت دیگر مینوی همه ی آن هاست.
5.از روان در همه ی این عبارات نفس مقصود است. م.
6.دارمستتر 93/ 1892، ج 502:2.
7.همین اشتقاق در دینکرد سوم 4:218 آمده است. چنان که بعداً خواهیم دید بعضی ترجمه ها و استنباطات من متفاوت از ترجمه ی بیلی و دُمناش است. اشتقاق مدراشی دیگری هم از لفظ فروشی هست که بنابر آن لفظ مشتق fravaxs به معنای «رشد» است؛ قس بیلی، 107:1943 و بعد.
8.قس بیلی، 92:1943 .
/ج