کتابی به دستم رسید که نویسنده اش مدعی شده آنچه در این کتاب آورده، سیره ی واقعی امیرمؤمنان علی علیه السلام است!
عنوان این کتاب چنین است:
المرتضی: سیرة امیرالمؤمنین سیّدنا أبی الحسن علی بن أبی طالب رضی الله عنه و کرم الله وجهه
نام نویسنده ی آن «ابوالحسن علی الحسنی الندوی»
و ناشر آن «دارالقلم للطباعة و النشر و التوزیع» در دمشق است.
اکنون سلسله مقالات پیش روی شما به بررسی و نقد این کتاب پرداخته است.
هدف ما در این بررسی و نقد روشن ساختن حقایقی است که نویسنده آنها را انکار کرده و یا از آن ها غفلت ورزیده است.
ما در این سلسله مقالات بر آن بودیم شیوه های پیچیده ای را که نویسنده به پیروی از پیشوایان گذشته خود و استحکام بخشیدن به بنیان نهاده شده از سوی پیشینیان خود - به شیوه ی مخلوط کردن سم در عسل- دنبال کرده، روشن سازیم که هدایت در گفتار و کردار از آنِ خدای سبحان است.
***
نویسنده در صفحه 29 درباره چگونگی اسلام آوردن حضرت علی علیه السلام چنین می نگارد:
«ابن اسحاق ذکر کرده است که روزی علی بن ابی طالب رضی الله عنه بر پیامبر وارد شد، درحالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و خدیجه رضی الله عنها نماز می گزاردند. علی گفت: ای محمد! چه می کنید؟
پیامبر پاسخ داد: این دین خداست که آن را برای خود برگزیده و پیامبرانش را با آن مبعوث کرده است. اینک من تو را به ایمان به خداوند یکتا که شریکی ندارد، به پرستش او و به روی گردانی از لات و عزّی دعوت می کنم.
علی گفت: این چیزی است که تا پیش از این، درباره آن نشنیده ام؛ من هیچ تصمیمی نمی گیرم مگر آن که ابتدا درباره آن با ابوطالب سخن بگویم.
در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که خوش نداشت راز او پیش از آن که آن را علنی سازد، آشکار شود به علی گفت: ای علی! اگر اسلام نمی آوری، این راز را کتمان کن. علی آن شب را درنگ کرد و بعد از آن خداوند نور اسلام را به قلب او تاباند...».
علی علیه السلام نخستین کسی که ایمان آورد
در بررسی و نقد دیدگاه نویسنده کتاب المرتضی باید بگوییم:امیر مؤمنان علی علیه السلام نخستین کسی است که اسلام آورده است. در این باره احادیث فراوانی در مهم ترین کتاب های اهل سنّت یافت می شود که بر این حقیقت دلالت می کند. از این رو در کتاب های اهل سنّت، این مسأله به عنوان یکی از فضایل و خصائص آن حضرت به حساب آمده است. اکنون شماری از این روایات را مرور می کنیم:
احمد بن حنبل در ضمن حدیثی چنین روایت می کند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه زهرا علیها السلام فرمود:
أو ما ترضین أنّی زوّجتک أقدام اُمّتی سلماً، و أکثرهم علماً، و أعظمهم حلماً؛(1)
آیا خشنود نیستی که پیشگام ترین امتم در اسلام آوردن، دانشمندترین آن ها و بردبارترین ایشان را به ازدواج تو درآوردم؟
در حدیث دیگری که ابونعیم اصفهانی و جماعتی دیگر آن را روایت کرده اند، آمده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به علی علیه السلام فرمود:
أنت أوّلهم إیماناً بالله؛ (2)
تو نخستین فرد از میان آنان هستی که به خداوند ایمان آورد.
در حدیث دیگری پیامبر خطاب به عائشه فرمود:
یا عائشه! دعی لی أخی، فإنّه أوّل الناس إسلاماً، و آخر الناس بی عهداً، و أوّل الناس لی لقیاً یوم القیامة؛(3)
ای عائشه! برادرم را رها کن تا با من راحت باشد. او نخستین کسی است که اسلام آورد، پایبندترین مردم به پیمانی است که با من بسته است. او نخستین کسی است که در روز قیامت با من دیدار می کند.
در حدیث دیگری که اهل سنّت از سلمان روایت می کنند آمده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
أوّلکم وارداً علی الحوض؛ أوّلکم إسلاماً علی بن أبی طالب؛(4)
نخستین کسی از شما که بر من در کنار حوض وارد می شود، نخستین کسی از شماست که اسلام آورد و او علی بن ابی طالب است.
ما به همین روایات بسنده می کنیم. اکنون در میان گفتار دانشمندان، سخن نویسنده کتاب الاستیعاب را در این باره نقل می کنیم. او می گوید:
از سلمان، ابوذر، مقداد، خباب، جابر، ابوسعید خدری و زید بن ارقم روایت شده است که علی بن ابی طالب رضی الله عنه، نخستین کسی است که اسلام آورده است. این گروه او را از دیگران برتر دانسته اند.(5)
بررسی روایت ابن اسحاق
اکنون به بررسی روایتی می پردازیم که نویسنده آن را از ابن اسحاق نقل کرده، اما منبع آن کتاب البدایه والنهایه ابن کثیر است(6) و برای روشن شدن حقیقت به نقل آن چه در سیره ابن هشام که تهذیب سیره ابن اسحاق است می پردازیم.او با این عنوان که علی بن ابی طالب رضی الله عنه نخستین مردی است که اسلام آورده می نویسد:
ابن اسحاق می گوید: نخستین مردی که به پیامبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد، با وی نماز گزارد و آنچه را که از سوی خدا آورده بود تصدیق کرد، علی بن ابی طالب بن عبدالمطب بن هاشم رضوان الله و سلامه علیه بود که در آن هنگام ده ساله بود.
از نعمت هایی که خداوند به علی بن ابی طالب رضی الله عنه ارزانی داشته، آن بود که او پیش از اسلام در دامان پیامبر رشد یافته است.
ابن اسحاق می گوید: عبدالله بن ابی نجیح، از مجاهد بن جبر ابی الحجاج برای من روایت کرد که او گفت: از نعمت هایی که خداوند به علی به ابی طالب داد و از نیکی هایی که او را از آن بهره مند ساخت، آن بود که قریش به قحطی سختی گرفتار شدند، در آن هنگام ابوطالب اهل و عیال بسیار داشت.
بدین جهت پیامبر به عباس عموی خویش که از ثروتمندترین بنی هشام بود، گفت: ای عباس، برادر تو ابوطالب، اهل وعیال بسیار دارد... از این رو پیامبر صلی الله علیه و آله علی علیه السلام و عباس جعفر را به همراه خود بردند تا سرپرستی نمایند.
علی علیه السلام پیوسته با پیامبر بود تا آن گاه که خداوند او را به پیامبری برگزید. در این هنگام علی علیه السلام پیامبر را تصدیق کرد و به او ایمان آورد و به پیروی از او پرداخت، جعفر نیز در نزد عباس بود تا آن که اسلام آورد و از سرپرستی او بی نیاز شد.
ابن اسحاق در ادامه می گوید:
برخی از اهل علم گفته اند که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به هنگام فرا رسیدن وقت نماز، از مکه خارج می شد و به دره های اطراف آن می رفت، علی علیه السلام نیز به دور از چشم پدر، عموها و دیگر خویشانش به همراه او می رفت و آن دو پس از به جا آوردن نمازها و سپری شدن روز به شهر باز می گشتند...»
نتیجه بحث
با مطالعه این مطالب متوجه می شویم که آن چه را که نویسنده المرتضی از البدایه و النهایه نقل کرده است در سیره ابن هشام وجود ندارد. نویسنده خبری را نیز که ابن اسحاق از مجاهد روایت کرده است از تاریخ طبری با ذکر سند از مجاهد نقل کرده و در پاورقی می نویسد: این حکایت، نزد محمد بن اسحاق نیز همین گونه است.اما این عبارت سیره ابن هشام را که «ابن اسحاق می گوید: برخی از اهل علم گفته اند که....» نویسنده به نقل از ابن اسحاق تحت عنوان «رابطه علی وابوطالب» آورده است...
مهم این است که آن چه در سیره ابن هشام از ابن اسحاق نقل شده با آن چه ابن کثیر از ابن اسحاق نقل کرده، مقایسه کنیم، سپس از نویسنده بپرسیم چه چیز باعث شده که او به نقل ابن کثیر اعتماد کند، نه به آن چه در خود سیره ابن اسحاق آمده است؟
آن چه را که ابن کثیر با انتساب آن به ابن اسحاق نقل کرده پیش از او ابن اثیر در اسدالغابه آورده است و دور از ذهن نیست که ابن کثیر این مطلب را از اسدالغابه گرفته باشد، بی آنکه به سیره ابن اسحاق مراجعه نماید.
اعتراف به حقیقت
نویسنده در ادامه، وقتی خود را ناچار به اعتراف به این حقیقت که علی علیه السلام نخستین مسلمان است می بیند، در صفحه 30 کتاب المرتضی می نویسد:«این مسأله ای است که قرائن و طبیعت اشیا بر آن دلالت می کند؛ زیرا علی رضی الله عنه در آغوش پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و در خانه ی نبوت که دعوت به اسلام و ابلاغ رسالت الهی به تمام مردم را در خود جای داده بود، رشد یافته است.
بنابراین، با فرض عدم وجود مانع بازدارنده یا انحراف شخصیتی، که البته علی علیه السلام از آن مبرّاست، تأثیر پذیرفتن از این محیط، امری طبیعی است».
بنابراین، طبق سخن نویسنده کتاب المرتضی اسلام امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام، نتیجه وجود این محیط بوده وتأثیر پذیرفتن او از این فضا، امری طبیعی است؛ پس فضیلت این اسلام آوردن از آنِ محیطی است که بر علی علیه السلام تأثیرگذار بوده و او را به این امر واداشته است....!!
البته عبارات بعدی او نیز گواه این معناست. او در ادامه می نویسد:
«برخی از پژوهش گران به این شکل میان روایات وارده درباره نخستین مسلمان جمع نموده اند که نخستین زن از میان زنان مسلمان و همسران پیامبر صلی الله علیه و آله که اسلام آورد، ام المؤمنین خدیجه بوده و نخستین مرد بالغی که آگاهانه اسلام آورد، ابوبکر صدیق بوده و اوّلین کسی که در میان کودکان و جوانان اسلام آورد، علی بن ابی طالب بوده است. البته مورد نخست به قاعده نزدیک تر است والله اعلم.
بنابراین دیدگاه، اسلام آوردن حضرت علی علیه السلام، اسلامی متأثر از محیط بوده است، نه اسلامی که ثمره بلوغ و کمال باشد!!
با توجه به این دیدگاهِ نویسنده این پرسش ها مطرح اند:
اگر اسلام امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام، متأثر از محیط و به دور از آگاهی و بلوغ بوده است، نظر شما در باره احادیثی که پیش تر به آن ها اشاره شد چیست؟
نظر شما درباره سخنان صحابه و بزرگان تابعین و پیشوایان دینی شما که این امر را از فضائل ویژه امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام دانسته اند و به همین دلیل بسیاری او را بر دیگران برتری داده اند چیست؟
با سخنی که از خود امیرالمؤمنین علیه السلام در افتخار به این فضیلت بر دیگر مؤمنان وارد شده چه می کنید؟ این روایت در کتاب ها مشهور است. البته ما به جهت اختصار به ذکر آن نپرداختیم.
اعتراف به حدیث انذار
از سوی دیگر با حدیث قطعی مشهور به «حدیث انذار» که به خلافت امیرمؤمنان حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله - تا چه رسد به صحّت و فضیلت اسلامش- تصریح دارد، چه می کنید؟نویسنده که گریزی از اشاره به «حدیث انذار» در «یوم الدار» نمی یابد، به اختصار و در پاورقی به آن اشاره می کند و درنهایت به تشکیک در صحّت آن می پردازد!! و می گوید:
«ماجرای مهمانی خاندان عبدالمطلب، فراهم آوردن غذا برای آنها و آماده ساختن مقدمات آن مهمانی توسط علی بن ابی طالب در پی نزول آیه (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ)(7)، دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از خاندان عبدالمطلب برای گرویدن به اسلام، واکنش تندو زشت ابولهب به این درخواست، پاسخ مثبت علی علیه السلام به این دعوت، همکاری و یاری او با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سخنانی که پیامبر در این باره فرموده، در برخی کتاب های سیره آمده است و ابن کثیر این ماجرا را در البدایه والنهایه(8) به صورتی منظم و با تفصیل نقل کرده و به برخی از روایات آن خدشه وارد کرده است. در این روایت مطالبی وجود دارد که صحّت و درست بودن آن را مورد تردید قرار داده است.
نگاهی به حدیث انذار
در نقد دیدگاه نویسنده می گوییم:ماجرای «یوم الانذار» و حدیث آغاز دعوت نبوی، از مهم ترین حوادث ماندگار تاریخ اسلام و از درخشان ترین روزها و برترین مواضع حیات پر برکت و سیره ی شریف امیرمؤمنان علی علیه السلام است...
حال باید از نویسنده پرسید: چگونه از ذکر این مهم، چنان چه در کتاب های «قدیمی مورد وثوق» که مدّعی التزام به نقل مطالب از آن کتاب هاست آمده؛ غفلت نموده است؟!
آیا او این گونه می خواهد سیره ی شخصیتی را بنویسد که خودش در آغاز گفته «از جمله شخصیت هایی که مظلوم واقع شده اند و یا آنان که حقشان پایمال شده است سرور ما حضرت علی بن ابی طالب علیهما السلام است که در گذر قرن ها و نسل ها به واسطه مسائل مذهبی، قومی و شخصی، پرده هایی متراکم شخصیت او را پوشانده و با آن برخورد منصفانه ای صورت نگرفته است»؟
چگونه نویسنده ادّعا می کند که این ماجرا در برخی از کتاب های سیره آمده است، حال آن که تنها شیخ علی متقی هندی در کتاب کنزالعمال- که اتفاقاً از منابعی است که نویسنده مطالبی را از آن نقل کرده است- این ماجرا را از احمد بن حنبل، طحاوی، ابن اسحاق، محمد بن جریر طبری، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی و ضیاء مقدسی، نقل کرده است؟!(9)
افزون بر این متقی هندی تصریح نموده است که محمد بن جریر طبری این حدیث را صحیح می داند، هم چنان که ضیاء مقدسی آن را صحیح دانسته؛ چرا که در کتاب المختارة- که در آن ملتزم به نقل احادیث صحیح بوده - آن را روایت کرده است.
پس باید از نویسنده بپرسیم: چگونه با نادیده گرفتن تمام این مسائل مدّعی شده: «ابن کثیر این ماجرا را در البدایه والنهایه(10) به صورتی منظم و با تفصیل نقل کرده و به برخی از راویان آن خدشه وارد کرده است. در این روایت مطالبی وجود دارد که صحّت و درست بودن آن را مورد تردید قرار داده است»؟!
اکنون عین این ماجرا را به نقل از ابن اسحاق، ابن جریر و دیگران می آوریم:
«از علی علیه السلام روایت شده است که فرمود:
هنگامی که آیه (وَ أَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ)(11) بر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نازل شد، مرا فرا خواند و فرمود:
ای علی! خداوند به من دستور داده است که خویشان نزدیکم را انذار نمایم. سینه ام از این فرمان تنگ شده و برایم سنگین آمد، چرا که می دانستم هر چه که آن ها را به این امر فرا خوانم پاسخی از آن ها دریافت خواهم کرد که خوشایند من نخواهد بود؛ از این رو در قبال این فرمان سکوت پیشه کردم تا آن که جبرئیل بر من نازل شد و گفت:
ای محمد! اگر آن چه را که بدان مأمور شده ای انجام ندهی، پروردگارت تو را به سبب این کار عذاب خواهد کرد.
پس ای علی! با یک صاع گندم، نان بپز و ران گوسفندی بر آن قرار ده و کاسه ای شیر نیز با آن همراه ساز. سپس خاندان عبدالمطّلب را گرد آور تا با آنان سخن گویم و آن چه را بدان مأمور شده ام به آنان ابلاغ کنم.
حضرت علی علیه السلام می افزاید:
آن چه را که پیامبر به من امر کرده بود، انجام دادم؛ سپس آنان را در حضور پیامبر گرد آوردم. در آن روز آن ها چهل مرد، یک نفر کمتر یا بیشتر، بودند که در میان آنان عموهای پیامبر، ابوطالب، حمزه، عباس و ابولهب نیز حاضر بودند.
هنگامی که سفره طعام را گستراندم پیامبر قطعه ای از گوشت را برگرفت، آن را با دندان مبارکش تکه تکه کرد و آن تکه ها را در نقاط مختلف سفره پراکند و آن گاه فرمود: به نام خدا، تناول کنید.
حاضران از آن غذا تناول کردند تا همگی سیر شدند، اما تنها آثار انگشتان آن ها بر غذا نمایان بود؛ درحالی که به خدا سوگند، یک نفر از آن ها می توانست غذایی را که در برابر همه آنان قرار داده بودم به تنهایی بخورد.
آن گاه پیامبر فرمود: ای علی! آنان را سیراب ساز!
من نیز آن کاسه شیر را آوردم همگی از آن نوشیدند و سیراب شدند.
به خدا سوگند که یک نفر از آن ها می توانست تمام شیری را که همه با آن سیراب شدند، به تنهایی بنوشد.
هنگامی که پیامبر تصمیم گرفت سخن بگوید، ابولهب بر او پیشی گرفت و گفت: این خویشاوندتان شما را سحر کرده است.
این گونه بود که آن جمعیت پراکنده شدند و پیامبر نتوانست با آنان سخن بگوید.
فردای آن روز پیامبر به من فرمود: ای علی! آن مرد، پیش از من آن سخنی را که شنیدی بر زبان آورد و جمعیت پیش از آن که با آنان سخن بگویم، پراکنده شدند. پس بار دیگر همان کار دیروز را انجام بده، نوشیدنی و طعامی فراهم کن و آنان را برای من گرد آور.
من همان کار را انجام دادم و آنان را جمع نمودم. سپس پیامبر به من امر فرمود که غذا را بیاورم.
من نیز چنین کردم و پیامبر همان کار دیروز را تکرار کرد؛ حاضران از غذا و نوشیدنی تناول کردند تا سیر و سیراب شدند.
آنگاه پیامبر سخن گفتن را آغاز نمود و فرمود:
یا بنی عبدالمطّلب! إنّی - والله - ما أعلم شاباً فی العرب جاء قومه بأفضل ما جئتکم به، إنّی قد جئتکم بخیر الدنیا والآخره، و قد أمرنی الله أن ادعوکم إلیه، فأیّکم یؤازرنی علی أمری هذا؟
ای خاندان عبدالمطلب به خدا سوگند، من هیچ یک از جوانان عرب را نمی شناسم که چیز بهتر از آن چه که من برای شما آورده ام، برای قوم خویش آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من امر کرده است که شما را به آن دعوت نمایم، پس کدام یک از شما یاور من خواهد بود؟
من که سنم از همه حاضران کم تر بود گفتم:
أنا یا نبی اله! أکون وزیرک علیه.
ای پیامبر خدا! من وزیر تو خواهم بود.
پیامبر دست به گرد گردنم افکند و فرمود:
إنّ هذا أخی و وصیّی و خلیفتی فیکم، فاسمعوا له و أطیعوا؛
او، برادر، وصی و جانشین من در میان شماست، پس به سخنش گوش فرا دهید و از او پیروی کنید.
حاضران، خنده کنان برخاستند و به ابوطالب می گفتند: به تو دستور داد که مطیع فرزندت علی باشی و به سخن او گوش فرا دهی.
این روایت را ابن اسحاق، ابن جریر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابونعیم اصفهانی و بیهقی هر دو در دلائل النبوه خویش، نقل کرده اند.»(12)
حقیقت یوم الانذار و نکاتی جالب
این روایت دلالت می کند که:1. امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام به رغم سن کم، در بالاترین درجه آگاهی و بلوغ بوده است و هیچ یک از کسانی که پس از وی اسلام آورده اند در این مورد قابل مقایسه با آن بزرگوار نیستند.
2. امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام بود که به امر پیامبر، غذایی آماده کرد و آن گروه را دعوت نمود و به آنان غذا و نوشیدنی داد.
3. امیر مؤمنان حضرت علی علیه السلام، برادر، وصی و جانشین پیامبر در میان مسلمانان است و از همان زمان اطاعت و فرمانبرداری از او بر همگان واجب شده است.
بی شک به سبب همین نکات است که کسانی چون ابن کثیر، در صحّت آن تشکیک می کنند و ابن تیمیه به رغم وجود این روایت در مسند احمد، وجود آن را در صحاح و مسانید، منکر می شود و محمد حسنین هیکل پس از ذکر این حدیث در چاپ نخست کتاب خود، آن را در چاپ دوم از کتاب، حذف می کند.
به همین دلیل است که نگارنده کتاب المرتضی که برای ادای حق حضرت مرتضی علیه السلام آن را نگاشته، چنین عباراتی را نقل و این گونه با آن برخورد می کند!!!
پینوشتها:
1- مسند احمد: 26/5. برای آگاهی بیشتر در این زمینه ر.ک: شرح حال حضرت علی علیه السلام در الاستیعاب، اسدالغابه و منابع دیگر. هیثمی در مجمع الزوائد: 114/9 می نویسد: احمد بن حنبل و طبرانی این روایت را از راویان موثق و مورد اعتماد، نقل کرده اند.
2- حلیة الاولیاء: 65/1 و ر.ک: الریاض النضرة: 198/2.
3- الاصابة بمعرفة الصحابة: 389/4.
4- المستدرک علی الصحیحین: 136/3، الاستیعاب، ذخائر العقبی و دیگر منابع. هیثمی گفته است که طبرانی توسط رجال ثقه و مورد اعتماد این حدیث را روایت کرده است.
5- الاستیعاب: 1090/3، ر.ک: شرح حال حضرت علی علیه السلام در اسد الغابه، تهذیب التهذیب، الاصابة و مراجع دیگر.
6- البدایه والنهایه: 24/3.
7- سوره ی شعراء: آیه ی 214.
8- البدایه والنهایه: 39/3 و 40.
9- کنز العمال: 129/3 و 131و149و 174.
10- البدایه والنهایه: 39/3 و 40.
11- سوره ی شعراء: آیه 214.
12- کنزالعمال: 131/13 - 133.
/م