مردی همیشه برای خدا

خبر کفرگوئی و کفرنویسی های کسروی به نجف هم رسیده بود. کسروی همه چیز را زیر پا گذاشته بود. اول به اسم خرافه و شرک اعتقادات را رد می کرد. بعد کارش بالا گرفت و اصل دین و قرآن و نبوت را انکار کرد. بعد هم خودش را
پنجشنبه، 16 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مردی همیشه برای خدا
مردی همیشه برای خدا

نویسنده: محمد بهمنی



 

آغاز مبارزات

مبارزات در نجف اشرف
سالهای 51 تا 54 در خرم آباد
سال 1357، بندر کنگان
1357، بازگشت به همدان
همدان در سال های 41 تا 51
سال 1356 در گنبد کاووس
تابستان 1357، مهاباد

کتابش را فروخت

خبر کفرگوئی و کفرنویسی های کسروی به نجف هم رسیده بود. کسروی همه چیز را زیر پا گذاشته بود. اول به اسم خرافه و شرک اعتقادات را رد می کرد. بعد کارش بالا گرفت و اصل دین و قرآن و نبوت را انکار کرد. بعد هم خودش را پیامبر دین جدید خودساخته معرفی کرد. بزرگان دینی بعد از این که از نصیحت و بحث بسیار اثری ندیدند، یقین کردند که کسروی قصد بازگشت ندارد. شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه با کسروی گروی افتاد. آیت الله مدنی که از اساتید حوزه نجف بود، مطلع می شود که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد. کتاب های خود را می فروشد و پولش را در اختیار نواب صفوی می گذارد.

چوب خدا

خودش تعریف کرده بود که در دوران نوجوانی وقتی تبریز بودم، روزی از بازار رد می شدم. دیدم جمعیتی اطراف دو نفر جمع شده اند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند این جوان پدرش را می زند. خیلی ناراحت شدم ولی کاری از دستم بر نمی آمد.
به نجف رفتم و سال ها از آن ماجرا گذشت و به طور کلی آن ماجرا فراموشم شده بود. دوباره گذرم به همان بازارچه افتاد. دعوا بود و مردم تماشا می کردند. نزدیک رفتم، گفتند پسرش است. دارد پدرش را می زند.
خوب که نگاه کردم آن پدر را شناختم. همان جوان دوران نوجوانی ما بود که حالا زیر دست پسرش افتاده بود.

لبیک گوی امام

خبر قیام امام خمینی و نهضت مردم به نجف هم رسید. شهید مدنی از اولین کسانی بود که به ندای (هل من ناصر ینصرنی) امام لبیک گفته، با تعطیل کردن کلاس های خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهره ی پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت.
او در این زمان، در نجف سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار می آمد و وقایع ایران را برای طلاب بیان می کرد. از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیت الله مدنی همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمی توانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیت الله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت می پرداخت.

تأسیس روستای نمونه

آیت الله مدنی حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «دره مرادبیک» برای پیاده کردن برنامه های اصلاحی آغاز کرد. چنان که خود فرموده است: «من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک ده، کار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند.» وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد ده بشود. همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و دره مرادبیک، یک دره نمونه شد.
این عمل ایشان باعث علاقه مردم متدّین همدان به او شد و پس از این که او را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آوردند تا به همدان بیاید و ایشان با انتقال به همدان فعالیت های خود را گسترش داد. آیت الله مدنی، در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ایفا می کرد.

دستور ساواک

برای مردم از نقش های شوم رژیم طاغوتی می گفت. در سخنرانی هایش آن ها را به بیداری و قیام دعوت می کرد. در سال 1341 زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود می خواست رفراندوم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند، آیت الله مدنی در 9 آذر 1341 در مسجد جامع همدان، سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی ایراد کرد.
گفت: «مردم، شما چقدر بی حس هستید، اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت شما مسئول می باشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.» اقدامات روشنگرانه آیت الله مدنی در همدان موجب می شود که ساواک منطقه در تاریخ 1341/9/8 طی نامه ای از ریاست ساواک مرکز درخواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف، از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطره نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی، با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور می دهد اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گیرد. به گونه ای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرای مختلف، سخنرانی ها و ملاقات ها، طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش می گردد. بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام، آیت الله مدنی به مبارزات خود شدت بخشیده، در فرصتهای مختلف با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانی های انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فراخواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشنان همدان نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد.
رژیم که با گسترش نفوذ آیت الله مدنی در میان مردم، به عنوان یکی از سرسخت ترین طرفداران امام، روبرو بود، در سال 46، سخنرانی عده ای از روحانیون منطقه از جمله آیت الله مدنی را ممنوع کرد. در چنین جوی، آیت الله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مطرح و به نفع ایشان تبلیغ می کرد، به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 49/5/31 اعلام می دارد: «نامبرده (آیت الله مدنی) در همدان به نفع (امام) خمینی فعالیت و بیش از یک سوم اهالی همدان را مقلد خمینی کرده است و در هر محفل و مجلسی از خمینی تمجید می کند و وی را اعلم مجتهد قلمداد می نماید.»

سفر

در اوایل دهه 50 در شهر خرم آباد، خلأ حضور یک عالم مجاهد و متعهد که بتواند مرجع مذهبی و سیاسی مردم باشد و زعامت روحانیت متعهد و انقلابی منطقه را بر عهده بگیرد، بیش از هر زمان دیگر احساس می شد. مدتی بود که مرحوم آیت الله روح الله کمالوند که سال های متمادی زعامت روحانیت منطقه و سرپرستی همه شئون مذهبی، اجتماعی و سیاست لرستان را در دست داشت، فوت کرده بود و جایگاه رفیع ایشان همچنان خالی بود.
عده ای از روحانیون سرشناس و متعهد خرم آباد، از آیت الله مدنی دعوت کردند که فعالیت خود را از همدان به خرم آباد منتقل کند. دلی به جایی نبسته بود. دنبال این بود ببیند کجا مفیدتر است. کجا بیشتر احتیاج است. این بود که دعوت را قبول کرد و از همدان راهی خرم آباد شد تا فصل دیگری از زندگی پر فراز و نشیب و سراسر مبارزه خود را آغاز کند.
شهید مدنی در خرم آباد و در حوزه علمیه کمالوند، کارش را با تدریس درس خارج آغاز می کند. بعد از مدتی با حکم حضرت امام (قدس سره) سرپرستی این حوزه را نیز برعهده می گیرد.
دلش به خدا قرص بود و از ساواک واهمه ای نداشت. کتاب های امام از جمله توضیح المسائل و تحریرالوسیله را در خرم آباد توزیع می کند و به رغم خفقان حاکم، درباره مرجعیت امام در مناسبت های مختلف تبیلغ می کند.
در هر فرصتی و به اشکال گوناگون، مردم را به بیداری و آگاهی فرامی خواند، از مفاسد دستگاه می گفت. نقشه های استعمار و رژیم طاغوتی را برملا می ساخت و رهبر واقعی را به مردم معرفی و چهره اصلی و پلید شاه را افشا می کرد.
وی علاوه بر اداره حوزه علمیه و صندوق قرض الحسنه رضوی، برای تأسیس بیمارستان و کمک به فقرا و بی سرپرستان، از جمله خانواده زندانیان سیاسی نیز اقداماتی به انجام می رساند.
روز عید فطر فرا می رسد. جمعیت زیادی برای ادای نماز ظهر در مسجد شاه آباد خرم آباد حاضر می شوند. آیت الله مدنی قبل از شروع نماز می گوید: مقلدین آیت الله در یک طرف قرار بگیرند.
با این سخن، عده ای از مردم در صف مقلدین آیت الله خمینی قرار می گیرند. آنگاه در حین سخنرانی، برای طول عمر آیت الله خمینی دعا می کند و سپس فتوای ایشان را در باب زکات فطره بیان می کند. پس از جریان عید فطر، ساواک وضعیت او را در کمیسیون مطرح و وی را به مدت سه سال به نورآباد ممسنی در استان فارس تبعید می کند.

سد راه گردان زرهی

شهید مدنی از بدو ورود به همدان، هدایت مبارزات مردمی را به عهده گرفته و با اقشار گوناگون جامعه ارتباط برقرار می کند. انگار بدن مرده ای که جان پیدا کند، مبارزه روحی دوباره پیدا کرده بود. وقتی در جریان 22 بهمن، لشگر 81 زرهی کرمانشاه برای سرکوب مردم به سمت تهران حرکت می کرد به دستور ایشان، مردم همدان برای سد کردن حرکت تانک ها، با دست خالی و کفن پوشان به مقابله با تانک ها برخاستند و خود آیت الله نیز در جلوی همه تظاهرکنندگان به راه افتاد و مردم موفق می شوند با دادن تعداد کمی شهید و مجروح تانک ها را از حرکت باز دارند.

آن مرگ دل خواه

تا این که سرانجام پس از 69 سال زندگی سراسر درد و رنج و مبارزه و عزت و تقوا، آن مرگی که او از خدا خواسته بود، خدا برایش در ظهر یک جمعه تقدیر کرد. در نیمروز جمعه 60/6/3 در محراب عبادت در میدان نماز تبریز بر اثر انفجار نارنجک منافقین به آرزوی دیرینه رسید.
منبع: نشریه دیدار آشنا شماره 135

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.