مسیحیت در میان مغولان قبل از ظهور چنگیز

بعد از آنکه مذهب نسطوریس بطریق یونانی قسطنطنیه به‌عنوان الحاد شناخته شد، پیروان او در سرزمین‌های دیگر به تبلیغ آیین خود پرداختند. از جمله نخست در ادسا و سپس در نصیبین واقع در ایران. پادشاهان ساسانی از جاثلیق
دوشنبه، 6 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مسیحیت در میان مغولان قبل از ظهور چنگیز
مسیحیت در میان مغولان قبل از ظهور چنگیز

 

نویسنده:الهام لطفی*
منبع:راسخون



 
بعد از آنکه مذهب نسطوریس بطریق یونانی قسطنطنیه به‌عنوان الحاد شناخته شد، پیروان او در سرزمین‌های دیگر به تبلیغ آیین خود پرداختند. از جمله نخست در ادسا و سپس در نصیبین واقع در ایران. پادشاهان ساسانی از جاثلیق نسطوری مقیم سلوکیه از آن‌رو پشتیبانی می‌کردند که این فرقه با روم دشمن بودند. در نتیجه نسطوریان در این سرزمین‌ها قرن‌ها بدون رقیب به تبلیغ آیین خود پرداختند. در قرن ششم میلادی به ترکستان غربی وارد شدند و در میان سده‌های هفتم و هشتم میلادی به ترکستان شرقی و حتی چین نفوذ کردند. در آغاز سده یازدهم میلادی کیش نسطوری پیروانی حتی در میان بیابان‌گردان مغول داشت. آیین نسطوری در آسیا رونق گرفت و این به دلیل رقابت دائمی میان بوداییان و مانویان بود. (ویلتس،١٣۵٣:۲۷).
پس فرقه نسطوری پیشگام سایر فرق مسیحی و همچنین مهم‌ترین فرقه در مغولستان از دیرباز نفوذ یافته بود و در طی قرون اکثریتِ قریب‌به‌اتفاق مسیحیان مغولی و حتی چینی وابسته به این فرقه بوده‌اند و زمانی که چنگیز بر قبایل گوناگون مغول چیره شد، تعدادی از ایلات معتبر سراسر مغولستان پیرو آیین مسیحی نسطوری بودند؛ از جمله کرائیت، مارکیت، نایمان، انقوت و ایغورها. (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۷۶).
ایغورها زودتر از سایر اقوام به مسیحیت گرویدند؛ چون پایتخت آن‌ها نزدیک تورفان امروزی در سین‌کیانگ بر سر راه‌های عمده کاروان‌رو شرق به غرب در ترکستان قرار داشت. آن‌ها نخست مانوی بودند، سپس بودایی شدند و در نهایت مسیحیت نسطوری را به‌عنوان دین پذیرفتند. تاثیر این ادیان و فرهنگ چینی افکار آن‌ها را درخشان ساخت و تمدنی تابناک پدید آورد که بیش از سه قرن دوام یافت (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۷۶).
کرائیت‌ها و مارکیت‌ها در آغاز قرن یازدهم مسیحیت را پذیرفتند و سرکردگان آن‌ها نام‌های مسیحی داشتند. در کنار این قبایل نایمان‌ها نیز القاب ترکی و کیش نسطوری را پذیرفتند (ویلتس،١٣۵٣:۴١).
مسیحی شدن قوم کرائیت به‌این صورت بود که خان آن‌ها در شنزار گم شد و با ظهور سرگیس مقدس نجات یافت. بعد از آن بود که از رئیس مذهب نسطوری در مرو موسوم به ابجز خواهش کرد که یا خود شخصآ یا با اعزام کشیش او و قبیله‌اش را غسل تعمید دهد و به مذهب نسطوری درآورد که در آن مراسم دویست هزار نفر از ترکان کرائیت و پادشاه‌شان مراسم تعمید را به جا آوردند و به دین نسطوری درآمدند (گروسه، ١٣۵٣:٣١١).
تیره‌ای که چنگیز در آن چشم به جهان گشود، از قبایل مغول ساکن شمال شرقی مغولستان بود که بدون تردید افراد آن کمتر آشنایی با مسیحیت نداشتند. زمانی که چنگیز قدرت را به دست گرفت و تلاش خود را برای به اطاعت‌درآوردن قبایل گوناگون آغاز کرد، به‌تدریج مسیحیت در خاندان وی و در نتیجه در قبیله قیات راه یافت. این امر بیشتر از طریق ازدواج امرا و دیوانیان قبایل گوناگون مغول که در دستگاه حکومت به کار گرفته می شدند، با دختران قبیله چنگیز صورت می‌گرفت (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۷۶).
بنابراین مدت‌ها قبل از ظهور چنگیز، مسیحیت با جهان مغول تماس یافته بود و چنان‌که اشاره شد، برخی از قبایل مغول به این دین گرویده بودند. روایج دین مسیح در میان مغولان نتیجه کوشش میسیون‌های مذهبی نسطوری بود؛ چون آنان از سیاست مخصوصی پیروی نمی‌کردند و یک عامل سیاسی در مغولستان محسوب نمی‌شدند، برای چنگیز که سرگرم مسائل سیاسی بود، مشکلی ایجاد نمی‌کردند (اشپوار،١٣۵١:۲۰۴).

مسیحیت در دربار خانان مغول

در زمان اکتای، جانشین چنگیزخان مسیحیت رونق چشمگیری یافت و بر پیروان آن افزوده شد؛ چون وزیر بزرگ اکتای، چینقای ایغوری‌الاصل که درواقع مهم‌ترین فرد دربار بود، مسیحی بود و برای گسترش مسیحیت تلاش فراوانی می‌کرد. جرماغون فرمانده سپاه مغول در ایران نیز مسیحی بود و در حفظ منافع مسیحیان تلاش می‌کرد. با تلاش جرماغون بود که او اکتای یک کشیش مسیحی سریانی از اهالی سوریه به نام سمئون(شمعون) و معروف به ربان عطا را برای رسیدگی به امور مسیحیان آذربایجان به ایران فرستاد و او در تبریز اقامت کرد و اقداماتی برای پیشبرد امور مسیحیان ساکن ایران انجام داد؛ از جمله کلیساهای در شهرهای مسلمان‌نشین به‌خصوص تبریز و نخجوان بنا کرد. می‌توان ادعا کرد که در این زمان یکی از مهمترین پایگاه‌های مسیحیان در ایران تبریز بود و می‌توان این شهر را شهر مسیحیان نامید که از حمایت مغولان نیز برخوردار بودند (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۷۶).
عهد کوتاه زمانداری گیوک، سومین خان مغول، یکی از دوره‌های درخشان نفوذ غرب در شرق است؛ چون کشیشان موفق شدند در سراسر دنیای اسلام به مسیحیت رونقی دهند. در این زمان مسیحیان در قلمرو مغول، اقلیتی محترم و رسمی به‌حساب می‌آمدند و در این زمان مسیحی‌شدن ساکنان و ساختن کلیسا گسترش یافت (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۸۶).
تورکیناخاتون مادر گیوک پیرو آیین مسیح بود و از کودکی مواظبت و تربیت پسر خود را به امیر قداق عیسوی واگذاشته بود. گیوک بعد از رسیدن به مقام خانی چینقای عیسوی، مشاور و در واقع وزیر پدر خود را به وزارت برگزید و قداق و چینقای به کمک یکدیگر خان را به مساعدت با عیسویان تشویق کردند و رعایای عیسوی ممالک اسلامی مثل ارامنه و گرجیان در کانون توجه خان بودند. اطبای مسیحی نفوذ فراوانی در دربار یافتند. قدرت مسیحیان تا آنجا افزایش یافت که بعضی از آداب مسیحی در میان مغولان شایع شد و گردانندگان اصلی امور چینقای و قداق بودند و هم آنان آتش دشمنی با مسلمانان را دامن می‌زدند (ساندرز، ١٣۶١:۹۸).
به بیان ابن عبری گیوک یک مسیحی واقعی بود و در زمان او بسیاری از پیروان مسیح آزادانه به تبلیغ آیین خود می‌پرداختند و تختگاه گیوک مملو از کشیشان و راهبان بود؛ چنین گفته می‌شد که گیوک غسل تعمید یافته است. یک کلیسا در برابر اردوی‌خان برپا شده بود و در آن سرودهای مذهبی مسیحی خوانده می‌شد و در ساعات معین ناقوس آن را به صدا درمی‌آوردند. گذشته از این پیوسته چهار کشیش در محضر خان حضور داشتند (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۸۰).
شاید بتوان گفت گیوک که مقام خانی خود را مدیون کوشش‌های مادرش می دانست، علاقه و کنجکاوی ویژه‌ای به مذهب مادرش در خود احساس می‌کرد و با مسیحیان مهربان بود. در واقع گیوک به مذهب مادر خود علاقه داشت و احتمالآ در کودکی غسل تعمید یافته بود؛ اما هرگز از دین و اعتقادات اجدادی خود دست برنداشت.
بعد از جرماغون، بایجو به‌عنوان فرمانده مغولان ایران برگزیده شد. او در مقایسه با گیوک حرارت کمتری در حمایت از مسیحیان داشت. گیوک که به‌دنبال حمله به ایران بود، بعد از مدتی ایلچیکدای یکی از سرداران معروف و شجاع مغولی را به ایران فرستاد، تا با سپاه تحت فرماندهی خود همراه سپاه بایجو و سرداران مغولی دیگر مقیم این سرزمین مقدمات حمله را فراهم کند. علت انتخاب ایلچیکدای این بود که او مسیحی متعصبی بود و دشمن مسلمانان. او بعد از استقرار در ایران بیش از بایجو به مسیحیان علاقه نشان داد و آن‌ها را بیش از پیش راضی و خشنود کرد (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۸۲).
بعد از مرگ گیوک همسر او اغول‌غایمش ادارﺓ امور را برعهده گرفت. او شمنی متعصب و پیرو آیین مغول بود که با سفرای غربی بدرفتاری کرد و هدایای آن‌ها را به منزﻟﺔ باج‌وخراج غرب به دربار مغول پذیرفت. در این زمان بر سر انتخاب جانشین کیوگ اختلاف به‌وجود آمده بود و دو گروه در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. نمایندﺓ گروه اول اغول‌غایمش، همسر گیوک و نمایندﺓ گروه دوم سرقوقیینی مسیحی همسر تولوی و مادر منگو بود. در این درگیری درنهایت منگو قدرت را گرفت. گفته شده که انتقال سلطنت از خاندان اکتای به تولوی زیر نفوذ و تاثیر شدید مسیحیت انجام گرفت و شاید بتوان این واقعه را اولین دخالت غرب در امور شرق به‌حساب آورد (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۸۶).
با برگزیده‌شدن منگو به خانی مسیحیت رونق بسیاری یافت. هیئت‌های مذهبی به سرزمین مغول آمدند، بر تعداد مسیحیان سرزمین مغول افزودند و این نو دینان به ساخت صومعه و کلیسا پرداختند. در این زمان مراسم مذهبی مسیح را به‌صورت علنی و باشُکوه برگزار می‌کردند. بسیاری از نزدیکان منگو مسیحی بودند؛ از جمله مادرش، یکی از همسران منگو به‌همراه تعدادی از دختران و پسران‌اش و بلقای وزیر بزرگ و بانفوذ خان. تعداد بسیاری از روحانیان نسطوری در دربار خان حضور داشتند و در تمام کارها مشارکت می‌کردند. روبه‌روی اردوی امپراتور خیمه اسقف اعظم برپا بود که سمت شرقی آن کلیسای بزرگی بنا کرده بودند. خان همراه همسر خود و بعضی از شاهزاده خانم‌های مسیحی به کلیسا می‌رفتند (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:١۸۷).
اما باید توجه داشت که در کنار علمای دین مسیح، مذاهب بودا و اسلام نیز در کانون توجه خان بودند. در واقع همه ادیان در نزد او یکسان بودند و همه را محترم می‌داشت و به قدری به آن‌ها آزادی داده بود که در حضور او با یکدیگر به مناظرﺓ مذهبی می‌پرداختند. آزادی مسلمانان در این زمان تا آنجا رسید که در بعضی از مناطق به‌طور آشکار نام خلیفه را در خطبه ذکر می‌کردند و در ضمن آن دوام دولت منگو را می‌خواستند (اقبال آشتیانی،١٣۶۵:١۵۸).

سفیران اعزامی پاپ به نزد خانان مغول

بعد از روی کار آمدن اکتای سپاهیان مغول خواستار تحقق آرزوی چنگیز بودند که تسخیر سراسر دنیا بود. اکتای باوجود میل باطنی و با توجه به اصرار سپاهیان حاضر به انجام این کار شد و مغولان آمادﺓ عملیات جنگی به‌سوی غرب شدند و با تو به عنوان فرماندﺓ سپاه برگزیده شد. این سپاه ابتدا به روسیه حمله کردند و شهرها را یکی پس از دیگری فتح. آخرین شهری که تصرف کردند کیف بود که با این رخداد دوران کیفی تاریخ روسیه پایان یافت. تا زمانی که این مهاجمان در روسیه بودند، خطری اروپا را تهدید نمی‌کرد. دوری روسیه و جدایی کلیسای آن از کلیسای روم این سرزمین را از نظر اروپاییان بیگانه ساخته بود؛ اما زمانی که مغولان حرکت خود را به‌طرف غرب ادامه دادند، زنگ خطر برای اروپا به‌صدا درآمد. مغولان با توجه به اختلافی که بین پاپ و امپراتور وجود داشت از فرصت استفاده کردند و تا قلب اروپا پیشروی کردند؛ اما مرگ اکتای آن‌ها را ناگزیر به بازگشت کرد (ویلتس، ١٣۵٣:۶۲تا۶۷).
یکی از مهم‌ترین اهداف پاپ اینوسان چهارم مصون‌داشتن اروپا از گزند تاتاران بود. درپی این هدف و برای فهمیدن اینکه مغولان چه مردمی هستند و چه قصدی دارند، گروهی را عازم شرق کرد. این فرستادگان حامل نامه‌هایی با مضامین سیاسی و مذهبی بودند. یکی از نامه‌ها باعنوان پادشاه و ملت تاتار کاملاً جنبه مذهبی داشت که در آن خان را به پذیرش مسیحیت دعوت کرده بود. ناﻣﺔدیگر نیز خطاب به فرمانروای مغول بود، مضمونی سیاسی داشت و در آن از مغولان خواسته شده بود دست از حمله بردارند (ویلتس، ١٣۵٣:۷۷تا۸۱).
مهم‌ترین فرد هیئت اعزامی پاپ، کشیشی از فرقه فرانسیس به نام ژان‌پلان‌کارپن بود. او اولین فرستادﺓ غرب به دربار مغول نبود و قبل از او کشیشان دیگری به این سرزمین آمده بودند که مهم‌ترین آن‌ها ژولیان کشیش دومینیکی، اهل مجارستان بود. او اطلاعات بسیاری دربارﺓ این قوم مهاجم تهیه کرد. کارپن از مسیر ژولیان یعنی اروپای شرقی به سرزمین مغول رفت. آن‌ها ابتدا به اردوگاه باتو رفتند و از آنجا به مغولستان. ورود این گروه همزمان با انتخاب گیوک به‌عنوان خان بود و آن‌ها در مراسم به تخت‌نشستن گیوک شرکت کردند. بعد از چند روز کارپن خواهان بازگشت شد که خان جدید نامه‌ای در جواب پاپ آماده کرد و به او داد. در این نامه از پاپ خواسته شده بود برتری مغولان را بپذیرد و به درگاه خان آمده و ادای احترام کند. این درحالی بود که پاپ ژان را به نزد مغولان فرستاد تا به وحشی‌گری آنِ‌ها در اروپای شرقی اعتراض کند و درعین‌حال شدیدآ اصرار کند تا مغولان تعمید مسیحی را بپذیرند. هر چند سفارت کارپن موفقیتی همراه نداشت؛ اما گزارش این هیئت مبنی بر رونق کار مسیحیت و اینکه خان مغول درصدد حمله به مراکز اسلامی است، باعث شد که اروپاییان جنگ صلیبی هفتم را آغاز کنند (ویلتس، ١٣۵٣:۸۴تا۹۷).
به موازات سفر کارپن هیئت پنج نفرﺓ دیگری از جانب پاپ به ایران آمد. در راس این گروه کشیشی از فرقه دومینیکی به نام آسیلیلینوس و آندره لونگژوموی بود. آنان از راه لبنان عازم شرق شدند؛ اما این گروه با ممانعت سلطان مصر روبه‌رو شدند که احتمال سازش میان پاپ و مغولان را می‌داد؛ پس از رفتن به مغولستان صرفه‌نظر کردند و عازم تبریز شدند که سرداران مغول بایجو و جرماغون بر آنجا استیلا داشتند و با نسطوریان رفتار خوبی درپیش گرفته بودند. آندره با سیمون یا عطا پیشوای نسطوریان تبریز ملاقات کرد و نامه‌های پاپ را به او تقدیم. آندره که موفق به ملاقات با سرکردﺓ مغول نشده بود، با اطلاعات بسیاری راجع به مغولان نزد پاپ بازگشت (همان:١۰۷- ١۰۶).
ایلچیکدای که ازطرف گیوک مامور فتح ایران بود، زمانی که خبر حرکت لویی‌نهم به طرف شرق را شنید، دو تن از اهالی نسطوری موصل به نام‌های داود و مرقس را همراه با نامه ای نزد او فرستاد. هدف او سرگرم‌کردن مصر و شام با صلیبی‌ها و جلوگیری از کمک آن‌ها به خلیفه بود. ایلچکدای در این نامه اشاره به مسیحی بودن افراد بسیاری از درباریان مغول کرد. لویی در جواب نوشته بود که اگر مغولان کلیسای روم را مادر تمام کلیساها بدانند، پاپ آن‌ها را خواهد پذیرفت و سفیرانی همراه آن دو سفیر عازم دربار گیوک کرد. یکی از معروف‌ترین این سفیران آندره لونکژومویی بود و این دومین ماموریت او. فرستادگان پاپ در سال ١۲۴۹م به اردوی فرماندﺓ مغول رسیدند و فرمانده آن ها را روانه دربار گیوک کرد؛ اما زمانی به آنجا رسیدند، گیوک درگذشته بود و اغول‌غایمش همسر او و نائب‌السلطنه این هیئت را پذیرفت مانند اینکه اعلام رسمی فرمانبرداری مسیحیان غرب را آورده باشند (بیانی، ج۱، ١٣۷۵:۱۸۰تا۱۸۳).
باوجود شکست ظاهری، ماموریت فرستادگان لویی از چند جهت حائز اهمیت بود: اول اینکه این هئیت دومین گروه از سفیران غربی (بعد از کارپن) بود که به مرکز آسیا راه یافت و از هیئت اول بزرگ‌تر بود؛ دوم اینکه در برابر پیشنهاد مغولان به اتحاد میان مغول و مسیحیان این نخستین عکس‌العمل غرب بود و می‌توان آن را آغاز دوران جدیدی در روابط غرب و مغولان دانست (ویلتس، ١٣۵٣:١١۷ و١١۸).
مرگ گیوک و پاسخ خشونت‌آمیز اغول‌غایمش به آندره، سفیر اعزامی لویی آتش امید و اشتیاق پادشاه فرانسه را سرکوب کرد و نتیجه مصیبت بار او در جنگ صلیبی مصر که در آن شخصآ اسیر دست مسلمانان شد، باعث شد که لویی مجددآ برای جلب همکاری مغولان بر ضد مسلمانان کوشش کند، خصوصآ از طریق سرتاق پسر تاتو و نفوذ او در دستگاه حاکمه ی قراقروم. برای این منظور لویی، روبروک را برگزید که یک راهب فرانسیسکن فلاندی بود. وی نه تنها عهده‌دار ماموریتی سیاسی بود؛ بلکه به‌عنوان واعظ و مبلغ سادﺓ آیین مسیح به سفر تحقیقی پرداخت. چنین عملی این امکان را به فرمانروایان مسیحی می‌داد تا اندیشه‌های مغول را بررسی کنند و ببینند که در آینده برای یک جنگ صلیبی با مسلمانان تا چه اندازه می‌توان از مغولان انتظار داشت (ساندرز،١٣۶١:١۰٣).
تعصب روبروکی او را در نظر قاآن تحمل ناپذیر کرد؛ علاوه بر این انکار مداوم او که فرستادﺓ پادشاه است، او را از مصاحبت با قاآن محروم کرد؛ زیرا محدودیتی برای ملاقات سفیران با خان وجود نداشت؛ اما روحانیون تنها زمانی که احظار می‌شدند و از آن‌ها مطالبی پرسیده می‌شد قادر به ملاقات با خان بودند (ویلتس، ١٣۵٣:١٣١).
بعد از مدتی منگو روبروک را با نامه‌هایی روانه دربار لویی کرد. لحن این نامه‌ها تفاوتی با نامه‌های ارسالی گیوک نداشت و اندکی ملایم‌تر شده بود. روبروک در رسیدن به هدف خود ناکام شد که همان فراخواندن تاتاران به مسیحیت و در کنار آن بعضی اهداف سیاسی بود و نامه منگو امید لویی را در اتحاد با مغولان بر ضد مسلمانان تبدیل به یاس کرد (ساندرز،١٣۶١:۴ ١۰).
بعد از مدتی منگو هولاکو را برای ادامه فتوحات روانه ایران کرد. در این سفر او تحت‌نفوذ همسر مسیحی‌اش دوقوزخاتون بود. فرماندﺓ سپاه او نیز کیتوبوقای مسیحی بود. بعد از برچیده‌شدن خلافت عباسی و دستگاه اسماعیلی در جهان مسیحی، عقیده بر این شد که مغولان به برانداختن اسلام فرمان دارند؛ اما در واقع انگیزﺓ مغول سیاسی بود نه مذهبی. بعد از آنکه هولاکو پیشروی خود به غرب و سرزمین ممالیک را ادامه داد، صلیبیون امیدوار بودند که مغولان مسلمانان را از اورشلیم بیرون کنند و آن اماکن مقدس را به مسیحیان بازگردانند (ساندرز،١٣۶١:۸ ١۰).
اما در این میان مرگ منگو به کمک ممالیک آمد. هولاکو کیتوبوقای مسیحی را به فرماندهی عملیات گماشت و خود عازم ایران شد و ممالیک موفق به شکست مغولان در عین‌جالوت شدند و کیتوبوقا گرفتار شد. این جنگ نقطه عطفی در تاریخ فتوحات مغول بود و هرگز پیشروی آن‌ها به غرب به‌طور جدی از سر گرفته نشد. وبراین اساس بنیاد حکومت صلیبی اورشلیم و تقدیر مسیحیان شرق متزلزل شد و رویای تجدید حیات مسیح در شرق برای همیشه از بین رفت (ساندرز،١٣۶١:۵ ١۱).

پی‌نوشت‌ها:

* کارشناس ارشد تاریخ

کتاب‌نامه
. اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، ترجمه محمود میرآفتاب، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، تهران، ۱۳۵۱.
. اقبال، عباس، تاریخ مغول از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری، امیرکبیر، تهران، ۱۳۴۱.
. بیانی،‌ شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، مرکز نشر دانشگاهی، ج اول، تهران، ۱۳۷۵.
. ساندرز، ج. ج، تاریخ فتوحات مغول، ترجمه ابوالقاسم حالت، امیرکبیر، تهران، ۱۳۶۱.
. گابریل، آلفونس‌، تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران، ترجمه فتحعلی خواجه‌نوری، ابن‌سینا، تهران، ۱۳۴۸.
. گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، ترجمه عبدالحسین میکده، بنگاه ترجمه و نشر، تهران، ۱۳۵۳.
. ویلتس، اوراکه، سفیران پاپ در دربار خانان مغول، ترجمه مسعود رجب‌نیا، خوارزمی، تهران، ۱۳۵۳.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط