برخی قطعات طنز سیاسی در دوره های پیشین، به هجو نیز پهلو می زند. از دوره مشروطه طنز سیاسی شکل می گیرد، صراحت و برجستگی می یابد و از حالت فردی به جنبه اجتماعی- سیاسی و اصلاح گر روی می آورد. امروزه برخی طنزها در شکل تکاملی خود، حالتی نمادین یافته، رمزآلود مطرح می شوند.
نمونه ها:
(1)
آقایی می خواست وکیل مجلس شود. به همین جهت از او پرسیدند:* اگر انتخاب شوید چه کار خواهید کرد؟
منتظرالوکاله گفت:
من از این لحاظ نگران نیستم. چیزی که برایم مهم است این است که اگر انتخاب نشوم، چه کار کنم؟
(2)
هیتلر در جواب سرداران نظامی آلمان که پرسیده بودند حمله به ممالک بی طرف را چگونه توجیه خواهید کرد پاسخ داده بود:وقتی ما پیروز شدیم، مرجعی باقی نمی ماند که از ما توضیح بخواهد.
(3)
از آقا نجفی، عالم معروف اصفهانی حکایات زیادی نقل می کنند؛ از جمله این حکایت تحقیر کنسول انگلیس را:روزی خادم السلطان، مستر هیکاک، کنسول انگلیس را نزد آقانجفی برده، معرفی کرد. آقا نجفی که نمی خواست استقبالی از او کرده باشد، رو به خادم السلطان کرد و با لهجه اصفهانی گفت:
خُوب، اگِر این آقا حَکاکِ ست(!) خوب بدهید مهر مرا ببرد تعمیر کند!
(4)
درباره کریم آقا بوذرجمهری شهردار معروف رضاشاه مثل ها و اشعار زیادی گفته اند. از جمله شاعری این شعر را خطاب به او سرود:
خورشید صفت به قدرت سعی و عمل
گر در بلدیه سنگ را لعل کنی
هرگز نشود فایده ای زان حاصل
الاّ که خر کریم را نعل کنی
(5)
از یک مکالمه- اگر موضع تان را روشن کنید، شاید بتوانیم کاری برایتان بکنیم.
- موضع ما نه تنها روشن شده، بلکه در بعضی نواحی دچار سوختگی هم شده! (عمران صلاحی)
(6)
برای مردمتلویزیون را نگاه می کردیم، خبرنگار در آستانه انتخابات از مردی ژولیده پرسید:
به نظر شما نماینده باید چه خصلت هایی داشته باشد؟
مرد ژولیده گفت:
باید برای مردم، خوب زندگی کند!
(7)
چنان که افتد و دانیدر یکی از کوچه های اطراف خراسان دیدم روی تابلویی، نوشته اند: «گربه صادقی.»
هرچه دور و بر را نگاه کردم اثری از گربه ندیدم. جلوتر که رفتم دیدم نوشته تابلو، در اصل «گرمابه صادقی» بوده که «ما» ی آن افتاده! باید به موش های آن کوچه خبر دهیم تا خیال شان راحت باشد.
سیاست بقال
گر خیال بحث داری، اهل استدلال باش
ور نداری غیر حرف مفت چیزی، لال باش
گر دلیلت نیست عقلی، حجت نقلی بیار
نقل و قول از این آن کن، فکر قیل و قال باش
ور نداری دانش و خاموش نتوانی نشست
در زبان باری خداوند هو و جنجال باش!
هر کجا با راستی، کارَت نرفت آخر ز پیش
در پی مکر و فریب و خدعه و اغفال باش
گر نمی خواهی ستم بینی ز هر درنده ای
اندر این جنگل، چو شیران قوی چنگال باش
تا مگر در روز آری بهترین منصب بدست
شب به فکر ارتکاب بدترین اعمال باش
دوستی با مردم بی حال بی حالت کند
عاری از بی حالی و بیزار از بی حال باش
چشم یاری داشتن زین دوستان، از سادگی است
گر نمی بینی از ایشان دشمنی، خوش حال باش
گربه را تشویق کن تا خود برافتد نسل موش
در سیاست لنگه «کل جعفر بقال» باش
(تاریخ سرایش شعر، مهر 1325، ابوالقاسم حالت)
منبع: نشریه دیدار آشنا شماره 135