نویسنده: دکتر محمّد جواد مشکور
در اوستا غالباً از سه طبقه مردم سخن رفته است که عبارت از: آثروانath van رته اشترRatheeshtar و استریه فشیانت vartry fshiant به معنی طبقه آذربان «نگهبان آتش روحانی»دارنده گردونه «آرتشتار» یعنی جنگاور و برزگر می باشد در یک جای دیگر در اوستا از طبقه چهارمی بنام «هوئی تی Huiti »یاد شده که همان طبقه پیشه وران است. در روزگار هخامنشی مردم ایران بر پنج طبقه تقسیم می شدند از این قرار: بزرگان، مغان، برزگران، و بازرگانان و پیشه وران. از طبقه ی بزرگان هفت خانواده پارسی که ذکر ایشان در پیش گذشت در درجه اول بودند و مناصب لشگری و کشوری کشور در دست آنان بود اما طبقه ی دوم مغان یا روحانیان بقول هرودوت، ایشان از طوایف شش گانه ی ماد بودند و آنان کاهنان و مجریان رسوم مذهبی بودند و این شغل در طبقه ی ایشان ارثی بود، یعنی کسی نمی توانست مغ شود مگر پدر اومغ بوده باشد از قراین چنین بر می آید که مغان در دوره هخامنشی می خواسته اند با تعصبات مذهبی نفوذی را که در دوره ی ماد داشته اند برگردانند ولی داریوش بزرگ چون نفوذ ایشان را بخلاف مصالح مملکت می دانست از واقعه ی بردیای دروغی که «گئوماتای»مغ باشد استفاده کرده مغان را محدود ساخت. داریوش در کتیبه ی بیستون گوید:
معابدی را که گئوماتا خراب کرده بود من تعمیر کردم. از این سخن فهمیده می شود که چون گئوماتای مغ که به احتمال قوی از پیشوایان دین زرتشت بوده بر تخت نشست به ویران ساختن معبدها فرمان داده است زیرا آن را برخلاف مذهب می دانسته. اطلاع ما راجع به مغان قدیم بسیار ناچیز است. هرودت گوید.
مغان به دست خودشان حیوان قربانی را می کشتند و بطور کلی خون هر حیوانی را غیر از سگ می ریزند.
مغان در دوره هخامنشی نفوذی در دربار و دستگاههای دولتی نداشتند و فقط در موقع اجرای مراسم قربانی دعوت می شدند.
تعبیر خواب یا حوادث آسمانی چون کسوف و خسوف با آنان بود. فلسفه ی مذهب را نیز آنان می دانستند.
از طبقات دیگر اطلاعی در دست نیست. روی هم رفته استنباط می شود که زراعت و تجارت و کار صنعت مورد توجه بوده است.
در دوره ی اشکانی مردم بر پنج طبقه: بزرگان، مغان، برزگران بازرگانان و پیشه وران تقسیم می شدند.
بزرگان در این دوره نفوذ زیادی داشتند شورای خانوادگی شاهی که مورخان رومی آن را کنسی لیوم دمستیکم Concilium domcsticum نامیده و نیز مجلس اعیان از ایشان تشکیل می شد. از جمله مقامات درباری از تاجوری و سپهسالاری که مخصوص خانواده سورن بود نامهای انباربذ، حاجب سالار «شربت دار»سرایدار«کاخ تابستانی» «پرچمدار» رئیس خواجه سرایان هم در تاریخ اشکانیان دیده می شود.
موسی خورن مورخ معروف ارمنی می نویسد که، فرهاد چهارم دختر خود را به فرمانده کل قوای ایران داده او را اسپهبت پهلوAspahpel Pahliv به معنی سپهبد پارت ناید.
از سازمان طبقاتی موبدان آگاهی مهمی نداریم چنانکه استنباط می شود کار مغان در این دوره به انجام امور مذهبی محدود نبوده و افراد این طبقه به پزشکی و آموزش جوانان و ستاره شناسی و سالنامه نگاری نیز می پرداخته اند. همچنین نوشته اند که مغان در دوره ی اشکانی سه دسته بوده اند.
دسته نخست از کشتن جانداران و خوردن گوشت و خوراکهای حیوانی پرهیز می کردند و دسته ی دیگر زن نمی گرفته اند و شاید این عقاید بر اثر نفوذ ادیان هندی به ایران بوده است.
دسته ی دیگر که اکثر مغان را تشکیل می دادند عقایدی داشتند که بعدها دین رسمی دولت ساسانی شد.
دوره ساسانی:
در دوره ی ساسانی اجتماع ایران به مثابه هرمی بود که از بالا به پائین به طبقاتی قسمت شده بود و در رأس این هرم رئیس ملت و شخص اول مملکت شاهنشاه قرار داشت. این طبقات از بالا به پائین بر تعدادشان افزوده می شد. و آنها ستونهای اجتماع ایران بشمار می رفتند. در پله اول شاهزادگان که تعدادشان به طور محسوس در این دوره کاسته شده بود و در پله های پائین تر هفت رئیس خاندان های بزرگ و «وسپوهران» قرار داشتند که تعداد آنها از زمان هخامنشی تا زمان ساسانیان محفوظ ماند. عمل طبقه ای که به عنوان بزرگان (وزرکان)خوانده می شدند عبارت از تضعیف قدرت سران هفت خانواده بزرگ بود. طبقه ی بزرگان شامل وزیران و دبیران و رؤسای ادارات بود. در پائین پله مزبور «آزادان » قرار داشتند و آنان نجبای کوچک یا رؤسای دهکده ها بودند و رابط بین حکومت مرکزی و روستاییان به شمار می رفتند.این طبقه بندی یعنی تقسیم اشراف به «شهرداران»و یسپوهران «وزرکان» آزاتان بنا به کتیبه ی شاهپور اول در حاجی آباد است که ظاهراً مقصود از چهار طبقه ممتاز کشور است. ولی بنابدیگر مدارک پهلوی و عربی مردم ایران در زمان ساسانیان به چهار طبقه زیر تقسیم می شدند:
1 ـ اصحاب دین یا اسروان Asravân
2 ـ جنگاوران یا ارتیشتارانArtishtâran
3. ارباب قلم و مستوفیان یا دبیران
4 ـ توده ی مردم که شامل روستائیان یا واستریوشان Vastryosban و پیشه وران یا هوتوخشان Hotukhshân میشد هر یک از این طبقات نیز بر چند صنف تقسیم می شد.
مغان در اصل قبیله ای از قوم ماد بودند که مقام روحانیت منحصر به آنان بود آنگاه که آئین زرتشت نواحی غرب و جنوب ایران یعنی ماد و پارس را فرا گرفت مغان پیشوایان دین جدید شدند مردم ایران مغان را مقدس و محترم می شمردند و اشخاص در امور دینی دعاوی خود به ایشان مراجعه می کردند و ظاهراً هیچ چیز را مردمان درست و قانونی نمی دانستند مگر آنکه به تصدیق مغی رسیده باشد.
اسباب قدرت مغان فقط این نبود که از جانب دولت حق قضاوت داشتند و ثبت ولادت و عروسی و تطهیر و قربانی و غیره با آنان بود. بلکه سبب عمده اقتدار آنان داشتن املاک وسیع و ثروت هنگفت بود که از راه جرایم دینی و عشریه و صدقات عاید آنان می شد و عملاً ایشان استقلال تام داشتند و می توان گفت که دولتی در دولت تشکیل داده بودند، حتی در زمان شاپور دوم ایالت مادر(آذربایجان) را کشور مغان می خواندند، در آن نواحی مغان املاک وسیع و کاخ ها و ابنیه عالی داشتند.
مغان دارای مراتب و درجاتی بودند که بسیار منظم بود ظاهراً رئیس آتشکده های بزرگ را به لقب «مغان مغ» (مگوان مگو) می خواندند. از صنف مغان بالاتر دسته ی موبدان «مگوپت ها»بودند. ایران از نظر دین به مناطق بزرگ موبد نشین تقسیم می شد.
پیشوای همه موبدان که منزلت پاپ زردشتیان را داشت موبدان موبد «مگوپتان مگوپت»می گفتند که ریاست عالیه روحانی را داشت و ظاهراً او را شاهنشاه به این مقام منصوب می کرد ولی گاهی او چنان قدرت می بافت که می توانست شاهنشاه را عزل کرده کسی دیگر را به سلطنت بردارد.
تشریفات مذهبی در آتشکده ها توسط هیربدان اجرا می شد نام هیربد در اوستا «ائیثراپئیتی»Aethrapaiti آمده است. خوارزمی در «مفاتیح العلوم» معنی لفظ هیربذر اخادم آتش گفته است طبری می نویسد که، خسروپرویز آتشکده هائی بنا کرد و دوازده هزار هیربد برای زمزمه و ادعیه ی مذهبی در آنها برگماشت. بعضی از مورخان«هیربد» را حافظ آتش معنی کرده اند. در همیت مقام هیربد همین قدر بس که در هنگام تسلط عرب بر ایالت پارس یک هیربد در آنجا فرمانفرما بود. و ریاست امور دینی را نیز داشت در بعضی از ادوار ساسانی «هیربذان هیربذ» در رتبه پس از موبذان موبذ قرار داشته است.
مسعودی می نویسد که موبذان موبذ قاضی اعظم و رئیس شریعت بوده و هیربذان در زیر دست او بوده اند.
یکی دیگر از صاحب مقامات بزرگ روحانی که وظایف آن معلوم نیست «وردبذ»Vardabadh «استاد عمل» بوده است. دیگر دستور «دستوبرDastubar» است. که ظاهراً متخصص در مسائل مذهبی و مباحث فلسفی و مشاور قضائی بوده است مغان اندرزبذ«مگوکان اندرزبد» آموزگار مغان یکی از عنوانهای موبدان موبد بوده است روحانیان نه فقط مأمور اجرای تشریفات مذهبی بودند بلکه هدایت معنوی و تهذیب نفوس نیز بعهده ی آنان بود. آموزش کودکان و جوانان از دبستان تا تعلیمات عالیه به دست مغان اداره می شد. آنان بر همه علوم زمان خود احاطه داشتند بعضی از آنان از فرط احاطه ی بر علوم مختلف به لقب «همگ دین» یعنی کسیکه احکام دین را می داند ملقب می شدند در کتاب هیربذستان«قانون نامه ی روحانیون»آمده که از وظایف هیربد است که برای اجرای تکالیف دینی به دهات و قصبات رود و نیز ترتیب استخدام زنی یا کودکی است که معاونت در اجرای مراسم دینی می نماید.
کشاورزان و روستائیان موظف بودند که لوازم کار روحانی مأمور بده خود را آماده نمایند. در اواخر ساسانی مقام تازه ای در روحانیت پیدا شد که «هسمغان»(مصمغان) نام داشت و آن به معنی مهتر و رئیس مغان است مقر این شخص در ری در شهر دماوند بود چنانکه تا یک قرن و نیم بعد از هجرت(تا 141 هجری) یعنی زمان مهدی خلیفه که مصمغان گرفتار سپاه عرب شد و دو دخترش را بارمغان به بغداد بردند این مقام در آن شهر باقی بود. مصمغان ری عنوان زرتشتروتمه Zarathushtrotema یعنی مانند زرتشت داشت.
از مقامات مغان یک مقام«زوت»zot به معنی پیش نماز و دیگر افروزنده و خادم آتش «راسپی» و دیگر «زئوتر»Zaotar رئیس مراسم آتشکده بود.
طبقه دوم. ارتیشتاران یا جنگاوران.
اصل کلمه ارتیشتاردر اوستا رته اشترRathaêshtar آمده که مرکب از رتهه» Ratha به معنی گردونه و عرابه ی اشتر Fshtar به معنی ایستادن و روی هم رفته به معنی گردونه ایستاده است. علت اینکه این اصطلاح برای طبقه جنگاوران به کار می رفته آنست که مردان جنگاور قدیم بر گردونه یا عرابه ای جنگی سوار شده و برزم می پرداختند.
از مناصب ارتشی ساسانی «ارگبذ» به معنی رئیس ارگ است که در اصل معنی فرمانده یک دژ مستحکم را داشته و سپس عنوان یک منصب لشکری بسیار مهمی شده است. اردشیر بابکان خود دارای این عنوان بود و چون به سلطنت رسید لقب ارگبذ مخصوص خاندان شاهی شد که از عالی ترین مناصب لشکری به شمار می رفت.
مناصب بزرگ لشکری عبارت بود از: فرماندهی کل قوا، سرداری سواره نظام و مدیریت مخازن و انبارها. فرمانده کل سپاه را ایران سپاهبذ Eran- spahbadh می گفتند. تا زمان خسرو اول انوشیروان سپاه ایران در زیر فرماندهی ایران سپاهبذ بود این سردار در عین حال وزیر جنگ و فرمانده کل قوا نیز بود و در عقد صلح نیز اختیار وافی داشت. در کتابهای قدیم می بینیم که گاهی فرماندهان بعض نواحی را هم «سپاهبذ» می گفته اند از جمله حقوق ایران سپاهبذ آن بود که به آواز و بوق و کرنا داخل لشکرگاه شود. و ظاهراً شاهنشاه «کنارنگان و مرزبانان»و غیره را هم برای لشکرکشی معین می کرده است. گاهی به جای ایران سپاهبذ اصطلاح ارتیشتاران سالار یعنی فرمانده کل قوای ارتش بکار می رفته است این لقب را در قرن پنجم میلادی یکی از پسران مهر نرسه بنام «کاردار»داشته بعد در زمان قباد اول سیاوش نامی به این مقام رسیده است. طبری گوید: ارتیشتاران سالار بالاتر از سپاهبذ و تقریباً هم رتبه ار گبذ بوده است.
از زمان قباد به بعد لقب ارتیشتاران سالار دیگر در منابع تاریخی دیده نمی شود و از قراین چنین بر می آید که ارتیشتاران سالار لقب دیگر ایران سپاهبذ بوده که خسرو اول به ریاست ثابت ربعی از لشکر کشور نصب کرد و هر یک را نایبی بنام مرزبان بوده. خسرو پرویز در آن زمان که بهرام چوبین سر به شورش برداشت برای استمالت او حاضر شد اصلاحی را که جدش خسرو انوشیروان کرده بود برهم زند و بهرام را به منصب ایران سپاهبذی قدیم برساند اما بهرام چوبین این مقام را نپذیرفت و رسم چهار سپاهبذ محفوظ ماند.
سردار سواره نظام یا اسواران را«سواربذ»می گفتند. یکی از مناصب بزرگ مقام «اندرزبداسپوارکان» یعنی مودب یا مشاق سواران بود که بایستی در شهرها و روستاها به مردان جنگی رسم سواری و آیین رزم بیاموزد. قوم ایرانی از روزگاران قدیم در سواری و فروسیت مهارت داشت، ایرانیان صنف اسواران را پس از نجبای درجه اول کشور که گروه اندکی بودند بر سایر صنوف و طبقات مقدم می داشتند.
گویا اسواران از گروه«آزاتان»یعنی آزادان بودند. راجع به طبقه ی آزادان باید گفت که این عنوان را ظاهراً نخست اقوام فاتح آریایی در برابر بومیان سرزمین ایران که مقهورایشان شده بودند اختیار کردند ولی تدریجاً به سبب آمیزش و اختلاط ملل مختلف با اقوام آریایی از عده ی خانواده ی پاک نژاد کاسته شد و اینان از خانواده های آریائی بودند که نسبتاً خالص مانده بودند و بعضی از آنان جزو طبقه ی «وسپوهران»و دیگر طبقات عالی شدند و مستخدمان زیر دست ایالات و ولایات از طبقه ی آزادان برگزیده می شدند.
مدیر مخازن و انبارها و مهمات لشکری را ایران انبار گبذEran-anbâragbadh می گفتند که ریاست بر دسته یا صنفی را داشت که مواظب و حافظ اسلحه و مهمات کشور بودند. باید دانست در هنگامی که جنگی نبود اسلحه و آلات جنگ در مخزن «نبارک» حفظ می شد و «ایران انبارک بذ» وظیفه داشت که مواظب نظم و بی عیب ماندن آنها باشد و به محض پیش آمدن جنگ در اندک مدتی آنها را حاضر و تسلیم نماید. جنگ که تمام می شد همه چیز را پس گرفته بازبانبار و گنج می بردند یکی از این مخازن شهر«انبار» در کنار فرات بود و در آنجا اسلحه لازم را برای جنگ باروم انبار کرده بودند. اسبان لشکر را مواظبت و تیمار مخصوص می کردند. ستور پزشک یا بیطار از اشخاص مهم کشور به شمار می رفت و بوسیله ی گیاهان اسبان را درمان می نمود.
از مناصب نظامی در آن عصر چنین بود: فرمانده قراولان را پشتیک بان سالار و فرمانده پیادگان را پایگان سالار و فرمانده سواران را اسواران سردار می گفتند بزرگترین قسمتهای لشکر ایران را گند می خواندند و این همان کلمه ای است که به عربی«جند» شده است فرمانده و امیر گند را گند سالار می گفتند یکی دیگر از درجات نظامی هزار بد بود که به معنی فرمانده ده هزار نفر و باصطلاح دوره های اخیر امیر تومان بود.
دیگر از مناصب پشت اسبان سردار بود که می بایستی به معنی سردار سواران و فرمانده کل سواران باشد. دیگر مناصب یلان یلبذ بوده که صاحب آن ریاست بریلان و پهلوانان را داشته است.
چنانکه گفتیم واحدی بزرگ از سپاه را«گند» و کوچکتر از آن را«درفش» در عربی لواء و از آن کوچکتر را «وشت» می گفتند و هر درفشی پرچم مخصوص داشت.
در طبقه سوم دبیران و اهل قلم قرار داشتند. رئیس کل این طبقه در حقیقت صدر اعظم یا وزیر بزرگ رئیس تشکیلات مرکزی بود او در آغاز «هزار بد» لقب داشت که به معنی رئیس فوج هزار نفری است و شاهنشاه به دست او کشور راتمشیت می داد این اصطلاح در عصر هخامنشی «هزاره پتی Hazârapati»بود و در زمان اشکانی نیز بافی و به عهد ساسانی رسید، ارمنی ها صدر اعظم ایران را «هزارپت دران اریاتس Huzarpetdranariats» خوانده و در نامه ای که به مهر نرسی صدر ـ اعظم یزدگرد دوم نوشته اند او را «هزارپت ایران و انیران» یعنی هزاربد ایران و غیر ایران گفته اند حال آنکه خود این وزیر در نامه ای که به ارمنیان نوشته خود را «وزر گفرمذار ایران و انیران» خوانده است که به قول بعضی از خاور شناسان بمعنی فرماندار بزرگ است. این عنوان تا آخر دوره ی ساسانی لقب رسمی نخست وزیر ایران بوده است. وظیفه بزرگفر مذار اداره کشور در تحت نظارت پادشاه بود ولی اکثر امور را برای خود انجام می داده است.
در هنگام جنگ که شاهنشاه به میدان جنگ می رفته وزیر اعظم نایب السلطنه هم محسوب می شده است و مهر شاهی هم بدست او بوده است.
سنت بر این جاری بود که «بزرگفر مذار» از خردمندترین و دانشمندترین رجال کشور باشد. وی گاهی شاه را اندرز می داد و برای او از داستان ها و تاریخ می گفت و چون «بزرگفر مذاران» غالباً در پزشکی نیز استاد بودند در هنگام بیماری نیز شاه را درمان می نمودند.
بنا به حدس مرحوم سراورل اشتاین قباد اول و خسرو انوشیروان برای اینکه از قدرت «بزرگفر مذار»بکاهند مناصب جدید وضع کردند از جمله تصدی امور ولایات را از «بزرگفر مذار» سلب نمودند و به دست اسپهبدان دادند. شاید کلمه ی بزرگمهر «بزرجمهر» هم تصحیف کلمه ی بزرگفر مذار باشد و «بزرگفر مذار» عهد خسرو انوشیروان که او را در ادبیات اسلامی بزرجمهر نوشته اند همان عنوان وزیر اعظم باشد که بعدها خیال کرده اند نام شخص مخصوصی است(1)
بنابراین، پس از موبدان موبد، مهم ترین کس در دربار ساسانیان بزرگفر مذار بوده است.
دیوان. حل و عقد مهمات امور کشوری ساسانی در چند اداره که دیوان خوانده می شد و معادل وزارتخانه های امروز بود انجام می گرفت و دیوانهایی برای مهمات لشکر و برید(پست) و مالیات و غیره وجود داشت که به دست دبیران و مستوفیان اداره می شد و همه آن دیوانها تحت ریاست عالیه صدر اعظم یا بزرگفر مذار بود. هرگاه شاه فرمانی صادر می کرد صاحب توقیع یا ایران دپیر بذ آنرا در محضر او روی کاغذ می آورد دبیر دیگر آنرا در دفتر روزنامه ثبت می نمود، و این دفتر برای هر ماهی جداگانه مرتب می شد و در آخر ماه به مهرشاه رسید، در خزانه ضبط می گردید نسخه ی اصل فرمان را پیش بزرگفر مذار که انگشتری یا مهرشاه نیز نزد او بود می بردند و آنرا برای کسی که متعهد اجرای آن بود می فرستاد، وی آنرا به مضمون نسخه ی اصل چنانکه باید و شاید تحریر می کرد، و باز به حضور صاحب زمام یا بزرگفر مذار ارسال می داشت، او آنرا به شاه عرضه می کرد و با دفتر روزانه مطابقت می نمود. آنگاه اگر مضمون هر دو یکی بود آنرا در حضور شاه یا محترم ترین ندیمان شاه مهر می کرد و برای اجرا می فرستاد.
فرمانهای سلطنتی و معاهدات دیگر اسناد دولتی را با مهری که عبارت از حلقه ای منقش به صورت گراز بود مهر می کردند. اگر مربوط به تعهدات نسبت به دولت دیگر بود کیسه کوچکی پر از نمک به آن می بستند و به نگین سلطنتی مهر می کردند و این علامت غیر قابل نقض بودن پیمان شمرده می شد رئیس دبیران را ایران دبیر بذEran Dibber- Babh یا باصطلاح دیگر دبیران مهشت Dibberan-mahisht می خواندند.
دبیران متصدی امر منشی گری و تحریر و تهیه همه گونه اسناد بودند این طبقه بسیار کثیر العدد بودند. دبیر بذ از ملازمان شاهنشاه بود و گاهی شاه او را به سفارت گسیل می داشت.
خوارزمی در مفاتیح العلوم «منشیان دادگستری را «داذدبیر» و مستوفی درآمد کشور را «شهر آماردبیر»و مستوفی درآمد ده را «کذگ آمار دبیر» و مستوفی خزانه را «گنج آمار دبیر» و مستوفی اصطبل را «آخور آمار دبیر» و مستوفی درآمد آتشکده را «آتش آمار دبیر» و مستوفی امور خیریه و صدقات را «روانگان دبیر» می نویسد.
طبقه چهارم و استرپوشان یعنی برزگران و هوتوخشان یعنی کسبه و مردم شهری بودند رئیس این طبقه را دواستر یوشانسالار»و یا «واستریوش بذ» می گفتند که در حقیقت به جای وزیر دارایی و وزیر دارایی و وزیر کشاورزی و صنایع و معادن کنونی بوده است. از وظایف او جمع آوری مالیات و خراج و دیگر مراقبت در کار کشاورزان و طرز آبیاری و کشت و زرع اراضی و مراقبت در امور صنعت و تجارت بوده است «واستر یوشان سالار» موظف بود هر سال صورت حسابی از مالیات موجودی خزانه آماده کرده به شاه تقدیم کند تا وی آن صورت حساب را مهر کرده صحه بگذارد. خسرو دوم پرویز چون از بوی پوست که بر آن این حسابها را می نوشتند خوشش نیامد دستور داد که حسابها را روی کاغذی که به زعفران رنگ کرده و به گلاب آمیخته بودند بنویسند.
طبقه واستریوشان و هوتوخشان پست ترین طبقات مردم را تشکیل میدادند.
رئیس صنف هوتوخشان یا طبقه ی پیشه وران را «هوتوخشبذ»می گفتند و وی رئیس صنعتگران و هر طبقه ای بود که کارهای دستی انجام می دادند چون غلامان و کشاورزان و سوداگران وی مأمور بود که مالیات های سرانه را از صنعتگران و پیشه وران و بردگان و فروشندگان بگیرد و او تحت نظر واستریوشان سالار بود.
این بود مختصری درباره طبقات بطوری که در پیش گفتیم ساسانیان طبقات چهارگانه را در دولت خود رسمیت دادند.
ولی در کشور وسیع ایشان طبقه دیگری بوجود آمد که در تشکیلات هند و ایرانی نبود و آن طبقه کارمندان دولت بود به همین دلیل گاهی در تاریخ ایران دیده می شود که در تشکیلات رسمی تغییراتی حاصل می گردد و بعضی از دسته های قدیمی حذف می شود و به جای آنان کارمندان دولت می آیند.
مثلاً ثعالبی می گوید که: در دوره ی اسلامی کشاورزان از طبقه سوم حذف شده اند و بجای آنان کارمندان دولت آمده اند و به همین طریق جنگجویان به طبقه اول ارتقاء یافته و روحانیان را در طبقه ی دوم با پزشکان قرار داده اند در سلسله مراتب اجتماعی پس از وسپوهران یا نجبای تیولدار دهخدایان یا «دهقانان» بودند. منشاء قدرت آنان عنوان موروثی بود که به اتکای آن امور محلی را اداره می کردند. آنان در قبال روستاییان نمایندگان حکومت مرکزی بودند و کار عمده ایشان جمع آوری خراج بود و به سبب آشنائی ایشان با وضع کشور و مردم بود که مالیات کافی برای مخارج اداره امور دربار تجمل پرست ساسانی و جنگهایی که محتاج مخارج گزاف بود فراهم می آمد و در واقع معادل این مقدار مالیات را قوم عرب بعدها نتوانست وصول کند.
پینوشتها:
1. مرحوم کریستنسن دانمارکی رساله ای که نوشته ثابت کرده است که بزرجمهر افسانه ای همان برزویه طبیب (برزین مهر) تاریخی است که کتاب کلیله و دمنه را از هندی به پهلوی ترجمه کرده است.
منبع مقاله :نشریه بررسی تاریخی، شماره 3.
/ج