بررسی و تحلیل طنز ادبی- اجتماعی آثار داستانی جلال آل احمد

طنز، شکلی (فرم) ادبی از انسان شناسی اجتماعی در پوششی از استهزاء، انتقاد و نقد است که به منظور ارائه تصویری خاص از معایب و مفاسد جامعه صورت می گیرد و وظیفه انتقادی آن نه بدخواهی و تمسخر که نمایاندن زشتی و فساد
شنبه، 18 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی و تحلیل طنز ادبی- اجتماعی آثار داستانی جلال آل احمد
 بررسی و تحلیل طنز ادبی- اجتماعی آثار داستانی جلال آل احمد

 

نویسندگان: دکترمصطفی گرجی(1)طیبه سادات راستگو(2)




 

چکیده

طنز، شکلی (فرم) ادبی از انسان شناسی اجتماعی در پوششی از استهزاء، انتقاد و نقد است که به منظور ارائه تصویری خاص از معایب و مفاسد جامعه صورت می گیرد و وظیفه انتقادی آن نه بدخواهی و تمسخر که نمایاندن زشتی و فساد عمومی با کارکردی درمانی است. یکی از نویسندگان معاصر که این شیوه را در نویسندگی برگزید، جلال آل احمد است. او با صراحت و تیزبینی خاص خود، شیوه ای نو در نویسندگی ایجاد کرد و در دوران خفقان زمانه، با آگاهی و جسارت تمام، لبه تیز انتقادهای خود را متوجه اجتماع بیمار و معایب آن کرد. او از تأثیرگذارترین روشنفکران دهه 30 و 40 بوده که با طنز، طعن و کنایه، جنبه های نامطلوب رفتار بشری را به چالش کشید. پژوهش حاضر، ضمن بررسی مباحث نظری طنز به شناخت ابعاد طنز در آثار آل احمد می پردازد. هدف این پژوهش، تجزیه و تحلیل آثار داستانی جلال، از نظر مضامین و تکنیک های طنز است. از آن جا که آل احمد، کاملاً تحت تأثیر جریانات سیاسی و تحولات اجتماعی قرار دارد، طنزهای او عمدتاً با حوادث سیاسی و تاریخی دوران همراه است. بنابراین طنز او بیشتر در مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه نمود پیدا می کند که در آثار اولیه به شکل انتقادات مستقیم همراه با طعن و تمسخر است، اما رفته رفته در کارهای بعدی شکلی منطقی و عمیق می یابد.

کلید واژها:

جلال آل احمد، طنز، حوادث سیاسی، تکنیک، ادبیات معاصر، ساختار.

مقدمه

طنز، شکل/ نوعی از اشکال انواع ادبی است که نویسندگان و منتقدان در جهت برشمردن زشتی ها و نقایص و نواقص جامعه و آگاهی مردم از آن استفاده می کنند. در حقیقت، طنز؛ وسیله ای برای بیان انتقادات اجتماعی در شکلی مضحک و خنده آور و در جهت اصلاح نابسامانی هاست. این کلمه که آن را معادل Satire یا Irony می آورند، بعد از عصر مشروطیت مورد استفاده قرار گرفت و شکل تکامل یافته هجو، هزل، فکاهه و... است. قبل از استعمال این کلمه، هجو و هزل در فارسی بکار می رفت که در عین وجود شباهت ها، تفاوت هایی نیز با طنز دارند. هجو که درست نقطه مقابل مدح بود بیشتر برای بیان انتقادات شخصی بکار برده و اغلب با دشنام و ریشخند همراه می شد و عیب های شخص و یا گروهی را برملا می ساخت. در حالی که طنز به شکلی غیرمستقیم و با کنایه و تلویح عیب ها را نمایان می سازد و صراحت هجو را ندارد. اما آنچه اکثر صاحب نظران در مورد کلمه هزل اتفاق نظر دارند اینکه، هزل در گذشته کار طنز را انجام می داده است؛ اگر چه در آغاز برای انتقاد و انتقام های شخصی بکار می رفت؛ کم کم وسیله ای برای بیان انتقادات اجتماعی شد و با آنکه ظاهر آن با مزاح عجین بود در باطن، اندیشه و تفکر نهفته و همانند طنز با کنایه را همراه داشت. بنابراین می توان گفت که هدف طنز، بیان حقایق اجتماعی در لفافه ای از خنده و شادی در جهت انتقاد و اصلاح است. بنابراین خنده طنز، خنده ای تلخ از سر درد و رنج است و طنزنویس برای خندانیدن مخاطبان خود و رسیدن به اهدافش شیوه هایی را به کار می گیرد که مهم ترین آنها تحقیر یا کوچک نمایی، قلب اشیاء و الفاظ، تحامق یا کودن نمایی، نقل قول مستقیم و تهکّم، نفرین و دشنام است.
تحقیر یا کوچک نمایی؛ اساسی ترین شیوه هزل و طنزنویس است.«کاستن قدر یا بی ارزش کردن قربانی خود را از طریق بد جلوه دادن قد و قامت و شأن و مقام او...»(حلبی، 1377: 60-59). نویسنده در این روش گاه قربانی خود را تا سطح حیوانات و حتی جمادات پایین می آورد و او را عریان و بدون ظاهر فریبنده ای که برای خود ساخته، پیش چشم مخاطب قرار می دهد. نویسنده با این تشبیه، نشان می دهد که انسان نیز همچون حیوانات، غذا می خورد، می خوابد، زاد و ولد می کند و... بنابراین بدون وجود کمال و معنویت فرقی با حیوان ندارد. شیوه دوم قلب اشیاء و الفاظ است که از رایج ترین شیوه های هزل گویی در میان قدما بوده است و بیشتر توسط هجوگویان مورد استفاده قرار گرفته است.«یک نوع دیگر از قلب و تغییر همان است که به انگلیسی پاردی [نقیضه گویی] می گویند که یکی از پایه های هجو در ادبیات و موسیقی است... پاردی نویس، سبک نویسنده یا گوینده دیگری را که او بویژه به دانستن آن سبک افتخار می کند و آن را وسیله ای معتبر برای اظهار شخصیت خود می شمارد و یک رشته واژه و تعبیر و یا معانی و مفاهیم را همواره از آن خود و کار خود می داند تحقیر و استهزا می کند»(همان: 69-68). شیوه سوم تحامق یا کودن نمایی است. «تحامق آن است که ما چون بر حماقت رایج در میان یک طبقه صریحاً انتقاد نمی توانیم بکنیم، خود را به نابخردی و حماقت می زنیم و وانمود می کنیم که نابخردی های طبقات ممتازی را تأیید می کنیم و با آن ها به کارهای ناروا و مسخره و خنده انگیزشان می خندیم. بهلول و جوحی و بوبکر ربابی و طلخک که به حماقت مشهور گشته اند. اغلب از هر عاقلی عاقل تر بوده اند.... اما گروهی تحامق در هزل و هجو را به عنوان وسیله ای برای مسخره یا ریشخند کردن معتقدات پوچ و نابخردی و جهل توده مردم و انتقاد از رواج خرافه گویی و عوام فریبی و ریاکاری طبقه حاکم بکار می برند و هدف شرارت آمیز یا توهین به شخص بخصوص نداشته اند»(همان: 75). شیوه چهارم نقل قول مستقیم است. در این روش طنزنویس مضحک ترین سخنان شخصیت های مورد انتقادش را از زبان قهرمان های داستانش که بر اساس همین شخصیت ها ساخته شده بیان می کند. و سرانجام شیوه تهکّم، نفرین و دشنام است.«شاید شاخص ترین وجه هجو و هزل در ادب ایران تهکّم، نفرین و دشنام است. تهکّم نوع از هزل است و فرق میان آن دو این است که ظاهر تهکّم جد و باطن آن استهزاء است و هزل عکس آن است یعنی ظاهر آن... یاوه گویی و باطن آن جد است...»(همان: 85-82). بر این اساس، طنز، به لحاظ نوع و شدت بسیار گسترده و در نهایت وابسته به خصوصیات فرهنگی هر کشور و بستر اجتماعی است که در آن شکل می گیرد.
یکی از نویسندگان معاصر که آثارش، مجرا و بستر انعکاس و نقد جریانات و حوادث اجتماعی است؛ جلال آل احمد است. او یکی از نویسندگان و روشنفکران معاصر ایران است که در یکی از بحران خیزترین دوران های تاریخ ایران زندگی می کرد. او در 11 آذرماه 1302 ش در خانواده ای مذهبی متولد شد. پدرش، سید احمد طالقانی از روحانیون برجسته زمان خود بود. آل احمد که پس از اتمام دوره دبستان از طرف پدر اجازه تحصییل نیافت، ضمن کار روزانه، به طور پنهانی در کلاس های شبانه دارالفنون به تحصیل ادامه داد. در همین دوران بود که با اندیشه های احمد کسروی آشنا شد و به مطالعه مطبوعات حزب توده که قوی ترین سازمان مارکسیستی بود پرداخت. این فعالیت ها پایه های اصلی تفکرات و اندیشه های آل احمد را شکل دد. جلال پس از آنکه در سال 1322 دیپلم گرفت، برای تحصیل در رشته ادبیات فارسی وارد دانشسرای عالی تهران شد. در همین سال با نوشتن قصه «زیارت» پا به عرصه نویسندگی گذاشت. همچنین در همین سال به عضویت حزب توده درآمد و تا سال 1326 که از حزب کناره گرفت به سرعت در تشکیلات آن پیشرفت کرد و فعالیت های زیادی را بر عهده داشت. اما پس از کناره گیری از حزب نیز همچنان به فعالیت های سیاسی ادامه داد تا اینکه بعد از کودتای 28 مرداد 1332 توسط ساواک دستگیر شد. بدین ترتیب پس از فراز و نشیب های فراوان، برای همیشه از کار حزبی و فعالیت های علنی سیاسی کناره گرفت اما سیاست را کنار نگذاشت و پس از این دوران بود که زندگی دیگری برای آل احمد آغاز شد و فرصتی برای در خود نگریستن و به پیرامون خویش دقیق شدن یافت. این تأمل و تفکّر او را به سوی فرهنگ، مذهب و سنن ایرانی سوق داد و نگاه بدبینانه او را به این ارزش ها تغییر داده و سرانجام به این نتیجه رسید که ذخائر ملی و مذهبی بهترین وسیله برای مقابله با غربزدگی است و این آغازی برای بازگشت او به اصالت ها و ارزش ها بود. او در زمینه های مختلفی از قبیل داستان کوتاه، داستان بلند، مقاله، سفرنامه و ترجمه آثاری از خود بر جای گذاشت. نکته قابل ذکر در مورد این آثار، ظهور نثر جدیدی بود که مختص آل احمد است. نثری تند و عصبی، موجز و صریح و خشمگین و افراطی؛ نثری که در برگیرنده خصوصیات فردی نویسنده و تحولات فکری و سیاسی او بود. در واقع آل احمد در نثرش و در قلمش تجلی یافت. شهامت و جسارت او در بیان اندیشه ها و مفاهیم زمان عامل پیدایش این سبک و شیوه شد. آل احمد آنچه را می دید با زبان خود مردم، برای مردم بیان و توصیف می کرد و در حالی که ادبیات آن روزگار پیرامون مسائل پوچ و بی هدف موج می زد، حس واقع نگری و مسئولیت شناسی آل احمد، امید را به میان مردم می آورد. مجموعه این خصوصیات، نثر خاص جلال را شکل می داد.

جلال آل احمد و طنزهای ادبی و اجتماعی

بنا بر آنچه گفته شد مضمون و تم برتر آثار جلال مسائل سیاسی و اجتماعی است. او برای بیان این موضوعات نثری مردمی و عامه پسند برگزید و طنز را چاشنی آن ساخت. حضور دولت های استعمارگر و نفوذ سیاسی و اقتصادی آنان و تأثیرات ناشی از این حضور، منشأ تحوّلی بزرگ در جامعه ادبی ایران شد و نویسندگان را به سوی خلق آثاری پیرامون این موضوع کشاند. چنانکه در داستان کوتاه «خونابه انار» و داستان بلند «سرگذشت کندوها» با طنزی تلخ سلطه بیگانگان را به تصویر می کشد. در این داستان که سرگذشت 12 دسته زنبور است که توسط کمندعلی بک اسیر شده اند؛ تمثیلی از قضایای ملی شدن صنعت نفت در ایران است. زنبورها برداشت طنزگونه ای از جامعه و مردم ایران هستند که بوسیله عسل که تمثیلی از نفت است تحت سیطره استعمار خارجی (کمندعلی بک) قرار گرفتند. آل احمد برای پرهیز از مستقیم گویی و ایجاد داستانی طنزآمیز شخصیت های داستان را در قالب حیوانات می آورد. او با تشبیه انسان به حیوان، آدمی را از تمام کمالات معنوی و روحی اش عاری می کند و به او نشان می دهد که بدون روح و معنویت، حیوانی بیش نیست و زمانی از عالم حیوانی فراتر می رود که کمالات معنوی، روحی و کرامت انسانی را ارج نهد. زنبورها صبح تا شب، بی وقفه و بدون هدف کار می کنند در حالی که حاصل دسترنج آنان را دیگران می برند. اما زمانی که در پی آشنایی با دنیای والا ( آزادی) پی به زندگی پوچ و ملال آورشان می برند به دنبال رهایی و فضیلت رفته و آزاد و رها از دنیای کوچک و پستشان به دنیای بزرگ و پر افتخار پرواز می کنند. طنز داستان علاوه بر آنکه انتقادی است، اصلاحگر نیز هست و خواننده می تواند در پایان داستان، کارکرد درمانی آن را مشاهده کند. آل احمد با استفاده از تکنیک تشّبه به حیوانات، چشم اندازی از جهان پست و مادی را نشان می دهد و در مقابل آن تصویری از جهان متعالی را به دست می دهد و «از این طریق حماقت و بلاهت نهفته در جهان کنونی را بر ما آشکار می سازد.»(کریچلی، 1384: 28). اما در عین حال به ما می فهماند که «این جهان تنها جهان موجود است و تنها در این جهان ناقص است که ما موجودات می توانیم منشأ تغییر و تحول باشیم...[بنابراین] طنز با نشان دادن حماقت نهفته در جهان، از طریق منحرف ساختن توجه ما از این جهان به جایی دیگر موجب نجات ما از این حماقت نخواهد شد بلکه از ما می خواهد با حماقت این جهان رویارو شویم و شرایط کنونی خود را تغییر دهیم.»(همان: 9-28).
آل احمد در داستان های دیگری، جریانات سیاسی کشور را با طنز نیشدار بیان می کند. او افرادی را به تصویر می کشد که سیاست را در جهت منافعشان پیش می برند و در این راه از نابود کردن ارزش ها هم دریغ نمی ورزند. داستان کوتاه «خدادادخان» با طنزی تند، کنایی و نیشدار، چهره مزورانه یکی از همین افراد را بر ملا می سازد:«حالا دیگر راستی پشتش به کوه قاف است...حالا دیگر آب هرزی نیست که به مردابی فرو برود و یا در گندابی بماند و متعفن بشود. حالا دیگر عضو فعال کمیته مرکزی، اداره کننده ی مطبوعات حزب ... و چرا خودمان را معطل کنیم حالا دیگر کسی است که پشت به کوف قاف داده است»(زن زیادی، 1387: 2-81). راوی داستان اگر چه در ظاهر با شخصیت اصلی همراه شده و او را تأیید و تمجید می کند اما با بیان اندیشه های باطنی که در پشت ظاهر موجه او پنهان است تزویر و دورویی او را آشکار می سازد، بنابراین اساس داستان بر پایه طنز زیرکانه بنا شده و ساختاری طنزآمیز دارد. گذشته از جریانات سیاسی، مسائل اجتماعی نیز اصلی ترین دغدغه آل احمد بوده و می توان گفت؛ آثار او انعکاس دقیقی از مسائل اجتماعی آن روزگار است. او می کوشد رنج ها و نابسامانی های اجتماعی را با دیدی انتقادی به تصویر بکشد و آنها را کاملاً عریان به خواننده نشان دهد. پرداختن به موضوعات اجتماعی، آثار جلال را بر بستری از طنز قرار داده است.«طنز اجتماعی در واقع اعتراض به نابسامانی ها و بی رسمی هایی است که در یک جامعه دیده می شود. نهایت آنکه گویی نمی خواهد این اعتراض ها را مستقیم یا بی پرده بشنود، خواه بدان سبب که خود شاعر جرأت ندارد بی رمز و کنایه انتقادش را بر زبان بیاورد و خواه به سبب آنکه احوال زمانه چیز جدی و صریح را نمی پسندد و به پرده پوشی و شوخی تمایل دارد. هر یک از این عوامل ممکن است سببی باشد برای پیدایش هجو، هزل و یا طنز اجتماعی» ( زرین کوب، 1381: 167).
یکی از معضلات اجتماعی که آل احمد با دقت و ریزبینی خاص به آن پرداخته، بی عدالتی های اجتماعی نسبت به زنان است. زنان در آثار آل احمد افرادی خرافاتی، سنت زده و گاه غربزده هستند که سخت در منجلاب نابرابری های اجتماعی و خرافات چرکین که ناشی از تسلط نظام مردسالارانه است بسر می برند. نظامی که در آن زن وسیله و ابزاری در دست مرد برای رفع امیال جسمانی و وسیله ای در جهت بقای نسل محسوب می شود. این نظام هویّت و استقلال زن را گرفته و از او موجودی تابع اراده و اختیار مرد می آفریند، به طوری که عواطف مادری نیز در این میان رنگ می بازد.«بچه مردم» داستانی نمایانگر همین موضوع است؛ داستانی کوتاه از اتفاقی فجیع؛ اتفاقی که در آن زنی مجبور می شود بچه ای را که از شوهر قبلی خود دارد تحت فشار و سخت گیری های شوهر فعلی خویش به خیابان برده و سر راه بگذارد، در حالی که پا روی عمیق ترین احساس انسانی بشر یعنی عاطفه مادری می گذارد و حالا دیگر بچه اش، بچه مردم است:« کار من تمام شده بود. بچه ام سالم به آن طرف خیابان رسیده بود. از همان وقت بود که انگار اصلاً بچه نداشتم. آخرین باری که بچه ام را نگاه کردم، درست مثل این بود که بچه مردم را نگاه می کنم، درست مثل یک بچه تازه پا و شیرین مردم به او نگاه می کردم»(سه تار، 1387: 17). آل احمد اگر چه با تلخی و درد از زنان و مشکلات آنان سخن می گوید، توصیفات او از زنان و محیط های زنانه از لطافت و صمیمیت خاصی برخوردار است و طنزی کلامی ایجاد می کند که متکی به طرز بیان خاص نویسنده و گفتگوهای کلامی شخصیت ها و نوع رفتار زنانه آنان است: «زن ها ناهارشان را سرپا خورده و هر چه کرده بودند نتوانسته بودند بچه ها را بخوابانند. مردها را از خانه بیرون کرده بودند تا بتوانند چادرهایشان را از سر بردارند و توی بقچه بگذارند و این طرف و آن طرف بدوند... زن ها با گیس های تنگ بافته و آستین های بالا زده و چاک یخه هایی که از بس برای شیردادن بچه ها پایین کشیده بودند شل و ول مانده بود عجله می کردند، احتیاط می کردند، به هم کمک می کردند و برای راه انداختن بساط سمنو شور و هیجانی داشتند. همه تند و تند می رفتند و می آمدند؛ به هم تنه می زدند، سلام می کردند، شوخی می کردند، متلک می گفتند یا راجع به عروس ها و هووها و مادرشوهرهای همدیگر نیش و کنایه رد و بدل می کردند.»(زن زیادی، 1387: 23-21).
از دیگر مسائل اجتماعی که آل احمد با طنزی تلخ و دردناک به آن پرداخته، معضل فقر است. توجه همه جانبه آل احمد به طبقات اجتماعی، ناشی از پیوستن او به حزب توده که ریشه های مارکسیستی دارد، بود. در داستان های «دو مرده»، «تابوت»، «ای لامس، سبا!» از مجموعه «دید و بازدید»؛« وداع»، «زندگی که گریخت» و «لاک صورتی» از مجموعه «سه تار» به انتقاد از فقر حاکم بر طبقات پایین جامعه می پردازد. البته توجه آل احمد به مقوله فقر در تمام آثارش دیده می شود.
آل احمد فاصله طبقاتی و تضاد موجود در جامعه را با استهزا و تمسخر بیان می کند. او در داستان «دو مرده»، این دوگانگی را به تصویر می کشد:«شما هم اگر...از باب همایون...می گذشتید، حتماً لاشه او را می دیدید... یک دست و پایش هنوز توی جوی آب بود... دو نفر پاسبان... اول گونی پاره ای را که به جز شلوارش، تنها لباس او بود از روی دوشش برداشتند؛ تکانش دادند و چون چیزی از آن نیفتاد به کنارش نهادند... یکی دو خیابان آن طرف تر، نعش یک آدم دیگر را روی دوش می بردند. میّت و جمعیت انبوه مشایعت کنندگان به قدری کند می رفتند که انگار کوه احد را به دوش داشتند. شاید ثواب های میّت بود و شاید پول های او که به صورت جمعیت بیرون از شمار مشایعان درآمده بود و میّت را سنگین به جلو می برد»(دید و بازدید، 1387: 49-147). آل احمد فقر را ناشی از بی کفایتی و ثروت اندوزی حکام حکومتی و مذهبی و نادانی و بی سوادی مردم می داند. او در داستان «ای لامس، سبا!» مجموعه عوامل ایجاد فقر را مورد بررسی قرار می دهد. در این داستان، واعظی را مورد تمسخر قرار می دهد که در خطابه هایش، فقر را ناشی از مشیّت و تقدیر الهی می داند که نارضایتی از آن ناخشنودی خداوند را به دنبال دارد. و یا روحانی ای را مسخره می کند که در جلسات قرآن به جای بحث در معنا و حقیقت قرآن، در فکر قرائت درست آن است: «و بعد هم نوبت تفسیر شد و آقا شرح مبسوطی درباره رموز فواتح سور فرمودند و (کاف.ها.یا.عین.صاد) اول سوره مریم را چه خوب با وقایع کربلا و عاشورا تطبیق کردند و آخر سر هم گریز کوچکی زدند»(همان: 135). این نوع طنز و ریشخند در آثار اولیه جلال، بخصوص «دید و بازدید» بسیار آشکار است و او انتقادات خود را صریح و بی پرده بیان می کند: «ستاره ها یا از دیدن این همه نادانی و فقر تاب و توان خود را از دست داده، ناگهان می مردند و به دنبال یک خط نورانی کوتاه که آخرین رمق حیاتش را نیز می گرفت در دنیای تاریکی و وحشت فرو می رفتند و یا آنها که خیلی جسورتر و پردل تر بودند، همچون کسانی که به آفتاب چشم دوخته باشند، از این همه رنج و مذلت خیره می شدند و چشم را از ترس کور شدن دائماً به هم می زدند. و... نمی دانم شاید هم از این همه بدبختی و جهل به خنده افتاده بودند و به یکدیگر با اشاره ی چشم و ابرو، چشمک می زدند و ما را مسخره می کردند!»(همان: 58) البته، گاهی هم، آل احمد کاملاً غیر مستقیم و در لفافه به بازکاوی علل فقر و انتقاد از آن می پردازد. داستان «بچه مردم» تأثیرگذارترین داستانی است که علاوه بر پرداختن به معضلات زنان، تأثیر فقر بر زنان و کودکان را به کریه ترین وجه ممکن ترسیم می کند. لاک صورتی از دیگر داستان های تأثیرگذار در این زمینه است که نویسنده با بزرگ کردن موضوعی کوچک (اشتیاق زنی برای خریدن لاک صورتی و فروختن لباس های شوهرش برای رسیدن به این آرزو) و اغراق در بیان آن طنزی زیبا می آفریند.
دین و مذهب به عنوان یکی از ابزارهای مؤثر در زندگی اجتماعی انسان ها، همواره مورد توجه اندیشمندانی بوده که به بررسی مسائل اجتماعی جامعه می پرداختند. دیدگاه آل احمد نسبت به مذهب، تحت تأثیر دوران پر فراز و نشیب زندگیش نوساناتی دارد. او که در دوران کودکی و نوجوانی، تحت فشار تعصبات خشک مذهبی و سخت گیری های پدرش بود، از دین گریزان شده و بازتاب این سخت گیری ها را در مجموعه «پنج داستان» انعکاس داد، آل احمد «دید و بازدید» را هم برگردان محیط مذهبی خانواده خود می داند. او معتقد است:«عکس العمل چنان خامی ها و ریاهاست که از فرزندان ایشان، نخستین سرخوردگان را از هر چه مذهب است، می سازد. درست است که یک محیط خانوادگی روحانی، جایی مناسب است برای تجربه کردن اصول و زیستن با آن و دفاع از آن؛ ولی درست در چنین محیط هایی است که سخت گیری های مذهبی و بکن نکن های شرعی کار را بر فرزندان گاهی چنان سخت می گیرد که از کوره در بروند و اصول و فروع مذهب را با هم انکار کنند»(در خدمت و خیانت روشنفکران، 1372: 208). آل احمد به انتقاد از برداشت ها و باورهای غلط دینی پرداخته و از انجام متعصبانه و کورکورانه عبادات اسلامی با سلاح طعن، کنایه، استهزا و ریشخند انتقاد می کند:«وسواس» داستان مردی است که در انجام فریضه غسل دچار وسواس شده و پس از هر بار غسل کردن، گمان می کند که غسلش باطل است. نویسنده با اغراق در بیان این موضوع، طنزی خاص می آفریند. نقد خرافات مذهبی نیز، موضوع تعدادی از آثار آل احمد مانند داستان های، «ای لامس، سبا!»، «دید و بازدید عید» و «سه تار»است. نویسنده علت خرافات مذهبی را جهل و بی سوادی مردم می داند. مثلاً در «نفرین زمین» میرزا عمو که مصداق فردی مذهبی است هر اتفاقی را به بلای آسمانی ارتباط می داد؛ مثلاً در مورد تراکتور می گوید: «باور نمی کنید آقاجان؟ مگر چرا سر قوم عاد و ثمود بلا نازل شد؟ هان؟ اینکه دیگر گفته قرآن است آقاجان. آن قدر فُسق و فجور کردند که مخلوق زیر زمین هم از دستشان به عذاب آمد. آن قدر بچه های ولد زنا تو زمین دفن کردند که نفرینشان کرد... حالا داستان ما است. خدا نیاورد آن روزی را که مخلوق زیر زمین از دست این ماشین های آتشی به عذاب بیایند! زبانم لال آقاجان!»(نفرین زمین، 1387: 30) آل احمد همچنین از سوء استفاده رهبران دینی از جهل مردم در جهت رسیدن به منافع مادی و دنیویشان انتقاد می کند، مثلاً در داستان «ای لامس، سبا!» نویسنده با انتخاب راوی ساده لوح و عوامی که در مجالس مذهبی رفت و آمد می کند و با همان سادگی رفتار روحانیون مجلس را شرح می دهد، داستان را بر بستری از طنز به پیش برده و به تمسخر این افراد می پردازد. مثلاً از واعظی می گوید که فاصله طبقاتی و فقر را به شکل مضحکی اینگونه توجیه می کند:« درست گوش کنید. هیچ وقت از مقدر خویش ناراضی نباشید... هم او مقدّر کرده که کسانی فقیر و کسانی غنی باشند تا تعادل برقرار شود... آخر ای نادان ها که به حرف این بی دین ها فریفته شده اید! اگر این ثروتمندان نباشند، خمس و زکات را که خواهد گرفت؟ و شما زکات و فطریه خود و صدقات خود را که رفع بلا می کنند، به که خواهید داد؟ ای مسلمان ها بیدار باشید!»(دید و بازدید، 1387: 143) همین توجه خاص آل احمد به دین و محیط های سنتی سبب شده که او «به عنوان یکی از نویسندگان پیشگامی که محیط ها و خانواده های مذهبی را موضوع داستان خود قرار داده مطرح شود. چرا که تا پیش از او اکثر نویسندگان به علت طبقه اجتماعی و بافت فکری خود طبقات دیگری از جامعه (طبقه اشراف) را موضوع خود قرار می دادند. به سبب این دو خصلت در آثار بعدی آل احمد، طبقه مذهبی حضوری پررنگ تر و منصفانه تر در ادبیات داستانی یافتند.»(شیخ رضایی، 1381: 22).
علاوه بر این موارد، آل احمد به مسائل دیگر فرهنگی نیز توجه کرده و آثار او منبعی غنی از فرهنگ ایران است. به همین دلیل در مورد داستان های او اصطلاح «اجتماعیات در ادبیات» را آورده اند. آل احمد تمام معلوماتش در زمینه های اجتماعی و حتی فلسفی، اقتصادی، سیاسی، دینی و جامعه شناسی را از راه مشاهده کسب کرد و آن ها را به همان صورتی که دید در آثارش انعکاس داد. شاید به همین دلیل است که منتقدان، برخی آثار او مثل «مدیرمدرسه» را یادداشت های روزانه می خوانند. هر یک از آثار جلال همانند تابلویی پر از تصاویر اجتماعی و فرهنگی است که نویسنده با تلفیق آنها این تابلوی زیبا را خلق می کند. ژدانف می گوید:«میزان وفاداری اثر در بازنمایی واقعیت با تمام پیچیدگی آن، نخستین معیار اثر هنری است.» آل احمد در این مسیر، برای بیان انتقاداتش، طنز را وسیله ای برای آگاهی بخشیدن عمیق تر به افراد و متقاعد کردن جامعه قرار می دهد. در حقیقت او برای هدفش می نویسد؛ می نویسد تا مبارزه کند، هجوم ببرد، افشا کند، اصلاح کند و اینها مگر با ابزار طنز محقق نمی شود. «بعد از هدایت، داستان کوتاه یکی از عمده ترین انواع ادبیات فارسی شد. پیشتر نویسندگان احساس تعهدی نسبت به اجتماع می کردند و انتقادات خود را به صورت طنز در داستان های خود می آوردند. در میان نویسندگان جدید ایران، شاید بتوان دو دسته متفاوت را از این لحاظ مشخص کرد. اول دسته ای که در اساس رمان نویس و داستان کوتاه نویس بودند و گاه در آثارشان به نوشته های طنزآمیز بر می خوریم و دسته دوم کسانی بودند که داستان کوتاه را بیشتر به صورت وسیله ای برای طنز به کار بردند. صادق چوبک، جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی، جمال میرصادقی... از دسته اول و خسروشاهی، ایرج پزشک زاد و ابوالقاسم حالت را از دسته دوم می توان یاد کرد.» (جوادی، 1384: 308). با این توجه است که می توان گفت آل احمد تقریباً در همه آثارش لحنی طنزآلود و انتقادی دارد و بیشتر با نیش و کنایه و تمسخر مقصودش را بیان می کند، با وجود این حتی تلخ ترین آثار او مثل «نون و القلم» یا «بچه مردم» از لطافت خاصی برخوردار است که این لطافت، ناشی از نوع بیان خاص آل احمد است.

استخدام عناصر بلاغی در طنزهای جلال

در یک نگاه کلان به طنزهای آثار جلال آل احمد گفت که می توان طنزهای او بیشتر طنز توصیفی و گفتاری است و او برای برملا کردن کاستی ها و نابسامانی ها و عیوب شخصیت ها به تحقیر آنها می پردازد و برای تأثیرگذاری بیشتر آن را با طنز توصیفی پیوند می زند. او با هر شخصیتی مواجه می شود، ابتدا نگاه انتقادآمیزی به او می اندازد و با زبانی طنزآلود به تمسخر خصوصیات او نظیر قد، قامت، لباس، شکل ظاهری و عیب و نقص های او می پردازد. اگر شخص نادانی مدنظر او باشد قیافه ای مضحک از او می سازد و او را از آن قیافه متشخص و زیبا که برای خود ساخته دور می کند تا حماقت نهفته در درون او را آشکار سازد. در واقع آل احمد شخصیت مورد نظر را همچون شیء قابل لمسی در دست می گیرد و او را همان طور که احساس می کند توصیف کرده و تا حد یک شیء تنزل می دهد.«آنچه در مقوله ی کمیک رخ می دهد، این است که جسم بر روح پیشی می گیرد...[مطابق با نظریه برگسون] طنز از همین جدایی حاصل از تعمیق روح و جسم- جایی که جسم بر روح رجحان می یابد- ریشه می گیرد. در نهایت مسأله مضحک، واقعیت داشتن جسم است.»(کریچلی، 1384: 8-77).«معلم کلاس اول باریکه ای بود، سیاه سوخته، با ته ریشی و سر ماشین کرده ای و یخه بسته بی کراوات، شبیه میرزابنویس های دم پست خانه، حتی نوکر باب می نمود... معلم کلاس دوم، کوتاه و خپله و به جای حرف زدن جیغ می زد و چشمش پیچ داشت...[معلم کلاس پنجم و ششم] جوانکی بود بریانتین زده، با شلوار پاچه تنگ و پوشت و کراوات زرد و پهنی که نقش یک لنگر بزرگ آن را روی سینه اش نگه داشته بود»(مدیر مدرسه، 1387: 16-15). داستان های آل احمد پر از این توصیفات اغراق آمیز است. در حقیقت برجسته ترین تکنیک آل احمد در جهت ایجاد طنز، توصیفات اغراق آمیز است. او از توصیف، ابزاری برای برملا ساختن نابسامانی ها، دردها، کمبودها و شکست ها می سازد. درست است که آل احمد اغلب نیش می زند، کنایه می گوید و طعنه می زند؛ اما او تنها چیزی را که می بیند، توصیف می کند. او، در پس ظاهر اشخاص، واقعیتی را که آنان قصد پنهان کردن آن را دارند می بیند؛ همان واقعیتی که اعمالشان برخاسته از آن است. وقتی در داستان «مدیر مدرسه» می گوید:«یک حاجی آقا، با تنبان سفید و خشتک گشاد، نماز می خواند. وقتی سر از سجده برداشت یک قبضه ریشش را هم دیدیم... چراغ ها همه با هم چشمک می زدند و تحمل آن همه جنس را برای ما از فرهنگ درآمده ها آسان می کردند...ناچار حرف به بازار صادرات کشیده بود که حاجی آقا از عرش برگشت... و مساکم الله بالخیر و از این اداها.»(همان: 46). قصد تمسخر شخص خاص و یا مذهب را ندارد بلکه آل احمد، نوع رفتار این شخص را با وضع زندگی او و خانه مجلل و وسایل اشرافی او تطبیق می دهد و آنها را در خور هم نمی بیند. در نتیجه با زبان طنز و کنایه سخن می گوید. با این توجه آیا جز آل احمد، نویسنده دیگری در آن مقطع؛ می توانست، نظام استعماری حاکم بر جهان را به هر دو شیوه قدیم و جدید آن (استعمار کهنه و نو) به این زیبایی و دقت توصیف کند، آن هم با گذشتن از کنار کلاسی و توجه به نقشه ای خاک گرفته بر گوشه ای از دیوار:«و دیوار سمت راست پوشیده از نقشه ی بزرگ آسیا ... با قلمی ناشی و آبی دریاها مثل آب دهن مرده و دریاچه خزرش به صورت بته جقه در آمده و خط آهن ها همه پت و پهن و همه سرتاسری؛ حتی از کرمان گذشته و جزیره های اندونزی همه یکسره و به سنگاپور چسبیده و هر تکه از پایین نقشه به رنگی... مثل بخچه های چل تکه. و هر بند انگشتی با سر حدات مشخص به علامت استقلال مملکتی... و هر کدام در دست امیری یا خانی... چه راحت بودیم ما بچه های بیست سی سال پیش!... برای تمام آسیا و آفریقا و استرالیا به دو سه رنگ بیشتر احتیاج نداشتیم. قهوه ای را برای انگلیس به کار می بردیم با نصف آسیا و آفریقا و صورتی را برای فرانسه با نصف دیگر دنیا؛ و سبز یا نمی دانم آبی را برای هلند»(همان: 20). آل احمد در این توصیف جهان را به دو یا سه قسمت می کند با رنگهای قهوه ای، صورتی و سبز در دست چند استعمارگر که با گفتن «چه راحت بودیم ما بچه های بیست سی سال پیش» اشاره به استعمار کهنه دارد که جهان تنها دو تا سه قسمت داشت اما اکنون استعمارگران با پاره پاره کردن جهان شکل جدیدی به استعمار خود داده اند و اگر چه ظاهراً به کشورها استقلال داده اند؛ همچنان بر آنها سیطره دارند. از این دست توصیفات زیبا و مؤثر در آثار جلال فراوان دیده می شود چرا که او تلاش می کند واقعیت را عریان به خواننده نشان می دهد. بر این اساس می توان تأکید کرد که «شرایط سیاسی ملتهب و بحرانی سال های دهه 20، زمینه ساز رشد گونه ای خاص از طنز در ادبیات معاصر شد که می توان آن را «طنز دوره بحران» نامید. طنزی صریح، مستقیم، گزنده و روزآمد از نظر زبان و درونمایه و شتابدار در بیان مقصود به پیروی از شتاب رخدادهای سیاسی. به این معنا که به دلیل برخورداری جامعه از آزادی بیان صریح، مستقیم و بی پرده نظرات و افکار، اهل تأمل در پی بکارگیری صنایع ادبی از قبیل ایهام نیست، از پیچیده نویسی گریزان است و مورد اقبال خیل عظیم و متنوع مخاطب مشتاق و علاقمند نیز قرار دارد، بر عکس طنز دوره سرکوب که پیچیده است و نگاهی عمیق تر می طلبد.»(موسوی، 1385: 83)
علاوه بر توصیف؛ آل احمد از تشبیه نیز در جهت ایجاد طنز بهره فراوان می گیرد چرا که «یکی از کنش های تشبیه به وجود آوردن طنز است در صورتی که وجه شبه بین مشبه و مشبه به کمال تضاد آنان و بین مشبه و مشبه به ناهمخوانی باشد... در این صورت یا به مشبه چیزی اضافه می شود که آشکارا در شأن او نیست و یا از آن چیزی کم می شود که از انصاف به دور است و بدین ترتیب طنز ایجاد می شود.»(شمسیا، 1379: 6-135). در داستان نون و القلم «میرزا اسدالله» از نگاه مردم، خود را به «لوله هنگ دارباشی» مسجد تشبیه می کند و یا در داستان دفترچه بیمه، معلم نقاشی، امضا را به فضله کبوتر تشبیه می سازد. هدف از تشبیه، اغنای مشبه است به واسطه وجه تشبیهی که بین مشبه و مشبه به هست. ولی در تشبیه طنزآمیز درست برعکس است و هدف نشان دادن ابتذال مشبه است. از طرف دیگر «در تشبیهات ادبی، مخاطب از همانندی های پیش بینی نشده ای که در ساختمان تشبیه کشف می کند لذت می برد. اما گوینده طنزپرداز، جهت این همانندی ها را تغییر می دهد و البته این تغییر جهت در کلام، موجب شگفتی خواننده و لذت هنری او می گردد.»(افشار، 1387: 46).
«دستش بدجوری پینه داشت. مثل پاشنه پای بابام. لیفه تمبان ها بالا کشیده، ...چند تایی گیوه داشتند با تخت هایی به کلفتی الوار، خود گیوه ها عین کشتی و مچ پاهای لاغر بچه ها، درست مثل دکل، وسطشان فرو رفته. حتماً تا دو سال دیگر اندازه پاشان می شد.»(نفرین زمین، 1387: 10).«بازار شهر هم باز شد، اما صرافها انگار شدند یک تکه نان و از گلوی سگهای ولگرد شهر رفتند پایین»(نون و القلم، 1387: 169).
علاوه بر توصیفات و تشبیهات آمیخته به طنز؛ آثار آل احمد سرشار از اصطلاحات عامیانه، ضرب المثل ها و تکیه کلام هاست. این ابزار آن گاه که با نوع بیان خاص آل احمد همراه می شوند، نوعی طنز گفتاری بر آثار او حاکم می شود، بخصوص در گفتگوهای بین زنان که با آمدن تکیه کلام ها و نوع بیان آنان همراه با رفتاری که از خود نشان می دهند، طنزی کلامی در داستان ایجاد می شود. آل احمد، گاه با تغییر دادن ضرب المثل ها، هم توجه خواننده را نسبت به موضوع مورد انتقاد خود جلب می کند و هم بر لطافت و خوشمزگی داستان می افزاید: «همه بچه ها... از پشت معلم حساب و ناظم، دمشان را لای پا گذاشته بودند و زده بودند به چاک»(پنج داستان، 1387: 67). نکته دیگر اینکه انتقاداتی که در آثار آل احمد مطرح می شود، گاه چنان تلخ و دردناک است که به گونه «نوستالژی» بروز می کند.«نوستالژی» پدیده ای جامعه شناختی- روان شناختی است و حس حسرتی که به خاطر نارضایتی از وضع موجود و یادآوری گذشته های خوش و لذت بخش در ذهن شکل می گیرد. « در این گرایش [نوستالژی آشکار اجتماعی] حس جدایی از ارزش های مطلوب جامعه به گونه ای آشکار در اثر متجلی است. آفریننده به تقویت جامعه خود می پردازد و در حسرت جامعه ای بهتر، آنچه باید باشد را- خواه نشأت گرفته از جامعه های پیش او باشد و یا از گونه ذاتی واصل حقیقی ارزش ها برخاسته باشد- آگاهانه به مخاطب گوشزد می کند. اما این قیاس و اعتراض را گاه در پس لایه ها و مایه های زیرین اثر می توان یافت، آن گاه که به سبب شکاف های موجود در جامعه سخن گفتن و ابراز عقیده و نظر با بیانی رسا و کلامی صریح میسر نیست، کلام از گذر رمز، اشاره و طعن راه می گشاید و به ظهور می رسد»(بیژنی فر، 1382: 17-18). در داستان بلند «سرگذشت کندوها» زنبورها از وضعیت فعلی ناراضی هستند و گذشته های دور و درخشان خود را به یاد می آورند و حسرت گذشته های پر از نعمت و فراوانی را می خورند که به خاطر مهاجرت از وطن از دست داده اند:«می دونی چیه آبجی جون؟ راستش نمی دونم چرا صبح تا حالا هوای خونه و زندگی سر کوه به کله ام زده. یادته چه روزهای خوشی بود؟... تو این زمونه ی قحطی و بی برکت دلم فقط به یاد همون روزها خوشه. چه عیب داره سری بزنم و بیام؟»(سرگذشت کندوها، 1387: 26). در داستان بلند «نون و القلم» همه مردم به شدت از وضعیت فعلی ناراضی هستند. آنها در وضعیت تأسف باری به سر می برند و میرزا اسدالله، شخصیت اصلی داستان هم مدام از گذشته ها می گوید و حسرت آن را می خورد و سرانجام با پوشیدن چاروخ و عصایی که نماد گذشته های آرمانی اوست راهی تبعید می شود.

نتیجه گیری

آل احمد از نویسندگانی است که قلمش را در جهت انتقاد از بی عدالتی ها و نابسامانی ها و فسادها به کار می گیرد. او انتقاداتش را با اولین داستان خود، آداب زیارت آغاز کرده و در لباس طنز ارائه می دهد چرا که طنز سرشتی انتقادی دارد و از گونه های تفکر انتقادی به شمار می رود. از طرفی دیگر، قلمرو طنزپرداز زندگی اجتماعی و جامعه است. بنابراین، طنز آل احمد بیشتر در بیان مسائل اجتماعی نمود پیدا می کند و از آن جا که آل احمد متفکر و اندیشمندی سیاسی است، مسائل سیاسی نیز در آثارش بسیار دیده می شود و اصلاً برخی از آثار او به تجزیه و تحلیل حوادث سیاسی اختصاص دارد، مثل: سرگذشت کندوها، نون و القلم و... او در اولین مجموعه داستانی اش، «دیدو بازدید» با طنزی صریح و بی پرده که گاه به انتقادات مستقیم ختم می شود، به انتقاد از تعصبات مذهبی و باورهای غلط دینی، فلاکت های اجتماعی و اوضاع نابسامان سیاسی می پردازد. در «مجموعه سه تار» بیشتر از همه به فقر و زندگی طبقات محروم توجه دارد و به بی عدالتی های اجتماعی نسبت به زنان و تعصبات مذهبی و سیاست نیز می پردازد. در مجموعه «زن زیادی» مجموعه ای از مضامین اجتماعی و سیاسی را می توان دید. ضمن آنکه دیگر از انتقادات صریح و آشکار چندان خبری نیست و طنز داستان ها در این دوران بیشتر حاصل نوع بیان خاص نویسنده و انتخاب راوی مناسب برای داستان ها است که با شوخ طبعی خاص آل احمد همراه شده، و طنزی توصیفی و زیبا می آفریند. از این زمان است که آل احمد «غزبزدگی» را به عنوان مسأله ای خاص مورد توجه قرار داده و داستان هایی را به انتقاد از این مسأله اختصاص می دهد. مثل داستان «خانم نزهت الدوله» در همین مجموعه. در مجموعه «پنج داستان» که پس از مرگ آل احمد جمع آوری و چاپ شد با لطیف ترین و عاطفی ترین و در عین حال طنزآمیزترین داستان های جلال روبه رو می شویم. سه داستان از این پنج داستان مربوط به خاطرات دوران کودکی نویسنده است که با آنکه گاه به بیان مسائل غم انگیزی چون مرگ خواهرش می پردازد اما نوع بیان کودکانه داستان، آن را لطیف و دلچسب کرده است. سرانجام داستان های بلند آل احمد که از بهترین داستان های انتقادی او به شمار می روند و چون با زبان تمثیل و استعاره و کنایه بیان می شوند از طنزی قوی برخوردار هستند. در این داستان ها، مسائل سیاسی جامعه مورد بررسی قرار می گیرد و در کنار آن مسائل اجتماعی چون فقر، غربزدگی، خرافات، زنان و... نیز مطرح می گردد. علاوه بر این، آل احمد گاهی مشکلات و ناملایمات زندگیش را در آثارش انعکاس می دهد از آن جمله مسأله عقیم بودنش که در تعدادی از داستان های او مانند، مدیر مدرسه، لاک صورتی، نون والقلم و... ردپایی از آن می توان دید و داستان بلند سنگی بر گوری اختصاص به همین مسأله دارد. آل احمد همچنین آزارهایی را که از سخت گیری های پدرش متحمل بود، در برخی آثارش همچون جشن فرخنده، خواهرم و عکنبوت انعکاس داده است. همچنین در آثار آل احمد که با نثری ساده و زبانی عامیانه بیان می شود، مجموعه ای از آیین ها و رسوم و سنن و اعتقادات مردم ایران را می توان دید. به همین خاطر داستان های او، مجموعه ای از ضرب المثل ها و تکیه کلام ها و اصطلاحات عامیانه را در بر می گیرد و خواننده می تواند ارتباط مناسبی با داستان و نویسنده برقرار کند.

پی نوشت ها :

1-استادیار دانشگاه پیام نور
gorjim 111@ yahoo.com
2-کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی.

منابع:
- افشار، معصومه، پاییز، 1387، تشبیهات طنزآمیز: مجله آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 87
-آل احمد، جلال، 1387، دیدو بازدید، چاپ اول، تهران: انتشارات آدینه سبز
-ــــــ ،1387، سه تار، چاپ اول، تهران: انتشارات آدینه سبز.
-ــــــ ، 1387 زن زیادی، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جامه دران
-ــــــ ، 1387، سرگذشت کندوها، چاپ چهارم، تهران: انتشارات معیار اندیشه
-ــــــ ، 1387، نون و القلم، چاپ اول، تهران: انتشارات آدینه سبز
-ــــــ ، 1372، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران: انتشارات فردوس
-ــــــ ، 1387، پنج داستان، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جامه دران
-ــــــ ، 1387، مدیر مدرسه، چاپ چهارم، تهران: انتشارات جامه دران
-ــــــ ، 1387، نفرین زمین، چاپ اول، تهران: انتشارات دانشگاهیان.
-بیژنی فر، لعبت، 1382، نوستالژی در ادبیات، تهران: دانشگاه پیام نور، پایان نامه کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی
-جوادی، حسن، 1384، تاریخ طنز در ادبیات فارسی، چاپ اول، تهران: انتشارات کاروان
-حلبی، علی اصغر، 1377، تاریخ طنز و شوخ طبعی، چاپ اول، تهران: انتشارات بهبهانی
-زرین کوب، عبدالحسین، 1381، شعر بی دروغ شعر بی نقاب، چاپ نهم، تهران: علمی
-شمیسا، سیروس، 1379، بیان، چاپ اول، تهران: انتشارات فردوس
-شیخ رضایی، حسین، 1381، نقد و تحلیل گزیده داستان های جلال آل احمد، چاپ اول، تهران: انتشارات روزگار
-کریچلی، سیمون، 1384، در باب طنز(ترجمه سهیل سمّی)، چاپ اول، تهران: انتشارات ققنوس
-موسوی، سید عبدالجواد، 1385، کتاب طنز3، چاپ اول، تهران: انتشارات شابک

منبع مقاله :
بشیری، محمود؛ (1390)، جلال پژوهی(مجموعه مقالاتی درباره آرا و اندیشه های جلال آل احمد به قلم گروهی از نویسندگان)، تهران: نشر خانه کتاب، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.