نویسنده: سیدرضا طاهری
5. استقلال مکتبی
اسلام، مکتبی غنی و بینیاز از دیگر مکتبها و ایدئولوژیهاست و از آنجا که در همه عرصهها، دیدگاهی متعالی دارد، میتواند انسان مسلمان را در همه عرصهها به استقلال و خودکفایی برساند. از این رهگذر، ما برای رسیدن به حماسه سیاسی و استقلال سیاسی، چارهای جز باور به مکتب خویش و در پی آن، پیروی از این مکتب نداریم. شهید مطهری در این باره مینویسد:در دنیا امروز، علوم و فنون در کشورهایی مختلف به طور مشابه مورد استفاده قرار میگیرد و هیچ ملتی نمیتواند ادعا کند که علم خاصی متعلق به اوست. اما علوم با مکتبها و ایدئولوژیها و راه و رسمهای زندگی تفاوت دارند. اینجاست که ملتها حسابشان را جدا میکنند. با اینکه علوم طبیعی و ریاضی در شوروی و امریکا یکی است، ولی مکتب دوتاست؛ اصول زندگی در امریکا با اصول زندگی در شوروی از زمین تا آسمان متفاوت است. هر ملتی که از خود مکتب داشته باشد و زیر بار مکتبهای بیگانه نرود، این ملت، حق حیات دارد. در گذشته کاری کردند که روشنفکران ما را به سه گروه تقسیم کردند: یک گروه ـ از نظر مکتب ـ میگفتند ما باید مکتب غربیها و کشورهای به اصطلاح آزاد و لیبرالیست را بگیریم؛ گروه دیگر میگفتند ما باید مکتب کمونیسم را ـ که آن هم در واقع غربی است ـ بگیریم؛ بدبختانه گروه سومی هم پیدا شدند که به سمت التقاط پیش رفتند؛ یعنی چیزهایی را از کمونیسم گرفتند، چیزهایی را از اگزیستانسیالیسم گرفتند، چیزهایی هم از کاپیتالیسم و بالاخره چیزهایی هم از مکتب اسلام گرفتند، و آن را به عنوان مکتب اسلام ارائه کردند. این در حالی است که ما نباید تردید کنیم که با گرایش به مکتبهای بیگانه، استقلال مکتبی خودمان را از دست میدهیم، و آنگاه که به استقلال مکتبی نرسیم، محکوم به فنا خواهیم شد. ... ما اگر مکتب مستقل خودمان را ارائه نکنیم، انقلاب ما به نتیجه و ثمر نمیرسد و جذب مکتبهای دیگر میشویم؛ ولو اینکه رژیم را عوض کردیم، اگر به استقلال مکتبی نرسیم، باختهایم. ما باید نشان بدهیم جهانبینی اسلامی، نه با جهانبینی غربی سازگاری دارد و نه با جهانبینی شرقی. (همان: 165 – 167)
6. استقلال اقتصادی
لازمه تحقق استقلال و حماسه سیاسی، «استقلال اقتصادی» است؛ چراکه چه بسا «وابستگیهای اقتصادی» که به تحسین کشورهای پیشرفته از سوی کشورهای نیازمند میانجامد؛ و چه بسا تحسینها که به محبت و دلدادگی به آن کشورها میانجامد؛ و چه بسا محبت و دلدادگیها که به سرسپردگی و تعظیم و وابستگی سیاسی و پذیرش خواستههای نارروای آنها میانجامد. به تعبیر آیتالله جوادی آملی:نیازمندی به بیگانگان و کشورهای غیراسلامی، موجب میشود حاجت و نیازمند ما به دست آنان برطرف شود و این عمل، یعنی رفع حاجت مسلمانان به دست بیگانگان، خود به معنای احسان آنها درباره مسلمانان است و البته احسان نیز به طور طبیعی، سبب جذب دلها و میل قلبی مسلمانان به سوی کسانی که با کمک کردن خویش به آنها احسان کردهاند، میشود. این در حالی است که این کشورهای بیگانه و استعمارگر، به صرف میل قلبی و جذب دلهای مسلمانان اکتفا نمیکنند، بلکه تلاش میکنند خود را اولیای مسلمانان کنند و آنها را به ملکیت خویش و تحت ولایت خویش درآورند و درباره آنها استبداد به خرج دهند. این در حالی است که اسلام هرگز چنین اجازهای به کسی نمیدهد؛ مخصوصاً آنگاه که این ارتباط و مراوده با آنان، به منزله مراوده فقیر و غنی، ارتباط آزاد و بنده و معامله مغلوب و غالب باشد؛ یعنی مسلمانان در موضع ضعف نیز باشند که این امر موجب میشود مسلمانان اخلاق بیگانگان را به خود بگیرند و راه و روش آنها را اتخاذ کنند. حاصل سخن اینکه سیاستِ کریمانه و روح کرامتمند، ابا دارد از اینکه مسلمانان در هیچیک از امور دنیوی به غیر مسلمانان نیازمند باشند. (آیه الله جوادی آملی، 1387. 348 و 385)
«بیگمان، دولتهای فقیر از لحاظ سیاست خارجی نیز به کشورهای خارجی وابستهاند. این دولتها از جنبههای مختلف سیاسی، نظامی و فرهنگی تابع میگردند. علت اصلی این وابستگی گسترده، وابستگی اقتصادی است؛ زیرا تا زمانی که استقلال اقتصادی به دست نیاید، تابعیت سیاسی ادامه مییابد. فقر اقتصادی، تقاضای کافی برای انواع کمکهای خارجی را پدید میآورد؛ کمکهایی که با شرایط مختلف همراه است. وقتی دولتهای فقیر، به همکاری و دنبالهروی کشورهای سلطهجو مجبور میشوند، ثروتمندان داخلی نیز همین رفتار را با شرکای خارجی خود در پیش میگیرند. در نتیجه، ملیگرایی در حوزههای مختلف جامعه به سستی میگراید. وابستگی، کشورهای جهان سوم را در برابر خطر مداخلات نظامی کشورهای قدرتمند، آسیبپذیر میسازد. بارها اتفاق افتاده که دولتهای ثروتمند برای حفظ منافع خود با دخالتهای نظامی، ثبات سیاسی و حاکمیت کشورهای فقیر را از بین بردهاند». (جمعی از نویسندگان، 1380: ج 2: 429)
به تعبیر شهید بهشتی:
سیاست خارجی ما امروز این است که ملت مسلمان ایران باید از هر نظر روی پای خودش بایستد. ملت مسلمان ما نمیتواند متکی به دیگران و بیگانگان باشد؛ باید متکی به خودش باشد. خوب، چگونه میشود این کار را کرد و ما چطور میتوانیم به خودمان متکی باشیم؟ وقتی که از نظر اقتصادی، روی پای خودمان بایستیم. (شهید بهشتی، 1386: 248 و 249)
7. آزادی و حرّیت
آزادگی، صفتی است نفسانی و روحی که هم به دلیل بخشیدن روح قناعت به شخص، او را از وابستگی اقتصادی و احساس نیازمندی به بیگانگان بازمیدارد، و هم به سبب عزتبخشی و کرامتآفرینی برای آدمی، وی را از سرسپردگی و پذیرش زور و ستم در برار دشمنان حفظ میکند. در نتیجه، شخص و جامعه در اثر آزادگی، هم به استغنای اقتصادی میرسد و هم به استغنای سیاسی. چنین شخص و جامعهای، نه هنگام کمبودها و قحطیها دست به سوی دشمنان دراز میکند، و نه هنگام برخورد با دشمن، مرعوب او میشود و در برابر وی سر تسلیم فرود میآورد. شهید مطهری مینویسد:اولین نفخه آزادی و آزادگی اسلام به وسیله کلمه «لا اله الا الله» در کالبد مسلمانان دمیده شد. آزادی از بتها، از طوق بندگی ابوسفیانها و ابوجهلها، از طوق بندگی پول و ثروت، از طوق بندگی هوا و هوس و نفس امّاره به وسیله این جمله باارزش حاصل شد. از اینکه بگذریم، باید ببینیم عوامل اسارت و آزادی در کجاست؟ عوامل اسارت و آزادی را، هم باید در وجود سلبکنندگان آزادی جستوجو کرد و هم در وجود کسانی که حقوق آنها سلب شده است.
اما در وجود کسانی که مایه سلب آزادی دیگران میشوند، دو عامل است که اگر دست به دست یکدیگر دهد، موجب سلب آزادی میشود: یکی سودجویی و دیگری تمرکز قدرت و به عبارت دیگر، خودپرستی و زور. در اسلام با هر دو عامل مبارزه شده است، هم با عامل خودپرستی و هم با تمرکز عامل زور.
اما در وجود کسانی که آزادی را از دسته دادهاند نیز دو عامل هست که هر کدام به تنهایی برای فراهم شدن زمینه سلب آزادی کافی است: یکی بیحسی و تنبلی و لاقیدی و بیتفاوتی و ضعف و زبونی، و دیگر بیخبری و ناآگاهی و بیرشدی. باز چنانکه میدانیم، در اسلام بیتفاوتی به حقوق خود مردود و مطرود است. پیغمبر فرمود: هیچ امتی رنگ تقدس به خود نمیگیرد، مگر آنکه در آن، حق ضعیف از قوی، بدون هیچ دلهرهای گرفته شود. ... گرچه در عصر ما بوی آزادی به مشام مردم جهان رسیده و مردم به ارزش آزادی پی بردهاند، متأسفانه متقابلاً قدرت و توانایی سلبکنندگان آزادی نیز صدچندان شده است؛ اسلحه، تشکیلات وسیع و تبلیغات دامنهدار در اختیار اینهاست، نه آنها و نتیجه این شده که نفاق و دورویی ـ که مهمترین هنر قرن جدید است ـ اضافه شده است.
بشر امروز با نام «اعلامیه حقوق بشر» و تشکیل جمعیتهای طرفدار آن، به نام تبلیغ دین و در ظاهر، تبشیر و در باطن استعمار، و به نام مؤسسات فرهنگی نشر کتاب (نظیر مؤسسه فرانکلین) و به نام مؤسسات بهداشتی مثل بیمارستانهای مسیحی و مؤسسات خیریه و اقتصادی و به نام کمک به دولتهای ضعیف، مقاصد پلید خود را انجام میدهد. آری، طبقه آزادی از کف داده متوجه حقوق و آزادیهای خود شده ...، اما متأسفانه، طبقه آزادیکش از او زودتر از خواب برخاسته و خود را مجهزتر کرده است. (مطهری، 1385: ج 1، 57 ـ 59)
آیتالله نایینی رحمت الله علیه در این باره مینویسد:
سرور مظلومان، امام حسین علیه السلام ، به حکم آزادگیای که داشت، پیروی از حکم یزید بن معاویه را مایه ننگ و خواری دانست و در جواب کسانی که او را به بیعت با یزید دعوت کرده بودند، فرمود: به خدا سوگند! هرگز دستم را مانند شخص خوار و ذلیل به شما نمیدهم و مانند بردگان به نفع شما اقرار نمیکنم. باری، نفس قدسی آن حضرت، از پذیرش ستم ابا نمود و در راه حفظ آزادگی خود و توحید پروردگارش، تمام هستی خود را فدا کرد و این سنت کریمانه آزادگی را برای همه آزادمردان جهان بنا نمود. (نایینی، 1382: 55 و 56)
8. حاکمیت اخلاق در عرصه سیاسی
برخی بر این پندارند که عرصه سیاست، مقولهای جدا از عرصه اخلاق است و در نتیجه، نمیتوان اخلاق را وارد سیاست کرد یا سیاستمدار اخلاقمند بود. این در حالی است که بزرگانی چون امام خمینی رحمت الله علیه عملاً ثابت کردند میتوان سیاستمدار اخلاقمند بود و در عین دخالت در کارهای سیاسی، به ضوابط اخلاقی نیز پایبندی داشت. افزون بر آن، بدیهی است که هر اندازه فضای سیاست، بیشتر به اخلاق آمیخته باشد، از آفتهایی چون تزویر، دروغ، بیگانهپرستی و ... ایمن است.«اخلاق به طور کلی مجموعه آداب و کردار افراد و اجتماعات بشری را که قواعد مشخصی بر افعال آنان حکمفرماست، گویند. اخلاق از پندار و کرداری که بشر باید داشته باشد صحبت میکند، و قوه ادراک عقلی انسان را در پرهیز از کارهای ناروا یاری میکند. قانونهای اخلاقی از همین جا ناشی میشود. ... فضایل اخلاقی هنگامی ارزش خود را آشکار میکنند که عمیقاً درک شده باشند. اخلاق میتواند مبتنی بر لذت، مصلحت شخصی، مصلحت عمومی، عقل و وجدان باشد. از این جهت، در راهگشایی و راهنمایی انسان در گذر از مسیر معیّن به اهداف معین، بسیار مؤثر میباشد. به همین سیاق، اخلاق، جنبه بسیار قوی را در سیاست داراست. اخلاق عملی در افکار ارسطو، زیربنای سیاست وی را تشکیل میداد. او در کتاب اخلاق نیکوماخوس به این جنبهها پرداخته است. ... اخلاق در سیاست نظری و عملی نفوذ فراوان دارد و میتوان از این راه، اخلاق سیاسی دلخواه را در افراد و گروههای اجتماعی بارور ساخت و از آن بهره گرفت.» (جاسمی، 2537: 29 و 30)
«فیلسوفانی چون سقراط و پس از او افلاطون، سیاست را بر پایه اخلاقیات استوار کردند. به نظر سقراط، دانش سیاسی باید مقدم بر هر چیز، مردم را با وظایف اخلاقی خود آشنا سازد و افلاطون نیز در کتاب جمهوریت، بهترین حکومتها را از دیدگاه اخلاقیات وصف میکرد». (ارسطو، 1386: بیست و یک)
9. قناعت و خویشتنداری فرمانرویان و مسئولان
مردم در همه روزگاران، به مسئولان و زمامداران خویش به چشم الگو مینگرند. به همین دلیل، چگونگی رفتار مسئولان، همواره بازتاب فراوانی در مردم به جای میگذارد. برای مثال، اگر جامعهای در شرایط تحریم و محاصره اقتصادی به سر برد، مردم آنگاه میتوانند این اوضاع ناگوار را به درستی تحمل کنند، که بار سنگین آن را بر دوش مسئولان نیز احساس کنند. تنها در این صورت است که میتوانند روزگار تحریم را همراه با حفظ سلامت اخلاق پست سر بگذارند، ولی اگر در مردم این احساس پدید آید که کمبودها و تحریمها، تنها متوجه آنان است، بیآنکه هیچ مقام مسئولی از آن در رنج باشد، به مسئولان بدگمان میشوند و دچار احساس تحقیر و حالت خشم و سرخوردگی نیز خواهند شد. ارسطو در این باره مینویسد:در همه دانش سیاسی، اندرزی از این پرارجتر نمیتوان یافت که فرمانروایان باید، ـ نه فقط به حکم قانون ـ بلکه به اعتبار سنت میانهروی، از گردآوری مال و سود بپرهیزند.
... مردم از اینکه در حکومت سهمی ندارند کمتر بستوه میشوند، ولی آنچه به راستی خشمشان را برمیانگیزد، این است که بیندیشد فرمانروایان از خزانه عمومی میدزدند؛ زیرا در این حال، دو علت برای نارضایی خواهند داشت: یکی برکناری از منصب و دیگری بینصیبی از مال. اگر وسایل سودجویی فرمانروایان از میان برداشته شود، این دو مقصود حاصل است؛ زیرا تهیدستان، دیگر مناصب دولتی را آرزو نمیکنند، بلکه ترجیح میدهند در گوشه عافیت به کارهای شخصی خود بپردازند، و توانگران نیز به آسانی این مناصب را میپذیرند؛ زیرا برای هزینههای خود نیازی به دزدی از خزانه عمومی ندارند. در نتیجه، تهیدستان، فرصت بیشتری برای کار کردن و اندوختن ثروت مییابند، و توانگران نیز به سبب اینکه هر از راه رسیدهای بر آنان حکومت نمیکند، خرسندند». (همان: 302 و 303)
منابع
آمدی، عبدالواحد بن محمد. 1373. غرر الحکم و دررالکلم. شرح: جمال الدین محمد خوانساری. تهران: انتشارات دانشگاه تهران. چاپ پنجم.
ابن ابیالحدید. [بیتا]. شرح نهج البلاغه. تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم. بیروت: دار احیاء الکتب العربیه.
ارسطو. 1386. سیاست. ترجمه حمید عنایت. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. چاپ ششم.
بهشتی، سیدمحمد. 1388. مواضع تفصیلی حزب جمهوری اسلامی. تهران: بقعه. چاپ نخست.
ــــــــــــــــ . 1386. ولایت، رهبری، روحانیت. تهران: بقعه. چاپ چهارم.
بیطرفان، محمد. 1385. کار و کارگر از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی. تهران: بیطرفان. چاپ نخست.
پوپر، کارل. 1380. جامعه باز و دشمنان آن. ترجمه عزتالله فولادوند. تهران: خوارزمی. چاپ سوم.
تجلیل، ابوطالب. 1382. ارزشها و ضدارزشها در قرآن. قم: دفتر انتشارات اسلامی. چاپ سوم.
جوادی آملی، عبدالله. 1387. منبع الفکر. تنظیم عباس رحیمیان محقق. قم: اسراء. چاپ نخست.
جاسمی، محمد و بهرام. 2537. فرهنگ علوم سیاسی. تهران: گوتنبرگ. چاپ نخست.
جمعی از نویسندگان. 1380. پدیده شناسی فقر و توسعه. قم: بوستان کتاب. چاپ نخست.
حرّانی، حسن بن علی بن شعبه. 1383. تحف العقول. ترجمه صادق حسن زاده. قم: آل علی.
دلشاد تهرانی، مصطفی. 1388. دلالت دولت. تهران: دریا. چاپ نخست.
دشتی، محمد. 1379. ترجمه نهج البلاغه. قم: نشر مشرقین. چاپ هفتم.
راهبردها در کلام رهبر. 1387. گردآوری دفتر نشر فرهنگ اسلامی. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
روحالامینی، محمود. 1386. در گستره فرهنگ. تهران: اطلاعات. چاپ چهارم.
سعدی. 1375. کلیات. تهران: ناهید. چاپ نخست.
مطهری، مرتضی. 1386. آینده انقلاب اسلامی ایران. قم: صدرا. چاپ بیست و ششم.
ــــــــــــــ . 1385. خاتمیت. تهران: صدرا. چاپ بیستم
ــــــــــــــ . 1385. یادداشتهای استاد مطهری. قم: صدرا. چاپ سوم.
نائینی، میرزا محمد حسین. 1382. تنبیه الامه و تنزیه المله. تصحیح و تحقیق سیدجواد ورعی. قم: بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم). چاپ نخست.
www. irc.ir
/ج