عثمانی ها و صفویان
« شاه طهماسب پس از پدرش اسماعیل حکومت را در سال 930هـ به دست گرفت و با عثمانی ها به دشمنی برخاسته، حاضر به پذیرش سلطان عثمانی به عنوان خلیفه مسلمانان نشد.»[1] و « عثمانی ها با تثبیت موقعیت خود در شرق آناتولی، عراق و تبریز را مورد تهدید همیشگی خود قرار دادند.»[2] « دولت صفوی می کوشید تا با تبلیغات خود، در بخش میانی و جنوبی آناتولی بر ضد عثمانی دشواری ایجاد کند.»[3]« در سال 933هـ/1527م شورشی به رهبری قلندر چلبی به وقوع پیوست. شاه طهماسب همچنین فرستادگان شارل پنجم را به گرمی پذیرفت. روابط میان دو دربار در سال 924هـ/1518م شروع شد، و در سال 935هـ/1529م نمایندگان شارل پنجم به کرات در دربار طهماسب حضور می یافتند. سرانجام بیگ بیتلیس، شرف خان، بر ضد سلطه عثمانی سر به طغیان برداشت و خود را تحت الحمایۀ شاه ایران قرار داد.»[4]«سلطان سلیمان، به مقابله با اقدامات طهماسب پرداخته،* در سال 940هـ/1533م بر منطقه میان ارض روم و بحیره تسلط یافت؛ در حالی که هدف اصلیش تسلط بر آذربایجان بود. پس از آن به ایران تاخته، تبریز را اشغال کرد و به طور کامل بر عراق مسلط شد.»[5]« ثروت حکام گیلان و شیروان، غالبا از ابریشمی که از طریق تبریز به بورسا و حلب می فرستادند، ناشی می شد، و از این طریق بشدت به عثمانی ها وابسته بودند. بنابراین حاکمیت و برتری سلطان را به رسمیت شناختند.»[6]« در سال 941هـ/1534م بغداد و سایر نواحی عراق بدون مقاومتی سقوط کرد.»[7]« با کنترل جاده بغداد – حلب، عثمانی ها بر دومین جاده تجارت میان هند و شرق میانه مسلط شدند. رشید الدین، حاکم بصره، در سال 945هـ/1538م کلیدهای شهر را به وسیله هیأتی به دربار سلطان روانه کرد.»[8]« رهبران دینی سنی مذهب عراق بر ضد سپاه ایران و رهبران شیعه که بر آنان سخت گیری می کردند، شوریدند. در سال 945هـ/1538م نیروهای عثمانی بر بصره و سواحل خلیج تسلط یافتند.[9]بدین ترتیب سلیمان سرزمین هایی را که پیش از آن در محدوده خلافت قدیم بود، در اختیار گرفت. این اقدام سبب رهایی مذهب سنی شد و رهبریِ دولت عثمانی را به عنوان جانبدار مرام تسنن، تثبیت کرد.[10]به رغم استیلای سلیمان بر کردستان و بیشتر عراق، صفویان که در آذربایجان و برخی نواحی شرقی عراق و جنوب قفقاز بودند، شکستی را متحمل نشدند. سلیمان با استفاده از برادر شورشی طهماسب [القاص میرزا] در سال 954هـ/1547م کوشید تا بر آذربایجان و قفقاز تسلط یابد؛ اما با بازگشت سلیمان از آذربایجان،* بار دیگر طهماسب در تبریز بر تخت سلطنت نشست.[11]بعد از آن صلحی میان طهماسب و سلیمان برقرار شد، مشروط بر آن که شاه طهماسب اطاعت خود را از سلطان اعلام کند.[12]در فاصله ماه های اندکی که سلیمان در عراق به سر می برد تا هم سپاهش استراحت کند و هم اوضاع ولایات این نواحی را انتظام بخشد. دولت عثمانی کوشید تا شیعه و سنی منطقه را به طور مساوی راضی نگاه دارد؛ اما در گیری عثمانی – ایران درباره عراق ادامه یافت و بارها عراق به دست نیروهای ایرانی سقوط کرد.[13]»[14]
پینوشتها:
[1] . دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، رسول جعفریان، ص 59.
[2] . تاریخ اسلام کمبریج، جلد اول، تیمور قادری، ص 431.
[3] . دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، رسول جعفریان، ص 59.
[4] . تاریخ اسلام کمبریج، جلد اول، تیمور قادری، ص 431.
[5] . دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، رسول جعفریان، ص 59.
[6] . تاریخ اسلام کمبریج، جلد اول، تیمور قادری، ص 432.
[7] . دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، رسول جعفریان، ص 59.
[8] . تاریخ اسلام کمبریج، جلد اول، تیمور قادری، ص 432.
[9] . کارل بروکلمان، تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص 451.
[10] . علی حسون، تاریخ الدولۀ العثمانیۀ، بیروت، 1981، ص 67.
[11] . احمد عبد الرحیم مصطفی، فی اصول التاریخ العثمانی، ص 91-92.
[12] . رسول جعفریان: چنین شرطی که طهماسب، اطاعت خود از سلیمان را پذیرفته باشد، در تعهدات دولت صفوی دیده نمی شود. در واقع، به دلایل مذهبی و حتی سیاسی، در هیچ دوره ای صفوی ها سلطه عثمانی را به این صورت کا نایب آنان در این ایران باشند، نپذیرفته اند.
[13] . سید رجب حراز، العالم العربی فی التاریخ الحدیث، ص 32-33.
[14] . دولت عثمانی از اقتدار تا انحلال، رسول جعفریان، ص 59-60.
/م