نگاهی به جریانهای شعر آیینی پس از انقلاب

این غزل گریه ها که می بینی

این مقاله، شعر آیینی را - چنانکه میان شعرای معاصر مرسوم است- به مدایح و مراثی خاندان وحی مختص می داند و توحیدیه ها، مناجات ها و... از موضوع این نوشتار خارجند. براساس پژوهش انجام شده، شعر آیینی فارسی که سابقه
يکشنبه، 26 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
این غزل گریه ها که می بینی
این غزل گریه ها که می بینی

 

نویسنده: کبری مرادی




 
 نگاهی به جریانهای شعر آیینی پس از انقلاب

این غزل گریه ها که می بینی
آنِ شعر است شعر آیینی


زنده ام با همین جهان بینی
ای جهان من ای جهان بانو

 

چکیده

این مقاله، شعر آیینی را - چنانکه میان شعرای معاصر مرسوم است- به مدایح و مراثی خاندان وحی مختص می داند و توحیدیه ها، مناجات ها و... از موضوع این نوشتار خارجند. براساس پژوهش انجام شده، شعر آیینی فارسی که سابقه ای به قدمت شعر فارسی دارد، در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی روندی رو به رشد داشته است. شعر آیینی تا پیش از دوران مورد بررسی، غالباً به مضامین عاشورایی محدود بود و کمتر به دیگر مضامین آیینی می پرداخت؛ اما در دوران مورد بررسی - که سالهای 1357 تا 1390ش را دربرمی گیرد - در مورد چهره های آیینی مختلف شعر سروده شد و شاعران آیینی سرا فصول جداگانه ای به هریک از معصومان و چهره های آیینی شیعی اختصاص دادند. در دهه سوم مورد بررسی، گونه ای از آیینی سرایی با رویکرد عرفانی شکل گرفت که مورد استقبال گسترده مخاطبان قرار گرفت. جریان دیگری که در سالهای پایانی دوران مورد بررسی در اشعار آیینی دیده شده، بهره گیری از طنز است که به صورت چشم گیری در حال گسترش است. گونه زبانی اخیر شاید به دلیل بی سابقه یا کم سابقه بودن آن، مورد توجه و علاقه بخش قابل توجهی از مخاطبان قرار گرفته است.
کلیدواژه ها: شعر آیینی، شعر معاصر ایران، شاعران آیینی، شعر آیینی دوره انقلاب اسلامی.

مقدمه

سابقه دیرینه شعر آیینی و تداوم آن در ابعاد گسترده - در تاریخ ادب فارسی - موجب شد که بررسی آن در دهه های پس از پیروزی انقلاب اسلامی مورد توجه پژوهشگر این سطور قرار گیرد. براین اساس، نخست برای نشان دادن پیشینه و اهمیت شعر آیینی و اهتمام غالب شاعران نام آور ادب فارسی به آن، پیشینه کوتاهی از سرایش اشعار آیینی در ادب فارسی در سده های پیشین ارائه می گردد و پس از آن، به سرآمدان شعر آیینی - به تفکیک شاعران آیینی سرای محض و دیگر شاعران که گاهی آیینی سروده اند - پرداخته می شود. در بخش دوم، با توجه به کثرت شاعران آیینی سرا - به ویژه در دهه اخیر- تنها به پیشگامان می پردازیم و در مورد دیگر شاعران به ذکر نام آنان بسنده می کنیم. در بخش پایانی نیز جریان سرایش شعر آیینی طنز را در سالهای اخیر - با ذکر نمونه هایی - بررسی می کنیم.

پیشینه شعر آیینی در ادبیات فارسی

از نخستین دوره های سرودن شعر فارسی، شعر آیینی مورد توجه و اهتمام شاعران پارسی گوی بوده است. معروفی بلخی از رودکی سمرقندی (پدر شعر فارسی) چنین حکایت کرده است:

 

از رودکی شنیدم استاد شاعران
کاندر جهان به کس مگرو جز به فاطمی(1)

این شعر (و نمونه هایی از این دست) نشانگر توجه نخستین شاعران فارسی به خاندان اهل بیت علیهم السلام است.
در اعصار متمادی، غالب سرایندگان اشعار فارسی در سروده های خود به موضوعات آیینی پرداخته اند؛ البته با رویکردهایی متفاوت؛ به این معنا که شعر گروهی از آنان نظیر خاقانی، ناصرخسرو، سعدی، حافظ، مولانا، سنایی و... حاکی از ارادت درونی آنان به رسول خاتم و اهل بیت علیهم السلام بوده است؛ اما گروهی دیگر با ترک ادب شرعی(2)، از مضامین و چهره های آیینی برای مقاصد خود و مدح ممدوحان بهره گرفته اند. مثلاً محمد بن مخلّد سگزی، معاصر و معاشر یعقوب لیث صفاری (که در نیمه نخست سده سوم هجری می زیست) در قطعه شعری که برای ممدوح خود- یعقوب لیث- به مناسبت شکست عمال خارجی به دست سپاهیان وی سروده، به صراحت از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلم نام می برد و با قیاسی مع الفارق، رفتار و کردار یعقوب لیث را با شیوه های کریمانه آن حضرت می سنجد(!):

جز تو نزاد آدم و حوّا نَکِشت
شیر نهادی به دل و بر مَنِشت!

معجز پیغمبر مکّی تویی
به کُنش و به منش و به گوُشت!

فخر کند عمّار، روزی بزرگ
گوید: آنیم که یعقوب کشت!(3)

شاعرانی که به واقع و از سر صدق، سر بر این آستان ساییده اند و به مدح و منقبت خاندان معصومین علیهم السلام پرداخته اند نیز بسیارند؛ نظیر ابوطیّب محمد بن حاتم مصعبی که در دوره سامانیان (204-389ق) می زیست و منصب وزارت نصر بن احمد سامانی را برعهده داشت و هم روزگار رودکی سمرقندی (متوفای 329ق) بود. وی در چکامه ماندگار خود به تلمیح از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم یاد می کند و از اینکه نامردان ناپارسا افزون از یکصد سال عمر می کنند و وجود مبارکی چون او، فرصت بیش از 63 سال زیستن را پیدا نمی کند، اظهار دلتنگی می کند:

جهانا! همانا فسوسی و بازی
که برکس نپایی و، باکس نسازی...

چرا زیرکانند بس تنگ روزی؟
چرا ابلهان راست بس بی نیازی؟

چرا عمر طاووس و درّاج،‌ کوته؟
چرا مار و کرکس زید در درازی؟

صد و اند ساله یکی مرد غَرچه!
چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟

اگر نه همه کار تو باژگونه
چرا هرکه ناکس تر، او را نوازی؟!(4)

ابوالحسن مجدالدین کسایی مروزی (متولد 341ق) نیز از نخستین شاعران شیعی است که در آثار خود به مضامین آیینی پرداخته است. نمونه زیر،‌ از ابیات مرثیه عاشورایی اوست که اولین سند مکتوب شعر عاشورایی در زبان فارسی دانسته شده است:

باد صبا درآمد، فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

دست از جهان بشویم عزّو شرف بجویم
مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا

میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را
مقتول کربلا را، تازه کنم تولا

تخم جهان بی بر، این است وزین فزون تر
کهتر عدوی مهتر! نادان عدوی دانا!

بر مقتل ای «کسایی»! برهان همی نمایی
گرهم بر این بپایی، بی خار گشت خرما

تا زنده ای چنین کن، دل های ما حزین کن
پیوسته آفرین کن بر اهل بیت زهرا(5)

و در شعر دیگری مدح پیامبر و امیرمؤمنان علیه السلام را مضمون اصلی اثر خود قرار می دهد:

مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد
جز شیر خداوندِ جهان، حیدر کرّار؟

این دین هُدی را به مثَل دایره ای دان
پیغمبر ما مرکز و حیدر، خط پرگار

علم همه عالم به علی داد پیمبر
چون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار

حماسه سرای بزرگ باستان حکیم ابوالقاسم فردوسی (متوفای 411ق) نیز در وصف وصی بر حقّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چنین سروده است:

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی

که من شهر علمم، علی ام در است
درست این سخن گفت پیغمبر است

گواهی دهم کاین سخن راز اوست
تو گویی دو گوشم به آواز اوست

اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای

منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاکِ پای وصی

خود آن روز نامم به گیتی مباد
که من نام حیدر نیارم به یاد

بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پیِ حیدرم

حکیم ناصرخسرو قبادیانی از سخنوران توانا و پرآوازه سده پنجم هجری نیز اگرچه شعر مستقلی در منقبت و یا مرثیه حسین بن علی علیه السلام ندارد، ولی در جای جای دیوان اشعار خود، ارادت قلبی اش را به آن حضرت نشان داده و در شعرهای اعتراض آلود خود نیز از آن امام به عنوان نماد مظلومیت و حقانیت یاد کرده است:

حاکم در جلوه خوبان به روز
نیم شبان محتسب اندر شراب

خون حسین آن بچشد در صبوح!
وین بخورد ز اُشتر صالح کباب!

بر منبر حق شده ست دجال
خامش بنشین به زیر منبر

اول به مراد عامِ نادان
بر رفت به منبر پیمبر

گفتا که: منم امام و میراث
بستد ز نبیرگان و دختر

روی وی اگر سپید باشد
رویِ که سیه بود به محشر؟!

ور می بروی تو با امامی
کاین فعل شده ست زو مشهَّر

من با تو نی ام؛ که: شرم دارم
از فاطمه و شُبَیر و شبَّر(6)

و در غدیریه ای، در توصیف عظمت و جایگاه امیرالمؤمنین علیه السلام این گونه سروده است:

ای که بر خیره همی دعوی بیهوده کنی
که فلان بودت از یاران، دیرینه و پیر

شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال
چه درآیی سخن یافه همی خیره بخیر؟

یافت احمد به چهل سال مکانی که نیافت
به نود سال براهیم، از آن عشر عشیر

علی آن یافت ز تشریف که در روز غدیر
شد چو خورشید درخشنده در آفاق، شهیر

سوزنی سمرقندی نیز در شعری (م569ق) به مدح، منقبت و ذکر شأن امیرالمؤمنین علیه السلام پرداخته است:

نگر که دست که بگرفت مصطفی به غدیر
که را امام هُدی خواند و فخر و زین و همام

مرا امام هم از جایگه وصیّ خداست
ز جایگاه نبی، مر تو را امام کدام؟

و پس از آن که مولای پارسایان را به عدل و انصاف و اخلاص و ایمانِ ممتاز می ستاید، این چنین تأکید می کند:

امام آن که خدای بزرگ روز غدیر
به فضل کرد به نزدیک مصطفی پیغام(7)

برخی مثنوی های عارفانه فریدالدین عطار نیشابوری (متوفای 627ق) نیز حاکی از ارادت قلبی و بی شایبه او به خاندان اهل بیت علیهم السلام است؛ نظیر ابیات زیر که از مثنوی های او انتخاب شده اند:

- دوستی احمد و حب علی
می کند آیینه دل، منجلی

- مصطفی را، بن عم و داماد بود
پیک حضرت را به حق استاد بود

- ای به محشر تو شفاعت خواه من
قره العین رسول و شاه من

- دست ما و دامن تو ای امیر!
این فقیر مبتلا را دست گیر

حافظ شیرازی (متوفای 792ق) نیز بارها در اشعارش به امیرالمؤمنین علیه السلام اظهار ارادت کرده است:

ننوشت برای ورد روز و شب من
جز ذکر علی معلم مکتب من

گر غیر علی کسی بود مطلب من
ای وای من و کیش من و مذهب من

جلال الدین مولوی هم بارها ارادت و عشق خود را به امام علی علیه السلام، آشکار می سازد؛ از جمله در این دو بیت زیبای عربی:

مرحبا یا مجتبی یا مرتضی
ان تغب جاء القضا ضاق الفضا

انت مولی القوم من لا یشتهی
قد ردی، کلا لئن لم ینتهی

این دو بیت نشانگر آن است که مولوی با سخنان حضرت علی علیه السلام آشنایی داشته است؛ بیت اول از سخنان منسوب به آن حضرت است که فرمودند: «إذا جاء القضا ضاق الفضا». در بیت دوم نیز با تداعی آیه پانزدهم سوره مبارکه علق، بر نقش ولایت حضرت علی علیه السلام - که نگهبان دین است - تأکید می شود.(8)
ناگفته پیداست که ادبیات عصر صفوی و پس از آن هم آکنده از مدایح و مناقب خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام است که برای پرهیز از اطاله کلام از ذکر شواهد این مقوله چشم می پوشیم. اکنون که به مصادیق و شواهدی از اشعار آیینی شاعران بزرگ ادب فارسی اشاراتی شد و پیشینه کهن و به تبع آن جایگاه قابل تأمل شعر آیینی در شعر فارسی روشن شد، به مهمترین سرایندگان شعر آیینی سه دهه اخیر در ایران می پردازیم.

شعر آیینی در سه دهه اخیر

در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فصل جدیدی در سرودن اشعار آیینی به وجود آمده است. این تحول تاریخی، ریشه در باورهایی اعتقادی دارد که بستر مناسبی برای طرح دیدگاه های مذهبی به شیوه های زبانی خاص در شعر فارسی فراهم کرده اند. طیف وسیعی از شاعران جوان، امروز به عنوان شاعران آیینی سرای محض شناخته می شوند و گروه دیگر شاعران، اگرچه فقط به شعر آیینی نپرداخته اند، اما غالباً نمونه هایی از شعر آیینی در سابقه شعری خود ثبت کرده اند. به دلیل کثرت تعداد شاعران حوزه شعر آیینی، در این پژوهش، تنها به معرفی برخی چهره های صاحب سبک در این حوزه - و ذکر شواهدی از اشعار آنان - پرداخته خواهد شد.
شاعران آیینی در دوره انقلاب اسلامی را می توان به شکل زیر تقسیم بندی کرد:
این غزل گریه ها که می بینی

1- شاعران آیینی

از میان گروه شاعرانی که تنها به عنوان شاعر آیینی در دهه های اخیر شناخته می شوند - یا دست کم بیشتر تلاششان در حوزه شعر آیینی بوده است - می توان به محمدعلی مجاهدی، علی انسانی، غلامرضا سازگار، حبیب الله چایچیان (حسان)، علی موسوی گرمارودی، سیدحسن حسینی، رضا جعفری، حمیدرضا برقعی و علی اکبر لطیفیان اشاره کرد. دیگرانی چون مهدی رحیمی، عباس محمدی، مرتضی حیدری آل کثیر، امیر اکبرزاده، مریم سقلاطونی و... نیز به طور خاص به سرودن اشعار آیینی پرداخته اند که در این پژوهش به ذکر نامی از آنان بسنده می شود.
اما از میان گروهی دیگر از شاعران سه دهه اخیر که در خلال اشعارشان، گاهی به مضامین آیینی نیز پرداخته اند، به مهدی اخوان ثالث، حسین منزوی، قیصر امین پور، قربان ولیئی، فاضل نظری، علیرضا قزوه و... خواهیم پرداخت.

1-1شاعران سنت گرا

محمدعلی مجاهدی، علی انسانی، غلامرضا سازگار و حبیب الله چایچیان (حسان)، در اشعار آیینی خود عمدتاً بر شیوه قدما بوده اند؛ مثلاً در اشعار عاشورایی - که مضمون مشترک عموم شاعران آیینی است - به شیوه شاعران آیینی کهن و بیشتر به زبان واقعه گویی، شعر گفته اند. این اشعار غالباً با ادبیات حزن آلود و مرثیه گونه اند. نمونه این زبان ساده با رویکرد القای حزن و ذکر مصیبت - که بیشتر به زبان مراسم سوگواری و تعزیه خوانی شبیه است - در شعر زیر از مجاهدی دیده می شود:

 

آنچه از من خواستی با کاروان ‌آورده ام
یک گلستان گل به رسم ارمغان آورده ام

از در و دیوار عالم فتنه می بارید و من
بی پناهان را بدین دارالامان آورده ام

اندرین ره از جرس هم بانگ یاری برنخاست
کاروان را تا بدین جا با فغان آورده ام

تا نگویی زین سفر با دست خالی آمدم
یک جهان درد و غم و سوز نهان آورده ام

قصه ویرانه شام ار نپرسی خوش تر است
چون از آن گلزار، پیغام خزان آورده ام...

در اشعار شاعرانی نظیر مجاهدی، واقعه گویی تاریخی نمود بیشتری دارد و تصویرسازی ها هم عمدتاً بر مبنای وقایع تاریخی است؛ برخلاف شاعران آیینی متأخّر که توجه ویژه ای به تصویرسازی ها و مضمون پردازی های بدیع دارند.
در اشعار علی انسانی نیز شیوه مرثیه سرایی و ذکر واقعه، شبیه کتب مقتل است و نگاهی شبیه به نگاه مجاهدی دیده می شود. مضامین غالب شعر وی، همان مضامین رایج و شناخته شده مقتل هاست؛ یعنی: آب، تشنگی، مشک، جدا شدن دست از بدن و... نمونه ای از اشعار انسانی در توصیف حضرت رقیه علیها السلام دختر سیدالشهداء علیه السلام:

دختری مانْد مثل گل ز حسین
چهره اش داغ باغ نسرین بود

جایش آغوش و دامن و بَر و دوش
بس که شورآفرین و شیرین بود

طفل بود و یتیم گشت و اسیر
جای دامان، مکان به ویران داشت

ماهِ رویش نبود بی پروین
اَبرِ چشمش همیشه باران داشت...

- حبیب الله چایچیان (حِسان): از شاعران آیینی سرایی است که با زبان خاص مجالس روضه خوانی و واقعه گویی تاریخی به مضامین ‌آیینی می پردازد. نمونه ای از اشعار آیینی او:

امشب شهادتنامه عشاق امضا می شود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می شود

امشب کنار یکدگر، بنشسته آل مصطفی
فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می شود

امشب بود برپا اگر، این خیمه خون خدا
فردا به دست دشمنان، برکنده از جا می شود

امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الامان، زین دشت برپا می شود

امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است
فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می شود

ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد حسان
فردا اسارت نامه زینب چو اجرا می شود...

- غلامرضا سازگار: از دیگر شاعرانی است که غالباً به شیوه سنتی آیینی می سراید. او، هم در سبک زبانی و قالب های شعری و هم در مضامین و محتوا، سنت گراست. نمونه ای از اشعار او که در قالب مثنوی سروده در پی می آید. در بسیاری از ابیات، مضمون از احادیث و روایات معصومین علیهم السلام اخذ شده است و ابیات پایانی نیز به زبان مرثیه سرایی مرسوم مجالس روضه خوانی است که در آن به ذکر مظلومیت و سوز و آه پرداخته است. این ویژگی در اشعار آیینی نوگرا به رویکرد حماسی و عرفانی تغییر کرده است:

کوثر اشک من از ساغر و پیمانه توست
دل آتش زده ام، شمع عزاخانه توست

جگر سوخته، خاکستر پروانه توست
شعله های دلم از آه غریبانه توست

ای تراب قدم زائر کویت گِل من
وی خراسان تو تا صبح قیامت دل من...

مایه از خاک خراسان تو دارد گِل ما
ما نبودیم که می سوخت به یادت دل ما...

مرگ را دور سرت لحظه به لحظه دیدی
همچنان مار گزیده به خودت پیچیدی

که گمان داشت که با آن غم پیوسته تو
قتلگاه تو شود حجره دربسته تو؟....

بانوان چشم ز مهریّه خود پوشیدند
دور تابوت تو پروانه صفت گردیدند...

پای تابوت رضا چنگ و نی و دف نزدند
همه سیلی زده بر صورت خود، کف نزدند

دور تابوت تو بر چهره اگر چنگ زدند
لیک پای سر جدّ تو همه چنگ زدند

دور تابوت تو ناله ز دل تنگ زدند
دور زینب همه از چار طرف سنگ زدند...

 

2-1- شاعران بینابین (سنت گرا و نوگرا)

- علی موسوی گرمارودی: از شاعران آیینی سرایی است که در شعر آیینی دو رویکرد دارد: نوگرایی و کهن گرایی. وی در روش نوگرایی غالباً در قالب سپید، شعر می گوید و در این قالب، شاعری مضمون یاب و مضمون پرداز است که نگاه و زبانش با لطافت و صمیمیت ویژه ای همراه است. این نوع نگاه و سبک، در اشعاری که در قالبهای سنتی سروده است چندان مشهود نیست. گرمارودی در این گونه اشعار، به شیوه مرسوم، مدح و منقبت نمی کند؛ مثلاً در شعر سپید زیر،‌ آفرینش و حیات تمام عالم طبیعت را وامدار وجود حضرت سیدالشهداء علیه السلام می داند و تمام عالم (سنگ، کوه، درخت و...) را یا حسینی و یا یزیدی معرفی می کند:

 

درختان را دوست می دارم که به احترام تو قیام کرده اند؛
و آب را که مهر مادر توست
خون تو شرف را سرخ گون کرده است؛
شفق آیینه دار نجابتت
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبحِ شهادت گزاردی
شمشیری که بر گلوی تو آمد، هر چیز و همه چیز را در کائنات به دو پاره کرد:
هرچه در سوی تو؛ حسینی شد و دیگر سو یزیدی.
اینک ماییم و سنگ ها؛ ماییم و آبها؛ درختان؛ کوهساران؛ جویباران؛
بیشه زاران که برخی یزیدی اند وگرنه حسینی.
خونی که از گلوی تو تراوید، هرچیز و همه چیز را به دو پاره کرد؛ دو رنگ؛
اینک هرچیز یا سرخ است یا حسینی نیست.

گرمارودی در کهن سرایی هم شاعر موفقی است. زبان او در شعر آیینی گاهی به زبان و شیوه شاعران کهن نظیر سنایی و ناصرخسرو نزدیک می شود؛ مانند شعر زیر که درباره امام هادی علیه السلام و با زبانی سخت انتقادی سروده است:

سر ز سامرّا برآور ای امام پاک من
ای تو را علم علی در سینه، چون جان در بدن

گلشن دین عرصه زاغان بی مقدار شد
آری ار بلبل رود از باغ، باز آید زغن

سر ز سامرّا برآر و برخر خودشان نشان
این سگان ناصبی را، کافران بی وطن

یا بگو فرزند تو مهدی، کند پا در رکاب
وین خزان سگ صفت را سر درآرد در رسن...

موسوی گرمارودی در کهن سرایی هایش، گاهی زبان و بیانی بسیار حماسی دارد:

روشنیِ صبح بدونِ شبی
حیدرِ کراری اگر زینبی

وام گزارِ لبِ تو راستی
گفتی و چون شعله به پا خاستی...

- سیدحسن حسینی: شاعری آیینی است که هم به شیوه قدما و هم به شیوه نو شعر آیینی سروده است و غالباً در اشعار کهن گرایانه خود، با زبانی صریح سخن می گوید. در این گونه اشعار، وی افعال را با زمان گذشته به کار می برد و مانند آیینی سرایان کهن، از چهره های آیینی و وقایع مربوط به آنها به زبان تاریخی که گذشته است سخن می گوید؛
مانند شعر زیر:

شوریده سری که شرح ایمان می کرد
هفتاد و دو فصل سرخ عنوان می کرد

با نای بردیه نیز بر منبر نی
تفسیر خجسته ای ز قرآن می کرد

اما در اشعاری که در قالب نو می سراید، با به کار بردن افعال در زمان حال، مضمون یا واقعه تاریخی و چهره و شخصیت آیینی را به زمان حال می آورد و زنده اش می پندارد. مانند شعر زیر در وصف حضرت فاطمه زهرا علیها السلام:

مادرم تضمین تداوم شکوهمندی هاست
و کتابهای آسمانی
گلدوزی دامنش را به عهده دارند...

و در جای دیگر می گوید:

سر بر زانوی مادرم می نهم
و هزار ستاره را می شمارم
و هزار زخم را می بوسم
سجده در کبودی های طولانی
به بی کرانم می بخشد...
سلام می کنم به دامنِ ستاره بارانت...

 

3-1- شاعران نوگرا

- رضا جعفری: وی از شاعران جوان معاصری است که منحصراً شعر آیینی می سراید. زبان جعفری، ادبی و شاعرانه است و اگرچه با توجه به واقعیت های تاریخی، آیات و روایات شعر می گوید، اما از نگاه هنری، تخیل، تشبیه، استعاره و به ویژه تمثیل نیز در اشعارش استفاده می کند. وی روحیه ای عارفانه دارد و غالباً مضامین مورد نظرش را با زبان و ادبیات عرفانی بیان می کند؛ طوری که برخی، او را شاعر خراباتی نامیده اند. جعفری در صفحه نخست وبلاگش به نام «سواد آینه» با درج یک دو بیتی در معرفی خودش، جهان بینی عرفانی و فلسفی اش را به خوبی نشان داده است:

 

قبایی از فنا بهرش بریدند
عبای نیستی رویش کشیدند

عدم را با عدم تخمیر کردند
رضای جعفری را آفریدند

جعفری بسیاری از اشعارش را در فضای مجالس روضه و نوحه می سراید و حتی از الفاظ خاص و مصطلح این محافل (مانند: دستمال گریه، پیراهن محرم، هیأت، عزا، روضه و...) استفاده می کند؛ اما زبانش، زبان مرثیه مرسوم نیست؛ زبانش تازه و نگاهش نو و شاعرانه است.
جعفری برخی واژه ها را به شیوه استعاری در خدمت معرفی برخی چهره های آیینی به کار می گیرد و چندان علاقه ای به استفاده از الفاظ و القاب صریح و مستقیم - که در اشعار آیینی مرسوم است - ندارد و همین رویکرد، زبان سروده هایش را شاعرانه تر می کند. او واژه های مهتاب، نیلوفر، خمره میِ ناب و... را بارها در اشعارش به استعاره از فاطمه زهرا علیها السلام به کار گرفته است:

نیلوفری که از دل سیلاب می برم
آرامشی است کز شبِ بی تاب می برم

اشاره شد که جعفری به زبان رمز و کنایه علاقه مند است و صریح گویی را چندان نمی پسندد و حتی در برخی از اشعارش تا بیت های پایانی، نامی از ممدوح آیینی خود نمی آورد. او حتی مضامین مستند تاریخی و روایی را به زبان عرفانی و شاعرانه بیان می کند؛ مانند شعر زیر که وقایع مستند تاریخی را - که غالباً در کتب معتبر مقاتل ثبت شده اند - به زبان ادبی و با بهره گرفتن از استعاره و تشبیه طرح می کند:

این پشت بامها که تو را سنگ می زنند
دارند روی وجه خدا سنگ می زنند

با قصد خُرد کردن عکس صفات حق
سوی تمام آینه ها سنگ می زنند

تو عین آسمانی و این شهر عین خاک
بنگر که از کجا به کجا سنگ می زنند

پس دسته بزرگ ابابیل ها کجاست؟
حالا که روی کعبه ما سنگ می زنند

از پشت بام ها نتوان گر سؤال کرد
از دستها بپرس چرا سنگ می زنند

من خطبه شکسته برای تو خوانده ام
یعنی که کوفیان به صدا سنگ می زنند

جعفری به تأویل ها و برداشت های جدید و متفاوت از مضامینی که بیانگر مفاهیم خاصی هستند - و در ذهن مخاطب جای گیر شده اند - متمایل است؛ مثلاً در غزل زیر، حضرت صدیقه کبری علیها السلام را تلویحاً برابر سوره و آیات کلام الهی (بیت اول)، اصل و منشأ وحی (بیت سوم)، مایه برخورداری جبرئیل (بیت چهارم)، اساس نبوت (بیت هفتم) و... می خواند:

بر رحل دستهای تو قرآن کبوتری است
که بر هوای صاف تو تحمیل می شود

ای عطر یاس! معتدلی و ملایمی
پیغمبر از شمیم تو تعدیل می شود

حتی خیال کعبه تو را قد نمی دهد
آهت دعا نکرده ابابیل می شود

موسی برای چیدن حرف تو از درخت
پای برهنه دست به زنبیل می شود

فرعون - اگر الهه دریا غضب کند-
ماهیِ مرده شکم نیل می شود

قارون! نظر مکن به حقارت بر این زمین
از آیه ای بترس که تأویل می شود

دیدم چگونه لطف شما می کند اثر
در کرکسی که مرغ حواصیل می شود

گر جلوه جلال تو باشد تخلصم
وزن و ردیف و قافیه تعطیل می شود

تا آیه های قدر تو تنزیل می شود
هر سوره با شئون تو تحلیل می شود

فرقی نمی کند چه کسی می کند نزول
زهرا به قلب فاطمه تنزیل می شود

گرمای وحی هستی و بی تو هر آیه ای
در این حرای یخ زده قندیل می شود

گاهی درخت می شوی و میوه های تو
خامَش غذای سفره جبریل می شود

تو چشمه شگفتی و انجیر می دهی
تحریف قطره های تو انجیل می شود

تو سیب می شوی و تو را میل می کند
سرخی گونه هاش که تکمیل می شود

تو می شوی خدیجه و او با وجود تو
حس می کند به آمنه تبدیل می شود

می خوانی از خودت ولی آرام و بی گره
بعداً همین تلاوت، ترتیل می شود

جعفری علیرغم کاربرد واژه های عربی و حتی اصطلاحات خاص صرف و نحو، کلام و نظایر آن، همچنان هنر شاعری خود را با حفظ لطافت و شیوایی سخن اثبات می کند. در غزل زیر - که غالباً در صفحه نخست وبلاگش قرار دارد - از تعبیرات خاص صرف و نحو عربی، برای بیان مقصود خویش به خوبی بهره جسته است:

نه دفن کردن مضمون بی کفن سخت است
نه گوش دادن الواح بی سخن سخت است

بدون دیدن تو آینه شدن مشکل
نباشد آب، اگر با وضو شدن سخت است

ز یاد بردن من آنقدر هم آسان نیست
برای روح، فراموشی بدن سخت است

به معنی تو ضمیرم به نحو تو مشتق
وگرنه صرف تو و او و ما و من سخت است

به راحتی نشدم شاهد حقیقت خویش
شهود جلوه گل در کف لجن، سخت است

خودم حریف خودم بودم و عجیب نبود
اگر شهید شدم جنگ تن به تن سخت است

به بوی قرمز سیبی مرا کفن کردند
مگو کفن شدن بوی پیرهن سخت است

هزار بار شکستم که زینتت بشوم
تراش خوردن الماسیِ یمن سخت است

شکستن بت نفسم شکسته نفسی نیست
تبر زدن به سر و دست خویشتن سخت است

مگر خلیل بیاید کمک کند ور نه
شکستن همه اعضا، دفعتاً سخت است

کجاست ذوق اویس جوان که درک کند
بدون رؤیت تو، رؤیت قرن سخت است

ردای رفعت دامادی شعیب چه سود؟
زفاف در شب منصوب حرفِ لن سخت است

برای من که رسیده به خط پایانم
شروع قافیه با مصدر شدن سخت است

به نظر می رسد جعفری از سبک زبانی قیصر امین پور تأثیر پذیرفته است. این تأثیرپذیری غالباً در الفاظ، فعلها، اوزان، قافیه ها و ردیف هایی است که قیصر در اشعارش به کار گرفته است؛ به چند نمونه توجه نمایید:
الف) شرح شوریدگی و شیدایی (از قیصر):

ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم، خاکسترم آتش گرفت

چشم واکردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت

در زدم، کس این قفس را وانکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت

آیینی از جعفری:

دختری موی سرش ‌آتش گرفت
سوخت و خاکسترش آتش گرفت

یک کبوتر در قفس پر می گشود
ناگهان بال و پرش آتش گرفت

در میان سنگ و چوب خیمه ها
یک نفر در بسترش آتش گرفت

ب) برای حضرت زهرا علیها السلام (از قیصر):

صدایی به رنگ صدای تو نیست
به جز عشق، نامی برای تو نیست

شب و روز تصویر موعود من
در آیینه جز چشم های تو نیست

مزار تو بی مرز و بی انتهاست
تو پاکیّ و این خاک جای تو نیست

آیینی از جعفری (برای حضرت زهرا علیها السلام):

صدایی به سوز صدای تو نیست
نوایی به ساز نوای تو نیست

همه لحظه ها مِلک طِلق توأند
فقط فاطمیه برای تو نیست

پیام آور چشم های علی
از آن صحنه جز چشم های تو نیست

تو را دستهای نبی جا گرفت
شب قدری و خاک جای تو نیست

پ) برای یک دوست مظلوم (از قیصر):

این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد

سفره دلم دوباره باز شد
سفره ای که بوی نان نمی دهد...

آیینی از جعفری:

هیچ کس به ما امان نمی دهد
راه آب را نشان نمی دهد

بال جبرئیل هم از این به بعد
گاهواره را تکان نمی دهد

این زمین اگرچه میزبان ماست
آب هم به میهمان نمی دهد...

ت) دفاع مقدس (از قیصر):

شب عبور شما را شهاب لازم نیست
که با حضور شما آفتاب لازم نیست

در این چمن که ز گلهای برگزیده پراست
برای چیدن گل، انتخاب لازم نیست

خیال دار تو را خصم از چه می بافد؟
گلوی شوق که باشد طناب لازم نیست

ز بس که گریه نکردم غرور بغض شکست
برای غسل دل مرده آب لازم نیست

کجاست جای تو؟ - از آفتاب می پرسم -
سؤال روشن ما را جواب لازم نیست

ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر، قاب لازم نیست

آیینی از جعفری:

مرا ملازمت آفتاب لازم نیست
بمان و صبر کن ای شب شتاب لازم نیست

کنار سینه ام ای غم به انتظار چه ای؟
برای آه کشیدن طناب لازم نیست

به من نشان مده این پینه های خونین را
که در قرائت زخم تو قاب لازم نیست

در این بدن که پر از زخم های منتخب است
برای بستن زخم انتخاب لازم نیست

به جسم بانوی من از چه آب می ریزی؟
برای شستن مهتاب آب لازم نیست

چه کرد ضربه سیلی به چهره جلباب؟
سؤال نیلی ما را جواب لازم نیست

- سیدحمیدرضا برقعی: از شاعران جوان معاصر است که عمده اهتمام او به سرودن اشعار آیینی است. برقعی زبانی ساده و در عین حال تازه دارد. او با نگاهی نو به مضامین تکراری، زوایای جدیدی از موضوعات آیینی را کشف و براساس آنها تصاویر شاعرانه ای خلق می کند. مثلاً در بیان واقعه عاشورا، با به کار بردن واژه های ساده و محاوره ای، واقعه را به زمان حال نزدیک می کند. اشعار برقعی اگرچه مخاطب را به فضای محافل روضه و نوحه می برد، اما به سبک مرثیه خوانی معهود قدما نیست؛ بلکه شیوه ای جدید در مرثیه سرایی است که زبانی عاطفی و شاعرانه دارد و در عین حال از مضامین، تاریخی، مستند و واقعی برخوردار است. نمونه ای از شعر برقعی در ارتباط با واقعه کربلا:

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد
ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد
شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است
در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت
وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت
مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست
شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت
دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد، واژه لب تشنه را گذاشت
تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند
دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید
بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید
حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را، حروف را
از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت
بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت
خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود
او کهکشان روشن هفده ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن...
پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن...

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن...
شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن...

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس
شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

در بیت های اول و دوم، برخی واژه ها و اصطلاحات خاص مجالس روضه خوانی و مرثیه سرایی در شعر دیده می شوند. همچنین در بیت های دهم، یازدهم و چهاردهم، مضامین مستند تاریخی که در کتب مقاتل آمده اند، به زبان و شیوه ادبی و شاعرانه طرح شده اند.
به کار بردن واژه ها و تعابیر محاوره ای روزمره نظیر «جور کرد» و «دم گرفت» در اشعار برقعی زبان او را به محاوره نزدیک می کند.
اگرچه برقعی خود را در سبک و زبان، متأثر از قیصر امین پور می داند؛ اما در اشعار وی شواهد روشنی برای این مدعا به دست نیامد. او شعر آیینی را شعری عاشقانه می داند.(9)
برقعی شاعری صرفاً آیینی سراست که تنها یک شعر غیرآیینی با محور موضوعی عاشقانه و ظاهراً در پاسخ به درخواستی، سروده است و در بیت پایانی این غزل عاشقانه که به تازگی آن را در وبلاگش (پرسه در خیال) ثبت نموده، تصریح کرده است که شاعری آیینی است:

...اگرچه شاعر آیینی ام، دلش می خواست
که عاشقانه بگویم، عذاب خوبی بود

- علی اکبر لطیفیان: از دیگر شاعران آیینی سرای معاصر است که فقط آیینی می سراید و وبلاگش به نام «روضه» (جامع ترین جایگاه ارائه اشعارش)، تاکنون جز با شعر آیینی، به روز نشده است. او مانند جعفری و برقعی از شیوه کهن آیینی سرایی پرهیز می کند. شعر او زبان ساده خاص هیئات مذهبی جوانان را دارد و کمی تخیل و لطافت شاعرانه و نگاه معرفتی را با سخن درمی آمیزد. زبان او اگرچه به زبان جعفری - در شعر آیینی - نزدیک است اما در مقایسه با زبان جعفری، صناعات ادبی کمتری دارد و در نتیجه آسان تر است.
غزل- مرثیه های لطیفیان گرچه با تخیل، لطافت و سوز همراه است، اما در حوزه زبان دچار ضعف هایی است و در برخی واژه ها و تعابیر (که برای رعایت وزن به کار رفته اند)، اشکالاتی دیده می شود؛ مثلاً در شعر زیر، فعل «می دهمش» به صورت «می دمش» کوتاه شده است؛ در حالیکه دیگر افعال به کار رفته در این غزل، به طور کامل آمده اند:

حتی خدا میان حسینیه غمش
سوگند خورده است به ماه محرمش

این دستمال گریه پر از نور می شود
وقتی به دست روضه خورشید می دمش

نمونه دیگر ضعف زبانی در شعر زیر دیده می شود که برای حضرت زهرا علیها السلام سروده شده و ایشان در این غزل، گاهی مفرد و گاهی به - نشانه احترام - جمع خطاب شده اند. البته خطاب جمع برای ممدوح در شعر فارسی سابقه دیرینه دارد؛ چنانکه حافظ شیرازی نیز از این گونه خطاب ها در اشعارش دارد:

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما
آبروی خوبی از چاه زنخدان شما

اما اشکال این نوع کاربرد در غزل زیر از لطیفیان در یک دست نبودن کاربرد جمع یا مفرد ضمایر است:

سپرده ام به کنیزان و هرچه نوکرتان
که آینه نگذارند، در برابرتان

که گیسوی تو یکی در میان پر از یاس است
چه آمده است در این کنج خانه بر سرتان

شکسته ای و همین که به راه می افتی
صدای آینه می آید از سراسرتان

نبینمت که به دیوار تکیه می آری
کنار چشم های همیشه غریب همسرتان

 

2- شاعرانی که گاهی آیینی سروده اند

- مهدی اخوان ثالث (م امید) : وی اشعار حماسی و سیاسی بسیاری سروده و در شعر آیینی نیز دستی داشته و به مدح و منقبت معصومین پرداخته است. با اینکه بیشتر اشعار اخوان ثالث به سبک خراسانی است، اما در شعر آیینی غالباً با زبان و سبک نو سروده است. نمونه ای از مدح و مرثیه او برای حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در پی می آید که با همان زبان و بیان حماسی اخوان سروده شده است:

 

ای علی موسی الرضا علیه السلام، ای پاک مرد یثربی،‌ در طوس خوابیده
من تو را بیدار می دانم
زنده تر، روشن تر از خورشید عالم تاب
از فروغ و فر شور و زندگی سرشار می دانم
گرچه پندارند دیری هست، هم چون قطره ها در خاک
رفته ای در ژرفنای خواب
لیکن ای پاکیزه باران بهشت، ای روح عرش، ای روشنای آب
من تو را بیدار، ابری، پاک و رحمت بار می دانم...

-حسین منزوی: او را به دلیل فراوانی و غنای غزل های عاشقانه اش، سلطان غزل معاصر نامیده اند و اشعار آزاد هم در آثارش دیده می شود. منزوی دستی در اشعار آیینی داشته است و حتی در مجموعه اشعارش بخشی مستقل به سروده های آیینی اش اختصاص دارد. نمونه ای از اشعار وی:

علی ای میر پهلوان عرب!
زیر تیغت سر یلان عرب

ای در خیبر از تو کنده شده!
وز تو لات و هبل فکنده شده!

ای مناجاتی شبانه! علی!
ای نماز تو عاشقانه! علی!

آن چنانی که تیروقت دعا
کشد از پا برون طیب، تو را

نیز در وقت سجده بر سر تو
می زند تیغ، خصم کافر تو...

- قیصر امین پور: اگرچه اشعار وی بیشتر عاشقانه، اجتماعی و فلسفی است، اما چند شعر آیینی نیز سروده است. اشعار آیینی و غیرآیینی امین پور، الگوی سرایش بسیاری از اشعار آیینی رضاجعفری (شاعر آیینی سرای معاصر) بوده است که پیش تر به آن پرداخته شد. زبان شعری قیصر در اشعار آیینی و حتی در مرثیه سرایی هایش نیز زبان عاشقانه است. به نمونه ای از اشعار آیینی او که در توصیف جایگاه امیرالمؤمنین علیه السلام و مرثیه شهادت آن حضرت است توجه نمایید:

این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟

این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم
بیم خسوف و تیرگی ماه می رود

گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است
یک لحظه مکث کرده به اکراه می رود

آبستن عزای عظیمیست کاین چنین
آسیمه سر نسیم سحرگاه می رود

امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان
یا آفتاب روی زمین راه می رود؟

در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟
گویا دلی به مقصد دلخواه می رود

دارد سر شکافتن فرق آفتاب
آن سایه ای که در دل شب راه می رود

و این هم قسمتی از «نی نامه» ی او با محوری عاشورایی:

خوشا از دل نم اشکی فشاندن
به آبی آتش دل را نشاندن

خوشا زان عشقبازان یاد کردن
زبان را زخمه فریاد کردن

خوشا از نی، خوشا از سر سرودن
خوشا نی نامه ای دیگر سرودن

نوای نی، نوایی آتشین است
بگو از سر بگیرد،‌ دلنشین است

نوای نی، نوای بی نوایی است
هوای ناله هایش، نینوایی است...

- قربان ولیئی: شاعری عارفانه سرا که زبان عارفانه اش را در اشعار آیینی نیز به کار می گیرد و حتی وقایع تاریخی را به زبان عرفان می سراید. در شعر «بزم کربلا»، تشنگی اصحاب اباعبدالله علیه السلام را به سیرابی از شراب معرفت تعبیر می کند و به شیوه عرفا حماسه عاشورا را نیز در کاربردی نمادین برای بیان مقصود عرفانی خویش به نظم می کشد و به دفعات واژه های عرفانی و صوفیانه را به کار می گیرد و حتی از تعابیر قرآنی نیز برای بیان مضامین عارفانه استفاده می کند:

تشنه اما چه تشنه ای بودند
تشنگانی که بر لب رودند

تشنه اما تمام، دریایی
موج در موج اوج شیدایی

چه شرابی به دستشان دادند
که رهایی ز هستشان دادند

نیستانی که قبله هستند
هرچه هست از سماعشان مستند

نی مگر شرح ماجرا گوید
لختی از قصه را به ما گوید

سور و سوزی به کربلا بوده است
عشق روزی به کربلا بوده است

سوز این قصه را به نی دادند
سور این قصه را به می دادند

مستم و لب نهاده ام بر نی
گاه هوهو زنم، گهی هی هی

بشنویدم اگر که هشیارید
دست از هوش خویش بردارید

جامی از باده بلا دارم
الصّلا عزم کربلا دارم

گرچه یک سوی کربلا رزم است
سوی آن سویی دگر بزم است

آن طرف پاره های شب بودند
این طرف جوهر طرب بودند

آن طرف مردگان جنبنده
این طرف زندگان تابنده

آن طرف فصل بود و کثرت بود
این طرف وصل بود و وحدت بود

آن طرف ازدحام جسمانی
این طرف اتحاد روحانی

آن طرف گرچه با عدد بودند
این طرف جلوه احد بودند

آن طرف حرف از فراوانی
این طرف فقر،‌ فقر ربّانی

آن طرف سنگ، تیرگی، کینه
در برابر، صفوفِ آیینه

در هر آیینه ای حسینی بود
بزم توحید بود و عینی بود

او که با هر شهید جان می داد
خون به رگهای آسمان می داد

نام او آمد و دگرگونم
حد زنیدم شراب شد خونم....

دیده ام جلوه جلالی را
رقص شمشیر لا ابالی را

دیده ام در تبسّم ساقی
جوشش ِ باده های ِ اشراقی

کربلا لا اله و الله است
هرکه از خود برید، آگاه است

بامدادِ رخ و شبِ گیسو
وحدهُ لا اله الا هو

- فاضل نظری: شاعر جوان و عاشقانه سرای معاصر که در عمده اشعارش، رویکرد بیان تجربیات عینی عاشقانه را دارد. وی در چند شعر آیینی ای که سروده است نیز زبانی عاشقانه دارد و با نگاه تجربی و عینی به موضوع می نگرد و موضوع را با واقعیات زندگی امروز همراه می کند. شاید همین ویژگی ها، اشعار او را برای نسل جوان امروز - که تجربیات واقعی خود را در شعر می جویند - جذاب نموده است. ویژگی دیگر زبان فاضل نظری، کنایی سخن گفتن اوست؛ پرهیز از بیان مستقیم مفاهیم، از دیگر عوامل تأثیرگذاری شعر این شاعر معاصر است. نمونه ای از اشعار آیینی او:

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم... شروع شد

نمونه دیگری از غزلیات آیینی فاضل نظری که با مضمون عاشورایی سروده شده و وقایع تاریخی آن به زبان شاعرانه تصویر شده است (مضامین واقعه عاشورا نظیر به میدان رفتن حضرت سیدالشهداء علیه السلام یورش اسبان و سپاهیان دشمن به سوی خیمه ها و کودکان و ... از نمونه هایی است که به زبان رمز و کنایه و غیرمستقیم بیان شده است):

هیچ دلی عاشق و دچار مبادا
عاقبت چشم انتظار مبادا

می روی و ابرها به گریه که برگرد
چشم خداوند اشک بار مبادا

تشنه لبی مست رفته به میدان
آینه با سنگ در کنار مبادا...

وسعت دشت است و وحشت رم اسبان
غنچه سرخی به رهگذار مبادا

ویژگی دیگر برخی اشعار فاضل نظری- که به غزل های آیینی او نیز تسری یافته است - استفاده از وزن های تند برای مضامین حزن انگیز است؛ وزن هایی که دکتر شفیعی کدکنی آنها را «اوزان جویباری» می نامد(10). مثلاً در غزل زیر، از وزن «مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن» برای بیان وقایع سوزناک روز عاشورا (مانند: تیرباران شدن پیکر مطهر حضرت سیدالشهداء علیه السلام، به نیزه شدن سر مبارک و...) استفاده می کند؛ کاری که هرچند بدیع و جدید نیست، اما کمی غریب به نظر می رسد:

آن کشته که بردند به یغما کفنش را
تیر از پی تیر آمد و پوشاند تنش را

خون از مژه می ریخت به تشییع غریبش
آن نیزه که می برد سر بی بدنش را

پیراهنی از نیزه و شمشیر به تن کرد
با خار عوض کرد گل پیرهنش را

زیباتر از این چیست که پروانه بسوزد
شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را

آغوش گشاید به تسلای عزیزان
یا خاک کند یوسف دور از وطنش را

خورشید فروزان شده در تیرگی شام
تا باز به دنیا برساند سخنش را

رویکرد استفاده از اوزان تند برای بیان مضامین حزن آور در اشعار شاعران دیگر هم بی سابقه نیست؛ چنانکه پیش از فاضل نظری، پرویز بیگی حبیب آبادی، شعر مشهور خود را در وزن خیزابی «مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن» سروده است؛ وی در این شعر، مضامین غم باری مانند: شهادت یاران، جدا شدن سرها از تن، سوختن و خاکستر شدن خانه ها و... را در وزنی تند نشانده است:

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه
هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوهامان، خون ست به دل هامان
فریاد و فغان دارد دُردی کش میخانه

هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم
خاکستر و خون دیدم ویرانه به ویرانه

افتاده سری سویی گلگون شده گیسویی
دیگر نبود دستی تا موی کند شانه

- علیرضا قزوه: شاعر معاصر که غالباً با محورهای اجتماعی، اعتقادی و سیاسی شعر می گوید. وی در اشعارش از مضامین آیینی برای بیان مقاصد اجتماعی یا سیاسی خود بهره می برد و وقایع تاریخی را به خوبی با اقتضائات امروزین می آمیزد. در اشعار قزوه، دو گونه زبان شعری بیشتر از سایر گونه ها دیده می شوند:1- زبان و ادبیات شاعرانه و خیال انگیز2- زبان ساده و صریح. به نظر می رسد وی روش نخست را در اشعار آیینی به کار می گیرد؛ مانند این سروده:

گودال قتلگاه پر از بوی سیب بود
تنهاتر از مسیح، کسی بر صلیب بود

سرها رسید از پی هم، مثل سیب سرخ
اول سری که رفت به کوفه، حبیب بود!

مولا نوشته بود: بیا ای حبیب ما
تنها همین، چقدر پیامش غریب بود

مولا نوشته بود: بیا دیر می شود
آخر حبیب را ز شهادت نصیب بود

مکتوب می رسید فراوان، ‌ولی دریغ
خطش تمام، کوفی و مهرش فریب بود

اما حبیب، رنگ خدا داشت نامه اش
اما حبیب، جوهرش «امن یجیب» بود

یک دشت، سیب سرخ به چیدن رسیده بود
باغ شهادتش، به رسیدن رسیده بود

او گاهی در روشی بینابین (میان شعر آیینی محض و شعر آیینی سیاسی) دیدگاه های اعتقادی، سیاسی و اجتماعی خود را بیان می کند و با تأسی به مضامین و با استفاده از چهره های مثبت و منفی آیینی، باورهای آیینی را بر زمان حال منطبق می کند:

ابتدای کربلا مدینه نیست، ابتدای کربلا غدیر بود
ابرهای خون فشان نینوا، اشک های حضرت امیر بود

نطفه ولایت ارچه بسته شد، در ثقیفه بیعتی شکسته شد
امت رسول دسته دسته شد، او سکوت کرد ناگزیر بود

بعد از آن فتوّتِ همیشه سبز، برکت از حجاز و از عراق رفت
هرچه دانه کاشتند سنگ شد، پشت هر بهار صد کویر بود

مصلحت که نیزه خلافت است، از ابوذر اعتراض را گرفت
مکر و حیله، حجر را شهید کرد، بعد از آن بلال سر به زیر بود

بعد مکه و مدینه دام شد، کوفه صرف عیش و نوش شام شد
آفتاب سربلند سایه سوز، در حصار نیزه ها اسیر بود

الامان ز شام الامان ز شام، الامان ز درد و غربت امام
شامِ بی مروّت غریب کش، کاش کوفه بهانه گیر بود

هان هبا شدید، هان هدر شدید، مردم مدینه بی پدر شدید
این صدای حسرت مدینه بود، این صدای زخمی بشیر بود

کربلا به اصل خود رسیدن است، هرچه می دوم به خود نمی رسم
چشم تا به هم زدم چه دیر شد، تا به خویش آمدم چه دیر بود

هدف اصلی و غایی قزوه از سرودن شعر آیینی، طرح دغدغه های سیاسی و اجتماعی امروزی است و به همین دلیل از زبان ساده و صریح (و بیشتر از قالب نو) برای سرودن شعر استفاده می کند. وی بسیاری از اشعار آیینی اش را به وقایع عصر خود ارتباط می دهد:

خلیفه نیستی
سلطان هم
فقط امام اول مظلومانی
و جای پنج سال
می شد که پنجاه سال حاکم باشی
می شد که شامات را
چون دندانی کند و پراکند
که سهم بچه های ابوسفیان باشد
و در امارت کوفه
کاری هم به «ابن ملجم» و «قطام» داد.
می شد هر سال
به هند و پارس
به چین و ماچین دعوت شد
سلطان روم
به افتخار حضورت برپا کند
چیزی شبیه همین ضیافت های شام
در تالارهای آینه و مرمر
و پشت درهای بسته
می شد حسین و حسن را با خود همراه کرد
یکی مشاور اعظم، یکی وزیر خزانه داری کل...
می شد کنار رود فرات
کاخی سبز ساخت
برای تابستان ها
سری به بغداد زد
بر بالای کوه ابوقبیس
کاخی سپید داشت
چیزی شبیه کاخ سعدآباد
شبیه کاخ ملک فهد
کاخی بلندتر از خانه خدا...

قزوه در این شعر، از ویژگی های شخصیتی امیرالمؤمنین علیه السلام برای طرح انتقادهای اجتماعی و سیاسی بهره گرفته است. او سخن را با کوتاهی دوران امامت آن حضرت آغاز کرده است و با امام خواندن ایشان، تلویحاً به سلاطین و خلفا تعریض نموده است. همچنین در بندهای مختلف این شعر، به ویژگی های حاکمان اسلامی انتقاد کرده است؛ ویژگی هایی مانند:روحیه سلطنت (نه پیشوایی مسلمانان)، سهم خواهی نزدیکان حاکمان، باج دادن به مخالفان، سفرهای تبلیغاتی پرهزینه و بی فایده، اعطای سِمَت های حکومتی به اطرافیان، اشرافی گری و رفاه طلبی.

اشعار آیینی طنز

در دهه اخیر، گونه ای از شعر آیینی میان شاعران معاصر رواج یافته است که در آن، شاعر ارادت و توجه قلبی خود را به چهره های آیینی در خلال غالب های بیانی طنزآمیز بیان می کند و از خواسته ها و آرزوهای خود در برابر چهره آیینی مورد نظرش سخن می گوید. در این گونه اشعار، علیرغم بیان طنزآمیز، توهین و تعریضی به شخصیت های آیینی دیده نمی شود. از شاعران معاصری که به سرودن شعر آیینی طنز پرداخته اند می توان به ناصر فیض، قاسم رفیعا و جلیل صفربیگی اشاره کرد. نمونه هایی از اشعار طنز آیینی:
ناصر فیض:

 

حالا که شده نوبت وام من، از این رو
اینقدر مشو جان رضا ضامن آهو

زُوّار تو هستند ز هر قوم و ز هر رنگ
سرگرم طواف تو به هر شکل و به هر بو

پرسید کسی: می رسد آیا به جلو دست؟
گفتم که: من این جا، چه خبر دارم از آن تو؟

چون قوّت چشمان مرا حدّ و حدودی است
حتی اگر اقدام کنم با خم ابرو!

در صحن هم آقا! به خدا بود نصیبم
گَه دسته جارو و زمانی خود جارو

پهلوی ضریح توأم اما به چه وضعی!
خدّام تو نگذاشت برایم پک و پهلو

با فلسفه و منطق و طب کار ندارم
بیمار تو را نیست نیازی به ارسطو

صد بارِ‌ برانی اگرم از درت، آقا!
این زائر آواره مگر می رود از رو؟

قاسم رفیعا (به لهجه مشهدی):

مُرِ مِبینی که شرّ‌ و باصِفایُم؟!
بِچِه محله امام رضایُم

زلزله یُم، حادثَه یُم، بِلایُم
بچه محله اما رضایُم...

چشم مورِ گرفته چند تا کِفتر
گفته خودش چند تاشِ خواستی وَردَر

الان دارُم خادما رِ مِپایُم
بچه محله امام رضایُم

کِفترا رِ که بردُم از رو گنبد
مُرُم مُ باز تو نخ رفت و آمد

تو نقشه او (ن) گنبد طلایُم
بچه محله امام رضایُم...

وقتی می بینُم توی عالم همَه
ازش می گیرن و میگن باز کمّه

گنبدشو اگه بده رضایُم
بچه محله امام رضایُم

گنبد و مُنبد نمخوام باصِفا
سی ساله پای سفره این آقا

منتظرِ یَک ژتون غِذایُم
بچه محله امام رضایُم

جلیل صفربیگی:

*ما با تو که رو به رو شدیم آقاجان!
پیش تو بی آبرو شدیم آقاجان!

خواندیم تو را و خودمان خوابیدیم
چوپان دروغگو شدیم آقاجان!

*دل بی تو درون سینه ام می گندد
غم از همه سو راه مرا می بندد

امسال بهار بی تو یعنی پاییز
تقویم به گور پدرش می خندد

 

نتیجه

سابقه دیرینه شعر آیینی در تاریخ ادبیات فارسی، نشانگر اهمیت موضوعات آیینی نزد شاعران فارسی زبان است. البته در سال های اخیر نگاه شاعران به مضامین آیینی، با نگاه شاعران دوره های پیشین متفاوت است و نوعی نگاه عرفانی به موضوعات آیینی جایگزین نگاه و زبان مرثیه سرایانه شده است. مقایسه زبان مرثیه سرایانه شاعرانی نظیر انسانی و مجاهدی با زبان عارفانه شاعرانی چون قربان ولیئی، تأییدی بر این مدعاست. به کار بردن افعال زمان، حال، سادگی زبان، صمیمیت رابطه با چهره های آیینی و نزدیک شدن شعر آیینی به زبان و فرهنگ امروز، از ویژگی های شعر آیینی در سالهای اخیر است.
رواج شعر آیینی به زبان طنز نیز مؤید نزدیک شدن مضامین آیینی به زندگی امروز و احساس نزدیکی بیشتر مخاطبان، به چهره های برجسته آیینی است.

پی‌نوشت‌ها:

1. صحّتی سردرودی، «غدیر»، فصلنامه علوم حدیث، ‌ش7.
2. به کار بردن اصطلاحات توقیفی ائمه اطهار علیهم السلام، بزرگان دینی و مقام های دارای تقدس برای ممدوحان دیگر، در اصطلاح «ترک ادب شرعی» نامیده می شود؛ مانند استفاده از لفظ توقیفی کبریا که خاص ذات باری تعالی است، توسط شاعر بزرگی چون حافظ، برای شاه شجاع به کار گرفته شده:

جبین و چهره ی حافظ، خدا جدا نکند
ز خاک بارگه کبریای شاه شجاع

3. مجاهد، مجله خلق، ش8.
4. همان.
5. همان.
6. همان.
7. صحّتی سردرودی، «غدیر»، فصلنامه علوم حدیث، ش7.
8. فراهانی، «سیمای علی علیه السلام در مثنوی»، فصلنامه معرفت، ش47.
9. مصاحبه با برقعی، پایگاه اطلاع رسانی «کتاب نیوز»، 7/ 6/ 87.
10. شفیعی کدکنی، موسیقی شعر، 135.

منابع تحقیق:
امین پور، قیصر، دستور زبان عشق، مروارید، 1386.
پایگاه اطلاع رسانی کتاب نیوز، گفتگو با حمیدرضا برقعی، 7/ 6/ 1387.
پایگاه اطلاع رسانی مؤسسه شهر کتاب، 1389، گزارش نشست نقد سه گانه فاضل نظری
پایگاه الکترونیک بانک نشریات کشور.
حسینی، سیدحسن، از شرابه های روسری مادرم، دفتر شعر جوان، 1384.
جعفری، رضا، صبح شبنم، آرام دل، 1385.
__، سواد آیینه، آرام دل، 1387.
خبرگزاری مهر، گفتگو با میرجلال الدین کزازی در حاشیه ی جشنواره ی سراسری مشاعره ی رضوی، 14/ 9/ 1389
شفیعی کدکنی، محمدرضا، موسیقی شعر، تهران، آگاه، 1373.
مجله خُلُق، آذر و دی 1387- شماره8- پدیدآورنده: محمدعلی مجاهد، صفحه 32.
مقاله غدیر در شعر فارسی از کسایی و مروزی تا شهریار تبریزی، مجله علوم حدیث، شماره7، محمد صحتی سردرودی
مقاله سیمای علی علیه السلام در مثنوی، فصلنامه معرفت، شماره47، حسن فراهانی
وبلاگ های املت دسته دار. پرسه در خیال، روضه، سمارق، سواد آیینه، عشق علیه السلام، واران.
منبع مقاله:
منبع: فصلنامه امامت پژوهی، شماره5.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما