تاریخچه گرایش انسان به خدا

از کی و چگونه اندیشه وجود خدا در ذهن بشر خطور کرده است؟ بنابراین، اولاً آیا می توان در مورد دریافت افراد انسانی درباره خدا تاریخ معین و مشخصی را بیان نمود؟ ثانیاً آیا این فکر بر اساس علل و عوامل درونی پیدا شده یا اینکه یک سلسله شرایط
دوشنبه، 18 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخچه گرایش انسان به خدا
تاریخچه گرایش انسان به خدا

 

نویسنده: عبدالله نصری




 

گاهی این سؤال مطرح می شود که:
از کی و چگونه اندیشه وجود خدا در ذهن بشر خطور کرده است؟
بنابراین، اولاً آیا می توان در مورد دریافت افراد انسانی درباره خدا تاریخ معین و مشخصی را بیان نمود؟
ثانیاً آیا این فکر بر اساس علل و عوامل درونی پیدا شده یا اینکه یک سلسله شرایط و عوامل خارجی و محیطی آن را به وجود آورده است؟
دراینجاست که با آراء و نظرات گوناگون فلاسفه و دانشمندان پیرامون این دو مساله مربوط به هم روبرو می شویم.
اینان که از دیدگاه های مختلف فلسفه، روان شناسی، جامعه شناسی و تاریخ سخن گفته اند عموماً دارای نظریه های متضاد با یکدیگر می باشند.
اما مسأله اوّل:
آیا زمانی بوده که در میان افراد انسانی مذهب وجود نداشته است؟
آیا قوم و ملتی بوده اند که بدون اعتقاد به خدا به سر می برده اند؟
پاسخ بدین سؤال آسان نیست، زیرا هنوز تاریخ اولیّه انسانها به طور دقیق معلوم و مشخص نشده است، لذا باید گفت: تا آنجا که منابع موجود گواهی می دهد، بشر از قدیمیترین دوران زندگی خود گرایش به موجود برین داشته است. اگرچه ماهیت و کیفیت این گرایش در زمان ها و مکان های گوناگون، متفاوت بوده است ولی در اصل وجود آن نمی توان شک و تردید نمود، تا جایی که گفته اند:
« اعتقاد به مبدأ همراه به وجود آمدن انسان متولد شده است»(1).
این موضوع را می توان از راه های زیر اثبات نمود:

1- اعتقاد انسانهای اولیه به «مانا»

یکی از اعتقادات انسانهای اولیه، اعتقاد به نیرویی مرموز و ماوراء الطبیعی است به نام Mana. مانا نیرویی است واحد و غیرقابل تجزیه که در مکان و یا شیء مشخصی متمرکز نیست، بلکه قوه ای است که در همه ی اشیا می تواند ظاهر و متجلی شود، و هر انسانی که با این نیرو بیشتر تماس برقرار کند، از قدرت مادی و معنوی بیشتری برخوردار خواهد شد. بر همین اساس انسان های اولیه می کوشند تا با انجام مراسم دعا و نیایش بهره بیشتری از نیروی مانا کسب کنند.
فلیسین شاله Felicien challeye درباره ی مانا چنین می نویسد:
« مانا عبارت از یک نیروی غیر مادی و روحانی است که در همه جا پراکنده است، در تمام شعارها و موجودات و اشیا مقدس مشترک است. کشیش انگلیسی کودرینگنتون codrington که برای اولین بار این عقیده را در ملانزی Melanasie مطالعه کرده است، اصطلاح مانا را چنین تعریف می کند: « نیرو و نفوذی است غیر مادی و در یک معنی مافوق طبیعت که به وسیله قدرت مادی و یا هر نوع قدرت و برتری که انسان داراست ظاهر می شود.
مانا در روی شخص معین مشخص نیست و می تواند همراه هر نوع اشیایی باشد. هر دین داری در ملانزی خود را در پناه مانا قرار می دهد، خواه برای اینکه خودش از آن استفاه کند و یا برای اینکه به دیگران استفاده برساند و همین طرز تفکر در بومیان آمریکای شمالی نیز یافت می شود».(2) باید دانست که این نیروی مافوق طبیعی که در میان اقوام مختلف یافت می شود، در هر قوم و قبیله ای به نام خاصی خوانده می شود. بومیان جزایر ملانزی آن را مانا می نامند. در میان سرخپوستان آمریکا نیز هر قبیله ای به نامی از آن یاد می کند. به طور مثال قبیله سیو siox آن را واکاندا wakanda و قبایل ایروکو iroquois آن را اوراندا oranda و قبیله الگون کین Algonquin آن را مانیتو Manitou می خوانند. بومیان آرونتا Arunta واقع در استرالیا نیز از آن به نام آرونگ کیلتا Arungquilta یاد می کنند.
امیل دورکیم Emile Durkheims در کتاب خود « اشکال ابتدایی حیات دینی» درباره ی مانا چنین می نویسد: « آیین توتم (3) Totemism در استرالیا عقیده به یک اصل مشترک و شعار دارد که مخصوص افراد مقدس اعضای طایفه است. اصطلاح شورینگا churinga برای تعیین چنین اصلی به کار می رود و در حقیقت مراسم با این اصل مشترک مربوط است. به عبارت دیگر کیش توتم را می توان این نام نهاد ولی نه حیوانها و انسانها و یا نقوش را، بلکه می توان گفت که نیرویی بی نام و بدون شخصیت است که در هر یک از این موجودات یافت می شود بدون اینکه با هیچ یک از آنها مخلوط شود، هیچ کس کاملاً آن را دارا نیست و در آن شرکت ندارد. با این طریق، مستقل از اشیا و اشخاص مخصوص است که در آنها حلول می کند. این نیرو بر این اشیا مقدم است، زیرا پس از نابودی آنها باز می ماند. افراد می میرند، نسل ها تغییر می یابند ولی این نیرو همیشه در وضع فعلی باقی می ماند، در حالی که زنده و شبیه خودش است. نسل های امروز را مانند نسل های گذشته جان می دهد، همان طور که نسل های آینده را جان خواهد داد، به طریق بهتر می توان گفت:
مانا خدایی است که مردمان بدوی پرستش می کنند. خدایی است بی شخصیت و بی نام و بدون تاریخ و پابرجا در جهان که در جمعی بی شمار از اشیاء پراکنده است.
توتم چیزی جز یک شکل مادی نیست که به وسیله ی آن، تصورات این جوهر غیر مادی (مانا) نمایان می شود. این نیرو (مانا) در اطراف تمام اشیاء مختلف الجنس پراکنده است و تنها هدف حقیقی آیین است» (4).
همان طور که ملاحظه می شود امیل دورکیم مانا را خدای انسان های ابتدایی می داند. هم چنان که بسیاری از مردم شناسان نیز بر این عقیده هستند. این نظریه با در نظر گرفتن صفات و ویژگی هایی که انسان های ابتدایی برا یما قائل هستند قابل قبول است. صفاتی چون:
1- غیرمادی و نامشخص بودن.
2- در خفا بودن کنه وجود آن.
3- در همه چیز بودن و در عین حال با آنها سنخیّت نداشتن.
4- در همه جا بودن، به طوری که از وحدت برخوردار است نه از کثرت.
5- تجلی آن در همه اجسام و اشیاء به طوری که با شی ای که مظهر آن است اتحاد و آمیختگی پیدا نمی کند.
نشان دهنده بسیاری از صفاتی است که ما امروزه به خدا نسبت می دهیم. و اگر هم در بعضی از قبایل اعتقاد به مانا را به عنوان خدای مورد پرستش آنها نپذیریم، این مسأله را که مانا یک نیروی ماوراء طبیعی است نمی توانیم انکار کنیم و از همین جاست که ما این سؤال را مطرح می کنیم که انسان ابتدایی با اندیشه و دریافت محدودش که قادر به شناخت جهان طبیعت نبوده است؛ انسانی که قادر نبوده تا ابعاد وجودی خود را بشناسد؛ انسانی که نمی توانسته محیط پیرامون خود را بشناسد، چگونه توانسته به یک نیروی ماورالطبیعی اعتقاد پیدا کند؟ ما پاسخ این سؤال را در مباحث آینده مورد بررسی قرار خواهیم داد.

2- اعتقاد انسانهای اولیه به معاد

از بررسی اعتقاد انسان های اولیه به معاد و رستاخیز- که به صورت دفن کردن اموات به اشکال مخصوص جلوه گر شده است - می توان به گرایش انسان های ابتدایی به خدا پی برد؛ زیرا اگر آنها اعتقاد به خدا نداشته اند، چگونه معتقد به عالم پس از مرگ که فرع بر گرایش به خداست بوده اند؟ (5)
مطالعات مردم شناسان و مورخین حاکی از آن است که افراد انسانی از نخستین روزهایی که پا به عرصه ی خاک نهادند اعتقاد به معاد داشته اند، و این اعتقاد خود را نیز به صورت دفن کردن اشیاء و مواد حیاتی در کنار مرده جلوه گر می ساختند. انسان های ابتدایی مواد خوراکی و وسایل ضروری حیات را در کنار جسد مردگان قرار می دادند تا در حیاتی دیگر از آنها استفاده شود. ما در اینجا سخن جان برنال John Bernal- را که از طرفداران ماتریالیسم تاریخی است و اعتقادی به دین و مذهب ندارد تا بگوییم از روی تعصب قضاوت کرده است - نقل می کنیم:
« انجام گرفتن مراسم تدفین از آغاز عهد دیرینه سنگی مؤیّد این است که انسان از بادی امر به سرنوشت پس از مرگ خود می اندیشیده است. این اندیشه و گرایش زیاد پیچیده به نظر نمی رسد، تدفین انسان همراه با ابزار و خوراک، حاکی از اعتقاد انسان اولیه به زندگی پس از مرگ است که فاصله زیادی از مذاهب معاصر ندارد»(6).

3- مطالعه در فرهنگ اقوام بدوی

مردم شناسان با مطالعه در فرهنگ بسیار از اقوام بدوی پی به وجود شباهت های فراوانی بین اقوام و انسان های دوران پیش از تاریخ برده اند، و از آنجا که در میان این اقوام اعتقاد به خدا و مذهب وجود دارد، به این نتیجه رسیده اند که در دوران نخستین تاریخ بشری نیز اعتقاد به خدای و ماوراء طبیعت وجود داشته است.
مطالعه در احوال بعضی از این اقوام می تواند راه گشایی برای پی بردن اعتقاد انسان ها اولیه به خدا و ماوراء طبیعت باشد. در اینجا به مطالعه عقاید در قبیله از قبایل استرالیایی می پردازیم:
« بعضی قبایل در استرالیای جنوبی معتقدند که موجودی فوق الطبیعه در آسمان است... او موجودی است ازلی و جاوید و غیر مخلوق که قبل از همه موجودات بوده و شبیه و نظیری ندارد و او رئیس مملکت آسمان است، و او نخستین کسی است که تمام این رسوم و آداب را در ازمنه بسیار کهن برای قبایل استرالیا بنیاد نهاده (است). این پدر جاوید آسمان در قبیله اسمی دارد، از قبیل نورراندر Nurrundere و بیامبان Biamban و بون ژیل Bunjil و مونگانگما Mungangama و نورالی Nuralli و امثال آن.
اغلب در موقع اشاره به او اسم او را نبرده و از او به اشاره « پدرما» تعبیر می کنند. بعضی از آنها برآنند که آن پدربزرگ چندان توجهی به کارهای آدمیان ندارد؛ ولی بعضی دیگر برخلاف آنها معتقدند که وی دایم مراقب و دیده بان اعمال و افعال آدمیان در زمین می باشد».(7)
همان طور که ملاحظه می شود افراد قبیله به خدایی اعتقاد دارند که از یک سلسله صفاتی برخوردار است که بزرگترین متفکرین به خدای ادیان نسبت می دهند. این صفات عبارتند از:
1- ازلی، یعنی از ابتدا بوده است.
2- جاویدی، یعنی فنا به ذات او راه ندارد.
3- غیرمخلوق، یعنی کسی او را خلق نکرده است.
4- بی نظیر و بی شبیه، یعنی همانندی ندارد.
فلیسین شاله درباره یکی از خدایانی که در چند قبیله پرستش می شود چنین می نویسد:
« یکی از خدایان بون ژیل نام دارد و در چند قبیله او را ستایش می کنند، و به خدایان سایر قبایل شباهت دارد. بون ژیل خدایی است زنده و جاویدان که زاییده دیگری نیست. پس از مدتی سکونت در زمین به آسمان صعود کرده و در آنجا با خانواده خود به زندگانی ادامه می دهد. خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی و صاعقه و باران را تحت اطاعت و فرمان دارد. بون ژیل پدر خالق انسان و خدای کیش توتم و پایه گذار خداپرستی در جهان است».(8)
همان طور که ملاحظه می شود بون ژیل خدایی است که دارای صفات خاصی می باشد و این صفات هم عین همان صفاتی است که ما امروزه به خدای ادیان نسبت می دهیم. البته باید توجه داشت که اگر در برخی از قبایل بر اثر عدم دریافت صحیح انسان ها، صفات غلطی را به خدا نسبت می دهند، این دلیل بر آن نمی شود که آنها خداپرست نیستند، بلکه حداکثر سخنی که می توان گفت این است که آنها دچار شرک شده اند.
2- « مناسبات مردم باوندا Bavenda با عوالم فوق طبیعت یک سلسله عقاید و اعمال دینی را متضمن است که تمام مدار تحول و افکار را از ایمان به روح مخفی (مانا) گرفته و مراتب آنیمیزم و پرستش اجداد را طی کرده، بالاخره به اعتقاد به یک خدای متعادل غیبی و حاکم بر خلقت منتهی می شود.
اقوام باوندا علاوه بر اعتقاد به ارواح به یک عده قوای غیبی به تصاویر و اوصاف گوناگون نیز معتقد هستند که برای مثال بعضی مربوط به کوهساران است که باعث مرگ مسافران می شوند. بعضی منتسب به انهار و چشمه سارهاست که تیر و کمان در دست دارند. بالاخره از همه این ارواح ناپیدا بزرگتر و عالیتر همانا روح وجود متعال مستور و مرموز است که به گفته ایشان رالوهیم با Raluvhimba نام دارد.
این خدای واحد آفرینده و برخلفت جهان دست در کار است. و در یک نقطه معینی در آسمانها جای دارد. مستر استایت Mr.stayt انگلیسی در این باره می گوید که کلمه لوهیم با Luvhimba به معنی « عقاب» است و آن پرنده ای است که بالاتر از همه طیور می پرد و مردم باوندا، معتقدند که این قوه غیبی بزرگ هم مانند پرنده ای است که در سماوات طیران می کند و اسباب و ابزار کار او همانا ستاره ها و باد و باران می باشد. به هر حال قوم باوندا مانند دیگر اقوام بانتو Bantou در جنوب آفریقا عده زیادی به « رالوهیم با» دارا هستند و او را موجودی پوشیده و ناپیدا می دانند ولی بیش از سایر اقوام (بانتو) باونداها یک احترام آمیخته به تقدیس و عظمت نسبت به این موجود آسمانی مرعی دارند و به توسط رؤسا قبیله او را می پرستند و او را خالق باران دانسته و در هنگام خشک سالی و کم آبی با نیایش و مناجات، محبّت او را طلب می کنند. به گمان ایشان غرض رعد که از آسمان بلند می شود آواز رالوهیم باست»(9).

4- نظر دانشمندان

درباره این مسأله که اعتقاد به خدا و مذهب از نخستین روزگاران تاریخ بشری در میان همه اقوام و ملل وجود داشته است، دانشمندان و مورخین و جامعه شناسان مختلفی اظهار نظر کرده اند که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
گوردن چایلد Gorden childe می نویسد: « اساس مذهب از همان ایّام در زندگی مردم عصر حجر قدیم، در حال تکوین بود...»(10).
ساموئیل کنیگ samuel koening نیز در این باره چنین می نویسد:
« کلیه جوامع بشری دارای نوعی مذهب بوده اند. نژادشناسان و جهانگردان و مبلغان اولیه از طوایفی نام می برند که کیش و مذهبی نداشتند، لکن بعد معلوم شد که گزارشهای آنان مبنایی ندارد و قضاوت آنان تنها ناشی از آن بوده است که گمان می برده اند مذهب این طوایف باید شبیه به مذهب ما باشد، و یا به عبارت دیگر تنها مذهب خودشان را مذهب دانسته اند و به این نکته توجه نکرده اند که افکار و عقاید خاص این طوایف خود مذهبی بوده است. دانشمندان جامعه شناس به دقت این موضوع را بررسی کرده و به این نکته برخوردند که اساساً در جهان طایفه ای و جامعه ای بدون معتقدات و آداب و رسومی که در واقع کیش و مذهب به شمار می رود وجود ندارد.
امروز در سرتاسر جهان نه تنها مذهب وجود دارد، بلکه تحقیقات دقیق نشان می دهد، طوایف اولیه بشر نیز دارای نوعی مذهب بوده اند. چنانچه اسلاف انسان امروز نئاندرتالها دارای قسمی مذهب بوده اند، زیرا مرده های خودشان را به وضع مخصوصی به خاک می سپردند و ابزار کارشان را کنارشان می نهادند و بدین طریق عقیده خودشان را به وجود دنیای دیگر به ثبوت می رساندند» (11).
جان ر.ایورت. John R.Everett می گوید:
« هیچ فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قومی نمی توان یافت، مگر آن که در فرهنگ و تمدن، شکلی از مذاهب وجود داشته باشد.
ریشه های مذهب در اعمال تاریخ تا اعمال تاریکی از تاریخ که ثبت نشده و به دسترس بشر نرسیده کشیده شده است.»(12)
جان ناس John B.Nass می گوید:
« ای پسر عمو! ای انسان «نئاندرتال» بیا با من سخن گو و مرا از حال خود آگاه ساز! به من بگو در صحیفه اندیشه ی تو چه صورت ها و چه سایه های فریبنده نقش می شد؟ اینک استخوانهای تو در برابر من و جمجمه ی مخوف فرسوده تو در پیش دیده من، حربه سنگی برنده تو در مقابل من، همه به زبان حال از نیرو و توانایی تو در آن روزگار فراموش شده حکایت می کنند. با من بگو چه می کرد؟ چه می گفتی؟ که را دوست می داشتی؟ که را می پرستیدی؟ ای ابن عم با من بازبگو...»
اگر به این پرسش ها می توانستیم پاسخ دهیم، هر آینه حل معمای پیدایش دین و مذهب آسان می شد، لکن دریغا که جواب این سؤالات بسیار تیره و تاریک است. چون دین نتیجه سعی و عمل مغز انسان است که برای خود پناه و مأمنی در جهان به دست آورد. از این سبب می توان گفت که انسان ( عصر حجر) نئاندارتال نخستین آدم متدین در روی زمین بوده است ولی برای دانستن آن که قبل از او که بوده؟ و چه اندیشه داشته؟ به هیچ وجه وسیله یی در دست نیست. به طور مسلم دین به هیچ معنایی در پانصد هزار سال قبل در نزد جانوران شبیه انسان از قبیل پتیکانترپوس ها pithecanthropus تکوین نیافته، زیرا از مطالعه سنگ چخماق ها و حربه ها نوک تیزایشان که برای جنگ در میدان تنازع بقا، به کار می برده اند میزانی از درجه هوش و مرتبه عقل آنها دستگیر ما می شود که می توانیم حدس بزنیم آیا دین و مذهبی داشته اند یا نه؟
انسان ملقب به نئاندرتال که پس از یک دوره فترت طولانی ناگهان به ظهور رسیده وعده آنها ازدیاد یافته مابین هزار تا بیست و پنج هزار سال قبل از این می زیسته اند. بعضی از آثار و اشیا که در قبور این آدمیان یافت شده حاکی از نوع اعتقادات آنهاست.
چون از مرحله تاریخ بدوی بگذریم و به عالیترین سطح فرهنگ عصر حجر قدیم یعنی در حدود 25 هزار سال قبل برسیم دوره یی را مشاهده می کنم که از آن به آدمیان کرومانیون cromangnon تعبیر می کنند، آنها انسان عصر حجر در اروپا و آفریقا هستند. در آنجا به واسطه فقدان علایم و آثار دوباره در ورطه وضع عقاید دینی و اعمال آنها بر ما مجهول و مشکوک می ماند...
پس ازبیان این مقدمه، در اینجا باید اندکی درنگ کنیم و تحقیق نموده، معلوم سازیم که دین کی و چگونه آغاز شده؟
این معما را هنوز فکر بشر حل نکرده است، و این آثار و علایم منکشفه که از عصر حجر به ما رسیده، همه مقدمه یک تحقیقات روحی و روانی است...»(13)
بنابر آنچه گذشت اندیشه خدا در میان انسان ها به عنوان ایمان به غیب و اعتقاد به عالم ماوراء طبیعت به طور کامل مشهود است، و در این بُعد همه ی ادیان - چه ادیان توحیدی و چه غیر توحیدی - با یکدیگر وجه اشتراک دارند. تنها تفاوت اینجاست که در ادیان ابتدایی خدا به طور کامل و صحیح دریافت نمی شود، نه آنکه به هیچ وجه انسان ابتدایی از آن دریافتی نداشته باشد. به عبارت دیگر مفهوم خدا در اجتماعات گوناگون تحت تأثیر فرهنگ جامعه دچار تغییر و تحول می شود. البته این تغییر و تحول در مفهوم و برداشت از وجود خداست، نه آنکه تغییر در اصل وجود او باشد. یعنی یک جا باشد و در جای دیگر نباشد، بلکه مراد آن است که در جامعه ای به یک صورت جلوه گر می شود و در جامعه ای دیگر شاید به گونه ای دیگر. در اینجاست که باید به دو موضوع زیر توجه داشت:

1- جوشش درون نسبت به خدا

2- پیاده کردن آن جوشش

بشر در سیر تاریخ خود گرایش به مبدأ اعلی داشته است، و همان طور که در مباحث آینده اثبات خواهیم کرد، این گرایش نیز از نیازهای درونی انسان ریشه می گیرد. بنابراین در اصل این جوشش درونی نمی توان شکی کرد، اما بشر در پیاده کردن این جوشش و نیاز درونی دچار اشتباه شده و گاه به بت پرستی و شرک مبتلا شده است.
به بیان دیگر بشر از نخستین روز حیات خود گرایش به خدا داشته است. یعنی از ابتدای تاریخ خود او را باور داشته و او را می پرستیده است، اگرچه در پرستش او دچار خطا و اشتباه می شده و به غلط اوهام و خرافاتی را در پرستش او دخالت می داده است.

پی نوشت ها :

1. دایرة المعارف ماده ی «وثن» ص 639.
2. تاریخ مختصر ادیان بزرگ ص 12.
3. توتم Totem عبارت است از حیوان یا گیاه یا شی ای که انسان های ابتدایی آن را منشأ قبیل خود دانسته و آن را تقدس و احترام می نمایند. این اصطلاح در سال 1791 به وسیله مردم شناس انگلیسی ج-لانگ J.long به کار برده شد. این دانشمند هنگام مطالعه در میان سرخپوستان بومی و آمریکای شمالی متوجه شد که برخی حیوانات و گیاهان که به زبان بومی به آنها توتم می گویند مورد احترام و تقدس قرار می گیرند. توتمها گاهی از حیواناتی چون گاو، گوسفند، کانگورو و عقاب است و گاهی از گیاهانی چون بوته های چای و ریواس می باشد و گاهی هم شامل اشیایی چون خورشید و باران می باشد. علاوه بر این توتم شعاری است که از علایم نسب یک دسته به شمار می رود.
گاهی اتفاق می افتد که این شعار را روی زمین با سپر و یا چادر و یا منزل رسم می کنند. اغلب علامت توتم روی جسم انسان خال کوبی می شود. همچنین روی شخص زنده قبل از الحاق به طایفه و روی مرده قبل از تدفین جنازه نقاشی رسم می گردد.
اعضای طایفه کوشش می کنند حالت و صورت خارجی توتم خودشان را به خود بگیرند. مثلا در طایفه ای که توتم آنها گاومیش است موهای سر را به صورت شاخ آرایش می دهند. در طایفه ای که توتم آنها لاک پشت است سر تراشیده و شش حلقه که پنجه ها و دم حیوان می باشد، سر را محدود می سازد. در صورتی که توتم یک پرنده باشد، پرهای آن پرنده را همراه دارند. ( تاریخ مختصر ادیان بزرگ ص 12)
درباره ی اینکه منشأ تقدس توتم چیست و از کجا ریشه گرفته است نظریات گوناگونی ارائه شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
- نظریه نیا پرستی: طبق این نظریه توتم مورد نظر قبیله تجلی روح نیای آن قبیله است و معتقدین به آن به جای تقدس و احترام روح نیاکان خود توتم مورد نظر خود را تقدیس می کنند.
- نظریه اقتصادی: طبق این نظریه بعضی از حیوانات و گیاهان دارای ویژگی هایی هستند که می توانند در زندگی اقتصادی و امرار معاش افراد قبیله مؤثر واقع شوند. از این روی انسان ابتدایی برای جلب منفعت و یا دفع ضرر آنها به تقدس و احترام آنها می پردازد.
- نظریه اجتماعی: امیل دورکیم معتقد است که توتم ها مظهر و نشان های از نیروی مانا به شمار می روند و چون مانا دارای تقدّس است بناگزیر توتمی هم که مظهر آن است مورد تقدیس و احترام قرار می گیرد.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه نگاه کنید به: یوسف قضایی: بنیانهای اجتماعی دین (ص 208-185) فروید: توتم و تابو.
4. تاریخ مختصر ادیان بزرگ صص 4-13.
5. منظور این است که فکر محدود انسانهای بدوی نمی توانسته زنده شدن آدمی را پس از مرگ بر اساس فعل و انفعالات فیزیکی و شیمیایی توجیه کند. بنابراین می بایست که پس از اعتقاد به خدا و قدرت وی انسانهای ابتدایی معتقد شوند که این آفریدگار جهان است که انسان ها را دوباره زنده می کند.
6. علم در تاریخ ج1 ص 75.
7. تاریخ جامع ادیان ص 23.
8. تاریخ مختصر ادیان بزرگ ص 22.
9. تاریخ جامع ادیان ص 31.
10. سیر تاریخ ص 36.
11. جامعه شناسی ص 126.
12. مذهب در آزمایش ها و رویدادهای زندگی صص 41-40.
13. تاریخ جامع ادیان ص 6 و 9.
همان گونه که ملاحظه می شود اگرچه « جان ناس» تاریخچه پیدایش دین را مربوط به « عصر حجر» و دوران « انسانهای نئاندرتال» دانسته ولی در خاتمه ی بحث خود می گوید: « این معما را هنوز فکر بشر حل نکرده است».
نکته مهمی که به طور عموم در تحقیقات دین شناسان مبهم است، این است که اینان هنوز نتوانسته اند تاریخ دقیق گرایش به خدا را بیان کنند، زیرا ممکن است رابطه دقیقی بین تاریخ پیدایش بسیاری از مذاهب و اعتقاد به خدا وجود نداشته باشد. بنابراین باید توجه داشت که دین شناسان توانسته اند تاریخ جوشش پیاده شده را دریابند، در صورتی که تاریخ گرایش به خدا - که سرچشمه ی این جوشش است - مقدم بر آن می باشد.

منبع مقاله :
نصری، عبدالله؛ (1373)، خدا در اندیشه ی بشر، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.