سرزمینی که اکنون ما در آن زندگی می کنیم و به نام تهرانش می خوانیم. در کنار یکی از کهن ترین شهرهای ایران قرار گرفته که از آن شهر متأسفانه جز اطلال و دمن چیزی برای ما بازنمانده است. شهر ری کنونی که آرامگاه حضرت عبدالعظیم(ع) در آن واقع است. قسمتی از آن شهر را تشکیل می داده است. نام ری در پارسی باستان، در کتیبه های هخامنشی، بصورت«رگا» و در اوستا«رگها» و در متون یونانی «راگس»آمده است، در زمان مادها، از بزرگ ترین شهرهای آنان محسوب می شده و همچنین در دوره هخامنشی، که اسکندر در تعقیب داریوش سوم از اکباتان بر می آمده، چند روزی در این شهر اقامت کرده و نوشته اند که اهل ری به او نیز کمک کرده اند و فردوسی از قول خسرو پرویز در طعن به بهرام چوبینه گوید:
همان از ری آمد سپاه اندکی ***که شد با سپاه سکندر یکی
میانها به بستند با رومیان *** گرفتند ناگاه تخت کیان
در دوره ی اشکانی این شهر آرساکیا نامیده شد و مستقر اشکانیان گردید.
در دوره ی ساسانی، موقعیتی عظیم پیدا کرد. و از همین شهر، بهرام چوبینه بر خسروپرویز عصیان کرد و خسرو، پس از شکست دادن او، فرمان خراب کردن این شهر را داد، چنانکه در شاهنامه آمده است:
چنین گفت کاکنون برو بوم ری *** بکوبند پیلان جنگی به پی
همه مردم از شهر بیرون کنند*** همی ری به پی دشت هامون کنند
یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی از راه فرار به خراسان از ری گذشته و دختر او شهربانو که به ازدواج حضرت امام حسین(ع) درآمده در ری مدفون است. لقب «کریم الطرفین» برای حضرت امام زین العابدین(ع) از اینجا پیدا شده که مادرش شهربانو دختر یزدگرد بوده است و فرزدق شاعر عرب نیز گفته است:
وان غلاما بین کسری و هاشم *** لاکرم من نیطت علیه التمائم
پس از اینکه مسلمانان ری را فتح کردند، دوره ی جدیدی برای این شهر آغاز گردید و کسانیکه به این شهر منسوب هستند«رازی»خوانده می شوند و در ادب فاسی برای نشان دادن دوری، دو تن به مروزی و رازی تمثل می جویند:
مولانا جلال الدین گوید:
گرچه هر دوبر سر یک بازیند*** لیک با هم مروزی و رازیند
درباره ری، در دوره ی اسلامی، باید به کتابهای جغرافیائی مانند احسن التقاسیم مقدسی و صورة الارض ابن حوقل و الاعلاق النفیسه ابن رسته و المسالک و الممالک ابن خردادبه و استخری و فرهنگهای جغرافیائی مانند معجم البلدان یاقوت حموی و سفرنامه ها مانند رساله ثانیه ی ابودلف خزرجی مراجعه کرد. خوشبختانه آقای دکتر حسین کریمیان استاد دانشگاه ملی دو جلد کتاب تحت عنوان «ری باستان» تألیف کرده اند که به همت انجمن آثار ملی چاپ شده است و در این دو مجلد آنچه که در نوشته های قدیم و جدید، درباره ی ری، مذکور افتاده است آورده شده اند.
سرزمین ری، در طی تاریخ، شاهد حوادث و وقایع گوناگون بوده است، از جمله آنکه چنانکه می نویسند، عمر سعد به طمع حکومت این شهر در کربلا به جنگ حضرت امام حسین علیه السلام رفت و دو بیت زیر از او نقل شده است که خود را مردد میان دو امر می دیده و سرانجام به طمع دنیا ننگ جاودانی را برای خود برگزیده است:
ااترک ملک الری و الری رغبه *** ام ارجع مذموماً بقتل حسین
و فی قتله النار التی لیس دونها *** حجاب و ملک الری قرة عینی
دیگر آنکه، در دوره تسلط سلطان محمود غزنوی بر این شهر، دانشمندان و فیلسوفان و متفکران تحت آزار و شکنجه قرار گرفته اند. چنانکه او تعداد بسیاری از آنان را بدار آویخته و کتابهای علمی نفیس آنان را به طعمه آتش داده است و برخی از شعر فروشان متملق و چاپلوس هم او را بدان عمل ستوده اند. فرخی در قصیده ای که بدین مطلع آغاز می کند:
ای ملک گیتی گیتی تراست *** حکم تو بر هر چه تو گوئی رواست
گوید:
ملک ری از قرمطیان بستدی *** میل تو اکنون بمنی و صفاست
دار فرو بردی باری دویست *** گفتی کاین در خور خوی شماست
هر که از ایشان بهوی کار کرد *** بر سر چوبی خشک اندر هواست
ناصر خسرو شاعر با ایمان و آزاده در ابیات زیر اشاره به محمود و تسلط او بر ری می کند و خواننده را به عبرت گرفتن بر می انگیزد:
به ملک ترک چرا غره اید یاد کنید *** جلال و دولت محمود زاولستان را
چو سیستان زخلف، ری زرازیان بستد*** وزاوج کیوان سر بر فراشت ایوان را
فریفته شده می گشت در جهان آری *** چنو فریقته بود این جهان فراوان را
شما فریفتگان پیش او همی گفتید *** هزار سال فزون باد عمر، سلطان را
کجاست اکنون آن فرو آن جلالت و جاه *** که زیر خویش همی دید برج سرطان را
بریخت چنگش و فرسوده گشت دندانش *** چو تیز کرد بر او مرگ چنگ و دندان را
و دیگر اختلافات مذهبی که در این شهر وجود داشته و خونریزی هائی که در اثر تعصب ها و کوته فکری ها بوقوع پیوسته است. یاقوت حموی هنگام فرار از مغولان، در سال 617 ه. ق، از ری گذشته است و می گوید اهل ری سه فرقه اند اقلیت شافعی و اکثریت حنفی و سواد اعظم را شیعیان تشکیل می دهند. او سپس گوید شافعیان و حنفیان، شیعیان را قلع و قمع کردند. پس از آن نزاع و اختلاف میان خودشان در گرفت و شافعیان بر حنفیان پیروز شدند و از این جهت شیعیان و حنفیان ناچارند که عقیده خود را پنهان نگه دارند و یا آنکه در جاهای پنهان زندگی کنند. این پنهان زیستن موجب شده بود که اهل ری بیشتر در نقاط زیر زمینی و نقب ها زندگی کنند و این امر در ادب فارسی هم منعکس شده است. مولانا می گوید:
عمارتیست خراباتیان شهر مرا *** که خانهاش نهان در زمین چوری باشد
عاشقان سازیده اند از چشم بد *** خانه ها زیر زمین چون شهر ری
و دیگر آنکه این شهر سابقه ی زلزله های متعدد داشته و خرابی ها و نابودی های فراوان در آن اتفاق افتاده است، قوامی رازی در یکی از قصاید خود به یکی از زلزله ها اشاره کرده است:
زان زلزله که بود گه یحیی معاذ*** ری شد خراب اگر چه ترا اعتبار نیست
بیجان شدند سیصد و پنجه هزار خلق *** معلوم کن چو قول منت استوار نیست
با این اوصاف، این سرزمین زمانهائی را هم به خود دیده که افراد لایق و شایسته و ادب پرور و دانش دوست در آن حکومت می کرده اند و علما و فضلا را تشویق و ترغیب به تعلیم و تعلم می نموده و وسائل راحت و آسایش برای اهل علم فراهم ساخته اند. از جمله اسماعیل بن احمد، دومین پادشاه سامانی، وقتی ری را از چنگ خلفا و دست نشاندگان ترک آنان رها ساخت پسر عم خود ابوصالح منصوربن اسحق را حاکم آنجا گردانید و این منصور همان کسی است که محمد بن زکریای رازی طب منصوری خود را با تشویق و حمایت او نوشته و آن را بنام «الطب المنصوری» نامیده و سپس کتاب «الطب الروحانی»را نیز برای او نوشته تا درمان روان را همراه با درمان تن کرده باشد. کتاب طب منصوری نام منصور بن اسحق را که از سال 290 تا 296 بر ری حکومت کرده است جاوید و مخلد ساخت زیرا این کتاب در سال 1481 م به زبان لاتینی تحت عنوان liber Almansoris ترجمه شد و هفت بار در «ونیز» و سه بار در «بال» سویس و دو بار در «الم» چاپ شد و مقاله نهم آن سالیان دراز از کتابهای درسی دانشگاه های مسروف اروپا مانند: «توبینگن»آلمان و «مون پولیه» فرانسه بود. همچنین روزگارانی بر این سرزمین گذشته که مردم در رفاه و آسایش زندگی می کرده و امن و امان و سلامت برقرار بوده است. خاقانی در یکی از قصاید خود در وصف ری چنین گفته است:
با این بیان ز وصف تو امروز عاجزم *** کو جنتی است آمده ز افلاک بر زمین
پشت عراق ورودی خراسان ری است، ری، *** پشتی چه راست دارد و روئی چه نازنین
چو نیز در زمانی، ری مرکز علم و دانش بوده است و دانشمندان بزرگ، در مدارس و معاهد علمی آنجا به بحث و فحص اشتغال داشته اند. مقدسی درباره وضع علمی این شهر گوید:
در این شهر مدارس و مجالس علم فراوان است. مذکران آنجا فقیه و رؤسای آنان عالم و محتسبانشان مشهور و سخنورانشان ادیب هستند. ابودلف خزرجی، در سفرنامه خود، از یکی از رئیسان ری بنام جریش بن احمد یاد می کند که وقتی وارد مدینة السلام (بغداد) می شد فقط کتابهای پزشکی او بر صد شتر حمل می گردید. عبدالجلیل قزوینی رازی در کتاب النقص که آن را در حدود 560 ه. ق تألیف کرده، از مدارس زیر در شهر ری نام برده است: مدرسه سید تاج الدین کیکی، مدرسه شمس الاسلام حسکابابویه، مدرسه سید زاهد ابوالفتوح، مدرسه فقیه علی جاستی، مدرسه خواجه عبدالجبار مفید، مدرسه کوی فیروزه، خانقاه علی عصار، مدرسه خواجه امام رشید رازی، مدرسه شیخ حیدر مکی، و نیز در این شهر کتابخانه های بزرگی وجود داشته است که از مهمترین آنها می توان کتابخانه صاحبی را نام برد که متعلق به صاحب بن عباد بوده است که پس از آنکه سلطان محمود، کتب فلسفه و اعتزال و نجوم آن کتابخانه را سوزانید بر چهار صد شتر حمل می شده و ده مجلد فهرست داشته است.
درباره ی کیفیت تعلیم و تعلم، در مراکز علمی ری، نمی توان جداگانه بحث کرد مگر آنکه علم را بطور کلی در تمدن اسلامی مورد بحث و تحلیل قرار داد. زیرا اسلام علم را از محدودیت طبقات خاص بیرون آورد و عامه مردم از وضیع و شریف و فقیر و غنی را تحریص و ترغیب به علم نمود. به همین جهت، سنت خاص علمی در تمدن اسلام بوجود آمد که در همه ی مراکز علمی به یک کیفیت بود یعنی دانشمندان اسلامی در مدارس اندلس و بغداد و قاهره و ری و مرو، با انگیزه واحدی، در پی علم می رفتند و روش خاصی را دنبال می کردند و سنت خاصی بر جو علمی آن مراکز احاطه داشت. این انگیزه و روش و سنت بود که در «خوارزم» بیرونی را و در «بخارا» ابن سینا را و در « نیشابور» خیام را و در «ری» رازی را و در «مراکش» ابن خلدون را و در «قرطبه» ابن رشد را پرورش می داد.
در اسلام چه در قرآن و چه در احادیث درباره فضیلت علم و مقام شامخ معلم و احترام متعلم عبارات فراوان دیده می شود. آیه شریفه «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ» و حدیث «العلماء ورثه الانبیاء» از آن جمله است و حتی عبارتی که در قرآن در این آیه شریفه «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ »غرض از آفرینش آدمی و پری منظور شده همه مفسران به «معرفت» تفسیر و توجیه کرده اند. کسانی که جان خود را در راه علم و دانش از دست داده باشند در اسلام همپایه ی شهیدان هستند که «من مات فی طلب العلم مات شهیدا» این تحریص و ترغیب به علم موجب گردید که طالبان علم از هر فرصتی برای تحصیل علم استفاده کنند و علم را در هر شرایطی فرا بگیرند. مساجد نه تنها جای عبادت بلکه مرکزی از برای علم و دانش بوده است خانقاه ها نه تنها مرکز ریاضت نفس بلکه محلی از برای تعلیم به شمار می آمده اهل دانش به مسجد و خانقاه و مدرسه اکتفا نکرده حتی از دکانهای وراقان (کتابفروشان) به عنوان مرکز علم استفاده می کردند در شرح حال جاحظ نویسنده ی معروف عرب آمده که او دکان وراقان را شبها کرایه می کرد تا بتواند از کتابها استفاده کند. دانشمندان و علما خانه ی مسکونی خود را مرکز علم و دانش می ساختند و دانشجویان را به حضور خود می پذیرفتند. جوزجانی می گوید: دانشجویان شبها در خانه ابن سینا گرد می آمدند من نزد او «شفا»می خواندم و دیگران «قانون» می خواندند و این بدان جهت بود که روزها او در حضور شمس الدوله بود و غزالی نیز پس از کناره گیری از «نظامیه» در خانه خود تدریس می کرده است. شکی نیست که مهمترین مراکز علمی مدارس بود و از مهمترین مدارس در تمدن اسلامی می توان مدارس «نظامیه» را نام برد. خواجه نظام الملک طوسی در شهرهای بغداد، بلخ، نیشابور، هرات، اصفهان، بصره، مرو، آمل، موصل اقدام به تأسیس مدرسه کرد. ابن خلگان می گوید نظام الملک نخستین کسی بوده که مدرسه را تأسیس مدرسه کرد. ولی سبکی و مقریزی می گویند چنین نیست زیرا پیش از آن مدرسه ی بیهقیه و مدرسه سفیدیه و مدرسه ابوسعید اسماعیل بن علی و مدرسه ی ابواسحق اسفراینی در «نیشابور»وجود داشته است. توفیق میان این دو رای به این است که نظام الملک نخستین کسی است که مدارس را با نظم مالی خاصی که استاد و دانشجو اجرت و مزد دریافت کنند قرار داده است و پیش از آن چنین رسمی برقرار نبوده است. و شاید از همین جهت بوده است که وقتی خبر ایجاد مدارس نظامیه به علمای ماورالنهر رسید برای علم ماتم گرفتند و گفتند: تاکنون صاحبان همت عالی و نفوس پاک به جهت شرف و کمال علم به علم اشتغال می ورزیدند؛ ولی حال که برای تعلیم و تعلم اجرت و مزد تعیین گردیده دون همتان و نعمت طلبان بدان روی می آورند و این موجب خواری و پستی علم می گردد. اگر به کتب تذکره و تراجم احوال رجوع کنیم می بینیم که بیشتر دانشمندان از خانواده های فقیر برخاسته اند ولی با همت عالی و نیت پاک خود به مقام شامخ علمی رسیدند ابوتمام شاعر را می گویند سقائی می کرده و جاحظ نان و ماهی می فروخته و شافعی یتیم بوده که حتی مادرش قادر به خرید کاغذ و قلم برای او نبوده است ولی آن سنت علمی که پیش از این درباره آن سخن رفت موجب می شد که آن کسی که خود را به علم مرتبط می ساخت یعنی نام معلم و متعلم به خود می گرفت آنی از هدف مقدس علمی غافل نباشد. و در راه تحصیل علم و دانش هر گونه مشقت و رنجی را تحمل کند و مقام عالی علم را در برابر حطام دنیا فرود نیاورد.
عبارت معروف «العلم یوتی و لایاتی» از آنجا پیدا شد که دانشمندان خود را در برابر صاحبان زر و زور خوار نسازند و ولایت علم را اشراف ولایات بدانند:
العلم من اشرف الولایات *** یاتیه کل الوری ولایاتی
می نویسند یکی از بزرگان بنام سلیمان بن علی کسی را فرستاد تا از خلیل بن احمد (واضع علم عروض) بخواهد که بیاید و فرزند او را درس بدهد. خلیل نان پاره خشکی را به فرستاده او نشان داد و گفت: از این بخور که من چیزی جز این ندارم و تا وقتی این نان خشک را دارم نیازی بدرگاه سلیمان ندارم. رسول گفت: پس من به سلیمان چه بگویم؟ خلیل این دو بیت را انشاد کرد:
ابلغ سلیمان انی عنه فی سقه *** و فی عنی غیرانی لست ذامال
و الفقر فی النفس لا فی المال تعرفه ***و مثل ذاک الغنی فی النفس لاالمال
شرافت و بزرگواری اهل علم به پایه ای بود که وقتی شیخ ابواسحاق شیرازی به ریاست مدرسه «نظامیه بغداد»منصوب گشت، در حالی که گروهی از بزرگان در انتظار قدوم او بودند جوانی بر سر راه به او گفت: می خواهی در این مدرسه درس بدهی، شیخ پاسخ داد: آری، جوان گفت چگونه در جای مغصوب درس می دهی؟ شیخ با شنیدن این جمله از رفتن به مدرسه و پذیرفتن آن مقام انصراف حاصل کرد. چنانکه یاد شد آنان که افتخار اهل علم بودن را داشتند از هر فرصتی برای استفاده علمی استفاده می کردند و از هیچ رنجی فروگذار نمی کردند. محمد بن جریر طبری مفسر و مورخ معروف می نویسد که هر روزه از ری تا «دولاب»را مانند دیوانگان می دویده تا در محضر درس استاد خود احمد بن حماد دولابی حاضر شود. خطیب تبریزی از «تبریز»تا «بغداد» در حالی که کتابهایش بر پشتش انبار بود پیاده در گرمای تابستان در طلب علم راه پیمود چنانکه عرق تنش اوراق کتابهایش را شست. شمس الائمه سرخسی را که در چاهی زندانی کرده بودند از ته چاه دروسی املا می کرد و شاگردان بر لب چاه می نوشتند. ابوریحان بیرونی در حال احتضار از عیادت کننده خود سئوال علمی کرد و گفت این مسأله را بدانم و بمیرم بهتر است از اینکه ندانم. این چند مورد از هزاران مواردی بود که از کیفیت علاقه و توجه دانشمندان این کشور به علم و دانش و بر اساس همین روش و بر قاعده ی همین سنت علمی بود که سرزمین «ری» در خود دانشمندان بزرگ را در طی تاریخ پرورانده است.
در این گفتار کوتاه مجال این نیست که نام همه دانشمندانی که از ری برخاسته اند برده شود ولی به مصداق:
آب دریا را اگر نتوان کشید*** هم بقدر تشنگی باید چشید
اشاره به نام برخی از آن دانشمندان می کنیم و جویندگان می توانند برای تفصیل به کتب تذکره و تراجم و طبقات مراجعه فرمایند. از میان متکلمان شیعه امامیه که از «ری»برخاسته می توان ابوجعفر ابن قبه رازی را نام برد که کتاب«الانصاف فی الامامه»و « المستثبت فی الامامه» را در دفاع از مسأله امامت نوشته است. از محدثان شیعه امامیه محمد بن یعقوب کلینی رازی صاحب کتاب«الکافی» و محمد بن علی بن بابویه ملقب به صدوق صاحب کتاب«من لایحضره الفقیه» هستند این دو کتاب به ضمیمه دو کتاب تهذیب و استبصار شیخ طوسی چهار کتاب مهم مذهب شیعه را تشکیل می دهد.
از مناظران و جدلیون شیعه امامیه عبدالجلیل قزوینی رازی که کتاب النقص را تألیف کرد و در آن برد کتاب «بعض فضائح الروافض» پرداخت.
از متکلمان معتزلی اهل سنت و جماعت قاضی عبدالجبار رازی است که کتاب المغنی او در بیست مجلد دائره المعارفی از کلام اسلامی به شمار می رود.
از متکلمان اشعری اهل سنت و جماعت فخر الدین رازی معروف به امام فخر که «کتاب الاربعین» را در کلام و «المباحث المشرقیه» را در فلسفه نوشته و نیز تفسیری بر قرآن کریم نگاشته که به تفسیر کبیر معروف است.
از متکلمان اسماعیلی ابوحاتم رازی صاحب کتابهای «الاصلاح» و «الزینه» و «اعلام النبوة» است کتاب اخیر رد بر عقاید جهان شناسی و دینی همشهری او محمد بن زکریای رازی است.
از فیلسوفان علم اخلاق ابن مسکویه رازی که کتاب «تهذیب الاخلاق» را نوشته و خواجه نصیر الدین طوسی آن را به فارسی برگردانده و بنام «اخلاق ناصری» نامیده است.
از متصوفان نجم الدین رازی که کتابهای «مرصاد العباد»و «مرموزات اسدی در مرموزات داودی» را با زبان شیوای فارسی نگاشته است.
از شاعران پارسی گوی بندار رازی و غضائری رازی و قوامی رازی را می توان نام برد.
از پزشکان ابوبکر محمد بن زکریای رازی که واقعاً مایه افتخار ایران و ایرانی است او نه تنها پزشک بلکه فیلسوف و ریاضی دان بود و آثار فراوانی از خود به جا گذاشت که تعداد آن به نقل بیرونی 184 و به نقل ابن ابی اصیبعه 235 است.
این بنده سال گذشته کتابی تحت عنوان «فیلسوف ری محمد بن زکریای رازی» تألیف کرده که به وسیله انجمن محترم آثار ملی چاپ و منتشر گشته است در این کتاب احوال و آثار و افکار این پزشک و فیلسوف نامدار سرزمین ری مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته و لذا جویندگان را به آن کتاب ارجاع می دهد و فقط برای آنکه اهل علم از روشی که از یک دانشمند باید در زندگی علمی و عملی خود اتخاذ نماید آگاه شوند سطوری چند از کتاب « السیرة الفلسفیه» او را نقل می کنیم باشد که دانشوران این سرزمین آن را با دقت بررسی نمایند و راه و روش علمی و عملی خود را از دانشمندی که از همین سرزمین برخاسته و موجب سربلندی این کشور گردیده فرا بگیرند. رازی در کتاب «سیرت فلسفی» خود پس از اشاره به جنبه علمی خویش و برشمردن کتابهای با ارزشش در علوم و فنون مختلف به بیان جنبه عملی خود می پردازد و در این باره چنین گوید:
«اما در قسمت عملی بعون و توفیق الهی هیچ وقت از دو حدی که سابقاً معین کردم تجاوز ننموده و راهی نرفته ام که کسی تواند گفت که سیرت من سیرتی فلسفی نبوده است. مثلاً هیچ گاه به عنوان مردی لشکری یا عاملی کشوری به خدمت سلطانی نپیوسته ام و اگر در صحبت او بوده ام از وظیفه طبابت و منادمت قدم فراتر نگذاشته. هنگام ناخوشی به پرستاری و اصلاح امر جسمی او مشغول بوده و در وقت تندرستی بمؤانست و مشاورت او ساخته ام و خدا آگاه است که در این طریقه نیز جز صلاح او و رعیت قصدی دیگر نداشته ام، در جمع مال دستخوش حرص و آز نبوده و مالی را که به کف آورده ام بیهوده بر باد نداده ام. با مردم هیچ وقت به منازعه و مخاصمه برنخاسته و ستم در حق کسی روا نداشته ام بلکه آنچه از من سرزده است خلاف این بوده و حتی غالب اوقات از استیفای بسیاری از حقوق خود نیز در گذشته ام. در باب خوردن و آشامیدن و اشتغال به ملاهی کسانی که مرا در این حالات دیده اند دانسته که هیچ گاه به طرف افراط متمایل نبوده ام و در پوشاک و مرکوب و نوکر و کنیز نیز در همین حد می رفته. اما علاقه من به دانش و حرص و اجتهادی را که در اندوختن آن داشته ام آنان که معاشر من بوده اند می دانند و دیده اند که چگونه از ایام جوانی تاکنون عمر خود را وقف آن کرده ام تا آنجا که اگر چنین اتفاق می افتاد که کتابی را نخوانده و یا دانشمندی را ملاقات نکرده بودم تا از این کار فراغت نمی یافتم به امری دیگر نمی پرداختم و اگر هم در این مرحله ضرری عظیم در پیش بود تا آن کتاب را نمی خواندم و از آن دانشمند استفاده نمی کردم از پای نمی نشستم و حوصله و جهد من در طلب دانش تا آن حد بود که در یک فن به خصوص به خط تعویذ بیش از بیست هزار ورقه چیز نوشته و پانزده سال از عمر خود را شب و روز در تألیف جامع کبیر (= الحاوی) صرف کرده ام و بر اثر همین کار قوه بینائیم را ضعف دست داده و عضله دستم گرفتار سستی شده و از خواندن و نوشتن محروم ساخته است و با این حال از طلب باز نمانده ام پیوسته به یاری این و آن می خوانم و بر دست ایشان می نویسم. (1)
نتیجه این گفتار آنکه شهر ری که ما در کنار خرابه های آن زندگی می کنیم از کهن ترین شهرهای ایران بوده و با حوادث خوش و ناخوش و وقایع گوارا و ناگوار که برای آن پیش آمده نقش مهمی را در پیشبرد علم و دانش در طی تاریخ ایفا کرده و دانشمندان بزرگی را در خود پرورانده است. دانشگاه تهران که جانشین مراکز علمی قدیم ری است باید در قالب غربی خود روحی را که در آن مراکز وجود داشته بدمد و آن سنت علمی قدیم را در صورتی نو احیا نماید ما ظاهر دانشگاه های خود را از مغرب زمین اقتباس کرده ایم، ولی روح علمی که با تمدن و فرهنگ مان سازگار بوده است نتوانسته ایم. در این دانشگاه ها بوجود آوریم و روح علمی که در دانشگاه های غربی وجود دارد و مناسب با فرهنگ و تمدن و محیط و عادات و آداب و مذهب و رسوم آنان است قابل انتقال به دانشگاههای ما نیست. ابجاد روح علمی در دانشگاه امری است که با توجه دقیق به سابقه علمی و فرهنگی این کشور امکان پذیر است و اقتباس از ظواهر مراکز علمی خارجی و یا صرف کردن مبالغ فراوان این مشکل را حل نمی نماید. امید است که این گفتار در نشان دادن روح علمی که در این سرزمین وجود داشته و باید در مراکز علمی ما تجدید شود مفید واقع گردد.
پی نوشت ها :
1. نقل از ترجمه سیره الفلسفیه رازی به وسیله مرحوم عباس اقبال.