بازبینی ویژگی های شهید حسن آبشناسان در گفتگو با سرتیپ دوم ستاد بازنشسته مسعود بختیاری
نظر به اینکه جنابعالی پژوهشگر مسائل نظامی هستید و با توجه به شناخت و تخصصی که در این هشت سال دفاع مقدس کسب نموده اید، موفقیت ها به طور کل فراز و نشیب های جنگ را در چه می بینید؟
به عنوان یک بحث کلی عرض می کنم که در تاریخ چند هزار ساله ایران، و نه دو هزار و پانصد ساله، چون تاریخ ایران بیش از دو هزار و پانصد سال است. ما در آن دوره تاریخی، جنگ های بسیار زیادی داشتیم. فتوحات و شکست های بسیار زیادی داشتیم. این جنگ هشت ساله ایران و عراق بدون هیچ گونه تعارف و شعاری، از نظر تحلیل نظامی و از نظر سیاسی، اقتصادی، نظامی، اجتماعی و روانی جایگاه خاصی در تاریخ معاصر ایران دارد. در واقع ملت ما در طول این جنگ یک هویتی برای خودش دست و پا کرد. من موافق جنگ نیستم و از جنگ هم تعریف نمی کنم. جنگ چیزی نیست که آدم از آن تعریف کند. ولی این جنگ باعث شد که ملت ایران در مقابل تجاوز هویت سازش ناپذیری خود را نشان دهد. مردم ایران در شرایطی که هر چقدر هم با هم مشاجره داشته باشند، در این جنگ متحد شدند و در مقابل تجاوز ایستادند. مردم ایران قدرتی برای این کشور دست و پا کردند.اگر امروز ما در دنیا و در منطقه به عنوان یک کشور قدرتمند شناخته می شویم، اگر چه بعضی ها بر ما خورده می گیرند و از این قدرتمندی ما ابراز ناراحتی می کنند من به آنها می گویم که ما از کیسه جنگ این قدرت را داریم بیرون می آوریم و درست هم هست. چون در جنگ نشان دادیم شجاعانه در مقابل قدرت هایی که در برابر ما متحد شدند، ایستادیم. لذا ارزش این جنگ و اهمیت این جنگ نسبت به جنگ های گذشته، یا جایگاه آن در تاریخ معاصر این است که برای ما هویت جهانی و منطقه ای ایجاد کرد. هویت برای خودمان ایجاد کرد. خودباوری، اعتقاد به خود و خودکفایی برای ما ایجاد کرد، که اکنون می توانیم روی پای خودمان در مقابل هر تجاوزی ایستادگی کنیم. این توان و این روحیه و این قدرت را داریم تا در مقابل فشارهای بین المللی ایستادگی کنیم.
البته ما در این جنگ فراز و نشیب داریم. طبق معمول همه جنگ ها لحظات موفقیت آمیز و ارزشمند و در عین حال کامیابی دارند. لحظات ارزشمند و لحظات ناکامی هم در جنگ داشتیم. از دیدگاه نظامی، به رغم همه مشکلات و کامیابی هایی که در این جنگ داشتیم، اما به طور تأکید اجازه ندادیم دشمن به پیروزی برسد. امروز در ادبیات نظامی برای پیروزی در جنگ 15 نوع تعریف قائل اند. بعضی ها تصور می کنند پیروزی در جنگ، یعنی شما اگر سربازان دشمن را از بین ببرید و کشور دشمن را اشغال کنید، این را می گویند پیروزی در جنگ. این پیروزی نهایی نیست. می توان آن را یکی از انواع پیروزی در جنگ تعبیر کرد. اما بهترین پیروزی این است که شما دشمن را از دستیابی به اهدافش محروم کنید. استراتژی دشمن را خنثی کنید. یعنی اگر دشمن به خواسته اش نرسد و ناکام برود، بهترین نوع پیروزی است که شما اراده خود را در واقع به دشمن تحمیل کردید.
زمانی ما موفق شدیم که در برابر زورگویی و تجاوز دشمن ایستادیم و او را ناکام از این منطقه بیرون کردیم. آیا در حال حاضر یک سرباز عراقی در شهر ما وجود دارد؟ آیا یک سانت از خاک کشورمان در تسلط عراق است؟ خیر... نگاه کنیم که صدام حسین به چه سرنوشتی دچار شد؟ به چه خواری و ذلت افتاد و ملت عراق از دست او چه بدبختی کشید؟ اما در مقابل ببینید فرمانده کل قوای ما... رهبر عزیز ما... الان با عزت و احترام در آرامگاه خود آرمیده است. آرامگاه او زیارتگاه عاشقان است.
ایران در طول تاریخ، چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام در معرض چشم داشت قدرت های جهانی قرار داشت. اکنون هم قدرت های بین المللی ملت ما را راحت نمی گذارند...
ما در طول تاریخ مورد تجاوز شرق و غرب بودیم، و هنوز هم هستیم به این دلیل که ما جایگاه تاریخی و جایگاه جغرافیایی خاصی در این منطقه از جهان داریم. چه در جهان باستان و چه در دوران قرون وسطی، هیچ وقت بدون تأثیرگذاری، و بدون چشم داشت شرق و غرب نبودیم. در عصر حاضر هم قدرت های بین المللی به جایگاه و منابع طبیعی ما چشم دوخته اند. روزی یونان به ما حمله می کند. روزی رومی ها به ما حمله می کند. روزی عثمانی ها به ما حمله می کنند که ما با همه آنها درگیری داشتیم. روزی دشمنان ما از سمت شرق، از ازبکستان، ترکان سلجوقی و غزنوی و تاتارها و مغول ها حمله کردند. حتی از سمت شمال هم همیشه به ما حمله می شد. چرا...؟ چون در منطقه ای حساس قرار داریم. جایگاه جغرافیایی که داریم گذرگاه جهانی است.در قرن معاصر با پیدا شدن مخازن نفت و گاز و انرژی یک جایگاه اقتصادی هم پیدا کرده ایم. روزی جاده ابریشم از ایران رد می شد. حال نفت و گاز از ایران رد می شود. شما اگر به منطقه نگاه کنید روزی خلیج فارس قلب نفتی جهان بود که حالا می گوییم تغییر پیدا کرده است. کمی جابجا شده است. زیرا در دریای خزر منابع عظیم نفتی کشف شده است. ما همچنان در خلیج فارس حضور داریم و هم در دریای خزر. یعنی قطب انرژی جهان در واقع ما هستیم.
از نظر ژئوپولوتیک اسلامی، ما در مرکز جهان اسلام هستیم. درست است که اسلام در جزیره العرب ظهور کرد، و تا اندونزی پیش رفت. اما اگر از نظر جغرافیا به ایران نگاه کنید، ما درست در مرکز جهان اسلام قرار داریم. با این سخن نه اینکه خواسته باشیم تبلیغ خودمان را بکنم. از نظر جغرافیایی این یک واقعیت انکارناپذیر است. اطراف مان پاکستان، افغانستان، عراق، ترکیه با انبوه جمعیت مسلمان که تا سمت بنگلادش و اندونزی می رود. این جایگاه جغرافیایی و تاریخی و افزون بر جایگاه ارزشی اقتصادی باعث شده که ما همیشه در چشمداشت قدرت های جهانی باشیم و هستیم و خواهیم بود. چون سرزمینی که ما روی آن زندگی می کنیم یک جایگاه خاص است. خداوند لطفی کرده و این نعمتی است که در چنین جایگاه قرار گرفته ایم. اگر از این جایگاه خوب استفاده کنیم تبدیل به قدرت می شود. دورانی که زمامداران خودکامه ما نتوانستند قدر این جایگاه را بفهمند و استفاده کنند، دوران بدبختی و افول ما بود.
به عنوان مثال در دورانی که دولت های استعمارگر غربی و شرقی همچون انگلستان، فرانسه و پرتغالی ها و اسپانیایی ها و روس ها در منطقه حضور پیدا کردند، ما چون دولت ضعیفی داشتیم. چون سیاست جهانی را نمی خواندیم. از دوران قاجاری ها زیردست و پای منافع کشورهای یاد شده رفتیم و زیان های بسیار زیادی متحمل شدیم که آثار آن تا سال های آینده باقی خواهد ماند. در پاسخ به پرسش تان باید گفت که ما باید بدانیم چرا اکنون هم با مسائل متعددی از جمله همین انرژی هسته ای برخورد می کنیم. چرا ما در دریای عمان مانور انجام می دهیم؟ ما باید تقاص پس دهیم که چرا مانور برگزار می کنیم. باید بدانیم دلیل موقعیت خاص جغرافیایی ماست. مدیران عالی کشور باید آگاهانه نگاه کنند که موقعیت ما به گونه ای است که جهان به ما چشم طمع دارد. جایگاه خاص و ارزشمند جغرافیایی ایران در این منطقه از جهان باعث می شود که عده ای همیشه به دنبال تأمین منافع خودشان چشم طمع به ما داشته باشند. ما هم وظیفه داریم از منافع خودمان دفاع کنیم که خوشبختانه در دوران جنگ تحمیلی این دفاع را کردیم و موفق هم شدیم.
جنگ زمانی تحمیل شد که از پیروزی انقلاب حدود یکسال و نیم گذشته بود. تقاضا دارم تحلیلی از چگونگی مدیریت جنگ در آن برهه ارائه فرمایید و ارتش در این جنگ غافلگیرانه چگونه توانست مدیریت کند؟
ابتدا لازم می دانم به این نکته اشاره کنم که در کشور ما پدیده ای به نام انقلاب رخ داد. تعریف انقلاب یعنی زیر و رو شدن طبقات اجتماعی، دور ریختن نظام کهن و برآمدن نظام جدید. فرو ریختن هنجارهای پیشین و جلو آمدن هنجارهای جدید. در انقلاب یک سری بایدها به نبایدها تبدیل می شود. وقتی در این کشور انقلاب شد، طبیعی است که نظام سیاسی پیشین، روابط داخلی و خارجی پیشین، یا به قول امروزی ها سخت افزاری و نرم افزاری در حال فرو ریختن بود. در آن مرحله ما به جهان غرب پیوسته بودیم. اگرچه با شرق هم نبریده بودیم. اما همین جدا شدن ما از دو جهان شرق و غرب، و برافراشتن شعار «نه غربی نه شرقی». این شعار مورد پسند آن دوران نبود. شما باید یا شرقی باشید یا غربی. تکلیف خودت را روشن کن. چون اگر روشن نباشد، ما تعریف درستی از جنگ نداریم. اگر شناخت و آگاهی از فضای آن دوران نداشته باشیم تحلیل های ما در مورد جنگ و یا نگاه ما در مورد جنگ درست نخواهد بود و جنبه ای بدون ذهنیتی پیدا می کنیم.بنابراین جنگ در شرایطی واقع شد که مردم این کشور انقلاب کرده بودند. سازمان آن به هم ریخته بود. نیروی نظامی با ویژگی خاصی می خواهد یک سری از نابسامانی های پیش آمده و ناشی از یک سری عوامل را برطرف کند. دولتمردان جدیدی روی کار آمده بوده و تجارب کافی نداشتند. چون همان طور که گفتم طبقات اجتماعی و اداره کنندگان و مدیران تغییر کرده بودند. در چنین دورانی که انقلاب شد و نیروهای جوان روی کار آمدند وضعیت جدیدی در کشور به وجود آمد. از لحاظ امنیتی دچار مشکلات شدیم. گروه های مختلف برای کسب قدرت به رقابت برخاستند. همه این عوامل ناشی از انقلاب در یک کشور مثل این می ماند که انسان خانه اش را خراب کرده و کوبیده و می خواهد از نو بسازد. در این شرایط یک سری میهمان هم می خواهند وارد خانه او بشوند.
عراق خواست از این وضیعت بهره برداری کند. همچنین نباید سیاست های غربی و شرقی دو ابرقدرت جهان را که می خواستند کشورهای جهان را میان خود تقسیم کنند فراموش کنیم. حالا چشم به ایران دوخته اند که به ارزش موقعیت آن قبلاً اشاره کردیم. غربی ها می خواستند ایران را همچنان تحت نفوذ خود نگه دارند. شرقی ها هم می خواستند در کشورمان نفوذ پیدا کنند. بنابراین آن دو ابر قدرت برای اینکه ما را گوش مالی دهند تلاش کردند ما را تنبیه کنند. در این میان صدام حسینی وجود داشت که خیالاتی در سر می پروراند. اهدافی را در خاک ما دنبال می کرد. ضمن اینکه از استقرار یک نظام مذهبی در مجاورت کشورش رضایت نداشت. در آن برهه شوروی، افغانستان را اشغال کرد و آمریکا به خلیج فارس لشکرکشی کرد. ما با اشغال افغانستان مخالفت کردیم. ما یک ملت ثروتمند هستیم و یک سری دارایی ها هم در بانک های خارجی داشتیم که کوشیدند آنها را بلوکه کنند. در نهایت تمایلات ماجراجویانه صدام و تحریک و حمایت های بی دریغ منطقه ای و بین المللی باعث شد که جنگ بر ما تحمیل شود. وقتی جنگ تحمیل شد ما از لحاظ نظامی قدرت بازدارندگی را نداشتیم. چرا؟ چون مقداری درگیر مسائل داخلی شده بودیم. ثبات و امنیت داخلی در مناطق مختلف کشور به وجود نیامده بود. هنوز سپاه پاسداران انسجام و سازماندهی نشده بود. تعدادی از نیروهای مردمی که داوطلبانه وارد میدان شده بودند به آموزش نیاز داشتند. عقبه لجیستیگی ما هم از نظر نظامی، اجتماعی، سیاسی بسته شده بود. از طرف دیگر فشار گروهک های مختلف و ضد انقلاب روی ارتش بسیار زیاد بود که ارتش را منحل کنند. چون وظیفه ارتش طبق قانون اساسی در درجه اول حراست از مرزها و حفظ کیان کشور می باشد. بنابراین اگر دندان مسلح کشیده شود، آن گروهک مسلح داخلی که داعیه حکومت داشت، او هم از این فرصت استفاده کرد.
لذا این عوامل باعث شد که نظم و انضباط و آموزش قوی در ارتش از بین برود. مقداری هم از آن پیامدهای طبیعی بعد از انقلاب زیادتر شد. عراق سرانجام فرصت را غنیمت شمرد. بعضی افراد حمله عراق را ناجوانمردانه توصیف می کنند. ولی من حمله غافلگیر کننده تعبیر می کنم. اگر کشوری قدرتمند باشد، حمله کشور مهاجم مقرون به صرفه نیست. با این وصف عراق به ایران حمله کرد. از نظر حاکمیتی و حسن همجواری، حمله عراق را نامشروع می دانیم. هیچ حقی را از عراق ضایع نکرده بودیم. هیچ خاکی را از عراق اشغال نکرده بودیم. حتی در مسئله اروند رود حقوق طرفین طبق موافقتنامه سال 1375 الجزایر رعایت شده بود. قرارداد مزبور جامع بود و حقوق عراقی کاملاً در آن رعایت شده بود. به طور تأکید حمله عراق به ایران، تلاشی برای اشغال خوزستان و براندازی حکومت بود.
چون من روی قرارداد الجزایر مطالعه فراوان کرده ام، به عنوان داور تأکید می کنم که این حرکت صدام تجاوز کارانه بود. در حالی که قرارداد الجزایر به نفع هر دو کشور بود، و به اختلافات میان طرفین پایان داد. تا هر کدام از دولت های ایران و عراق به امور داخلی خودشان بپردازد. دوباره اختلافات کهن را زنده کردن بهانه بود. دوباره اختلافات اروند رود و ارتفاعات میمک را مطرح کردن بهانه جویی بود. این ماجراجویی صدام جاه طلبانه بود. با انبوه آتش لشکر عظیمی که به میدان آورد گمان می کرد می تواند به اهداف خود برسد و دیری نپایید که در همان آتش سوخت. در حالی که به جنگی مبتلا شد که به قول معروف من این پوستین را ول کردم ولی پوستین ول کن من نیست. جنگ این طور شده بود. وقتی صدام به ما حمله کرد تصورش این بود که هیچ نیرویی در جای خودش نیست. برآوردهایش این را نشان می داد و ظاهر قضیه هم باید یک چنین چیزی باشد.
از این ارتش کوچکی که با یک سال شدن خدمت سربازی و معافیت از خدمت که حالا نصفه هم شده است. و نیز درگیری های داخلی در مناطق آشوب زده. آموزش که به نوعی متوقف شده بود. انضباط که پایین آمده بود. یعنی توان دفاعی و رزمی نیروی انسانی ارتش و تعمیر و نگهداری تجهیزات و آموزش و انضباط که نیروی نظامی را شکل و توان می دهد از هم پاشیده شده بود. اگرچه حضرت امام (ره) تلاش می کردند وضعیت ارتش را سامان دهند. ولی واقعیت این است که گروه های داخل کشور چه کار می کردند؟ مانع ایجاد می کردند تا ارتش بازسازی نشود.
لذا در این شرایط عراق به ما حمله کرد. حال این را می خواهم بگویم که طبق ادبیات و تاکتیک های نظامی وقتی ارتش یک کشور توانایی خود را 100% می کند، آنگاه قدرت حمله دارد. ولی وقتی 90% قدرت رزمی و سازماندهی خود را از دست می دهد وقتی میزان این توانایی بین 80 تا 70% کاهش می یابد، در این شرایط نمی تواند آفند کند. فقط قدرت دفاعی دارد. غیر عملیاتی می شود. زمانی که عراق به ما حمله کرد شاید توان دفاعی ارتش ما زیر 50% بود. از یک ارتش 400 هزار نفری کمتر از 190 هزار شده بودیم. در نیروی هوایی ما پروازها متوقف شده بود. آموزش های جمعی اجرا نمی شد. رزمایشی نداشتیم. یگان های نظامی ما ضعیف شده بودند.
لذا وقتی آمادگی رزمی ارتش ما زیر 40% بود، اصلاً احتمال نمی رفت که بتواند در مقابل ارتش عراق بایستد. آن موقع شش لشکر از جمله لشکر زاهدان در حال بازسازی بودند. از این شش لشکر سه لشکر آن در منطقه آشوب زده غرب کشور درگیر بودند. لشکر 77 خراسان در شرق کشور مستقر بود. ضمن اینکه مسئولین وقت کشور باور نمی کردند که عراق بخواهد حمله کند. در یک جمله می گویم که هم غافلگیر شدیم و هم غافلگیر نشدیم. به این دلیل غافلگیر نشدیم که خیلی افراد معتقد بودند که عراق می خواهد حمله کند. عناصر اطلاعاتی ما گاهی از مرز گزارش می دادند که عراق نیرو مستقر کرده است. با وجودی که حدود یک سال درگیری های پراکنده در مرز ادامه داشت، ولی نپذیرفتیم که عراق می خواهد حمله کند. فکر می کردیم درگیری ها به صورت محدود ادامه خواهد یافت. از این نظر غافلگیر شدیم.
به هر حال با آغاز جنگ تحمیلی، ارتش با همین نیروهای باقی مانده و اندک به جبهه ها آمد و در مرزها مستقر شد و با کمک نیروهای مردمی با دشمن درگیر شد. ولی تجهیزات و تخصص کافی در اختیار نداشتیم. نیروهای مردمی هم کار و زندگی را کنار گذاشتند و به میدان آمدند و در مقابل پیشروی ارتش عراق ایستادند. نیروهای مردمی هم در کنار این نارسایی ها به تجهیزات و آموزش نیاز داشتند. ولی در گوشه ای پیرمردی با ویژگی کاریزماتیک حضور داشت که جنگ را به خوبی اداره کرد. او رهبری انقلاب حضرت امام خمینی (ره) بود. این خیلی مسئله است. مسئله فرماندهی امام را هرگز فراموش نمی کنیم. اگر این رهبری را نادیده بگیرید، نمی توانیم تحلیل درستی از جبهه و جنگ داشته باشیم. باید از این ویژگی کاریزماتیک و جذاب ایشان که می گویند همه بروند جبهه تحسین کنیم. یا با آن بیان ساده که فرمودند چه شده؟ دزدی آمده و سنگی را در چاه پرتاب کرده. بروید آن سنگ را بیرون بکشید. توده ملت با این بیان به جبهه ها شتافتند. هیچ کس نگفت توپ و تانک نیست. با همان امکانات ساده به دفاع برخاستند. باید بپذیریم که جوانان هیجان زده و پرشور در کنار سازمان متخصص ارتش و پیر خردمند جماران دست به دست هم دادند و به مقاومت برخاستند.
بنابراین اگر سپاه بگوید من جنگ را اداره کردم به او می گویم بارک الله. اگر ارتش بگوید جنگ را من اداره کردم به او می گویم بارک الله. اگر جهاد سازندگی بگوید من جنگ را اداره کردم به او می گویم بارک الله. من اصلاً به ملت ایران بارک الله می گویم که چنین جوانانی داشته و توانسته در کنار رهبری خردمند و سازش ناپذیر در مقابل قدرت تهاجمی و جهنمی ارتش عراق بایستد و پیروز شود. صدام به خواسته هایش نرسید. ارتش عراق که برای سیزده بدر نیامده بود. برای تفریح هم که نیامده بود. هدفی را دنبال می کرد. ما شهدایی داریم. خب جنگ بود دیگه. خرابی ها را بازسازی کردیم. اما آیا عراق دست پر از ایران رفت یا دست خالی؟ جنگ ایران و عراق جنگی منطقه ای و جهانی بود.
دولت های عرب حوزه خلیج فارس که این همه به عراق در جنگ کمک کردند و سرانجام چوب صدام را خوردند. به نظر شما چرا از رویدادهای گذشته عبرت نمی گیرند و همچنان به دشمنی با ایران ادامه می دهند؟
در آن زمان دولت های منطقه و شمال آفریقا نه از عراق خوششان می آمدند و نه از ایران. چرا از عراق خوششان نمی آمد؟ چون صدام ادعای رهبری جهان عرب را می کرد. چون حزب بعث ادعای رهبری می کرد. نه معمر قذافی را قبول داشت و نه جمال عبدالناصر و نه حافظ اسد و نه پادشاه عربستان را. ضمن اینکه صدام به بعضی از کشورهای خلیج فارس چشمداشت اراضی داشت. می گفت کویت بخشی از خاک عراق است. استان نوزدهم عراق است. بنابراین کشورهای حاشیه خلیج فارس دل خوشی از صدام نداشتند. ضمن اینکه از ایران هم به خاطر پاره ای از مسائل نژادپرستانه و قدرت نمایی ایران خوش شان نمی آمد.به طور طبیعی ایران برادر بزرگ کشورهای منطقه است. این بزرگی را خداوند به ما بخشیده است. ما 2200 کیلومتر ساحل در خلیج فارس و دریای عمان داریم. حدود 70 میلیون جمعیت داریم. از لحاظ ظرفیت ها و پیوندهای ملی اصلاً با آنها قابل مقایسه نیستیم. و لذا به عنوان برادر بزرگتر منطقه که یک سمت این منطقه از دهانه اروند رود تا دهانه دریای عمان ساحل داریم. تمامیت ارضی کشورهای ساحل غربی خلیج فارس را محترم می شماریم. اما اینها از لحاظ بافت جمعیتی با ما قابل مقایسه نیستند. تا 30 سال پیش همه مستعمره این کشور و آن کشور بودند. اکثریت جمعیت آنها را مهاجران تشکیل می دهند. لذا با این وصف اینها قابل رقابت با جمهوری اسلامی نیستند. این دولت ها تصور غلط می کردند که ممکن است دامنه انقلاب اسلامی به این کشورها هم برسد.
همین گونه که در حال حاضر یک سری از آثار انقلاب اسلامی بروز کرد و ملت هایی که زیر فشار رژیم های دیکتاتوری و استبدادی قرار داشتند. وقتی ملاحظه کردند مردم ایران به آزادی رسیده اند، آنها هم احساس خوشحالی کردند و دوست داشتند همان کار ملت ایران را تکرار کنند. همین گونه که الآن در کشورهای عربی شاهد هستیم. آنچه که در الآن در کشورهای عربی شاهد هستیم، آنچه که در تونس اتفاق افتاده بلافاصله در مصر هم اتفاق افتاد. در یمن و بحرین هم اتفاق افتاد. این تشعشعات آزادی خواهانه انقلاب اسلامی که از یک کشور آزادی خواهانه انقلاب اسلامی که از یک کشور بلند می شود، نسل جوان را تحت تأثیر قرار می دهد. پیروزی انقلاب اسلامی ایران حکام آن موقع منطقه را ناخرسند کرد. بنابراین یکی دیگر از دلایل جنگ تحمیلی خواست و علاقه دولت های منطقه بود. تصور آنها این بود که اگر کشور ایران تضعیف شود به نفع آنها خواهد بود. در کنار این قضیه نکته ای هم وجود دارد که شما نمی توانید نقش اسرائیل را در دامن زدن به این جنگ نادیده بگیرید. اسرائیل به خاطر منافع تجاوز کارانه اش و توسعه طلبانه اش در منطقه تلاش می کند دولتهایی مانند ایران را که به نوعی اسرائیل ستیز هستند به ضعف نظامی بکشاند تا خود به یکی از قدرتمندترین جریان منطقه تبدیل شود.
لذا عوامل یاد شده، یعنی جاه طلبی و ماجراجویی صدام و حزب بعث، چالش سیاسی دو ابر قدرت آن روز جهان و ترس حکام منطقه از سرایت انقلاب اسلامی به کشورشان همه دست به دست هم دادند و از صدام به عنوان برادر عرب حمایت کردند. هر چند صدام هم زهر چشمی از اینها گرفته بود. ولی اینها این جنگ را بر ما تحمیل کردند. امروز هم اگر می بینید پاره ای از این دولت ها چون نمی توانند یک کشور مستقل باشند، ناچارند در امان یک قدرت بزرگ قرار گیرند. وقتی این قدرت بزرگ دیکته می کند که این را بگویید و این کار را بکنید. اینها هم اطاعت می کنند. مانند موضوع سه جزیره ایرانی خلیج فارس. این جزایر بخشی از قلمرو ارضی ایران هستند. ولی یک کشور کوچکی برای ما شاخ و شانه می کشد یا تعیین تکلیف می کند.
موقعیت خاص ایران، ویژگی های خاص قدرتمندی ایران در منطقه همیشه باعث می شود که ما در معرض برخورد منافع و سیاست های منطقه ای و فرامنطقه ای باشیم. از قدیم الایام هم بوده است. آشوری ها هم سه هزار سال پیش به ایران حمله کردند و اقوام ایلامی قدیم را در کارون از بین بردند. اما یک نکته هم هست که همیشه سربلند بیرون آمده ایم. در آن موقع دولت های زیادی در نقشه جغرافیایی منطقه وجود داشتند و الآن منقرض شده اند، ولی ما مانده ایم. چین هم سن و سال تاریخی ماست. اما هرگز مثل ما در معرض تهاجمات خارجی نبوده است. چین دچار جنگ های داخلی بوده اما در معرض تهاجم خارجی از شرق و غرب نبوده است. چین فقط یک مورد از سمت غرب مورد تهاجم مغول ها قرار گرفت. در حالی که ما بارها مورد تهاجم دولت های شرق و غرب قرار داشتیم.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83