سید ضیاء الدین ازآن تیپ جوانانی بود که چرخش به باطل دارد، یعنی وقتی وارد جامعه شدند به جای تقلید ازبزرگان فکرواندیشه مقبول وعلمی، راه افرادی رادرپیش می گیرند که با طی کوتاه ترین را ه به بزرگترین هدف خود برسند، حالا این راه اگردرجهت نابودی یک جامعه هم باشد ، برایش فرقی نمی کند...
سیدضیاء الدین طباطبائی درتاریخ 1270 ه.ش درشیراز به دنیا آمد. ایشان از یک پدرمعمم واز یکی از پانزده زن عقدی وصیغه وی که شیرازی بود، متولد گردید.
دردوسالگی همراه پدر و در رکاب مظفرالدین شاه که ولیعهدبود ،عازم تبریزگردید وتا 15 سالگی درآن شهر بود ودرس می خواند و زبان فرانسه می آموخت . بعدها درشیراز وقتی فهمید که دنیا دست کیست، به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. درجریان انقلاب مشروطیت ، با اینکه کم سن وسال بود، قاطی بزرگان شد اما به صورت حاشیه نشینی ادای انقلابی ها را درمی آورد ، تاجائی که با وجود درباری بودن پدرکه ازهواداران پروپا قرص محمد علی شاه مستبد بود او را وادار به دفاع ازمشروطیت کرد. وقتی مشروطه اعلام گردید ، وی درشیراز به انتشارروزنامه ای به نام " ندای اسلام" پرداخت و از همانجا با اربابان اصلی ایران آشنایی پیدا کرد. وقتی به تهران آمد وارد کمیته جهانگیرشد و بعد از مدتی دربدری و از این سفارت به آن سفارت رفتن ، سرانجام درسفارت اتریش ، به علت سوء ظن مامورین ، پناه گرفت وشش ماه درآنجا ماندگار شد.
درجریان سقوط محمد علی شاه ، که کمیته جهانگیر درآن نقش عمده داشت، سیدضیاء الدین ، فعالیت هائی ازخود نشان می داد و بعد هم روزنامه ای به نام " شرق " منتشرنمود. امتیاز روزنامه ای به نام " رعد " را هم داشت تا اگر یکی توقیف شد، دیگری را جایگزین نماید.
سید ضیاء الدین ازآن تیپ جوانانی بود که چرخش به باطل دارد، یعنی وقتی وارد جامعه شدند به جای تقلید ازبزرگان فکرواندیشه مقبول وعلمی، راه افرادی رادرپیش می گیرند که با طی کوتاه ترین را ه به بزرگترین هدف خود برسند، حالا این راه اگردرجهت نابودی یک جامعه هم باشد ، برایش فرقی نمی کند.
انگلیسی ها ازنظرسیاسی، سیدضیاء الدین طباطبائی را که برای ارضای جاه طلبی هایش ، حاضر به اجرای هر دستوری بود و در اوج مخالفت ها با قرارداد 1919 وی تنها مدافع قرارداد به وسیله روزنامه اش " رعد " به شمار می رفت ، پیدا کرده بودند. اما از جهت اجرا، به کسی احتیاج داشتند که قدرت وشجاعت لازم را داشته باشد تا امور نظامی را برای پیاده کردن قدرت مرکزی در ایران، رهبری کند. بنابراین بادیدن رضاخان میرپنج به این نتیجه رسید که از تمام افرادی که محک زده بود،مثل ماژور فضل اله خان ، غلامرضا خان میرپنج ، مسعود کیهان وکاظم خان سیاح ومخصوصاً سردارهمایون، بیشتر به دردش می خورد.
درانگلیسی بودن سیدضیاء الدین واجرای کودتا تحت اوامر ایشان تردیدی نیست ومدارک وشواهد بسیارزیاد است وحتی" امیل لسوئور" حقوقدان فرانسوی که درروزهای کودتا، درایران بوده است، سید ضیاء الدین را " روح ملعون سفارت بریتانیا خوانده است"
انگلیسی ها درایران دنبال دولتی بودند که قادرباشدبا اقتدارکامل به تامین امنیت داخلی و ارائه یک قدرت مرکزی بالاباشد، وافرادی قوی که بتوانند به این مسئله سروسامان دهد. بعلاوه دنبال کسی بودندکه برای ملت ایران ناشناخته وبه دور از الدوله های مورد نفرت آنان باشد، ضمن آنکه دراجرای منویات آنها هم صادق باشد. دراین گیرودار بود که سید ضیاء الدین طباطبائی ،نظرشان را جلب کرد. وی جوانی بود پررو ، هتاک و منتقد وبسیار هم انعطاف پذیر، وقتی روزنامه شرق را تاسیس کرد،میدان را برای ابراز وجود ومعرفی خود فراهم دید.
حال با انتخاب افراد توسط انگلیس مرحله بعد که نقشه کودتا است شروع می شود . کودتای سوم اسفند 1299 ، با ابتکار و تشویق چرچیل وزیرجنگ ومستعمرات انگلیس وهدایت وسازماندهی ژنرال آیرون ساید، به دست عمال ایرانی آنان به سرکردگی سید ضیاء الدین طباطبائی به مرحله عمل رسید وعوامل کمکی هم علاوه از رضا خان وکلنل اسمایس،سه نفردیگررا هم شامل می شد که عبارت بودند از: ماژور مسعود خان کیهان ، سرهنگ احمد آقاخان ( سپهدار امیراحمدی) وسروان کاظم خان سیاح. این افراد بعد از مانورهای فریبنده و هم قسم شدن با سیدضیاء الدین ، شروع به کارکردند.
درانگلیسی بودن سیدضیاء الدین واجرای کودتا تحت اوامر ایشان تردیدی نیست ومدارک وشواهد بسیارزیاد است وحتی" امیل لسوئور" حقوقدان فرانسوی که درروزهای کودتا، درایران بوده است، سید ضیاء الدین را " روح ملعون سفارت بریتانیا خوانده است" گذشته از همه اینها اگر به جریان کار کودتا هم توجه شود، رهبریت مطلق سید ضیاء الدین واطاعت محض دیگران از وی را در اوایل کار درک می کنیم.
به روشنی معلوم می شود که رهبری کودتا ، تاچه انداره ای دردست سید ضیاء الدین طباطبائی بوده که حتی رضاخان جرات یک اقدام خود سرانه را ، هرچند که جزو وظایف وی کاملاً مربوط به خودش هم بوده ، نداشته وبرای هرکاری مجبوربه کسب مجوز از سید ضیاء بوده است. ضمن اینکه درحرکت سیدضیاء درخلاف جهت خواسته های احمد شاه ودولت سپهدارهم هیچ شکی نداشته است.سیدضیاء الدین طباطبائی گرچه در اول کودتا خیلی بلند پروازی می کرد،اما عواملی چند او را به طرف احمد شاه وتملق گوئی به وی کشانید. ازجمله توصیه های سفیرانگلیس وبعد هم قدرت یابی فوق العاده رضاخان . اما در مورد دوم، خیلی دیر متوجه واقعیت شد. سیدضیاء دربیانیه آغازین حکومت خود، قدرت خودرا ناشی ازقدرت احمد شاهی نامید که خود برای بقای خویش، می خواست ملت را به امید خدا رها کرده وبه اروپا فرارکند ویا نیروهای انگلیس را درایران نگاهدارد.
بعد ازکودتا سید ضیاء الدین به نخست وزیری رسید ودر روز 11 اسفند 1299 افراد کابینه خودرا به احمد شاه معرفی نمود که به غیر از وزیر معارف و اوقاف وصنایع مستظرفه ،هیچ کدام از وزرا سابقه وزارت نداشتند و خود سید ضیاء الدین وزارت کشور را هم به عهده گرفته بود. البته این تصدی به علت ریاستش برنیروی پلیس وژاندارم بود که علاوه برحفظ امنیت مورد نظر، توقیف اشراف و رجال که سال ها خون این ملت را مکیده بودند ونیز مخالفان سیاسی کودتا وانگلیسی ها و نیز وطن پرستان آگاه این سرزمین بود تا اقتدارنظامی وسیاسی اش تامین شده باشد.
وی پس ازبیست سال دوباره با سقوط رضاخان به کشوربازگشت وبا اعلیحضرت محمد رضا شاه جوان هم روی هم ریخت وبرخلاف تفکرخیلی ها شاه هم که هنوزجای پایش محکم نشده بود، سیدضیاء الدین را دست توانای انگلستان فاتح جنگ جهانی و قادرمطلق درصحنه دنیا می دید ، خیلی گرم وصمیمی اورا پذیرفت
سید ضیاء الدین مدت صد روزنخست وزیر بود ولی با حوادثی که پیش آمد ازجمله دوگانگی درسیاست بریتانیا نسبت به کودتا کنندگان ، اشتباه مطلق وی درشناخت رضاخان وبرخورد با او، دستگیری و بلاتکلیفی عده ای از اشراف و رجال درباری ، حرکتی ناشیانه درسیاست خارجی ، مواردی ازاین دست، سقوط کرد و از کشورخارج ومدت بیست سال درفلسطین ساکن شد.
وی پس ازبیست سال دوباره با سقوط رضاخان به کشوربازگشت وبا اعلیحضرت محمد رضا شاه جوان هم روی هم ریخت وبرخلاف تفکرخیلی ها شاه هم که هنوزجای پایش محکم نشده بود، سیدضیاء الدین را دست توانای انگلستان فاتح جنگ جهانی و قادرمطلق درصحنه دنیا می دید ، خیلی گرم وصمیمی اورا پذیرفت و مانند یک مشاور باوی برخورد کرد. وی درسال 1323 از یزد به عنوان نماینده مجلس شورای ملی دردوران نخست وزیری سهیلی انتخاب گردید.
سیدضیاء الدین بعدازکودتای 28 مرداد 1332 به غیر از مهمانی های سفارت انگلیس ودربار ونیزمعاشرت های خصوصیش با شاه ودرباریان ، روزگارش فقط درمزرعه وسیع خود یعنی منطقه سعادت آباد شمال غرب تهران می گذشت تاسرانجام درسال 1348 درسن 80 سالگی ازدنیا رفت.
منابع :
1- حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران، تهران: امیرکبیر، 1357.
2- جعفرمهدی نیا، زندگی سیاسی سیدضیاء الدین طباطبائی ،تهران ؛ پانوس 1368.
3- حبیب الله تابانی ، چهره های منفوردرتاریخ معاصرایران، تهران : گناه ، 1382.
سیدضیاء الدین طباطبائی درتاریخ 1270 ه.ش درشیراز به دنیا آمد. ایشان از یک پدرمعمم واز یکی از پانزده زن عقدی وصیغه وی که شیرازی بود، متولد گردید.
دردوسالگی همراه پدر و در رکاب مظفرالدین شاه که ولیعهدبود ،عازم تبریزگردید وتا 15 سالگی درآن شهر بود ودرس می خواند و زبان فرانسه می آموخت . بعدها درشیراز وقتی فهمید که دنیا دست کیست، به آموختن زبان انگلیسی پرداخت. درجریان انقلاب مشروطیت ، با اینکه کم سن وسال بود، قاطی بزرگان شد اما به صورت حاشیه نشینی ادای انقلابی ها را درمی آورد ، تاجائی که با وجود درباری بودن پدرکه ازهواداران پروپا قرص محمد علی شاه مستبد بود او را وادار به دفاع ازمشروطیت کرد. وقتی مشروطه اعلام گردید ، وی درشیراز به انتشارروزنامه ای به نام " ندای اسلام" پرداخت و از همانجا با اربابان اصلی ایران آشنایی پیدا کرد. وقتی به تهران آمد وارد کمیته جهانگیرشد و بعد از مدتی دربدری و از این سفارت به آن سفارت رفتن ، سرانجام درسفارت اتریش ، به علت سوء ظن مامورین ، پناه گرفت وشش ماه درآنجا ماندگار شد.
درجریان سقوط محمد علی شاه ، که کمیته جهانگیر درآن نقش عمده داشت، سیدضیاء الدین ، فعالیت هائی ازخود نشان می داد و بعد هم روزنامه ای به نام " شرق " منتشرنمود. امتیاز روزنامه ای به نام " رعد " را هم داشت تا اگر یکی توقیف شد، دیگری را جایگزین نماید.
سید ضیاء الدین ازآن تیپ جوانانی بود که چرخش به باطل دارد، یعنی وقتی وارد جامعه شدند به جای تقلید ازبزرگان فکرواندیشه مقبول وعلمی، راه افرادی رادرپیش می گیرند که با طی کوتاه ترین را ه به بزرگترین هدف خود برسند، حالا این راه اگردرجهت نابودی یک جامعه هم باشد ، برایش فرقی نمی کند.
درانگلیسی بودن سیدضیاء الدین واجرای کودتا تحت اوامر ایشان تردیدی نیست ومدارک وشواهد بسیارزیاد است وحتی" امیل لسوئور" حقوقدان فرانسوی که درروزهای کودتا، درایران بوده است، سید ضیاء الدین را " روح ملعون سفارت بریتانیا خوانده است"
انگلیسی ها درایران دنبال دولتی بودند که قادرباشدبا اقتدارکامل به تامین امنیت داخلی و ارائه یک قدرت مرکزی بالاباشد، وافرادی قوی که بتوانند به این مسئله سروسامان دهد. بعلاوه دنبال کسی بودندکه برای ملت ایران ناشناخته وبه دور از الدوله های مورد نفرت آنان باشد، ضمن آنکه دراجرای منویات آنها هم صادق باشد. دراین گیرودار بود که سید ضیاء الدین طباطبائی ،نظرشان را جلب کرد. وی جوانی بود پررو ، هتاک و منتقد وبسیار هم انعطاف پذیر، وقتی روزنامه شرق را تاسیس کرد،میدان را برای ابراز وجود ومعرفی خود فراهم دید.
حال با انتخاب افراد توسط انگلیس مرحله بعد که نقشه کودتا است شروع می شود . کودتای سوم اسفند 1299 ، با ابتکار و تشویق چرچیل وزیرجنگ ومستعمرات انگلیس وهدایت وسازماندهی ژنرال آیرون ساید، به دست عمال ایرانی آنان به سرکردگی سید ضیاء الدین طباطبائی به مرحله عمل رسید وعوامل کمکی هم علاوه از رضا خان وکلنل اسمایس،سه نفردیگررا هم شامل می شد که عبارت بودند از: ماژور مسعود خان کیهان ، سرهنگ احمد آقاخان ( سپهدار امیراحمدی) وسروان کاظم خان سیاح. این افراد بعد از مانورهای فریبنده و هم قسم شدن با سیدضیاء الدین ، شروع به کارکردند.
درانگلیسی بودن سیدضیاء الدین واجرای کودتا تحت اوامر ایشان تردیدی نیست ومدارک وشواهد بسیارزیاد است وحتی" امیل لسوئور" حقوقدان فرانسوی که درروزهای کودتا، درایران بوده است، سید ضیاء الدین را " روح ملعون سفارت بریتانیا خوانده است" گذشته از همه اینها اگر به جریان کار کودتا هم توجه شود، رهبریت مطلق سید ضیاء الدین واطاعت محض دیگران از وی را در اوایل کار درک می کنیم.
به روشنی معلوم می شود که رهبری کودتا ، تاچه انداره ای دردست سید ضیاء الدین طباطبائی بوده که حتی رضاخان جرات یک اقدام خود سرانه را ، هرچند که جزو وظایف وی کاملاً مربوط به خودش هم بوده ، نداشته وبرای هرکاری مجبوربه کسب مجوز از سید ضیاء بوده است. ضمن اینکه درحرکت سیدضیاء درخلاف جهت خواسته های احمد شاه ودولت سپهدارهم هیچ شکی نداشته است.سیدضیاء الدین طباطبائی گرچه در اول کودتا خیلی بلند پروازی می کرد،اما عواملی چند او را به طرف احمد شاه وتملق گوئی به وی کشانید. ازجمله توصیه های سفیرانگلیس وبعد هم قدرت یابی فوق العاده رضاخان . اما در مورد دوم، خیلی دیر متوجه واقعیت شد. سیدضیاء دربیانیه آغازین حکومت خود، قدرت خودرا ناشی ازقدرت احمد شاهی نامید که خود برای بقای خویش، می خواست ملت را به امید خدا رها کرده وبه اروپا فرارکند ویا نیروهای انگلیس را درایران نگاهدارد.
بعد ازکودتا سید ضیاء الدین به نخست وزیری رسید ودر روز 11 اسفند 1299 افراد کابینه خودرا به احمد شاه معرفی نمود که به غیر از وزیر معارف و اوقاف وصنایع مستظرفه ،هیچ کدام از وزرا سابقه وزارت نداشتند و خود سید ضیاء الدین وزارت کشور را هم به عهده گرفته بود. البته این تصدی به علت ریاستش برنیروی پلیس وژاندارم بود که علاوه برحفظ امنیت مورد نظر، توقیف اشراف و رجال که سال ها خون این ملت را مکیده بودند ونیز مخالفان سیاسی کودتا وانگلیسی ها و نیز وطن پرستان آگاه این سرزمین بود تا اقتدارنظامی وسیاسی اش تامین شده باشد.
وی پس ازبیست سال دوباره با سقوط رضاخان به کشوربازگشت وبا اعلیحضرت محمد رضا شاه جوان هم روی هم ریخت وبرخلاف تفکرخیلی ها شاه هم که هنوزجای پایش محکم نشده بود، سیدضیاء الدین را دست توانای انگلستان فاتح جنگ جهانی و قادرمطلق درصحنه دنیا می دید ، خیلی گرم وصمیمی اورا پذیرفت
سید ضیاء الدین مدت صد روزنخست وزیر بود ولی با حوادثی که پیش آمد ازجمله دوگانگی درسیاست بریتانیا نسبت به کودتا کنندگان ، اشتباه مطلق وی درشناخت رضاخان وبرخورد با او، دستگیری و بلاتکلیفی عده ای از اشراف و رجال درباری ، حرکتی ناشیانه درسیاست خارجی ، مواردی ازاین دست، سقوط کرد و از کشورخارج ومدت بیست سال درفلسطین ساکن شد.
وی پس ازبیست سال دوباره با سقوط رضاخان به کشوربازگشت وبا اعلیحضرت محمد رضا شاه جوان هم روی هم ریخت وبرخلاف تفکرخیلی ها شاه هم که هنوزجای پایش محکم نشده بود، سیدضیاء الدین را دست توانای انگلستان فاتح جنگ جهانی و قادرمطلق درصحنه دنیا می دید ، خیلی گرم وصمیمی اورا پذیرفت و مانند یک مشاور باوی برخورد کرد. وی درسال 1323 از یزد به عنوان نماینده مجلس شورای ملی دردوران نخست وزیری سهیلی انتخاب گردید.
سیدضیاء الدین بعدازکودتای 28 مرداد 1332 به غیر از مهمانی های سفارت انگلیس ودربار ونیزمعاشرت های خصوصیش با شاه ودرباریان ، روزگارش فقط درمزرعه وسیع خود یعنی منطقه سعادت آباد شمال غرب تهران می گذشت تاسرانجام درسال 1348 درسن 80 سالگی ازدنیا رفت.
منابع :
1- حسین مکی ، تاریخ بیست ساله ایران، تهران: امیرکبیر، 1357.
2- جعفرمهدی نیا، زندگی سیاسی سیدضیاء الدین طباطبائی ،تهران ؛ پانوس 1368.
3- حبیب الله تابانی ، چهره های منفوردرتاریخ معاصرایران، تهران : گناه ، 1382.