خورشید در قرآن (1)

«اعجازعلمی قرآن» مربوط به اشاراتی است که از گوشه های سخن حق تعالی نمودارگشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا قرآن کتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است ازاین رو
شنبه، 11 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خورشید در قرآن (1)
خورشید در قرآن(1)

 

نویسنده: حمیده فیض آبادی/ حسین پناهی




 

«اعجازعلمی قرآن» مربوط به اشاراتی است که از گوشه های سخن حق تعالی نمودارگشته و هدف اصلی نبوده است، زیرا قرآن کتاب هدایت است و هدف اصلی آن جهت بخشیدن به زندگی انسان و آموختن راه سعادت به او است ازاین رو اگر گاه در قرآن به برخی اشارات علمی بر می خوریم، ازآن جهت است که این سخن از منبع سرشارعلم و حکمت الهی نشأت گرفته و از سرچشمه علم بی پایان حکایت دارد.
در این مقاله می خواهیم بطور خاص به بررسی خورشید از منظر قرآنی بپردازیم.

خورشید در قرارگاه خود در حرکت است

وَالشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (یس/38)
«و نیزخورشید(تابان) که بر مدار معین خود دائم بی هیچ اختلاف به گردش است برهان دیگربرقدرت خدای دانای مقتدر است.»

حرکت خورشید

چو خورشید اندر معین مدار
همیشه بچرخد بود بر قرار

-نکته آیه: خورشید در قرار گاه خود در حرکت است: واژه«مُستقر» به معنی:جای ثابت و مشخصی است که شئ یا فرد در آن است ضمن این که به این طرف و آن طرف نیز رفت و آمد می کند. خورشید همان طور که آیه توصیف می کند در «مستقر» خود در حرکت است. «مستقر» آن مرکز منظومه شمسی است که جای آن ثابت و مشخص است. و حرکت آن از جمله حرکت آن در مداری در کهکشان راه شیری است که با سرعت 900000 کیلومتر در ساعت در آن در حرکت است و 225 میلیون سال طول می دهد تا آن را طی کند.(بنابرعلم نجوم عصر حضرت محمد(ص): زمین مرکز جهان بود و خورشید و سیارات به دور آن می چرخیدند. این تئوری تا سال 1543 به قوت خود باقی بود. ولی قرآن خورشید را در«مستقر» خود(که مرکز منظومه شمسی باشد) در حرکت بیان کرده است).
وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا* وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا* وَالنَّهَارِإِذَا جَلَّاهَا (شمس/1-3)
«سوگند به خورشید و پرتو آن* و به ماه وقتی که آن را بازتاب می دهد* و به روز وقتی که آن را متجلی می کند* و به شب وقتی که آن را می پوشاند»

*قسم باد بر شمس گیتی فروز
چوروشن نماید جهان را به روز
*قسم باد بر قدر تابنده ماه
که دنبال خورشید آید ز راه
*قسم باد بر روز چون با حضور
منور نماید جهان را به نور
*قسم باد بر شب چو آن تیره شام
جهان در سیاهی کشاید تمام

-نکته آیات: روز پرتو خورشید را متجلی می کند و شب آن را می پوشاند: تصویری که می بینیم تصویرکره زمین است که از فضا گرفته شده است. چنان که می بینیم فضا در اصل سیاه و تاریک است، هر چند نور و پرتو خورشید در فضا وجود دارد اما متجلی نیست، ولی آن بخشی از زمین که روبه روی خورشید قرار دارد و روز نامیده می شود آن را متجلی می کند. که ارتفاع آن حدوداً 100 کیلومتر از جو است. و با چرخش زمین و رفتن روز به جای شب، شب آن بخش متجلی پرتو خورشید را می پوشاند.

آفرینش جهان

خداوند، در سوره فصلت می فرماید:
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِی دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا قَالَتَا أَتَینَا طَائِعِینَ (فصلت/11)
«و آنگاه به خلقت آسمان ها توجه کامل کن که آسمان ها دودی بود او(به امر نافذ تکوینی) فرمود که ای آسمان و زمین همه به سوی خدا(و اطاعت فرمان حق) به شوق و رغبت یا به جبرو کراهت بشتابید آن ها عرضه داشتند ما با کمال شوق و میل به سوی تو می شتابیم.»
بعد از آن به سوی آسمان شد که از دود بود پس گفت برای آن ها که بیاید به میل خود یا به جبر، گفتند که آمدیم با اطاعت دانشمندان فیزیک علم فلک می گویند: جهان میلیاردها میلیون سال قبل یک کتله ی بزرگ و ضخیم از هیدروژن و جزیی ازهلیوم بود و آن چه که درقرآن کریم آمده است با این گفته ی دانشمندان موافق است. خداوند فرموده است:
أَوَلَمْ یرَالَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا (انبیاء/30)
«آیا نمی بینند کسانی که کافر شدند، هر آیینه بود زمین و آسمان سخت و چسبیده بود و آن ها را شکافتیم»
درتفسیرابن مسعود آمده است: رتق به معنای با هم بودن و چسبنده سخت است، یعنی آسمان و زمین با هم چسبیده و یکی بودند، این تفسیر با آن چه که دانش امروز کشف کرده اند مشابهت بیش تر دارد و آن این که جهان در اول یک کتله ی واحد از هیدروژن با کمی از هلیوم بود، بعد از آن یک انفجار بزرگی رخ داد و این کتله به اجزاء مختلف تقسیم گردید که دانشمندان حجم آن را در میان یک میلیارد تا صد میلیارد برابرحجم آفتاب تخمین می کنند، بعد از آن این انقسامات ادامه یافت تا این که به تشکیل ستاره ها انجامید و بعد ازآن دیگرسیاره ها و زمین پدید آمدند.
در این اواخر ثابت گردیده است که این جهان هنوز تحت تأثیر همان انفجارات اولی قرار دارد که به میلیاردها جزء دیگر دورتر و گسترده تر می شود که جهان ازآن تشکیل شده است، این کشف بعد از پیشرفت بزرگ علمی در ساخت تلسکوپ و کامپیوتر صورت گرفت حال این که قرآن کریم دوام گستردگی را قبل از یک هزار و چهار صد سال در این آیه ی کریمه خبر داده بود:
وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَییدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ (الذاریات/47)
«و آسمان را بنا کردیم ما با قدرت آن را گسترده ترمی سازیم.»

خورشید و ماه

دانش فلکی امروز ثابت کرده است که ماه به دور زمین و زمین به دور خورشید می چرخد و دوران خورشید در مرکز خود که فاصله زمین و ماه از آن چیزی بیش تر از سی هزار میلیارد کیلومتراست قرآن در این رابطه چنین اشاره نموده است:
لَا الشَّمْسُ ینْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یسْبَحُونَ (یس/40)
«نه خورشید میسزدش که دریابد ماه را و نه شب سبقت کننده است بر روز و هر یکی از خورشید و ماه و ستاره ها در آسمانی بر مدار معینی سیرمی کنند.»
پیامبری که در صحرای عرب زندگی کرده بود نه آموزش علم افلاک دیده بود و نه هم در آن زمان به چنین علوم دسترسی وجود داشت و نمی دانست که زمین، آفتاب و خورشید در فضا حرکت می کنند چگونه این معلومات را به دست آورد؟ این معلومات تنها در قرن شانزدهم کشف شد و حتی پیشرفت گسترده ی آن در قرن بیستم بود، پس معلوم می شود که ذات یگانه ای که این هستی را خلق کرده است چنین اخباری به پیامبرداده است و بحث معجزه ی علمی و جاویدان آخرین کتاب آسمانی باقی ماند و تا ابد باقی خواهد ماند.

روشنی خورشید و ماه

خداوند غالب و حکیم دراین آیه ی کریمه اشعه ی خورشید و ماه را از هم فرق داده است:
هُوَالَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالْقَمَرَ نُورًا (یونس5)
«اوست خدایی که آفتاب را درخشان و ماه را تابان فرمود.»
او ذاتی است که گردانیده خورشید را روشنی و ماه را نور
اول را به ضیاء یاد کرده است و دومی را به نور، اگر ما درکتب قاموس عصری بنگریم جواب درست را در تفریق این دو لغت و معانی هرکدام نمی یابیم که ضیاء اصل روشنی و نورکه برگرفته از روشنی دیگری است، اگر معنای ضیاء را این بدانیم که همان روشنی که آن را حواس بینایی انسان درک می کند و اگر به معنای نور ببینیم آن برگرفته ازنار(آتش) است که روشنی می افشاند. اکثر کتب قاموس میان نور وضیاء فرق نمی کنند و آن دو را دو لغت در یک معنای مترادف می دانند، ولی خداوند خالق هستی میان این دو فرق کرده است، آیا این امر دلیل علمی دارد؟
دراین جا لازم می دانم که بعضی آیات دیگر را یادآوری کنم که اشعه ی خورشید و ماه را بیان می دارند، مثلاً در این دو آیه ی ذیل:
وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِیهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا (نوح/16)
«و گردانیده است ماه را که در آن نور است و گردانیده است خورشید را چراغ»
و:
وَبَنَینَا فَوْقَکُمْ سَبْعًا شِدَادًا*وَجَعَلْنَا سِرَاجًا وَهَّاجًا (نباء/13-12)
«و بنا نمودیم بالای شما هفت آسمان(فلک)*و چراغ(چون خورشید) رخشان بر افروختیم.».
این جا خداوند یک بار خورشید را به چراغ تشبیه کرده است و باردیگر به چراغ روشن که با تیل یا برق روشن می شود، خداوند ماه را به نوریاد کرده است، اگر ما به علم فیزیک دانشگاهی بنگریم می بینیم که منبع نور به دوقسم تقسیم می شود: منبع مستقیم مثل روشنی خورشید، ستاره ها، چراغ، شمس و غیره... و مصادر غیر مستقیم مثل ماه و ستاره ها. این آخری ها نور خود را از منابع دیگر مثل خورشید می گیرند و دوباره منعکس می سازند، خورشید و چراغ دراین ویژگی مشترک اند که هر دو خود مستقیم منبع نوراند، ازاین رو خداوند خورشید را به چراغ روشن تشبیه کرده است ولی ماه در این ویژگی با خورشید و چراغ مشترک نیست، از این رو خداوند در هیچ آیتی ماه را به چراغ تشبیه نکرده است چون ماه روشنی خود را از خورشید می گیرد و دوباره پخش می کند و دانای با حکمت آن را نورنامیده است.
این ها تنها جزء کوچکی از معجزات قرآن بود که برای دیدن معجزات شما را به سایت آشکار کننده ی حقایق دعوت می کنیم.www.submission.org در این سایت زبان فارسی را انتخاب کنید.

منظومه شمسی

أَأَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا* رَفَعَ سَمْکَهَا فَسَوَّاهَا* وَأَغْطَشَ لَیلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا* وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا (نازعات/27-30)
«آیا بنای شما آدمیان استوارتر است یا بنای آسمان بلند*که سقفی بس بلند بی ستون و استوار ساخت- و شامش را تیره ساخت و روزش را روشن گردانید* و زمین را پس ازآن بگسترانید.»
آیا آفرینش شما مشکل تراست یا منظومه شمسی؟ جوانب آن را بهم آورده غلظت آن را بالا برد و آن را ساخت- و شب و روز را برای آن درست کرد!
بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ (انعام/101)
«اوست پدید آورنده ی زمین و آسمان»
زمین و سیارات را نوآوری نمود.

آفرینش منظومه شمسی

(واژه«سَمک» به معنی: غلظت و تراکم و کلفتیِ به هم برآمده است. یعنی جمع و جور و کلفت و متراکم شده. و واژه«رَفع» در آیه نیز به معنی: "بالا بردن و افزایش دادن"است که از معانی آن است).
- نکات آیات:
1. بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:
2. مرده بودن و دوباره پا گرفتن منظومه شمسی.
3. درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی.
1. بالا بردن غلظت منظومه شمسی و درست کردن آن:
منظومه شمسی ما که حدوداً 5 میلیارد سال عمر دارد درابتدا ابر بوده که شامل دود و گاز و خاکستر و غبار و برخی عناصر بوده، و در فضای منظومه شمسی پراکنده بوده است. بعد بادی که ظاهراً موج ناشی از انفجارستاره ای بوده ابعاد و جوانب آن را به هم آورده و منظومه شمسی به صورت یک دیسک درآمده بوده که به دور خود می چرخیده است. بعد در قسمت مرکزی آن ابرکه کلفت تر بوده، نیروی جاذبه مواد بیش تری را جذب نموده و در آن ناحیه متراکم گرمای لازم برای ایجاد واکنش های هسته ای فراهم گشته و خورشید شکل گرفته است. و در اطراف آن حلقه های دیگری ازگاز و غیره به چرخش در آمده که رفته رفته به کره های بزرگ تری تبدیل شده اند که همان سیارات فعلی منظومه شمسی می باشند.(در رابطه با پیدایش منظومه شمسی چندین نظریه وجود دارد و ما طبعاً آن که با آیات قرآن می خواند را می گیریم).
در سوره انبیاء آیه 56 می خوانیم:
قَالَ بَلْ رَبُّکُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِی فَطَرَهُنَّ (انبیاء/56)
«ابراهیم پاسخ داد که خدا شما همان خدایی است که آفریننده ی آسمان و زمین است و من براین سخن به یقین گواهی می دهم.»
«فطر»ازجمله به معنی:"از درون و مرکزیت خود برآمدن، شکل گرفتن، و درست شدن"است. هرکره ای نیز وقتی می خواهد درست بشود، در ابتدا در مرکز آن نیروی جاذبه آغاز به جذب مواد به دور خود می کند و رفته رفته بزرگ و بزرگ تر می شود و به این شکل کره شکل می گیرد.
2. مرده بودن و پا گرفتن منظومه شمسی:
کسانی که به خدا معتقد نبوده و نیستند از جمله می گفته اند و می گویند که: وقتی ما می رویم دیگر زنده نمی شویم. خدا زنده نمودن موارد گوناگونی را در قرآن برای آن ها مثال زده است. دراین جا زنده نمودن منظومه شمسی را مثال زده و گفته: آیا آفرینش شما مشکل تر است یا منظومه شمسی؟ این به این معنی است که منظومه شمسی مرده بوده و دوباره به حیات و زندگی بر گردانده شده است. و در آیه 101 سوره انعام نیز گفته که خدا بدیع زمین و سیارات است. بدیع به معنی: نوساز، نوآور، نوین پرداز و مواردی از این قبیل است(هم خانواده واژه«ابداع»است)و این موضوع ازجنبه ضمنی و تلویحی به این معنی است که زمین و سیارات بیش ازاین چیز دیگری بوده اند و وضعیت فعلی آن ها، شکل نوآوری شده آنست.
بَدِیعُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَنَّى یکُونُ لَهُ وَلَدٌ وَلَمْ تَکُنْ لَهُ صَاحِبَةٌ وَخَلَقَ کُلَّ شَیءٍ وَهُوَ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ (انعام/101)
«اوست پدید آورنده ی آسمان و زمین و چگونه وی را فرزندی تواند بود در صورتی که او را جفتی نیست و او همه چیز را آفریده و به همه ی امورعالم دانا است.»
منظومه شمسی در واقع دراصل جرم و انرژی مربوط به لاشه یک ستاره بسیار بزرگ غول آسایی بوده که مرده و لاشه آن به صورت ابردرفضای منظومه شمسی پراکنده شده بوده است. و منظومه شمسی فعلی نوآوری آن است.
3. درست کردن شب و روز برای منظومه شمسی:
منظور از شب و روز درست کردن برای منظومه شمسی شب و روز درست کردن برای سیارات آن است. و شب و روز در سیارات ناشی از گردش آن ها به دور خود و وضعیت محورآن نسبت به خورشید است. وقتی محور سیاره به موازات خورشید قرار می گیرد با چرخش سیاره به دور خود باعث ایجاد شب و روز می شود. ولی در صورتی که محور زمین یا هر سیاره دیگری عمود برخورشید قرار می گرفت شب و روز ایجاد نمی شد هر چند سیاره به دورخود نیز می چرخید. مثلاً اگر قطب شمال زمین رو به خورشید می بود قطب شمال همیشه روز می بود و قطب جنوب همیشه شب، هر چند زمین به دور خود نیز می چرخید.
مطرح کردنِ "درست کردن" شب و روز برای منظومه شمسی برای استدلال به حساب و کتاب داشتن و برنامه ریزی شده بودنِ ایجاد "شب و روز" در آن است. و این چیزی است که با علم نجوم عصر حضرت محمد(ص) که درآن زمین مرکز عالم بود و خورشید به دورآن می چرخید نمی خواند. چون در صورت گردش خورشید به دور زمین ایجاد شب و روز امری طبیعی می نمود، ولی در صورت گردش زمین به دور خود و به دورخورشید است که در صورت قرار نگرفتن درست محور زمین و سیارات نسبت به خورشید شب و روز در آن ها ایجاد نخواهد شد.

فاصله گرفتن سیارات و زمین از هم دیگر

أَوَلَمْ یرَالَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا (انبیاء/30)
«آیا کافران ندیدند که آسمان ها و زمین بسته بود ما آن را بشکافیم.»
آیا کسانی که به خدا ایمان ندارند نمی توانند ببینند که زمین و سیارات منظومه شمسی در آغاز"به هم چسبیده" بودند بعد آن ها را با نیرو ازهم باز کردیم؟
اللَّهُ الَّذِی رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا (رعد/2)
«خدا آن است که آسمان ها(سیارات منظومه شمسی) را با ستون هایی که آن ها را نمی بینید بلند کرد».
وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِیزَانَ (رحمن/7)
«آسمان را او کاخی رفیع گردانید و میزان(عدل و نظم)را در عالم وضع فرمود.»
و سیارات منظومه شمسی را بلند کرد و در آن(در منظومه شمسی) تعادل ایجاد نمود.
-نکات آیات:
1. زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند، بعد از هم باز کرده شده و بلند کرده شده اند.
2. میان سیارات ستون های نامریی وجود دارد.
3. میان سیارات تعادل وجود داد.
1. زمین و سیارات در ابتدا به هم متصل بوده اند و بعد ازهم باز کرده شده و بلند کرده شده و بلند کرده شده اند:
چنان که پیش از خورشید و سایر سیارات منظومه شمسی در ابتدا در کنار هم شکل گرفته بوده اند و بعدها از هم فاصله گرفته اند. علت این که قرآن دورشدن آن ها را "بلند کردنِ" آن ها توصیف نموده این است که بالای ما قرار دارند و دور شدن آن ها نسبت به ما حالت "بلند شدن و بالا رفتنِ آن ها" را دارد.
2. میان سیارات ستون های نامریی وجود دارد:
سیارات منظومه شمسی با نیروی جاذبه که انسان آن را به صورت ستون هایی از موج تصورمی کند و به شکل ستون آن را رسم می کند با هم نگه داشته شده اند.
3. میان سیارات تعادل وجود دارد:
علتِ کشیده نشدن سیارات به طرف هم دیگرو یا هل ندادن هم دیگر وجود نیروی جذب و دفع متعادل میان آن ها است. مثلاً خورشید زمین را به طرف خود می کشد و زمین در حرکت خود دورخورشید که رو به دور شدن از خورشید است خود را از خورشید دفع می کند(که به آن نیروی گریز از مرکز گفته می شود). نیروی کشش خورشید و دفع زمین به یک اندازه است، به این خاطر نه خورشید می تواند زمین را به طرف خود بکشد ونه زمین از مدار خود دور خورشید خارج شده و به بیرون از منظومه شمسی برود. ازآن جا که زمین در مداری شبیه بیضی دور خورشید می گردد هنگامی که به خورشید نزدیک می شود سرعت آن بیش تر می شود، در نتیجه نیروی دفع(نیروی گریز از مرکز) آن نیز بیش تر می شود که برابر می شود با نیروی جاذبه بیش تر شده خورشید، و هنگامی که از خورشید دور می شود و نیروی جاذبه خورشید کم تر می شود سرعت حرکت آن نیزکم تر می شود، و به این شکل همیشه نیروی جذب و دفع(نیروی گریز از مرکز) برابراست. این وضع در رابطه با همه اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مرکز هستند و اجرامی که در مداری دور آن ها می گردند صادق است، مانند زمین و ماه.
خورشید و ماه نشانه ای از قدرت خدا
خورشید و ماه با حرکت حساب شده خود و نظم بخشیدن به سایر سیّارات و تأثیر در همه موجودات، نشانی از آفریننده حکیم و قادر مطلق هستند.
در شماره گذشته با یکی دیگرازآیاتی که با تعبیر«و من آیاته» شروع شده، آشنا شدیم و آن، آیه 37 سوره فصّلت بود که درآن به چهار پدیده مهم و حیاتی در منظومه خاکی ما اشاره شده است.
وَمِنْ آیاتِهِ اللَّیلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَهُنَّ إِنْ کُنْتُمْ إِیاهُ تَعْبُدُونَ (فصلت/37)
«و از جمله آیات قدرت الهی خلقت شب و روز و خورشید و ماه است و نباید هرگز پیش خورشید و ماه سجده برید(که مخلوقاتی مانند شما هستند) بلکه اگر به حقیقت خدا پرستید خدایی که خورشید و ماه را آفریده است سجده و پرستش کنید (اینجا سجده واجب است.)»
وآن ها عبارتند از روز و شب و خورشید و ماه. درباره دوتای اوّلی مطالبی بیان شد و اینک ادامه مطلب:
خورشید منبع انرژی وبرکات بی شمار برای سیّاره خاکی ما به شمار می رود نور و حرارت و روشنایی روز و رویش گیاهان و حتی زندگی بشر بدون پرتو حیات بخش خورشید نمی تواند وجود داشته باشد.
به عبارت دیگر: انرژی های گوناگونی که بشر امروزه مورد استفاده خود قرار می دهد از جمله نیروگاه های اتمی و انرژی الکتریکی که دراکثر موارد زندگی، ما شاهد آن هستیم و با زندگی روزمرّه ماعجین گشته، و جهان را به سوی تمدن پیش می برد، در واقع نشأت گرفته از خورشید است. دانشمند روسی«تیمیر یازف» معتقد است:
«غذا ازآن جهت منبع نیروی حیات است که کنسروی از اشعه خورشید می باشد».

خورشید و ماه چیست؟

خورشید یکی از ثوابت است که زمین وسیارات دیگر دورآن می گردند و از آن کسب نور می کنند. حجم آن 1310000 برابر حجم زمین و فاصله اش تا زمین 149 میلیون کیلومتر و نزدیک ترین ثواب به زمین می باشد.
خورشید کره ای بزرگ و گازی شکل مرکب از گازهایی ملتهب است که اشعه نورانی و گرما، به سراسر جهان گسیل می دارد و قطرش یک میلیون و چهار صد هزار کیلومتر است. قرص خورشید و ماه گرچه در نظر ما یکسان می نماید، ولی خورشید 109 برابر بزرگ تر از کره زمین است.
ماه نیزیکی از کرات آسمانی است که به دور زمین می گردد و روشنی بخش شب های تارو ظلمانی و چراغ راهنمای مسافران و فواید دیگری نیز دارد که با جزر و مد خود می آفریند. البته می دانیم که نور ماه، انعکاس نورخورشید در نیمه ای از این کره است.

اهمیّت خورشید و ماه

میلیون ها سال است انسان مشاهده می کند که کره زمین به دور خورشید و ماه به دور زمین می چرخد و لحظه ای از مسیر خود تخلّف نکرده، و اوقات شب و روز و ماه و سال را تنظیم کرده، و پس و پیش نمی شود، لذا انسان برنامه زندگی خود را براساس گردش این دو، تحت نظم وحساب درآورده و برای خود مبدأ تاریخ قرار داده و بر اساس همان نظم و ترتیب روز و شب و ماه و سال، کارهای فردی و اجتماعی و سیاسی و اقتصادی را تنظیم می کند. چنان که خداوند متعال درآیه 96 سوره انعام می فرماید:
فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّیلَ سَکَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِکَ تَقْدِیرُ الْعَزِیزِ الْعَلِیمِ (انعام/96)
«خداست شکافنده پرده صبحگاهان و شب را برای آسایش خلق او مقرر داشته و خورشید و ماه را به نظمی معین او به گردش آورده این خدای مقتدر و داناست.»
«خورشید و ماه را وسیله حساب قرار داد».
«او است که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید و هر کدام از این ها در مداری در حرکتند».
«نه خورشید را سزا است که به ماه رسد، نه شب بر روز پیشی می گیرد، و هر کدام در مسیر خود شناورند».
خورشید و ماه در زندگی منظومه ما، از چنان اهمیتی برخوردار است که اگر روزی سیّارات از نور خورشید محروم گردند و همه جا تاریک و ظلمانی شده، همه گیاهان از رویش باز خواهند ایستاد.
«آماسویچ» می نویسد:
«آب دریاها و اقیانوس ها که در اثر حرارت خورشید تبخیر شده و رودخانه ها و آبشارهای زیبا را به وجود می آورد، اگر روزی خورشید نباشد و دیگر تولید انرژی تعطیل شود، بشراز تمامی این نعمت ها محروم مانده و زندگی او فلج خواهد شد. حتی انرژی الکتریکی که همگان با آن سروکار دارند، صورت دیگری از انرژی خورشید است».
هم چنین وزش باد، چیزی جز گرم شدن ناموزون قسمت های مختلف سطح زمین به وسیله اشعه خورشید نمی باشد.
آماسویچ بازدراهمیّت خورشید می نویسد:
«آدمیان از قدیم الایام به اهمیّت خورشید پی برده بودند و شگفت انگیز نیست که پیشینیان خورشید را یکی ازخدایان می شمردند و معابد با شکوه برای نیایش او بر پا می ساختند و به درگاهش راز و نیاز می کردند و آن را خدای خدایان می دانستند ولی بعدها آدمی به نیروی دانش و خرد دریافت که نیروی ما فوق الطبیعه در خورشید وجود ندارد، بلکه آن نیز در زمره اختران عادی است که در کیهان نظیر آن بسیار یافت می شود و نیروبخش آن یک نیروی مافوق الطبیعه می باشد».
چنان که گفته شد، به خاطراین همه فواید بی شماری که خورشید و ماه در سیّارات از جمله منظومه خاکی ما دارد، در روزگار قدیم، گروهی در مقابل این دو پدیده مهم و حیاتی و پرفروغ آسمانی سر فرود آورده و آن ها را پرستش می نمودند ازاین رو آفریننده هستی پس ازاشاره به تسخیر در آوردن خورشید و ماه و قرار دادن آن ها و منافعشان دراختیاربشر، و بیان آن درآیات متعدد قرآن، انسان را راهنمایی کرده و می فرماید با مشاهده این همه فایده ازاین ها نباید از آفریننده آن ها غافل باشید و به دنبال مخلوق بروید، بلکه خالق آن ها را ستایش کنید. لذا قرآن مجید در مقابل افراد غافل ازخالق این پدیده ها می فرماید:
«برای خورشید و ماه سجده نکنید، بلکه برای آفریننده آن ها سجده کنید».
یعنی چرا به موجوداتی سجده می کنید که اسیر قوانین آفرینش اند و دستخوش انواع تغییرات. اگر می خواهید سجده کنید به کسی سجده کنید که آن ها را مسخّر شما گردانیده و منافع آن ها را دراختیار شما گذاشته است. چنان که می فرماید:
«نظمی که خورشید و ماه دارد، به خودی خود نیست، بلکه خداوند آن ها را به تسخیر و خدمت بشر در آورده است».
چنان که قهرمان توحید، حضرت ابراهیم علیه السلام نیز هنگام دعوت مردم به توحید، وقتی که جمع شدن پرده های تاریک شب و سر بر آوردن خورشید ازافق و گستردن نور خود بر کوه و دشت را با چشم حقیقت بین خود دید، صدا زد این خدای من است ولی با غروب و پنهان شدن قرص خورشید، فرمود:
«من از همه این معبودهای ساختگی که شریک خدا قرار داده اند، بیزارم».
خداوند متعال در واقع با مطرح کردن این چهار پدیده و فواید آن ها می خواهد به بشر بفهماند که پدیده های به این مهمی که شما خیال می کنید معبود شماست، نظم و حرکت آن ها به فرمان آفریننده آن ها و حاکی ازوحدت و قدرت خالق و قدرت خالق مدیر و مدبّرمی باشد که هیچ کدام نمی توانند از فرمان آفریننده خود سرپیچی نمایند، چرا که جهان از یک مشیّت حکیمانه پدید آمده است و با عنایت و مشیّت الهی نگهداری می شود و اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته شود، نیست و نابود می گردد. کلّ جهان هستی به صورت مجموعه ای هماهنگ است و هدف های حکیمانه در خلقت جهان و انسان در کار است و تحت تدبیر و مدیریت عالیه الهی قرار دارد و سنت های ربوبی برآن حاکم است. نقش علت العلل را آفریدگار(خالق) و پروردگار(رب) دارد که پس از خلقت نیز، به عنوان مدّبر الامور، به تدبیرامور می پردازد اگر خلقت از آن اوست، هدایت جهان نیزپس از خلقت به عهده اوست.
ادامه دارد ...
منبع: فیض آبادی، حمیده/ پناهی، حسین، نجوم در قرآن، تهران: فیض دانش، چاپ دوازدهم، (1389).


 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط