ترجمه: حمید وثیق زاده انصاری
منبع فارسی: راسخون
در آلمان دموکراتیک سابق، هزار پژوهشگر به مدت بیست سال، سیصد ورزشکار را با یک برنامهی منظم «علمی»، با هورمونهای فراسازنده (فراسازنده یا anabolisant، مرحلهای از متابولیسم موجودات زنده است که در طی آن مولکولهای پیچیده از مولکولهای سادهتر ساخته میشوند) یا داروهای محرک و نیروبخش روانهی میدانهای مسابقات ورزشی کردند. انتشار این پرونده پرسشهای بسیاری را برانگیخت: آیا آلمان شرقی سابق، تنها متهم این پرونده است؟ استفاده از داروها چه عوارضی برای ارگانیسم ورزشکاران دارد؟ چگونه میتوان دوپینگ را به طور مؤثر کنترل کرد؟ آیا میتوان همان طور که عدهای پیشنهاد میکنند، قوانینی در مورد دوپینگِ کنترل شده وضع کرد؟ و بالاخره این که اصلاً چرا قهرمانان از داروهای محرک و نیروبخش استفاده میکنند؟
در سال 1975 میلادی، در طی مسابقات وزنه برداری، کارلو اولاوی کانگا سینه می، قهرمان فنلاندی که در مسابقات المپیک مکزیک برندهی مدال طلا شده بود، کوشید تا صد و شصت کیلو را یک ضرب بالا ببرد... اما درعوض، زردپیای که یکی از ماهیچه های شانه را به استخوان کتف وصل میکند، یک ضرب از جا کنده شد! او تحت تأثیر کورتیزون و مشتقاتی از هورمونهای فراسازنده، نیروی کاذبی به دست آورده بود، اما ماهیچهاش تاب مقاومت نیاورد و زردپی در محل اتصال به استخوان پاره شد. در این اثنا، میلهی هالتر بر پس گردنش افتاد و درجا نخاعش را قطع کرد و درنتیجه تا آخر عمر، پاها و اندامهای تحتانیاش فلج شدند.
اگرچه هورمونها مدالهای زیادی برای قهرمانان به ارمغان آوردهاند (به یاد بن جانسون، دوندهی صد متر کانادایی میافتیم که در سئول، پس از این که پزشکان اطمینان یافتند که او داروهای نیروبخش مصرف میکند، ناگزیر به پس دادن مدال المپیک شد و این یکی از نمونههای بسیاری است که بدان خواهیم پرداخت)، اما در عین حال عواقب مصیبتباری نیز بر ارگانیسم ورزشکاران داشتهاند که تنها به ماهیچهها مربوط نمیشود. با ذکر چند نمونه، آثار استفاده از این داروها (دوپینگ) را روشن میکنیم. در سال 1973، آندرسِن، قهرمان دانمارکی پرتاب دیسک، خود را از بالای کلیسای بزرگ ویبورگ به زیر انداخت. او قبلاً به علت مصرف زیاد قرصهای فراسازنده تحت درمان روانپزشکی بود. در مالین بلژیک، چندین سال بود که در کلینیکی به طور مخفیانه مبتلایان به افسردگیهای عصبی و افرادی که دست به خشونتهای افراطی میزدند (جنون استروئید) تحت درمان قرار داشتند و این قربانیان، کسانی جز قهرمانان حرفهای سابق دوچرخه سواری نبودند. شایع است که یک قهرمان بسیار بزرگ دوچرخه سواری مدتی را در این کلینیک به سر برده است...
اروه داگورن، قهرمان آماتور دوچرخه سواری تعقیبی، به علت وحشت ناشی از رفتارهای ناهنجاری که دیده بود، از پیوستن به جمع حرفهایها خودداری ورزید و ماجرایی را که دیده بود تعریف کرد: «در مسابقات شش روزهی برسی در فرانسه، یک دانمارکی به نام گرفرانکه همراه با یک فرانسوی به نام واله مشترکاً قهرمان شدند. گرفرانکه به کپنهاک بازگشت و در آن جا هزاران تماشاچی به چشم خود جنون ناشی از مصرف آمفتامینها را دیدند: او از دوچرخه پیاده شد و بلافاصله شروع به کتک زدن سرپرست پیست دوچرخه سواری کرد. شب هم در یک دیسکوتک پس از زد و خورد، هر چه روی میزِ بار بود شکست و سرانجام بیهوش شد. فردای آن روز هیچ چیزی را به خاطر نمیآورد.»
اریک دو ولامینک، قهرمان سابق دوچرخه سواری حرفهای که بارها به استفاده از آمفتامینها (به منظور دوپینگ) تن داده بود، سرانجام کارش به بستری شدن در کلینیک روان پزشکی کشید. او متهم به سرقت مواد دارویی شده و مقصر شناخته شده بود. یک بار هم با چاقو پدرش را تهدید کرده بود... خوشبختانه درمانها و مراقبتهای پزشکی در مورد او مؤثر واقع شد و سپس مربی تیم ورزشی بلژیک در راههای ناهموار شد.
به دنبال انتشار پروندهای که مدتها محرمانه نگاه داشته شده بود، مسألهی دوپینگ و ورزش بار دیگر در صدر اخبار روز قرار گرفتند. این پرونده مربوط به «برنامهی دولتی 25ر14» در آلمان دموکراتیک سابق است. ورنر فرانکه، متخصص زیست شناسی مولکولی در مؤسسهی پژوهشهای سرطانشناسی دانشگاه هایدلبرگ و همسرش، بریژیت برندونک، قهرمان پرتاب دیسک آلمان غربی (سابق)، پرده از روی برنامهی دوپینگ سیستماتیک سیصد ورزشکار به مدت بیست سال برداشتند. این گزارش نمونهای از شدت و دامنهی خسارتی است که گریبانگیر محافل ورزشی و پزشکی شده است.
بر اساس این مدارک، دانشمندان مؤسسهی پژوهشی FKS در لایپزیگ (مؤسسهای نظیر INSEP در فرانسه که مؤسسهی ملی ورزش و تربیت بدنی است)، مانند پروفسور رودیگر هاکر، و همچنین دانشمندان سطح بالای فرهنگستان علوم آلمان شرقی سابق، مثل میکائیل اوتل، پژوهشگران مؤسسهی دارویی کشور (ینافارم)، و صدها متخصص دیگر، با زیر پا گذاشتن ممنوعیت کمیتهی بینالمللی المپیک و اصول اخلاق ورزشی، برای بهبود تصنعی کارایی قهرمان از داروهای محرک و نیروبخش سود جستند و بعدها میبایست ناگزیر بار این ننگ اجتماعی را به دوش میکشیدند.
در این زمینه نمیتوان تظاهر به ساده لوحی کرد زیرا تاکنون کم و بیش گفته میشد و خود ورزشکاران آلمانی هم به روزنامهنگاران اعتراف کرده بودند که از داروهای فراسازندهی هورمونی استفاده کرده بودند. از سویی تباهی سلامت بعضی از آنها (سرطانهای زنانه، سترونی، توقف رشد استخوانی قهرمانان کم سن و سال، و انفارکتوس) نیز مردم را متوجه عواقب ویرانگر استفاده از این داروها کرده بود؛ حال از عدم تعادلهای روانی سخن نمیگوییم. هم در میان ورزشکاران آلمان شرقی سابق و هم در میان ورزشکاران سایر ملل (که نمونههای ذکر شده در بالا به خوبی نمایانگر این مسأله هستند) وجود تمامی این عواقب و عوارض جانبی مسلم شده بودند.
اما تا پیش از افشاگریهای ورنر فرانکه، چنین تصور میشد که در آلمان دموکراتیک، مانند کشورهای دیگر، این مربیان و مسئولان فدراسیون ورزشی بودند که بیش از هر کس دیگر پاسخگوی نیازهای مورد به مورد ورزشکاران خود بودند. اما هیچ گاه به فکر کسی نمیرسید که پژوهشگران علمی نیز درگیر این قضایا باشند.
پروفسور رودیگر هاکر که در پرونده ی FKS متهم بود اعتراف کرد که هزار تا هزار و پانصد پژوهشگر در تهیه، اجرا و تفسیر پزشکی برنامهی بهبود کارایی ورزشکاران با استفاده از هورمونها شرکت داشتهاند. در این زمینه حتی سمینارها و کنفرانسهای محرمانه نیز تشکیل میشدند، سمینارهایی که در آنها نامیترین مردان علمی آلمان شرقی شرکت میکردند. در این قضیه، DHFK (دانشگاه تربیت بدنی که تمامی مربیان قهرمانان المپیک آن کشور در آن جا تحصیل کرده بودند)، FKS، مؤسسهی وابسته به فرهنگستان علوم در زمینهی پژوهشهای دارویی در برلین (این مؤسسه نوروپپتیدهایی تهیه کرده بود که در معجون داروهای فراسازنده استفاده میشدند)، مؤسسهی داروشناسی بالینی دانشگاه هومبولت در برلین (رئیس سابق آن ، پروفسور هانس گئورک هولر، یکی از سه دانشمندی بود که از سوی دادستان برلین محاکمهی جنایی شدند) نیز درگیر بودند. در فهرست کارخانههای دارویی تولید کنندهی داروهای محرک و نیروبخش، به جز ینافارم، کارخانههای گرمد و برلین-کمی نیز جای داشتند. و بالاخره به ZIMET میرسیم که مؤسسهای پژوهشی در میکروبشناسی و درمانهای تجربی بود. داروهای محرک و نیروبخش در همین مؤسسه تولید شده و نخستین آزمونها بر روی حیوانات، در همین جا انجام گرفته بودند. علاوه بر صورت مذاکرات سمینارهای محرمانه، پایان نامههایی مانند رسالهی پروفسور هارتموت ریدل، قضیهی دوپینگ سیستماتیک را بهتر بازگو میکند. این داستان شرح وقایع هفت سال کابوسهای دارویی در مورد سیصد و شصت و پنج ورزشکار ردهی بالاست. در این رساله، اثرهای چهار دارو با هم مقایسه شدهاند که برخی از آنها چهار برابر نیرومندتر از نستوسترون (هورمون نرینه) هستند و مصرف آنها برای انسان ممنوع است. میزان مصرف این داروها بسیار بالا بود و افزایش کارایی قهرمانان نیز طی شش سال بسیار چشمگیر بود، یعنی هفت و نیم درصد برای مردان و یک و دو دهم درصد برای زنان در زمینهی سرعت و پرش ارتفاع و همچنین قدرت بهینهی عضلات. ریدل در رسالهی خود توصیه میکند که دختران، دوپینگ را از سن هفده یا هجده سالگی آغاز کنند! البته این فقط یک نمونه است، زیرا در دهها رساله از این نوع، گزارشهایی از نتایج آزمونها در مورد قهرمانان دوی سرعت، قهرمانان پرتاب وزنه و دیسک، قهرمانان دو ماراتون، قهرمانان وزنهبرداری، و قهرمانان شنا آورده شده است؛ «برنامهی 25ر14»، طی بیست سال شامل حال بسیاری از «خوکچه»های انسانی و قهرمانان رده بالا شد که با همدستی فعالانهی مربیان، فدراسیونها، و زیست-شیمیدانهایی که قادر به ارائهی روشهای ضد ردیابی مصرف کنندگان بودهاند، همچنین شیمیدانها، فیزیولوژیستها، متخصصان هورمونشناسی، و بسیاری دیگر که هر یک به نوعی در این قضایا درگیر بودهاند و به هیچ وجه مبرا نیستند، به اجرا درآمد. و این پرسش مطرح میشود که چه تعداد از نوجوانان و جوانان ورزشکار از این شبکه بیرون آمدهاند. بنابراین، گزارش ورنر فرانکه، دستکم، نمایانگر وضعیت ویرانساز «علم» ورزشی آلمان شرقی در زمان خود است.
اگر علمی در این زمینه وجود داشته باشد، باید بدانیم بر چه پایهای اتکا دارد. یا به عبارت دیگر، سازوکارها (یا مکانیسمها)ی زیست شناختی مورد استفادهی این به اصطلاح «علم» را بشناسیم. ژاک وان هوک، پژوهشگر زیست مکانیکی در INSEP در این زمینه چنین نظر داد: «بیشتر، تمرینهای تخصصی است که ورزشکار را میسازد و تمرین برای بدنی که دستگاه عصبی-عضلانی، زردپیها، و استخوانهای آن سفت باشد بینتیجه خواهد بود. اما ما انسانها این بخت بلند را داریم که از پستانداران مستعد و انعطافپذیریم و دارای قابلیت شکلگیری و بهبود هستیم.»
اصولاً دستگاه ماهیچهای تابع فرمانهای عصبی است که به وسیلهی اعصاب ناشی از نخاع به ماهیچهها منتقل میشوند. خود فرمانها در اصل از مغز صادر میشوند. هر عصب به شاخههای فرعی کوچکی تقسیم میشود که وارد عضلات میشوند. در انتهای عصب، سرشاخهی نهایی فقط به قسمتی از یک ماهیچه فرمان میدهد که واحد حرکتی را تشکیل میدهد. در آن جا عصب و رشتههای ماهیچهای با هماهنگی کاملی کار میکنند. اعصابی، که جریان عصبی با سرعت زیادی در آنها حرکت میکنند به ماهیچههایی که قادرند سریعاً منقبض شوند فرمان میدهند. به همین ترتیب، اعصاب «کند» به ماهیچههای «کند» دستور میدهند. حتی پروتئینهایی که سبب انقباض رشتههای عضلانی میشوند – و میوزین نام دارند – شبیه یکدیگر نیستند، یعنی درواقع دو نوع میوزین وجود دارد، یکی سریع (در ماهیچههایی که تحت انقباضهای کوتاه شدید قرار دارند)، و دیگری کند، که صرف نیروی طولانیتری را ممکن میسازد.
ژاک وان هوک بیان داشت: «اگر این دستگاه را به طور منظم به کار اندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که به نحوی عالی به تغییرها تن در میدهد. همراه با تمرینهای ورزشی، ترکیب ماهیچه نیز تغییر میکند و رشتههای کند جای رشتههای سریع را میگیرند که درنتیجه استفاده از انرژی به وسیلهی ماهیچهها بهبود مییابد. همچنین در نظارت هورمونی کبد نیز تغییراتی مشاهده میشود و مواد قندی را در مقادیر زیادتر و سریعتر آزاد میکند. گلوکز یا همان مواد قندی، سوخت پایهی یاختههای عضلانی است. ورزش، مصرف اکسیژن را هم افزایش میدهد. همچنین بر تعداد گویچههای سرخ و بر میزان حسن اثر هموگلوبین در انتقال اکسیژن از ششها به ماهیچهها و آهنگ و نیروی انقباض قلب میافزاید. این شکلپذیری، توجیه کنندهی ورزش است. متأسفانه عدهای، این نتایج را از راههای غیرقانونی و کاربردهای قابل سرزنش به دست میآورند. دوپینگ، تقلب است.»
اگر فردی که قبلاً ورزش نمیکرده سه هفتهی متوالی طی برنامهی بدنسازی تدریجی به ورزش بپردازد، حالت ظاهری رشتههای عضلانی او در زیر میکروسکوپ قبل و پس از ورزش متفاوت خواهد بود. کندترین اعصاب حرکتی و بعد سریعترین آنها، موجب ایجاد رشتههای عضلانی بیشتر و سریعتری میشوند که مرکب از تعداد واحدهای حرکتی بیشتری است.
ورزش، بهترین «کود عضلانی» است. افزون بر این، جسم را «هوشیار» میکند. اگر ورزشکارِ آماتور پرش ارتفاع نتواند برای پرش از روش فاسبوری (پرش از پشت) استفاده کند، سعی خواهد کرد با به کار گرفتن عضلات بیشتر و با شدت بیشتر و نه الزاماً در زمان دلخواه، موفق به این کار بشود، و اگر بر حسب اتفاق بتواند یک بار این حرکت را به طور کامل انجام بدهد، بار دوم موفق نخواهد شد؛ در حالی که قهرمانان میتوانند با روشی فوقالعاده بارها این حرکت را انجام دهند. در اثر این تطبیق کامل بین فرمان عصبی و پاسخ عضلانی است که جسم هوشیار میشود و در حرکات صرفهجویی میکند. فقط بعدهاست که مسألهی بهبود زیست شیمیایی در مصرف انرژی پیش میآید. ژاک وان هوک تأکید داشت که: «تمامی مسائل دوپینگ ورزشی در همین مقطع پدیدار میشوند. محلها و جایگاههای کنش در بدن چنان متعددند و به طور متفاوت در سراسر جسم توزیع شدهاند و چنان به طور طبیعی شکلپذیر هستند و از ورزشی به ورزش دیگر فرق میکنند که به نظر میرسد هر کاری که برای آنها انجام بگیرد مؤثر واقع خواهد شد، حتی استفاده از روشهای شیمیایی (دوپینگ) برای افزودن بر قدرت و توان فراتر از مرزهای محدود.»
واقعیت این است که این داروها مؤثرند، یعنی هورمونهای فراسازنده واقعاً بر حجم عضلات میافزایند و داروهای مسدود کنندهی گیرندهی بتا، واقعاً از ضربان قلبی میکاهند. همهی مسأله این است که بتوان عوارض جانبی آنها را بر روی دیگر اندامها کنترل کرد، زیرا گاهی این آثار، مرگبار میشوند. همهی افرادی که عمل دوپینگ را به عهده میگیرند پزشک نیستند، و در این زمینه حتی پزشکان نیز مانند «شاگرد جادوگر» عمل میکنند و نمیتوانند تمامی جوانب را کنترل کنند. وان هوک میگفت: «من با کشورهای بلوک شرق و محافل ورزشی آنها آشنایی کامل دارم. نحوهی گزینش قهرمانان جوان و آموزش و تمرین در دانشکدههای ورزشیِ واقعاً معتبر، از طریق برنامههای منظم و برای قهرمانسازی انجام میگرفت. در این برنامه، دقیقه به دقیقه، روز به روز، و سال به سال، همهی جزئیات، ساعتها، تمرینها، وسایل و پیشرفتها یادداشت میشدند. در آخر کار قهرمانهایی را انتخاب میکردند که بهتر با این برنامه ها سازگاری داشتند و برای دیگران برنامههای تمرین و آموزشی ترتیب میدادند که همراه با «بُرد» باشد. مسأله ساده است، و این فقط یک نحوهی عقلانی کردن تجربی امور است و مسلماً «علم» نیست. و تا جایی که این برنامه دغدغهی خاطری در مورد احترام به انسانیت انسان و الزامهای اخلاقی ایجاد نکند، کارها رو به راه است.» حال ببینیم آیا لااقل در این شرایط، دوپینگ مؤثر است؟
در فهرست بیشترین استفاده کنندگان از دوپینگ، نام بزرگترین ورزشکاران به چشم میخورد: اینس مولر – راینشباخ، قهرمان پرتاب وزنه (برندهی مدال نقره در مسابقات قهرمانی اروپا در سال 1986، مدال برنز در مسابقات قهرمانی جهان در سال 1987)، سالانه از 3680 میلی گرم اورال – تورینابول (مشتقی از تستوسترون) استفاده میکرد. ایلونا اشلوپیانک بریزنیک، با استفاده از 2615 میلی گرم در سال، در مسابقات پرتاب وزنه تا پای مدال طلا پیش رفت. باز هم با استفاده از همان هورمون، کریستیان اشنک، قهرمان دهگانه (ورزش مردانه شامل ده رشته ورزش دو و میدانی پیدرپی) موفق به ربودن مدال طلا در سئول شد، و هایکه تیشلر در بازیهای سال 1989 در هفتگانه مقام مهم جهانی کسب کرد. به طور خلاصه، تمامی برگزیدگان ورزش سطح بالای آلمان شرقی سابق در ماجرای دوپینگ درگیر بودند! دکتر ژان پییر دوموندنار، پزشک سابق مسابقات توردوفرانس اظهار داشت: «در دههی هفتاد، پزشکان، هورمونها را مانند ویتامینها یا قند، تجویز میکردند. این کار از سوی مربیان و سرپرستان نیز انجام میگرفت، و افشای مطالبی در این زمینه در مورد آلمان شرقی ابداً تازگی ندارد.»
اصولاً و بنا بر تأیید مهمترین کتاب داروشناسی (کتاب گودمن و گیلمن)، هورمون تستوسترون به سرعت در کبد از بین میرود یعنی چنان سریع که پس از عبور از مانع روده و ورود به خون طی ده تا بیست دقیقه ناپدید میشود. در نهایت فقط کسری از مقدار داخل قرصی که قهرمان بلعیده، قابل استفاده در بافتهای عضلانی است. در کبد، این هورمون تبدیل به آندروستاندیون میشود، مولکولی که فعالیت هورمونی آن تقریباً صفر است. دیگر آنزیمهای مختلف کبد بر روی باقی ماندهی تستوسترون اثر میکنند و مشتقاتی را به وجود میآورند که نهایتاً به وسیلهی کلیهها دفع میشوند. دست آخر نود درصد از مقدار اولیهی تستوسترون طی چند ساعت وارد ادرار میشود. بنابراین استفاده از میزان بالای تستوسترون به کاری نمیآید زیرا به هر حال قسمت عمدهی آن به سرعت دفع میشود.
پژوهشگران صنایع دارویی، به منظور چارهجویی برای این مشکل و تثبیت تستوسترون، ترکیباتی ساختند که در چربیها یا مواد آبکی محلول هستند و به صورت تزریق داخل عضلانی مؤثر عمل میکنند. از سویی، امکان کاشتن تستوسترون در زیر پوست به صورت قرص یا کپسول سیلیکون نیز وجود دارد که طیف اثر آن طولانیتر و بیشتر خواهد بود. اما ورزشکاران این روش را نمیپسندند، زیرا در صورت کنترلهای ضد دوپینگ ناگهانی، خطر مثبت بودن آزمونها تقریباً حتمی است.
در این جا باز هم اشارهای به ابداع پروفسور رودیگر هاکر میکنیم که در زمینهی افزایش تثبیت تستوسترون در یاختههای ماهیچهای پژوهشهایی کرده، و از این راه، اثر این هورمون را بهبود بخشیده است. پژوهشگران دیگری دست به تهیهی (اسپری یا) افشانهای زدهاند که حاوی پیشسازهی تستوسترون است و در آزمونهای المپیک قابل ردیابی نبود و قهرمانان، به ویژه شناگران، چند دقیقه پیش از مسابقات، چند نفسی آن را استنشاق میکردند. بنا بر عقیدهی گروهی از پژوهشگران (د. لونده و د. هامبورگ)، تستوسترون بر روی ترشح برخی از هورمونهای مغز اثر میکند، هورمونهایی که مسئول خشونت و پرخاشگری و افزایش هوشیاری ناشی از تنش هستند.
یکی از قهرمانان نوجوانان اروپا (از شانزده تا نوزده سال)، رایک هانمان، در زمینهی استفاده از این آخرین تکنولوژی که نتیجهاش را دید چنین گفت: «استنشاق این اسپری، ابتدا مانند آتشفشان، مغزم را منفجر کرد و سرانجام داخل حفرههای بینیام را از بین برد.» اگر گفتهی هانمان را باور کنیم، تمامی شناگرانی که در بازیهای المپیک سئول شرکت میکردند میبایست با تقبل خطرات و بر عهده گرفتن هر پیآمدی از این اسپری استفاده میکردند. برای او، نتیجه درست عکس آن چیزی بود که تصور میکرد، یعنی با آسیب دیدن حفرههای بینیاش نتوانست در مسابقات سئول شرکت کند، و از آن زمان به بعد مسابقات را کنار گذاشت.
گاهی هورمونهای فراسازنده نیز بسیار مؤثرند. پژوهشگران آلمان دموکراتیک سابق به این نتیجه رسیدند که این هورمونها به طور یقین قدرت عضلانی را افزایش میدهند اما از هماهنگ سازی حرکتی میکاهند. عضلات شناگران، با استفاده از این هورمونها چنان سنگین میشدند که نمیتوانستند بازوها را از آب بیرون بیاورند. بنابراین وینفرید شاکر، یکی از پژوهشگران FKS، در رسالهی خود در زمینهی بهبود کارایی عضلانی و عصب شناختی تحت تأثیر اوسیتوسین، پیشنهاد کرد برای نیرو بخشیدن به قهرمانان، از نوروپپتیدها استفاده شود. وی به قهرمانان ژیمناستیک، جودو، والیبال، تیراندازی، دو سرعت و امدادی، دو با مانع، اوسیتوسین و وازوپرسین (نوروپپتیدهایی که توسط هیپوتالاموس ساخته میشوند) تزریق کرد. اما نتیجهی این نوع دوپینگ قابل بحث بود با اشاره به این حقیقت که برای خنثی کردن آثار بسیار شدید اولین دارو، باید اقدام به دوپینگ دیگری هم بکنند.
و سرانجام، در تلاش برای کاستن از ترس بیدلیل که هنگام آغاز مسابقات گریبانگیر ورزشکاران میشود و مسائل هیجانی که مانع میشوند ورزشکار کاملاً حواس خود را جمع کرده و در کارش متمرکز کند، در «برنامهی 25ر14» پیشبینی شده بود که مشابههای نوروپپتیدها را تهیه کنند که به صورت تزریقی یا اسپری (افشان) که مخصوص ورزشکاران خواهد بود، استفاده شوند. این داروها، به خصوص برای کارکرد هیپوفیز و هیپوتالاموس خطراتی در بر داشتند.
از پارهای از گزارشهای پژوهشهای شش ماههی FKS که به وسیله ی ورنر فرانکه استخراج شد چنین استنباط میشود که «پژوهشگران» آلمان شرقی از خطراتی که ورزشکاران را در معرض آنها قرار میدادند کاملاً آگاهی داشتند. در این زمینه برای این که متقاعد بشویم، به دو مثال اشاره میکنیم: کریستین بهرنت، یکی از اعضای تیم زنان در دو امدادی چهارصد متر، که علاوه بر امتیازات دیگر صاحب مدال نقرهی بازیهای المپیک سئول شد، از هفده سالگی از دو نوع ترکیبات معین استروئیدی استفاده میکرد. وی ابتدا، یعنی از المپیادهای لوس آنجلس تا سئول، از اورال – تورینابول استفاده میکرد. اما تکرار مصرف این هورمون شدیداً به کبد او آسیب رسانده بود. در نتیجه پزشکان کمی از مقدار آن کاستند و در عوض مستنولون بدان افزوند تا این که دستکم تا بازیهای المپیک از تخریب کبدش جلوگیری کرده باشند... و بدین سان او موفق به کسب مدال نقرهی دو امدادی چهارصد متر شد.
مورد بعدی مربوط به گونتر رادماخر، متخصص غدهی داخلی در FKS است. او، برنامهی دراز مدتی برای «آزمونهای بالینی» هورمونهای نرینهی ممنوع، تهیه دیده بود و آنها را روی قهرمانان قایقرانی شانزده تا هجده سال آزمایش میکرد. اصولاً هورمونهای طبیعی نرینه، یا آندروژنها، مانند تستوسترون که به وسیلهی غدد فوق کلیوی و بیضهها مترشح میشوند، در بروز حالات بلوغ، رشد عضلانی، افزایش ابعاد بیضهها و تولید اسپرماتوزوئید و پیدایش لیبیدو (زیست مایهی میل جنسی) نقش عمدهای بر عهده دارند. اما اگر ناگهان بدنی را که در حال رشد است از هورمونهای مردانه لبریز کنند، مسلماً بدن این فرد شروع به تولید عضلات بیشتری میکند، اما جلو رشد استخوانی او گرفته میشود و تولید هورمونهای هیپوفیزی و هیپوتالاموسی او فلج میشود. این امر میتواند منجر به سترونی، گاهی برای همهی عمر، بشود، و در دختران جوان حالات مردانه پدید آورد. پزشکان آلمان شرقی کاملاً از این مسائل آگاهی داشتند. با این حال، آنها این داروها را در مقادیر زیاد به جوانان ورزشکار میدادند، و در شدیدترین موارد، میزان مصرف به 11125 میلی گرم اورال – تورینابول در سال میرسید.
ورنر فرانکه ارقامی را افشا کرد که مربوط به قهرمانان پرتاب دیسک و پرتاب وزنهی آلمان غربی سابق میشد. آنها نیز کم و بیش به همان میزانِ آلمان شرقی از این داروها استفاده میکردند، اما ورزشکاران آلمان شرقی در تمام سال مصرف میکردند در حالی که قهرمانان آلمان غربی تنها طی مسابقات مصرف میکردند.
کارلو کانگاسینه می، وزنهبردار فنلاندی روزی صد میلی گرم تستوسترون مصرف میکرد، و اعتراف کرد که وزنه برداران دیگری بدون این که خم به ابرو بیاورند روزی تا هفتصد میلی گرم مصرف میکردند. وقتی حساب میکنیم که این مقدار مساوی است با بیست و دو برابرِ بیشترین میزان دوپینگ در بین ورزشکاران آلمان شرقی، و حدود صد تا صد و چهل برابر اندک موارد تجویزهای پزشکی این هورمونها (در مورد سوختگیهای شدید و برخی از بیماریهای خونی) لرزه بر انداممان میافتد.
بنابراین ترازنامهی منفی دوپینگ سنگین است و واقعاً به صورت سرطان ورزش درآمده است. اما منهای محکومیت دوپینگ ورزشی از نظر اخلاقی، به چه دلیل غالب ورزشکاران از این داروها استفاده میکنند؟ نخست به این دلیل که آنها در جامعهای زندگی میکنند که به آنها «حق دسترسی به محرکها و آرامبخشهای مصنوعی» را داده است. در این زمینه ارقامی وجود دارند که فرانسه را قهرمان مصرف این نوع داروها قلمداد میکنند و پزشکان فرانسوی در تمامی اروپا رکورد بیشترین تجویز داروی محرک و آرامبخش را به خود اختصاص دادهاند. الکل، توتون، قهوه، و همهی مواد محرک، در کشورهای اروپایی بازارهای قابل توجهی را به خود اختصاص دادهاند. مواد محرک در همهجا به دست میآیند. الکل و توتون هر ساله باعث مرگ صد و ده هزار فرانسوی میشود. پزشکانی هم آمیختهای از آمفتامینها، داروهای ادرارآور و عصارهی تیروئیدی را برای لاغر شدن و پایین آوردن وزن تجویز میکنند؛ یا در اثر بیتوجهی یا بیاعتنایی، بانوان سالخورده را به آرامبخشها معتاد میکنند. هفتاد و پنج درصد از معتادان این گونه داروها، مواد خود را از طریق پزشکان فراهم میکنند. نظامیان هم از این امر برکنار نیستند. مثلاً خلبانان نیروی هوایی سلطنتی انگلستان و انگلیسیهای بمباران دیده، تا سال 1943 میلادی آنچنان با تجویز پزشکان خود، دست به مصرف این داروها زده بودند که روزنامه ی تایمز در یکی از شمارههای خود نوشت: «این متامفتامین بود که در جنگ لندن برنده شد.» و بعدها هم در یکی از روزنامههای ملی انگلیس این عنوان به چشم میخورد: «وینتروپ (کارخانههای دارویی سازندهی استانوزول مصرفی بن جانسون) برندهی مدال طلای صد متر سئول شد!» حالا از کوکائین، کوکائین خالص یا هروئین سخنی به میان نمیآوریم. به طور خلاصه، ما در دنیای داروهای مخدر و محرک غوطه میخوریم.
همه چیز از مدرسه شروع میشود، هنگامی که پدران و مادران پیش از آغاز امتحانهای میان سال تحصیلی به سراغ پزشک میروند و از او میخواهند کاری کندکه فرزندشان بتواند به کلاس بالاتر ارتقاء پیدا کند یا این که مثلاً برای مسابقات فوتبال پایان هفته آمادگی پیدا کند، یا...
کودکانی که در دست مربیان ورزشی متخصص قرار میگیرند، حتی به تکنیکهای «Stretching» (کشش-تمرین آمادگی) برای نرمتر کردن ماهیچهها آشنایی ندارند و نمیدانند که پس از آسیب دیدگی باید به تدریج ورزش را از سر گرفت. در این زمینه دکتر موندنار این پرسش را مطرح ساخت: «آیا بیاعتنایی مربیان در زمینهی آموزش ورزش جوانان، در آینده عواقبی چون دوپینگ ورزشی در بر نخواهد داشت؟»
غالب این جوانان در زمینهی دوپینگ ناآگاه هستند و سادهلوحانه عمل میکنند و از واقعیتها خبر ندارند. از نظر آلن ژونکا (یکی از پژوهشگران سابق مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه و مؤسس جامعهی پژوهشگران فعالیتهای ورزشی)، «ورزشکاران در دنیای بستهای زندگی میکنند و کاملاً تحت نظر قرار دارند، به ویژه اعضای تیم ملی (فرانسه). وضع این ورزشکاران طوری است که غالباً فرصتی برای طرح مسائل بنیادی ندارند. در بسیاری از موارد، ورزشکار جزئی از چشمانداز طبیعی دنیای زندهها نیست». در چنین وضعیتی، همه چیز امکانپذیر میشود....
در سال 1988، در طی یک دورهی آمادگی تیم اسکی المپیک فرانسه، استیون دیکمن و ژان میشل بده این فرصت را یافتند که یک هفته با پسران و دختران اسکیباز چون کریستف پله، فرانک پیکار، و کارول مرل، به سر برند و از نزدیک شاهد این گسستگی ورزشکاران از دنیای بیرون باشند. زندگی روزانه، جابهجایی، تغذیه، تفریح، و حتی زندگی خصوصی این جوانان چنان سازمان یافته بود که هیچ حرکت آنان بدون اطلاع یا حضور مربیان انجام نمیگرفت. زندگی آنان زنجیرهای از ممنوعیتها و الزامات بود و عضلات و البته روحشان به نرمی و آهستگی دستکاری میشدند. این دو تن اوایل ماه ژانویهی 1992 به دعوت دکتر میشل پروو، پزشک ورزشی INSEP، در یک برنامهی تمرین و آمادگی رانندگان اتوموبیلهای مسابقه شرکت کردند. در آن جا یک گرد همآیی، به دوپینگ اختصاص یافته بود. در این گرد همآیی، پزشکان اطلاعات زیادی کسب کردند و ورزشکاران جوان نیز. آنها از مقررات ضد دوپینگ اطلاعی نداشتند. آنها نمیدانستند که مقامات وزارت جوانان و ورزش ممکن است به دعوت یک فدراسیون، در هر زمانی، حتی هنگام تمرین و مسابقه، کنترلها و بازدیدهای از پیش اعلام نشده داشته باشند. آنها از فهرست مواد ممنوع که از سوی کمیتهی بینالمللی المپیک اعلان شده، از روشهای نظارت و تحریمها، و عوارض جانبی خطرناک این مواد اطلاعی نداشتند.
البته که اطلاعی ندارند – و چه کسی آنها را مطلع خواهد ساخت؟ فدراسیون ورزشی آنها، همراه با فدراسیون فوتبال، یکی از فدراسیونهای نادر فرانسه بود که در برابر قوانین جدید در مورد دوپینگ مقاومت میکرد. در سال 1989، در مجموع فقط ده نظارت در زمینهی ضد دوپینگ در رشتههای ورزش موتوری در فرانسه به عمل آمد و نتیجهی مثبت، صفر بود. فدراسیون بینالمللی اتوموبیلرانی ظاهراً نمیخواست اجازهی مداخله به کمیتهی بینالمللی المپیک بدهد.
در این شرایط، به قول دکتر دوموندنار، وقتی که سرمشق از سلسله مراتب بالاتر داده میشود «هیچ جای شگفتی نیست اگر چهرهی خطرناک و زیانبار و منفی دوپینگ به چشم ورزشکاران جوان نیاید». یکی از نویسندگان مجلهی اتوموبیل در فرانسه میگفت که در این زمینه، نادیده گرفتن فدراسیون اتوموبیلرانی فرانسه بسیار خطرناک است. این فدراسیون سعی داشت خود را پاک و مبرا نشان دهد، در حالی که شایعههای بسیار زیادی در مورد مصرف کوکائین (که بر هوشیاری افزوده و از فشار عصبی میکاهد) و حضور دلالهای فروش این مواد در میدانهای فرمول «1» وجود دارد، و این حقیقت دارد که تمامی خبرنگاران در برخی از مسابقههای اتوموبیلرانی جهانی (رالی)، رانندگان اروپای شمالی را، در آغاز مسابقات ویژه، در حال مستی دیدهاند. یک رانندهی ایتالیایی موتوسیکلت فرمول 3000، بدون پردهپوشی به دکتر فرانسوا بلوک (پزشک سابق ورزشی در نزدیکی شهر بوردو فرانسه) گفته بود که در مسابقات و تمرینها به مقدار زیادی از آمفتامینها مصرف میشود. این داروها محرک هستند، از احساس خستگی میکاهند، و اعتماد به نفس را افزایش میدهند. او خود اعتراف کرد که طی پانزده سالی که در مسابقات شرکت میکرد وقتی که قرار بود زیر باران رانندگی کند، مخلوطی از کنیاک مینوشید.
مسلماً رانندگان اتوموبیل یا موتوسیکلت، نیازی به قدرت عضلانی مانند وزنه برداران ندارند. اما آنها هم باید مقاوم، هوشیار، پرتحرک (دارای واکنش خشن و سریع) باشند، درد را احساس نکنند، فشار عصبی اضطرابآلود آغاز مسابقات را تحمل کنند که در آن به ناگهان بیست و شش مرد طی چند صدم ثانیه به قدرت هجده هزار اسب به راه میافتند. برای مقابله با این شرایط مسلماً داروهایی وجود دارد و اگر هم خود به تنهایی آنها را کشف نکنند، پزشکان آماده برای تجویز هستند.
بدین ترتیب، هنگامی که گروهی از پزشکان از طرف کارخانه های دارویی رون-پولن، رانندگان تیم فرمول «1» لاروس را برای مطالعهی نحوهی دید، تغذیه، میزان خستگی، و پاسخهای هورمونی آنان در طی مسابقه مطالعه میکردند، به مانند کرمی بود که وارد میوه میشود، زیرا چه صلاحیتی بالاتر از صلاحیت پزشکان ورزش، مجهز به جدیدترین ابزار اندازهگیری و قادر به تشخیص کوچکترین کارکردهای سوخت و سازی و روشن کردن این موضوع که – حتی بدون آگاهی خود رانندگان – کدامین آن ها بهتر دوپینگ کردهاند!
دکتر دوموندنار گفت: «پزشکان تیم، هیشه همدست ورزشکاران هستند. آنها غالباً پزشکانِ جوانِ هیجان زدهای هستند که از قرار گرفتن در کنار قهرمانان ورزشی به خود میبالند. آنها چگونه میتوانند در برابر فشار عظیم افرادِ پیرامون ورزشکاران مقاومت کنند؟»
امروزه اصول قانونی کردن دوپینگ ورزشی در برخی از باشگاههای ورزشی توصیه میشود. برخی از پزشکان، البته تعداد اندکی از آنها، مانند دکتر برونو دو لینیر، متخصص هورمونشناسی کارخانه های دارویی، یا دکتر فرانسوا بلوک، پزشک سابق تیم دوچرخهسواری حرفهای، بر این باور بودهاند که در پارهای از موارد، با نظارت پزشکی، میتوان برای ورزشکاران، هورمونهای فراسازنده تجویز کرد. این پزشکان به طور خلاصه معتقدند که ارگانیسم ورزشکار، طی مسابقه، قادر است بیشتر از فردی معمولی، ذخیرههای هورمونی خود را به کار گیرد. لذا طی تمرینهای طولانی یا مسابقات نزدیک به هم، به وضعیت «کمبود هورمونی» دچار میشود. در این صورت باید از طریق تجویز هورمون چارهای برای این کمبود اندیشید.
دکتر بلوک، برای تأیید نظرات خود، بر پنج رسالهی پزشکی دانشگاه بوردو (که مربوط به خود او هم میشد) ارجاع میداد که در آنها به پژوهشهایی که در نشریههای علمی منتشر شدهاند و نیز به هزاران اندازهگیری زیست شناختی که خود او از سال 1976 به بعد به عمل آورده بود اشاره شده است. همچنین وی بر این حقیقت تکیه میکرد که مقدار کورتیکوئیدها و تستوسترون که او تجویز میکرد (که البته با مقررات بینالمللی ورزش مغایرت داشت) ضعیف است و از نظر پزشکی از طریق آزمونهای زیست شناختی کنترل شده است. وی هیج گونه اختلال را در کنترل هورمونی مغز این ورزشکاران مشاهده نکرده بود.
اما دکتر بلوک دانشمند نبود. به این معنی که او فقط حالتی منطقی به یک مسألهی تجربی میداد، یا درواقع برای آزمونی تجربی، دلیلتراشی میکرد. او نمیتوانست از هیچ مقالهی علمی که با نام او منتشر شده بود برای خود امتیازی کسب کند، به هیچ سازمان پژوهشی وابستگی نداشت، ودر هیچ کنگره ی علمیای شرکت نکرده بود. به نظر میرسید که او در محافل مسابقات ورزشی، سرشناستر باشد تا در محافل فرهنگستانی، و تنها عیبی که این اثبات او دارد، فقدان دلایل کافی پژوهشی است، و امروزه هیچ کس نمیتواند بگوید که تغییرات هورمونیِ ملاحظه شده از سوی دکتر بلوک، ارزش علمی دارد یا نه.
به هر حال اگر در آینده، موضوع «باز متعادلسازی» ورزشکاران با تجویز هورمون زیر نظارتهای پزشکی پذیرفته شود، آتش قاچاق وسیع نسخههای پزشکی و همچنین قاچاق این داروها، و فساد فعالانهی پزشکان ورزشی نیز همراه با آن روشن خواهد شد.
دوپینگ سازمان یافتهی قهرمانان ورزشی آلمان شرقی سابق، نمونهای است برای نشان دادن این مسأله که چگونه قسمتی بزرگ از جامعه میتواند در یک دور جهنمیای درگیر شود که عواقب و عوارض آن در آخر زنجیره نصیب خوکچههای انسانی میشود. امیدوار باشیم که افشای این ماجرا سرمشقی باشد برای قدم نگذاشتن به این راه، و در عوض، سیستمهای نظارتی مؤثرتر از آنچه که اکنون وجود دارند برقرار شوند.
میتوان عضلات را هم مانند موتور، پر از باد کرد.
عضله، که به وسیلهی زردپی به استخوان میپیوندد، از دستهای رشتههای طولی الیاف تشکیل شده است، مانند رشته سیمهای برقی که داخل غلاف قرار گرفتهاند. قسمت مرکزی عضله آماس کرده، و قسمت انتهایی باریک و بلندتر است. هر یک از دستههای رشتهی عضلانی با چندین ده سانتیمتر طول، از الیاف ماهیچهای تشکیل یافته است، یعنی یاختههای بسیار بزرگی که حاوی صدها هسته و تارچههای ماهیچهای هستند. بین دستههای رشتهی عضلانی، عروق خونی، اعصاب، و انتهاهای عصبی، عبور میکنند. هر رشته یا فیبر ماهیچهای، استوانهای به طول چندین سانتیمتر و ده تا صد میکرومتر قطر است که بافت پیوندی آن را میپوشاند. پوستهی بسیار نازکی به نام سارکوم از بخش انقباضی محافظت میکند. میوفیبریلها (که نازکترین عنصر تشکیل دهندهی رشتهی عضلانی و رشتههایی پروتئینی و انقباضپذیر هستند که در یاختههای ماهیچهای صاف مخطط یافت میشوند)، تناوبی از استوانههای متشکل از رشتههای آکتین و لولههای متشکل از رشتههای میوزین هستند. رشتههای ضخیمتر از مولکولهای میوزین به طول تقریبی صد و پنجاه نانومتر تشکیل شدهاند که به صورت مرومیوزینهای سبک و سنگین توزیع شدهاند. مرومیوزین سبک با طول هشتاد نانومتر کالبد اصلی است که مولکولهای مرومیوزین سنگین در فواصل منظم بدان پیوند میخورند و سر انتهایی آنها متشکل از واحدهای کروی است.
رشتههای عضلانی کند، در اثر ورزش یا به وسیلهی داروهای فراسازنده میتوانند مشخصات رشتههای عضلانی سریع را به خود بگیرند. واحدهای حرکتی میتوانند رشتههای عضلانی بیشتری را به خدمت بگیرند و فرمانهای حرکتی میتوانند به شکل تقویت شده و مؤثرتر عمل کنند. همه چیز انعطافپذیر است، حتی فرمانهای مغز.
استروئیدهای فراسازنده: آنها که استروئیدهای آندروژن نیز نامیده میشوند همگی از مشتقات تستوسترون (ناندرولون، متاند بنون، فلوئوکسی مسترون، ترامبولون، مستنولون، استانوزولول) و فراسازنده هستند (مانند کودی برای ماهیچهها)، و هیچ یک عاری از آثار آندروژنی پیدایش صفات مردانه نیستند. پژوهشگران همچنان در صدد یافتن مادهی فراسازندهی معجزهآسایی هستند که دارای هیچ نوع اثر ایجاد خواص نرینگی نباشد. استروئیدهای فراسازنده در فهرست داروهایی قرار دارند که باید با وسواس ویژهای استفاده شوند.
مستانولول: این ماده که از مستنولون به دست میآید استروئید فراسازندهی صناعی است که معمولاً استفادهی پزشکی از آن در انسان ممنوع است.
تستوسترون: هورمون نرینهی طبیعی است. مشتقات استری شدهی تستوسترون نیز برای طولانیتر کردن و افزایش تأثیر آن تهیه میشوند. «17-آلفا-متیل تستوسترون» که مصرف آن از راه خوراکی اثر بیشتری دارد در دوپینگ ورزشی غوغایی به راه انداخته است.
اورال-تورینابول و استانوزول: در میان استروئیدهای فراسازنده، این دو بیشتر از همه تجویز میشوند. اورال-تورینابول، داروی انتخابی دوپینگ در آلمان شرقی بود. استانوزول را بن جانسون در بازیهای المپیک سئول مشهور کرد.
اتیوکولانولون، آندروستاندیول، و آندروسترون: آنها از پسماندههای تستوسترون هستند. در این میان فقط آندروسترون دارای کنش هورمونی ضعیف است. این سه، دارو به حساب نمیآیند.
آمفتامین: بتا-فنیلیز و پروپیلامین فشار خون را افزایش میدهد و محرک مغزی نیرومندی است، از اشتها میکاهد، و مدت بیداری را افزایش میدهد. موریس هرزوگ میگفت که قلهی آناپورنا را تحت تأثیر آمفتامین فتح کرده است. این دارو در فهرست مواد مخدر قرار دارد.
متامفتامین: این ماده که به گروه آمفتامینها تعلق دارد در مقدار کم نیز بر روی مغز اثر میگذارد. این دارو نیز در فهرست مواد مخدر قرار دارد.
روانپریشی ناشی از آمفتامین: این عبارت در مورد علائم غیر ویژه نزد ورزشکاران قدیمی که از آمفتامینهای زیادی استفاده کردهاند به کار میرود (سردرد، سرگیجه، تپش قلب، خستگی، افسردگی مزمن، بیقراری، حواسپرتی، هذیان، و دیوانگی).
جنون استروئید: خشونتها و حالت پرخاشگری و تهاجم بسیار نمایان نزد گروهی از قهرمانان که در بیمارستانهای روانی بستری بودهاند، دیده شده است.
مسدود کنندههای گیرندهی بتا: رانندگان اتوموبیلهای مسابقه، قهرمانان بیلیارد، بولینگ، پرش با اسکی، و تیراندازی، از این دارو استفاده میکنند زیرا از تپش قلب جلوگیری میکند، ترسهای بیدلیلِ آغاز مسابقات را از بین میبرد، و از فشار عصبی میکاهد.
کورتیزون: هورمونی است که غدد فوق کلیوی آن را ترشح میکنند و تحت کنترل ACTH هیپوفیزی قرار دارد (هورمون قسمت قدامی هیپوفیز که اختصاصاً قشر غدهی کلیوی را تحریک میکند تا کوتیکوئیدها را ترشح نماید). این هورمون دارای آثار ضد خستگی، ضد فشار عصبی، نشئهآور، و تحریک کننده است. کورتیزون و مشتقات آن برای کبد، فشار خون، عروق خونی، چشمها، استخوانها، و مفصلها و همچنین تعادل روان خطرناک هستند.
کورتیزول: هورمون کوتیکو استروئید است که مانند کورتیزون، غدد فوق کلیوی آن را ترشح میکنند. خاصیت این هورمون، تحریک تولید گلیکوژن در کبد است و توزیع چربیها را تغییر میدهد. مانند سایر کوتیکوئیدها دارای اثر ضد التهاب و ضد آلرژی است.
نوروپپتیدها: مولکولهایی هستند که نورون ها یا یاختههای عصبی آن ها را میسازند (و همچنین به وسیلهی یاختههای دیگر ساخته میشوند). آن ها پیامرسانهای ارتباطی بین یاختههای عصبی هستند. اوسیتوسین و وازوپرسین، نوروپپتیدهای هورمونیاند که به وسیلهی هیپوتالاموس ساخته میشوند. اوسیتوسین بر روی پستانها و رحِم، و ازوپرسین بر روی کلیهها اثر میکند.
بنزودیازپین: این داروها اضطرابزدا یا به عبارت دیگر آرام بخش هستند که ورزشکاران به عنوان خوابآور از آنها استفاده میکنند تا اضطراب را برطرف کنند، یا از شدت آن بکاهند. این داروها اعتیاد ایجاد میکنند و با قطع کردن آنها نشانگان ترک اعتیاد پدید میآید.
آمفتامینها، داروهای مدر، و عصارههای تیروئیدی: معجونی از هورمونهای چربیسوز و قطع اشتها و دارویی برای کم کردن آب بدن. این مخلوط که بسیار خطرناک است از سوی پزشکانِ متخصص لاغر کردن، فراوان تجویز شده است.
کوکائین: نشئهآور بسیار مسموم کننده که باعث بینظمی تنفسی میشود و مستقیماً به ماهیچههای قلب آسیب میرساند و اعتیاد روانی ایجاد میکند. کوکائین در فهرست مواد مخدر قرار دارد.
در سال 1975 میلادی، در طی مسابقات وزنه برداری، کارلو اولاوی کانگا سینه می، قهرمان فنلاندی که در مسابقات المپیک مکزیک برندهی مدال طلا شده بود، کوشید تا صد و شصت کیلو را یک ضرب بالا ببرد... اما درعوض، زردپیای که یکی از ماهیچه های شانه را به استخوان کتف وصل میکند، یک ضرب از جا کنده شد! او تحت تأثیر کورتیزون و مشتقاتی از هورمونهای فراسازنده، نیروی کاذبی به دست آورده بود، اما ماهیچهاش تاب مقاومت نیاورد و زردپی در محل اتصال به استخوان پاره شد. در این اثنا، میلهی هالتر بر پس گردنش افتاد و درجا نخاعش را قطع کرد و درنتیجه تا آخر عمر، پاها و اندامهای تحتانیاش فلج شدند.
اروه داگورن، قهرمان آماتور دوچرخه سواری تعقیبی، به علت وحشت ناشی از رفتارهای ناهنجاری که دیده بود، از پیوستن به جمع حرفهایها خودداری ورزید و ماجرایی را که دیده بود تعریف کرد: «در مسابقات شش روزهی برسی در فرانسه، یک دانمارکی به نام گرفرانکه همراه با یک فرانسوی به نام واله مشترکاً قهرمان شدند. گرفرانکه به کپنهاک بازگشت و در آن جا هزاران تماشاچی به چشم خود جنون ناشی از مصرف آمفتامینها را دیدند: او از دوچرخه پیاده شد و بلافاصله شروع به کتک زدن سرپرست پیست دوچرخه سواری کرد. شب هم در یک دیسکوتک پس از زد و خورد، هر چه روی میزِ بار بود شکست و سرانجام بیهوش شد. فردای آن روز هیچ چیزی را به خاطر نمیآورد.»
اریک دو ولامینک، قهرمان سابق دوچرخه سواری حرفهای که بارها به استفاده از آمفتامینها (به منظور دوپینگ) تن داده بود، سرانجام کارش به بستری شدن در کلینیک روان پزشکی کشید. او متهم به سرقت مواد دارویی شده و مقصر شناخته شده بود. یک بار هم با چاقو پدرش را تهدید کرده بود... خوشبختانه درمانها و مراقبتهای پزشکی در مورد او مؤثر واقع شد و سپس مربی تیم ورزشی بلژیک در راههای ناهموار شد.
به دنبال انتشار پروندهای که مدتها محرمانه نگاه داشته شده بود، مسألهی دوپینگ و ورزش بار دیگر در صدر اخبار روز قرار گرفتند. این پرونده مربوط به «برنامهی دولتی 25ر14» در آلمان دموکراتیک سابق است. ورنر فرانکه، متخصص زیست شناسی مولکولی در مؤسسهی پژوهشهای سرطانشناسی دانشگاه هایدلبرگ و همسرش، بریژیت برندونک، قهرمان پرتاب دیسک آلمان غربی (سابق)، پرده از روی برنامهی دوپینگ سیستماتیک سیصد ورزشکار به مدت بیست سال برداشتند. این گزارش نمونهای از شدت و دامنهی خسارتی است که گریبانگیر محافل ورزشی و پزشکی شده است.
بر اساس این مدارک، دانشمندان مؤسسهی پژوهشی FKS در لایپزیگ (مؤسسهای نظیر INSEP در فرانسه که مؤسسهی ملی ورزش و تربیت بدنی است)، مانند پروفسور رودیگر هاکر، و همچنین دانشمندان سطح بالای فرهنگستان علوم آلمان شرقی سابق، مثل میکائیل اوتل، پژوهشگران مؤسسهی دارویی کشور (ینافارم)، و صدها متخصص دیگر، با زیر پا گذاشتن ممنوعیت کمیتهی بینالمللی المپیک و اصول اخلاق ورزشی، برای بهبود تصنعی کارایی قهرمان از داروهای محرک و نیروبخش سود جستند و بعدها میبایست ناگزیر بار این ننگ اجتماعی را به دوش میکشیدند.
در این زمینه نمیتوان تظاهر به ساده لوحی کرد زیرا تاکنون کم و بیش گفته میشد و خود ورزشکاران آلمانی هم به روزنامهنگاران اعتراف کرده بودند که از داروهای فراسازندهی هورمونی استفاده کرده بودند. از سویی تباهی سلامت بعضی از آنها (سرطانهای زنانه، سترونی، توقف رشد استخوانی قهرمانان کم سن و سال، و انفارکتوس) نیز مردم را متوجه عواقب ویرانگر استفاده از این داروها کرده بود؛ حال از عدم تعادلهای روانی سخن نمیگوییم. هم در میان ورزشکاران آلمان شرقی سابق و هم در میان ورزشکاران سایر ملل (که نمونههای ذکر شده در بالا به خوبی نمایانگر این مسأله هستند) وجود تمامی این عواقب و عوارض جانبی مسلم شده بودند.
اما تا پیش از افشاگریهای ورنر فرانکه، چنین تصور میشد که در آلمان دموکراتیک، مانند کشورهای دیگر، این مربیان و مسئولان فدراسیون ورزشی بودند که بیش از هر کس دیگر پاسخگوی نیازهای مورد به مورد ورزشکاران خود بودند. اما هیچ گاه به فکر کسی نمیرسید که پژوهشگران علمی نیز درگیر این قضایا باشند.
پروفسور رودیگر هاکر که در پرونده ی FKS متهم بود اعتراف کرد که هزار تا هزار و پانصد پژوهشگر در تهیه، اجرا و تفسیر پزشکی برنامهی بهبود کارایی ورزشکاران با استفاده از هورمونها شرکت داشتهاند. در این زمینه حتی سمینارها و کنفرانسهای محرمانه نیز تشکیل میشدند، سمینارهایی که در آنها نامیترین مردان علمی آلمان شرقی شرکت میکردند. در این قضیه، DHFK (دانشگاه تربیت بدنی که تمامی مربیان قهرمانان المپیک آن کشور در آن جا تحصیل کرده بودند)، FKS، مؤسسهی وابسته به فرهنگستان علوم در زمینهی پژوهشهای دارویی در برلین (این مؤسسه نوروپپتیدهایی تهیه کرده بود که در معجون داروهای فراسازنده استفاده میشدند)، مؤسسهی داروشناسی بالینی دانشگاه هومبولت در برلین (رئیس سابق آن ، پروفسور هانس گئورک هولر، یکی از سه دانشمندی بود که از سوی دادستان برلین محاکمهی جنایی شدند) نیز درگیر بودند. در فهرست کارخانههای دارویی تولید کنندهی داروهای محرک و نیروبخش، به جز ینافارم، کارخانههای گرمد و برلین-کمی نیز جای داشتند. و بالاخره به ZIMET میرسیم که مؤسسهای پژوهشی در میکروبشناسی و درمانهای تجربی بود. داروهای محرک و نیروبخش در همین مؤسسه تولید شده و نخستین آزمونها بر روی حیوانات، در همین جا انجام گرفته بودند. علاوه بر صورت مذاکرات سمینارهای محرمانه، پایان نامههایی مانند رسالهی پروفسور هارتموت ریدل، قضیهی دوپینگ سیستماتیک را بهتر بازگو میکند. این داستان شرح وقایع هفت سال کابوسهای دارویی در مورد سیصد و شصت و پنج ورزشکار ردهی بالاست. در این رساله، اثرهای چهار دارو با هم مقایسه شدهاند که برخی از آنها چهار برابر نیرومندتر از نستوسترون (هورمون نرینه) هستند و مصرف آنها برای انسان ممنوع است. میزان مصرف این داروها بسیار بالا بود و افزایش کارایی قهرمانان نیز طی شش سال بسیار چشمگیر بود، یعنی هفت و نیم درصد برای مردان و یک و دو دهم درصد برای زنان در زمینهی سرعت و پرش ارتفاع و همچنین قدرت بهینهی عضلات. ریدل در رسالهی خود توصیه میکند که دختران، دوپینگ را از سن هفده یا هجده سالگی آغاز کنند! البته این فقط یک نمونه است، زیرا در دهها رساله از این نوع، گزارشهایی از نتایج آزمونها در مورد قهرمانان دوی سرعت، قهرمانان پرتاب وزنه و دیسک، قهرمانان دو ماراتون، قهرمانان وزنهبرداری، و قهرمانان شنا آورده شده است؛ «برنامهی 25ر14»، طی بیست سال شامل حال بسیاری از «خوکچه»های انسانی و قهرمانان رده بالا شد که با همدستی فعالانهی مربیان، فدراسیونها، و زیست-شیمیدانهایی که قادر به ارائهی روشهای ضد ردیابی مصرف کنندگان بودهاند، همچنین شیمیدانها، فیزیولوژیستها، متخصصان هورمونشناسی، و بسیاری دیگر که هر یک به نوعی در این قضایا درگیر بودهاند و به هیچ وجه مبرا نیستند، به اجرا درآمد. و این پرسش مطرح میشود که چه تعداد از نوجوانان و جوانان ورزشکار از این شبکه بیرون آمدهاند. بنابراین، گزارش ورنر فرانکه، دستکم، نمایانگر وضعیت ویرانساز «علم» ورزشی آلمان شرقی در زمان خود است.
اگر علمی در این زمینه وجود داشته باشد، باید بدانیم بر چه پایهای اتکا دارد. یا به عبارت دیگر، سازوکارها (یا مکانیسمها)ی زیست شناختی مورد استفادهی این به اصطلاح «علم» را بشناسیم. ژاک وان هوک، پژوهشگر زیست مکانیکی در INSEP در این زمینه چنین نظر داد: «بیشتر، تمرینهای تخصصی است که ورزشکار را میسازد و تمرین برای بدنی که دستگاه عصبی-عضلانی، زردپیها، و استخوانهای آن سفت باشد بینتیجه خواهد بود. اما ما انسانها این بخت بلند را داریم که از پستانداران مستعد و انعطافپذیریم و دارای قابلیت شکلگیری و بهبود هستیم.»
اصولاً دستگاه ماهیچهای تابع فرمانهای عصبی است که به وسیلهی اعصاب ناشی از نخاع به ماهیچهها منتقل میشوند. خود فرمانها در اصل از مغز صادر میشوند. هر عصب به شاخههای فرعی کوچکی تقسیم میشود که وارد عضلات میشوند. در انتهای عصب، سرشاخهی نهایی فقط به قسمتی از یک ماهیچه فرمان میدهد که واحد حرکتی را تشکیل میدهد. در آن جا عصب و رشتههای ماهیچهای با هماهنگی کاملی کار میکنند. اعصابی، که جریان عصبی با سرعت زیادی در آنها حرکت میکنند به ماهیچههایی که قادرند سریعاً منقبض شوند فرمان میدهند. به همین ترتیب، اعصاب «کند» به ماهیچههای «کند» دستور میدهند. حتی پروتئینهایی که سبب انقباض رشتههای عضلانی میشوند – و میوزین نام دارند – شبیه یکدیگر نیستند، یعنی درواقع دو نوع میوزین وجود دارد، یکی سریع (در ماهیچههایی که تحت انقباضهای کوتاه شدید قرار دارند)، و دیگری کند، که صرف نیروی طولانیتری را ممکن میسازد.
ژاک وان هوک بیان داشت: «اگر این دستگاه را به طور منظم به کار اندازیم، ملاحظه خواهیم کرد که به نحوی عالی به تغییرها تن در میدهد. همراه با تمرینهای ورزشی، ترکیب ماهیچه نیز تغییر میکند و رشتههای کند جای رشتههای سریع را میگیرند که درنتیجه استفاده از انرژی به وسیلهی ماهیچهها بهبود مییابد. همچنین در نظارت هورمونی کبد نیز تغییراتی مشاهده میشود و مواد قندی را در مقادیر زیادتر و سریعتر آزاد میکند. گلوکز یا همان مواد قندی، سوخت پایهی یاختههای عضلانی است. ورزش، مصرف اکسیژن را هم افزایش میدهد. همچنین بر تعداد گویچههای سرخ و بر میزان حسن اثر هموگلوبین در انتقال اکسیژن از ششها به ماهیچهها و آهنگ و نیروی انقباض قلب میافزاید. این شکلپذیری، توجیه کنندهی ورزش است. متأسفانه عدهای، این نتایج را از راههای غیرقانونی و کاربردهای قابل سرزنش به دست میآورند. دوپینگ، تقلب است.»
ورزش، بهترین «کود عضلانی» است. افزون بر این، جسم را «هوشیار» میکند. اگر ورزشکارِ آماتور پرش ارتفاع نتواند برای پرش از روش فاسبوری (پرش از پشت) استفاده کند، سعی خواهد کرد با به کار گرفتن عضلات بیشتر و با شدت بیشتر و نه الزاماً در زمان دلخواه، موفق به این کار بشود، و اگر بر حسب اتفاق بتواند یک بار این حرکت را به طور کامل انجام بدهد، بار دوم موفق نخواهد شد؛ در حالی که قهرمانان میتوانند با روشی فوقالعاده بارها این حرکت را انجام دهند. در اثر این تطبیق کامل بین فرمان عصبی و پاسخ عضلانی است که جسم هوشیار میشود و در حرکات صرفهجویی میکند. فقط بعدهاست که مسألهی بهبود زیست شیمیایی در مصرف انرژی پیش میآید. ژاک وان هوک تأکید داشت که: «تمامی مسائل دوپینگ ورزشی در همین مقطع پدیدار میشوند. محلها و جایگاههای کنش در بدن چنان متعددند و به طور متفاوت در سراسر جسم توزیع شدهاند و چنان به طور طبیعی شکلپذیر هستند و از ورزشی به ورزش دیگر فرق میکنند که به نظر میرسد هر کاری که برای آنها انجام بگیرد مؤثر واقع خواهد شد، حتی استفاده از روشهای شیمیایی (دوپینگ) برای افزودن بر قدرت و توان فراتر از مرزهای محدود.»
واقعیت این است که این داروها مؤثرند، یعنی هورمونهای فراسازنده واقعاً بر حجم عضلات میافزایند و داروهای مسدود کنندهی گیرندهی بتا، واقعاً از ضربان قلبی میکاهند. همهی مسأله این است که بتوان عوارض جانبی آنها را بر روی دیگر اندامها کنترل کرد، زیرا گاهی این آثار، مرگبار میشوند. همهی افرادی که عمل دوپینگ را به عهده میگیرند پزشک نیستند، و در این زمینه حتی پزشکان نیز مانند «شاگرد جادوگر» عمل میکنند و نمیتوانند تمامی جوانب را کنترل کنند. وان هوک میگفت: «من با کشورهای بلوک شرق و محافل ورزشی آنها آشنایی کامل دارم. نحوهی گزینش قهرمانان جوان و آموزش و تمرین در دانشکدههای ورزشیِ واقعاً معتبر، از طریق برنامههای منظم و برای قهرمانسازی انجام میگرفت. در این برنامه، دقیقه به دقیقه، روز به روز، و سال به سال، همهی جزئیات، ساعتها، تمرینها، وسایل و پیشرفتها یادداشت میشدند. در آخر کار قهرمانهایی را انتخاب میکردند که بهتر با این برنامه ها سازگاری داشتند و برای دیگران برنامههای تمرین و آموزشی ترتیب میدادند که همراه با «بُرد» باشد. مسأله ساده است، و این فقط یک نحوهی عقلانی کردن تجربی امور است و مسلماً «علم» نیست. و تا جایی که این برنامه دغدغهی خاطری در مورد احترام به انسانیت انسان و الزامهای اخلاقی ایجاد نکند، کارها رو به راه است.» حال ببینیم آیا لااقل در این شرایط، دوپینگ مؤثر است؟
در فهرست بیشترین استفاده کنندگان از دوپینگ، نام بزرگترین ورزشکاران به چشم میخورد: اینس مولر – راینشباخ، قهرمان پرتاب وزنه (برندهی مدال نقره در مسابقات قهرمانی اروپا در سال 1986، مدال برنز در مسابقات قهرمانی جهان در سال 1987)، سالانه از 3680 میلی گرم اورال – تورینابول (مشتقی از تستوسترون) استفاده میکرد. ایلونا اشلوپیانک بریزنیک، با استفاده از 2615 میلی گرم در سال، در مسابقات پرتاب وزنه تا پای مدال طلا پیش رفت. باز هم با استفاده از همان هورمون، کریستیان اشنک، قهرمان دهگانه (ورزش مردانه شامل ده رشته ورزش دو و میدانی پیدرپی) موفق به ربودن مدال طلا در سئول شد، و هایکه تیشلر در بازیهای سال 1989 در هفتگانه مقام مهم جهانی کسب کرد. به طور خلاصه، تمامی برگزیدگان ورزش سطح بالای آلمان شرقی سابق در ماجرای دوپینگ درگیر بودند! دکتر ژان پییر دوموندنار، پزشک سابق مسابقات توردوفرانس اظهار داشت: «در دههی هفتاد، پزشکان، هورمونها را مانند ویتامینها یا قند، تجویز میکردند. این کار از سوی مربیان و سرپرستان نیز انجام میگرفت، و افشای مطالبی در این زمینه در مورد آلمان شرقی ابداً تازگی ندارد.»
اصولاً و بنا بر تأیید مهمترین کتاب داروشناسی (کتاب گودمن و گیلمن)، هورمون تستوسترون به سرعت در کبد از بین میرود یعنی چنان سریع که پس از عبور از مانع روده و ورود به خون طی ده تا بیست دقیقه ناپدید میشود. در نهایت فقط کسری از مقدار داخل قرصی که قهرمان بلعیده، قابل استفاده در بافتهای عضلانی است. در کبد، این هورمون تبدیل به آندروستاندیون میشود، مولکولی که فعالیت هورمونی آن تقریباً صفر است. دیگر آنزیمهای مختلف کبد بر روی باقی ماندهی تستوسترون اثر میکنند و مشتقاتی را به وجود میآورند که نهایتاً به وسیلهی کلیهها دفع میشوند. دست آخر نود درصد از مقدار اولیهی تستوسترون طی چند ساعت وارد ادرار میشود. بنابراین استفاده از میزان بالای تستوسترون به کاری نمیآید زیرا به هر حال قسمت عمدهی آن به سرعت دفع میشود.
پژوهشگران صنایع دارویی، به منظور چارهجویی برای این مشکل و تثبیت تستوسترون، ترکیباتی ساختند که در چربیها یا مواد آبکی محلول هستند و به صورت تزریق داخل عضلانی مؤثر عمل میکنند. از سویی، امکان کاشتن تستوسترون در زیر پوست به صورت قرص یا کپسول سیلیکون نیز وجود دارد که طیف اثر آن طولانیتر و بیشتر خواهد بود. اما ورزشکاران این روش را نمیپسندند، زیرا در صورت کنترلهای ضد دوپینگ ناگهانی، خطر مثبت بودن آزمونها تقریباً حتمی است.
در این جا باز هم اشارهای به ابداع پروفسور رودیگر هاکر میکنیم که در زمینهی افزایش تثبیت تستوسترون در یاختههای ماهیچهای پژوهشهایی کرده، و از این راه، اثر این هورمون را بهبود بخشیده است. پژوهشگران دیگری دست به تهیهی (اسپری یا) افشانهای زدهاند که حاوی پیشسازهی تستوسترون است و در آزمونهای المپیک قابل ردیابی نبود و قهرمانان، به ویژه شناگران، چند دقیقه پیش از مسابقات، چند نفسی آن را استنشاق میکردند. بنا بر عقیدهی گروهی از پژوهشگران (د. لونده و د. هامبورگ)، تستوسترون بر روی ترشح برخی از هورمونهای مغز اثر میکند، هورمونهایی که مسئول خشونت و پرخاشگری و افزایش هوشیاری ناشی از تنش هستند.
یکی از قهرمانان نوجوانان اروپا (از شانزده تا نوزده سال)، رایک هانمان، در زمینهی استفاده از این آخرین تکنولوژی که نتیجهاش را دید چنین گفت: «استنشاق این اسپری، ابتدا مانند آتشفشان، مغزم را منفجر کرد و سرانجام داخل حفرههای بینیام را از بین برد.» اگر گفتهی هانمان را باور کنیم، تمامی شناگرانی که در بازیهای المپیک سئول شرکت میکردند میبایست با تقبل خطرات و بر عهده گرفتن هر پیآمدی از این اسپری استفاده میکردند. برای او، نتیجه درست عکس آن چیزی بود که تصور میکرد، یعنی با آسیب دیدن حفرههای بینیاش نتوانست در مسابقات سئول شرکت کند، و از آن زمان به بعد مسابقات را کنار گذاشت.
گاهی هورمونهای فراسازنده نیز بسیار مؤثرند. پژوهشگران آلمان دموکراتیک سابق به این نتیجه رسیدند که این هورمونها به طور یقین قدرت عضلانی را افزایش میدهند اما از هماهنگ سازی حرکتی میکاهند. عضلات شناگران، با استفاده از این هورمونها چنان سنگین میشدند که نمیتوانستند بازوها را از آب بیرون بیاورند. بنابراین وینفرید شاکر، یکی از پژوهشگران FKS، در رسالهی خود در زمینهی بهبود کارایی عضلانی و عصب شناختی تحت تأثیر اوسیتوسین، پیشنهاد کرد برای نیرو بخشیدن به قهرمانان، از نوروپپتیدها استفاده شود. وی به قهرمانان ژیمناستیک، جودو، والیبال، تیراندازی، دو سرعت و امدادی، دو با مانع، اوسیتوسین و وازوپرسین (نوروپپتیدهایی که توسط هیپوتالاموس ساخته میشوند) تزریق کرد. اما نتیجهی این نوع دوپینگ قابل بحث بود با اشاره به این حقیقت که برای خنثی کردن آثار بسیار شدید اولین دارو، باید اقدام به دوپینگ دیگری هم بکنند.
و سرانجام، در تلاش برای کاستن از ترس بیدلیل که هنگام آغاز مسابقات گریبانگیر ورزشکاران میشود و مسائل هیجانی که مانع میشوند ورزشکار کاملاً حواس خود را جمع کرده و در کارش متمرکز کند، در «برنامهی 25ر14» پیشبینی شده بود که مشابههای نوروپپتیدها را تهیه کنند که به صورت تزریقی یا اسپری (افشان) که مخصوص ورزشکاران خواهد بود، استفاده شوند. این داروها، به خصوص برای کارکرد هیپوفیز و هیپوتالاموس خطراتی در بر داشتند.
از پارهای از گزارشهای پژوهشهای شش ماههی FKS که به وسیله ی ورنر فرانکه استخراج شد چنین استنباط میشود که «پژوهشگران» آلمان شرقی از خطراتی که ورزشکاران را در معرض آنها قرار میدادند کاملاً آگاهی داشتند. در این زمینه برای این که متقاعد بشویم، به دو مثال اشاره میکنیم: کریستین بهرنت، یکی از اعضای تیم زنان در دو امدادی چهارصد متر، که علاوه بر امتیازات دیگر صاحب مدال نقرهی بازیهای المپیک سئول شد، از هفده سالگی از دو نوع ترکیبات معین استروئیدی استفاده میکرد. وی ابتدا، یعنی از المپیادهای لوس آنجلس تا سئول، از اورال – تورینابول استفاده میکرد. اما تکرار مصرف این هورمون شدیداً به کبد او آسیب رسانده بود. در نتیجه پزشکان کمی از مقدار آن کاستند و در عوض مستنولون بدان افزوند تا این که دستکم تا بازیهای المپیک از تخریب کبدش جلوگیری کرده باشند... و بدین سان او موفق به کسب مدال نقرهی دو امدادی چهارصد متر شد.
ورنر فرانکه ارقامی را افشا کرد که مربوط به قهرمانان پرتاب دیسک و پرتاب وزنهی آلمان غربی سابق میشد. آنها نیز کم و بیش به همان میزانِ آلمان شرقی از این داروها استفاده میکردند، اما ورزشکاران آلمان شرقی در تمام سال مصرف میکردند در حالی که قهرمانان آلمان غربی تنها طی مسابقات مصرف میکردند.
کارلو کانگاسینه می، وزنهبردار فنلاندی روزی صد میلی گرم تستوسترون مصرف میکرد، و اعتراف کرد که وزنه برداران دیگری بدون این که خم به ابرو بیاورند روزی تا هفتصد میلی گرم مصرف میکردند. وقتی حساب میکنیم که این مقدار مساوی است با بیست و دو برابرِ بیشترین میزان دوپینگ در بین ورزشکاران آلمان شرقی، و حدود صد تا صد و چهل برابر اندک موارد تجویزهای پزشکی این هورمونها (در مورد سوختگیهای شدید و برخی از بیماریهای خونی) لرزه بر انداممان میافتد.
بنابراین ترازنامهی منفی دوپینگ سنگین است و واقعاً به صورت سرطان ورزش درآمده است. اما منهای محکومیت دوپینگ ورزشی از نظر اخلاقی، به چه دلیل غالب ورزشکاران از این داروها استفاده میکنند؟ نخست به این دلیل که آنها در جامعهای زندگی میکنند که به آنها «حق دسترسی به محرکها و آرامبخشهای مصنوعی» را داده است. در این زمینه ارقامی وجود دارند که فرانسه را قهرمان مصرف این نوع داروها قلمداد میکنند و پزشکان فرانسوی در تمامی اروپا رکورد بیشترین تجویز داروی محرک و آرامبخش را به خود اختصاص دادهاند. الکل، توتون، قهوه، و همهی مواد محرک، در کشورهای اروپایی بازارهای قابل توجهی را به خود اختصاص دادهاند. مواد محرک در همهجا به دست میآیند. الکل و توتون هر ساله باعث مرگ صد و ده هزار فرانسوی میشود. پزشکانی هم آمیختهای از آمفتامینها، داروهای ادرارآور و عصارهی تیروئیدی را برای لاغر شدن و پایین آوردن وزن تجویز میکنند؛ یا در اثر بیتوجهی یا بیاعتنایی، بانوان سالخورده را به آرامبخشها معتاد میکنند. هفتاد و پنج درصد از معتادان این گونه داروها، مواد خود را از طریق پزشکان فراهم میکنند. نظامیان هم از این امر برکنار نیستند. مثلاً خلبانان نیروی هوایی سلطنتی انگلستان و انگلیسیهای بمباران دیده، تا سال 1943 میلادی آنچنان با تجویز پزشکان خود، دست به مصرف این داروها زده بودند که روزنامه ی تایمز در یکی از شمارههای خود نوشت: «این متامفتامین بود که در جنگ لندن برنده شد.» و بعدها هم در یکی از روزنامههای ملی انگلیس این عنوان به چشم میخورد: «وینتروپ (کارخانههای دارویی سازندهی استانوزول مصرفی بن جانسون) برندهی مدال طلای صد متر سئول شد!» حالا از کوکائین، کوکائین خالص یا هروئین سخنی به میان نمیآوریم. به طور خلاصه، ما در دنیای داروهای مخدر و محرک غوطه میخوریم.
همه چیز از مدرسه شروع میشود، هنگامی که پدران و مادران پیش از آغاز امتحانهای میان سال تحصیلی به سراغ پزشک میروند و از او میخواهند کاری کندکه فرزندشان بتواند به کلاس بالاتر ارتقاء پیدا کند یا این که مثلاً برای مسابقات فوتبال پایان هفته آمادگی پیدا کند، یا...
کودکانی که در دست مربیان ورزشی متخصص قرار میگیرند، حتی به تکنیکهای «Stretching» (کشش-تمرین آمادگی) برای نرمتر کردن ماهیچهها آشنایی ندارند و نمیدانند که پس از آسیب دیدگی باید به تدریج ورزش را از سر گرفت. در این زمینه دکتر موندنار این پرسش را مطرح ساخت: «آیا بیاعتنایی مربیان در زمینهی آموزش ورزش جوانان، در آینده عواقبی چون دوپینگ ورزشی در بر نخواهد داشت؟»
غالب این جوانان در زمینهی دوپینگ ناآگاه هستند و سادهلوحانه عمل میکنند و از واقعیتها خبر ندارند. از نظر آلن ژونکا (یکی از پژوهشگران سابق مرکز ملی پژوهشهای علمی فرانسه و مؤسس جامعهی پژوهشگران فعالیتهای ورزشی)، «ورزشکاران در دنیای بستهای زندگی میکنند و کاملاً تحت نظر قرار دارند، به ویژه اعضای تیم ملی (فرانسه). وضع این ورزشکاران طوری است که غالباً فرصتی برای طرح مسائل بنیادی ندارند. در بسیاری از موارد، ورزشکار جزئی از چشمانداز طبیعی دنیای زندهها نیست». در چنین وضعیتی، همه چیز امکانپذیر میشود....
در سال 1988، در طی یک دورهی آمادگی تیم اسکی المپیک فرانسه، استیون دیکمن و ژان میشل بده این فرصت را یافتند که یک هفته با پسران و دختران اسکیباز چون کریستف پله، فرانک پیکار، و کارول مرل، به سر برند و از نزدیک شاهد این گسستگی ورزشکاران از دنیای بیرون باشند. زندگی روزانه، جابهجایی، تغذیه، تفریح، و حتی زندگی خصوصی این جوانان چنان سازمان یافته بود که هیچ حرکت آنان بدون اطلاع یا حضور مربیان انجام نمیگرفت. زندگی آنان زنجیرهای از ممنوعیتها و الزامات بود و عضلات و البته روحشان به نرمی و آهستگی دستکاری میشدند. این دو تن اوایل ماه ژانویهی 1992 به دعوت دکتر میشل پروو، پزشک ورزشی INSEP، در یک برنامهی تمرین و آمادگی رانندگان اتوموبیلهای مسابقه شرکت کردند. در آن جا یک گرد همآیی، به دوپینگ اختصاص یافته بود. در این گرد همآیی، پزشکان اطلاعات زیادی کسب کردند و ورزشکاران جوان نیز. آنها از مقررات ضد دوپینگ اطلاعی نداشتند. آنها نمیدانستند که مقامات وزارت جوانان و ورزش ممکن است به دعوت یک فدراسیون، در هر زمانی، حتی هنگام تمرین و مسابقه، کنترلها و بازدیدهای از پیش اعلام نشده داشته باشند. آنها از فهرست مواد ممنوع که از سوی کمیتهی بینالمللی المپیک اعلان شده، از روشهای نظارت و تحریمها، و عوارض جانبی خطرناک این مواد اطلاعی نداشتند.
البته که اطلاعی ندارند – و چه کسی آنها را مطلع خواهد ساخت؟ فدراسیون ورزشی آنها، همراه با فدراسیون فوتبال، یکی از فدراسیونهای نادر فرانسه بود که در برابر قوانین جدید در مورد دوپینگ مقاومت میکرد. در سال 1989، در مجموع فقط ده نظارت در زمینهی ضد دوپینگ در رشتههای ورزش موتوری در فرانسه به عمل آمد و نتیجهی مثبت، صفر بود. فدراسیون بینالمللی اتوموبیلرانی ظاهراً نمیخواست اجازهی مداخله به کمیتهی بینالمللی المپیک بدهد.
در این شرایط، به قول دکتر دوموندنار، وقتی که سرمشق از سلسله مراتب بالاتر داده میشود «هیچ جای شگفتی نیست اگر چهرهی خطرناک و زیانبار و منفی دوپینگ به چشم ورزشکاران جوان نیاید». یکی از نویسندگان مجلهی اتوموبیل در فرانسه میگفت که در این زمینه، نادیده گرفتن فدراسیون اتوموبیلرانی فرانسه بسیار خطرناک است. این فدراسیون سعی داشت خود را پاک و مبرا نشان دهد، در حالی که شایعههای بسیار زیادی در مورد مصرف کوکائین (که بر هوشیاری افزوده و از فشار عصبی میکاهد) و حضور دلالهای فروش این مواد در میدانهای فرمول «1» وجود دارد، و این حقیقت دارد که تمامی خبرنگاران در برخی از مسابقههای اتوموبیلرانی جهانی (رالی)، رانندگان اروپای شمالی را، در آغاز مسابقات ویژه، در حال مستی دیدهاند. یک رانندهی ایتالیایی موتوسیکلت فرمول 3000، بدون پردهپوشی به دکتر فرانسوا بلوک (پزشک سابق ورزشی در نزدیکی شهر بوردو فرانسه) گفته بود که در مسابقات و تمرینها به مقدار زیادی از آمفتامینها مصرف میشود. این داروها محرک هستند، از احساس خستگی میکاهند، و اعتماد به نفس را افزایش میدهند. او خود اعتراف کرد که طی پانزده سالی که در مسابقات شرکت میکرد وقتی که قرار بود زیر باران رانندگی کند، مخلوطی از کنیاک مینوشید.
مسلماً رانندگان اتوموبیل یا موتوسیکلت، نیازی به قدرت عضلانی مانند وزنه برداران ندارند. اما آنها هم باید مقاوم، هوشیار، پرتحرک (دارای واکنش خشن و سریع) باشند، درد را احساس نکنند، فشار عصبی اضطرابآلود آغاز مسابقات را تحمل کنند که در آن به ناگهان بیست و شش مرد طی چند صدم ثانیه به قدرت هجده هزار اسب به راه میافتند. برای مقابله با این شرایط مسلماً داروهایی وجود دارد و اگر هم خود به تنهایی آنها را کشف نکنند، پزشکان آماده برای تجویز هستند.
بدین ترتیب، هنگامی که گروهی از پزشکان از طرف کارخانه های دارویی رون-پولن، رانندگان تیم فرمول «1» لاروس را برای مطالعهی نحوهی دید، تغذیه، میزان خستگی، و پاسخهای هورمونی آنان در طی مسابقه مطالعه میکردند، به مانند کرمی بود که وارد میوه میشود، زیرا چه صلاحیتی بالاتر از صلاحیت پزشکان ورزش، مجهز به جدیدترین ابزار اندازهگیری و قادر به تشخیص کوچکترین کارکردهای سوخت و سازی و روشن کردن این موضوع که – حتی بدون آگاهی خود رانندگان – کدامین آن ها بهتر دوپینگ کردهاند!
دکتر دوموندنار گفت: «پزشکان تیم، هیشه همدست ورزشکاران هستند. آنها غالباً پزشکانِ جوانِ هیجان زدهای هستند که از قرار گرفتن در کنار قهرمانان ورزشی به خود میبالند. آنها چگونه میتوانند در برابر فشار عظیم افرادِ پیرامون ورزشکاران مقاومت کنند؟»
امروزه اصول قانونی کردن دوپینگ ورزشی در برخی از باشگاههای ورزشی توصیه میشود. برخی از پزشکان، البته تعداد اندکی از آنها، مانند دکتر برونو دو لینیر، متخصص هورمونشناسی کارخانه های دارویی، یا دکتر فرانسوا بلوک، پزشک سابق تیم دوچرخهسواری حرفهای، بر این باور بودهاند که در پارهای از موارد، با نظارت پزشکی، میتوان برای ورزشکاران، هورمونهای فراسازنده تجویز کرد. این پزشکان به طور خلاصه معتقدند که ارگانیسم ورزشکار، طی مسابقه، قادر است بیشتر از فردی معمولی، ذخیرههای هورمونی خود را به کار گیرد. لذا طی تمرینهای طولانی یا مسابقات نزدیک به هم، به وضعیت «کمبود هورمونی» دچار میشود. در این صورت باید از طریق تجویز هورمون چارهای برای این کمبود اندیشید.
دکتر بلوک، برای تأیید نظرات خود، بر پنج رسالهی پزشکی دانشگاه بوردو (که مربوط به خود او هم میشد) ارجاع میداد که در آنها به پژوهشهایی که در نشریههای علمی منتشر شدهاند و نیز به هزاران اندازهگیری زیست شناختی که خود او از سال 1976 به بعد به عمل آورده بود اشاره شده است. همچنین وی بر این حقیقت تکیه میکرد که مقدار کورتیکوئیدها و تستوسترون که او تجویز میکرد (که البته با مقررات بینالمللی ورزش مغایرت داشت) ضعیف است و از نظر پزشکی از طریق آزمونهای زیست شناختی کنترل شده است. وی هیج گونه اختلال را در کنترل هورمونی مغز این ورزشکاران مشاهده نکرده بود.
اما دکتر بلوک دانشمند نبود. به این معنی که او فقط حالتی منطقی به یک مسألهی تجربی میداد، یا درواقع برای آزمونی تجربی، دلیلتراشی میکرد. او نمیتوانست از هیچ مقالهی علمی که با نام او منتشر شده بود برای خود امتیازی کسب کند، به هیچ سازمان پژوهشی وابستگی نداشت، ودر هیچ کنگره ی علمیای شرکت نکرده بود. به نظر میرسید که او در محافل مسابقات ورزشی، سرشناستر باشد تا در محافل فرهنگستانی، و تنها عیبی که این اثبات او دارد، فقدان دلایل کافی پژوهشی است، و امروزه هیچ کس نمیتواند بگوید که تغییرات هورمونیِ ملاحظه شده از سوی دکتر بلوک، ارزش علمی دارد یا نه.
به هر حال اگر در آینده، موضوع «باز متعادلسازی» ورزشکاران با تجویز هورمون زیر نظارتهای پزشکی پذیرفته شود، آتش قاچاق وسیع نسخههای پزشکی و همچنین قاچاق این داروها، و فساد فعالانهی پزشکان ورزشی نیز همراه با آن روشن خواهد شد.
دوپینگ سازمان یافتهی قهرمانان ورزشی آلمان شرقی سابق، نمونهای است برای نشان دادن این مسأله که چگونه قسمتی بزرگ از جامعه میتواند در یک دور جهنمیای درگیر شود که عواقب و عوارض آن در آخر زنجیره نصیب خوکچههای انسانی میشود. امیدوار باشیم که افشای این ماجرا سرمشقی باشد برای قدم نگذاشتن به این راه، و در عوض، سیستمهای نظارتی مؤثرتر از آنچه که اکنون وجود دارند برقرار شوند.
عضله، که به وسیلهی زردپی به استخوان میپیوندد، از دستهای رشتههای طولی الیاف تشکیل شده است، مانند رشته سیمهای برقی که داخل غلاف قرار گرفتهاند. قسمت مرکزی عضله آماس کرده، و قسمت انتهایی باریک و بلندتر است. هر یک از دستههای رشتهی عضلانی با چندین ده سانتیمتر طول، از الیاف ماهیچهای تشکیل یافته است، یعنی یاختههای بسیار بزرگی که حاوی صدها هسته و تارچههای ماهیچهای هستند. بین دستههای رشتهی عضلانی، عروق خونی، اعصاب، و انتهاهای عصبی، عبور میکنند. هر رشته یا فیبر ماهیچهای، استوانهای به طول چندین سانتیمتر و ده تا صد میکرومتر قطر است که بافت پیوندی آن را میپوشاند. پوستهی بسیار نازکی به نام سارکوم از بخش انقباضی محافظت میکند. میوفیبریلها (که نازکترین عنصر تشکیل دهندهی رشتهی عضلانی و رشتههایی پروتئینی و انقباضپذیر هستند که در یاختههای ماهیچهای صاف مخطط یافت میشوند)، تناوبی از استوانههای متشکل از رشتههای آکتین و لولههای متشکل از رشتههای میوزین هستند. رشتههای ضخیمتر از مولکولهای میوزین به طول تقریبی صد و پنجاه نانومتر تشکیل شدهاند که به صورت مرومیوزینهای سبک و سنگین توزیع شدهاند. مرومیوزین سبک با طول هشتاد نانومتر کالبد اصلی است که مولکولهای مرومیوزین سنگین در فواصل منظم بدان پیوند میخورند و سر انتهایی آنها متشکل از واحدهای کروی است.
رشتههای عضلانی کند، در اثر ورزش یا به وسیلهی داروهای فراسازنده میتوانند مشخصات رشتههای عضلانی سریع را به خود بگیرند. واحدهای حرکتی میتوانند رشتههای عضلانی بیشتری را به خدمت بگیرند و فرمانهای حرکتی میتوانند به شکل تقویت شده و مؤثرتر عمل کنند. همه چیز انعطافپذیر است، حتی فرمانهای مغز.
ورزشکارانی که بیشتر در معرض دوپینگ قرار دارند:
وزنه برداران و پرتاب کنندگان دیسک؛ آن ها از هورمونهای فراسازنده، آمفتامینها، آرسنیک، انسولین (که باور کردنی نیست)، هورمون رشد، و تستوسترون استفاده میکنند. قهرمانان پرش و دوندههای سرعت؛ ایشان کوکائین و هروئین مصرف میکنند. در ورزشهای دهگانه از الکل، آمفتامینها، و مسدود کنندههای گیرندهی بتا استفاده میشود. شمشیربازان کافئین مصرف میکنند. ورزشکاران زن رشتهی شنای آلمان شرقی که باردار بودند به طور «طبیعی» با هورمون بارداری تقویت میشدند و سه ماه بعد، یعنی پس از پایان فصل ورزشی، سقط جنین میکردند. دوچرخهسواران از ACTH، شراب شیرین، آمفتامینها (به مقدار زیاد)، هورمونهای فراسازنده، کافئین، کورتیزون، افدرین، تریاک، و انتقال خون استفاده میکنند. رانندگان اتوموبیلهای مسابقه از الکل، مسدود کنندههای گیرندهی بتا، کوکائین، و آرامبخشها استفاده میکنند. قهرمانان بوکس و جودو به مواد تخدیر کننده، بیحس کنندهی موضعی، ماری جوانا، و تریاک روی میآورند.داروها، مصرف کنندگان، و تأثیرات آنها
هورمونهای آندروژن طبیعی: آنها عبارت هستند از تستوسترون، آندروسترون آندروستند یون که هورمونهای طبیعی صفات جنسی مردانه هستند. این هورمونها به وسیلهی بیضهها و غدد فوق کلیوی تولید و ترشح میشوند. هورمون تستوسترون سبب بروز حالات بلوغ و خصیصهی جنسی ثانوی در مرد میشود و همچنین تشکیل و رشد ماهیچهها و پروتئینها را امکانپذیر میسازد، یعنی همان کاری که استروئیدهای فراسازندهی صناعی انجام میدهند.استروئیدهای فراسازنده: آنها که استروئیدهای آندروژن نیز نامیده میشوند همگی از مشتقات تستوسترون (ناندرولون، متاند بنون، فلوئوکسی مسترون، ترامبولون، مستنولون، استانوزولول) و فراسازنده هستند (مانند کودی برای ماهیچهها)، و هیچ یک عاری از آثار آندروژنی پیدایش صفات مردانه نیستند. پژوهشگران همچنان در صدد یافتن مادهی فراسازندهی معجزهآسایی هستند که دارای هیچ نوع اثر ایجاد خواص نرینگی نباشد. استروئیدهای فراسازنده در فهرست داروهایی قرار دارند که باید با وسواس ویژهای استفاده شوند.
مستانولول: این ماده که از مستنولون به دست میآید استروئید فراسازندهی صناعی است که معمولاً استفادهی پزشکی از آن در انسان ممنوع است.
تستوسترون: هورمون نرینهی طبیعی است. مشتقات استری شدهی تستوسترون نیز برای طولانیتر کردن و افزایش تأثیر آن تهیه میشوند. «17-آلفا-متیل تستوسترون» که مصرف آن از راه خوراکی اثر بیشتری دارد در دوپینگ ورزشی غوغایی به راه انداخته است.
اورال-تورینابول و استانوزول: در میان استروئیدهای فراسازنده، این دو بیشتر از همه تجویز میشوند. اورال-تورینابول، داروی انتخابی دوپینگ در آلمان شرقی بود. استانوزول را بن جانسون در بازیهای المپیک سئول مشهور کرد.
اتیوکولانولون، آندروستاندیول، و آندروسترون: آنها از پسماندههای تستوسترون هستند. در این میان فقط آندروسترون دارای کنش هورمونی ضعیف است. این سه، دارو به حساب نمیآیند.
آمفتامین: بتا-فنیلیز و پروپیلامین فشار خون را افزایش میدهد و محرک مغزی نیرومندی است، از اشتها میکاهد، و مدت بیداری را افزایش میدهد. موریس هرزوگ میگفت که قلهی آناپورنا را تحت تأثیر آمفتامین فتح کرده است. این دارو در فهرست مواد مخدر قرار دارد.
متامفتامین: این ماده که به گروه آمفتامینها تعلق دارد در مقدار کم نیز بر روی مغز اثر میگذارد. این دارو نیز در فهرست مواد مخدر قرار دارد.
روانپریشی ناشی از آمفتامین: این عبارت در مورد علائم غیر ویژه نزد ورزشکاران قدیمی که از آمفتامینهای زیادی استفاده کردهاند به کار میرود (سردرد، سرگیجه، تپش قلب، خستگی، افسردگی مزمن، بیقراری، حواسپرتی، هذیان، و دیوانگی).
جنون استروئید: خشونتها و حالت پرخاشگری و تهاجم بسیار نمایان نزد گروهی از قهرمانان که در بیمارستانهای روانی بستری بودهاند، دیده شده است.
مسدود کنندههای گیرندهی بتا: رانندگان اتوموبیلهای مسابقه، قهرمانان بیلیارد، بولینگ، پرش با اسکی، و تیراندازی، از این دارو استفاده میکنند زیرا از تپش قلب جلوگیری میکند، ترسهای بیدلیلِ آغاز مسابقات را از بین میبرد، و از فشار عصبی میکاهد.
کورتیزون: هورمونی است که غدد فوق کلیوی آن را ترشح میکنند و تحت کنترل ACTH هیپوفیزی قرار دارد (هورمون قسمت قدامی هیپوفیز که اختصاصاً قشر غدهی کلیوی را تحریک میکند تا کوتیکوئیدها را ترشح نماید). این هورمون دارای آثار ضد خستگی، ضد فشار عصبی، نشئهآور، و تحریک کننده است. کورتیزون و مشتقات آن برای کبد، فشار خون، عروق خونی، چشمها، استخوانها، و مفصلها و همچنین تعادل روان خطرناک هستند.
کورتیزول: هورمون کوتیکو استروئید است که مانند کورتیزون، غدد فوق کلیوی آن را ترشح میکنند. خاصیت این هورمون، تحریک تولید گلیکوژن در کبد است و توزیع چربیها را تغییر میدهد. مانند سایر کوتیکوئیدها دارای اثر ضد التهاب و ضد آلرژی است.
نوروپپتیدها: مولکولهایی هستند که نورون ها یا یاختههای عصبی آن ها را میسازند (و همچنین به وسیلهی یاختههای دیگر ساخته میشوند). آن ها پیامرسانهای ارتباطی بین یاختههای عصبی هستند. اوسیتوسین و وازوپرسین، نوروپپتیدهای هورمونیاند که به وسیلهی هیپوتالاموس ساخته میشوند. اوسیتوسین بر روی پستانها و رحِم، و ازوپرسین بر روی کلیهها اثر میکند.
بنزودیازپین: این داروها اضطرابزدا یا به عبارت دیگر آرام بخش هستند که ورزشکاران به عنوان خوابآور از آنها استفاده میکنند تا اضطراب را برطرف کنند، یا از شدت آن بکاهند. این داروها اعتیاد ایجاد میکنند و با قطع کردن آنها نشانگان ترک اعتیاد پدید میآید.
آمفتامینها، داروهای مدر، و عصارههای تیروئیدی: معجونی از هورمونهای چربیسوز و قطع اشتها و دارویی برای کم کردن آب بدن. این مخلوط که بسیار خطرناک است از سوی پزشکانِ متخصص لاغر کردن، فراوان تجویز شده است.
کوکائین: نشئهآور بسیار مسموم کننده که باعث بینظمی تنفسی میشود و مستقیماً به ماهیچههای قلب آسیب میرساند و اعتیاد روانی ایجاد میکند. کوکائین در فهرست مواد مخدر قرار دارد.
/م