تا پایان قرن چهارم هجری، تفسیر شیعه دو مرحله ی مهم را پشت سر نهاده است.
نخست دوران حضور امامان شیعه (علیهم السلام) و شکل گیری بدنه ی روایات شفاهی همراه با ثبت پراکنده ی این روایات تفسیری در کتب روایی و دودیگر دوران تدوین آثار تفسیری مأثور در قرون سوم و چهارم هجری. تقریباً تمامی آثار تفسیری که تا این زمان تدوین یافته اند از سبکی واحد با این ویژگی ها برخوردارند: گزینشی اند، یعنی تنها به تفسیر برخی آیات و عبارات توجه می کنند. تنها به نقل روایات، آن هم روایات شیعی می پردازند. همانند متون روایی کهن اهل سنت، گاه به نقل برخی روایات دال بر تحریف قرآن می پردازند. به برخی ابزارها یا روش های تفسیری رایج در میان تفاسیر اهل سنت اصلاً توجه ندارند: از جمله نقل اختلاف قرائات مشهور، استشهاد به شعر جاهلی، دقائق نحوی و بلاغی و گرامری، ریشه یابی اتیمولوژیک و مانند آن.
تفسیرنگاری شیعه ی امامیه در میانه ی قرن پنجم هجری نقطه ی عطف مهمی را پشت سر می گذارد. نخستین تفسیر کامل شیعی بر قرآن که راهی کاملاً متفاوت از گذشتگان برمی گزیند، التبیان فی تفسیر القرآن، اثر شیخ الطائفة محمد بن الحسن الطوسی معروف به شیخ طوسی (385ـ460 ق) است. این اثر برخلاف تمامی تفاسیر گذشته، تفسیر کاملی بر قرآن از آغاز تا انجام است که در آن، مؤلف، با کاستن از حجم روایات شیعه، به فراوانی از روش های رایج در میان تفاسیر اهل سنت استفاده می کند. شیخ طوسی تعداد زیادی از روایات و اقوال تفسیری صحابه و تابعین را با بهره گیری از تفسیر طبری نقل می کند؛ توجه زیادی به نقل مطالب لغوی، صرفی، و نحوی، اختلاف قرائات، استشهاد به اشعار عرب جاهلی و مانند آن می کند، مباحث فراوانی از نزاع های کلامی و به ویژه اقوال تفسیری متکلمان اهل سنت چون ابوعلی جبّائی، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی، ابوالقاسم بلخی، رُمّانی و ... را مطرح می کند و بسیاری از آرای ایشان را می پذیرد. بازنگاری و تنظیم مجدد این اثر به دست طبرِسی (م 548 ق) در یک قرن بعد با عنوان مجمع البیان لعلوم القرآن، سبب پیدایش تفسیری معیار و پُر ارجاع در سراسر قرون میانه و جدید در تاریخ تفسیر شیعه شد.[1]
شیوه ی تفسیری شیخ طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن را می توان ترکیبی از تفسیر شیعه و سنت های مختلف اهل سنت و معتزله دانست. علاوه بر روح شیعی حاکم بر سراسر تفسیر وی، سه شیوه ی مختلف برگرفته از تفاسیر اهل سنت نیز در آن به چشم می خورد: نخست تفسیر روایی و مأثور که مصدر آن تفسیر طبری است. دوم تفسیر لغوی و ادبی که مصدر آن معانی القرآن فرّاء، و ... است و سوم تفاسیر معتزلی چون ابوعلی جُبّائی، ابوالحسن رُمّانی و ابومُسلم اصفهانی .[2] این روش از آن پس در میان مفسران شیعه مقبول افتاد،[3] تنها در دوران صفویه و از جانب مفسّران و محدّثان اَخباری شیعه نادیده انگاشته شد، اما مجدداً احیا گردید و تا دوران معاصر نیز باقی مانده است. اما در این میان یک پرسش همچنان بر جای می ماند: آیا به راستی پیش از شیخ طوسی، هیچ تفسیری با سبک غیر روایی و غیر مأثور بر قرآن کریم نوشته نشده است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ این پرسش، میزان تأثیر این تفاسیر شیعی بر التبیانِ طوسی تا چه اندازه است؟
سال ها بود که من به دلیل تعلّق خاطرم به شیخ الطائفة و تفسیر مهم وی، التبیان فی تفسیر القرآن، چنین می پنداشتم که شیخ طوسی نخستین و یگانه مفسّر شیعی در قرن پنجم هجری است که تفسیر شیعه را از حالت مأثور و صرفاً روایی خارج کرده و شیوه ی جدیدی در تفسیر شیعه پدید آورده است. اکنون نیز بر همین عقیده ام، با این تفاوت که نقش او را تنها و یگانه نمی دانم و تفسیر وی را از بسیاری جهات بی سابقه و بدون پیشینه نمی دانم. نیم قرن پیش از شیخ طوسی، عالم، شاعر، ادیب و سیاستمداری شیعی به نام ابوالقاسم حسین بن علی معروف به وزیر مغربی یا ابن الوزیر یا ابن المغربی، با نگارش المصابیح فی تفسیر القرآن، گامی مهم در تحول تفسیر شیعه برداشته است و شیخ طوسی بی شک در نگارش تفسیر التبیان خود از این الگو بی اندازه بهره برده و آن را تکامل بخشیده است.
گذشتگان از این اثر با نام هایی چون خصائص علم القرآن (نجاشی، کتاب الرجال, ص 69) و إملاءات عدة فی تفسیر القرآن العظیم و تأویله (داوودی، طبقات المفسرین, ج 1, ص 156) یاد کرده اند، اما هیچ گاه از وجود آن سخن نگفته اند. جز شیخ طوسی، کمتر مفسّری را می شناسیم که مستقیماً به این تفسیر دسترسی داشته و از آن نقل قول کرده باشند. [مثل ابن عدیم در بغیة الطلب] حتی ابن طاووس (589ـ664 ق) که تفاسیر ارزشمندی چون آثار رُمّانی و ابومسلم اصفهانی را در سعد السعود گزارش می کند، از این اثرِ تفسیری وزیر مغربی چیزی نمی گوید. شیخ طوسی نخستین کسی است که آرای تفسیری وزیر مغربی (بیش از 55 مورد) را با ذکر نام در التبیان فی تفسیر القرآن نقل می کند.[4] پس از او، برخی از این منقولات تفسیری، از تفسیر التبیان به دیگر تفاسیری شیعه راه یافته است: مهم ترین این موارد عبارتند از: طبرِسی (468ـ548 ق) در مجمع البیان (موارد مکرر)، قطب راوندی (م. 573 ق) در فقه القرآن (1/13، 113، 116، 224، 304 و 336؛ 2/99، 225 و 337)، ابوالفتوح رازی (قرن ششم) در روض الجنان (5/279؛ 6/20، 117، 221، 225، 267 و 410؛ 7/19، 123، 319 و 415؛ 8/166)، ابن شهرآشوب (489ـ588 ق) در متشابه القرآن و مختلفه (1/141؛ 2/114)،[5] محمد بن الحسن الشیبانی (م. 640 ق) در نهج البیان عن کشف معانی القرآن (1/164 و 313؛ 2/307)،[6] فاضل مقداد (متوفای حدود 826 ق) در کنز العرفان فی فقه القرآن، 2/121).[7] تقریباً اغلب این افراد مستقیماً به تفسیر مغربی مراجعه نمی کنند. می توان گفت در سراسر قرون میانه، تفسیر مغربی به ایران نیامده و در دسترس بودن نسخه های آن در ایران بسیار بعید بوده است.[8] در میان تفاسیر جدیدتر، علامه محمد جواد بلاغی (آلاء الرحمن، ج 1، ص 114، 123، 362)، محمد حسین فضل الله (من وحی القرآن، 5/112) نیز از وزیر مغربی نقل هایی دارند که همگی بر اساس منقولات طبرِسی در مجمع البیان است.[9]
مهم ترین مفسران اهل سنت که منقولاتی از تفسیر مغربی را در آثار خود آورده اند عبارتند از: نجم الدین محمود بن ابوالحسن نیشابوری (قرن ششم)، در ایجاز البیان عن معانی القرآن، ابوحیان غرناطی (654ـ745) در البحر المحیط، و برهان الدین زرکشی (745ـ794) در البرهان فی علوم القرآن (دارالمعرفة، ج 3/65). به درستی نمی دانیم چگونه این اثر در اختیار نجم الدین محمود بن ابوالحسن نیشابوری، و نیز ابوحیان غرناطی قرار داشته و چرا دیگر مفسرانِ مصر، مغرب و اندلس چیزی از آن نمی گویند. حتی وقتی احسان عباس در 1988 میلادی، پژوهش گرانسنگ خود درباب مغربی با عنوان الوزیر المغربی ابوالقاسم الحسین بن علی العالم الشاعر الناثر الثائر (عمان، الاردن، 1988) را می نوشت، هیچ اطلاعی از این تفسیر نداشته و از آن خبری نمی دهد. وی حتی از اقتباسات یا نقل قول های مفسّرانی چون شیخ طوسی از تفسیر مغربی بی اطلاع است.
مفسران سُنّی متأخر ظاهراً همگی منقولات اندک خود از تفسیر وزیر مغربی را بر پایه ی تفاسیر شیعی مشهور همانند مجمع البیان طبرِسی نقل می کنند. بیشترین نقل را آلوسی (1217ـ1270 ق) در روح المعانی آورده است.[10] ابن عاشور (1296ـ1393) نیز در التحریر و التنویر (ج2، ص 576ـ577)، یکبار سخنی را از وزیر مغربی نقل می کند. این سخن را ظاهراً نخست بار آلوسی (1217ـ1270 ق) در روح المعانی (2/57ـ58) و سپس رشیدرضا (1282ـ1354) در المنار فی تفسیر القرآن نقل کرده اند. رشیدرضا به مأخذ خود یعنی آلوسی هم اشاره می کند. به جز این مواردی هم می توان یافت که ابن عاشور بدون ذکر نام مغربی مطلبی را ذکر می کند که نخست بار در مغربی آمده است. از آنجا که وی بارها از طبرِسی نام می برد می توان حدس زد مأخذ برخی از این نقل ها، مجمع البیان طبرِسی بوده است.[11]
باید به این نکته اشاره و توجه داشته باشیم که در مواردی شیخ طوسی بدون اینکه از وزیر مغربی نام ببرد، مطلب او را در التبیان نقل می کند. حجم و تعداد این منقولات بسیار چشمگیر و قابل توجه است. این موضوع به ویژه وقتی به خوبی هویداست که مطلب نقل شده از اختصاصات وزیر مغربی در تفسیرش باشد؛ مانند آرای تفسیری شاذّ که تنها در تفسیر مغربی آمده است یا نقل مستقیم از عهد قدیم و جدید.[12] مثلاً وزیر مغربی در المصابیح فی تفسیر القرآن، ذیل آیه ی <ماقلت لهم الا ما امرتنی به ان اعبدوا الله> (مائده، 117)، می نویسد: <و قوله عزّوجلّ ای اعبدوا الله ربّی و ربّکم شاهد بلفظ الانجیل، فانّه ذُکِرَ فی الفصل الرابع من انجیل لوقا: قال المسیح مکتوب ان اسجدوا الله ربک و ایاه وحده فاعبد و هذا لفظه و هو النص علی التوحید بحمدالله تعالی.> شیخ طوسی این مطلب را عیناً در التبیان (ج 4، ص 70) بدون اشاره به نام وزیر مغربی می آورد: <و قوله أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَ رَبَّکُمْ شاهد بلفظ الإنجیل، فانه ذکر فی الفصل الرابع من إنجیل لوقا، قال المسیح: مکتوب أن اسجد للَّه ربک و إیاه وحده فأعبد، و هذا لفظه و هو صریح التوحید.>
نمونه ای دیگر درباب تعبیر <وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ> است. مغربی در ذیل آیه ی <فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً> (اعراف، 142) می نویسد: <لأنه لو لم یرد الجملة علی التفصیل و هو الذی یسمیه الکتاب الفذلکة، لتوهم أنّ قوله وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ أی کملت الثلاثین بعشر حتی کملت ثلاثین، کما یقال: ضممت العشرة بدرهمین و سلمتها الیه.> این مطلب عیناً در التبیان آمده است: <و قوله تعالی «فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» و معناه فتم المیقات أربعین لیلة، و إنما قال ذلک مع أن ما تقدم دل علی هذا العدد، لأنه لو لم یورد الجملة بعد التفصیل و هو الذی یسمّیه الکتاب الفذلکة، لظن قوله «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» أی کملنا الثلاثین بعشر حتی کملت ثلاثین، کما یقال: تممت العشرة بدرهمین و سلّمتها الیه> (التبیان، 4/532). و بعدها عینا به مجمع البیان راه یافته است: <«فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» إنما قال هذا مع أن ما تقدمه دل علی هذه العدة للبیان و التفصیل الذی تسمیه الکتاب الفذلکة و لو لم یذکره لجاز أن یتوهم أنه أتم الثلاثین بعشر منها علی معنی کملنا الثلاثین بعشر حتی کملت ثلاثین کما یقال کملت العشرة بدرهمین> (مجمع البیان، 4/729).
چنین می نماید که محمود بن ابوالحسن نیشابوری (قرن ششم)، در دو اثر خود یعنی ایجاز البیان عن معانی القرآن و باهر البیان فی معانی مشکلات القرآن بسیار از تفسیر مغربی متأثر بوده است. جالب آنکه وی خود هیچ گاه به نام مغربی و تفسیر وی (شاید به دلیل مذهب شیعی مغربی) اشاره ای نمی کند. با برخی جستجوها مواردی یافته ام که در اینجا برخی را می آورم:
نمونه ی نخست: وزیر مغربی در بیان معنای <البَدو> (یوسف، 88) در تفسیر المصابیح می گوید: <البادیة المجتمعون. و قد زلّ الرمّانی زلة یرتفع علمه عنها عندنا، فقال البادیة بلد الاعراب و هذا لا یعرف و انما هو معتاد فی الفاظ عامة العراق السالکین لطریق الحجّ، و کرّر علی سمع ابی الحسن [الرمانی] حتی ظنّه عربیاً.> خلاصه ای از این مطلب تنها در تفسیر ایجاز البیان، نیشابوری، (ج1/ 447) تکرار شده است: وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ: و کانوا بادیة، أهل وبر و مواش. و البادیة: القوم المجتمعون الظاهرون للأعین، و عادة العامة أن البادیة بلد الأعراب.
نمونه ی دوم: ذیل مائده، 21، وزیر مغربی در تفسیر خود می نویسد: <کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ: الذین کتب الله لهم دخولها غیر الطائفة التی حرمت علیهم أربعین سنة، و دخلوها بعد موت موسی بشهرین مع یوشع بن نون.> این عبارت عیناً در ایجاز البیان نیشابوری آمده است: <کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ: الذین کتب لهم دخولها غیر الذین حرّمت علیهم أربعین سنة، دخلوها بعد موت موسی بشهرین مع یوشع بن نون علیهما السلام> (ایجاز البیان، 1/273ـ274).
نمونه ی سوم: وزیر مغربی در تفسیر إنّ الله اشتری من المؤمنین انفسهم (توبه، 111) می نویسد: < وَ الاِشْتِرَاءُ فی قَوْلِهِ: (إِنَّ اللهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُم) مَجَاز؛ لأَنَّ المُشْتَرِی إِنَّمَا یشْتَرِی مَا لاَ یمْلِک، وَ القَصْدُ بِهِ تَحْقِیق العِوَض فی نُفُوسِهِم.> این عبارت در ایجاز البیان با همین مضمون تکرار شده است: إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ: مجاز، لأنه إنّما یشتری ما لا یملک، و لکن المعنی تحقیق العوض فی النفوس (ایجاز البیان، 1/392ـ393).
نمونه ی چهارم: وزیر مغربی ذیل یونس، 88 می نویسد: <لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ: علی الاستفهام، کانه قال: ألیضلوا عن سبیلک أعطیتهم ذلک کلّه؟>. نیشابوری هم در ایجاز البیان (1/402ـ403) عیناً با نقل عبارت مغربی می نویسد: <لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِکَ: استفهامٌ، أی: ألیضلوا عن سبیلک أعطیتهم ذلک کلّه؟>
پینوشتها:
[1]ـ من نام این دوران را "پارادیم شیخ طوسی" نهاده ام. در این باره و جایگاه روش تفسیری شیخ طوسی در میان سه پارادیم دیگری تفسیری شیعه نک. مقاله ی دیگر من با عنوان: <چهار پارادایم تفسیری شیعه: مقدمه ای در تاریخ تفسیر شیعی بر قرآن کریم>.
[2]ـ میزان حضور آرای اعتزالی در تفسیر التبیان و بالتبع در تفسیر مجمع البیان آنقدر زیاد است که دانیل ژیماره می گوید: <تفاسیر قرآنی طوسی و طبرِسی تفاسیر آشکار معتزلی اند، حتی بسیار بیشتر از تفاسیری چون کشّاف زمخشری.> نک.
Daniel Gimaret, Une lecture muʿtazilite du Coran, Leuven: Peeters, 1994.
[3]ـ آثار مفسرانی چون طبرِسی در مجمع البیان، شیبانی در نهج البیان، ابوالفتوح رازی در روض الجنان، ... کاملاً برگرفته و متأثر از روش شیخ طوسی در التبیان فی تفسیر القرآن است.
[4]ـ برای بررسی و ارزیابی ای از منقولات شیخ طوسی از تفسیر وزیر مغربی نک. سید محمد جواد شبیری، <نعمانی و مصادر الغیبة>، در مجله ی انتظار موعود، ش 19، بهار 1386.
[5]ـ ابن شهرآشوب (489ـ588 ق) در دو موضع از متشابه القرآن و مختلفه (1/141؛ 2/114) مطلبی را از وزیر مغربی نقل می کند که با مقایسه معلوم می شود عیناً برگرفته از التبیان طوسی است، نه مجمع البیان طبرِسی (468ـ548 ق). قال الحسین بن علی المغربی: معناه لو شاء اللَّه ألا یبعث الیهم نبیاً، فیکونون متعبدین بما فی العقل و یکونون أمة واحدة (التبیان، 3/546). و قال الحسن [کذا] المغربی معناه لو شاء الله لا یبعث إلیهم أنبیاء فیکونوا متعبدین بما فی العقل و یکونون أمة واحدة (متشابه القرآن ابن شهرآشوب، 1/141) و قال الحسین بن علی المغربی المعنی لو شاء الله لم یبعث إلیکم نبیا فتکونون متعبدین بما فی العقل و تکونون أمة واحدة و لکن لیختبرکم فیما کلفکم من العبادات و هو عالم بما یؤول إلیه أمرک (مجمع البیان، 3/ 314). نمونه ی بالا به روشنی نشان می دهد که ابن شهر آشوب از تفسیر تبیان رونویسی کرده است.
[6]ـ شیبانی در نهج البیان عن کشف معانی القرآن، ج2/ ص 307، ابیاتی را به وزیر مغربی نسبت می دهد که نخستین بار معاصران مغربی چون شیخ مفید (الفصول المختارة، ص 73)، شریف مرتضی (امالی المرتضی، 1/152) و کراجکی (کنز الفوائد، 1/366) بدون اشاره به نام وی و از شاعری نامعلوم نقل کرده اند.
[7]ـ وجود برخی عبارات در تفسیر فقهی فاضل مقداد نشان می دهد وی هم مستقیماً از التبیان طوسی تأثیر پذیرفته است نه مجمع البیانِ طبرِسی. مثلاً در ذیل آیه ی 89 مائده، فاضل مقداد عیناً دسته بندی و نقل اقوال را مشابه شیخ طوسی می آورد، نه طبرِسی. نقل قول وی از تفسیر مغربی نیز، تنها در التبیان و بعد از التبیان، در فقه القرآن قطب راوندی ذکر شده است و در سایر تفاسیر از قبیل مجمع البیان نیست.
[8]ـ یک شاهد قوی بر این امر آن است که نام مغربی، اقوال وی و حتی روایات وی از امامان شیعه در هیچ یک از جوامع گسترده ی حدیثی و تفاسیر مأثور دروان صفویه مانند بحار الانوار مجلسی، الصافی فیض کاشانی، نورالثقلین عروسی هویزی و البرهان بحرانی نیامده است. باآنکه ایشان گاه حتی ضعیف ترین روایات منسوب به امامان شیعه و حتی روایات مرسل از امامان شیعه را تماماً در آثار خود گنجانیده اند، انبوهی روایت تفسیری مغربی از امامان شیعه را (که برخی شان در هیچ مأخذ دیگری ثبت نشده؛ نک. ادامه) از قلم انداخته است. ظاهراً تنها دلیل این امر، فقدانِ این تفسیر در میان عالمان و محدثان ایران بوده است.
[9]ـ وی در دو مورد از این نقل ها به مجمع البیان و التبیان ارجاع می دهد.
[10]ـ ج 3، ص 59؛ ج4، ص92، 230؛ ج5، ص 49؛ ج 6، ص154؛ ج7، ص54؛ ج8، ص59، 107). نقل های آلوسی همگی پیشتر در التبیان آمده است.
[11]ـ مثلاً وزیر مغربی در ذیل آیه ی مائدة، 6 می گوید: <انّ معنی قوله اذا قمتم الی الصلاة ای عزمتم علی الصلاة و هممتم بها.> این سخن را شیخ طوسی در التبیان (3/448) چنین آورده: <و قال الحسین بن علی المغربی: معنی إذا قمتم إذا عزمتم علیها و هممتم بها.> که بعدها به سایر تفاسیر شیعه نیز راه یافته است (نک. روض الجنان، 6/267؛ فقه القرآن راوندی، 1/13). طبرِسی نیز در مجمع البیان، 3/253 آن را با کمی تفصیل چنین آورده است: <معناه إذا أردتم القیام إلی الصلاة و أنتم علی غیر طهر و حذف الإرادة لأن فی الکلام دلالة علی ذلک.> ظاهراً ابن عاشور همین رأی را از منابع تفسیری شیعی اخذ کرده، اما به نام مغربی اشاره نکرده است. از آنجا که وی در ادامه ی سخنش بارها از طبرِسی بارها یاد می کند و طبرِسی هم این سخن مغربی را ذکر کرده، بعید نیست وی از طبرِسی آن را گرفته باشد: <و معنی إِذا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ إذا عزمتم علی الصّلاة، لأنّ القیام یطلق فی کلام العرب بمعنی الشروع فی الفعل> (التحریر و التنویر، ج 5، ص49ـ50).
[12]ـ با جستجوی فراوانی که انجام داده ام، هیچ مفسر شیعه یا سنی نیافته ام که همانند وزیر مغربی در تفسیر خود مستقیماً به متن عهدین یا اقوال عالمان یهودی و مسیحی زمانش ارجاع دهد. وی حتی نام اناجیل یوحنا، لوقا، متی، مرقس و نیز شماره ی ابواب و آیات در اناجیل و اسفار خمسه ی تورات را ذکر می کند. شمار این موارد آن قدر زیاد است که گردآوری و بررسی آن ها را در مقاله ای جداگانه خواهم آورد.
http://www.ical.ir
/م