رسم عیاری

عیار در لغت عرب، ریشه و اصلی به معنی خود ندارد و در لغات عربی هم به معنی درستی برای این لغت نشده و گویند: عیار کسی است که بسیار بیاید و برود و صاحب ذکاوت نیز باشد و نیز گویند: کسی که بسیار گردش کند و چالاک باشد...
چهارشنبه، 17 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رسم عیاری

   رسم عیاری

 

پژوهشگر : مسعود عباسی بائوده ای




 
عیار در لغت عرب، ریشه و اصلی به معنی خود ندارد و در لغات عربی هم به معنی درستی برای این لغت نشده و گویند: عیار کسی است که بسیار بیاید و برود و صاحب ذکاوت نیز باشد و نیز گویند: کسی که بسیار گردش کند و چالاک باشد...
در قرن دوم و سوم هجری قمری، مردم ایران نخست در نهضت «خوارج» و سپس در جنبش «عیاران» در برابر دشمنان ایستادگی نشان دادند. در آن عصر مردم، خصوصا جوانان و افراد پرجوش و خروش، دنبال مسلک و مرامی می گشتند که همه جنبه های ملیت و وطن پرستی آنان را در بر داشته باشد. رسم عیاری می توانست به آرزوهای آنان تحقق بخشد. در همه شهرهای ایران دسته هایی پدید آمده که بعدا در تاریخ به نام «عیاران» خوانده شدند.
اعضای این گروه و فرقه اغلب جزو طبقات پایین و متوسط مردم بودند که اهل علم، دانش و تحصیل نبودند، اما روحیه همکاری و علا قمندی به خصوصی بین آنها برقرار بود که به پیشرفت کارها کمک بسیار می کرد. رشته هایی که این گروه را به هم می پیوست، محبت، الفت و صداقت بود.
رسم عیاری
این افراد از طبقات «لوطی و مشدی» شهرها بودند و کم کم راهنما و سرپرست مردم در شهرها شدند. جوانان و افراد ورزشکار هر شهر که در میدان ها و مجامع به گوی زنی و بازی و دوندگی و سایر ورزش ها خصوصا در ایام بی کاری زمستان می پرداختند، با این افراد آشنا شدند و چون به اصول کار آنان که راز نگه داری، فتوت و جوان مردی، راستی و پاکی بود پی می بردند، طبعا به شرکت در مجامع آنان رغبت می یافتند. کم کم دامنه این مجامع در شهرها توسعه یافت و چنان شد که گاه گاه سردسته های آنان مورد اعتنای حکام قرار می گرفتند.
در «سیستان» آنها به چستی و چابکی مشهور و معروف بودند و تشکیلات پنهانی ترتیب داده بودند و چون می بایست مخارج جمعیت خود را نیز تامین کنند به راه داری پرداختند، بدین معنی که از کاروان ها برای سلا مت رساندن آنان به مقصد، باج طلب می کردند و از این طریق هزینه های زندگی خود را تامین می کردند و البته اگر کاروانی به آنها باج راه نمی داد، چوب آن را به نحو دیگری می خوردند! به همین جهت است که گاهی عیاران را راهزن هم قلمداد می کردند. به همین دلیل است که «عیار» دو مفهوم جداگانه دارد:
الف) عیار به معنای جوانمرد و صاحب فتوت، چنانچه در این مقاله می خوانید. جوانمردی به معنی راه و روش گروهی است که اساس عقیده آنان این بود که از مردم کارسازی و دستگیری کنند و مهمان نوازی و بخشندگی داشته باشند و از ناتوانان و نیازمندان دستگیری و به آیین کرم و نما رفتار کنند.
ب) یکی به معنای دزد و راهزن و آدمکش و تروریست. سعدی می گوید: «هیچ عیار نباشد که به زندان نرود...»
حافظ گفته است:
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد
زان طره پرپیچ و خم سهل است اگر ببینم هستم
از بند و زنجیرش چه غم هرکس که عیاری کند
در شهرهای بزرگ اسلا می دسته های کوچک و کم اهمیت تری نیز دور هم جمع شدند و خود را « فتیان» می نامیدند و هدف این دسته ها ظاهرا ایجاد یک نوع تساوی و عدالت با زور بدون رعایت نظم و ترتیب مملکت بود. روی همین اصل، با مخالفت افکار عامه که تحت تاثیر علمای مذهبی بود، واقع شدند و به لقب «عیارون» (در فارسی عیاران) که به معنی راهزنان می باشد ملقب گردیدند.

ریشه عیار

مرحوم ملک الشعرای بهار، ضمن حواشی جامعی که بر « منتخب جوامع الحکایات » نوشته درباره واژه « عیار» می نویسد:
« عیار در لغت عرب، ریشه و اصلی به معنی خود ندارد و در لغات عربی هم به معنی درستی برای این لغت نشده و گویند: عیار کسی است که بسیار بیاید و برود و صاحب ذکاوت نیز باشد و نیز گویند: کسی که بسیار گردش کند و چالا ک باشد... و ازنبودن این معنا و نبودن اصل و ریشه حقیقی از این لغت زبان عرب، چنین به نظر می رسد که این لفظ معرب و از فارسی ماخوذ است و اصل آن کلمه «اییار» پهلوی باشد به معنی «یار» که عربی آن رفیق است و اصل این لغت در پهلوی قدیم «ادی وار» بوده است بعدها «ای وار» و «ابیار» و در زبان دری «یار» شده است... و شاید ریشه اتصال عیاران به دوره ساسانی و شاید بیشتر از آن عهد می کشیده است و آنان یک دیگر را «یار» می خوانده اند.
بیهقی، در تاریخ بیهقی می نویسد: غلا مان مسعود که در حرب دندانقان گریخته و به سلجوقیان پیوسته بودند، درحین جنگ آمده و یار یار می گفتند. این قول خود موید این معنی است که غلا مان و بیشتر لشکریان آن عهد در ردیف عیاران بودند.

تشکیلات عیاران

تشکیلات عیاران در شهرهای مختلف ریشه داشت و ظهور آن براساس نارضایتی عمومی و بیداد حکام به وجود آمد. اینان از این وضع فرصت جسته و برای خود تشکیلا تی ساختند.
هر ۱۰ تن عیار یک سرپرست داشت که « عریف» نامیده می شد و هر ۱۰ تن عریف یک « نقیب» داشت و هر ۱۰ نقیب یک «قائده» (سرهنگ) و هر ۱۰ قائد یک «امیر». افراد این سازمان پارچه ای سرخ یا زرد رنگ بر گردن خود داشتند و کمندی در دست و در هر پیشامدی مردانه می جنگیدند.

بنای کاری عیاران

بنای کار«عیاران» بر جوانمردی بود. در شهرها شب روی و شب گردی می کردند و گریز از بامی به بامی برای فرار از چنگ محتسب (نگهبانان شهر) و عسس و شرطه و مامورین دولتی بود. کارشان تهدید ثروتمندان و متنفذین و حکام بود و کمند انداختن و خنجربازی و از برج و باروها بالا رفتن یا زیر پل ها خفتن و از نقیب ها گذشتن و بسیار اوقات تحمل این خطرات و مصایب برای انجام کار مردم بی نوا یا دفع ظلم از مظلوم بود. بسیار چست و چالاک بودند و فواصل بین شهرها و ده ها را از راه های غیرمعمول و ناشناس از بیابان و کوه ها و دره های صعب العبور با شتاب و بدون بیم طی می کردند و ماموریت خود را به نحو احسن به انجام می رساندند.

شعار عیاران

شعار عیاران این بود: «من مردی ناداشت (فقیر) عیار پیشه ام، اگرنانی یابم بخورم و اگر نه می گردم و خدمت عیاران و جوانمردان می کنم و کاری اگر می کنم، آن برای نام می کنم نه از برای نان و این کار که می کنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد.»

شرایط ورود و تحلیف عیاران

داخل شدن در مجامع عیاران شرایط اخلا قی خاصی داشت، هر تازه واردی می بایست از سر صدق با الفاظی بسیار موثر مراسم تحلیف به جای آورد و بگوید: «سوگند به یزدان دادار کردگار، و به نور و نار و مهر، و به نان و نمک مردان و نصیحت جوانمردان و...» و سوگند خورنده به قید ستم تعهد می کرد که: «غدر نکند و خیانت نیندیشد.» و این الفاظ را نه به زبان بلکه به دل می گفتند و اگر در دوستی جوانمردان کاری بود که بر باد شوند، روا می داشتند و اندیشه نمی داشتند و روی همین احترام به سوگند بود که اگر کسی سوگند خود را می شکست، او را به فجیع ترین وضع می کشتند.

مفاد مرام نامه عیاران

مفاد اصلی مرام نامه و شیوه عیاران بدین قرار بود: «عیاران و سپاهیان را به قدر حال خود مروتی باشد و مردمی ایشان را نام جوانمردی نهادند و اصل جوانمردی بر ۳ چیز است: یکی آن که چه بگویی، بکنی، دوم آن که راستی در قول و فعل نگاه داری; سیم آن که شکیب را کاربندی.

حق نان و نمک عجیب

اصل دیگر مرام عیاران، آن بود که: «بر آن سفره که نان و نمک خورده باشد، بد نکند.»
در این باب، باید گفت که این ماده نیز از مفاد اصلی مرام عیاران بود. نان و نمک خوردن و تلا قی آن کردن آن قدر در میان عیاران محترم و ارزشمند شمرده می شد که در باب آن داستان های فراوان نقل شده است.
عجیب آن است که هنوز دزدان و راهزنان نواحی جنوب، وقتی قافله ای را زدند و شانه اهل قافله را بستند و اثاثیه آن را آن چه سبک وزن و سنگین قیمت است جدا کردند، باز حاضر نیستند از نان و غذایی که همراه قافله بوده است، لقمه ای بخورند، مگر آن که گرسنه باشند و این برای این است که نمک گیر قافله نشوند و اگر احیانا یکی از این راهزنان اشتباها لقمه ای نان با غذای نمک دار از اهل قافله خورد، اثاثیه را بازپس می دهند. نان و نمک خوردن امروز در میان ایلا ت و عشایر کشورمان در حکم هم قسم شدن و عهد بستن به خیانت نکردن است و این همان رسم «عیاران» است که از قرن ها پیش باقی مانده است.

یتیم خانه

محلی که عیاران در آن بیتوته می کردند یا برنامه های خود را تنظیم می نمودند «یتیم خانه» نامیده می شد. بسیار احتمال دارد که این نام به این مناسبت انتخاب شده است که این جوانان پس از ورود در جرگه عیاران باید از این پس خود را اداره کنند و نه پدر و نه مادر و هیچ کس در زندگانی آنان تاثیر نخواهد داشت، گویی از نو زاده شده و یتیم مانده اند.

آسایش خویش و بلای خلق روا نیست

اصل دیگر مرام عیاران این بود: «در جوانمردی روا نیست که قومی در بلا ها رها کنیم و خود بیرون رویم».
اصول تربیتی آنان چنین بود، چون در خود اراده و قدرت خلا قه به حد کمال یافته بودند ناجوانمردی می دانستند که کار خلا فی انجام دهند وگناه آن را به گردن دیگری بیندازند.
اگر کسی به اینان پناه می آورد، هرگز آن گناه آورنده را تسلیم دشمن نمی کردند. رازداری شعار اصلی آنان بود. البته یکی از اصول مهم جوانمردی راستگویی و درستی بود ولی پناه دادن مخلوق از آن هم بیشتر اهمیت داشت. آنان معتقدند که هر کس «هم چنان که راست گوید، راست شنود» و برای این که این اصل با اصل دیگر که یاری بیچارگان باشد تعارضی نداشته باشد، گاه آنان رفتاری داشتند که واقعا قابل توجه است.

القاب متفاوت

اینان نام های خاص بر خود می نهادند که هم جنبه رمز و معما داشت و هم حکایت از روحیه سرکش و تند آنان می کرد و گاه نماینده وضع جسمی و اخلا قی و روح آنان بود. از آن جمله است: «شغال پیلا زور» و «سمک عیار» و «شهمرد عیار» و «شیرزاد عیار» و «شروین عیار» و «شاهوی عیار» و «تیز دندان عیار» و «سپندان عیار» و «آهوگیر عیار» و «زیرک عیار» و امثال آن احتمال بر این است که لقب «حامد سرناوک» یار وفادار یعقوب که شاید به علت آن که مثلا سر او به شکل ناوک (خنجر) تیز بوده است. بدین نام خوانده شده بود یا «زید سیاه» عیار دمشقی که بچه عیارها به علت سیاهی و براقی و شفافی زیاد او را زید (= کره و مسکه) خوانده بودند از جهت طعنه و کنایه... یا «ابوالعریان» سرهنگ عیاران سیستان که طعنه به بینوایی و لختی او بوده است.
این بود خلا صه ای از مرام و هدف های دسته قوی و متشکلی که تحت عنوان «عیاری» در تمام نقاط ایران و خصوصا سیستان پدید آمده بود تا بدان جا که لفظ سیستانی و عیار و « سنجری و عیار» همه جا مترادف و همراه می آمد.
منبع: http://www.aftabir.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط