فرهنگ ایرانی در سده های سوم و چهارم هجری قمری

عقیدت ثنوی(دو بنی) که ریشه ی همه ی اندیشه های مذهبی و ملی مردم هند و ایرانی را تشکیل می داد که از دو مبدأ خیر و شر به طوری ترکیب شده است که آن دو نیرو در وی خنثی است و آدمی را سوار بر ارابه ای نقش می کرد که دو
يکشنبه، 26 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ ایرانی در سده های سوم و چهارم هجری قمری
 فرهنگ ایرانی در سده های سوم و چهارم هجری قمری

 

نویسنده: دکتر علی نقی منزوی




 

1-گذار از ثنویت به توحید اشراقی

عقیدت ثنوی(دو بنی) که ریشه ی همه ی اندیشه های مذهبی و ملی مردم هند و ایرانی را تشکیل می داد که از دو مبدأ خیر و شر به طوری ترکیب شده است که آن دو نیرو در وی خنثی است و آدمی را سوار بر ارابه ای نقش می کرد که دو اسب سفید (خیر )و سیاه(شر) آن را می کشند. پس آن دو نیرو، مجبور و آدمی بر آن ها فرمانروا بود.
هرچند حکومت ساسانی با فشار چند قرنی خواست عقیدت به جامعه ی هرمی شکل را با حکومت، طوری به مردم نشان دهد که شاه با فره ی ایزدی در رأس آن هرم قرار گیرد و «تمرکز دولتی» بر پایه ی عقیدت جبر مذهبی زروانی استوار دارد، لیکن در این راه کاملاً موفق نبود. فارابی در فصل 26 کتاب آراء اهل مدینه ی فاضله، جامعه ی ایده آل را برابر فکر ایرانی که می خواست تازه به آموزش ساسانیان به صورت هرمی نشان می دهد که قاعده ی آن را توده ی جاهل مردم تشکیل داده اند، بالای ایشان دانشوران و دانشمندتران، به گونه ای قرار دارند که هر چه علمشان بیشتر، عددشان کمتر باشد. فارابی در رأس این هرم شاه را نشان می دهد که اعلم ناس است و با عقل فعال در پیوند است و به اصطلاح فره ی ایزدی دارد. با این همه رنگ آمیزی زیبا، برای جامعه ی ایده آل و حکومت بهتران که شاه باید در رأس آن باشد، باز هم جنبش مانی ثنوی و قیام مزدکیان را که اختیار را برای مردم عرضه می کردند، می توان نشانی از ناموفق بودن ساسانیان در تحمیل عقیدت جبر مذهبی زروانی مزدیسنایی بر مردم شمرد که جز اقلیتی از طبقه ی حاکم، کسی پیرو آن نبود.
جنگ های سی ساله ی ایران و روم، دولت ساسانی را ناتوان کرد و نارضایتی مردم را از حکومت طبقاتی کاست ها بدان جا رسانید که دولت در چند جنگ کوچک و بی اهمیت بنیانش فرو ریخت.

2- ایران پس از واژگونی دولت ساسانی

ایرانی که می خواست تازه به آموزش ساسانی فره ی ایزدی و علم و سواد ادعایی شاهانش خو کند، خود را در برابر خلیفه گان عرب یافت که توان ادعای دروغین علم را نیز نداشتند.
ایرانی مسلمان شده در نسل بعد چنین می اندیشید که حضرت محمد(ص) و جانشینانش، فره ی ایزدی داشتند، و گرنه بر کسری و قیصر پیروز نشدندی، فرض کردن فره ی ایزدی، علم و سواد و معجزه برای گذشتگان دشواری نداشت، ولی برای خلیفه ی زنده که ادعای آن را نیز ندارد و جز ستم، کشتار مردان و اسیری زنان و فرزندانشان، کاری از او ندیده اند، نامی جز غاصب حق دیگران نمی توانست به او بدهند. تاج و تختی که محمد(ص) با فره ی ایزدی به دست آورده است، بایستی مانند دوران ساسانی از راه تخم به فرزندانش منتقل شود، چرا به دست خاندان امیه افتاده است که سال ها با محمد(ص) جنگیده اند؟ اگر همه ی مردم ایران بدین اندیشه نبودند، آن عده روشن فکرتران که می خواستند که خاک میهن خود ایران را برهانند این اندیشه ها را در میان مردم ستم کشیده و هموطنان رنج دیده پخش می کردند.

3- مذهب در دو قرن سکوت

در آن دوران، جز شمشیر عرب، هیچ چیز حکومت نمی کرد. ایرانی حق هیچ گونه اظهار نظر نداشت. ایرانیان روشن فکری که جان به سلامت برده بودند، خود را به زیر پرچم یک ایل عرب وارد کرده، مولا (نیم برده ی)آن قبیله به شمار می آمدند ولی باز هم به هیچ یک از این موالی روشن فکر، حق اظهار نظر داده نمی شد، اینان تنها می توانستند با نقل قول از این ارباب خود مطلبی را بیان کنند. گاهی در صورت آشکار شدن اختلاف میان خود عرب ها که بیشتر درباره ی منافع مادی ایشان بود، ایرانیان می توانستند نظر ایدئولوژیک خود را زیر پرچم آن عرب که منافع مادیش مقتضی دفاع از آن ایده بود آشکار سازند. در این صورت، آن عرب که این اندیشه منافع او را تامین می کرد، پرچم دفاع از آن را به دوش گرفته، موالی ایرانی که صاحبان اصلی آن ایده بودند به زیر پرچم او مبارزه می کردند.

4-نمونه هایی از تبلور اندیشه های ایرانیان

ایرانیان اسلام را بر پایه ی«توحید اشراقی»/پان ته ئیسم و با رنگ میترائیسم تکامل یافته از ثنویت زردشتی پذیرفته بودند. یعنی ایرانیان به صورت « اسلام گنوسیستی» بدون گذر از اسلام رسمی سنّی دولتی- مسلمان شدند. رگه هایی از اندیشه ی ایران دوستی ایرانیان را در سده های سوم و چهارم هجری در فرقه های زیر می توان شناسایی کرد:

4 -1مرجئه

روشن فکر ایرانی، دور اعرابی را که در جنگ معاویه و علی(ع)، بی طرفی اختیار کرده بودند، گرفتند و با سهل گیری در عبادات طرز تفکر زرتشتی خود را که می گفت خدا پرستی کارِ دل است(الاعمال بالنیات) در این فرقه نمودار ساختند.

4 -2-قدریان

ریشه های دو بنی هند و ایرانی (به صورت مانوی و مزدکی) پیروان فراوان داشتند، ولی در دوره ی ساسانیان تحت فشار بود. امّا پس از اسلام رشد کرد. پس از واژگون شدن ساسانیان، پیش از آن که عرب ها به معنی فلسفه ی ثنوی پی برند، این اندیشه ی از زیرِ فشار ساسانی رسته، رشد کرد و گسترش یافت و توحیدگرایی زردشتی مزدیسنایی، میترایی تضعیف گردید. هنگامی که عرب ها به خطر دو بندی پی بردند، مانویان به زیر پرچم مذهب سامی مسیحی که عرب ها آن را به رسمیّت شناخته بودند، درآمدند. برخی از زردشتیان دو بنی(ثنوی گرا) ثنویت کهن و زنده شده ی ایرانی را با توحید عددی عرب در آمیخته، مذهبی را پدید آوردند که چون برای بشر قدرت و اراده ی مختار قائل بود، به نام «قدری» شناخته گردید. هنگامی که چند ایرانی بدون این که زیر پرچم عربی باشند، به چنین اندیشه نام بردار شدند، برچسب(مجوس این امت» بدیشان زده شد و حدیثی بدین مضمون ساخته، به پیامبر نسبت داده شد و کشتار ایشان آغاز گردید. معبد جهنی به سال 80 به دست حجاج در بصره، یا عبدالملک مروان در دمشق، غیلان دمشقی به دست خلیفه هشام (105-125)، جعد بن درهم به دست خالد بن عبدالله قسری والی عراق (126) کشته شدند. لقب دمشقی در دنبال نام غیلان، یا تعصب، برخی خاورشناسان را بر آن داشته است که قدرگرایی را واگرفته از مسیحیان شام بشمرند. ولی شاید بتوان گفت هرگاه مردم آن روزگار چنین می پنداشتند، آن حدیث به صورت، «القدره المسیحی هذه الامه» ساخته می شد، نه مجوس...

4 -3- جهمیان

برخی از زردشتیان توحید گرای (مزدیسنایی- میترایی ) نیز با موحدان زروانی در هم آمیخته، به زیر پوشش اسلام در آمدند. شاید بتوان نمونه ی ایشان را در جهم بن صفوان ترمذی (کشته ی 128 هجری) نشان داد. او و جهمیان پیرو او جبرگرایی را از موحدان زردشتی (میتراییان و زروانیان) گرفته تنزیه را از گنوسیسم زرتشتی با خود داشتند. چنان که قدریان اختیار را از ثنویان مانوی گرفته، تنزیه را از «گنوسیسم متافیزیسم» زرتشتی داستند، در نسل بعد، معتزلیان، اختیار را از «قدریان»و تنزیه را از جهمیان وا گرفته بودند. جهم استاد هشام بن حکم نیز هست که بعدها از اصحاب حضرت صادق(ع) شد (خاندان نوبختی، ص 79) و عقاید او را ابن جوزی از کتاب آرا و دیانات نوبختی بیرون کشیده، رد کرده است، (تلبیس ابلیس، ص 88)، جهمیان مانند زروانیان می گفتند بهشت و دوزح در پایان نابود خواهد شد و چیزی جز خدا (زمان= دهر) باقی نخواهد ماند، (تعریفات جرجانی) در این دوران که ایرانیان (مرجیان و جهمیان و قدریان ) عقاید اسلامی را به سوی نرمی گرایش می دادند و حکام عرب با شمشیر بدیعشان پاسخ می گفتند، گروهی عرب خشن تر از حکام ایشان به نام خارجیان به پا خاسته، دولت را به تسامح بیش از اندازه و سست دینی متهم کردند.

4-4 شواهد دیگر

شواهد دیگر از تبلور اندیشه های ایرانیان در فرقه ها و آیین های پس از اسلام را در موارد زیر می توان یافت:
معتزلیان آغازین، پیروان ابومسلم خراسانی، راوندیان، خلافت مأمون و سه شرط آن، شورش ایرانیان در سپاه امین، ولایت عهدی امام رضا (ع) و پیامدهایش عهدشکنی مأمون، استقلال طاهریان در خراسان، خواب نما شدن مأمون و اندرزهای ارسطو، دارالحکمه یا بیت الحکمه، آشکار شدند گنوسیسم ایرانی، باورپرسی، آخرین وصیت نامه ی مأمون، دو گونه توحید، جغرافیای فرهنگی، رنگ اسلامی قیامهای ضد عرب، پایگاه اقتصادی گنوسیست های معتدل، خاندان رفیل، خاندان نوبخت، خاندان فرات، خاندان جنیدیان، عمیان، یقطینیان، ساجیان و حجریان، ریشه ی ساجیان، حسن بن هارون، شلمغانیان، اشعریان در کوفه و قم، کشاکش گنوسیست های معتدل قم با تندروان ری، اخراج دسته جمعی غلات از قم، قیام احمد حسن مادرانی، تأثیر متقابل گنوسیسم و تسنّن.
در قرن دوم نیمه ی گنوسیست های معتزلی، تسنّن سلفی را منزوی کردند و با اندک آزادی، مردم بین النهرین تا سند رسوبات عقاید اجدادی خود (زرتشتی، زروانی، میترائیست، بودایی و هندویی) را که «توحید اشراقی»بود از «توحید عددی» تورات مدیرانه جدا کردند.
منبع مقاله :
ماه نامه حافظ، شماره 3، خرداد 1383



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط