چگونه یک شهروند باشیم؟

سیاست در میان یونانیان باستان شیوه ی جدید بود برای تفکر، احساس و بالاتر از همه برای ارتباط داشتن با همدیگر. ثروت، زیبایی و هوش شهروندان با هم متفاوت بود ولی آن ها در مقام شهروندی با هم برابر بودند. دلیلش این بود که
سه‌شنبه، 23 مهر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونه یک شهروند باشیم؟
چگونه یک شهروند باشیم؟

نویسنده: کنت میناگ
مترجم: بهمن دارالشفایی



 

سیاست در میان یونانیان باستان شیوه ی جدید بود برای تفکر، احساس و بالاتر از همه برای ارتباط داشتن با همدیگر. ثروت، زیبایی و هوش شهروندان با هم متفاوت بود ولی آن ها در مقام شهروندی با هم برابر بودند. دلیلش این بود که شهروندان، انسان هایی منطقی بودند، و تنها رابطه ی مطلوب بین انسان های منطقی، اقناع است. اقناع با دستور دادن تفاوت دارد چون فرضش این است که گوینده و شنونده برابر هستند. افلاطون در مکالمه ی کریتون، تصویر باشکوهی از این شکل زندگی سیاسی به دست می دهد. سقراط فیلسوف که به جرم فاسد کردن جوانان به مرگ محکوم شده، پیشنهاد کمک برای فرار دادنش از آتن را رد می کند. استدلال او این است که فرار کردن، از لحاظ منطقی با تعهد او نسبت به شهر ناسازگار است. تعهدی که در تمام طول عمرش در شیوه ی زندگی او تجسم یافته است. حتی شکل اعدام او نشان دهنده ی این باور اساسی است که خشونت رابطه ی مطلوبی بین شهروندان نبوده است: جام شوکرانی به او دادند که بنوشد. این یونانی آزادانه از قانون دولت - شهر(1)ش اطاعت کرد و این برایش افتخارآمیز بود. هویت او کاملاً وابسته به شهرش بود. بدترین سرنوشت تبعید بود، نوعی از مرگ مدنی که بعضی اوقات بر اساس پیمان انزوا بر آن دسته از دولتمردان آتنی اعمال می شد که تصور می شد قدرت آن ها قانون اساسی را تهدید می کند.
بین یونانیان بیش تر شرایط آزادی را می یابیم: زندگی در میان افراد برابر، فقط تابع قانون بودن، و حکم راندن و تحت حکومت بودن به نوبت. یونانی ها اولین مردمانی در تاریخ بودند که جوامعی با این شرایط ایجاد کردند، در واقع آن ها اولین کسانی بودند که این تجربه را مکتوب کردند. سیاست فعالیتی بود خاص این موجود جدید که «شهروند» نامیده می شد. این فعالیت ممکن بود اشکال مختلفی به خود بگیرد، حتی اشکال فاسدی چون جباریت و غصب، اما یونانیان متأخر دوره ی باستان روی یک چیز اتفاق نظر داشتند: استبداد شرقی، سیاست نبود.
این موضوع صوری و رسمی بود، و همین شکل های مختلف بوده اند که تأثیر بسیار عمیقی بر تمدن ما گذاشته اند. بدون شک واقعیت بسیار پیچیده تر از این بود. نزاع های شدیدی در داخل شهرها بین جناح های دموکرات و الیگارش جریان داشت. کشاورزان در آستانه ی تهیدستی روزگار می گذراندند، و اگر محصولشان بد بود ممکن بود مجبور شوند خودشان را به بردگی بفروشند. علی رغم برابری درون شهرها، در روابط بین شهرها برابر وجود نداشت، و جنگ امری رایج بود. یونانیان مردمانی حراف و پرشور بودند، و سیاست آن ها غالباً خشن و گهگاه فاسد بود. با این حال هیچ کدام این ها نباید باعث شود این واقعیت را که یونانیان توانایی انجام اقداماتی درخشان، مثل موفقیت در عقب راندن (و سرانجام شکست دادن) همسایگان ایرانی شان را داشتند، نادیده بگیریم. هنگام خواندن اکثر نوشته های آن دوره، به سادگی می توانیم نویسندگان آن ها را همعصر خود بدانیم. آن ها خردباورانی بودند که از فراز هزاره ها با ما، اخلاف فرهنگی شان، با فصاحتی اغوا کننده سخن می گویند. اما یونانیان علی رغم مشترکات بسیاری که با ما داشتند، در مذهبشان، در سنت هایشان، در تصویرشان از زندگی انسان کاملاً با ما متفاوت بودند. این تفاوت هاست که مطالعه ی تمدن آن ها را این قدر لذت بخش می کند.
یونانی ها اومانیست بودند، ولی از نوعی کاملاً متفاوت با اومانیسمی که (دگرگون شده به دست مسیحیت) در دنیای مدرن پدیدار شد. سخن اصلی آن ها این بود که انسان حیوانی است عاقل، و زندگی انسان با به کار بستن قوه ی تعقل معنا می یابد. وقتی انسان ها مقهور احساساتشان می شدند، به طرز شرم آوری به درجات پایین تری از وجود انسانی سقوط می کردند. وقتی غرور، یا نخوت، آن ها را به جایی می رساند که خود را خدا بدانند، محدودیت های انسانی شان را از یاد می بردند و اسیر چنگال مکافات، این خشم نابودگر خدایان، می شدند. رمز زندگی، خودشناسی انسان و بیان متعادل ظرفیت های انسانی یک فرد بود. انسان احساس می کرد که اندیشیدن درباره ی قانون و سیاست عمومی، والاترین و ناب ترین قالب ابراز خویشتن خود است. قالبی که تنها در زندگی سیاسی یک شهر می شد به آن دست یافت.
اومانیست ها معمولاً یونانیان را اسلاف خود می دانند، اما دیدگاه یونانیان درباره ی جهان یک پیامد قابل توجه (و با معیارهای مدرن، نگران کننده) دارد. چون بعضی ها کم عقل تر از بقیه هستند، انسانیتشان هم کم تر است. به خصوص برده ها اگر از نظر عقل با اربابانشان مقایسه شوند، کم خواهند آورد. کسانی که درباره ی این دیدگاه نظرورزی می کردند، علی الخصوص ارسطوی فیلسوف، کاملاً آگاه بودند که بعضی برده ها باهوش و بعضی ارباب ها احمق اند. این افراد صرفاً آن طرز فکری را که به عنوان بنیان عقلی جامعه پذیرفته بودند، تشریح می کردند. همچنین فرض بر این بود که زنان کم عقل تر از مردان هستند، گرچه ارسطو این دیدگاه بربرها را که زنان را کاملاً عین برده ها می دانستند، قبول نداشت. بنابراین شهروندی به مردان بالغ آزاد محدود می شد، و در بعضی شهرها حتی نه به همه ی آن ها. دو فعالیت سیاست و جنگ کردن با هم ادغام شدند، و بنابراین ظاهراً طبیعی بود که زنان باید به کار خانه برسند: آن ها نمی توانستند جایی در فالانکس (2) داشته باشند. ممکن است این طور به نظر برسد که یونانیان در این مورد اسیر پیش داوری های زمان خود بودند. با این حال یونانی ها که در بررسی جهان بسیار خیال پرداز بودند، به راحتی می توانستند زنان را در حال انجام کارهای مختلفی تصور کنند: تبدیل شدن به جنگجو در افسانه ی آمازون ها (3)، دست زدن به اعتصاب در رابطه ی جنسی برای تحمیل صلح در لوسیسترانای آریستوفانس، بر عهده گرفتن نقش فیلسوف ــ حاکم در طبقه ی سپاهیان در جمهور افلاطون؛ اما این تصویرها بسیار دور از واقعیت زندگی روزمره بودند.
پس قوانین و سیاست های یک شهر یونانی نه از قصر یک پادشاه مستبد، که از مباحثات شهروندانی که به لحاظ نظری برابر بودند، بیرون می آمد، مباحثاتی که در آگورا (4)، بازاری که عموماً محل سیاست ورزی نیز بود، انجام می گرفت. شهروندان از تساوی در برابر قانون (ایزونومیا (5)، کلمه ای که بعضاً مترادف دموکراسی شمرده می شود) و فرصت مساوی برای صحبت کردن در مجمع برخوردار بودند. در شهر بزرگی چون آتن، ممکن بود هزاران نفر از مردم در چنین گردهمایی هایی حاضر شوند. بنابراین سخنرانان غالباً اشرافی بودند که هنر خطابه را آموخته بودند، یا رهبران برجسته ای که توانسته بودند طرفدارانی برای خود دست و پا کنند. در دموکراسی ها بسیاری از مقامات و مناصب را از طریق قرعه کشی تقسیم می کردند، ولی مقامات اصلی، انتخابی و معمولاً از خانواده های قدرتمند بودند. در تاریخ جنگ پلوپونزی نوشته ی توکودیدس می توانیم ببینیم که روند کارها دموکراتیک است ــ مثلاً در فصل سوم گزارش شده که آتنی ها بحث می کردند که چگونه مردم میتیلن را که علیه سلطه ی آتن شورش کرده بودند، مجازات کنند. در این مباحثه، کلئون، رهبر محبوب، از حاضران خواست تصمیمی را که از پیش گرفته شده بود تأیید کنند. تصمیم این بود که مردها را بکشند و زن ها و کودکان را به بردگی بفروشند. کلئون به واقع گرایی متوسل شد: او استدلال کرد اگر می خواهید یک امپراتوری داشته باشید، باید برای انجام چنین اقدامات بی رحمانه ای که برای یکپارچه نگه داشتن امپراتوری ضروری است آماده باشید. دیودوتوس، مخالف او، از عفو و ملایمت دفاع کرد، با این استدلال که رفتار بی رحمانه صرفاً باعث می شود که هر اعتراض و شورش میان اتباع آن به مبارزه ی مرگ و زندگی تبدیل شود. این دیودوتوس که در این مبارزه ی فکری پرشور پیروز شد.
شهروندانی که در بحث ها شرکت می کردند در زندگی های شخصی شان به خانه و خانواده هایی (به نام اویکیا (6)) تعلق داشتند که واحدهای مولد پایه ای این دنیای باستانی بودند. اویکوس (7) (که لغت انگلیسی economics به معنی اقتصاد از آن گرفته شده) نظام فرمانبرداری منظمی بود که ارسطو آن را چنین توصیف کرده: فرمانبرداری زن از مرد، فرزندان از والدین، و برده ها از اربابان. خانه و خانواده فضایی بود که یونانی ها در آن از زندگی خانوادگی بهره مند می شدند و بیش تر نیازهای مادی شان را تأمین می کردند: نیاز به غذا، گرما، سرپناه، تولیدمثل و امثال این ها. این دنیا، دنیای طبیعت بود که هر چیزی فصل خاص خود را داشت. در بسیاری از تمدن ها، تمایزی بین مصنوعات و طبیعت گذاشته نمی شود، ولی این تمایز اساس درک یونانی ها از جهان بود. این اندیشه که خردمندی منوط به تبعیت از فرمان های طبیعت است، بسته به مفهومی که هر فیلسوف برای «طبیعت» در نظر می گرفت، به فلسفه های متباینی منجر شد. آغاز فلسفه ی سیاسی یونان، تأمل در تنشی بود برای تشخیص این که دولت ــ شهر از یک جهت طبیعی و از جهت دیگر مصنوعی است.
پسر جوان یونانی پس از بلوغ می توانست از خانه بیرون برود و به آگورا پا بگذارد، جایی که آزاد بود از جبر طبیعی فراتر رود و مسئولیت بپذیرد، سخنانی بر زبان بیاورد که ارزش به یادماندن داشته باشند و اعمالی انجام دهد که شاید نوعی جاودانگی به او ارزانی کنند. یونانیان دوره ی باستان آن قدر خودآگاه بودند که فرهنگ خودشان را یک فرهنگ ممتاز ببینند، و بدانند که با تثبیت درکی تاریخی از خودشان و جهانشان راه های کاملاً جدیدی را برای تجربه ی انسانی می گشایند. بنابراین سیاست و تاریخ همزمان به دنیا آمدند، چون هر دو در این درک و برداشت سهیم هستند که انسان چیست و چه چیزی ارزش به یاد ماندن دارد.
تاریخ حافظه ی گفتار و اعمال بود، و گفتار وسیله ی انتقال خاطره. در فعالیت سیاسی، مردان با خطابه، که مهارتی آموختنی است، با یکدیگر صحبت می کردند. خطابه مستلزم نظم بخشیدن به اندیشه ها، پروراندن استدلال ها، توانایی درک مخاطب، شناخت احساسات مسلط در طبیعت بشر، و خیلی چیزهای دیگر است. برای اولین بار در تاریخ تصمیم عمومی در روز روشن گرفته می شدند و در معرض انتقاد بودند. اساتیدی که آن ها را «سوفسطائیان» می نامیدند، فنون خطابه را تدوین کردند تا به جوانان اشرف زاده ی جاه طلب، که قدرتشان منوط به تحت تأثیر قرار دادن شنوندگان پرشمار بود، کمک کنند. یک خطابه، اجرایی بود که باید دیرزمانی در یادها می ماند. توکودیدس داستان جنگ پلوپونزی را عموماً در قالب استدلال هایی که در خطابه های شرکت کنندگان در جنگ مطرح می شده، روایت می کند. مجموعه ی این خطابه ها را در کنار هم می توان یک کتاب راهنمای جامع خرد سیاسی و حماقت سیاسی دانست.
این شیوه ی مواجهه با تفکر و عمل سیاسی محصول یک باور بسیار غلط بود، باوری که تا امروز هم نفوذش را از دست نداده است: این باور که هر چیزی در دنیا نتیجه ی یک طراحی حساب شده است. یونانی ها اعتقاد داشتند که شهرهای خود آن ها را شمایل هایی نیمه الاهی تأسیس کرده اند، به عنوان مثال لوکورگوس مؤسس شهر اسپارت و تسئوس مؤسس آتن بوده اند. بعضی اوقات از مردان خردمند خواسته می شد که بخشی از این طراحی را که محتاج تعمیر بود، ترمیم و احیا کنند. در حوزه ی سیاست، معروف ترین مثال این باورها ماجرای سولون، در آتن در اوایل قرن ششم پیش از میلاد است. دو ویژگی اصلاحات سولون ویژگی های بنیادی سیاست یونانی را روشن می کند.
اول این که سولون متوجه بود که سیاست را بر واحدهایی سرزمینی بنا نهد که از لحاظ علقه های قبیله ای و عشیره ای مختلط باشند. حوزه ی انتخاباتی در دوره ی مدرن، که همه ی افراد ناهمگونی را که در یک ناحیه مشخص زندگی می کنند، با هم یکی می کند همین تأخیر را دارد: باعث شکستن علقه های طبیعی می شود و مردم را تشویق می کند که اقدامات سیاسی شان را بر اساس منافع کلان تری که در تمام جامعه شان مشترک است انجام دهند.
دوم این که سولون بعد از به تصویب رساندن اصلاحاتش این حزم را داشت که ده سال آتن را ترک کند تا این امکان وجود داشته باشد که کسان دیگری قانون اساسی جدید را عملی کنند - شکل اولیه ای از اصل تفکیک قوا. کلید فهم معنای دقیق سیاست این است که سیاست شبکه ای از منصب های انتزاعی که وظایفی به این منصب ها محول شده است، و اساساً این وظایف را هر صاحب منصب لایقی می تواند انجام دهد. در حالی که حکومت استبدادی بر شخصیت (و عموماً بوالهوسی) فرد مستبد استوار است، حاکمان سیاسی در چارچوب وظایفی که به منصب آن ها محول شده عمل می کنند.
مجموعه مناصی که یک دولت - شهر را اداره می کردند، و قوانینی که روابط آن ها را معین می کردند، قانون اساسی بود. حکومت بدون قانون اساسی، فاقد آن نوع خاص از محدودیت اخلاقی است که شاخصه ی سیاست است. قوانین اساسی دو کارکرد بنیادی دارند: آن ها قدرت صاحب منصبان را محدود می کنند، و در نتیجه جهانی پیش بینی پذیر (گرچه نه سخت و صلب) ایجاد می کنند که شهروندان می توانند زندگی شان را در این جهان پیش ببرند. قوانین اساسی هستند که به سیاست شکل می دهند، و مطالعه ی آن ها منجر به ایجاد علوم سیاسی شده است.
وجود دانشی در باب سیاست (در برابر استبداد) امکان پذیر است چون خود سیاست با وجود آن که از طبیعت انسان به وجود آمده و اسیر دست آن است، از رویه های مشخصی پیروی می کند. تنها چیزی که می توان با اطمینان درباره ی حکومت استبدادی گفت این است که حاکمان لایق دیر یا زود جای خود را به وارثانی دیوانه یا ناتوان می دهند. بنابراین یک حکومت استبدادی محکوم است به چرخه ی دائمی ظهور و سقوط، مثل فصول سال، و این مسئله، باور یونانیان را که حکومت های استبدادی جمعیتی متشکل از برده ها، غیر آزاد و متعلق به ساحت غیرمنطقی طبیعت انسان هستند، تأیید می کند. اما چون قوانین اساسی به ساحت منطق تعلق دارند، می توان آن ها را به رغم خطاپذیری شان با روشی علمی تر از روش بررسی حکومت های استبدادی مطالعه کرد.
یکی این که می توان قوانین اساسی را بر اساس خصوصیات مشخصی که نشان دهنده ی گرایش های عمده هستند، طبقه بندی کرد. در همه ی قوانین اساسی، حاکم یا پادشاه است، یا گروه کوچکی از رهبران قدرتمند، یا یک شورای مردمی. تنها حالت های ممکن این است که قدرت در دست یک فرد، یا چند نفر معدود، یا تعداد زیادی از مردم باشد. در طول دوره ی باستانی سیاست یونان شکاف اصلی بین دولت های الیگارشی، که طرفدار ثروتمندها و قدرتمندها به حساب می آمدند، و دموکراسی ها، که در پی منافع فقرا بودند و عموماً خشونت آمیز و بی ثبات تصویر می شدند، بود.
علم سیاست یونانی قوانین اساسی را مطالعه کرد و رابطه ی بین طبیعت انسان و نهادهای سیاسی را جمع بندی کرد. شاید قوی ترین ابزار علم سیاست یونانی، نظریه ی چرخه های متناوب بود. حکومت های پادشاهی گرایش به فساد دارند و به حکومت های جبار تبدیل می شوند، آریستوکراسی ها حکومت های جبار را ساقط می کنند و خودشان نیز به انحطاط رفته و به حکومت های الیگارشی تبدیل می شوند که مردم را استثمار می کنند. دموکراسی ها الیگارشی ها را ساقط می کنند، دموکراسی ها نیز به بی ثباتی غیرقابل تحمل حکومت اوباش تبدیل می شوند، و آن گاه یک رهبر قدرتمند خودش را پادشاه می خواند و این چرخه دوباره شروع می شود. پولوبیوس از یونانیان متأخرتری است که این روایت از علم سیاست را به خوبی شرح داده است. دغدغه ی اصلی او این بود که خصوصیات سیاست رومی را برای هموطنان یونانی اش توضیح دهد؛ روایت های دیگری از چرخه های سیاسی را می توان در آثار افلاطون و ارسطو پیدا کرد.
همان گونه که بیکن گفته است، شناخت قدرت است و شناخت این چرخه ی دائمی در سیاست عده ای را به این فکر انداخت که شاید بتوان نهادها را به نحوی سازمان داد که این چرخه بشکند، و دولت ها بتوانند، اگر نه به جاودانگی، دست کم به ثبات بلندمدت دست پیدا کنند. راز شکستن چرخه ی سقوط، به دو پیشنهاد منتهی شد. اولی این بود که حکومت چندین کارکرد دارد که می توان آن ها رابین مقام ها و نهادهای مختلفی تقسیم کرد. برای تصمیم های اجرایی به یک رهبر نیاز داریم، برای بررسی سیاست ها به گروهی از شهروندان خبره نیاز داریم، و همزمان برای مقبولیت قوانین و میزان پاسخگویی حکومت و مشروعیت حکومت نیازمند یافتن شیوه های مؤثری برای مشورت کردن با مردم هستیم. این استدلالی است برای تدوین آن نوعی از قانون اساسی که در آن قدرت بین یک فرد، یک گروه کوچک، و تعداد زیادی از مردم تقسیم شده است. پیشنهاد دوم این است که شاید همین توزیع قدرت بتواند منافع ثروتمندان و فقرا را نیز متعادل کند، و نگذارد هیچ یک از آن ها بتوانند از قدرت سیاسی برای سوءاستفاده ی اقتصادی استفاده کنند. چنین تعادلی در سیاست معادل سلامتی در بدن است، و ممکن است فساد و تباهی را برای مدت زیادی دور نگه دارد. این است نظریه ی قانون اساسی متوازن که نقشی محوری در سیاست جهان غرب بازی کرده است. این نظریه به ما نشان می دهد که سیاستمداران عمل گرا معمولاً چه ساختاری برای خودشان شکل می دهند. به عنوان مثال قانون اساسی انگلیس در طول زمان به موازنه ای بین پادشاه، مجلس عوام و مجلس اعیان تبدیل شده است و غالباً آن را به عنوان مثالی از این نظریه یاد می کنند. حقوقدانان و دولتمردان حتماً از این نظریه اطلاع داشتند، و بعضی اوقات این نظریه آن ها را راهنمایی کرده است، اما نهادهای واقعی سیاست بریتانیا در وهله ی اول به اقتضائات شرایط خاص زندگی در بریتانیا پاسخ داده اند.
دیدگاه ارسطو این بود که بعضی از عناصر دموکراسی برای بهترین نوع قانون اساسی متوازن، که او آن را «پولیتی» می نامید، ضروری هستند. او بسیاری از قوانین اساسی را مطالعه کرد، و به ویژه به ساز و کارهای تغییر سیاسی علاقه داشت: به عقیده ی او انقلاب ها همواره حاصل خواست برابری بوده اند. ارسطو که هم دغدغه ی سیاست و هم دغدغه ی اخلاق داشت، سؤالی مطرح کرد که به طور خاص برای دیگران جذاب بوده است: آیا یک شهروند خوب می تواند یک آدم خوب هم باشد؟ ممکن است حاکمان بعضی از کشورها انجام کارهای نادرستی را از اتباع خود بخواهند. سیاست یونانی (برخلاف همه ی چیزهای دیگر در جهان یونانی) به دقت نظریه پردازی شده بود، آن قدر که خیلی ها فکر می کنند که ما تلوتلو خوران در درون مجموعه ی محدودی از امکان ها که تجربه ی یونانی بر ما آشکارشان کرده است، پیش می رویم. اگر بخواهیم موضوع را به شکل دیگری بیان کنیم، داوری و تشخیص سیاسی عبارت است از انتخاب بین امکان های متناهی. این دیدگاه ثابت بودن طبیعت انسان را فرض می گیرد، و به ویژه در دوران جدید در دیدگاه هایی که انسان ها را همواره پدید آورندگان جوامعشان می دانند. زیر سؤال رفته است. تعداد بسیار کمی از امکان هایی که ما درباره شان بحث می کنیم، قبلاً به نحوی از انحا مورد توجه یونانی ها قرار نگرفته اند. یونانی هایی که دورنماهایی از وضعیت آرمانی را نیز از خود به یادگار گذاشته اند - در واقع تخصص آن ها همین بوده -: در فلسفه، جمهور افلاطون، و در سیاست، در روایتی از آتن که توکودیدس در تاریخ جنگ پلوپونزی از زبان پریکلس ارائه داده است.

پی نوشت ها :

1.polis.
2.Phalanx؛ نوعی پیاده نظام در یونان باستان.
3.Amazon؛ در افسانه های یونانی، قبیله ای از زنان که هیچ مردی را به سرزمین خود (در آسیای صغیر) راه نمی دادند، و وقت خود را به شکار و جنگ می گذراندند.
4.agora.
5.isonomia.
6.oikia.
7.oikos.

منبع :میناگ، کنت؛ (1387)، سیاست، تهران: نشر ماهی، چاپ اول

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
نتانیاهو و راستگراهای اسرائیل در تله ایران افتاده‌اند!
play_arrow
نتانیاهو و راستگراهای اسرائیل در تله ایران افتاده‌اند!
جنایت خونین صهیونیست‌ها در اردوگاه النصیرات
جنایت خونین صهیونیست‌ها در اردوگاه النصیرات
معنی اسم دلارام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دلارام و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دانیال و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم دانیال و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آتنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم آتنا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یاشار و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم یاشار و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم تینا و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کارن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم کارن و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بلقیس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم بلقیس و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عرفان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم عرفان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فرناز و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم فرناز و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جانان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
معنی اسم جانان و نام های هم آوا با آن + میزان فراوانی در ثبت احوال
پاسخ به شبهات انتخابات ریاست جمهوری
پاسخ به شبهات انتخابات ریاست جمهوری
شهرستان گنبد کاووس کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
شهرستان گنبد کاووس کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری
شهرستان لالی کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن
شهرستان لالی کجاست؟ از پیش شماره این شهر تا مناطق گردشگری و مشاهیر آن