محمد بن ابى حذیفه

«محمدبن ابى حذیفه»، از صحابه ى رسول اکرم صلى الله علیه وآله و فرزند ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف قریشى است که در مهاجرت پدر و مادرش به حبشه در آنجا به دنیا آمد. وى پسر دایى معاویة بن ابى
يکشنبه، 5 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
محمد بن ابى حذیفه
محمد بن ابى حذیفه

 

پژوهشگر: محمدحسین رجبى (دوانى)




 
«محمدبن ابى حذیفه»، از صحابه ى رسول اکرم صلى الله علیه وآله و فرزند ابوحذیفة بن عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف قریشى است که در مهاجرت پدر و مادرش به حبشه در آنجا به دنیا آمد. وى پسر دایى معاویة بن ابى سفیان و پرورش یافته ى دست عثمان بن عفان خلیفه ى سوم است؛ با این حال، نسبت به آن دو بغض داشت و حامى امیرالمؤمنین على علیه السلام بود. وى در قیام مردم مصر بر ضد خلیفه ى سوم نقش مهمى داشت و بعد از اخراج فرمان رواى عثمان از مصر، مدت زمانى بر این استان مهم حکومت کرد.
حکومت محمدبن ابى حذیفه بر مصر مسلم، ولى نحوه ى دست یابى وى به قدرت و زمان امارت و سرانجامِ وى در نقل هاى تاریخى بسیار مغشوش و مختلف آمده است. در این مقاله، ضمن بیان مهم ترین روایات در این باب، تلاش گردیده تا از میان آن نقل ها آنچه به حقیقت نزدیک تر است ارائه شود.
یکى از مراکز مهم و اصلى قیام علیه خلیفه ى سوّم، «مصر» بود. مردم مصر که به عملکرد عثمان، به ویژه فرمان روایى برادر مادرى او، یعنى عبداللَّه بن سعد بن ابى سرح، برخود ناراضى بودند، به خروش آمده، شمارى از آنان به زعامت تنى چند از سرشناسان مقیم مصر به سوى مدینه رفتند و همراه با معترضان کوفى و بصرى، خواهان تغییر مشى خلیفه و عزل فرمان روایان فاسد شدند. عثمان پس از آن که عمق نارضایى مردم را دریافت، ابتدا با درخواست ناراضیان موافقت کرد و عبداللَّه بن سعد بن ابن سرح را از حکومت مصر عزل، و محمدبن ابى بکر را به جایش منصوب کرد؛ اما با غلبه ى مروان بن حکم بر رأى خلیفه و خیانتى که نسبت به معترضان مصرى صورت گرفت، انقلابیون مصرى و کوفى و بصرى به مدینه بازگشتند و پس از نومیدى از اصلاح خلیفه، بر وى هجوم بردند و او را کشتند.1
اقوال درباره ى فرمان روایى مصر از شروع انقلاب بر ضد عثمان و اخراج عبداللَّه بن سعد و قتل خلیفه ى سوم، تا زمام دارى قیس بن سعد بن عباده انصارى از سوى امیرالمؤمنین على علیه السلام، بسیار مختلف است. ابن عبدالحکم مؤلّف قدیم ترین کتاب موجود درباره ى «مصر در صدر اسلام» به این امر اشاره اى ندارد؛ زیرا کتاب او عمدتاً درباره ى «فتوح» است؛ لذا پس از سخن از فرمان روایى عبداللَّه بن سعد و فتوحات او، به فتوحات ماوراى مصر در حکومت معاویه مى پردازد؛ اما معاصر وى، ابراهیم بن محمدثقفى، در کتاب الغارات، و نیز طبرى در یک نقل خود آورده اند که محمدبن ابى حذیفه (پسر دایى معاویه) مصریان را بر کشتن عثمان تحریض مى کرد و آنان را سوى او به مدینه مى فرستاد. پس از آن که مصریان به مدینه رفتند و عثمان را محاصره کردند، محمدبن ابى حذیفه در مصر بر عبداللَّه بن سعد شورش، و او را از شهر اخراج کرد و خود با مردم نمازگزارد. سپس ثقفى از وضعیت عبداللَّه بن سعد چنین گزارش مى دهد که در مرز فلسطین چشم به راه فرمان عثمان بود تا این که از مرگ وى و خلافت امیرالمؤمنین آگاه شد و این که قیس بن سعد بن عباده از سوى آن حضرت براى حکومت به مصر مى آید. عبداللَّه پس از لعن و نفرین بر محمد بن ابى حذیفه، به دمشق نزد معاویه رفت.2 ثقفى از محمدبن ابى حذیفه و موقعیت و سرنوشت وى دیگر بحثى نمى کند.
کندى شرح نسبتاً مبسوطى تحت عنوان «انتزاءِ محمد بن ابى حذیفه» آورده که در هیچ یک از منابع معتبر، چنین شرحى دیده نمى شود. ملخص روایات کندى بدین شرح است: به هنگام خلافت عثمان، محمد بن ابى حذیفه در مسجد مصر با بیان کوتاهى ها و نارسایى هاى خلافت عثمان، گفت: ما به خدا و شما، از آنچه در اسلام عمل شد و آنچه در دین خدا پدید آوردند، شکایت مى بریم. در این هنگام گروه کثیرى از پیروان عثمان، از جمله معاویة بن حدیج، خارجة بن حذافه، بسر بن ابى ارطاة و مسلمة بن مخلد انصارى از او کناره جستند و از در مبارزه با وى برآمدند و خلیفه را از عملکرد محمدبن ابى حذیفه آگاه ساختند. با این حال، محمد بن ابى حذیفه خلع عثمان را از خلافت اعلام داشت و مردم را براى دریافت عطایاشان فراخواند. خلیفه، سعد بن ابى وقاص را براى آشتى دادن مصریان فرستاد که با مخالفت محمدبن ابى حذیفه مواجه شد و از این اقدام نتیجه اى حاصل نگشت. پس از آن، محمد بر حکومت مصر فائق آمد و تمام مردم مصر، به جز معاویة بن حدیج و بسر بن ابى ارطاة از او پیروى کردند. عبداللَّه بن سعد به سوى او رفت، ولى در پل قلزم سواران محمد بن ابى حذیفه بر او سخت گرفتند و لذا به عسقلان بازگشت؛ زیرا اکراه داشت به سوى عثمان برود. وى هنگام قتل عثمان در عسقلان بود و در همان جا درگذشت. آن گاه محمد بن ابى حذیفه ششصد مرد را در حرکت بر ضد عثمان روانه ى مدینه کرد، تا این که عثمان کشته شد و آنان به مصر بازگشتند. وقتى خبر قتل عثمان را در مسجد اعلام داشتند، پیروان عثمان به پاخاستند و با معاویةبن حدیج بیعت کردند. او نخستین کسى است که در خون خواهى عثمان با وى بیعت شده است. محمد بن ابى حذیفه سپاهى را به سوى او گسیل داشت، اما این سپاه منهزم شد. آن گاه سپاه دیگرى به مقابله ى او فرستاد که در خربتا با معاویةبن حدیج رو به رو شدند و شکست خوردند و فرماندهان آن کشته شدند؛ سپس معاویة بن ابى سفیان به سوى مصر راند و در شوال سال 36 قمرى در «سلمنت» از استان عین شمس فرود آمد. محمدبن ابى حذیفه و مردم مصر براى جلوگیرى از ورود او [به فسطاط]، به سویش شتافتند. پس از آن که محمدبن ابى حذیفه درخواست معاویه را براى تحویل گرفتن عبدالرحمن بن عدیس بلوى و کنانة بن بشر - به عنوان قاتلان عثمان - رد کرد، معاویه به او گفت: میان ما و شما به جاى جنگ، گروگان قرار دهید. محمدبن ابى حذیفه پذیرفت و حکم بن صلت را در مصر جانشین گذارد و خود و عبدالرحمن بن عدیس و کنانة بن بشر و ابوشمس بن ابرهه و دیگران از قاتلان عثمان به عنوان گروگان بیرون آمدند. هنگامى که به شهر «لُد» [در فلسطین ] رسیدند، معاویه آنان را به زندان افکند؛ اما آنان، به جز ابوشمس بن ابرهه، از زندان گریختند و حاکم فلسطینى آنها را تعقیب کرد و کشت.3 مردى ایرانى عبدالرحمن بن عدیس را تعقیب مى کرد؛ عبدالرحمن به او گفت: در ریختن خون من از خدا بترس که من با رسول خداصلى الله علیه وآله زیر درخت بیعت کردم. آن مرد گفت: درخت در صحرا بسیار است. و او را کشت. محمدبن ابى حذیفه در بامدادى کشته شد که یک سال پیش در همان بامداد عثمان کشته شده بود.4
بنابر آنچه کندى آورده است، محمدبن ابى حذیفه در حیات عثمان حاکمیت مصر را به دست گرفت و عامل خلیفه را بیرون راند و درست یک سال بر مصر حکومت کرد، تا آن که با خدعه ى معاویه، گرو او را پذیرفت و سپس دستگیر و زندانى و نهایتاً کشته شد. کندى اصلاً به این نکته اشاره نمى کند که در عرض این یک سال که امیرالمؤمنین على علیه السلام خلافت را در دست داشت، چرا به مصر و وقایع آن بى توجه بود و اصولاً رابطه محمدبن ابى حذیفه با آن حضرت چگونه بود و چرا امیرالمؤمنین علیه السلام در برابر لشکرکشى معاویه به مصر سکوت کرد. وى در سخن از حکومت قیس بن سعد بن عباده بر مصر، بدون هیچ زمینه اى مى نویسد: سپس قیس بن سعد بن عباده انصارى از سوى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب - رضى اللَّه عنه - حکومت مصر یافت؛ پس از آن که خبر مصیبت ابن ابى حذیفه به او رسید.5
ابن تغرى بردى شرحى همچون نقل کندى درباره ى محمد بن ابى حذیفه - ولى خلاصه تر از او - آورده است و در آغاز مى نویسد: محمد بن ابى حذیفه در مصر خروج کرد و آنجا را، بدون داشتن ولایت از جانب خلیفه، تملک نمود و لذا مورخان، او را از امراى مصر به شمار نیاورده اند.6
هم چنین کندى در خصوص گروگان گیرى معاویه و قتل آنان مى نویسد: کشته شدن محمدبن ابى حذیفه و ابن عدیس و کنانة بن بشر و کسانى که با آنان در گروگان بودند، در ذى حجه ى سال 38 قمرى اتفاق افتاد.7
ابن اثیر در «الکامل» درباره ى محمد بن ابى حذیفه آورده است: پس از قتل ابوحذیفه، پسرش محمد را عثمان بن عفان تحت کفالت خود قرار داد و خوب تربیت کرد. روزى محمد شراب خورد و عثمان او را حد زد؛ بعد از آن محمد به عبادت روى آورد. وى (در خلافت عثمان) از خلیفه خواست تا او را به کارى گمارد. عثمان گفت: اگر اهل باشى کارى به تو مى دهم. محمد گفت: علاقه دارم در جنگ دریایى شرکت کنم. عثمان به وى اجازه داد و او را تجهیز کرد و به مصر فرستاد. پس از ورود به مصر، مردم عبادت او را دیدند و در نظرشان بزرگ آمد. محمد با عبداللَّه بن ابى سرح در جنگ صوارى شرکت جست؛ ولى او عبداللَّه را به سبب انجام بعضى کارها و نیز عثمان را به خاطر گماشتن عبداللَّه به حکومت مصر نکوهش مى کرد و مى گفت: عثمان کسى را والى مصر کرده که پیغمبر ریختن خون او را مباح دانسته است. عبداللَّه بن سعد به عثمان نوشت: پسر ابوحذیفه و محمد بن ابى بکر آرامش شهرهاى مصر را بر ضد من و تو به هم زده اند. عثمان در جواب نوشت «پس ابوبکر را به خاطر پدرش و عایشه خواهرش بخشیدم؛ اما پسر ابوحذیفه او پسر من و پسر برادرِ من و تربیت شده ى من است، کارى به او نداشته باش». عبداللَّه بن ابى سرح مجدداً به خلیفه نوشت:
«این جوجه پر درآورده و چیزى نمانده که پرواز کند». عثمان سى هزار درهم و شترى با بار لباس براى محمد بن ابى حذیفه فرستاد تا ساکت شود و کارى به ابن ابى سرح نداشته باشد. محمد پول ها و لباس ها را به مسجد آورد و گفت: «مسلمانان، ببینید، عثمان مى خواهد مرا در دینم فریب دهد، و این ها را به من رشوه داده است». این ماجرا باعث بزرگداشت بیش تر او نزد مردم مصر و اعتراض فزون تر آن ها به عثمان شد و به دنبال آن محمد را به ریاست خود برگزیدند. چون خبر به عثمان رسید، در نامه اى به محمد نوشت: «شکر احسان مرا به جا نیاوردى». محمد پاسخ او را نداد، بلکه مردم مصر را بر آن داشت که روانه ى مدینه شوند و عثمان را ازمیان بردارند. وقتى مصریانِ معترض به مدینه رفتند، عبداللَّه بن سعد از مصر بیرون آمد و محمد بن ابى حذیفه بر مصر مستولى شد و به ضبط آن همت گماشت.8 سپس ابن اثیر روایتى همچون گزارش ثقفى در مورد عبداللَّه بن سعد و انتظار او درباره ى سرنوشت عثمان و به خلافت رسیدن امیرالمؤمنین علیه السلام و امارت قیس بن سعد بن عباده بر مصر مى آورد و اضافه مى کند: «عبداللَّه بن سعد به سوى معاویه گریخت و این قول دلالت بر آن دارد که قیس حاکم مصر شده بود و محمد بن ابى حذیفه زنده بود، و این (قول) درست است».9
آن گاه ابن اثیر سه نقل دیگر که به نظر او ضعیف مى آید، در مورد محمد بن ابى حذیفه ذکر مى کند. مطابق نقل اول عمرو بن عاص پس از جنگ صفین با سپاهى سوى مصر رفت و با محمد بن ابى حذیفه مواجه شد و پس از سخنانى که با وى داشت او را فریفت و در قصرى در العریش محاصره اش کرد و آنجا را به منجنیق بست، تا آن که محمد را اسیر کرد و نزد معاویه فرستاد. معاویه او را زندانى کرد. محمد از زندان گریخت و در غارى پنهان شد، تا این که او را گرفتند و به قتل رساندند.10 ضعف و نادرستى این نقل از آن جا آشکار است که حدود دو سال از سقوط عثمان و خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مى گذرد و در این مدت محمد بن ابى حذیفه مستقلاً بر مصر حکومت مى کند و امیرالمؤمنین على علیه السلام هم هیچ اقدامى براى به دست گرفتن مصر و نیز مقابله با هجوم عمروعاص نمى کند.
هم چنین این نقل بیان نمى کند که آیا پس از این هجوم، عمروعاص به شام برگشت و مجدداً به مصر لشکر کشید و محمد بن ابى بکر حاکم امیرالمؤمنین علیه السلام را به شهادت رساند و مصر را اشغال کرد، یا این که امارت محمد بن ابى بکر و پیش از او قیس بن سعد بر مصر مطرح نیست و عوامل معاویه مستقیماً مصر را از محمدبن ابى حذیفه گرفتند.
نقل بعدى را ابن اثیر چنین آورده است: گفته اند که محمد بن ابى حذیفه زندانى بود تا حجر بن عدى کشته شد. آن گاه محمد گریخت. مالک بن هبیره سکونى (از عوامل معاویه) بر محمد ظفر یافت و او را کشت؛ زیرا از قتل حجربن عدى خشمگین بود، چون شفاعت حجر را نزد معاویه کرده، ولى او نپذیرفته بود.11 منظور این است که وى محمد را - که پسر دایى معاویه بود - در مقابل رد شفاعت براى حجر کشته است.
و ملخص آخرین روایت ابن اثیر چنین است: گفته اند که محمد بن ابى حذیفه، پس از شهادت محمد بن ابى بکر، با گروه بسیارى بر ضد عمرو بن عاص قیام کرد. عمرو ابتدا او را امان داد، سپس پیمانش را شکست و او را نزد معاویه به فلسطین فرستاد و در آن جا زندانى شد. چندى بعد، از زندان گریخت و در غارى پنهان شد، تا این که بر او دست یافتند و به قتلش رساندند.12
اما ابن اثیر در اسدالغابه نکاتى متفاوت با آنچه در الکامل آورده درباره ى محمد بن ابى حذیفه نقل کرده است: ابتدا به نقل از حافظ ابونعیم اصفهانى مى نویسد: «محمد بن ابى حذیفه یکى از کسانى است که هنگام محاصره و قتل عثمان بر او وارد شد و سپس در جبل جلیل، از کوه هاى لبنان، دستگیر و کشته شد». آن گاه به نقل دیگرى آورده است: «على بن ابى طالب او را بر مصر امارت داد، سپس وى را عزل کرد و قیس بن سعد بن عباده را به کار گماشت». پس از آن مى نویسد: صحیح آن است که محمد بن ابى حذیفه هنگام قتل عثمان در مصر بود. او کسى است که مردم مصر را بر ضد عثمان شوراند و روانه ى مدینه کرد و بر عامل عثمان بر مصر غلبه و او را اخراج کرد و بر آن جا مستولى شد. زمانى که عثمان کشته شد، على علیه السلام قیس بن سعد را به امارت مصر فرستاد و محمد را عزل کرد و هنگامى که معاویه بر مصر چیره شد محمد را گروگان گرفت و حبس کرد؛ ولى وى از حبس گریخت تا این که «رشدین»، از موالى معاویه، او را یافت و کشت.13
از نقل هاى نسبتاً مفصل کندى و ابن اثیر در مورد محمد بن ابى حذیفه که بگذریم، برخى محققان و مورخان به اختصار از موقعیت او در مصر سخن گفته اند: ابوحنیفه دینورى و ابن اعثم کوفى در نقلى تقریباً یکسان روایت مى کنند که معاویه پس از دعوت از عمروعاص به منظور چاره جویى از او براى مقابله با مشکلات به وى گفت: در این روزها از سه امر کوبیده مى شویم: اول این که محمد بن ابى حذیفه زندان مصر را شکسته و از آن گریخته و با اصحابش بر مصر دست یافته است، در حالى که او دشمن ترین مردم براى ماست؛ دوم خروج قیصر روم است با سپاهى که براى جنگ با ما فراهم کرده؛ و سوم این که على بن ابى طالب ما را به بیعت یا جنگ فراخوانده است. عمروعاص درباره ى محمد بن ابى حذیفه گفت: خروج او و اصحابش از زندان نباید تو را غمگین سازد. سپاهى سوى او بفرست که یا کشته مى شود و یا مى گریزد. به هر حال فرار او ضررى به تو نمى رساند.14
این دو مورخ از حرکت و قیام محمد بن ابى حذیفه در موقعیتى یاد مى کنند که امیرالمؤمنین علیه السلام به خلافت رسیده و پس از جنگ جمل و استقرار در کوفه، معاویه را - که از کناره گیرى حکومت شام سرباز زده است - تهدید مى کند و لذا وى دست به دامان عمروبن عاص شده است؛ با این حال، توضیح نمى دهند که محمد بن ابى حذیفه در این مدت که بیش از شش ماه از خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام مى گذرد، زندان چه کسى را در مصرشکسته و قیام کرده که موجب وحشت معاویه گردیده است.
طبرى و ابن جوزى نیز در سخن از حوادث سال 36 قمرى، قتل محمد بن ابى حذیفه را بیان مى کنند و با ذکر نقش او در تحریض مردم مصر بر ضد عثمان و اخراج عبداللَّه بن سعد از آن جا و مسلط شدن وى در مصر، به نقل از واقدى مى نویسد: محمد در مصر مقیم بود تا عثمان کشته شد و با على - رضى اللَّه عنه - بیعت شد و مخالفت معاویه با او آشکار گردید و عمروعاص ازاین اقدام معاویه پیروى کرد. آن گاه معاویه و عمروعاص به سوى او رفتند. محمد با هزار نفر براى مقابله به عریش آمد و در آن جا پناه گرفت. عمرو بر او منجنیق کار گذاشت، تا این که محمد با سى تن از یارانش فرود آمدند و دستگیر و سپس کشته شدند.15ابن جوزى اضافه مى کند: هشام بن محمد گمان مى کند که محمد بن ابى حذیفه پس از قتل محمد بن ابى بکر کشته شده است. به این گونه که عمروبن عاص پس از ورود به مصر، محمد را به سوى معاویه فرستاد و او محمد را زندان کرد. معاویه دوست داشت [به سبب خویشى با او ]وى را رها کند تا این که محمد از زندان گریخت. معاویه گفت: چه کسى او را مى یابد؟ عبداللَّه بن عمر خثعمى در پى محمد رفت و او را یافت و کشت؛ و این در سال 38 قمرى بود.16
در نقل اول - که ابن جوزى آن را برگزیده - نیز از موقعیت مصر در زمان خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام، و عامل آن جا سخنى به میان نیامده است.
یعقوبى نیز تنها اشاره اى به رهبرى انقلابیون مصر بر ضد عثمان توسط محمدبن ابى حذیفه در کنار محمد بن ابى بکر و کنانةبن بشر و ابن عدیس بلوى مى کند و در سخن از قتل عثمان آورده است که محمدبن ابى بکر و محمد بن ابى حذیفه از قاتلان وى بودند.17 ظاهراً یعقوبى تنها مورخى است که محمد را از عوامل اصلى قتل عثمان مى داند؛ اما مورخانى که پیش از این از آنها یاد کردیم، عموماً بر حضور وى در مصر به هنگام قتل عثمان، و به دست گرفتن حکومت آن ناحیه تأکید دارند؛ مگر آن که منظور وى دخالت غیر مستقیم محمد بن ابى حذیفه در قتل خلیفه باشد.
منابع شیعى عموماً محمد بن ابى حذیفه را ستوده و او را یکى از اصحاب امیرالمؤمنین على علیه السلام دانسته اند. بر خلاف ابن اثیر که محمدبن ابى حذیفه را شارب خمرمعرفى کرده که عثمان بر او حد جارى نمود (و چنین وانمود مى شود که علت مخالفت محمد با عثمان همین امر است). شیخ کشى در مدح محمد و عدم معصیت او از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت مى کند که آن حضرت فرمود: «محامده [محمدها] از معصیت خداوند ابا داشتند. پرسیدند: محمدها کیستند؟ فرمود: «محمدبن جعفر بن ابى طالب، محمد بن ابى بکر، محمد بن ابى حذیفه، و محمد بن امیرالمؤمنین».18 کشى هم چنین مى نویسد: «یکى از راویان عامه از محمد بن اسحاق و او از مردى شامى چنین نقل کرد: محمد بن ابى حذیفه با على بن ابى طالب علیه السلام و از یاوران و علاقه مندان او بود. وى پسر دایى معاویه و از مسلمانان نیک بود. پس از درگذشت على علیه السلام، معاویه او را دست گیر کرد و خواست به قتل برساند. محمد مدتى طولانى در زندان بود. روزى معاویه گفت: آیا نگوییم این سفیه را بیاوریم تا او را از گمراهى اش آگاه کنیم و بر آن داریم که به على دشنام دهد؟ حاضران گفتند: چنین کن. محمدبن ابى حذیفه را از زندان آوردند. معاویه به او گفت: آیا وقت آن نرسیده است که دست از گمراهى ات در یارى على بن ابى طالب بردارى؟ آیا نمى دانى عثمان مظلومانه کشته شد و عایشه و طلحه و زبیر به خون خواهى او قیام کردند؟ آیا نمى دانى على مردم را به قتل عثمان تحریک کرد و امروز ما در طلب خون او هستیم؟ محمد بن ابى حذیفه گفت: اى معاویه مى دانى که من از همه کس به تو نزدیک ترم و بهتر از دیگران تو را مى شناسم. معاویه گفت آرى. محمد گفت: به خدا سوگند من کسى را سراغ ندارم که بیش تر از تو در خون عثمان شریک بوده، مردم را تحریک کرده باشد. عثمان تو را والى شام کرد، مهاجر و انصار از وى خواستند که تو را عزل کند و او عزل نکرد و با او آن کردند که خبرش به تور رسیده است. به خدا طلحه و زبیر و عایشه در آغاز و پایان کار در ریختن خون او شرکت داشتند و مردم را برکشتن او تحریض مى کردند. به خدا از وقتى که تو را شناخته ام، در جاهلیت و اسلام یک خلق و خوى دارى و اسلام چیزى، نه کم و نه زیاد، بر تو نیفزوده و علامت این در تو آشکار است. تو مرا به خاطر دوستى با على علیه السلام ملامت مى کنى؟ على با همه ى روزه داران و نمازگزاران مهاجر و انصار به جنگ تو آمد. تو نیز با فرزندان منافقان و طلقا همراه شدى. تو دین آن ها را به بازى گرفتى و آنها دنیاى تو را. به خدا اى معاویه! آن چه کردى بر تو پوشیده نیست و آنچه آنها کردند بر آنها پوشیده نیست که با اطاعت از تو مستحق غضب خدا شدند. به خدا من همیشه على را به خاطر خداوند و پیغمبرش دوست مى دارم و تا زنده ام تو را به خاطر خدا و پیغمبرش دشمن مى دارم. معاویه گفت: مى بینیم که هنوز در گمراهى ات باقى هستى. او را به زندان برگردانید. و او در زندان ازدنیا رفت.19
محدث قمى در منتهى الامال، محمد بن ابى حذیفه را یکى از اصحاب برجسته ى امیرالمؤمنین علیه السلام معرفى کرده و آنچه را که در بالا از کشى نقل شده درباره ى وى آورده است.20
علامه شوشترى نیز در قاموس الرجال وى را از اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام ذکر نموده و به نقل از کشى و نیز از نصربن مزاحم، بلاذرى، طبرى و ابن قتیبه در مورد او نکاتى را بیان کرده است.21
با توجه به آنچه درباره ى محمدبن ابى حذیفه آورده شد، مى توان چنین نتیجه گرفت که وى همچون محمدبن ابى بکر از اصحاب امیرالمؤمنین على علیه السلام، و مخالف عثمان و معاویه بوده و با آنها مقابله داشته و لذا در تمامى کتاب هاى رجالى شیعه، مورد تأیید قرار گرفته و از شیعیان خاص به شمار رفته است. اما این که آیا وى از جانب امیرالمؤمین علیه السلام حکومت مصر را در دست داشته یا خیر، چنین مى نماید که ایمان و تعهد محمد بن ابى حذیفه و اقدام وى براى مهار اوضاع سیاسى مصر در جریان قیام بر ضد عثمان و اخراج زمام دار فاسدش، مورد تأیید امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است؛ ولى آن حضرت وى را با وجود دارا بودن این نقاط قوت و مثبت، مانند یارش محمدبن ابى بکر، داراى توانایى لازم و کافى براى اداره ى استان مهمى چون مصر که در مجاورت شام (مرکز توطئه و فتنه) واقع بود، نمى دانست؛ بنابراین پس از استقرار خلافت خویش، قیس بن سعد بن عباده را به فرمان روایى مصر منصوب فرمود.
به نقل بسیارى از مورخان، قیس نخستین امیر مصر بود که از سوى امیرالمؤمنین علیه السلام منصوب شد. ثقفى روایت مى کند که چون عثمان کشته شد و على علیه السلام به خلافت رسید، قیس بن سعد را خواست و فرمود: رهسپار مصر شو که تو را امیر آن جا نموده ام.22
ابوحنیفه دینورى، یعقوبى، طبرى، و دیگران که به آنها استناد کرده اند، انتصاب قیس بن سعد به امارت مصر را همچون ثقفى، و در آغاز خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام و همراه با تعیین فرمان روایان دیگر استان هاى مهم جهان اسلام ذکر نموده اند.23
بنابراین مسلم است که محمدبن ابى حذیفه از سوى امیرالمؤمنین علیه السلام امارت مصر را در دست نداشته، و تنها در اوضاع و احوال بحرانىِ دوران قیام بر ضد خلیفه ى سوم تا ورود قیس بن سعد بن عباده، با حمایت مردم مصر، بر آن سرزمین حکم مى رانده است.

پی‌نوشت‌ها:

1- ر.ک: ابن قتیبه دینورى، الامامة و السیاسة ، ج 1، ص 39-45 و محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، ج 4، ص 340-396.
2- ابراهیم بن محمد ثقفى، الغارات، ج 1، ص 206 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 546.
3- کنانة بن بشر در این مقطع کشته نشد، بلکه به هنگام ولایت محمد بن ابى بکر به شهادت رسید.
4- ر.ک: محمد بن یوسف کندى، تاریخ ولاة مصر، ص 19-23.
5- همان، ص 23.
6- ابن تغرى بردى، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره، ج 1، ص 122.
7- کندى، همان، ص 23.
8- ابن اثیر جزرى، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 135.
9- همان، ص 136.
10- همان جا.
11- همان جا.
12- همان جا.
13- ابن اثیر جزرى، اسد الغابه فى معرفة الصحابه، ج 5، ص 87.
14- ابو حنیفه دینورى، اخبار الطوال، ص 157 و ابن اعثم کوفى، کتاب الفتوح، ج 2، ص 512.
15- طبرى، همان، ج 4، ص 546 و ابن جوزى، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص 96.
16- ابن جوزى، همان جا.
17- احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 175.
18- شیخ طوسى، اختیار معرفة الرجال، ص 66.
19- همان جا.
20- حاج شیخ عباسى قمى، منتهى الامال، ج 1، ص 399.
21- محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج 9، ص 23.
22- ثقفى، همان، ج 1، ص 208.
23- ابوحنیفه دینورى، همان، ص 141 و یعقوبى، همان، ج 2، ص 179 و طبرى، همان، ج 4، ص 442.

منابع تحقیق:
- ابن اثیر جزرى؛ اسدالغابه فى معرفة الصحابه (بیروت، دارالشعب، بى تا)
- - ، الکامل فى التاریخ، چاپ ششم (بیروت، دارالکتاب العربى، بى تا)
- ابن اعثم کوفى، ابومحمد احمد، کتاب الفتوح (بیروت، دارالکتاب العربى، بى تا)
- ابن تغرى بردى، ابوالمحاسن یوسف، النجوم الزاهره فى ملوک مصر و القاهره (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1413ق)
- ابن جوزى، ابوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الامم و الملوک (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1412ق).
- ابن قتیبه دینورى، ابومحمد عبداللَّه بن مسلم، الامامة و السیاسة، تصحیح طه محمد الزینى (بیروت، دارالمعرفه، بى تا)
- ثقفى، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تصحیح میرجلال الدین حسینى محدث ارموى (تهران، انجمن آثار ملى، 1355ش)
- دینورى، ابوحنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر (قم، انتشارات شریف رضى، 1368ش).
- شوشترى، محمد تقى، قاموس الرجال، چاپ دوم (قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1417ق).
- طبرى، محمدبن جریر، تاریخ طبرى ، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت، دارالتراث، بى تا)
- طوسى، محمدبن حسن (شیخ طوسى) اختیار معرفة الرجال (کربلا، بى تا)
- قمى، حاج شیخ عباس، منتهى الامال (قم، انتشارات هجرت، 1365ش)
- کندى، ابوعمر محمد بن یوسف، تاریخ ولاة مصر (بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیه، 1407ق).
- یعقوبى، احمدبن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى (بیروت، داربیروت، بى تا).
منبع مقاله: www.shareh.com



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط