اصطلاحات انسان شناسی در متون پهلوی

عبارتی مشهور در آثار پهلوی هست که به صورت های مختلف آمده و در ضمن آن قوای ذهن آدمی را برمی شمرند. در هر یک از این قوا ایزدی یا دیوی ساکن است. حضور این موجود روحانی نشانه ای است از میل نیک و بدی که در
دوشنبه، 15 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصطلاحات انسان شناسی در متون پهلوی
اصطلاحات انسان شناسی در متون پهلوی

 

نویسنده: شائول شاکد
مترجم: سید احمدرضا قائم مقامی




1.وارُم(warom) (1)

عبارتی مشهور در آثار پهلوی هست که به صورت های مختلف آمده و در ضمن آن قوای ذهن آدمی را برمی شمرند. در هر یک از این قوا ایزدی یا دیوی ساکن است. حضور این موجود روحانی نشانه ای است از میل نیک و بدی که در درون فرد است و در عین حال در اندیشه و کردار او هم مؤثر است. این رابطه ی مبهم میان آدمی و گوهرهای روحانی ساکن در او که در ضمن آن آدمی هم فاعل است و هم مُنفعل، رنگ و بوی خاص به آثار پهلوی بخشیده است. آدمی را با موجودات روحانی بسیار یکسان دانسته اند. گفته اند که این موجودات در آدمی ساکن می شوند و کار و زندگی او شاهدی از حضور این موجودات در اوست. در عین حال روان او ایزدی است که باید پرستیده شود. بسیاری از عبارات آثار پهلوی مردم را به انجام کارهایی «برای روان» سفارش کرده اند؛ اصطلاحی که بر دینداری و تقوا و انجام اعمال خیر دلالت می کند.(2)
عبارت مورد بحث این است:
در ذهن (axw) یاد (warom) است. بهمن در آن گاه دارد و اکومن راه. در یاد اراده (خواست kamag) است. سروش در آن گاه دارد و خشم راه. در اراده اندیشه (menisn) است. سپندارمذ در آن گاه دارد و ترومد راه. در اندیشه گفتار است، خرد در آن گاه دارد و حرص (waran) راه. در گفتار عمل است. دین در آن گاه دارد و خودخواهی (xwad-dosagigh) راه.(3)
وارُم را در این جا بیش تر از آن رو به «یاد» ترجمه کردیم که با ورم (warm؛ برم و بر فارسی) یعنی «حافظه» هم ریشه است.(4) این یکی از وظایف ذهن انسان است که باعث بعضی فعالیت ها هم می شود. در مرتبه ای فروتر از او «اراده» است و به دنبال اراده، سه گانه ی اندیشه و گفتار و کردار. این کارکرد ذهن را که چنان که پیداست پیش از «اراده» و پیش از تقسیم شدن فعالیت انسان به سه شاخه ی اندیشه و گفتار و کردار قرار می گیرد. ظاهراً بهتر است به «تأمل» ترجمه کرد، نه به «یادآوری».
اصلاح وارُم در جاهای دیگر همراه با اَخو هم آمده است و ظاهراً این دو با هم یک جفت را می سازند:
Um nigezid o axw +ud (5) warom ku hame zindag drahnay
Xwastar ud pattog bawem pad xwesenidan I han rah ud pand I pades o han I pahlom axwan I hamag xwahrih garodman madan sayed,
و من به ذهن و وارُم خود ‌آموختم که تا زنده ام پیوسته خواستار راه و طریقی باشم که به واسطه ی آن بتوان به بهترین هستی که همه آسانی است یعنی گرزمان، رسید.(6)
لفظ وارُم در متون پهلوی زیاد نمی آید، ولی لااقل یک بار با لفظ menisn همراه آمده است، به همان صورتی که با لفظ اَخو آمده است:
gyage paydag ku ataxs edon arzomand I ohrmazs tan I mardoman [ud] han I ataxs tan ud jan az warom ud menisn I xwes be brihenid.
در جایی (از اوستا) آمده است که آتش چنان ارجمند است که هرمزد تن مردمان و تن و جان آتش از وارُم و اندیشه ی خود خلق کرد.(7)
در این جا هر دو قوه را به خود هرمزد نسبت داده اند، گرچه معلوم است که این دو از اجزای وجود آدمی هم هستند.
متن نخست نشان می دهد که وارُم نشستگاه خاص بهمن، اندیشه ی نیک، است. این معنا در متن دیگری هم تأیید می شود:
Wahman ander sud o warom I zardust gumext ,zardust be xandid ce wahman ast menog ramenidar.
بهمن اندر نشد و با وارُم زردشت آمیخت. زردشت بخندید، چه بهمن سبب آرام روح است.(8)
در عبارت قرینه ی این عبارت (گزیده های زادسپرم، 8: 10) آمده است که اکومن، دیو معارض بهمن، را اهریمن فرستاد و به او امر کرد: «به اندیشه ی زردشت داخل شو تا او را بفریبی.»
Az harw kas ke to wahman pad warom gah gireh eges dwared az warom xesm ud dwared az ud waran [ud] dwared harwisp han I dewan kamag [ud] kunisn warzisnih.
هر که تو ای بهمن به وارُمش جای گیری، از وارُمش خشم و آز و حرص بگریزد و از او دور شود عمل به اراده و مبادرت به فعل دیوان.(9)
وارُم چنان که گذشت هم می تواند مقام دیوان شود و هم بهمن. خشم و حرص را پیش از این دیدیم که ساکنان وارُم توانند شد (10) و بهمن، اندیشه نیک، است که آن ها را بیرون می راند. یک کار منفی که غالباً با وارُم ربط پیدا می کند «کین» (ken) است:
haftom, druj andar warom a-osiha ne waxsenidan ray abag wehan ken ne dastan ud pad a-padidigih I az winah ne estadan.
هفتم این که کینِ (انتقام) نیکان نجوید و بر ناپشیمانی از گناه اصرار نورزد (= توبه کند) تا جاودانه دروج را در وارُم خود نپرورد.(11)
Ken pad menisn ma dared ud gugared ken andar warom I xwes.
کین در اندیشه ی خود مدارید (= نگاه مدارید) و آن را در وارُم خود معدوم کنید. (متون پهلوی 144، کلماتی چند از آذرباد 3 ــ 4).
در این عبارت نیز ظاهراً وارُم مرادف منشن است، و در عبارت زیر ظاهراً نگاهدارنده ی اندیشه ها:
Kas [i] uzwan o gowagih nixwared, (12) han saxwan andar warom dared, bawandag pades nigered ud wened ku kam [i] han nixwarisn uzwan ogowagih az xrad (13) ud abarig weh menog daswarih ayab az waran ud abarig watter menog wiyabangarih.
چون زبان به سخنوری شتاب کند، آن سخن را در وارُم نگاه دارد، نیک در آن بنگرد و ببیند که آن اراده ی زبان به شتاب در سخنوری از دستگاه (= قدرت) خرد دیگر روحانیان نیک است یا از فریبکاری حرص و دیگر ارواح بد.) (دینکرد مدن، 348؛ دینکرد درسدن، 268).
خلاصه این که وارُم قوه ای است ذهنی، فروتر از اَخو که در جنگ میان ایزدان و دیوان در درون آدمی دخیل است و یا لااقل از آن تأثیر می پذیرد. چون تمیز آن ازمنشن (اندیشه) آسان نیست، غالباً از فهرست های قوای ذهنی حذف می شود. در اثر متأخر گجستک ابالیش یک چنین فهرست جالبی آمده است:
haftom en pursid ku kustig bastan cim ce [...] mobad guft [...] amah edon gowem ku ceon-man warrawisn pad 2 bunyastih+ aon-man (14) pad han I xwes tan be paydagenid ested. bahr I ohrmazdih ast rosnih ud garodman. pad hangosidag edon harw ce azabar nemag I tan ceon wenisn ud + asnawisn (15) ud hanboyisn gyag I xrad ud jan ud axw ud menisn ud hus ud wir ud asn-xrad ud gososrud-xrad gyag I yazdan. ka mardom azabar nemag pad hangosidag I wahist+ darend +bunyast +ray cimih ast.(16).
هفتم چنین پرسید که سبب کُستی بستن چیست؟... موبد گفت: ... ما چنین گوییم که چون ما به دو اصل ایمان داریم، پس این معنا در تن ما نیز معلوم است. بهر هرمزدی نور و گرزمان است. هرچه در نیمه ی بالایی تن است چون بینش و شنوش و بویش (= سمع و بصر و شم) و جای خرد و جان و اَخو اندیشه و هوش و ویر و آسن خرد (= عقل مادرزاد) و گوشسرود خرد (= عقل مکتسب) در مقام قیاس جای ایزدان و امشاسپندان است. چون مردم نیمه ی بالایی را در مقام قیاس بهشت پندارند، این اصل را سبب معلوم می شود.
ادامه ی متن درباره ی نیمه ی زیرین تن و شباهت آن با چیزهای اهریمنی و دیوی است. کُستی بنا بر متن رمز جدایی این دو ساحت است. فهرست قوای ذهن در متن دو بخش است. بخش نخست حواس را برمی شمرد که طبق متن «جای خرد» است و بخش دوم فهرستی است از قوای باطنی نفس که متن آن را «جای ایزدان و امشاسپندان» می گوید.(17) چون متن اصلی مغلوط است و حاوی شرح و توضیحات متأخر موضوعات قدیم تر. نباید اهمیت چندانی برای آن قائل شد و نتایج گسترده از آن گرفت.

2.ویر (wir)

ویر همراه با خرد از قوای نفس است. مثلاً در فصل نخست شکندگمانیک وزار (فقره ی 8) که از شش «ابزار» سخن می رود، ذکر این دو هم هست. در دینکرد سوم، فصل شصتم، شرحی منظم از قوای آدمی آمده است:
از آفرینش روحانی و مادی (afurisn ud dahisn) دادار، جان هر فرد سرور تن اوست. برای یاری این دو بوی و فروهر (18) در درون تن آفریده شدند. به واسطه ی نیروی ویر او (= جان) جوینده است و یابنده. به واسطه ی قدرت هوش دارنده است و نگهدارنده. به واسطه ی قوه ی خرد بیننده و گزیننده و جنباننده ی دانش.(19)
ترتیب ویر و هوش و خرد در متون دیگر هم آمده است: مثلاً در دینکرد ششم، 2، 56 و 64. در گزیده های زادسپرم، 36:30 ذکر این سه دو بار آمده است با همان وظایف اصلی منسوب به هر یک از آن ها. در گزیده ها همه ذیل عنوان «دانشی» (danisnig)، یعنی «آنچه به دانش مربوط است»، آمده اند.
همین ترتیب در دادستان دینی (فصل دوم، 13) هم آمده است. بهتر است کل متن را نقل کنیم، چون تاکنون آن را به درستی ترجمه نکرده اند:
Ce ka +xwabaran spur-tom purr-abdiha passaxt dahisn I xwaday +a-s a-junbusn sti pad abar-rasisnih I jumb +zaman menog I jumbisnig, a-wenisnig menog a-gumezisn o wenafdag+ sti (20) ud wenisnig nimunag, menog-waxsag ruwan andar getig –rawisnig tan newag xwaday kard, u-s + jan (21) I ziwenag ud frawahr I +darag (22)ud wir I ayabag ud hus I payag ud xrad wizenag ud cihr I xwad bizisk ud zor I rayenag ud casm az didan ud gos az asnudan ud wenig az huboyihidan, ud dahan az mezag danistan ud +kurb (23) az +pahrmayisn (24) humadardan ud dil az menidan ud uzwan az guftan ud dast az warzidan ud pay az raftan. ed ke jan fraxwenidan, +ed [ke] +waxsisnan pustan, ed ke tan paywastan, ed ke friyadag darisn rawag eayenidan xwes-karih, hamist o tan-abzaran jan-karigiha wirayihed pad fraron dadih, humat ud huxt ud huwarst, ud padasn han I rosngar ud hameyig newag-rawisnih niwegenid ud pdyrast. han frezbanig abar windadar mardoman rast bawandagih I xwes drust wimand dawtan, abardom xwadayih I sadar ne framustan, pad rawag-garih i-s kam o awe wisp weh –dost I abezag stayidar ud abezag spasdar budan.(25).
چون هنگامی که کامل ترین نیکان، آفرینش خدای را به شگفت ترین صورت ساخت، هستی بی حرکت را با رسیدن حرکت زمان، مینوی (= وجود روحانی) متحرک کرد؛ مینوی ناپیدای نیامیخته را به هستی پدیدار و نمونه ای پیدا بدل کرد و روان روحانی را در تن مادی خدای کرد (26) و جان زندگی بخش و فروهر نگاهدار و ویر یابنده و هوش پاینده (= حافظ) و خرد صاحب تمیز و طبع را که خود طبیب است و زور نظم بخشنده را آشکار کرد (27) و پیراست. و (آشکار کرد و پیراست) چشم را (که برگرفته است [؟] از (وظیفه ی) دیدن و گوش را از شنیدن و بینی را از بوییدن و دهان را از دانستن مزه ها و تن را از لمس و دل را از اندیشیدن و زبان را از گفتن و دست را از ورزیدن و پای را از رفتن. و (آشکار کرد و پیراست) آن چیز را که کارش حمایت از رشد موجودات است و آن چیز را که کارش رواج دادن یاری کردن است. این ها همراه با نیروهای تن نظم داده شده اند تا کار جان را از طریق قانون نیک اندیشه ی نیک و گفتار نیک و کردار نیک حمایت کنند. و او آشکار کرد و پیراست پاداش روشنگری را که همه نیکی است. فرض است بر مردمانی که (راستی) را می یابند، حدّ درست کمال درست خود را بدانند و خدایی دادار را که برترین است فراموش نکنند و در برابر هر کس از دوستان نیک برای رواج اراده ی دادار پر از ستایش و سپاس (دادار) باشند.(28)
متن از سه جزء اصلی تشکیل شده است، یعنی وصف انتقال آدمی از وضع روحانی به مادی، بخشیدن قوای مختلف به آدمی و وظایف او بر روی زمین. فهرست قوای او چنین است: جان و فروهر و ویر و هوش و خرد و چهر (= طبع) و زور. این فهرست هفت جزئی ظاهراً مرکب از سه گروه است؛ یعنی مصطلحاتی که بر اجزای روحانی وجود او دلالت می کنند، جان و فروهر؛ مصطلحاتی برای قوای فکری او، ویر و هوش و خرد، و مصطلحاتی که ظاهراً با سرشت مادی او مربوطند، چهر و زور. جزء میانی فهرست همان سه گانه ی ویر و هوش و خرد است. رابطه ی این سه را می توان چنین خلاصه کرد: ویر یابنده است، یعنی قوه ی شعور و ادراک عقلی؛ هوش حافظ است، یعنی حافظه و خرد تمیز می دهد، یعنی که اطلاعاتی را که ویر جمع و هوش حفظ می کند، او تحلیل و فهم می کند. دینکرد ششم (217) نشان می دهد که ویر در کار یادگیری سهم عمده دارد. در دینکرد ششم (DLa) آمده است که ویر و هوش را آدمی همراه با تن و شکل و شمایل ظاهر به ارث می برد (یعنی به خوی و گوهر و کنش آدمی کم تر بستگی دارد).

پی‌نوشت‌ها:

1.این یادداشت ها ادامه ی آن چیزی است که پیش تر وعده اش را داده بودیم (در شاکد، 1974 الف).
2.قس شاکد، 1990 الف.
3.دینکرد ششم، Ib؛ قس شاکد، 1979 :2 و بعد.
4.قس بیلی، 511:1934 و بعد 103:1943همراه با یادداشت 1. بیلی آن را با ریشه ی var (گزیدن) مربوط می داند، اما از آن جا که «حافظه» معنای اصلی لفظ است، بعید نیست که بتوان کلمه را با ریشه ی var به معنای پوشاندن مربوط دانست که احتمالاً باریشه ی ــ var به معنای «پر کردن» و همچنین ــ var به معنای «باردار کردن»، هر سه یک ریشه باشند. وَرِ جمکرد هم به احتمال زیاد از همین ریشه است. لفظ پهلوی warm (بَرم فارسی) به معنای آب انبار هم در شایست نشایست (2: 21 ــ 22) ظاهراً با همین ریشه مربوط است. بیلی (1970: 22 و بعد) همچنین به وجود ریشه ی ــ var به معنای «تأیید کردن» اشاره می کند. البته می توان پرسید آیا این ریشه مستقل از ریشه ی ــ var به معنای «تأیید کردن» اشاره می کند. البته می توان پرسید آیا این ریشه مستقل از ریشه ی ــ var به معنای گزیدن است؟ زیرا این ریشه که بر ایمان (گرویدن) دلالت می کند ظاهراً به همان حوزه ی معنایی تعلق دارد. مباحث دیگر درباره ی این لغت در این آثار آمده است : پالیارو، 1929: 64 و بعد و هرتسفلد، 1938: 347 ــ 349.
5.نسخه ها y؛ زینر (1954: 199) چنین خوانده است: ox I warom و به «ذهن واقعی من» ترجمه کرده که بعید است درست باشد.
6.زند خرده اوستا، 8:259 و بعد؛ قس زینر (1954: 199 و 217) که ترجمه و قرائتش در بعضی موارد متفاوت از چیزی است که در این جا آمد. نسخه ی پازند متن در متون پازند (272: 16 و بعد) آمده است.
7.روایت پهلوی، 58، عبارت مشابه ولی کوتاه تری هم در روایات فارسی، ص. 135: 7 آمده است.
8.گزیده های زادسپرم (8: 14 ــ 15. (ظاهراً می شود menog I ramenidar خواند: «چه بهمن مینوی شادی و آرام است.» چنین است در ترجمه ی آموزگار و تفضیلی. م.).
9.زنده خرده اوستا 11:224 و بعد؛ ترجمه ی دهابهار، 417، یادداشت 13.
10.نیزقس روایت پهلوی 16:56. در آن جا آمده که اهریمن به خشم توصیه می کند که در وارُم جای گزیند.
11.متون پهلوی 130؛ عبارت بعدی (متون پهلوی، 131) عکس این مطلب است. (به جای a-osiha ظاهراً می شود ahosiha خواند و «به غفلت» ترجمه کرد. در فقره ی بعد هم به جای gugared ظاهراً باید guganed خواند. م.).
12.درباره ی این لغت رجوع شود به هنینگ، 105:1939، یادداشت 3.
13.درباره ی قرائت لفظ به xrad رجوع شود به شاکد، 229:1979 (یادداشت 1 ب: 7).
14.نسخه ها eZLWNtm'n/Aptm'n.
15.نسخه ها تقریباً ysnwpsn'.
16.گجستک ابالیش، مصحِّح بارتلمی، 27 و بعد و مصحِّح چاچا، 23و بعد (مترجم در دو سه مورد ترجمه ی شاکد را که نادرست می نمود تغییر داد. م.).
17.مطابق تلقی شاکد از متن. مترجم متن ترجمه را تغییر داد. م.
18.باید boy ud frawas خواند؛ درباره ی همراهی مصطلحات (روان) و جان و بوی و فروهر (= فِروَش) مثلاً در دینکرد سوم، 218 قیاس کنید با بیلی، 98:1943 و بعد و دُمناش، 75:1945 و یا در گزیده های زادسپرم 29 ــ 30، قس بیلی، 104:1943 و 209 و بعد.
19.دینکرد مدن 48: 12ــ17؛ دینکرد درسدن، 35. قس بیلی، 1943 :102؛ دُمناش، 197:1968، یادداشت 13. ترجمه ی ما اندکی متفاوت است.
20.نسخه ها st'y.
21.نسخه ها x.'
22.نسخه ها YXSN'K که می توان آن را jahenag (؟) هم خواند.
23.نسخه ها 'glp.
24.نسخه ها 'ptl'm'sn'n.
25.کانگا (129:1964) و بعد و 134 و بعد) متن را آوانویسی و ترجمه کرده است.
26.قس شاکد، 63:1971 و 87 و بعد.
27.niwegenid ظاهراً فعل جعلی است از g) niwe).
28.متن دشوار است و دشواری آن ناشی از ضعف تألیف. مترجم ترجمه ی شاکد را نقل کرد، ولی ترجمه ی او شاید در بعضی موارد درست نباشد. نیز ظاهراً فعل «آشکار کرد و پیراست» که در سطرهای پایانی آمده، گویا چنان که شاکد می پندارد به کلّ جملات برنمی گردد. گاه بی آن که متذکر شویم، چیزهایی را تغیر دادیم. اکنون به چند نکته ی دیگر هم اشاره می کنیم.
الف:az در... casm az didan معنایی شبیه «از برای» باید داشته باشد و نه which serives چنان که شاکد می پندارد، با این حال نمونه ی دیگری از این استعمال حرف az به نظر مترجم نرسیده است.
ب:rawisnih ــ در پهلوی گاه به کلمه معنای حاصل مصدر می دهد، مثلاً newag-rawisnih یعنی «نیکی» و rawisnig هم صفت نسبی می سازد.
ج: در میانه ی متن ظاهراً می گوید همه ی این ها را دادار در تن و جان آدمی تعبیه کرده تا نیک بیندیشد و نیک بگوید و نیک بورزد (؟).
د: در پایان متن ظاهراً می گوید: بر یابندگان فرض است کمال حقیقی و حد درست خود را حفظ کنند (لفظاً) ... و برای تحقق اراده ی دادار، پیوسته از سر اخلاص ستاینده و سپاسدار آن بهترین دوست (یعنی خداوند) باشند.
با این همه مترجم عجالتاً از فهم بعضی جزئیات عاجز است و نحو عبارت را هم درست نمی فهمد. از این جهت بیم دارد که با ترجمه ی مجدد آن اشتباهی بر اشتباهات شاکد بیفزاید. م.

منبع مقاله: شاکد، شائول؛ (1387)، تحول ثنویت (تنوع آرای دینی در عصر ساسانی)، سیداحمدرضا قائم مقامی، تهران، نشر ماهی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط