ناگفته های مبارزات جهادی و عملیاتی شهید حسن آبشناسان در گفتگو با جانباز امیر احمد اسدی از همرزمان آن شهید

مأمور مسئولیت شناس (1)

سرتیپ دوم پیاده احمد اسدی در سال 1351 به دانشکده افسری پیوست و در سال 1354 از آن فارغ التحصیل شد. سپس در دوره مقدماتی مرکز پیاده شیراز شرکت کرد که شهید حسن آبشناسان با درجه سرگردی یکی از بهترین اساتید
شنبه، 18 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مأمور مسئولیت شناس (1)
 مأمور مسئولیت شناس (1)

 






 

ناگفته های مبارزات جهادی و عملیاتی شهید حسن آبشناسان در گفتگو با جانباز امیر احمد اسدی از همرزمان آن شهید

درآمد

سرتیپ دوم پیاده احمد اسدی در سال 1351 به دانشکده افسری پیوست و در سال 1354 از آن فارغ التحصیل شد. سپس در دوره مقدماتی مرکز پیاده شیراز شرکت کرد که شهید حسن آبشناسان با درجه سرگردی یکی از بهترین اساتید دوره تکاوری و رنجر آن مرکز بود که در شیوه جنگ های نامنظم تدریس می کرد. امیر اسدی بعد از پایان این دوره به تیپ نیروهای ویژه هوابرد نوهد در تهران انتقال یافت و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در پی بروز غائله استان های آذربایجان غربی و کردستان همراه یگان خود به آن مناطق اعزام شد و در چارچوب قرارگاه مشترک شمال غرب کشور، یعنی قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) با شهید آبشناسان همکاری کرد. ایشان در نتیجه این همراهی چند ساله خاطرات تکان دهنده و شنیدنی از همرزم خود شهید آبشناسان در حافظه خود نگه داشته که تاکنون بازگو نشده است.

گفته شده که از سالهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی با شهید حسن آبشناسان آشنایی داشتید. علاقمندیم چگونگی آشنایی و نحوه همکاری تان با آن شهید بزرگ را از زبان شما بشنویم.

با درود و صلوات بر پیشگاه مقدس امام زمان (عج) و ارواح پاک شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و شهدای ارتش اسلام بالاخص شهید بزرگوار علی صیاد شیرازی و شهید حسن آبشناسان که خداوند عنایت کرد در مدت زمان مأموریت های نظامی تیپ ویژه هوابرد در منطقه شمال غرب در کنار او بودم. از خداوند توفیق می خواهم تا مشاهداتم را در کنار آن شهید بزرگ با دقت و صداقت کلام بازگو نمایم، تا نه خدشه ای به مقام شامخ شهدا وارد شود و نه به ارزش جهادی کسی آسیب برسد.
در سال 1354 که از دانشکده افسری فارغ التحصیل شدم، برای شرکت در دوره آموزشی مقدماتی تکاوری و رنجر مرکز پیاده شیراز عازم آن شهر شدم و آشنایی من با شهید حسن آبشناسان از آنجا شروع شد. او با درجه سرگردی یکی از بهترین اساتید دوره تکاوری و رنجر آن مرکز بود که شیوه جنگ های نامنظم را برای دانشجویان تدریس می کرد.

روحیات و خصوصیات اخلاقی شهید آبشناسان در آن برهه چگونه بود؟

موقعی که به مرکز پیاده شیراز رفتم شهید آبشناسان استاد تکاور آن مرکز بود. در آن برهه که چهار سال به پیروزی انقلاب مانده بود، در کلاس درس وقتی سخنان خود را آغاز می کرد، بدون استثنا با نام و یاد خدا و بسم الله آغاز می کرد. از نظر اخلاقی در برخورد با پرسنل ارتش و سربازان و درجه داران پایین تر از خود با لطافت و ملایمت صحبت می کرد. در آن زمان اینگونه رفتارهای شایسته خیلی مهم بود. خوب صحبت کردن دینمداری و سالم بودن یک افسر ارشد قبل از انقلاب، خیلی ارزش داشت. در آن زمان افسران مذهبی زیادی در ارتش داشتیم. اما متأسفانه بعد از انقلاب برخی افراد آمدند انگ هایی را به ارتشی ها چسباندند که ناعادلانه و غیرمنصفانه بود. فکر می کردند همه ارتشی ها با آن اوصافی که برای آنها داشتند یکسان هستند. خدا گواه است که ما در همه رده های خدمتی افسران ارشد داشتیم که انسان های باتقوا و متعبدی بودند.

در آن مرحله یکسری تحولاتی در ایران و جهان رخ داد. بفرمایید افسران مذهبی و متعهد ارتش چه دیدگاهی به این تحولات داشتند؟ اصولاً بینش سیاسی آنها چگونه بود و تا چه میزان در مسائل سیاسی بحث می کردند؟

با کسانی که از نزدیک با آنها برخورد داشتم دیدگاهشان با شهید آبشناسان متفاوت بود. چون درجه او قبل از انقلاب با من خیلی فاصله داشت. در آن مرحله با او دم خور 24 ساعته نبودم. اما چون استاد من بود و سر کلاس می آمد و تدریس می کرد، مسائل ملی و مذهبی را مطرح می کرد. مطمئن باشید کسانی که ریشه مذهبی داشتند خودشان و خانواده شان مذهب مدار بودند. آنها اگر به ظاهر مسائل سیاسی مطرح نمی کردند اما رفتارشان و گفتارشان جوری بود که برای آنهایی که دم خور نبودند از نزدیک و به صورت غیرمستقیم می فهمیدند اوضاع چگونه است. همین شهید آبشناسان که از قبل از انقلاب او را می شناختم خانواده مذهبی و محجبه داشت.
خب افسرانی مثل شهید حسن شهرام فر، شهید نامجو، امیر احمد دادبین با سرهنگ مهر پویا که به لحاظ همفکری دینی که با هم داشتیم و در بعضی از جلسات آنها شرکت می کردم از افسران آگاه آن دوره ارتش بودند. اصولاً شهید شهرام فر که از دوستان شهید آبشناسان هم بود، از سال 1354 جسارت و پرخاشگری در گفتار و کردار او نسبت به رژیم طاغوت و دار و دسته شاه بر کسی پوشیده نبود. بجز افرادی که پیرامون شهید شهرام فر حضور داشتند، هیچ کس از گرایشات سیاسی او خبر نداشتند. به طور مثال یکسال و اندی قبل از پیروزی انقلاب شهید شهرام فر به عنوان فرمانده گردان گارد به شهر قم اعزام شد، آنجا به نوعی از دستورات فرماندهان رده بالا نافرمانی می کرد.

علت اعزام شهرام فر به قم چه بود؟ آیا شما هم همراه او رفته بودید؟

من هم همراه او بودم. در قم نیروهای شهربانی به منزل آقای شریعتمداری حمله کرده بودند و آنجا یک روحانی شهید شده بود. در نتیجه این حمله شهر قم به شدت ناآرام شده بود. ما در کلانتری دو در خیابان آذر قم مستقر شدیم. آنجا نیروهای شهربانی شبی دو انقلابی را که کوکتل مولوتف همراه داشتند دستگیر و به کلانتری آورده بودند. در لحظه ای که ستوان شهربانی آن دو هموطن انقلابی را بازجویی و کتک می زد، حسین شهرام فر از راه رسید. من از پشت شیشه صحنه بازجویی را نگاه می کردم و جرأت اعتراض نداشتم. آهسته به شهرام فر گفتم جناب سروان بد جوری دارند این بدبخت ها را کتک می زنند. دقت کنید هنوز شاه بر سر قدرت بود. نظام طاغوت حاکمیت مطلق داشت. تازه انقلاب شروع شده بود. شهید شهرام فر چنان به شیشه کوبید که شیشه خورد شد و ریخت زمین و او وارد اتاق بازجویی شد و با سر و صدا آن دو انقلابی را از دست ستوان شهربانی نجات داد. بعد آمدند شهرام فر را دستگیر کردند.
در آن مرحله چه کسی از درون ارتش جرأت داشت در برابر رژیم شاه قد علم کند. خاطراتی که با شهید شهرام فر و امیر احمد دادبین در دوران انقلاب در تهران دارم تاکنون ناگفته مانده است. وقتی که چند بار ما را برای سرکوب تظاهرات به داخل شهر تهران اعزام کردند، شهرام فر نیروهای گارد را در اماکن دور از تظاهرات مستقر کرد. این افسران این اندازه دیندار با تقوا و پاکدامن بودند.

اجازه دهید بحث ویژگی های اخلاقی و دینی آبشناسان را ادامه دهیم...

جمله ای که لازم می دانم به آن اشاره کنم این است که شخصیت شهید آبشناسان دارای ابعاد و جنبه های مختلف بود. از نظر عبادی و دینداری واقعاً عنصر مخلص و ولایتمدار بود. به رغم اینکه قبل از انقلاب مدت زمانی هم در دوره های آموزش نظامی تکاوری و رنجر در انگلستان و آمریکا شرکت کرده بود، ولی یک افسر کاملاً متدین و مذهبی بود. کسانی که همراه او بودند نقل کرده اند که قبل از انقلاب و در حین اقامت در خارج از کشور حتی دو رکعت نماز او ترک نمی شده است. خب آنجا این طور نبود که اگر کسی نماز بخواند او را تشویق کنند.
شهید آبشناسان به دلیل ویژگی های خاص فیزیکی، مرد بسیار توانمند بود. با زبان انگلیسی خیلی عالی صحبت می کرد. روحیه عرفانی خوبی داشت. اگر دستخط و نقاشی های او در اماکن مختلف دیده باشید، خط بسیار زیبایی داشت. اشعار زیبای مولانا را یادداشت می کرد. این نشانگر روحیه عرفانی اوست. موقعی که در قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) در ارومیه در کنار او بودم، می دیدم شب ها در استراحتگاه اشعار عرفای نامدار را یادداشت و حفظ می کرد. روحیه مذهبی آبشناسان باعث شده بود که با سایر ارگان ها و نهادهای دولتی منطقه همکاری صمیمانه داشته باشد. خدا رحمت کند شهید محمود کاوه را که در چند عملیات در محور پیرانشهر- سردشت با هم بودیم. وقتی که آبشناسان در محل حاضر نبود چه قدر از سجایای اخلاقی و دینداری آبشناسان تعریف می کرد. کاوه می گفت: «همه بچه های سپاه پاسداران و جهاد سازندگی برای آبشناسان احترام قایلند».
چه آبشناسان خاکی و فروتن بود. هرگز آن حالت های بعضی از افراد رده بالای ارتش را نداشت. در کنار سربازان معمولی در درون سنگرها نشست و برخاست داشت. اقشار مختلف مردم کرد به ویژه پیشمرگان مسلمان به او عشق می ورزیدند. با همه روحیه و تعامل بسیار خوب و دوست داشتنی داشت. صرف یک نظامی خشک نبود. روحانیون و بچه های جهاد که به منطقه می آمدند و با او جلسه برگزار می کردند، شیفته رفتار و اخلاق او می شدند. حدود چهار سالی که در کنار آبشناسان بودیم به روشنی دیدم که یکی از ویژگی های اخلاقی او این است که به قول خود وفادار می ماند و به آن عمل می کند.

شهید حسن آبشناسان در جبهه جنگ و در عملیات چه جور انسانی بود؟

شهید آبشناسان در آن زمان یکی از افسران برجسته و شاخص عملیاتی نیروی زمینی بود که همراه شهید صیاد شیرازی به کردستان آمد. ضمن اینکه قبل از آن برهه در ستاد جنگ های نامنظم جنوب، عملیات زیادی با شهید چمران داشت. اما در منطقه شمال غرب، به عنوان مسئول عملیات نامنظم از طرف صیاد شیرازی انجام وظیفه می کرد. من در سال 1360 در سه عملیات بسیار موفق بر علیه ضد انقلاب در کنار شهید آبشناسان بودم. در نتیجه این عملیات چهار ماهه توانستیم ضربات کوبنده و مهلک بر پیکر ضد انقلاب وارد کنیم. آن زمان فرماندهی گردان 192 تیپ نیروهای ویژه را به عهده داشتم. بعد آزادسازی اغلب شهرها و محورهای کردستان از لوت وجود ضد انقلاب، همراه یگان خود در محور پیرانشهر- سردشت مستقر شدم و آنجا حدود دو سال در کنار شهید آبشناسان بودم. در سال 1363 که شهید آبشناسان به فرماندهی لشکر 23 (لشکر نیروهای ویژه هوابرد) منصوب شد، کل نیروهای لشکر را به منطقه شمال غرب اعزام کرد، تا یک سال بعد عملیات بسیار خوب و گسترده قادر را در منطقه سیدکان و دیانا در عمق 30 کیلومتری خاک عراق به مورد اجرا بگذارد. من آنجا به عنوان معاون فرمانده تیپ دوم لشکر 23 نوهد حدود شش ماه در کنار شهید آبشناسان بودم. در آن مرحله از نزدیک از زحمات طاقت فرسا و مدیریت شایسته و عملیاتی بودن ایشان آگاهی دارم.

دلایل پیوند صمیمانه که بین شما و شهید صیاد، شهید آبشناسان، امیر دادبین، شهید چمران، شهید بروجردی و تعداد دیگری از افسران متعهد وجود داشت چه بود؟

به نکته بسیار ظریفی اشاره کردید. در حقیقت منطقه شمال غرب افراد متعهد و مسئولی را می طلبید. افرادی که در کنار هم جمع می شدند و کار می کردند ولایتمدار بودند. آن بحثی که دقایقی پیش به آن اشاره کردم بحث ولایتمداری بود. خدا رحمت کند حضرت امام (ره) را... گفتارهای حضرت امام (ره) نصب العین این فرماندهان بود. درست است که کشورمان در آن زمان مورد حمله عراق قرار گرفت و از طرفی هم ضد انقلاب بعضی از شهرها را ناامن کرد. اما این نکته برای ما ارتشی ها مهم بود که بایستی از تمامیت ارضی میهن و دستاوردهای انقلاب پاسداری نماییم. تجاوز دشمن بعثی و بحران آفرینی ضد انقلاب سبب شده بود بین همه ارگان ها و نهادهای جمهوری اسلامی همکاری و هماهنگی صمیمانه به وجود آید. به رغم دفاع از میهن وقتی بحث دینمداری پیش می آید سبب می شود آن روحیه نظامی گری را تحت الشعاع قرار دهد.
شهید بروجردی به قدری به شهید آبشناسان علاقمند بود که هر دو مسائل منطقه را با یکدیگر در میان می گذاشتند و با هم مشورت می کردند. در جلسات در کنار هم می نشستند. هرگز یکبار ندیدم که یکی از فرماندهان رده بالای سپاه مثل دکتر سنجقی و سردار ایزدی در ستاد کل قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) جلسه منعقد کنند و آبشناسان در آن حضور نداشته باشد. به دلیل خلوص نیت و از نظر عملیاتی بودن، همه او را قبول داشتند. از همه مهمتر وقتی شهید آبشناسان برای اجرای عملیات تصمیمی می گرفت، اینجور نبود که از راه دور کنترل کند. خودش یکی از عناصر رزمنده بود. همیشه تفنگ بر دوش داشت. یک لحظه تفنگ از دست این فرمانده جدا نمی شد. این عکس های آبشناسان را که ملاحظه می کنید به خدا قسم در خطوط مقدم نبرد گرفته شده است. نه اینکه فکر کنید در فاصله یک کیلومتری پشت سر رزمنده های سر خط است. حتی در محوری که قرار بود یگان برای عملیات پاکسازی در آنجا مستقر شود، شهید آبشناسان از یک روز قبل با عملیات نفوذی در آنجا مستقر شده بود.

روابط شهید صیاد شیرازی به شهید آبشناسان و میزان علاقمندی هر دو به یکدیگر چگونه بود؟

نگاه کنید... میزان علاقمندی شهید صیاد شیرازی به شهید آبشناسان به این دلیل بود... اصولاً این ضرب المثل معروف است: «اول بگو با چه کسی دوست هستی تا بگویم تو کی هستی...».
معمولاً کسی که در یک جایی گل می کند و بالا می آید، آن کس دارای ویژگی های خاصی است. نظامی گنجوی درباره اینگونه افراد چنین گفته است:

سنگ بسی در طرف عالم است ***آن چه از او لعل شود آن کم است
خوار و سمن هر دو به مقیاس قیاس***این خسک دیده و عام توتیاست

میان ما افسران عنصرهای خوب زیاد هستند ولی کسی که گل می کند و بالا می آید دارای ویژگی های خاصی است. باز هم به این نکته یقین دارم که اگر شهید آبشناسان در خط مقدم شهید نمی شد، به او جفا شده بود. در همان لحظه که به شهادت رسید در همان منطقه بودم یعنی چند صدمتر با هم فاصله داشتیم.
وقتی شهرهای کردستان و آذربایجان غربی از دست ضد انقلاب آزاد شدند، متأسفانه شهرهای بوکان و اشنویه همچنان در دست ضد انقلاب مانده بودند. شهید صیاد در یکی از روزهای خرداد سال 1360 حدود هشت تن از فرماندهان منطقه از جمله شهید آبشناسان را در نزدیکی ارومیه گردهم آورد و به ما گفت: «چند شب پیش قاسملو رهبر حزب دمکرات کردستان در مصاحبه با رادیو بی.بی.سی. در شهر بوکان گفته بود که اینجا پایتخت ما کردهاست. نیروهای ایران که می گویند ما همه استان کردستان را آزاد کرده ایم در واقع ملت را فریب می دهند. بایستی هر طور شده و به هر قیمتی شده شهر بوکان را آزاد کنیم».
شهر بوکان از این نظر حایز اهمیت بود که حدود 75 کیلومتر با مرز عراق فاصله داشت. در همان حال محور بوکان- پیرانشهر- سردشت در دست ضد انقلاب مانده بود. به همین علت راه های ارتباطی شهرهای تبریز و ارومیه به سمت جبهه های جنوب قطع شده بود. اگر قرار بود نیروهای کمکی برای پشتیبانی رزمندگان از تبریز و ارومیه به جبهه جنوب عزیمت کنند، لازم بود مسافت هفت ساعته را در عرض 24 ساعت طی کنند. از این نظر آزادسازی بوکان برای ما خیلی مهم بود.
شهید صیاد شیرازی در آن جلسه طرح آزادسازی بوکان را چنین اعلام کرد: «یک تیپ از شهر سقز از سمت جنوب به طرف بوکان حرکت می کند. یک تیپ هم از شهر میاندوآب از سمت شمال به طرف بوکان حرکت می کند، و هر دو تیپ شهر بوکان را محاصره و عملیات آزادسازی آن را آغاز می کنند».
از سوی دیگر شهید صیاد هم ناچار بود هر لحظه در این محورها تردد کند و ضد انقلاب هم از سمت پیرانشهر بر نیروهای خودی فشار وارد می آورد و می خواست محورهای ارتباطی را قطع کند. شهر مهاباد تازه آزاد شده بود ولی ضد انقلاب در محور مهاباد- میاندوآب کلی نیرو آورده بود تا نیروهای نظامی از جمله لشکر 64 ارومیه نتوانند آنجا تردد کنند. عرصه را به شدت بر نیروهای ارتش تنگ کرده بود.
شهید صیاد در آن مقطع شهید آبشناسان را به عنوان افسر هماهنگ کننده عملیات های نامنظم محورهای شمال و جنوب انتخاب کرده بود. من هم به عنوان فرمانده گردان نیروی مخصوص مأموریت داشتم که عملیات نیروی مخصوص و نیروهای نامنظم را فرماندهی کنم. لذا برای طرح ریزی و اجرای عملیات بازگشایی محورها در آن چهار ماهی که به آن اشاره کردم در کنار شهید آبشناسان بودم. در آن مرحله عملیات بسیار سختی داشتم که بجز شهید صیاد شیرازی کمتر فرمانده ای می توانست از عهده آن برآید. چون شهرهای کردستان آزاد شده بودند ضد انقلاب توانسته بود نیروهای خود را از شهرهای آزاد شده جمع آوری و آنها را در اطراف بوکان مستقر کند و همینطور سرسختانه مقاومت می کرد.
شهر بوکان از سمت شمال حدود 45 کیلومتر با میاندوآب فاصله دارد. از سمت جنوب هم حدود 60 کیلومتر با شهر سقز فاصله دارد. به طرف غرب هم که قبلاً اشاره کردم تا مرز عراق حدود 75 کیلومتر فاصله دارد. همه این منطقه به وجود ضد انقلاب آلوده شده بود و با توپخانه 120 میلیمتری و انواع خمپاره انداز که از پادگان مهاباد غارت کرده بود این مناطق را به شدت بمباران می کرد. می دانید ضد انقلاب یک هفته بعد از پیروزی انقلاب به پادگان مهاباد حمله کرد و همه سلاح های سنگین آن را به یغما برد. ضد انقلاب علاوه بر سلاح های انفرادی با انواع سلاح های سنگین مجهز شده بود و آنها را بر ضد نیروهای ارتش و سپاه به کار می برد.
یعنی همانگونه که با ارتش عراق با سلاح سنگین می جنگیدیم با ضد انقلاب نیز با سلاح سنگین عملیات نامنظم داشتیم. در چنین شرایطی یک فرمانده می بایستی ابتکار عملیات را به دست می گرفت، که در عین حال یک افسر رزمی و تکاور و رنجر بوده باشد تا بتواند حریف ضد انقلاب بشود. یعنی یک نیروی ورزیده و از نظر جسمی قوی می طلبید تا با پای پیاده ضد انقلاب را تعقیب کند. نمی گویم که بجز آبشناسان کس دیگری در ارتش نبود. اما شهید آبشناسان یکی از عناصر داوطلب نیروی زمینی بود که در شمال غرب کشور حضور یافته بود. در مناطق شمال غرب کشور گاهی عملیات به یگان هایی واگذار می شد که فرماندهان آنها بومی بودند. از مردم آنجا بودند. ولی شهید آبشناسان یک عنصر داوطلب بود که عاشقانه به منطقه آمده بود. مولانا در این باره گفته است:

بر آنان که از رخ جانان مستند *** قدح نوشان صهبای الستند
چو می از پرده دل در نوایند *** ز خود بیگانه با یار آشنایند

و شهید آبشناسان از این طیف افراد بود.

در صورت امکان کمی هم جنبه های عملیاتی شهید آبشناسان را شرح دهید...

ضد انقلاب در اواخر سال 1359 به شهر بوکان یورش برد و آن را از دست بچه های سپاه پاسداران خارج کرد. در داخل شهر ساختمانی به نام مکتب قرآن وجود داشت که شب اول آزادسازی بوکان وارد آن ساختمان شدیم. آنجا را به مقر دفتر سیاسی حزب منحله دمکرات تبدیل کرده بودند. روزی که ضد انقلاب به بوکان حمله کرد 25 تن از بچه های سپاه و بسیج را که در ساختمان مکتب قرآن مستقر بودند با «اره» سر برید و به شهادت رساند. با این اقدام جنایتکارانه می خواست در دل بچه ها رعب و وحشت ایجاد کند.
در ده کیلومتری نزدیک بوکان روستایی به نام الیار قرار دارد. یکی از فرماندهان نظامی حزب دمکرات به نام سرهنگ الیار از اهالی همان روستا در دوران قبل از انقلاب به استخدام ارتش درآمد و یکی از دوستان نزدیک و همکار شهید آبشناسان شده بود. افسر تکاور و رنجر تحصیل کرده در مرکز پیاده شیراز بود. سرهنگ الیار بعد از پیروزی انقلاب به علت گرایشات قومی از ارتش فرار کرد و به حزب دموکرات پیوست و مسئولیت عملیات نامنظم این حزب را به عهده گرفت.
در آن محور که در حال پیشروی به سمت بوکان بودیم، در جبهه خودی شهید آبشناسان فرماندهی عملیات را به عهده داشت و در جبهه ضد انقلاب سرهنگ الیار عملیات حزب دمکرات را اداره می کرد. خب این دو نفر روزی یار غار بودند. ولی در این عملیات رو در روی هم قرار گرفتند. شبی که بالای سر این روستا رفتیم ضد انقلاب با توپخانه و خمپاره انداز بچه های ارتش را می کوبید. در یک لحظه شهید آبشناسان آمد و به من گفت اسدی نقشه را بردار تا به آن محور که ضد انقلاب در آن مستقر است حمله کنیم. موقع حمله برای آزاد سازی بوکان، عزالدین حسینی رهبر دینی حزب دمکرات فتوا صادر کرده بود تا دمکرات ها در برابر ارتش مقاومت کنند. دو بار حمله کردیم. در یک شب حدود 35 تن شهید دادیم. ضد انقلاب به شدت مقاومت می کرد. وقتی بچه ها می خواستند وارد بوکان شوند. به هر شکلی که بود با شهید آبشناسان نشستیم و از روی نقشه برنامه ریزی کردیم تا از محورهای مختلف وارد بوکان شویم.
با وجودی که شهید آبشناسان 12 سال از من بزرگتر بود ولی باور کنید در مسیرهای صعب العبور کوهستانی که با همدیگر به عملیات شناسایی می رفتیم، طوری سریع بالا می رفت. فکر نمی کنم کسی می توانست پا به پای او راه برود. واقعاً در کوه و در جنگل و در هر عملیاتی از همه پیشی می گرفت. چون استاد این کار بود. یعنی رزم در جنگل و رزم در کوهستان را قبل از انقلاب تدریس می کرد. تنها چیزی که شهید آبشناسان را از بعضی جهات از دیگران متمایز کرده بود روحیه شهادت طلبی و شجاعت او بود که گل واژه بحث ما شده است. او واقعاً از بحث مرگ و کشته شدن هراس نداشت. چند بار با من خداحافظی کرد. اصولاً با علایق دنیوی خداحافظی کرده بود. خدا گواه است که در چند نوبت در مقاطع مختلف در محلهایی که فکر می کردم او با آن درجه و با آن سن و موقعیت شغلی که داشت شاید شخصاً حضور فیزیکی پیدا نکند اما می آمد.

اشاره کردید که شهید آبشناسان و سرهنگ الیار قبل از انقلاب با هم دوست بودند. آیا در عملیات آزادسازی بوکان می دانستند که رو در روی هم قرار دارند؟

حدود چهار سال در کردستان خدمت کردم. یکی از جالبترین عملیاتی که در آن شرکت داشتم عملیات آزادسازی بوکان بود. افسر ورزیده ای به نام خالد مظفر که قبل از انقلاب یکی از همدوره های من در مرکز پیاده شیراز بود. او هم به حزب دمکرات پیوست و با خواهر سرهنگ الیار ازدواج کرد. چون آن دو کرد بودند متأسفانه بر اثر گرایشات قومی به حزب دمکرات پیوستند. خیلی جالبه که فرماندهان هر دو جبهه خوب می دانستند که با چه کسی در حال جنگ هستند. یعنی ضد انقلاب می دانست که فرمانده عملیات ارتش در آن جبهه چه کسی است.
حزب دمکرات و حزب کومله در آن زمان دو فرستنده رادیویی داشتند. برای اینکه از اوضاع منطقه آگاه شویم یکی از بچه ها را مأمور کرده بودیم که آن رادیوها را شنود کند. چون برای ما خیلی مهم بود. ضد انقلاب در رسانه های خودشان خیلی از شهید صیاد شیرازی و از شهید آبشناسان و از شهید حسین شهرام فر یاد می کردند. آبشناسان در آن مرحله در منطقه کردستان خیلی مشهور شده بود. از او شیر کوهستان یاد می کردند.
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط