6- پیامبری که نبوتش را یک کاهن به او مژده می دهد!
در اثر هجوم سیل اسرائیلیات به منابع عامه، مقام والای نبوت چنان تنزل یافت که نسبت های ناروائی به انبیاء عظام الهی خصوصاً پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) داده شد. در این میان ماجرای بعثت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نیز بی نصیب نمانده و بسیار سخیف جلوه داده شده است. نویسنده نیز به تبعیت از منابع عامه، ماجرای بعثت را این گونه نقل می کند:خدیجه برخاست تا عموی پیر و دانشمند و روشن بینش ورقة بن نوفل را ببیند و ماجرای همسرش را با او بازگوید. (ورقة) دختر برادرش را امید وار می کند که سوگند به کسی که جانم در دست اوست اگر آنچه می گویی باشد، ناموس بزرگ که بر موسی فرود آمده بود بر او نیز فرود آمده و او پیامبر این امت است بگو استوار ماند. (1)
این جایگاه و مقام پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) برترین فرستادگان خداست که طبق معرفی منابع عامه، تا زمانی که یک کاهن به او اطمینان ندهد که پیامبر شده است، نمی داند که به نبوت رسیده است یا خیر! این کیفیت از نزول وحی و اغاز بعثت که در کتب عامه مطرح شده، در تعارض با مبانی عقیدتی اسلامی است. همچنین مجموع احادیث منقول در تاریخ و تفسیر طبری، صحیح بخاری و صحیح مسلم در باب بدءالوحی، با حقیقت وحی ناسازگار (2) و از دید مسلمانی که معتقد به اسلام و نبوت خاتم انبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) است، مردود و غیر قابل قبول بوده و به هیچ وجه نمی توان آنها را مورد استناد قرار داد. (3) جهت شناخت مقام حضرت ختمی مرتبت و کیفیت بعثت و رسالت ایشان و مقایسه آن با نوشته اسلام شناسی، به توصیف امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه در این زمینه دقت شود.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «خداوند متعال از زمان خردسالی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بزرگترین ملائک را با آن حضرت قرین و همراه ساخته بود تا شب و روز طریق مکارم و محاسن اخلاق را به حضرتش هر ساله [برای عبادت] به غار حراء می رفتند و غیر من کسی ایشان را نمی دید، من همواره نور وحی و رسالت را می دیدم و شمیم نبوت را حساس می کردم. من ناله شیطان را در هنگامی که وحی به حضرتش نازل شد شنیدم و پرسیدم: ای رسول خدا! این صدای ناله، چه بود؟ حضرتش فرمود: این صدای شیطان بود که از این که عبادتش کنند ناامید شد. سپس به من فرمود: آن چه را من می شنوم تو هم می شنودی و می بینی آن چه را من می بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی بلکه وزیر هستی.» (4)
7- پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به انکار بت ها دعوت می کند!
نویسنده در این فرازها تصویری غریب از امیرالمؤمنین(علیه السلام) با پیامبر و عبادت و سجده در مقابل خدای متعال ناآشنا است! تا جایی که پیامبر ایشان را از بت پرستی نهی می کند! و در ضمن حضرت در این زمان 8 سال دارند! او می نویسد:علی وارد خانه میشود. محمد و خدیجه شاید برای نخستین بار در برابر الله به نماز ایستاده بودند و به رکوع و سجود می رفتند. علی که هنوز چنین حرکاتی را نمی شناخت شگفت زده می نگریست. انتظار می کشید تا محمد و خدیجه نمازشان را سلام دادند در برابر کی به سجده می روید؟
در برابر الله که مرا به رسالت مأمور کرده تا مردم را به او بخوانم از تو می خواهم که به او بگروی و به رسالت من ایمان آوری سپس او را به انکار بتان دعوت کرد و آیاتی را که رسیده بود بر او بخواند.
علی اگرچه هنوز پسر بچه ای 8 ساله است تحت تکفل محمد و به او سخت ایمان دارد اما مردی که جرثومه اش را با استقلال و استقامت سرشته اند نمی تواند بدین سادگی عقیده ای را بپذیرد و یا به دروغ بدان تظاهر میکند گفت: به من مهلت دهید تا در آن بیندیشم و یا با پدرم ابوطالب مشورت کنم (5)
البته سن آن حضرت در اولین روز بعثت بر طبق فرمایش حضرت ابوطالب(علیه السلام) که به هنگام ولادت سید انبیاء به همسر محترمه اش فاطمه بنت اسد فرمود: «سی سال صبر کن مثل او را به تو بشارت می دهم، به استثنای مقام نبوت» (6)، در اول بعثت ده سال و در حین اظهار نبوت حدود سیزده تا چهارده سال بوده است و نه هشت سال. (7)
اما این که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین(علیه السلام) را به انکار بتان! دعوت کرده باشد، باید گفت که از مسلمات تاریخ این است که امیرالمؤمنین هیچگاه بت پرست و به هیچ بتی سجده نکرده اند. (8) همچنین می دانیم که بر طبق احادیث متواتر انوار طاهره اهل بیت(علیهم السلام) قبل از تمامی کائنات خلق شده و به تسبیح و تقدیس خداوند متعال مشغول بودند. حتی ملائکه کیفیت تسبیح و تحمید خدای متعال را از آن انوار پاک آموختند لذا شخصیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را این گونه ناآشنا با اسلام معرفی نمودن، سابقه ای در منابع حدیثی و تاریخی ندارد. (9)
8- ابوذر از قبیله وحشی!
در بین کتبی که صحاح نامیده میشود حدیث متواتر «ما اظلت الخضراء ولا اقلّت الغبراءعلی ذی لهجة اصدق من ابی ذر» را سنن ترمذی آورده است. آن گونه که طبق گفته احمد حنبل مخالفین امیرالمؤمنین(علیه السلام) شروع به تعریف و تمجید از مخالفان آن حضرت (10) نمودند، همان گونه نیز به تخریب دوستان و طرفداران آن حضرت روی آوردند. به عنوان نمونه می دانیم که ابوموسی اشعری به موجب خبر صحیح، که یکی از افرادی است که در لیلة العقبه جز کسانی بود که در ترور ناموفق حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) شرکت داشته است (11) اما چون امیرالمؤمنین(علیه السلام) او و عمر وعاص را این گونه معرفی نموده بود:«تَرَکَا الحَقَ وَ هُمَا یُبصِرَانِهِ وَ کَانَ الجَورُ هَوَاهُمَا... وَالاِعوِجَاجُ رَأیَهُمَا» (12)
مخالفین حضرت برای حرکت در مسیر مخالف آن جناب، حتی درباره قوم و قبیله ابوموسی فضیلت ساختند. (13)اما نویسنده در اسلام شناسی، غفار (قبیله ابوذر) را قبیله ای وحشی و راهزن معرفی نموده است (14) این مذمت از غفار و تمجید از اشعریون ای درنگ و تأمل دارد. چرا که در صحیح مسلم روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که حضرت دعا کرده اند «غفار غفرالله لها» خدای تعالی قبیله غفار را رحمت کند. (15) چرا که قبیله غفار بدون جنگ اسلام را پذیرفتند. (16)
در مقابل، منابع رجالی عامه در مقام معرفی اصحاب امیرالمؤمنین(علیه السلام) هم چون اصبغ بن نباته، رشید هجری، میثم تمار و... ایشانرا جرح نموده و می نویسند: «همه شان به هیچ نمی ارزند»، «موثق نیستند»، «دروغگو هستند»! (17)
هنگامی که رجالی بزرگ عامه یحیی بن سعید قطان درباره امام ششم حضرت امام صادق(علیه السلام) می نویسد: «فی نفسی منه شیءمحلد احب الی منه»، (18) مجالدی که در شرح حالش نوشته اند«همه احادیث او به هیچ نمی ارزد» (19) دیگر پرونده کمیل ها، رشید هجری ها و... روشن خواهد بود.
9- طلحه شهیدی زنده!
طلحه بن عبیدالله در تاریخ اسلام شناخته شده است. انحراف و عدم تمایل بلکه دشمنی او نیز با خاندان اهل بیت(صلی الله علیه و آله و سلم) معروف و مشهور است. از جمله در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کلامی به زبانش جاری نمود که باعث ناراحتی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شد و در پی آن جبرییل نازل شده و آیه 53 سوره احزاب را نازل نمود. (20) با این حال نویسنده به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می دهد که در مورد او فرموده است:«هر که دوست دارد به شهیدی بنگرد که بر روی زمین راه می رود به طلحه بن عبیدالله نگاه کند.» (21) از دیگر کارهای طلحه آتش افروزی فتنه جنگ جمل بود که در نهایت امر به محاربه او با امیرالمؤمنین(علیه السلام) منجر شد. (22)
10و11- حقوق ابوبکر، عمر، سعد وقاص و... به گردن بشریت!
نویسنده تعدادی از صحابه را نام میبرد، از جمله: ابوبکر، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، سعید ابن ابی وقاص، زبیر بن عوام، سپس می نویسد «پس از اسلام این شش تن... آوازه اسلام در همه جا پیچید» همچنین او معتقد است:اسلام عمر و حمزه (23) گروه اندک و ضعیف مسلمین را نیرومند ساخت... اینان نه تنها به گردن مسلمانان، بلکه به گردن بشریت و تمدن و اخلاق بشری حقی بزرگ دارد. شناخت اینان نه تنها ما را در شناخت اسلام در سرچشمه زلال نخستینش کمک می کند بلکه سیمای راستین محمد را در چشمه های اینان روشن تر می توان دید. (24)
باید گفت این افراد در یک جهت در تاریخ اسلام شهره اند و آن مخالفت و خصومت ایشان با خاندان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) است. برای شناخت این افراد توجه به این نکات لازم است:
1- احادیث متواتر فریقین که محاربه با امیرالمؤمنین(علیه السلام) را محاربه با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی میکند (25)
2- بیان امیرالمؤمنین(علیه السلام) در معرفی طلحه و زبیر که آن حضرت ایشان را پیشوایان کفر می دانسته (26)
3- طلحه در زمان رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: «اگر محمد بمیرد، با زنانش ازدواج می کنیم» تا آنجا که آیه شریفه: (مَا کَانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ) (27) نازل شد (28)
4- حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام) و امام باقر(علیه السلام) در بیانی جامع می فرمایند: «أمَا وَاللهِ لَو تَرَکُوا الحَقَ عَلَی أهلِهِ، وَ اتَّبَعُوا عِترَةَ نَبِیِّهِ، لَمَا اختَلَفَ فِی اللهِ اثنَان». (29) و می دانیم که همین افراد بودند که حق را از اهلش باز داشتند.
5- بیان دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) که «حتی إذا قبض الله رسوله(صلی الله علیه و آله و سلم) رجع قوم علی الأعقاب.... و نقلوا البناء عن رصّ أساسه فبنوه فی غیر موضعه معادن کل خطیئة... علی سنة من آل فرعون» (30)
طبق این مقدمات روش، این افراد نه تنها بر گردن بشریت حق ندارند، بلکه اگر اشتقاقی در تاریخ اسلام پدید آمد و گروه گروه افراد در وادی ضلالت گرفتارآمدند، جز به خاطر این افراد و غصب ایشان نسبت به حق الهی امیرالمؤمنین(علیهم السلام) نبوده است.
12- اعتبار حدیث ثنتین
نویسنده حدیثی را به نام «حدیث ثنتین» از طبری و ابن هشام نقل نموده است که: انی قد خلفت فیکم ثنتین کتاب الله و سنتی. (31) این حدیث حتی از طریق عامه سند صحیحی ندارد. (32) در عین حال نویسنده با اعتراف به این که «کمترین تردیدی در صحت انتساب حدیث ثقلین به پیغمبر نیست» می نویسد: «من هر دو را معتبر می شناسم.»!این حدیث در معارضه با حدیث ثقلین ساخته شده و لذا مرحوم علامه خبیر میر حامد حسین موسوی هندی دو مجلد کتاب ارزنده خویش، عبقاتالانوار را بدان اختصاص داد و استحکام سند و دلالتش را به ثبوت رسانده است. کثیری از علمای عامه نیز به صحت سند و تواتر آن اعتراف نموده، تضعیف او را رد کرده و می نویسد: «حدیثی را که بیست و پنج نفر از صحابه نقل نموده اند چگونه می توان آن را تضعیف نمود». (33)
13- تندی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) با امیرالمؤمنین(علیه السلام)
حدیث منزلت از احادیثی مهم و متواتری است که سید انبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) آن حدیث شریف را در بیش از سی مورد بیان کرده اند: «أنتَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی إلَّا أنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعدِی.» (34) چون حدیث به صراحت بر جانشینی امیرالمؤمنین(علیه السلام) از سید انبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) دلالت دارد مخالفین در کمرنگ نمودن حدیث تلاش های فراوانی کرده اند. از جمله این تلاش ها، اضافه کردن لفظ (اهل بیت) به این روایت است. مرحوم میر حامد حسین در عبقات الانوار می نویسد:«شاه صاحب و سهار نچوری (از علمای عامه)، کلمه «اهل بیت» را [در حدیث تقلین] اضافه کرده اند». (35) در این صورت معنای روایت این گونه تغییر می یابد که: «... تو بر اهل خویش و بر اهل من جانشین باش» یعنی تحدید وسعت دائره جانشین امیرالمؤمنین(علیه السلام) نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) تنها به خانواده آن حضرت.! لازم است بدانیم که این لفظ در منابع معتبر فریقین نیامده است. نویسنده در این مورد نیز به دلیل ناآشنائی با مصادر، خطاب رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) را اینگونه نقل نموده است:
«... برگرد و بر خانواده من و خانواده خود مرا جانشین باش... [پیامبر] با لحنی تندتر ادامه داد مگر راضی نیستی علی که در قبال من به منزله هارون باشی در قبال موسی.» (36)
اما جملهِ «با لحنی تندتر» که نویسنده آن را افزوده است، تا حال در هیچ مصدری اعم از شیعه و سنی دیده نشده است! بلکه بعکس حافظ هیثمی در مجمع الزوائد می نویسد: «رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) «با رویی خندان به امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: «أمَا تَرضَی أن تَکُونَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هَارُونَ مِن مُوسَی» (37) حاکم حسکانی نیز در شواهد التیزیل می نویسد: استادم ابوحازم می گفت: «من حدیث منزلت را با پنج هزار سند نقل می کنم» (38)
حدیث منزلت در بیش از سی موقف از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده است. از جمله در:
1- در غزوه تبوک (39). 2- به هنگام مواخاة اولی (عقد برادری در بین مسلمانان) (40).
3- به هنگام مواخاة دومی (41). 4- در ضمن حدیث سد ابواب (42). 5- به هنگام رفع اختلاف در نگهداری دختر حضرت حمزه سیدالشهداء (43). 6- در خطاب حضرت به ام سلیم (44). 7- هنگام دست نهادن به دوش حضرت امیر(علیه السلام) (45) 8- در معراج (46) 9- به هنگام به دست گرفتن حلقه در بیت کعبه (47). 10- حین ورود به مسجد (48). 11- به هنگام خطبه خواندن به مردم (49). 12- در منی (50). 13- ضمن حدیث حدائق سعبه (51). 14- شمن حدیث غدیر خم (52). 15- در جواب سیدةالنساء وفتی که گفتند: اخشی الضیعة (53). 16- به هنگام غضبناک شدن حضرت به کسانی که دودمان حضرت را محقر جلوه می دادند (54). 17- ضمن آخرین وصیت (55) 18- موقع نام گذاری بر سبط اکبر(علیه السلام).(56) 19- و به هنگام اظهار رضایت بعد از حلیت گرفتن از قبیله بنی جذیمه (57). 20- در نام گذاری به حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) (58). 21- در حجة الوداع (59).22- در یکی از غزوات (60). 23- در هنگام مباهله (61). 24- در خطاب به ام سلمة (62) 25- در جنگ خیبر (63) 26- به هنگامی که فرمودند: لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار. (64) 27- هنگامی که حضرت امیر(علیه السلام) اظهار داشتند راجع به من چیزی نفرمودید. (65) 28- در حین اسلام آوردن یهودی (66). 29- در جواب صخربن حرب (67). 30- ضمن انذار عشیره و اقارب (68). 31- در ضمن حدیث: «ما سالت شیئا الا شالت لک مثله» (69). 32- در جواب تعبیر قومی (70).
این موارد برخی از مواقفی است که این حدیث شریف و اهتمام حضرت ختم المرسلین(صلی الله علیه و آله و سلم) بر این مطلب مهم بروز یافته است. چه بسا اهل تحقیق به بیش از این موارد دسترسی پیدا کنند. (71)
14- خلافت خلفاء بر اساس قرآن!
نویسنده ذیل عنوان «شوری در حکومت» می نویسد:دو آیه در قرآن به صراحت اصل «شور» را در امور اعلام می کند «وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ» (72)، «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ» (73). هنگامی که پیغمبر وفات یافت کارگردانان سیاست اسلامی (غیر از علی بن ابی طالب و یارانش) براساس این حکم در «سقیفه» گرد آمدند تا جانشین پیغمبر را برای رهبری مردم انتخاب کنند.... عمر برای رعایت اصل شوری انتخاب جانشین خود به «شوری» واگذاشت و عثمان بدین صورت انتخاب شد. (74)
همان گونه که خود نویسنده مثال زده است، مسائلی مانند این که آیا در جهاد با دشمن، این راه را انتخاب کنیم یا آن راه دیگر را، جای شور و مشورت دارد. یعنی اصل شوری مربوط به امور عرفی است. اما جایی که خدا و رسول او حکمی را بیان کرده و امر الهی صادر شده است، دیگر جای شور برای مؤمنان باقی نیست، به تعبیر امام هشتم(علیه السلام) «قرآن مردم را ندا می دهد که:
«وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مَا یَشَاءُ وَ یَخْتَارُ مَا کَانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ» (75)
«وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِیناً» (76) و (77)» این حدیث شریف از گنجینه های مهم مکتب تشیع در تبیین مقام امامت بوده و بیان می دارد که تعیین امام همانند مرتبه نبوت و رسالت تنها و تنها در اختیار خدواند متعال می باشد و هیچ مسلمانی نباید به خود اجازه دخالت در این موضوع را راه بدهد. طبق صریح این دو آیه شریفه اگر کسی از این دستور تخطی نماید مرتکب شرک گشته و به ضلالی مبین و آشکار دچار شده است. سپس امام(علیه السلام) می فرماید: «مردم چگونه می توانند امام را نتخاب کنند در حالی که امام باید خصوصیاتی خاص داشته باشد. از جمله:
الإِمَامُ عَالِمٌ لَا یَجهَلُ
دَاعٍ لَا یَنکُلُ
مَعدِنُ القُدسِ وَ الطَّهَارَةِ وَ النُّسُکِ وَ الزَّهَادَةِ وَ العِلمِ وَ العِبَادَة...
عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ
مَفرُوضُ الطَّاعَةِ
قَائِمٌ بِأَمرِ اللهِ
نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللهِ
حَافِظٌ لِدِینِ اللهِ...
اما چه درد آور و غم انگیز است نتایج این شوری که امامان بر حق و پیشوایان که بر طبق فرمایش حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام): «لَو تَرَکُوا الحَقَ عَلَی أَهلِهِ لَمَا اختَلَفَ فِی اللهِ تَعَالَی اثنَان» (79)
و بر طبق فرمایش مولی الموحدین و صدیقه کبری و امام مجتبی(علیه السلام) و سلمان و ابوذر اگر حضرت در مسند تعیین شده از جانب خدا و رسول قرار می گرفت «لفُتِحَت عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ» (80)
سپس حضرت امام رضا(علیه السلام) می فرماید: «آیا مردم می توانند امامی با این خصوصیات را بیبند و انتخابش کنند؟!» (81)
سپس حضرت در باره کسانی که از انتخاب خدا و رسول عدول کرده و به آراء خودشان امام برگزیدند می فرماید:
«پس بلندای دشوار و لغزنده ای را بالا رفتند که قدم هایشان از آن لغزید و به پرتگاه سقوط می نماید، با عقول ناقص و آراءگمراه کننده خود امر دشواری را اراده نمودند که جز بعد و دوری نصیبشان نشد!» (82)
این نکته محل تأمل است که آیا منتخب مردم در روز بعد از انتخابش نسبت به روز قبل تفاوت یا تکاملی می یابد؟ یا همانی است که دیروز بود! آیا اگر تمام انسان ها شخصی را به ریاست را بپذیرند در ارتقای کمالات او تفاوتی می کند؟ خیر. ولی منتخب خدای متعال دارای مقامی است که به تعبیر امام هشتم(علیه السلام):
«هیهات هیهات عقلها گمراه و حیران گشته و... بزرگان و عقلاء و دانشمندان کوچک و عاجز و متحیر مانده اند از وصف شأنی از شئون امام، یا وصف فضیلتی از فضائلش!» (83)
امام و حجت خدا دارای منزلت و مرتبتی است که تمامی عقول و خردها از درک شأنی از شئونات او عاجز و همه بزرگان، حکماء، دانشمندان و بلغاء از درک و بیان مختصرترین مقاماتش قاصر و ناتوانند. آیا به جای چنین شخصیت والا و بی نظیری، انتخاب انسانی عادی به عنوان پیشوای بشر، ظلم به عالم بشری و به قهقری راندن جامعه انسانیت نیست! در اثر این شورا کار اسلام به جایی رسید که معاویه، یزید، مروان و مروانی ها و منصور دوانقی و متوکل ها و... خود را ولی امر و خلیفه رسول الله خوانده و اسلام و مسلمین را به روزگاری تلخ و تاریک نشاندند، منتخبین شورا کار را به جائی رساندند که در زیارت ائمةالمومنین(علیه السلام) نتایج آن شورا را اینگونه می یابیم:
«بیعتی صورت پذیرفت که شومی آن بیعت، تمامی اسلام را فرا گرفت».
«با ظلم به صدیقه کبری(علیهاالسلام) موجبات ایذاء رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فراهم شد».
«کعبه ویران شد».
«حرمت حریم نبوی در روزه واقعه حره شکسته شد».
«اولاد و ذریه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به اسارت رفته یا به شهادت رسیدند».
«صدقات مساکین، صرف مضحکین و مسخره گان شد».
«خمس بر طاقاء و مخالفین اهل بیت(علیهم السلام) مباح شد» (84)
و این شوری به قدری ثمرات تلخ و ناگوار دیگری به بار آورد که حتی ابن ابی الحدید معتزلی می نویسد: «تمام مفاسد به بار آمده در اسلام در نتیجه همین شوری بود.» (85)
15- آیا انتساب به رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) بی فایده است!
نویسنده اصالت انتساب به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را منتفی می داند و روایتی را که در بخش معرفی مؤلفین صحاح آوردیم، نقل می کند که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به صدیقه کبری(علیهاالسلام) فرمود:«فاطمه کار کن! که من در پیشگاه خدا برای تو کاری نمی توانم کرد»! (86)
همچنین پیروی مکتب خلفاء روایت دیگری در همین راستا به پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می دهند:
«فاطمه پاره تن من است می ترسم در دینش دچار فتنه شود [گمراه شود]»! (87)
این گمان که قرابت با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) سودی ندارد، در زمان آن حضرت نیز وجود داشت:
«عمربن خطاب به صفیه بنت عبدالمطلب عمه گرامی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) گفت: قرابت تو با رسول خدا تو را نفعی نمی بخشد. جناب صفیه این مطلب را به عرض پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رساند. آن حضرت دستور جمع شدن مردم را داده و فرمودند: چه می شود گروهی را که گمان می کنند قرابت با من نفع نمی بخشد! هنگامی که در قیامت در مقام محمود بپا خیزم حتی بندگان شما را شفاعت خواهم نمود. عمر برخاست و گفت: ای رسول خدا به خدا پناه می برم از غضب خدا و غضب رسولش...» (88)
امیرالمؤمنین(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که آن حضرت تصریح به نفع انتساب به خود نموده و فرمودند: «هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع می شود مگر انتساب به من.» (89)
همچنین آن دو حدیث (منقول در سلام شناسی و منابع عامه) با احدیث متواتری که در مقامات آن حضرت وارد شده سازگارنیست. برخی از احادیث مقامات حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام) را مرور می کنیم:
- حدیث «فَاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنِّی فَمَن آذَاهَا فَقَد آذَانِی» (90) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به صورت متواتر نقل شده است که حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام) را پاره تن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی می نماید.
- «هِیَ الصِّدِّیقَةُ الکُبرَی وَ عَلَی مَعرِفَتِهَا دَارَتِ القُرُونُ الأُولَی» (91) او بزگترین راست گویان است و امتهای پیشین، بر محور معرفت او چرخیده است.
- «محبت به حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام) در صد موقف نفع می بخشد. به هنگام مرگ، ورود به قبر، صراط، محاسبه و... (92)
- «فاطمة سیدة نساءالعالمین(علیهاالسلام)» (93) فاطمه سرور زنان عالمیان است.
- سید انبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) ایشان را شفیعه کبری معرفی می کنند. (94)
این روایات بیان کننده این است که آن حضرت از بین زنان عالم از اولین و آخرین سرور تاج همه بانوان و سیده آنان می باشد (اسناد این روایات از سید انبیاء و اولاد طاهرینش متواتر است.)
مرحوم علامه امینی از مصادر متعدد اشتراک حضرت صدیقه کبری(علیهاالسلام) با سید انبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) و سید اوصیاء و سیدا شباب اهل الجنة را در چهل وصف و منقبت و فضیلت والا، نقل می کند.
از جمله در آیات:
«قُلْ لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى» (95) یا رسول الله بگو که من در برابر رسالتم پاداشی از شما نمی طلبم مگر مودت و دوستی ذوالقربایم. که همانا مودت این پنج بزرگوار(علیهم السلام) و ذریه پاکیزه شان می باشد.
- «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» (96) همانا خداوند متعال اراده نموده که هرگونه پلیدی را از شما دفع نموده و در حد اعلی پاکیزه تان گرداند. (آیه در شأن این پنج بزرگوار نازل شده است.)
- «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» (97) پس بگویید بیایید فرزندانمان را بخوانیم و شما نیز فرزندانتان را، و زنانمان و زنانتان را و نفس و جانمان را و نفس و جانتان را سپس مباهله نمائیم، پس لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهیم. (آیه در شأن این پینج بزرگوار نازل شده است.)
- «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ» (98) هنگامی که ابراهیم را پروردگارش به کلمات امتحان نمود (در این آیه مراد از کلمات عبارتند از رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، امیرالمؤمنین(علیه السلام) حضرت صدیقه و حسنین(علیهم السلام)
- «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ» (99) پس آن هنگام آدم از پروردگارش کلماتی را دریافت که خداوند او را به رتبه اش باز گرداند (کلمات القاء شده به حضرت آدم که با ذکر و توسل برآن نام های مبارکه به مقام اولی برگشت همین پنج نام مبارک بوده است.)
- «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً» (100) (که درباره این پنج نور پاک می باشد.)
سپس احادیثی را ذکر می کند که دلالت بر این معنا دارند:
علت آفرینش خمسه طیبه(علیهم السلام) هستند؛ خلقت انوار طاهره شان قبل از کائنات، اشتقاق نام مبارک شان از نام خداوند متعال؛اینکه جزای دشمنی با آنان آتش قهر الهی است و ایشان برگزیدگان از میان کائنات هستند؛ هنگام توسل به پیشگاه الهی باید به وسیله اینها متوسل شد؛ نوشته شدن اسماء مبارکه شان بر ساق عرض الهی، بودن تصویر مبارک شان در جنة الفردوس؛ جنگ و صلح با این انوار طاهره مساوی با جنگ و صلح با اشرف کائنات(صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ رکن بودن سیدة النساء(علیهاالسلام) از برای مولی الموحدین همانند پدر بزرگوارشان (101) این بزرگواران استوانه دین و ارکان مؤمنین اند؛ محدثه بودن سیدة النساء(علیهاالسلام) همانند سایر انوار طاهره، از نور واحد آفریده شدنشان؛ بشارت ورود بهشت به شیعیان حضرت زهرا (س) و سایر وصاف کمالات آن حضرت که در این نوشته جهت رعایت اختصار فقط به این چند وصف اکتفا شد.
با این حال آیا ممکن است که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده باشد که می ترسم فاطمه در دینش دچار فتنه شود!؟
نتیجه
ورود غیر متخصصانه نویسنده اسلام شناسی در مباحث تاریخ اسلام، موجب کژ فهمی های فراوانی شده است. از آنجا که تاریخ و عقیده در تعامل با یکدیگرند، کژ فهمی های مذکور موجب استنتاجات نادرست عقیدتی نیز گشته است. از مهم ترین اشکالات روش شناسانه مطالعه تاریخی دکتر شریعتی که موجب نتیجه گیری های تأسف انگیزی گشته اند – و به تفصیل در این مقاله ذکر شدند – می توان به این موارد اشاره کرد:- اتکای به منابع و مدارک ضعیف و محرّف در مطالعات تاریخی؛
- بی توجهی به منابع و مدارک معتبر اصیل تاریخ شیعه در انجام مطالعات؛
- عدم آشنایی کافی نسبت به مباحث کلامی و عقیدتی اصیل تشیع؛
- در بعضی مواقع، پیش داوری های حاصل از مطالعات اجتماعی غربی.
در نهایت باید دو نکته را متذکر شویم، اول اینکه هدف از طرح این نکات، خرده گیری بر شخص دکتر شریعتی نیست و هدف، شفاف سازی و روشنگری نسبت به قابل اعتماد نبودن منابع و مصادر عامه است. دوم این که اشکالات وارد به آثار شریعتی بیش از مطالب ذکر شده است که مجال دیگری می طلبد.
پینوشتها:
1- شریعتی، علی، اسلام شناسی، ص480.
2- بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، ح3، 3392، 4953 و 6982؛ قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، الجامع الصحیح، ح 252 (160)
3- ر. ک: یادنامه طبری/ 199.
4- نهج البلاغه، خطبه قاصعه. همچنین مقایسه کنید با بعض خطب دیگر نهج البلاغه: «إلَی أن بَعَثَ اللهُ سُبحَانَهُ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله و سلم) رَسُولَ اللهِ لإنجَازِ عِدَتِهِ وَ إِتمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأخُوذاً عَلَی النَّبِیِّینَ مِیثَاقُهُ مَشهُورَةً سِمَاتُهُ کَرِیماً مِیلَادُهُ وَ أَهلُ الأرضِ یَومَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أهوَاءٌ مُنتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَینَ مُشَبِّهٍ لِلهِ بِخَلقِهِ أو مُلحِدٍ فِی اسمِهِ أو مُشِیرٍ إلَی غَیرِهِ فَهَدَاهُم بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أنقَذَهُم بِمَکَانِهِ مِنَ الجَهَالَة»، «وَ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ أَرسَلَهُ بِالدِّینِ المَشهُورِ وَ العَلَمِ المَأثُورِ وَ الکِتَابِ المَسطُورِ و النُّورِ السَّاطِعِ وَ الضِّیَاءِ اللّامِعِ وَ الأمرِ الصَّادِعِ إزَاحَةً لِلشُّبُهُاتِ وَ احتِجَاجاً بِالبَیِّنَاتِ وَ تَحذِیراً بِالأیَاتِ وَ تَخوِیفاً بِالمَثُلاتِ وَ النّاسُ فِی فِتَنٍ انجَذَمَ فِیهَا حَبلُ الدِّین»، «فَإنَّ الله سُبحَانَهُ [وَ تَعَالی] بَعَثَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله و سلم) وَ لَیسَ أَحَدٌ مِنَ العَرَبِ یَقرَأُ کِتَاباً وَ لا یَدَّعِیِ نُبُوَّةً وَ لا وَحیا»، «حَتَّی بَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله و سلم) شَهِیِداً وَ بَشِیراً وَ نَذِیراً خَیرَ البَرِیَّةِ طِفلاً وَ أنجَبَهَا کَهلاً وَ أطهَرَ المُطَهَّرِینَ شِیمَةً وَ أجوَدَ المُستَمطَرِینَ دِیمَة»، «فَإنَّ الله سُبحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً(صلی الله علیه و آله و سلم) نَذِیراً لِلعَالَمِینَ وَ مُهَیمِناً عَلَی المُرسَلِین».
5- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 488.
6- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1/ 452.
7- مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق، 3/ 80.
8- حلی، حسن بن یوسف، کشف الیقین/ 413.
9- مثلا ر. ک: شبر، سید عبدالله، حق الیقین، 1/ 106- 107، مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء تقریط بلند مرتبه ای بر این کتاب نگاشته است. باید متذکر شویم که حتی در کتب عامه سن آن حضرت در این ماجرا از هشت سالگی تا پانزده سالگی- به اقوال متعدد- ذکر شده است (ر. ک: مرعشی، قاضی نور الله، احقاق الحق، 7/ 538- 544).
10- عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، 7/ 83.
11- ابن حزم، المحلی، 11/ 224. هر چند این حزم خواسته حدیث را به جهت ولید بن جمیع تضعیف کند؛ ولی منابع رجالی عامه از قبیل تهذیب، تهذیب الکمال و... او را توثیق نموده اند.
12- نهج البلاغه، خطبه 177.
13- قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، الجامع الصحیح، ح2499؛
14- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 496.
15- قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، الجامع الصحیح، ح2514- 2525؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، الجامع الصحیح، ح3504، 3512، 3516.
16- عینی، محمود بن احمد، عمده القاری، 16/ 82.
17- مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمل، 3/ 308.
18- همان، 5/ 507.
19- همان، 27/ 221- 222.
20- (و ما کان لکم أن توذوا رسول الله و لا أن تنکحوا ازواجه من بعده ابدا انّ ذلکم کان عندالله عظیما)
21- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 496.
22- ر. ک: مفید، محمد بن محمد، الجمل.
23- البته جناب حمزه، عموی پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و از مدافعان سرسخت آن حضرت بود که در رکاب حضرت در جنگ احد به شهادت رسید و به «سید الشهدا» ملقب شد.
24- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 493- 501.
25- به عنوان ر. ک: مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق 9/ 166- 173 و 18/ 412- 415؛ ابن بابویه، معانی الاخبار/ 56 و اختصاص/ 28- 217 و امامی، مجلس21 ح1، 73 ح 18، مجلس 36 ح 71؛ طوسی، محمد بن حسن، امالی، 1/ 374؛ ابن شاذان، ماه منقبه/ 34؛ کراجی، محمد بن علی، کنز الفوائد، 2/ 13.
26- مفید، محمد بن محمد، امالی، مجلس 8ح7.
27- احزاب/ 53.
28- زمخشری، کشاف، 3/ 556؛ سیوطی، جلال الدین، الدرالمنثور، 5/ 214.
29- خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر/ 199، 247.
30- نهج البلاغه، خطبه150. با کمال تاسف دهخدا هم در معرفی طلحه می نویسد: «او از عشره مبشره است». همچنین در لغت عشره مبشره می نویسد: (به موجب خبر صحیح (! ) پیغمبر به اینها مژده بهشت داده است»! در بطالا خبر و حدیث عشره مبشره- حتی از طریق عامه- ر. ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، 10/ 121- 125. آیا پیامبر به کسی که بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) خروج نموده و به جنگ حجه الله رفته و هزاران نفر از طرفین به موجب فتنه او کشته شده اند، وعده بهشت میدهد! حاشا از مقام رسالت و حاشا از مقام اسلام.
31- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 593.
32- ر. ک: مجله تخصصی کلام اسلامی، شماره- 14/ 90- 96 (به قلم شیخ سعید سبحانی)؛ مجله رساله الثقلین، رقم الواحد والستون، خریف 1429ق، (بقلم الشیخ یحیی الدوحی باحث فی علوم الحدیث/ العراق).
33- هیثمی، نورالدین، صواعق المحرقه/ 150.
34- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 8/ 107.
35- میرحامد حسین، عبقات الانوار/ 111- 112. این حدیث در کتاب نهج الحق، از مسند احمد بن حنبل، بدون لفظ «اهل بیت» نقل شده است؛ اما در طبع های فعلی، در جلد اول، صفحه111، این کلمه را افزوده اند.
36- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 361.
37- هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، 9/ 111.
38- حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 1/ 152.
39- در اکثر مصادر آمده و نیاز به ذکر منبع نیست.
40- مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، 20/ 482؛ شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات، مراجعه32.
41- ابن بابویه، امالی، مجلس 52، ح14؛ مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق، 5/ 230؛ کراچکی، محمد بن علی، کنزالفوائد، 2/ 180؛ خوازرمی، مناقب، فصلی14؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، 3/ 115.
42- شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات، مراجعه32؛ خوارزمی، مناقب، فصل9؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 47/ 396- 397؛ ابن عساکر، تاریخ دمشق، 1/ 363، 338.
43- شرف الدین، عبدالحسین، المراجعات، مراجعه32.
44- ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، 17/ 346؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، 9/ 111، متقی هندی، علاء الدین علی، کنز العمال، رقم32936.
45- ابن عساکر، تاریخ دمشق، 18/ 321.
46- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 51/ 69، بحرانی، سید هاشم، الانصاف/ 310.
47- کراچکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، 2/ 181.
48- ابن عساکر، تاریخ دمشق، 1/ 351.
49- ابن بابویه، علل الشرایع/ 202.
50- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، 37/ 260؛ قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، 8/ 230.
51- سلیم بن قیس، کتاب سلیم، حدیث دوم؛ ابن بابویه، عیون اخبار الرضا، 2/ 10.
52- سلیم بن قیس، کتاب سلیم، حدیث25؛ عیاشی، محمدبن مسعود تفسیر، 1/ 332؛ امینی، عبدالحسین الغدیر، 10/ 259.
53- بحرانی، سید هاشم، الانصاف/ 188؛ همان حدیث کمال الدین است.
54- بحرانی، سید هاشم، الانصاف/ 183
55- سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ح1، 25؛ ابن بابویه، کمال الدین/ 264؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، 28/ 54.
56- ابن بابویه، علل الشرایع/ 137 و معانی الاخبار/ 57؛ طبری، احمدبن عبدالله، ذخائر العقبی/ 64، 120، 220؛ حر عاملی، محمدبن حسن، اثبات الهداه، 2/ 28؛ مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق، 5/ 216.
57- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 101/ 423.
58- ابن بابویه، امالی، مجلس28، ح3.
59- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 37/ 256.
60- مفاتیح الجنان، زیارت روز غدیر.
61- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار 38/ 43.
62- طبرانی، سلیمان بن محمد، معجم الکبیر، 12/ 18؛ جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، 1/ 150؛ امینی، عبدالحسین، الغدیر، 3/ 116.
63- ابن بابویه، امالی، مجلس21، حدیث 1؛ کراچکی، محمدبن علی، کنزالفوائد، 2/ 176، 179.
64- ابن بابویه، امالی، مجلس63 ح10.
65- ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، 17/ 346.
66- حرعاملی، محمدبن حسن، اثبات الهداه، 2/ 80 و129.
67- ابن شهر آشوب، مناقب آل ابوطالب، 3/ 79.
68- کراچکی، محمدبن علی، کنزالفوائد، 2/ 177؛ محمدبن حسن، اثبات الهداه، 2/ 205؛ بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، 4/ 277.
69- سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)، ح38.
70- همان، ح14.
71- از نظر استحکام سندی این روایت و دلالت آن بر جانشینی بلافصل امیرالمؤمنین(علیه السلام)، طالبین تحقیق به حدیث منزلت از کتاب گرانقدر عبقات الانوار- که اخیراً ترجمه شده است- مراجعه فرمایند.
72- آل عمران/ 159.
73- شوری/ 38.
74- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 38- 39.
75- قصص/ 68.
76- احزاب/ 36.
77- ابن بابویه، معانی الاخبار/ 99؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 25/ 125.
78- همان.
79- خراز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر/ 199و 247.
80- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 43/ 158.
81- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 1/ 502.
82- ابن بابویه، امالی/ 678.
83- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 25/ 124.
84- «أضَبُّوا عَلَی النِّفَاقِ وَ أکَبُّوا عَلَی عَلَائِقِ الشِّقَاقِ فَلَمَّا مَضَی المُصطَفَی صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیهِ وَ آلِه... نَقَضُوا عَهدَ المُصطَفَی... وَ جَرَحُوا کَبِدَ خَیرِ الوَرَی فِی ظُلمِ ابنَتِهِ وَ اضطِهَادِ حَبِیبَتِهِ... وَ أطمَعُوا العَبِیدَ فِی خِلافَتِه... یَدعُونَهُ إلَی بَیعَتِهِمُ الَّتِی عَمَّ شُومُهَا الإِسلام... أباحَتِ الخُمُسَ لِلطَلَقاءِ وَ سَلَّطَت أولادَ اللُّعَنَاءِ عَلَی الفُرُوج... وَ هَدَمَتِ الکَعبَة وَ أغَارَت عَلَی دَارِ الهِجرَةِ یَومَ الحَرَّةِ... یَا مَوَالِیَّ فَلَو عَایَنَکُم المُصطَفَی، وَ سِهَامُ الأُمَّةِ مُعرِقَةٌ فِی أکبَادِکُم، وَ رِمَاحُهُم مُشرَعَةٌ فِی نُحُورِکُم، وَ سُیُوفُهَا مُولَغَةٌ فِی دِمَائِکُم، یَشفِی أبنَاءُ العَوَاهِرِ غَلِیلَ الفِسقِ مِن وَرَعِکُم، وَ غَیظَ الکُفرِ مِن إیمَانِکُم. وَ أنتُم بَینَ صَرِیعٍ فِی المِحرَابِ، قَد فَلَقَ السَّیفُ هَامَتَهُ، وَ شَهِیدٍ فَوقَ الجِنازَةِ قَد شُکَّت أکفَانُهُ بِالسِّهَامِ، وَ قَتِیلٍ بِالعَرَاءِ قَد رُفِعَ فَوقَ القَنَاةِ رَأسُهُ، وَ مُکَبَّلٍ فِی السِّجنِ قَد رُضَّت بِالحَدِیدِ أَعضَاؤُه...» بخشی از زیارت جامعه ائمة المومنین(علیهم السلام).
85- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، 9/ 28- 29و 11/ 11.
86- شریعتی، علی، اسلام شناسی/ 40- 41. اصل حدیث در منابع عامه: «یا فاطمه انی لااغنی عنک من الله شیئاً» بخاری، محمدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، ح2753 و 4771؛ قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، الجامع الصحیح، ح350 (205) و 351 (206). در مورد رجال موجود در سند این حدیث، پیش از این نکاتی گفته شد.
87- بخاری، محمدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، ح 3710؛ قشیر نیشابوری، حجاج بن مسلم، الجامع الصحیح، ح2449.
88- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 30/ 146؛ قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر، 1/ 188.
89- مفید، محمدبن محمد، الخصال، 2/ 559.
90- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 28/ 303.
91- همان، 43/ 105.
92- مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق، 10/ 166؛ ابن شاذان، ماه منقبته/ 127.
93- حدیث از سوی فریقین متواتر است؛ ابن بابویه، امالی/ 32، 56، 99، 109، 394؛ ابن شاذان، ماه منقبته/ 34؛ طوسی، محمدبن حسن، امالی، 1/ 83، 253، 343 و 2/ 170، 221 و 246؛ مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق، 4/ 44- 45، 5، 82/ 56، 10/ 28- 41 و مصادر دیگر.
94- ابن بابویه، امالی، مجلس 425.
95- شوری/ 23.
96- احزاب/ 33.
97- آل عمران/ 61.
98- بقره/ 124.
99- بقره/ 37.
100- انسان/ 8و 9.
101- سید انبیاء(صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرالمؤمنین(علیه السلام) می فرمایند: «اُوصِیکَ بِرَیحَانَتَیَّ مِنَ الدُّنیَا فَعَن قَلِیلٍ یَنهَدُّ رُکنَاکَ وَ اللهُ خَلِیفَتِی عَلَیک» مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 43/ 262.
ابن اثیر، مبارک بن محمد، جامع الاصول، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
ابن ابی الحدید معتزلی، عزالدین، ابوحامد هبه الله، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
ابن بکار، زبیر، الموفقیات، طبع بغداد.
ابن حجر، احمدبن علی عسقلانی، الاصابه، بیروت دار احیاء التراث العربی، 1328ق.
ــــــــــــــــــــــــــــــــ تقریب التهذیب، مدینه المنوره، مکتبه العلمیه، 1380ق.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ تهذیب التهذیب، حیدرآباد دکن، دائره المعارف نظامیه، 1325ق.
ـــــــــــــــــــــــــــــ فتح الباری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
ابن حجر، احمد هیثمی، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، 1385ق.
ابن حزم، علی بن احمدبن سعید، المحلی، بیروت، دارالفکر.
ابن حنبل، احمد، المسند، ریاض، بیت الافکار، 1419ق.
ابن شهر آشوب، محمدبن علی، المناقب، قم، مطبعه العلمیه، 1378ق.
ابن عدی، عبدالله، الکامل فی الضعفاء، بیروت، دارالفکر، 1404ق.
ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تاریخ دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المامه و السیاسه، مکتبه مصطفی اللیالی الجلی، 1388ق.
ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، الجرح التعدیل، حیدرآباد دکن، دائره المعارف عثمانیه، 1372ق.
ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق.
ابوبکر هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت، دارالکتب العربی، 1967میلادی.
ابوداوود، سلیمان بن اشعث، السنن، بیروت، دارالجیل، 1408ق.
ابوریه، محمود، الضواء علی السنه المحمدیه، مصر، نشر البطحاء.
ابی الفداء، اسماعیل بن کثیر، التفسیر.
الجزائری، عبدالباقی، المغیره بن شعبه، قم، روشنای مهر، 1389ق.
امینی، عبدالحسین احمد، الغدیرفی الکتاب و السنه و الادب، تهران، مطبعه حیدریه، 1372ق.
بحرانی، سیدهاشم، الانصاف، قم، مکتبه محلاتی، 1386ق.
ـــــــــــــــــــــ غایه المرام، قم، دانش حوزه، 1384ق.
بخاری، محمدبن اسماعیل، الجامع الصحیح، ریاض، بیت الافکار، 1419ق.
بلاذری، احمدبن یحیی، الانساب الاشراف، مصر، دارالمعارف، 1959م.
ترمذی، محمدبن عیسی، السنن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1357ق.
جوینی، ابراهیم بن محمد، فرائد السمطین، بیروت، محمودی، 1398ق.
حاکم نیشابوری، ابن البیع، المستدرک علی الصحیحین، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
حاکم حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.
حرعاملی، محمدبن حسن، اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، قم، مطبعه العلمیه.
حکیم، سید سعید، فاجعه الطف، نجف الاشرف، موسسه الحکمه، 1430ق.
حلی، علامه حسن بن یوسف، کشف الیقین، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق.
ـــــــــــــــــــــ نهج الحق و کشف الصدق، قم، دارالهجره، 1407ق.
خراز قمی، علی بن محمد، کفایه الاثر، نشر بیدار، 1401ق.
خوارزمی، موفق بن احمد، المناقب، قم، موسسه نشراسلامی، 1414ق.
دارمی، عبدالله بن محمند، السنن، دار احیاء السنه النبویه.
دزفولی، محمد تقی، کفایه الخصام (ترجمه غایه المرام بحرانی)، تهران.
ذهبی، شمس الدین، تذکره الحفاظ، حیدرآباد دکن، 1388ق.
ــــــــــــــــــــــ سیر اعلام النبلاء، دمشق، دارالرساله، 1406ق.
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دارالکتب العربی.
ستوده، حسین قلی، راهنمای آثار و بناهای تاریخی شهرستان قزوین.
سید بن طاووس، سید رضی الدین علی، الیقین، قم، موسسه دارالکتاب، 1413ق.
سید رضی، نهج البلاغه، تهران، آفتاب، 1326ش.
سید مرتضی عسگری، نقش ائمه در احیاء دین، تهران، بنیاد بعثت، 1370ش.
سیوطی، جلال الدین، درالمنثور، قم، مکتبه مرعشی، 1404ق.
شافعی، محمدبن ادریس، کتاب الام.
شبر، سید عبدالله، حق الیقین، قم، مکتبه بصیرتی، افست ط صیدا، 1352ق.
شریعتی، علی، اسلام شناسی، مشهد، چاپ طوس، 1347ش.
ــــــــــــــــــ کویر، تهران.
صباغی، یوسف، بررسی رجال صحیحین، قم انصاریان، 1382ش.
صدوق، محمدبن علی، امالی، بیروت، انتشارات اعلمی، 1400ق.
ـــــــــــــــــــــــ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، تهران، انتشارات جهان.
ــــــــــــــــــــــ کمال الدین و تمام النعمه، تهران، مکتبه صدوق، 1390ق.
ـــــــــــــــــــــ معانی الاخبار، تهران، مکتبه صدوق، 1379ق.
ــــــــــــــــــــ علل الشرایع، نجف، نشرا لمکتبه الحیدریه، 1385ق.
طبرانی، سلیمان بن محمد، معجم الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
طبری، محمدبن جریز، تاریخ الامم و الملوک، قاهره، دارالاستقامه، 1408ق.
طبری، محب الدین، ذخائر العقبی.
طوسی، محمدبن حسن، امالی، قم، داوری.
عاملی، علامه سید شرف الدین، المراجعات.
ـــــــــــــــــــــ النص و الاجتهاد، قم، مطبعه السید الشهداء.
عماد الدین، حسن بن علی، کامل بهائی، تهران، سوق بین الحرمین.
عیاشی، محمدبن مسعود، التفسیر، طهران، مطبعه علمیه.
قاسمی، محمدجمال الدین، قواعد التحدیث، بیروت، دارالنفائس، 1414ق.
قمی، شیخ عباس، تتمه المنتهی، قم، دلیل ما، 1387ش.
ــــــــــــــــــ سفینه البحار، قم، مطبعه اسوه، 1414ق.
کراچکی، محمدبن علی، کنزالفوائد، قم، دارالذخائر، 1410ق.
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تهران، حیدری.
مرعشی، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، تهران، مطبعه اسلامیه.
مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، دمشق، دارالرساله، 1406ق.
نیشابوری، مسلم بن حجاج، الجامع الصحیح، بیروت، دار ابن حزم، 1419ق.
مظفر، محمدحسین، الافصاح عن احوال روات الصحاح، قم، آل البیت، 1426ق.
مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الاختصاص، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413ق.
ــــــــــــــــــــــ امالی، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413ق.
منصور ناصف، التاج الجامع للاصول، بیروت، دار احیاء الکتب العربیه، 1382ق.
مولفین، یادنامه طبری، تهران، وزارت ارشاد، 1369ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار.
مغربی، احمدبن محمدبن صدیق، فتح الملک العلی، تهران، مطبعه نقش جهان، 1403ق.
موسوی هندی، میرحامد حسین، عبقات الانوار، افست ط هند، اصفهان، نشاط، 1346ش.
مهدی، عبدالزهراء، الهجوم علی بیت فاطمه(علیهاالسلام).
هلالی، سلیم بن قیس، اسرار آل محمد(صلی الله علیه و آله و سلم).
مجلات:
تخصصی کلام اسلامی؛ شماره14 ص90- 96 به مقاله شیخ سعید سبحانی.
رساله الثقلین؛ رقم الواحد و الستون خریف 1429؛ الشیخ یحیی الدوحی باحث فی علوم الحدیث/ العراق.
کیهان اندیشه ش 25ص 45، مقاله علامه سید جعفر مرتضی عاملی.
مجله تراثنا، آل البیت، قم شماره های 22، 35، 36، 45- 46، 47- 48.
مکتب وحی شماره 1 ص10، مصاحبه با آیت الله سید عزالدین زنجانی.
منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.
/م