آیات کریمه استناد شده در پی نوشت ها
(2) 26 مائده:(قَالَ فَإِنَّهَا مُحَرَّمَةٌ عَلَیْهِمْ أَرْبَعِینَ سَنَةً یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفَاسِقِینَ )
«[خدا به موسی] فرمود: [ورود به] آن [سرزمین] چهل سال بر ایشان حرام شد، [ که ] در بیابان سرگردان خواهند بود. پس تو بر گروه نافرمانان اندوه مخور».
(3) 4 الی 7 اسراء:
(وَ قَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً * فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولاَهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَاداً لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلاَلَ الدِّیَارِ وَ کَانَ وَعْداً مَفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً * إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَةِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیراً)
و در کتاب آسمانی [شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که:« قطعاً دو بار در زمین فساد خواهید کرد، و قطعاً به سرکشی بسیار بزرگی برخواهید خاست».
پس آن گاه وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد، بندگانی از خود را که سخت نیرومندند بر شما می گماریم، تا میان خانه ها [ یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو درآیند، و این تهدید تحقق یافتنی است.
پس [ از چندی ] دوباره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می گردانیم.
اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید، به خود [ بد نموده اید ]. و چون تهدید آخر فرا رسد [بیایند] تا شما را اندوهگین کنند و در معبد [تان] که بار اول داخل شدند [به زور] درآیند و بر هر چه دست یافتند یکسره [آن را] نابود کنند.
(4) 61 بقره:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَ قِثَّائِهَا وَ فُومِهَا وَ عَدَسِهَا وَ بَصَلِهَا قَالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُوا مِصْراً فَإِنَّ لَکُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ بَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذ?لِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ)
و چون گفتند: « ای موسی، هرگز بر یک [نوع] خوراک تاب نیاوریم، از خدای خود برای ما بخواه تا از آنچه زمین می رویاند، از [قبیل] سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، برای ما برویاند.» [موسی] گفت: «آیا به جای چیز بهتر، خواهان چیز پست ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته اید برای شما [در آنجا مهیا] ست.» و [داغ] خواری و ناداری بر [پیشانی] آنان زده شد، و به خشم خدا گرفتار آمدند چرا که آنان به نشانه های خدا کفر ورزیده بودند، و پیامبران را بناحق می کشتند این، از آن روی بود که سرکشی نموده، و از حد درگذرانیده بودند.
(5) 8 یوسف:
(إِذْ قَالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِینَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ)
هنگامی که [برادران او] گفتند: « یوسف و برادرش نزد پدرمان از ما - که جمعی نیرومند هستیم- دوست داشتنی ترند. قطعاً پدران ما در گمراهی آشکاری است».
(6) 9 یوسف:
(اقْتُلُوا یُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضاً یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبِیکُمْ وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صَالِحِینَ)
[یکی گفت:] « یوسف را بکشید یا او را به سرزمینی بیندازید، تا توجّه پدرتان معطوف شما گردد، و پس از او مردمی شایسته باشید».
(7) 3 یوسف:
(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ هذَا الْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ)
ما نیکوترین سرگذشت را به موجب این قرآن که به تو وحی کردیم، بر تو حکایت می کنیم، و تو قطعاً پیش از آن از بی خبران بودی.
(8)92 یوسف:
(قَالَ لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ)
[یوسف] گفت: « امروز بر شما سرزنشی نیست. خدا شما را می آمرزد و او مهربانترین مهربانان است.»
(9) 75 بقره:
(أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ وَ قَدْ کَانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلاَمَ اللَّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)
آیا طمع دارید که [اینان] به شما ایمان بیاورید؟ با آنکه گروهی از آنان سخنان خدا را می شنیدند، سپس آن را بعد از فهمیدنش تحریف می کردند، و خودشان هم می دانستند.
(10) 68 مائده:
(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَسْتُمْ عَلَى شَیْءٍ حَتَّى تُقِیمُوا التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَاناً وَ کُفْراً فَلاَ تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ)
بگو: « ای اهل کتاب، تا [هنگامی که] به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکرده اید بر هیچ [آیین بر حقّی] نیستید.» و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، بر طغیان و کفر بسیاری از آنان خواهد افزود. پس بر گروه کافران اندوه مخور.
(11) 246 بقره:
(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکاً نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلاَّ تُقَاتِلُوا قَالُوا وَ مَا لَنَا أَلاَّ نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ قَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَ أَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ)
آیا از [حال] سران بنی اسرائیل پس از موسی خبر نیافتی آن گاه که به پیامبری از خود گفتند: « پادشاهی برای ما بگمار تا در راه خدا پیکار کنیم»، [آن پیامبر] گفت: اگر جنگیدن بر شما مقرر گردد، چه بسا پیکار نکنید.» گفتند: « چرا در راه خدا نجنگیم با آنکه ما از دیارمان و از [نزد] فرزندانمان بیرون رانده شده ایم.» پس هنگامی که جنگ بر آنان مقرر شد، جز شماری اندک از آنان، [همگی] پشت کردند، و خداوند به [حال] ستمکاران داناست.
(12) 159 اعراف
(وَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ )
و از میان قوم موسی جماعتی هستند که به حقّ راهنمایی می کنند و به حق داوری می نمایند.
113 الی 115 آل عمران:
(لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللَّهِ آنَاءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ * یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ أُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ * وَ مَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَرُوهُ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالْمُتَّقِینَ)
[ولی همه آنان] یکسان نیستند. از میان اهل کتاب، گروهی درستکردارند که آیات الهی را در دل شب می خوانند و سر به سجده می نهند.
به خدا و روز قیامت ایمان دارند و به کار پسندیده فرمان می دهند و از کار ناپسند بازمی دارند و در کارهای نیک شتاب می کنند، و آنان از شایستگانند.
وهر کار نیکی انجام دهند، هرگز درباره آن ناسپاسی نبینند، و خداوند به [حال] تقوا پیشگان داناست.
(13) 19 آل عمران:
(إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِآیَاتِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسَابِ)
در حقیقت، دین نزد خدا همان اسلام است. و کسانی که کتاب [آسمانی] به آنان داده شده، با یکدیگر به اختلاف نپرداختند مگر پس از آنکه علم برای آنان [حاصل] آمد، آن هم به سابقه حسدی که میان آنان وجود داشت. و هر کس به آیات خدا کفر ورزد، پس [بداند] که خدا زود شمار است.
(14) 8 و9/ صف:
(یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ * هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)
می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش افتد نور خود را کامل خواهد گردانید.
اوست کسی که فرستاده خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هر چه دین است فائق گرداند، هر چند مشرکان را ناخوش آید.
(15)62 بقره:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ النَّصَارَى وَ الصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ)
در حقیقت، کسانی که [به اسلام] ایمان آورده و کسانی که یهودی شده اند، و ترسایان و صابئان، هرکس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد.
69 مائده:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاَ هُمْ یَحْزَنُونَ)
کسانی که ایمان آورده و کسانی که یهودی و صابئی و مسیحی اند، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و کار نیکو کند، پس نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین خواهند شد.
(16) 89 شعرا:
(إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ)
مگر کسی که دلی پاک به سوی خدا بیاورد.
(17) 98 و99/نساء:
(إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً * فَأُولئِکَ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَعْفُوَ عَنْهُمْ وَ کَانَ اللَّهُ عَفُوّاً غَفُوراً)
مگر آن مردان و زنان و کودکان فرودستی که چاره جویی نتوانند و راهی نیابند.
پس آنان [که فی الجمله عذری دارند] باشد که خدا از ایشان درگذرد، که خدا همواره خطابخش و آمرزنده است.
(18) 64 آل عمران:
(قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)
بگو: « ای اهل کتاب، بیایید بر سر سخنی که میان ما و شما یکسان است بایستیم که : جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او نگردانیم، و بعضی از ما بعضی دیگر را به جای خدا به خدایی نگیرد.» پس اگر [از این پیشنهاد] اعراض کردند، بگویید: «شاهد باشید که ما مسلمانیم [نه شما]».
(19) 42 بقره:
(وَ لاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ)
و حق را به باطل درنیامیزید و حقیقت را - با آنکه خود می دانید - کتمان نکنید.
(20) 78 مائده:
(لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ )
از میان فرزندان اسرائیل، آنان که کفر ورزیدند، به زبان داوود و عیسی بن مریم مورد لعنت قرار گرفتند. این [کیفر] به خاطر آن بود که عصیان ورزیده و [از فرمان خدا] تجاوز می کردند.
(21) 41 الی 43 مائده:
(یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ لاَ یَحْزُنْکَ الَّذِینَ یُسَارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذِینَ هَادُوا سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوکَ یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَوَاضِعِهِ یَقُولُونَ إِنْ أُوتِیتُمْ هذَا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ یُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِکَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِی الدُّنْیَا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِیمٌ * سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ إِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئاً وَ إِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ * وَ کَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَ عِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللَّهِ ثُمَّ یَتَوَلَّوْنَ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ مَا أُولئِکَ بِالْمُؤْمِنِینَ )
ای پیامبر، کسانی که در کفر شتاب می ورزند، تو را غمگین نسازند [چه] از آنان که با زبان خود گفتند: « ایمان آوردیم» ، و حال آنکه دلهایشان ایمان نیاورده بود، و [چه] از یهودیان: [آنان] که [به سخنان ] تو گوش می سپارند [تا بهانه ای] برای تکذیب [تو بیابند]، و برای گروهی دیگر که [خود] نزد تو نیامده اند، خبرچینی [جاسوسی] می کنند، کلمات را از جاهای خود دگرگون می کنند [و] می گویند: « اگر این [حکم] به شما داده شد، آن را بپذیرید، و اگر آن به شما داده نشد، پس دوری کنید.» و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی برنمی آید. اینانند که خدا نخواسته دلهایشان را پاک گرداند. در دنیا برای آنان رسوایی، و در آخرت عذابی بزرگ خواهد بود. «41»
پذیرا و شنوای دروغ هستند [و] بسیار مال حرام می خورند. پس اگر نزد تو آمدند، [یا] میان آنان داوری کن، یا از ایشان روی برتاب. و اگر از آنان روی برتابی هرگز زیانی به تو نخواهند رسانید. و اگر داوری می کنی، پس به عدالت در میانشان حکم کن که خداوند دادگران را دوست می دارد. «42»
و چگونه تو را داور قرار می دهند، با آنکه تورات نزد آنان است که در آن حکم خدا [آمده] است؟ سپس آنان بعد از این [طلب داوری] پشت می کنند، و [واقعاً] آنان مؤمن نیستند. «43»
(22) 79 بقره:
(فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ)
پس وای بر کسانی که کتاب [تحریف شده ای] با دستهای خود می نویسند، سپس می گویند:« این از جانب خداست»، تا بدان بهای ناچیزی به دست آرند پس وای بر ایشان از آنچه دستهایشان نوشته، و وای بر ایشان از آنچه [از این راه] به دست می آورند.
(23) 12 اعراف:
(قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ)
فرمود: « چون تو را به سجده امر کردم چه چیز تو را باز داشت از اینکه سجده کنی؟»
گفت: « من از او بهترم. مرا از آتشی آفریدی و او را از گل آفریدی».
(24) 94 الی 96 بقره:
(قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)
(وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ * وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ)
بگو: « اگر در نزد خدا، سرای بازپسین یکسر به شما اختصاص دارد، نه دیگر مردم، پس اگر راست می گویید آرزوی مرگ کنید.» (94)
ولی به سبب کارهایی که از پیش کرده اند، هرگز آن را آرزو نخواهند کرد. و خدا به [حال] ستمگران داناست.(95)
و آنان را مسلماً آزمندترین مردم به زندگی، و [حتی حریص تر] از کسانی که شرک می ورزند خواهی یافت. هر یک از ایشان آرزو دارد که کاش هزار سال عمر کند با آنکه اگر چنین عمری هم به او داده شود، وی را از عذاب دور نتواند داشت. و خدا بر آنچه می کنند بیناست. (96)
(25) 16 جاثیه:
(وَ لَقَدْ آتَیْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ الْکِتَابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ)
و به یقین، فرزندان اسرائیل را کتاب [تورات] و حکم و پیامبری دادیم و از چیزهای پاکیزه روزیشان کردیم و آنان را بر مردم روزگار برتری دادیم.
(26) 13 حجرات:
(یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ)
ای مردم، ما شما را از مرد و زنی آفریدیم، و شما را ملت ملت و قبیله قبیله گردانیدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید. در حقیقت ارجمندترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. بی تردید، خداوند دانای آگاه است.
(27)1 مائده:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَةُ الْأَنْعَامِ إِلاَّ مَا یُتْلَى عَلَیْکُمْ غَیْرَ مُحِلِّی الصَّیْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ مَا یُرِیدُ)
ای کسانی که ایمان آورده اید، به قراردادها [ی خود] وفا کنید. برای شما [گوشت] چارپایان حلال گردیده، جز آنچه [حکمش] بر شما خوانده می شود، در حالی که نباید شکار را در حال احرام، حلال بشمرید. خدا هرچه بخواهد فرمان می دهد.
(28)51 مائده:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ)
ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را دوستان [خود] مگیرید [که] بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند. و هرکس از شما آنها را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود. آری، خدا گروه ستمگران را راه نمی نماید.
(29)82 مائده:
(لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قَالُوا إِنَّا نَصَارَى ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْبَاناً وَ أَنَّهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ)
مسلماً یهودیان و کسانی را که شریک ورزیده اند، دشمن ترین مردم نسبت به مؤمنان خواهی یافت و قطعاً کسانی را که گفتند: «ما نصرانی هستیم»، نزدیکترین مردم در دوستی با مؤمنان خواهی یافت، زیرا برخی از آنان دانشمندان و رهبانانی اند که تکبر نمی ورزند.
(30)124 طه:
(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى)
و هرکس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ [و سختی] خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا محشور می کنیم.»
چکیده مقاله:
در یک نگرش کلی تاریخی، آنچه را مبنای رفتارهای قومی یهود می یابیم، همان انگیزه و ادعای برتری طلبی است. هدف این نوشتار، ریشه یابی زمینه های نظری و عملی این ادعا با استمداد از آیات کلام وحی که صادق ترین و مستندترین کلام هاست، می باشد.ابتدا آیاتی که بیانگر اعتقادات، باورها و ارزشها در نزد یهود است و سپس آیاتی که نشانگر خصلت ها و رفتارهاست را مورد بررسی قرار داده، نهایتا تاثیرات متقابل بینشی و منشی در این موضوع را در نظر گرفته و با طرح سئوال از زیر بنایی بودن بینش ها یا منش ها در این امر به نتایجی رسیده است، که در پی می آید.
کلیدواژه:
برتری طلبی، ادعا، اعتقاد، رفتارها، خصلت ها، حسد ذاتی.در قرآن کریم، آغاز پیدایش بنی اسرائیل را، در داستان حضرت یوسف علیه السلام و در سوره مبارکه ای به همین نام، می بینیم. اسرائیل نام دیگر حضرت یعقوب علیه السلام است که متشکل از دو واژه عبری «اسر» به معنای بنده و «ایل» بمعنای خدا، یعنی «بنده خدا» یا همان عبدالله است. فرزندان این پیامبر که در زمان صدارت حضرت یوسف علیه السلام به مصر هجرت نموده بودند، در آنجا ماندگار شدند و جمعیت آنان بنا بر نقل برخی تواریخ، طی حدود چهارصد سال، قریب به ششصد هزار نفر گردید. بعثت حضرت موسی علیه السلام از میان این قوم در زمان فرعون و ماجرای مهاجرت مجدد آنان از مصر به سرزمین قبلی، سرآغاز تاریخی دیگری از این قوم است. سرگردانی چهل ساله در صحرای سینا، ورود به ارض موعود، دوران شکوفائی در زمان پیامبرانی چون حضرت داوود علیه السلام و حضرت سلیمان علیه السلام، تفرق، فساد و ضعف بعدی و در نتیجه ویرانی بیت المقدس، کشتار و اسارت آنها توسط بخت النصر و تبعید به بابل، آزاد سازی آنها توسط کوروش کبیر و بازگشت به وطن، سرکشی و فساد مجدد نظیر اقدام به قتل حضرت عیسی علیه السلام و قتل پیامبرانی دیگر، حمله تیتوس سردار روم در سال 70 میلادی و ویرانی و اسارت و آوارگی و پراکندگی مجدد این قوم به مناطقی نظیر اطراف مدینه و دیگر بلاد جهان آن روزگار، ادامه این آوارگی و پراکندگی تا پایان جنگ دوم جهانی و در نهایت تشکیل اسرائیل توسط صهیونیسم و با حمایت استکبار جهانی عناوین و سرفصل هائی است که از یک نگاه کلی در تاریخ این قوم می توان دید. بجز دوران شکوفایی در زمان پیامبرانی نظیر حضرت داوود علیه السلام و حضرت سلیمان علیه السلام و... مابقی تاریخ این قوم آکنده از اختلافات درونی، تضاد و درگیری با دیگر اقوام و ملل، فساد و خونریزی است. یهود بیش از هر قوم و ملتی طعم آوارگی و پراکندگی را چشیده که نتیجه و بازتاب نوع رفتار خود بوده است. تاریخ یهود، تجسم و تحقق عینی این کلام الهی است که می فرماید: (وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ)، کفران آیات الهی، پیامبر کشی ها و عصیان و تجاوز از حدود انسانی و الهی، نتیجه و اثر وضعی دیگری جز غضب الهی، مسکنت و ذلت نمی تواند داشته باشد. اما شگفت آنکه در سراسر این تاریخ ذلت بار، همواره یک داعیه وجود دارد و آن ادعای برتر و سرآمد دیگران بودن، از جانب این قوم است.
از همان آغاز پیدایش در داستان حضرت یوسف علیه السلام می بینیم که خود برتر بینی و حسادت فرزندان اسرائیل، آنها را به جنایت در حق بردار وا می دارد. آنها با بیان (نَحنُ عُصبَةٌ) برتری طلبی و با (یَخلُ لَکُم وَجهُ أَبِیکُم) حسادت ذاتی خود را آشکار می نمایند. هر چند در آنجا و در داستانی که خداوند خود آنرا (أَحسَنَ القَصَصِ) نامیده است با اقرار (تَاللهِ لَقَد آثَرَکَ اللهُ عَلَینَا)، پذیرای واقعیت می گرداند، اما از همان زمان تاکنون، هنوز داعیه (نَحنُ عُصبَةٌ) از این قوم به گوش می رسد ادعائی که با تکرار مداوم آن بصورت یک باور و ارزش اعتقادی در میان آنان در آمده و تحت این لوا، همواره ابناء آدمی را آزرده و چه جنایت ها که مرتکب نشده اند. با دنیا دوستی مفرط خود، هرچند که از نظر مادی به امکاناتی رسیده اند، اما از نظر معنوی و اخلاقی از آنچه در ابتدا بر آن بوده اند، یک گام هم به جلو نیامده، هنوز در همان وادی و ادعای (نَحنُ عُصبَةٌ) در آغاز پیدایش خود مانده اند. از تاریخ خود هم نیاموخته اند که هرگاه در زمین به فساد و سرکشی پرداختند، نتیجه ای جز ویرانی و اسارت و در بدری بر ایشان نداشته است و همچنان در این زمان که به ظاهر دوباره مکنتی یافته اند، به قتل و کشتار و غضب و تجاوز به حقوق مردمان فلسطین پرداخته اند، غافل از آنکه سنت لا یتغیر الهی، برای آنانی که عصیان و تجاوز از حدود الهی نمایند، همان ذلت و مسکنت خواهد بود آنچه این نوشتار در پی آنست، ریشه یابی این ادعا، یعنی برتر و سرآمدن بودن قوم یهود است و بر آن است که تا با استمداد و استناد آیات وحی، علل شکل گیری این باور نادرست را بیابد.
ذکر این نکته در ابتدا ضروری به نظر میرسد که هیچگاه قرآن کریم در آیات مبارکه خود، بطور مطلق تمامی آحاد این قوم را خطا کار نمی داند و همانگونه که درخور کلام وحی نیز جز این نیست، کلام حق همواره حق کلام را بجای آورده و با رعایت انصاف واقعیت ها را بیان می دارد و در هر آیه که ذکری از بدرفتاری های این قوم می گردد.
با واژه هائی نظیر «فریق منهم»، «کثیراً»، «قلیلاً منهم» و... استثنائاتی قائل شده، یکجا تمامی آنها را مخاطب خویش نمی داند، حتی در آیاتی به تعریف و تمجید از افراد صالح این قوم می پردازد که در هر جمعیت نظیری نیز می توانند وجود داشته باشند.
هرچند که «ان الذین عندا.... الاسلام» و خداوند دین مورد پذیرش و قبول خود را دین اسلام معرفی می نماید و در آیاتی دیگر هم وعده گسترش و تفوق آنرا علیرغم میل مشرکان و کافران بیان می فرماید، اما از آنجا که تمسک و تسلیم ظاهری و اسمی را موجب نجات نمی داند و ایمان قلبی، اعتقاد به خدا، معاد و داشتن عمل صالح را شرط نجات می داند، و یهود، نصاری، مجوس و... چنانچه شرائط فوق یعنی اعتقاد به توحید و معاد داشته و واجد عمل صالح باشند را نیز اهل نجات می داند. آنچه برای خداوند اهمیت دارد قلب سلیم است و اسم و رسم ظاهری شرط نجات نیست. رحکت گسترده الهی مشمول آنانی نیز هست که در شرائط استضعاف، نتوانسته اند به دین مورد قبول و رضایت الهی درآیند. توده پیروانی که بهر دلیل در معرض حقائق قرار نگیرند، واجد شرائط استضعاف خواهند بود. خداوند نیز به اهل کتاب توصیه توجه به مشترکات نموده و از آنان می خواهد دوری از شرک و گرد آمدن پیرامون توحید داشته باشند.
در میان مردمی پیروان ادیان، اعم از مسیحی، یهودی و مسلمانان، فرقه ها و انشعاباتی است. حتی مشهور آنست که ما مسلمانان هفتاد و سه فرقه ایم و تنها یک فرقه آنها بر حق است پیروان هر فرقه هم تنها خود را آن تک گروه بر حق می دانند. آیا واقعاً در میان دیگر فرقه ها، هیچ انسان صالح معتقد به توحید و معادی که لایق نجات باشد وجود ندارد. آیا برای کسی که اسماً پیرو همان فرقه ناجیه حقیقی و اصلی است، بخاطر آنکه در خانواده ای تولد و رشد و نمو یافته که پیرو آن فرقه اصلی و حقیقی بوده اند، اما در عمل و اعتقاد انسان ناصالحی است، این انتساب ظاهری موجب نجات خواهد بود؟ هرگز چنین نیست. انتساب ظاهری به آئین منسوجه نیز برای انسان صالح و معتقد به توحید و آخرت، البته با در نظر گرفتن شرائط استضعاف، موجب عذاب نخواهد بود. انصاف دهیم در این زمان و با پیشرفت وسائل ارتباطی تا چه میزان فرق و مذاهب اسلامی، امکان عملی ارتباط با یکدیگر را دارند. و چنانچه فرقه ناجیه هم، هر کدام که باشد، بخواهد حقائق خود را نه به علما بلکه به توده پیروان هر فرقه برساند، این امر تا چه میزان عملی است؟ این در مورد پیروان و فرقه های یک دین است و بدیهی است که میان ادیان مختلف، برقراری ارتباط دشوارتر است و مسئولیت آن نیز بعهده علمای دینی هر فرقه ای است که دانسته یا ندانسته مانع نشر حقیقت می گردند. البته در میان متعصب ترین پیروان ادیان یعنی یهود نیز همواره وجدانهای سالمی نظیرعبدا...بن سلام ها، ابن صوریاها یا سعید بن عمرو هائی در هر زمان هستند که چنانچه ندای واقعی حقیقت را بشنوند پذیرای آن خواهند بود. بنابراین با این مقدمات، نویسنده این سطور نیز با الهام از قرآن کریم بدون هیچ اغماض یا تعارفی بر این عقیده است که آنچه در این نوشتار در مورد قوم یهود به نگارش می آید، مخاطب آن تمامی یهودیان نیستند. شواهد نیز گواه این امر است و اینک در روزگار ما، نهضت های یهودی ضد صهیونیستی، از مصادیق این ادعا بوده و حساب جداگانه ای دارند. اما متاسفانه این افراد در اقلیت اند و آنچه به عنوان یهودیت در زمان ما مطرح است، همان اکثریتی است که تحت لوای صهیونیسم رخ می نمایاند.
با ذکر این مقدمات به سراغ آیات کریمه قرآن می رویم تا با الهام از آموزه های آن، سوالات و ابهاماتی را که در شناخت از این قوم داریم بررسی نمائیم. آنچه از قوم یهود در خاطره تاریخی ماست، عناد، لجاجت، پیمان شکنی، جنگ و خونریزی، پیامبر کشی، عصیان و تجاوز از حدود الهی، تحریف حقائق، خود برتر بینی و نژاد پرستی و... است. آیا می توانیم در میان این موارد ذکر شده یک یا چند مورد را عامل و علت اصلی و بقیه را معلول آن بدانیم؟ کدام ویژگی می تواند منشا و علت بروز سایر اعمال این قوم باشد؟ آنچه بیش از همه در کلیه مقاطع تاریخی این قوم رخ می نمایاند، مسئله نژادپرستی و خودبرتر بینی است. از ابتدا در داستان حضرت یوسف علیه السلام و قبل از آن بنحو خاص دیگری در ماجرای هجرت هاجر و اسماعیل علیه السلام و در مقاطع مهم دیگری نظیر رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله که تنها بهانه مخالفت یهود با ایشان عدم وجود پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه و آله، از نژاد بنی اسرائیل و نسل حضرت اسحق علیه السلام می باشد و تا به امروز که جنایت کاری های صهیونیسم تحت شعار برتری قوم یهود است، همه حاکی از آن است که آنچه نقش اساسی در ضلالت این قوم دارد، همین باور به نژاد برتر بودن یهود است. حال این سوال پیش می آید که این اندیشه از کجا بوجود آمده است؟ آیا مبنای آن اعتقادات و باور نادرست یا ناشی از امر دیگری است. برای پاسخ به این سوال آیاتی را که در رابطه با قوم یهود در قرآن کریم آمده است ذیلاً بررسی می نمائیم تا بخواست خدا در پایان به نتیجه و پاسخی بر مبنای کلام وحی که عاری از هرگونه خطای انسانی است برسیم.
برخی بر این عقیده اند که زیربنای فکری نژاد پرستی یهود، برخی اعتقادات بنیادی آنهاست، لذا آیاتی که بیانگر اعتقادات است در ابتدا و در پی به بررسی آیاتی می پردازیم که نشانگر خصلت ها و دیگر صفات این قوم است، داوری در این امر که آیا اعتقادات نادرست یا خصلت ها کدام منشا نژاد پرستی یهود بوده است را به پس از این بررسی واگذار می کنیم.
الف: اعتقادات
1- اعتقاد به عدم دخالت خداوند در امور
آیه 64 سوره مبارکه مائده: (وَ قَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَ لُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَاناً وَ کُفْراً وَ أَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَ الْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَاداً وَ اللَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ)(و یهود گفتند: دست خدا بسته است. دست های خودشان بسته باد! و به سزای این (ناروا) که گفتند از رحمت خدا دور گشتند. بلکه دودست او باز است، هرگونه بخواهد می بخشد و به تحقیق آنچه از جانب خدا بر تو نازل شده بر کفر و طغیان بسیاری از آنان می افزاید، و تا روز قیامت میان آنها دشمنی و کینه افکندیم. هر زمان آتش جنگی افروختند خدا آن را فرو نشاند و(اکنون نیز) آنها در زمین به فساد تلاش می کنند و خداوند مفسدان را دوست نمی دارد.)
خداوند در این آیه کریمه روشنگر نوع نگرش بنیادین یهود نسبت به خدا و جهان هستی است یهود بر اساس این اعتقاد، حضور و دخالت در امور عالم را محدود می داند و معتقد است که آفریدگار جهان پس از آفرینش جهان، امور آنرا تنظیم و بخود واگذار نموده است و بعد از آن جهان بطور خودکار بدون نیاز به مدبر عمل می نماید و این نه تنها در طبیعت، که در تاریخ و جوامع بشری نیز امر به همین گونه است و بر این باورند که خرد خداوند هم دیگر نمی تواند این نظام را بهم زند و از این حیث خداوند معاذالله مسلوب الاختیار و دست بسته است، به بیانی دیگر آفریدگار، پروردگار نیست. یهود بجای آنکه ذلت و مسکنت خود را نتیجه عملکرد سنت های لایتغیر الهی و آنرا بازتاب اعمال سوء و رفتارهای ناشایست بداند، ذلت و مسکنت خویش را سرنوشتی محتوم و از پیش تعیین شده در مقدرات الهی می داند که دیگر خود خدا هم قادر بر تغییر آن نیست، یعنی بجای اعتقاد به قانونمندی سنت های لایتغیر الهی به سرنوشت لایتغیر خود اعتقاد دارند. به بیان دیگر بجای حضور مستمر خداوند از طریق سنت های لایتغیر خویش، به دست بستگی خدا در عدم توان تغییر سرنوشتی که از ابتدا برای آنان مقدر گردانیده شده، معتقد می باشند و بدینسان به توجیه وضع خود می پردازند. اندیشه ای که به شدت مورد عتاب خداوند قرار گرفته و با لعن و دوری از رحمت خویش آنان را یاد می کند. دست بستگی خدا تعبیری است که از آن هم مفهوم جبر و هم تفویض قابل برداشت است. جبر از آن نظر که آنچه اتفاق می افتد سرنوشتی است محتوم و از پیش تعیین شده و بدون هیچگونه تغییر یا بداء تداوم می یابد و تفویض از آن جهت که خداوند پس از خلقت اولیه امر عالم را بخود واگذار نموده، جهان خودکار است و خداوند هم دخالت آنچنانی در امور عالم ندارد. بدیهی است این نوع تفکر درباره خدا و جهان هستی، خود زمینه ساز انحرافات اعتقادی و عملی دیگری خواهد بود. البته خداوند در آیه مبارکه فوق پاسخ این قول و تفکر باطل را با بیان قدرت لایزال خویش در کلیه امور بیان می فرماید. این باور یعنی دست بستگی خدا، هرچند نقش مستقیم در ایجاد تفکر نژاد پرستانه یهود ندارد، اما ابتدای انحراف و زمینه ای است که در نهایت آنها را به افکار و ارزش های خلاف واقع دیگری راه می برد. وقتی که این نوع نگرش با افکار باطل دیگری نظیر فرزند و دوست خدا بودن همراه شود،؛ نتیجه آن خواهد شد که این جهان به خود واگذار شده در حقیقت به آنها واگذار شده و آنها که فرزندان و دوستان خدا هستند، لیاقت و استحقاق بیشتری از دیگر اقوام دارند و بر دیگران سرآمدند.
2- ادعای ارتباط ویژه با خداوند
آیه 18 سوره مبارکه مائده: (وَ قَالَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ یُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ یَغْفِرُ لِمَنْ یَشَاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشَاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا بَیْنَهُمَا وَ إِلَیْهِ الْمَصِیرُ)(و یهود و نصارا گفتند: ما پسران خدا و دوستان (ویژه ای) او هستیم. بگو پس چرا او شما را به کیفر گناهانتان عذاب می کند؟ بلکه شما هم بشری از آنهائی هستید که آفریده است. او هرکه را بخواهد می بخشد و هرکه بخواهد عذاب می کند و حکومت آسمان ها و زمین و آنچه میان آنهاست از آن خداست و بازگشت همه بسوی اوست.
خداوند در آیه 64 سوره مبارکه مائده، تفکر باطل یهود درباره جهان و هستی را بیان و در آیه 18 تفکر باطل این قوم درباره ماهیت خود را اعلام می نماید و بلافاصله پس از ذکر ادعای باطل آنها، بطلان آنرا بیان و می فرماید اگر چنین بود، چرا خداوند شما را به خاطر گناهانتان عذاب می کند، زیرا هیچ پدری فرزند و هیچ دوستی دوست خود را نمی آزارد و عذاب نمی کند. مشابه این ادعا در آیه مبارکه 30 توبه نیز آمده و می فرماید: (وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ...) خداوند در پایان این آیه با شدیدترین بیان یعنی «قاتلهم الله»، این دروغ را تکذیب می نماید و این ادعای باطل را در ردیف گفته های کافران اقوام قبل برمی شمارد. بنابراین می توان گفت که آنچه یهود آنرا بعنوان یک اعتقاد و باور مطرح می نماید، خداوند آنرا فقط یک ادعا، آنهم ادعائی باطل می داند، اما همین ادعای باطل، زمینه ساز مواضع و ادعاهای باطل دیگری چون خود برتر بینی یهود گردیده است.
3- ادعای امتیازات ویژه در قیامت
آیه 80 سوره مبارکه بقره:(وَ قَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْداً فَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ) و گفتند: هرگز آتش جز چند روزی ما را نخواهد رسید. بگو: مگر پیمانی از خدا گرفته اید که خدا خلاف عهد خویش نکند؟ یا بر خدا سخنانی می بندید که نمی دانید؟از آنجا که یهود خود را فرزندان و دوستان خدا دانسته و هیچ پدری نیز جز برای مدتی کوتاه فرزندش را تادیب و تنبیه نمی نماید، آنها نیز بر این اعتقادند که جز برای مدتی کوتاه در آخرت عذاب نخواهند شد، مدت آن را نیز تعیین کرده و هفت روز می دانند و علت این امر را نیز فقط هفت روزی می دانند که در غیبت حضرت موسی علیه السلام به تبعیت از سامری گوساله پرستی کرده اند. خداوند در اینمورد نیز نظیر موارد دیگر که به طرح ادعاهای باطل یهود در قرآن کریم می پردازد و سپس ابطال آنها را با دلائل خود بیان می فرماید، دلیل ابطال این ادعا را نیز آن می داند که خداوند هیچگاه خود چنین قول و بیانی نداشته و آنها از جانب خود این مطلب را به خدا نسبت می دهند. در ادامه نیز خداوند شرط نجات را ایمان و عمل صالح می داند.
آنچه تاکنون بعناون اعتقادات مطرح گردید، در حقیقت خرافاتی است که نمی توان آنرا اعتقاد صحیحی دانست، بلکه ادعاهای باطلی بود که خداوند خود نیز بلافاصله پس از طرح آنها، دلائل بطلان آنرا بیان می دارد. اما بیان، طرح و تکرار این دعاوی توسط قوم یهود در طول زمان، آنرا بعنوان یک باور و اعتقاد قومی درآورده، ادعاهائی که سلسله وار موجب طرح ادعاهای باطل دیگری می شوند. مثل آنکه فرزند و دوست خدا بودن، موجب دوری از آتش جهنم خواهد شد و بالتبع نترسیدن از عذاب آخرت، عدم تعهد و مسئولیت در برابر اقوام دیگر را فراهم و در نهایت نیز پیمان شکنی های مکرر یهود را زمینه سازی می نماید. خداوند علاوه بر بیان دلائلی که در آیات دیگر مبنی بر ابطال ادعاهای یهود دارد، در سه آیه 94 الی 96 سوره مبارکه بقره به اثبات این موضوع می پردازد که اینها خود، ادعاهای خود را باور ندارند و می فرماید، حال که شما ادعا دارید که در سرای آخرت ویژگی خاصی دارید که مردمان ندارند و نعمت های آخرت مخصوص شماست، پس چرا زودتر به سوی آن نمی شتابید و تمنای مرگ نمی کنید زیرا کسی که باور داشته باشد نعم جاویدان اخروی در انتظار اوست برای رسیدن به آن بی صبری می نماید، اما شما نه تنها تمنای مرگ و وصال آخرت را ندارید بلکه هر کدام از شما دوست دارد که هزار سال در این دنیا بماند و شما نه تنها مشتاق آخرت نیستید بلکه بخاطر اعمال خود از آن بیمناکید، یعنی ادعاهای خود را هم باور ندارید که در آنجا جز چند روزی عذاب نخواهید شد.
(قُلْ إِنْ کَانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ)
«94» اگر سرای آخرت در پیشگاه خدا تنها به شما اختصاص دارد نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گوئید.
(وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَداً بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ)
«95» ولی به خاطر اعمالی که از پیش فرستاده اند هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد، و خدا به (حال) ستمگران آگاه است.
(وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَ مِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَ مَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ)
«96» و مسلماً آنها را حریص ترین مردم به زندگی (دنیا) خواهی یافت و (حتی) حریص تر از کسانی که شریک ورزیدند هر یک از آنها خوش دارد که کاش هزار سال عمر داده می شد ولی آن (عمر دراز هم) مانع عقوبت او نخواهد شد، و خدا به آنچه می کند بیناست.
بنابراین آنچه یهود بعنوان اعتقادات دینی خود بیان می دارد، صرفاً ادعاهائی است که خود نیز بر بطلان آنها آگاهی دارند، ولیکن هر ادعائی مبنای ادعای دیگری در نزد این قوم است و مشخص است که مردم عادی در هر فرقه ای زود باور وپیرو علمای خود هستند.
آنگاه که یهود آخرت خود را تضمین شده می داند، تعهدی نسبت به نوع اعمال خود در رابطه با دیگران در این دنیا ندارد و این خود منشا جنایات بیشماری در تاریخ این قوم است.
<p class="p2p1 4- عدم تعهد در برابر دیگران
آیه 75 سوره مبارکه آل عمران:
(وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطَارٍ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینَارٍ لاَ یُؤَدِّهِ إِلَیْکَ إِلاَّ مَا دُمْتَ عَلَیْهِ قَائِماً ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ)
(و از اهل کتاب کسی است (که در درستکاری چنان است) که اگر او را بر مال فراوانی امین شماری، آن را به تو باز می گردان و از آنها کسی (هم چنان) است که اگر او را بر دیناری امین شماری آن را به تو باز نخواهد گرداند، مگر آنکه پیوسته بالای سرش ایستاده باشی. این بدان سبب است که آنها گفتند: ما در مورد کسانی که کتاب آسمانی و سواد ندارند (غیر یهود) مسئول نیستم و بر خدا دروغ می بندند و خودشان هم می دانند).
در این آیه مبارکه خداوند ضمن آنکه به تمجید از برخی اهل کتاب در رد امانات می پردازد و بار دیگر به بیانی دیگر این واقعیت را اعلام می فرماید که در میان قوم یهود افراد صالح و قابل اعتماد نیز وجود دارند. در برابر، منطق آن دسته از آنها که خیانت در امانات می نمایند را در این اعتقاد می داند که می گویند ما در برابر غیر یهودیان تعهد و مسئولیتی نداریم. ریشه یابی این ادعا ما را به دعاوی دیگری رهنمون می گرداند که این ادعای جدید یعنی عدم تعهد در برابر دیگران متاثر از آنهاست یعنی وقتی کسی خود را عزیز کرده الهی بداند که دار آخرت مختص اوست و در آنجا پاسخگوئی آنچنانی نداشته و عذاب چند روزه ای را بیشتر متحمل نمی شود. بدیهی است خود برتر بینی نموده، بطریق اولی در دنیا نیز تعهد، مسئولیت و هیچگونه پاسخ گوئی را پذیرا نخواهد بود. این باورهای غلط مبنای بسیاری از سوء رفتارها و روابط، از ناحیه این قوم و از جمله پیمان شکنی های مکرر است.
اوج کج فهمی و غلط باوری
آیات 97 و98 سوره مبارکه بقره:(قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَى قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدًى وَ بُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ * مَنْ کَانَ عَدُوّاً لِلَّهِ وَ مَلاَئِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْرِیلَ وَ مِیکَالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکَافِرِینَ)
بگو: هر که دشمن جبرئیل باشد (در واقع دشمن خداست، چرا که) او قرآن را به امر خدا بر قلب تو نازل کرد که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می کند و هدایت و بشارتی برای مومنان است و هر که دشمن خدا و فرشتگان و فرستادگان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است و) بی تردید خدا دشمن کافران است.
در روایت است که در پایان گفتگوی علمای یهود با پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله آنگاه که پیامبر صلی الله علیه و آله تمامی اشکلات و سوالات آنها را پاسخ می گویند، آنها وقتی نام فرشته وحی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را می شنوند بنا به دلائل اسرائیلیاتی خویش، اظهار مخالف با حضرت جبرئیل می نمایند و اعلام میدارند که اگر فرشته وحی تو فرشته دیگری نظیر میکائیل بود به تو ایمان می آوردیم. یهود با این موضع گیری نشان می دهد که ادعاهای او فرا زمینی است، نه تنها در زمین بندگان دیگر خدا را قبول ندارند و خود را برتر از آنها می پندارند بلکه این کج فهمی، غلط باوری و زیاده گوئی را به آسمان هم کشانید و در آنجا بین ملائکه الهی نیز تبعیض و تمایز قائل می گردد.
ب- خصائل و رفتارها
1- پیمان شکنی
آیه 100 سوره مبارکه بقره:(أَ وَ کُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَرِیقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ)
(آیا هر بار که «یهود» پیمانی بستند، گروهی از ایشان آن را دور افکندند؟ آری بیشتر شان ایمان نمی آورند).
بغیر از آیه کریمه فوق آیات دیگری نیز در رابطه با نقص عهد و پیمان توسط یهود در قرآن کریم آمده است. کلام الهی و واقعیت های تاریخی بیانگر این امر است که هیچگاه نمی توان به عهده و پیمان یهود اعتماد داشت. در تاریخ صدر اسلام، عهد شکنی بنی قینقاع، توطئه بنی نضیر و خیانت بنی قریظه در غزوه احزاب که هر سه قبایلی یهودی بودند، یادآور همین معنی است. اگر بخواهیم به ریشه و علل پیمان شکنی های مکرر تاریخی یهود پی ببریم که خداوند در آیه مبارکه 100 بقره بیان می فرماید، آنرا نیز می توانیم ناشی از روح نژاد پرستانها و خود برتر بینانه یهود بدانیم. اقوام دیگر در آموزشهای تلمود، حتی شان انسانی نیز ندارند. انسانهای غیر یهودی به بیان تلمود در اصل نظیر حیوانات اند که برای خدمت به قوم یهود خلق شده اند. وقتی چنین تصوراتی از دیگران وجود داشته باشد و یهود برای طرفهای پیمان و قرارداد خود، در باطن ضمیر خویش، شان انسانی قائل نباشد و آنها را انسان نپندارد، بدیهی است که عهد و پیمانهای با آنها را هم لازم الاجرا نمی داند و از این گذشته هیچ تعهد و مسئولیتی نیز در برابر دیگران برای خود قائل نیست (لَیْسَ عَلَیْنَا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ).
در این مورد نیز می بینیم که پیمان شکنی یهود با روح نژاد پرستانه و خود برتر بینانه وی بی ارتباط نیست. بنحوی که می توان این روح نژاد پرستانه وخود برتر بینانه را، منشا باورها ورفتارهای سوء دیگر دانست. خود برتر بینی به پیمان شکنی می انجامد و پیمان شکنی نیز خود در مرتبه بعدی آثار سوء دیگری دارد که خداوند در آیه 13 سوره مبارکه مائده آنها را چنین بیان می فرماید:
(فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّاً مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَ لاَ تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ).
(پس بخاطر پیمان شکنی شان، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دل هایشان را سخت گردانیدیم، کلمات را از جایگاه های خود تحریف می کردند و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش کردند، و تو همواره به خیانت (تازه ای) از ایشان آگاه می شوی، مگر عده کمی از آنان، ولیکن تو از آنها درگذر و چشم پوشی کن که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد).
نتیجه پیمان شکنی، لعنت و دوری از رحمت الهی است ( فَبمَا نَقضِهِم مِّیثاقَهُم لَعنَّاهُم)، که این دوری از رحمت الهی موجب تباهی دل و قساوت قلب است (وَ جَعَلنَا قُُلُوبَهُم قَاسِیَةً) و آنگاه که قلب و دلی آلوده شد به تغییر حقائق می پردازند (یُحَرِّفوُنَ الکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ) و در اثر فراموشی نعمت های فطری و پیمانهای الهی (ونسوا حظاً مما ذکروا به)، خیانت کاری و نادرستی بصورت ملکه وجودی و صفت دائمی آنان می گردد (وَلا تَزَالُ تَطِّلِعُ عَلَیَ خَآئِنَةٍ مِنهُم) و مشاهده می گردد که همه این عوارض سوء ناشی از نقض میثاق و عهد شکنی است. رشته انسجام جوامع انسانی و وجه امتیاز انسان با دیگر مخلوقات همان مسئولیت پذیری در عهد و پیمانهاست و چنانچه پیمان شکنی امر دائم و رایجی باشد، دیگر هیچ جامعه انسانی قوام نخواهد یافت. از این رو پیمان شکن از انسانیت بدور است. بعلت اهمیت همین امر است که پیمان شکن مورد لعنت و دوری از رحمت خداست و از پیمان شکنی است که سایر مفاسد سرچشمه می گیرد، زیرا پیمان شکنی نوعی فسق و خروج از قواعد و قانونمندی است و پیمان شکن این آمادگی و استعداد را می یابد که در هرامر دیگری نیز پرده دری نماید.
خود برتر بینی ها یهود را به پیمان شکنی می کشاند و بنابر کلام وحی پیمان شکنی ام الفسادی است که زایش و پرورش فسادهای دیگری را در بر دارد. لذا می توان چنین نتیجه گیری نمود که نژاد پرستی و خود برتر بینی به پیمان شکنی می انجامد و پیمان شکنی طبق کلام وحی در دامان خود تحریف حقائق، کوردلی و قساوت، فراموشی و ناسپاسی و هرگونه خیانت کاری دیگر را می پروراند. بدینسان نقش بنیادین خود برتر بینی و نژاد پرستی در پیدایش سایر تباهی ها پدیدار می گردد و چنانچه سایر مفاسدی که ذیلاً بررسی می شود را تابعی از این متغیر اصلی بدانیم، سخن گزافی نگفته ایم.
هواپرستی، طغیان و سرکشی، نسبت سحر دادن به پیامبران و تکذیب و قتل آنها، تحریف کتاب و افکار رسالت پیامبر اکرم اسلام صلی الله علیه و آله علیرغم وجود آگاهی و شناخت، ترک نهی از منکر، رشوه خواری، رباخواری و حرام خواری، دنیا دوستی، خلط حق و باطل، شبه افکنی و توطئه افکنی و بسیاری از جرائم دیگر، مواردی است که در آیات قرآن کریم از یهود آمده است، برخی از آنها را چنین می یابیم:
2- هواپرستی، تکذیب و قتل پیامبران
آیه 70 سوره مبارکه مائده:(لَقَدْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمْ رُسُلاً کُلَّمَا جَاءَهُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُهُمْ فَرِیقاً کَذَّبُوا وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ).
(به تحقیق ما از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم و پیامبرانی به سوی آنان فرستادیم، (اما) هرگاه پیامبری تعلیماتی برای آنها آورد که دلخواهشان نبود، گروهی را دروغگو شمردند و گروهی را کشتند).
این آیه کریمه، اشاره به ارسال پیامبران بعد از حضرت موسی برای قوم بنی اسرائیل دارد و از آنجا که رسالت پیامبران الهی با هواهای نفسانی سرسازگاری ندارد، کلیه این پیامبران مورد مخالفت کسانی قرار می گرفتند که خود را بنده غرائز و شهوات نموده بودند و مراتب مخالفت خود را از ترور شخصیتی (تکذیب) تا حتی قبل این پیامبران جسورانه ادامه می دادند.
3- طغیان و سرکشی
آیه 78 سوره مبارکه مائده:(لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذلِکَ بِمَا عَصَوْا وَ کَانُوا یَعْتَدُونَ ).
(آن کسانی از بنی اسرائیل که به کفر گرائیدند، بر زبان داوود و عیسی بن مریم لعنت شدند. این از آن روست که (آنها) سرکشی کردند و پیوسته تجاوز می نمودند).
علاوه بر این آیه کریمه فوق، در آیات ابتدائی سوره مبارکه اسرا و مائده/64 نیز طغیان و سرکشی بنی اسرائیل ذکر شده است. در آیات سوره مبارکه اسرا، خداوند سنت الهی خویش را در رابطه با آثار وضعی ناشی از رفتار جوامع بیان می فرماید (ان احسنتم احسنتم لانفسکم و ان اساتم فلها) و از آنجا که قوم یهود همواره راه مخالفت خدا و پیامبران را در پیش گرفته، گستاخانه ترین اعمال را مرتکب می شدند، یکبار قریب 2600 سال پیش توسط بخت النصر فرمانروای بابل و برای بار دوم اندکی پس از آنکه به زعم خود عیسی بن مریم علیه السلام را به صلیب کشیدند، توسط تیتوس سردار روم در سال 70 میلادی قلع و قمع و آواره گردیدند که این آوارگی تا قرن بیستم ادامه یافت در سوره مبارکه مائده در آیه 64 نیز این قوم مورد لعن الهی قرار گرفته و به فساد، عصیان، تجاوزگری، کینه توزی و جنگ افروزی آنها اشاره شده است، ضمن آنکه از ذکر «یوم القیامه» نکته ظریفی برداشت می شود و آن اینکه امیدی به اصلاح این قوم حتی در حاکمیت جهانی حضرت مهدی ارواحنا له الفداه نیز هست. عصبیت و نژاد پرستی و خود برتر بینی این قوم تا ابد ادامه خواهد داشت و همچنان «نحن عصبه» گویان تا انتهای تاریخ و تا صحنه محشر خواهند رفت.
یهود نه تنها در زمانهائی که مکتبی داشتند و در سرزمینی حاکمیت داشتند به طغیان و سرکشی می پرداختند که در دوران پراکندگی و آوارگی نیز دست از بزرگترین جنایت ها بر نمی داشتند تا آنجا که خداوند در رابطه با قتل مومنان مسیحی در سرزمین نجران توسط آنها، آیات سوره بروج را آورده است:
(قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَیْهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلَى مَا یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ * وَ مَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِیزِ الْحَمِیدِ ).
(مرگ بر آدم سوزان خندق- (خندق های) پر از آتش- آن وقت که کنار آن نشسته بودند- و نظاره گر شکنجه ای بودند که بر مومنان می رفت.)
طبق کلام وحی که مستندترین کلام هاست، اولین کوره های آدم سوزی را خود یهود در مورد مومنان مسیحی بکار گرفتند. این واقعه در زمان ذونواس حکمران تازه یهودی شده و به تحریک یهودیان شکل گرفت و مومنان مسیحی را که حاضر به ترک دین خود نبودند، برای مجازات به گودال های آتش می انداختند. ارسال لشکری از حبشه برای یاری مسیحیان که به درخواست قیصر روم صورت گرفت و وقایع بعدی تا حمله ابرهه به کعبه که بعدها فرمانده سپاه حبشی شد، در ادامه این ماجرا است.
4- تحریف، ریاکاری، خلط حق و باطل و انکار رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
آیه 146 سوره مبارکه بقره:(الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
(آنها که کتابشان داده ایم، او «پیامبر» را همان گونه می شناسند که پسران خود را، ولی گروهی از آنان اینکه حق را می دانند آن را کتمان می کنند).
آیه 78 سوره مبارکه آل عمران:
(وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتَابِ وَ مَا هُوَ مِنَ الْکِتَابِ وَ یَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ مَا هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ یَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ).
(وهمانا گروهی از آنها هستند که به هنگام تلاوت کتاب، زبان خود را چنان می پیچانند که گمان کنید (آنچه می خوانند) از کتاب خداست، در حالیکه آن از کتاب خدا نیست و بر خدا دروغ می بندند و خودشان هم می دانند).
آیه 42 سوره مبارکه بقره:
(وَ لاَ تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ تَکْتُمُوا الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ).
(و حق را به باطل نیامیزید و حقیقت را پنهان نکنید در حالیکه می دانید).
استفاده از مثال شناسائی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مانند شناسائی فرزندان خود، عمق شناخت یهود را نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله می رساند. خداوند در آیات دیگری خطاب به علمای این قوم می فرماید آنها به بهای اندک و ثمن قلیل حقائق را کتمان کردند. منظور از ثمن قلیل، همان امکانات دنیوی است هر چقدر که باشد، زیرا در برابر آخرت و بینهایت بودن نعمات اخروی، هر متاع دنیوی و در هر حدی قلیل است.
در حالیکه منافع دنیوی و هدایا و نذورات مردمی علت اصلی مخالفت علمای یهود عصر پیامبر صلی الله علیه و آله بود، اما ادعای آنها یک ادعای همیشگی از جنس نژاد پرستانه بود و آن اینکه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از نسل بنی اسرائیل نیست. در آیه 78 سوره مبارکه آل عمران به نکته خاصی اشاره شده است و آن اینکه عالمان یهودی مطالبی را که می خواستند به تورات اضافه می کردند و آنگاه با ریاکاری خاصی، لحن و بیان خود را پیچانده و آنرا با لحن و زبانی بیان می کردند که تورات خوانده می شد. این روندی است که همواره در طول تاریخ تا به امروز ادامه داشته است و اینک صهیونیسم نیز اغراض و امیال خود را با سلطه ای که بر رسانه ها دارد، با لعابی از حقیقت پوشانیده و به زبان و بیانی آنرا مطرح می نماید که تمیز حق از باطل برای ساده اندیشان دشوار می نماید خلط حق و باطل و کتمان حق امری است که یهود در آیه 42 سوره مبارکه بقره نیز از آن منع شده است. گاه بر اثر جهالت و نادانی، انسان ممکن است حق و باطل را در هم آمیخته و یا ناخواسته حقیقتی را کتمان نماید. نکته مورد توجه آنست که خطاب (واَنتُم تَعلَمُون) بیانگر این است که کتمان حقیقت یا آمیزش حق و باطل توسط یهود آگاهانه است.
5- ترک نهی از منکر و دوستی با دشمنان خدا
آیات 79 و80 سوره مبارکه مائده:(کَانُوا لاَ یَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَفْعَلُونَ * تَرَى کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ )
(آنها یکدیگر را از اعمال زشتی که مرتکب می شدند باز نمی داشتند. به راستی آنچه می کردند بد بود- بسیاری از آنها را می بینی که با کافران دوستی می کنند، به راستی آنچه نفس (سرکش) آنها برایشان پیش فرستاده زشت است که خدا بر ایشان خشم گرفت و ایشان در عذاب جاودانه خواهند ماند).
در آیه قبل از این آیه کریمه یعنی 78/مائده، به لعن کفار از بنی اسرائیل، توسط حضرت داوود علیه السلام و عیسی بن مریم علیه السلام، بعلت عصیانگری و تجاوزشان اشاره شده است و این علاوه بر آیاتی است که در همین سوره مبارکه، در آیات 136، 64/ مائده، این قوم از جانب خود خداوند لعن شده اند.
در این دو آیه کریمه فوق نیز به دو علت دیگری اشاره شده است که موجبات لعنت را فراهم آورده اند و آن دو یکی ترک نهی از منکر و دیگری دوستی با کافران و دشمنان خداست حاصل کلام آنکه، آنگاه که عصیان، تجاوز، ترک نهی از منکر و دوستی با کفار، رخ نمایند به تبع و حاصل آن لعنت و دوری از رحمت الهی نیز خواهد آمد این معادله، خود سنتی از سنت های الهی است که نه تنها در بنی اسرائیل، بلکه در هر جامعه دیگری نیز که چهار ویژگی فوق را دارا باشند نیز ساری و جاری خواهد بود. امروز دولت آمریکا با عصیان و تجاوز و ترک نهی از منکر و دوستی با صهیونیسم، دارای ویژگیهائی است که حاصلی جز لعنت و دوری از رحمت الهی را در پی نخواهد داشت.
6- حرام خواری، ربا خواری، رشوه خواری
آیه 62 سوره مبارکه مائده:(وَ تَرَى کَثِیراً مِنْهُمْ یُسَارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)
(و بسیاری از آنها را می بینی که در گناه و تعدی و حرام خواری سبقت می گیرند، واقعاً بد عمل می کنند).
خداوند علاوه بر آیه فوق، در آیات دیگری نیز حرام خواری و رشوه خواری یهود را بیان می نماید. نظیر رشوه گیری برخی علمای یهود در رابطه با زناکاری دو نفر از اشراف قوم که شان نزول آیات 41 به بعد سوره مبارکه مائده است و آیات دیگری که در آن با بیاناتی نظیر (وَلَا تَشتَرُوا بِآیَاتِی ثَمَناً قَلیلاً) در آیه مبارکه 41 بقره، اشاره به دنیا گرائی مفرط آنان و فروش و از دست دادن نعمات اخروی را دارد و یا آیاتی نظیر آیه 161 سوره مبارکه نساء که صریحاً از رباخواری برخی از آنان سخن می گوید:
(وَ أَخْذِهِمُ الرِّبَا وَ قَدْ نُهُوا عَنْهُ وَ أَکْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَ أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ مِنْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً).
و به خاطر ربا گرفتنشان که از آن نهی شده بودند و خوردن مال مردم به ناروا، و ما برای کافرانشان عذابی دردناک آماده کرده ایم.
بیان آیاتی از این دست در قرآن کریم انسان را به این نتیجه می رساند که رفتارهای اقتصادی بنی اسرائیل نه تنها مورد تائید خداوند نیست که مورد توبیخ و عتاب الهی نیز هست. گذشته از عدم سلامت رفتارهای اقتصادی، آیات دیگری نیز در رابطه با رفتارهای دیگر بنی اسرائیل در قرآن کریم آمده است که ذکر کلیه آنان از حوصله این نوشتار بیرون است. ذکر مواردی از این آیات در فوق نیز به منظور شناخت برخی از رفتارهای بنی اسرائیل و نه همه آنان است و نیز بخاطر ارتباطی است که با پیمان شکنی و خود برتر بینی دارد که زادگاه همه سوء رفتارهاست. همانگونه که در آیه 13 سوره مبارکه مائده هم، این ارتباط مطرح شده است. آنچه شیطان را هم شیطان نمود با آنهمه عبادتی که کرده بود، خود برتر بینی بود.
اینک به طرح و بررسی پاسخ سوالی که در همین رابطه از ابتدا بیان شد می پردازیم و آن اینکه ریشه نژاد و خود برتر بینی یهود، امری اعتقادی و بینشی یا امری ذاتی و خصلتی است. شدت این خود برتر بینی به حدی است که یهود حاضر به تبلیغ و توسعه دین خود هم نیست زیرا انسانهای دیگر از نظر یهود، ان لیاقت و شایستگی را ندارند که هم تر از یهودیان گردند. در آیاتی که در زمینه اعتقادات بنی اسرائیل بیان گردید، دیدیم که خداوند در ابتدا اعتقادات ناصحیح این قوم را نظیر (نَحنُ أَبنَاءَ اللهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ) و یا (لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعدُودَةً) بیان می فرماید ولی بلافاصله با دلیل و برهان به رد آنها اشاره می فرماید. آنجا که خود را فرزندان و دوستان خدا می دانند و به همین مناسبت خود را فرزندانی می دانند که پدر جز اندکی آنانرا تنبیه نخواهد کرد، بلافاصله پس از نقل ادعای آنان مبنی بر انتساب خود به خداوند می فرماید: ( فَلِمَ یُعَذِّبُکُم بِذُنُوبِکُم)، پس چرا خداوند شما را بخاطر گناهانتان عذاب می کند. اصلاً کسی که معاذالله پیوستگی با ذات اقدس الهی داشته باشد که دست به گناه نمی زند تا نیاز به عذاب داشته باشد. یا آنجا که ادعای آنان مبنی بر آنکه بیشتر از چند روز عذاب نخواهیم شد را بیان می کند، می فرماید: آیا شما در این رابطه قولی از خدا گرفته اید که اگر چنین باشد در قول و وعده خداوند خلافی نیست و منظور آن است که شما ضمانتی بر این ادعای خود ندارید و این حرفی است که از خود درآورده اید. از ذکر اقوال یهود و جواب خداوند در این دو آیه کریمه، اولین نتیجه ای که گرفته می شود آنکه این گفتارها بیشتر از آنکه جنبه اعتقادی داشته باشد، ادعائی است و نمی توان آنها را در راستای اعتقادات و باورهای عقلانی و صحیح قرار داد. اگر بخواهیم آنها را اعتقاد هم بنامیم اعتقادی خرافی است. چون اعتقاد و باور باید دارای عمق قلبی و وجودی بوده و لسانی و ادعائی نمی تواند باشد و خداوند خود با کلام خود بیان و اثبات می فرماید که اینها حرف و ادعائی بیش نیست و در آیات مبارکه دیگری علاوه بر رد ادعای آنان، به اثبات بطلان این ادعاها حتی در نزد خود مدعیان می پردازد و چنین می فرماید که اگر این گفتارها فقط ادعا نیست و از باورها و اعتقادات قلبی شماست و واقعاً شما خود را فرزندان و دوستان خدا دانسته و سرای آخرت را مخصوص خود می دانید، چرا شتاب و عجله در رسیدن به نعمت های جاویدان سرای آخرت ندارید. چرا تقاضا و تمنّای مرگ نمی کنید که از محنت های دنیا رهیده و زودتر به نعمت های آخرت برسید، نه تنها بخاطر ترس از عذاب و مکافات، تمنای مرگ ندارید که هر کدام از شما دوست دارد هزار سال در دنیا بماند و این نقض عملی ادعای زبانی شماست. بنابراین یهود خود بخوبی می داند که اینها همه حرف باطل و ادعای بی دلیلی بیش نیست و هر ادعائی که ایشان خود به بطالت آن واقف اند نمی تواند منشاء و انگیزه ی حقی برای امور دیگر گردد. بعبارتی دیگر نمی توان گفت که ادعای نزدیکی و دوستی با خدا و عذاب نشدن در آخرت می تواند منشاء و انگیزه ای برای خود برتر بینی و نژاد پرستی در نژاد این قوم باشد. به بیان دیگر نمی توان منشاء نژاد پرستی این قوم را، امری بینشی دانست، چون ثابت گردید که این گفتارها، نمی تواند جنبه اعتقادی صحیح داشته باشد و ادعائی بیش نیست که خود آنان نیز بر این امر آگاهی دارند. بنابراین چنانچه نژاد پرستی نزد این قوم هیچ منشاء اعتقادی صحیح و عقلانی نداشته باشد، برای یافتن علت و منشا نژاد پرستی باید در جستجوی علل دیگری باشیم. با دقت در آیات وحی قرآن کریم، در می یابیم که اعقاب این قوم در آغاز پیدایش خود، یعنی در داستان زندگانی حضرت یوسف علیه السلام نیز همین گفتارها را داشتند و با بیان «نحن عصبه» یعنی (ما گروهی قوی و نیرومند هستیم)، ادعای برتری خود حضرت یوسف را داشتند و قرآن کریم با بیان و نقل (یَخلُ لَکُم وَجهُ أَبیکُم)، یعنی (تا فقط پدر متوجه شما شود)، حسادت ذاتی برادران را عیان می فرماید، در اینجا می بینیم که منشاء و انگیزه این ادعا یعنی برتری طلبی، حسادت ذاتی است. حسادت در معنی و ذات خود این مفهوم را دارد که فرد حسود خود را محقق تر از دیگران در داشتن نعمات می داند و بهمین دلیل یارای دیدن نعمات نزد دیگران را ندارد. لذا چنانچه حسادت را، اولین زادگاه و رستنگاه خود برتر بینی و در نهایت نژاد پرستی بدانیم، خطائی نگفته ایم.
حسادتی که در بنی اسرائیل در همان آغاز پیدایش در ماجرای حضرت یوسف علیه السلام و قبل از آن در داستان هجرت اجباری هاجر سلام الله علیها و اسماعیل علیه السلام به سرزمین بی آب و علف مکه نمودار شد، در طول تاریخ تا به امروز هم ادامه یافته است. در بیانی که آیه 109 سوره مبارکه بقره دارد، اعلام می فرماید که منشاء بدخواهی اهل کتاب (یهود)، نسبت به مومنین، حسد ذاتی آنهاست (حَسَداً مِّن عِندِ أَنفُسِهِم). این گرایش ذاتی علیرغم همه آگاهی ها عمل می کند، حتی زمانیکه حقیقت هم برای تبیین شده باشد (بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الحَقُّ). حسد کاری به حقیقت ندارد و با آگاهی به آن باز به راه خود ادامه می دهد. آنچه اینک می توان بیان نمود اینکه، منشاء قوم پرستی و خود برتر بینی یهود، بیش از آنکه امری بینشی و اعتقادی صحیح باشد، امری ذاتی و خصلتی است که ناشی از حسادت ذاتی است و مانند بسیاری از اعتقادات خرافی دیگر، هیچ مبنای عقلانی و منطقی ندارد، اما تکرار و تداوم این ادعا، در سالیانی طولانی، آنرا بصورت باوری نهادینه برای این قوم در آورده است، حیات و نعمات حیات را تنها برای خود می خواهد و برای دیگران ارزشی قائل نیست، لذا باید داعیه خود برتری داشته باشد تا سرپوشی حسادت ذاتی خود بگذارد. شاید این سوال پیش بیاید که چگونه است که قرآن کریم نیز با ادعای این قوم همراهی نموده و در آیاتی برتری بنی اسرائیل را اعلام می دارد. جواب آنست که میان موضوع آنچه قرآن کریم از آن سخن می گوید با آنچه یهود از آن دم می زند، تفاوت بسیاری است. یهود مدعی است دارای ویژگیهای ذاتی نظیر ارتباطات خاص با خدا، امکانات ویژه در قیامت و دیگر تواناییهای شخصیتی و فردی است. اما بیان قرآن کریم راجع به امتیازات و امکانات و نعماتی است که نه به فرد فرد یهود داده شده است که از این نظر کلیه احاد و افراد بشر اعم از سیاه و سفید و زن و مرد و غیره در نزد خداوند برابرند و هیچ فضیلتی میان آنان جز تقوی وجود ندارد. بلکه سخن از امکانات و نعماتی است که در زمان هائی خاص نظیر کتاب و نبوت و معجزات فراوان و حکومت های خاصی نظیر فرمانروائی حضرت سلیمان علیه السلام و حضرت داوود علیه السلام به جامعه و اجتماع یهود داده شده است. دقت در موارد نعمت های اعطائی، بیانگر این امر است که فضیلت ادعائی قرآن راجع به امکانات اجتماعی و غیر فردی است. معجزاتی که برای این قوم بیش از اقوام پیامبران دیگر آورده شده، هرچند فضیلتی خدادادی محسوب می گردد، اما همین امر می تواند دلیل لجاجت، عناد و دنیا گرائی بیشتری از جانب این قوم باشد که خداوند نیز به ضرورت معجزات بیشتری برای آنان آورده است. به بیان دیگر آنچه مربوط به قوم یهود می گردد، شرائط ضعفی بوده است که موجبات این فزونی و فضیلت از جانب خدا شده است. بنابراین بیان قرآن کریم به هیچ وجه در راستای ادعای یهود مبنی بر فضیلت ذاتی خود نیست بلکه با دقت نظر بیشتری میتوان نتیجه ای عکس ادعای یهود از این آیات کریمه دریافت کرد و آن وجود زمینه های ضعفی است که موجب فزونی معجزات را برای هدایت این قوم فراهم آورده است.
آنچه در نهایت در رابطه با زمینه های پیدایش خود برتر بینی یهود می توان گفت آنکه بنا به شواهد تاریخ، زمینه و ریشه اصلی آن، حسادت ذاتی است، یعنی امری کاملاً خصلتی است که در طول زمان لعاب ایدئولوژیک و اعتقاداتی که توجیه گر این حسادت باشد، نظیر فرزند و دوست خدا بودن و دوری از عذاب آخرت و نظائر آنها بر آن افزوده شده است. و این امر سینه به سینه در میان افراد عامی یهود، توسط علمای آنان جعل و نقل شده است و در طی زمانی بصورت باوری قومی در آمده است. دروغی که دروغگو خود هم باور کرده است و نهایتاً یهود را بصورت قومی مدعی بارآورده است که همواره در طول تاریخ ادعای برتری بر سایر اقوام و در نتیجه درگیری و تضاد با دیگران داشته اند. همیشه این قوم موجبات زحمات خود و دیگران را فراهم آورده، عرصه را بر بشریت تنگ نموده اند. قومی که برای دیگران ارزش انسانی هم قائل نیست و بنا بر آموزه های تلمود، خداوند دو نوع حیوان برای قوم یهود آفریده است، یکی همین حیوانات عادی و دیگری حیواناتی از جنس انسان هاست. یعنی یهود انسانهای اقوام دیگر را با چنین دیدگاهی می نگرد و بدیهی است وقتی چنین نقشی برای اقوام و انسانهای دیگر قائل باشد، ضرورتی برای وجود تعهد و مسئولیت در برابر آنها نمی یابد (لَیسَ عَلَینَا فِی الاُمِّیِّینَ سَبیلٌ) و چنانچه مجبور شود عهد و پیمان و قرار دادی با آنها ببندد، ضرورتی برای پایبندی به آن نمی یابد ( أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهداً نَّبذَهُ فَرِیقٌ مِّنهُم) الفبای حیات اجتماعی، رعایت قرار دادها و پیمانهاست، ( یَا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا أَوفُوا بِالعُقُودِ) کسانیکه پای بندی به قراردادها و عهد و پیمان ها را نداشته باشد شایستگی دوستی و مراوده ندارند. (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الیَهُودَ والنَّصارَی أَولِیَاء) با توجه به همین موارد و معانی است که خداوند هم می فرماید (لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِّلَّذِینَ آمَنُوا الیَهُودَ وَالَّذِینَ اَشرَکُوا...)، دشمن ترین افراد نسبت به شما همین یهود است. بهترین موضع نسبت به کسانیکه موجودیت انسانی برای دیگران قائل نیستند و به عهد و پیمان شکنی شهره اند، همان است که موجودیت سیاسی آنها به رسمیت شناخته نشود، باب دوستی و مراوده با آنها باز نشود و فراموش نگردد که آنها خصمانه ترین مواضع را نه تنها نسبت به مسلمانان که به کل بشریت دارند.
امروز کشورهائی که دستورات صریح و شفاف قرآن کریم در ارتباط با این قوم را نادیده گرفته و به دوستی، ارتباط و یا رسمیت شناختن آنها روی آورده اند، چه جوابی در پیشگاه قرآن کریم و رسول خدا صلی الله علیه و آله در قیامت خواهند داشت؟ آیا این اعمال، مراتبی از اعراض از ذکر نیست که در دنیا و آخرت مشمول سنت الهی مندرج در این آیه کریمه خواهند بود:
(وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَعْمَى ...)
پی نوشت ها :
(1) پژوهشگر علوم قرآنی.
(2) 26 مائده.
(3) 4 الی 7 اسراء.
(4) 61 بقره.
(5) 8 یوسف.
(6) 9 یوسف.
(7) 3 یوسف.
(8) 92 یوسف.
(9) 75 بقره.
(10) 68 مائده.
(11) 246 بقره.
(12) 159 اعراف و 113 الی 115 آل عمران.
(13) 19 آل عمران.
(14) 8 و9/ صف.
(15) 62 بقره و 69 مائده.
(16) 89 شعرا.
(17) 98 و99/نساء.
(18) 64 آل عمران.
(19) 42 بقره.
(20) 78 مائده.
(21) 41 الی 43 مائده.
(22) 79 بقره.
(23) 12 اعراف.
(24) 94 الی 96 بقره.
(25) 16 جاثیه.
(26) 13 حجرات.
(27) 1 مائده.
(28) 51 مائده.
(29) 82 مائده.
(30) 124 طه.
1- تفاسیر شریف المیزان، نمونه، نور، اطیب البیان و احسن الحدیث.
2- مقاله «یهود در آئین و عملکرد» از محمد مهدی کریمی نیا، مجله شماره37 معرفت، از انتشارات موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره).
3- ترجمه آیات قرآن کریم در متن مقاله از استاد ابوالفضل بهرام پور است.
4- ترجمه آیات در پی نوشتها از استاد فولادوند است.
منبع مقاله :
(1388)، مجموعه مقالات قرآن و جامعه شناسی(2)، تهران، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، مؤسسه نشر شهر، چاپ اول.