چوپان دلسوخته

هنوز از عمر درخت نوپای انقلاب مدت کوتاهی نگذشته بود که ابرقدرتها حرکت های اخلال گرانه را در مناطق مختلف ایران آغاز کردند. یک روز در کردستان و زمانی در مازندران و روزی دیگر در بلوچستان. عناصر وابسته به...
سه‌شنبه، 28 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چوپان دلسوخته
چوپان دلسوخته

 






 

شهید سید محمد خلیل ثابت رأی
هنوز از عمر درخت نوپای انقلاب مدت کوتاهی نگذشته بود که ابرقدرتها حرکت های اخلال گرانه را در مناطق مختلف ایران آغاز کردند. یک روز در کردستان و زمانی در مازندران و روزی دیگر در بلوچستان. عناصر وابسته به بیگانه به بهانه ی استقلال طلبی و آزادی خواهی دست های خود را به خون جوانان مؤمن و فداکار انقلاب آغشته کردند. هر یک از روزهای تابستان سال 59، چند تن از جوانان پرشور در محله ای از شهرستان کاشان گرد آمدند. یکی از دشت های بلوچستان و دیگری از دامن کوه های سر به فلک کشیده ی کردستان آمده بود. هر کس از گوشه ای می گفت و عرض حالی داشت. سرانجام وصف حال بلوچستان و فعالیت گروه های یاغی و محارب آن سامان توجه دوستان یکدل را به خود جلب کرد و همه بر آن شدند تا برای جلوگیری از انعقاد نطفه کردستانی دیگر در مرزهای شرقی ایران، در لباس بسیجی و دانش آموزی وارد آن سرزمین شوند.
در اواخر شهریور همان سال از آموزش و پرورش کاشان چند گواهی انتقال به شهرستان ایرانشهر گرفته شد. آن جوانان در دبیرستان فاروق آن شهر ثبت نام کردند و سپس ارتباط سرّی با سپاه آغاز شد. کلبه ی محقر برادران در حاشیه شهر طی مدت نه ماه زندگی مخفیانه، زندگی در شعب ابیطالب را تداعی می کرد که چوپان دلسوخته آن سید محمّد خلیل ثابت رأی نام داشت. او همراه با لباس مبدل و یک خودروی ناشناس، مواد غذایی را از سپاه به طور مخفیانه به بچه ها می رساند. او منطقه ی دلگان، ناامن ترین و دشوارترین منطقه در اطراف ایرانشهر را برای خدمت برگزید.
ناحیه ی دلگان با وسعتی بیش از 7200 کیلومتر مربع و وجود بالغ بر نود و سه روستا از مناطق دور افتاده ایرانشهر و همجوار با استان های هرمزگان و کرمان است. در این منطقه به سبب شن های روان و تپه های فراوان، راه های صعب العبور وجود دارد. در این مکان ناامن که پایگاه اشرار بود، او و همرزمش برادر طوقکش توانستند دو نفری پایگاه بسیج دایر کنند و حتی بنّایی و ساخت و ساز ساختمان را نیز خودشان انجام دادند. با گذشت چند ماه، او با تلاش های فراوان توانست در منطقه پایگاه های زیادی تأسیس کند و همیشه حضور فعال خویش را در منطقه چاه الوند، زیارت، ده، زیر، کلاکنتک، گلمورته گرگر، ضد، هودیان و... به نمایش بگذارد او تعداد زیادی از عشایر منطقه را با امور نظامی آشنا کرد و از میان آنها چندین گروه رزمی پرورش داد.
وسعت تلاش های ثابت، برای دشمن خارجی و اشرار داخلی خطر بزرگی بود. آنها بارها بر سر راه ثابت کمین زدند تا این خار چشم را از سر راهشان بردارند، امّا سیّد محمّد خلیل با ایمان قوی و شیوه های نظامی بارها از صحنه های خطرناک با ماشین سوراخ شده جان سالم به در برده بود. فروتنی و خضوع از ویژگی های بارز او بود. هرگز با لحن تند سخن نمی گفت. در هر کاری با گشاده رویی پیشگام می شد. اگر عشق نباشد در کویر تفتیده ی بلوچستان چه وجود داشت که ثابت و ثابت ها از کاشان و قزوین و اصفهان و کپر و ریگزارهای منطقه دلگان سفر کنند و در لابه لای شن های روان و هوای داغ که وزش باد صحنه های وصف ناشدنی را پدید می آورد، در کپرها مأوا گزینند. جلوی کپر را همواره آبی بپاشند تا بدین کار، اندکی از خشونت طبیعت بکاهند و بهتر به خدمت خویش ادامه دهند؟
بسیاری از برادران ترجیح می دادند در غرب و جنوب با بعثیان متجاوز پیکار کنند، اما ثابت و یارانش را عقیده بر این بود که بلوچستان به منزله ی تنگه احد ایران است و احتمال دارد دشمن از این ناحیه نفوذ خطرناکتری داشته باشد. آری! ثابت عاشق بود و عشق به خدمت داشت. او وظیفه ی دیدار از خانواده را در کنار پیگیری امور منطقه به جا می آورد و در هر بازگشت، برای مادر مهربانش محموله ای از پوشاک و خوراک و مواد مصرفی جهت تقسیم میان مستمندان و محرومان روانه می کرد.
ثابت همچنان که در صحنه های نبرد، در مقابل پرخاشگری های بعضی دوستان ناآگاه، صبور و رزم آوری جسور بود، در میان رنجدیدگان و بیابان نشینان فردی رئوف بود و در تمامی صحنه های فرهنگی نیز حضوری فعال داشت. گاهی در بمپور بر جوانان بیدار دل بلوچ، تأثیر اعتقادی می گذاشت و آنها را با فطرت خویش آشنا می کرد و دیگر گاه با تلاش خستگی ناپدیر خود در راه چاپ و نشر تنها نشریه فرهنگی منطقه (کودک مسلمان بلوچ)، سر از پا نمی شناخت. تا نیمه های شب و گاه تا صبح بیدار می ماند و به تهیه و گردآوری مطالب، مرتب کردن و سایر موارد مربوط به نشریه، مشغول بود. او از این سرای فانی برای جهان باقی آنچنان بنای مشیّد و سرای مجللی بر پا نمود که دوستان و یاران آگاه، از حسرت مقام او و جایگاهش انگشت به دندان گزیدند. تا چشم باز کردند پرواز ملکوتی کبوتری عرش آشیان را دیدند، از کمین جمعی از نوکران و سرسپردگان اجابت در منطقه ی دلگان که بارها از آن جان سالم بدر برده بود. در سال 63 به عرش اعلی شتافت، امّا با لبخند خویش به روی معبود، سیلابی از اشک بر دیده ی یاران و همرزمان پدید آورد.(1)

پی‌نوشت‌ها:

1- سرداران سپیده، صص 67 و 73 و 76.

منبع مقاله:
(1388)، سیره شهدای دفاع مقدس شماره (4)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط