از آغاز قرن دهم تا میانه ی قرن دوازدهم
این دوره ی ممتد که از جهت سیاسی و مدنی و اقتصادی و هنری یکی از ادوار بسیار مهم تاریخ ایرانست از حیث علم و ادب چنانکه باید مهم نیست. ادبیات فارسی در عهد صفویان از بعضی جهات در مراحلی از ترقی و از پاره یی جهات در انحطاطی عجیب سیر می کرد و بر روی هم نقاط ضعف آن بیشتر بود.زبان فارسی در عهد صفوی
زبان فارسی در این دوره مانند دوره ی تیموری در طریق انحطاط بود. در اوایل این دوره لهجه ی آذری که از لهجات قدیم ایرانست در آذربایجان از میان رفت و جز در برخی از نقاط باقی نماند. علت این امر تمادی سکونت ترکان و تسلط امراء و بعضی از قبایل ترک و مغول در آن ناحیه از قرن ششم به بعد بوده است، و در نتیجه ی این امر در اواخر قرن نهم در بسیاری از مراکز عمده ی آذربایجان تکلم به زبان ترکی معمول و متداول شده بود لیکن در آغاز دوره ی صفوی بنابر آنچه از پاره یی از شواهد و مدارک بر می آید تکلم به ترکی عمومیت کامل نداشت. این نکته را هم باید دانشت که ترکی معمول در آذربایجان لهجه ی مختلطی است از آذری و عربی و مقدار کمی از لغات ترکی که به طور کلی تحت تسلط قواعد دستوری زبان ترک در آمده است.مسأله یی که در دوره ی صفویان ذکر آن اهمیت دارد. علاقه و توجهی است که سلاطین صفوی خصوصاً به زبان ترکی داشتند. در این دوره غالب اصطلاحات دیوانی و درباری و نظامی ترکی بود و در میان رجال دولت تکلم به ترکی رواج داشت و حتی سر سلسله ی صفوی، شاه اسمعیل، که شاعری متوسط بوده دیوان ترکی دارد و «خطائی» تخلص می کرد.
از عجائب امور آن است که در همین دوره سلاطین عثمانی به ساختن غزلها و قطعات فارسی اظهار علاقه می کرده اند و زبان پارسی و تعلیم و تعلم کتب ادبی فارسی در دوره ی آنان در آسیای صغیر شیوع فراوان داشت و بقایای نفوذ فارسی در آن سرزمین تا عهد ما نیز ادامه یافته است اگر چه روز به روز از قوت آن کاسته می شود و طریق ضعف و فراموشی می پیماید.
این نکته را نیز باید به خاطر داشت که رواج زبان پارسی در آسیای صغیر منحصر به عهد سلاطین عثمانی نبوده و از عهد سلاجقه ی آسیای صغیر یعنی از اواسط قرن پنجم هجری به بعد ادامه داشته است.
شیوع و رواج زبان پارسی در عهد صفویان و قرون پس از آن در هندوستان بیش از نواحی دیگر بود. انتشار زبان پارسی در سرزمین پهناور هند از وقتی شروع شد که دین اسلام به وسیله ی ایرانیان مشرق به آن کشور راه جست و سلسله های غزنوی و غوری و ممالیک غوری در آن ملک مراکز معتبری برای ترویج زبان و ادب فارسی و تشویق شاعران و نویسندگان فارسی به وجود آوردند. حمله ی مغول به ایران و پناه بردن گروه بزرگی از شاعران و نویسندگان و دانشمندان ایرانی ماوراء النهر و خراسان به هندوستان رواج زبان پارسی را در آنجا قوت بخشید. و از همین عهدست که گویندگان و نویسندگان مشهور در هندوستان ظهور کرده و به زبان فارسی دیوانها و دفترها پرداخته اند. در دوره ی امپراطوری تیموری هندوستان بر اثر توجه و علاقه ی وافری که ایشان اظهار می کرده اند، و نیز در نتیجه ی اظهار علاقه ی امراء جزء مسلمان آن کشور که غالباً از سلاله های ایرانی بوده، یا خاندانهایی که با فرهنگ و تمدن ایرانی آشنایی داشته اند، و همچنین بر اثر مهاجرت گروهی از ایرانیان به آن سرزمین، زبان فارسی به درجه یی در هندوستان رخنه کرد و آنقدر شاعر و نویسنده و غزل و قصیده و مثنوی فارسی در آن قطعه ی پهناور پدید آمد که گویی آنجا منشأ اصلی و واقعی زبان فارسی است.
بعد از سلاطین آل بابر اگر چه زبان فارسی یک باره از رواج و رونق نیفتاد لیکن لطمات شدید به آن وارد شد علی الخصوص رقابت زبان انگلیسی و زبان اردو با زبان فارسی و بی قیدی ایرانیان در حفظ میراث گذشتگان به شدت عجیبی از توسعه و نفوذ زبان فارسی در هند کاست و با این حال بقیة السیف آن رواج و انتشار هنوز هم قابل توجه و شایسته ی نگاهداریست.
شعر فارسی در عهد صفوی
شعر پارسی در عصر صفویان از حیث الفاظ و کلمات چندان قابل توجه نیست و اگر از چند شاعر معروف قوی بگذریم از سایر شعرا سخنی که لایق توجه باشد نمی یابیم.علت این امر آن است که در این دوره مانند دوره ی تیموری تربیت معمول شاعران که در دوره های سامانی و غزنوی و سلجوقی و غیره وجود داشت، از میان رفته بود. و بیشتر گویندگان اطلاعات وسیع کامل از زبان فارسی و عربی نداشتند.
علاوه بر این چون دربارها نسبت به شاعران اظهار حمایت نمی کردند شعر از دربار بیرون رفت و در دست عامه ی مردم افتاد یعنی وضعی که در دوره ی تیموری قوت گرفته بود در این عصر عمومیت و شدت بیشتر یافت. این امر اگر چه وسیله ی ایجاد تنوع و تجددی در شعر بود لیکن از حیث اصول و قواعد زبان مایه ی شکست آن هم گردید، از این روی در عین آن که در اشعار دوره ی صفویان مضامین و مطالب تازه یافته می شود در همان حال کلمات سست نیز بسیارست.
موضوع دیگری که به سستی عبارات و کلمات در اشعار فارسی یاوری کرد رواج شعر فارسی در سرزمین های غیر ایرانیست که در عین ایجاد مضامین و معانی تازه چون محیط غیر مساعدی برای زبان فارسی بود، در دوره داشتن آن از صحت و استحکام عادی خود مؤثر شد.
در شعر دوره ی صفوی مرثیه سرایی و مدح ائمه ی دین بسیار معمول بود و این امر نتیجه ی طبیعی سیاست مذهبی پادشاهان صفوی است. این سلسله از آغاز تسلط خود بر ایران به شدت و با سختگیری بی سابقه یی شروع به ترویج تشیع در ایران کردند و در این راه از هیچ گونه مجاهدت سیاسی و نظامی و علمی و ادبی هم خودداری ننمودند چنانکه در نتیجه ی همین توجه علوم دینی و علی الخصوص کلام و فقه و حدیث شیعه در دوره ی آنان توسعه ی فراوان یافت و علمای بزرگی در این ابواب ظهور کردند. پیداست که این سیاست دینی در افکار گویندگان عهد و در شعر فارسی نیز بی اثر نبود و علی الخصوص ترویج و تشویق پادشاهان از مرثیه سازی و مرثیه سازان یا کسانی که به ذکر مناقب آل علی ع مبادرت می کردند، بر درجه ی رواج این نوع شعر می افزود. صاحب عالم آرای عباسی در ذکر احوال شاعران دوره ی شاه طهماسب صفوی آورده است که:
«در اوایل حال حضرت خاقانی جنت مکانی [را] توجه تمام به حال این طبقه بود... و در اواخر ایام حیات که در امر به معروف ونهی منکر مبالغه ی عظیم می فرمودند چون این طبقه ی علیه را وسیع المشرب شمرده از صلحاء و زمره ی اتقیا نمی دانستند زیاده توجهی به حال ایشان نمی فرمودند و راه گذرانیدن قطعه و قصیده نمی دادند. مولانا محتشم کاشانی قصیده ی غرا در مدح آن حضرت و قصیده ی دیگر در مدح مخدره ی زمان شهزاده پریخان خانم به نظم آورده از کاشان فرستاده بود، به وسیله ی شهزاده ی مذکور معروض گشت، شاه جنت مکان فرمودند که من راضی نیستم که شعراء زبان به مدح و ثنای من آلایند، قصائد در شأن شاه ولایت پناه و ائمه معصومین (علیهم السلام) بگویند صله اول از ارواح مقدسه ی حضرات و بعد از آن از ما توقع نمایند زیرا که به فکر رفیع معانی بلند و استعارهای دور از کار در رشته ی بلاغت در آورده به ملوک نسبت می دهند که به مضمون «از احسن اوست اکذب او» اکثر در موضع خود نیست اما اگر به حضرات مقدسات نسبت نمایند شأن معالی نشان ایشان بالاتر از آن است و محتمل الوقوع است. غرض از جناب مولانا صله ی شعر از جانب اشرف نیافت!»(1)
با دقت در این سخنان نمونه ایی از افکار سلاطین صفوی نسبت به شعرا و مدایح یا غزلهای آنان آشکار می شود. این فکر تقریباً در غالب شاهان آن خاندان موجود بوده و تنها به شاه طهماسب انحصار نداشته است. این است که مرثیه سرایی و مدح ائمه و معصومین در عهد صفوی راه کمال گرفت و علی الخصوص از میان شاعران آن دوره محتشم کاشانی شاعر معاصر شاه طهماسب در این فن گوی سبقت از دیگران ربوده است و او را به سبب اظهار قدرتی که در این فن کرده می توان پیشرو همه ی شاعران مرثیه گوی قرون اخیر دانست. روشی که محتشم در رثاء ائمه به شعر فارسی ایجاد کرد مدتها بعد از او ادامه یافت و شاعران بزرگی تا عهد قریب به ما در این زمینه آثاری پدید آورده اند.
از نتایج رفتار شاه طهماسب و جانشینان او با شاعران آن شد که گویندگان خوش ذوق غزلسرا و مثنوی ساز و داستان پرداز که در ایران بودند یا از دربارها دوری جستند و یا برای اعاشعه به دربارهای مشوق عثمانی و تیموری هند روی آوردند و علی الخصوص مراکز بسیار معتبری در دستگاههای امرا و سلاطین هند برای شعر فارسی ایجاد کردند مثلاً تنها در عهد اکبر شاه گورکانی پنجاه و یک شاعر از ایران به هندوستان رفتند و در دربار پذیرفته شدند و این توجه به حدی بود که حتی بعضی از شاعران از آن به عنوان مضمونی برای بیان کثرت استفاده کرده اند مانند صائب در این بیت:
همچو عزم سفر هند که در هر دل هست ... رقص سودای تو در هیچ سری نیست که نیست
و ابوطالب کلیم کاشانی غزلسرای استاد این عهد در بازگشت از هندوستان از اظهار ندامت و تأثر خودداری نکرد و گفت:
اسیر هندم و زین رفتن بیجا پشیمانم .... کجا خواهد رساندن پرفشانی مرغ سمبل را
بایران می رود نالان کلیم از شوق همراهان ... بپای دیگران همچون جرس طی کرده منزل را
ز شوق هند زآنسان چشم حسرت در قفا دارم ... که رو هم گر براه آرم نمی بینم مقابل را
و علیقلی سلیمی یکی دیگر از شعرای این عهد گوید:
نیست در ایران زمین سامان تحصیل کمال ... تا نیامد سوی هندوستان حنا رنگین نشد
نکته ی دیگری که در شعر دوره ی صفوی باید به خاطر داشت رواج و تداول سبک هندیست که مقدمات آن از اواخر دوره ی تیموری شروع شد و کمال آن درین عهد حاصل گشت و بزرگترین گویندگان این سبک در عهد صفوی ظهور کردند. نفوذ سبک مذکور تا پایان دوره ی صفوی در ایران امتداد داشت و بعد از آن در اواخر عهد زندیه و اوایل دوره ی قاجاریه راه ضعف پیمود و جای خود را به سبک های کهن فارسی داد لیکن در سایر مراکز زبان فارسی یعنی در افغانستان و هندوستان هنوز هم باقیست.
سبک هندی مبتنی بوده است بر بیان افکار دقیق و ایراد مضامین بدیع و باریک و دشوار دور از ذهن در زبان ساده ی معمول و عمومی. مقدمات ایجاد این سبک از فترت بین دوره ی ایلخانان مغول و ظهور تیمور به تدریج پیدا شد و در دوره ی تیموری و علی الخصوص در حوزه ی ادبی هرات مراحل ترقی را پیمود و در عهد صفوی به اوج کمال رسید. علت عمده ی پیدا شدن این سبک وضع اجتماعی آن ایام است که باعث شد مردم بیشتر باوهام و افکار دقیق متوجه گردند و از عوالم مادی منحرف شوند و از طرف دیگر زبان فارسی در آن روزگار، به نحوی که دیده ایم، تدریجاً از روش قدیم دور شد و سبک و روش تازه یی که مبتنی بوده است بر اصطلاحات عمومی به میان آمد. این دو امر باعث شد که شعر فارسی از طرفی دارای افکار و خیالات باریک شود و از طرفی دیگر از حیث زبان و سبک ظاهری سخن ساده و گاهی بی مایه باشد. در سبک هندی توجه شعرا بیشتر به آوردن مضامین بکر و تازه در هر بیت معطوف و معمولاً مضامین با دقت خیال و رقت احساسات و تصورات دور و دراز همراه بوده است و در حقیقت باید گفت که علاقه ی شاعر به فکر و خیالات و تصورات بیشتر بوده است تا به زبان و صحت استعمال و متانت و جزالت کلام و همین امر باعث شد که غالباً در ادبیات سبک هندی معانی مهم و زیبا و دقیق نهفته باشد.
علت تسمیه ی این سبک به «هندی» آن است که بیشتر گویندگان طرفدار این سبک که معاصر با پادشاهان صفوی و گرفتار عدم توجه آنان به شاعران بوده اند به دربار گورگانیان هند می رفته و در آنجا می زیسته اند و به همین سبب سبک مذکور در هندوستان و افغانستان رواج بسیار یافت و هنوز هم در آن حدود رائج است. در سبک هندی غزل بیش از هر نوع شعر دیگر معمول بود زیرا بیان مضامین دقیق و باریک در غزل آسانترست.
اینک چند بیت از شاعرانی که بدین سبک سخن گفته اند برای نمونه نقل می شود:
از میر الهی همدانی معاصر جهانگیر گورکانی:
روی درهم می کشد از روی ما آیینه هم ... چین پیشانیست گویا آیه یی در شأن ما
ز بس طراوت رویش نمی توان دانست... که شبنم است بگل یا گروه بپیشانی
از سالک یزدی معاصر شاه جهان گورگانی:
جواب نامه ی من غیر ناامیدی نیست ... ز دست سودن بال کبوترم پیداست
صحبت ما عاقبت با دوست در خواهد گرفت... ما سراپا خار خشکیم او سراپا آتش است
از شوکت بخاری:
از بهر قطع کردن نخل حیات تو ... چون اره ی دو سر نفس اندر کشاکش است
از غبارم گردباد سرمه خیزد بعد مرگ ... بس که دارد گردش چشم تو سرگردان مرا
دیوانه کرد بس که هوایت بهار را ... باشد کف از شکوفه بلب شاخسار را
از صائب تبریزی:
عالمی را کشت و دست و تیغ او رنگین نشد ... تیزی شمشیر پاک از خون کند شمشیر را
ز شست صاف از دل بگذرد گرم آنچنان تیرش ... که از بوی کباب افتد به فکر زخم نخجیرش
بر روی غافلان جهان خنده ی سپهر ... از رود نیل کوچه بفرعون دادن است
بحر رحمت را تصور کرده بودم بی کنار ... از غبار خط بدور عارضت حیران شدم
از طالب آملی:
ز غارت چمنت بر بهار منتهاست ... که گل بدست تو از شاخ تازه تر ماند
خواستم تا سینه بخراشم بناخن جسم زار ... در میان پنجه ام مانند مو در شانه شد
از کلیم کاشانی:
بود آرایش معشوق حال در هم عاشق ... سیه روزی مجنون سرمه پاشد چشم لیلی را
غرق وصال آگه ز آسیب چشم بد نیست ... تا دام بر نیامد ماهی خبر ندارد
نجات غرقه ی بحر تعلق آسان نیست ... مگر بتخته ی تابوت بر کنار افتد
از محمد طاهر غنی کشمیری:
برنداریم ز اشعار کسی مضمون را ... طبع نازک سخن کس نتواند برداشت
قلم تحریر کرد از سینه ی چاکم مگر حرفی ... که مکتوبم ز صد جا پاره چون بال کبوتر شد
میان ما نزاکت همچو مو آن دلستان دارد... پر مور است شمشیری که بر موی میان دارد
دل به مردن به غنی چون قامتت گردید خم ... بهر این خاتم نگینی نیست جز سنگ مزار
به سبب همین دقت معانی و رقت مضامین باید گفت که خلاف آنچه برخی از معاصران تصور می کنند شعر عهد صفوی از همه حیث در درجات انحطاط سیر نمی کرد بلکه از باب اشتمال بر افکار و مضامین تازه و قالبهای جدید برای مطالب و معانی نو در میان ادوار مختلف ادبی اختصاص و امتیازی دارد.
غیر از مراثی و مدایح ائمه و معصومین، موضوع رائج دیگر در شعر عهد صفوی غنائی و غزلی است که گاه به رنگ تصوف و افکار زاهدانه و درویشانه و گاه با وعظ و اندرز همراه است.
افسانه سرایی و داستان سازی علی الخصوص به شیوه ی نظامی هم از کارهای متداول شاعران این دوره بود.
ساختن حماسه های تاریخی و دینی در سراسر عهد صفوی معمول بوده و بسیاری از حماسه های فارسی از دو نوع تاریخی و دینی منسوب به این دوره است.
قصائدی که در مدح سلاطین ساخته شده باشد نسبت به غزل کمتر و پست تر و غالباً در مدح امپراطوران تیموری هند بوده است.
بسیاری از شاعران آغاز دوره ی صفوی تربیت یافتگان اواخر عهد تیموری و علی الخصوص حوزه ی ادبی عهد سلطان حسین بایقرا بوده اند. از جمله ی آنان یکی عبدالله هاتفی خرجردی (متوفی به سال 927) خواهر زاده ی جامی بود. از مهمترین آثار او «شاهنامه ی حضرت شاه اسمعیل» است که حماسه یی تاریخی است. دیگر مجموعه ی منظومی به تقلید از نظامی شامل شیرین و خسرو و لیلی و مجنون و هفت منظر و تمرنامه (تیمورنامه). تمرنامه در شرح فتوحات و جنگهای تیمور برای جوابگویی بر اسکندرنامه ی نظامی ساخته شد و از نوع حماسه های تاریخی است.
دیگر از شاعران آغاز عهد صفوی که او هم از تربیت یافتگان آخر دوره ی تیموری بوده و اوایل دوره ی صفوی را درک کرده است میرزا قاسم گنابادی از سادات گناباد است که او نیز از مقلدان نظامی بود. آثار مهمش عبارتست از لیلی و مجنون، کارنامه یا چوگان نامه، خسرو و شیرین، شاهرخ نامه، شهنامه ی ماضی ( در شرح سلطنت شاه اسمعیل صفوی) و شهنامه ی نواب عالی (در شرح سلطنت شاه طهماسب صفوی).
دیگر از شاعران مشهور آخر دوره ی تیموری و آغاز عهد صفوی بابافغانی (متوفی به سال 925 هجری) است که به غزلهای لطیف خود مشهورست.
هم زمان همین شاعر امیدی طهرانی (متوفی به سال 925) قصیده و غزل را خوب می ساخت.
دیگر از این دسته شاعران اهلی ترشیزی (متوفی به سال 934) است و دیگر اهلی شیرازی (متوفی به سال 942) صاحب قصائد خوب و مثنوی مصنوع «سحر حلال».
دیگر هلالی جغتایی (مقتول به سال 935) که از غزل سرایان خوش ذوق و حساس اوایل قرن دهم هجری محسوب می گردد و او علاوه بر غزلهای پرشور مثنویاتی به نام «لیلی و مجنون» و «شاه و درویش» و «صفات العاشقین» سروده است.
دیگر از شاعران بزرگ اوایل دوره ی صفوی وحشی بافقی کرمانی (متوفی به سال 991) از مشاهیر گویندگان قرون اخیر است. وی از معاصران شاه طهماسب صفوی بوده و قصایدی در مدح او ساخته است. غزلهای این شاعر شیرین سخن نیز در لطافت و حسن سیاقت مشهورست. ترکیب بندهای کوتاه عاشقانه ی او علاوه بر تازگی در ادبیات فارسی از لحاظ لطف سخن و شور و التهاب قابل توجه است. مثنوی ناتمامی هم ازو به نام فرهاد و شیرین مانده است که علی الخصوص ابیات آغاز آن در میان اشعار متأخران زبانزد است. این مثنوی را در دوره ی قاجاریه وصال شیرازی به پایان برد.
شاعر هم عصر وحشی محتشم کاشانی (متوفی به سال 996) است که بیش از این اهمیت او را در مرثیه سرایی بیان کردیم. وی علاوه بر مراثی دلنشین و معروف خود قصائد و غزلهای مشهوری هم دارد.
از بزرگترین غزل سرایان این دوره جمال الدین محمد بن بدرالدین شیرازی متخلص به عرفی (964- 999) است که شهرت او در دوره ی صفوی هند و ایران و کشور عثمانی را فرا گرفته بود. عرفی علاوه بر غزلهای شیوای خود به سبک هندی قصائد و مثنوی هایی هم دارد. مثنویهای او به تقلید از نظامی ساخته شده و رساله یی نیز به اسم رساله ی نفسیه نگاشته است.
دیگر از مشاهیر شاعران فارسی زبان دوره ی صفوی که اگر چه ایرانی نیست ولی در شاعری با استادان ایرانی معاصر خود همطراز بوده ملک الشعراء فیضی فیاضی ( 945- 1004) برادر ابوالفضل وزیر اکبر شاه است. فیضی نیز مانند عرفی در عهد خود اشتهار بسیار داشت. در قصیده و غزل و مثنوی استاد و صاحب آثار بسیار بوده است. از مثنویهای مشهور او که به تقلید از نظامی گنجه یی ساخته است منظومهای: مرکز ادوار، سلیمان و بلقیس، نل و دمن، هفت کشور و اکبر نامه را باید نام برد. دیگر سحابی استرابادی (متوفی به سال 1010) است و دیگر نظیری نیشابوری (متوفی به سال 1021) که قصیده و غزل و ترجیعات زیبا دارد، دیگر ظهوری ترشیزی (متوفی به سال 1024) و زلالی خوانساری (متوفی به سال 1024).
دیگر طالب آملی (متوفی به سال 1036) ملک الشعراء جهانگیر تیموری صاحب قصائد و غزلهای مشهور.
دیگر شیخ بهاء الدین محمد عاملی (متوفی به سال 1030) دانشمند معروف که ازو مثنویهای سوانح الحجاز مشهور به نان و حلوا، و شیر و شکر که هر دو شامل مسائل عرفانی و وعظ و اندرزست، در دست می باشد.
دیگر از شاعران عهد صفوی حکیم شرف الدین حسن (متوفی به سال 1038) طبیب و ندیم شاه عباس اول صاحب غزلها و مثنوی «نمکدان حقیقت» است.
دیگر میرزا ابوالقاسم فندرسکی از حکمای مشهور عهد صفوی (متوفی در حدود سال 1050) که اشعار حکیمانه یی از وی باقیمانده است.
از شاعران بزرگ دوره ی صفوی که تالی عرفی شیرازی و از گویندگان بلندمقام سبک هندیست ابوطالب کلیم کاشانی ملک الشعراء شاه جهانست که به سال 1061 در کشمیر وفات یافت. دیوان غزلهای او مشهورست و گذشته از آن منظومه یی دارد به نام ظفرنامه ی شاه جهانی.
کسی که کمال سبک هندی به او تمام شد محمدعلی صائب تبریزی ( 1010- 1088) است که شهرتش هند و ایران و دربار عثمانی را هم در عصر و زمان او گرفته بود. صائب شاعری کثیرالشعراست و ابیات دیوان او به یک صد و بیست هزار بر می آید. غزلهای او در پختگی و اشتمال بر معانی و مضامین دقیق و امثال سائر مشهورست و چون در آثار گذشتگان هم مطالعه می نموده سخن او بیش از دیگر شعراء هم عهدش محکم و استوار می نماید.
دیگر شیخ علی حزین (متوفی به سال 1180) صاحب دو کتاب مشهور تذکره ی حزین و تذکره ی معاصرین است. دیوان کلیات او شهرت دارد.
از حماسه سرایان اوایل قرن یازدهم قدری نام شاعریست که از او دو منظومه ی حماسه ی تاریخی جرون نامه (تاریخ ختم 1031) و جنگنامه ی کشم (تاریخ ختم 1032 هجری) باقی مانده است؛ دیگر بهشتی مشکوکی که شاهنامه ی بهشتی را در جنگهای سلطان مراد سوم عثمانی پسر سلطان سلیم با محمد خدابنده پادشاه صفوی به سال 985 به پایان برد. دیگر جمالی ابن حسن شوشتری که فتوح العجم را در فتح تبریز به دست عثمان پاشا در سال 994 به نظم آورد. دیگر ملاکامی شیرازی که وقایع الزمان یا فتحنامه ی نور جهان بیگم را در تاریخ آخرین سالهای نورالدین محمد جهانگیر پادشاه گورکانی هند و جنگهای این پادشاه با معاندان و سرکشان در سال 1035 تمام کرد. دیگر بهشتی که آشوب نامه ی هندوستان را در باب جنگها و کشاکشهای پسران شاه جهان یعنی وقایع سالهای 1067- 1069 ساخت. دیگر میرزا محمد رفیع خان باذل مشهدی معاصر شاه جهان متوفی به سال 1123 یا 1124 هجری صاحب منظومه ی حمله ی حیدری (حماسه ی دینی) و میرزا ابوطالب فندرسکی که بعد ازو منظومه ی باذل را به پایان رسانید.
این شاعران که بر شمرده ایم مشهورترین گویندگان دوره ی صفوی هستند و گرنه در آن عهد خواه در ایران و خواه در هندوستان و دربار سلاطین عثمانی گویندگان بسیار بوده اند و هر کس می کوشید برای خود دیوانی ترتیب دهد و البته غالب آثار آن افراد فاقد ارزش ادبی بوده است.
نثر فارسی در عهد صفوی
نثر فارسی در زمان صفویان در عین رواج و انتشار وافر خود در ایران و هند و ممالک عثمانی، از حیث ادبی وضع خوشی نداشت. با آنکه در این دوره در شقوق مختلف آثار متعدد به وجود آمده و کتاب نوشته شده، از آن جهت که در غالب آنها چنانکه باید رعایت موازین لغوی و ادبی و بلاغی نشده است، نمی توان این عهد را از لحاظ نثر فارسی دوره ی بارز و ممتازی شمرد. بر روی هم آثار منثور این دوره خاصه آثار منثور ادبی فاقد ارزش است، اگر به طرف سادگی متمایل شود مقرون به کلمات و عبارات و ترکیبات عامیانه می شود و اگر به طرف تصنع رود با تکلفات دور از ذوق همراه می گردد. اثری که حد وسط و میانه در آن رعایت شده باشد (مثل عالم آرای عباسی) اندک و کم ارز است. به طور کلی سستی و کم مایگی نثر دوره ی صفوی از دوره ی تیموری هم بیشتر است و در نثرهای مصنوع هم حتی به آثار منشیان عهد تیموری نمی رسد و به حدی پر از القاب و تعارفات و تکلفات بارد و مترادفات ناوارد است که گاه مطلب اصلی را از یاد می برد و مفهوم نمی شود. نثر فارسی هند هم که در این ایام رواج داشت همین وضع را با شدت بیشتری دارا بود و چون در آنها قصد اظهار فضل و اطلاع هم وجود داشت به تکلفات و زواید بیشتر توجه شده است تا به اصل موضوع. در بعضی از کتب تاریخی و داستانی که در نگارش آنها حد وسط رعایت گردیده است اتفاقاً سبک انشاء عادی و طبیعی است منتهی چون زبان آن دوره فاسد بوده این نثرهای ساده ی بی تکلف هم تحت تأثیر آن قرار گرفته و در پاره یی موارد به فساد گراییده است.از مسائل مهمی که در نثر این دوره قابل توجه و دقت است نوشتن داستان های منثور(رمان) می باشد. از رمانهای منثور فارسی که پیش از دوره ی صفوی نوشته باشند اطلاعات و آثاری در دست داریم مانند داستان اسکندر که در قرن پنجم به نثر شیوایی نوشته شد (غیر از اسکندرنامه ی معمول و متداول کنونی) و بختیارنامه و نه منظر و ابومسلم نامه و داراب نامه و داستان سمک عیار و حسن و دل و غیره.
در دوره ی صفوی نوشتن رمان بیش از پیش معمول شده و کتب معتبری در این عهد به وجود آمده است مانند تحریر جدید از داستان اسکندر که پیش از این گفته ایم، طوطی نامه، رزمنامه، ترجمه ی رامایان (حماسه ی معروف هندی)، ترجمه ی مهابهارت (حماسه ی معروف هندی)، قصه ی هزار گیسو، قصه ی طالب پادشاه زاده و مطلوب، قصه ی ارشد و رشید، قصه ی اشرف و فیروز وزیر زاده، شیرین نامه، قصه ی چهار درویش، نوش آفرین نامه، قصه ی مریم دخت شاه پرتگال، قصه ی هفت سیر حاتم طائی و غیره. بعضی از این رمانها دارای نثر ساده ی مطلوبی است علی الخصوص ترجمه ی رامایان به دست نقیب خان و عبدالقادر بداونی با دقت و مهارت انجام گرفته و نثر روان و زیبا و شیرینی دارد.
از منشیان دوره ی صفوی هم، خواه آنانکه در ایران در دستگاه صفویان بوده اند و خواه آنانکه در هند در دستگاه گورگانیان و سایر امرای محلی به سر می برده اند. نامه های تکلف آمیزی در دست است.
از بزرگترین این نویسندگان میرزا طاهر وحید قزوینی (متوفی به سال 1120) است که منشی و مورخ دربار شاه عباس دوم و وزیر شاه سلیمان بوده است. ازو منشآتی مانده که در پاره یی از آنها با تکلف بسیار کوشیده است سخنان پارسی بدون استعمال لغات عربی بکار برد. میرزا طاهر وحید در شعر نیز دست داشته و از مشاهیر استادان سبک هندی بوده است.
از آثار منثور این دوره در مسائل مختلف به ذکر این چند کتاب مبادرت می شود:
حبیب السیر تألیف غیاث الدین خواندمیر که از مورخان آخر عهد تیموری و آغاز عهد صفوی بوده است. (متوفی به سال 941) و کتاب او تا حوادث آخر عمر شاه اسمعیل صفوی را شامل است.
تذکره ی شاه طهماسب صفوی به قلم شاه طهماسب اول ( 930- 984) پسر شاه اسمعیل که در وقایع سلطنت خود نوشته است.
احسن التواریخ تألیف حسن بیک روملو که تا وقایع سلطنت شاه طهماسب صفوی را شامل است.
عالم آرای عباسی تألیف اسکندر بیک منشی شاه عباس بزرگ که تا پایان حیات شاه عباس صفوی ( 985- 1038) در آن برشته ی تحریر درآمده و از میان کتب دوره ی صفوی به حسن انشاء ممتاز است.
بهار دانش که تهذیبی است از کلیله و دمنه به قلم شیخ ابوالفضل دکنی (مقتول به سال 1013) وزیر اکبر شاه و کتاب آیین اکبری باقی مانده است.
هشت بهشت در تاریخ آل عثمان از مولانا ادریس البتلیسی معاصر سلطان با یزید ( 886- 918) و پسرش ابوالفضل محمد الدفتری که آن را تا وقایع سال 952 که شامل اتفاقات قسمتی از دوره ی سلطان سلیم ثانی است نوشتند.
مجالس المؤمنین از قاضی نورالله ششتری ( متوفی به سال 1019) در شرح احوال گروهی بزرگ از شعرا و ادبا و فضلای شیعه.
از جمله ی مسائلی که در این عصر مورد توجه بود تذکره نویسی است. از کتب تذکره در این دوره یکی تحفه ی سامی تألیف سام میرزا (م 983) پسر شاه اسماعیل صفوی است شامل شرح حال عده یی از شعرای اواخر قرن نهم تا اواخر قرن دهم.
دیگر لطایف نامه ترجمه ی مجالس النفائس امیر علیشیر است که به دست فخری بن امیری به سال 927 صورت گرفت. از مترجم این کتاب اثر معروف دیگری داریم به نام تذکره النساء یا جواهر العجایب.
دیگر مذکر الاحباب تألیف نثاری بخارایی است شامل شعرای دوره ی امیر علیشیر نوایی تا حدود سال 974.
دیگر نفایس المآثر در شرح احوال شعرای ایرانی هند عصر اکبر شاه.
دیگر خلاصة الاشعار و زبدة الافکار تألیف تقی الدین کاشانی که در سال 985 تألیف شد.
دیگر تذکره ی هفت اقلیم تألیف امین احمد رازی که در آغاز قرن یازدهم پایان یافته و از تذکره های معتبر فارسی است.
دیگر ریاض الشعرا تألیف علی قلی خان واله داغستانی که در قرن دوازدهم تألیف شد.
یکی از مسائل قابل توجه در ادبیات دوره ی صفوی تألیف کتب متعدد در لغت فارسی است. از علل عمده ی این امر غیر از حاجتی که در هند به کتب لغت فارسی موجود بوده توجهی است که شیخ ابوالفضل دکنی وزیر اکبر شاه به نوشتن انشاء های بلیغ و بازگشت به سبک نویسندگان قدیم داشته است و این سبک بعد ازو در دربار گورگانی متروک ماند. معلوم است که این توجه اطلاع از لغت فارسی و موارد استعمال و معانی آنها را ایجاب می کرد و به همین سبب از دوره ی او تألیف کتب در لغت زیاد رواج یافته بوده است. پیداست که پیش از این تاریخ نوشتن کتب در بیان لغات گاه مورد توجه قرار می گرفته اما رواج آن کم و پیش از دوره ی صفوی تعداد کتب لغت انگشت شمار بوده است. از جمله ی کتب مهم لغت که از دوره ی شیخ ابوالفضل مذکور به بعد در هندوستان به وجود آمده و حقاً قابل توجه و عنایتند نخست کتاب فرهنگ جهانگیری تألیف جمال الدین حسین انجو را باید یاد کرد که در دربار اکبرشاه و پسرش جهانگیر می زیسته است. وی کتاب خود را در سال 1017 به انجام رسانیده و به نام جهانگیر در آورده و فرهنگ جهانگیری نامیده است.
پیش از تألیف فرهنگ جهانگیری، کتاب دیگری در لغت فارسی به دست محمد قاسم سروری کاشانی در ایران به نام شاه عباس صفوی تألیف و به سال 1008 تمام شده بود.
دیگر از فرهنگ هایی که در هند تألیف شده فرهنگ رشیدی است تألیف عبدالرشید الحسینی معاصر اورنگ زیب که کتاب خود را در سال 1064 به پایان برده و آن یکی از کتب معتبر لغت فارسی است.
دیگر کتاب غیاث اللغات تألیف محمد غیاث الدین است که در سال 1242 تمام شده.
علاوه بر این کتب دیگری هم مانند مؤید الفضلا (تألیف محمد لاد دهلوی) و بهار عجم و چراغ هدایت و جز آن در هند تألیف شده است که فعلاً توضیح بیشتری را در باب آنها لازم نمی دانیم لیکن از میان آنها خصوصاً ذکر فرهنگ برهان قاطع سودمند به نظر می رسد. این کتاب را محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به «برهان» در سال 1062 در هندوستان تألیف کرده و چون کتاب او مشتمل بر لغات بسیار و از دیگر کتب لغت فارسی کاملتر بوده تاکنون چند بار طبع شده است.
عیب عمده ی این کتب آن است که بر اثر نداشتن روش دقیق در جمع آوری لغات غالباً فاقد ارزش علمی کامل هستند. در بسیاری از موارد اتفاق افتاده است که قرائت های غلط لغات عربی یا ترکی یا فارسی وسیله ی ایجاد لغات جدیدی برای لغت نویسان مذکور شده است. مطلب دیگر آنکه در دوره ی اکبر شاه بلایی به زبان و تاریخ ایران روی آور شد و آن جعل کتابهایی است به اسم دساتیر و شارستان و آیین هوشنگ که همگی شامل لغات ساختگی به عنوان لغات ناب فارسی و حاوی مطالبی راجع به تاریخ ایران قدیم است که مطلقاً دروغ و به کلی ساختگی می باشد. این کتب مجعول به نام لغات خالص فارسی کلماتی بی بن و بی اصل پدید آورده است مانند پرخیده، اپرخیده، فرنودسار، سمراد و جز آنها. این کلمات مجعول به عنوان لغات خالص فارسی در فرهنگهای مذکور راه جسته و در دوره ی قاجاری و عهد ما مورد استفاده ی کسانی قرار گرفت که به گمان خود خواستند «پارسی ناب» بنویسند. و آنگاه این مهملات را در آثار خود به عنوان پارسی بکار برده و قطعات نامفهوم مضحکی از این راه به وجود آورده اند، مطالب تاریخی مجعول کتب مذکور هم بدبختانه به کتابهای دوره ی قاجاری که در تاریخ ایران قدیم نوشته اند راه جسته و در اذهان برخی وارد شده است.
در دوره ی صفوی مؤلفان علمی و دینی متعددی به زبان فارسی فراهم آمده است که در اینجا از ذکر بعض آنها گریزی نیست.
در تفسیر قرآن: ترجمة الخواص یا تفسیر زواری از علی بن حسین زواری از علماء مشهور امامیه در قرن نوزدهم هجری، معاصر شاه طهماسب صفوی است که کتاب خود را به سال 946 به تمام رسانید. وی کتب متعدد دیگری نیز به فارسی تألیف و ترجمه کرده است مانند شرح نهج البلاغه به نام روضة الانوار، ترجمه ی مکارم الاخلاق طبرسی به نام مکارم الکرائم، ترجمه ی اعتقادات شیخ صدوق به نام وسیلة النجاة، ترجمه ی طرائف ابن طاووس به نام طراوة اللطائف و مجمع الهدی معروف به قصص الانبیاء و غیره.
دیگر خلاصة المنهج در تفسیر قرآن است به فارسی از ملا فتح الله کاشانی (متوفی به سال 988) شاگرد علی بن حسین زواری. وی کتب دینی دیگری هم به فارسی دارد مانند منهج الصادقین فی الزام المخالفین در تفسیر قرآن که پنج مجلد است و کتاب خلاصة المنهج اختصاری از آن می باشد، و کتاب «تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین» که شرح فارسی کتاب نهج البلاغه است.
جامع عباسی تألیف شیخ بهاء الدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهائی معاصر شاه عباس صفویست که چون به سبب فوت مؤلف ناتمام ماند آن را مولانا نظام الدین محمد بن حسین قرشی ساوجی ( متوفی بعد از سال 1038) به فرمان شاه عباس تکمیل کرد. این کتاب از مهمترین کتب فقهی شیعه در روزگاران اخیر شمرده شده و چندین بار بر آن شرح و حاشیه نوشته اند.
ملامحمدباقر مجلسی (متوفی به سال 1111) از علماء ذی نفوذ آخر دوره ی صفوی و شیخ الاسلام ایران از اواخر عهد شاه سلیمان تا اواخر عهد شاه سلطان حسین، نیز کتب متعددی در شرح مسائل مذهبی و اخلاقی شیعه به فارسی و عربی تألیف کرده است و از جمله ی آنهاست: بحارالانوار، مشکوة الانوار، معراج المؤمنین، جلاء العیون، زاد المعاد، عین الحیات و غیره.
از جمله ی کتب معتبر کلامی این عهد به فارسی یکی «کلمات مکنونه» است از ملامحسن فیض کاشانی (متوفی به سال 1000) شاگرد ملاصدرا به فارسی و عربی. وی کتب دیگر در مسائل دینی داشته و شعر نیز می ساخته است. هدایت دیوان اشعار او را در حدود شش هفت هزار بیت تخمین کرده است.
شاگرد دیگر ملاصدرا یعنی عبدالرزاق بن علی بن حسین لاهیجی متخلص به فیاض نیز تألیفاتی در حکمت و کلام دارد، مهمترین کتاب او گوهر مراد است که خلاصه ای است در اصول عقاید به فارسی.
پی نوشت ها :
1- عالم آرای عباسی از اسکندر بیک ترکمان چاپ تهران 1314 قمری ج 1 ص129.
منبع مقاله :صفا، ذبیح الله؛ (1389)، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ هفدهم