روی تانک عراقی
شهید احمد شوشیدر روزهای اول جنگ، وقتی نیروهای مزدور عراقی در تاریخ پنجم مهر ماه پنجاه و نه به خرمشهر حمله کردند، دشمن پس از آنکه آتش سنگینی بر روی شهر ریخت، تانک هایش را از محله ای که بین مردم به نام ساختمان های پیش ساخته و سیل بند معروف است، به طرف شهر پیش می آورد. بچه های شهر همگی با این که سلاح لازم را نداشتند، با عجله خود را زیر سیل بند رسانده و منتظر نزدیک شدن تانک های عراقی شدند. به محض این که تانک ها کاملاً به ما نزدیک شدند، با نارنجک به آنها حمله کردیم. به یاد دارم برادر شهیدمان احمد شوشی در آن روز با شجاعت بسیار زیادی که داشت، خود را به روی تانک های عراقی می رساند و قبل از این که آنها متوجه شوند نارنجکی را به داخل تانک می انداخت و آن را منفجر می کرد و خود با چالاکی خاص از تانک دور می شد. (1)
زیر آتش بی امان دشمن
شهید خلیل پرویزیبه خاطر ندارم که شبی از شب ها گذشته باشد ولی خلیل در خط مقدم یا در جلوی خط مقدم نبوده باشد. او همواره سوار بر لودر و بولدوزر، بدون هیچ حفاظی در زیر آتش بی امان دشمن، سنگر و خاکریز می زد. خصوصیت عجیبی که خلیل داشت این بود که در شناخت شلیک های دشمن، مهارت خاصی داشت. خلیل به خوبی تشخیص می داد که شلیک کدام توپ وخمپاره به سوی لودر و بولدوز اوست. لذا در موقع خطر به موقع از دستگاه پیاده می شد و در مواقعی که لازم نمی دید، هر چند از هر طرف آتش می بارید، به کار خود ادامه می داد.
او سرانجام حین شناسایی مواضع دشمن در فاو به شهادت رسید. (2)
داوطلب انفجار
شهید بهرام شمسپسر عمومی من، بهرام شمس که یک جاوید الاثر هجده ساله است، عضو گروه تخریب و شناسایی لشکر المهدی(عج) استان فارس بود. در عملیات بدر با یکی از برادران شیرازی داوطلبانه تصمیم گرفت پل شناوری را که عراقی ها از روی آن در حال پیشروی به سمت بچه ها بودند، منفجر کند.
او به خاطر این که هر چه سریع تر جلوی عبور عراقی ها به طرف بچه ها را بگیرد، تا پل منفجر شود، برای انفجار تی ان تی هایی که زیر پل کار گذاشته بود، عمداً از فتیله های کوتاهی استفاده کرد تا پل در مدت زمان کمتری منفجر شود. به همین خاطر بود که او و همرزم دیگرش فرصت فاصله گرفتن از تی ان تی ها را نداشتند و با انفجار پل، هر دو به بهشت برین پرکشیدند. (3)
تپه ی 112
شهید مختار سلیمانیفروردین سال شصت و دو که نیروهای اسلام برای تصرف تپه ی 122 و چند تپه ی دیگر در جبهه ی شرهانی دست به عملیات زدند، پس از پیشروی و تصرف خطوط اولیه و آزاد سازی بعضی از تپه ها، دشمن بعثی معبر ورودی کانالی را که رزمندگان اسلام در آن بودند، شدیداً زیر آتش بی امان دوشکا و تیربارهای خود قرارداد. به نحوی که پیشروی بچه ها را کاملاً متوقف کرد. دشمن حتی با خمپاره ی شصت بچه ها را داخل کانال هدف قرار می داد.
هوا کم کم رو به روشنایی می رفت که صدای شهید مختار سلیمانی، فرمانده ی تیپ ابوذر و فرمانده گردان میثم ـ همه را به خودآورد. فریاد می زد: «بچه های گردان میثم! این منم، مختار سلیمانی. مرا تنها نگذارید. من رفتم!»
سپس ضامن نارنجکی را که به دست داشت، کشید و بی مهابا به طرف دوشکایی که به طرف ما شلیک می کرد، شروع به دویدن کرد و با صدای بلند می گفت: «یا حسین.»
بچه ها با دیدن این صحنه با هم از کانال خارج شدند و با شعار الله اکبر و یا حسین به دنبال مختار به سمت سنگرهای دشمن حمله بردند. سنگر دوشکا و سنگر چهار لول ضد هوایی توسط مختار منهدم شد و تپه ی 112 توسط بچه های ما فتح شد.
هنوز بچه های ما با دشمن درگیر بودند که خبر رسید مختار سلیمانی روی تپه ی 112 به شهادت رسیده است(4)
پیروزی بزرگ
شهید مرتضی جاویدیدر عملیات والفجر دو، رزمندگان اسلام توانسته بودند ارتفاعات مهم 2519 را در عمق خاک دشمن به تصرف درآورند و این شکست آنچنان برای دشمن سنگین بود که ناچار شد برای باز پس گیری این ارتفاعات ـ که برکل منطقه و ارتفاعات اطراف مسلط بود ـ هلی برد کند و آن را از دست رزمندگان اسلام که تعدادشان بسیار کم بود، خارج کند. اما هر چه هلی کوپترها نیرو می آوردند، مورد آسیب آرپی جی های شهید مرتضی جاویدی، فرمانده ی گردان و الفجر از لشکر المهدی (عج)و شهید عالی مقام خلیل مطهر نیا قرار می گرفتند.
در این عملیات با رشادت بچه ها، هلی برد دشمن بعثی با شکست کامل مواجه شد.
شهید مرتضی جاویدی از نیروهایی بود که از ابتدای جنگ در جبهه ها حضور همه جانبه داشت. روزهای اول جنگ در کرخه بود. چون فاصله ی نیروهای رزمنده ی اسلام با دشمن بسیار نزدیک بود و طرفین، صدای یکدیگر را می شنیدند، بعضی اوقات شهید جاویدی با کمال شجاعت، بالای بلندی می رفت و با اخلاق اسلامی آنها را دعوت به پناهندگی می کرد.
او همیشه، اول به آنها می گفت: «اشلونکم» (حالتان چطور است؟) به همین جهت در جبهه بچه ها ایشان را اشلو، (با حذف پسوند نکم) صدا می زدند. جالب بود که بعضی خیال می کردند اشلو لقب مرتضی است.
پس از آنکه رزمندگان اسلام تمرین ها و آموزش های مختلف عملی و کوهنوردی و راهپیمایی را سپری کردند، آماده ی انجام عملیات و الفجر دو در منطقه ی حاج عمران شدند.
فرمانده ی لشکر المهدی (عج) حاج اسدی در سخنرانی خود به رزمندگان اسلام گفت: «بدانید وقتی وارد منطقه شدید و عملیات را شروع کردید، راهی برای رساندن تسلیحات، تغذیه و . . . به شما نداریم، جز اینکه یا شما باید پیروز شوید و راه را باز کنید، یا اینکه شهید و اسیر شوید. هر کس آمادگی شرکت در این حمله را ندارد، مانعی نیست و می تواند همین الان از جمع ما خارج شود.»
اما یک نفر نرفت!
گردان والفجر هم در این عملیات شرکت داشت. در این عملیات، بخشی از نیروهای گردان که شهید مرتضی جاویدی هم در بین آنها بود، چند شبانه روز در محاصره ی سخت دشمن قرار گرفتند. تنها نیمه های شب به سختی از تپه ها پایین می آمدند و مقداری آب به بالای تپه می بردند که بچه ها از تشنگی تلف نشوند. تعداد بچه ها کمتر از بیست نفر شده بود. از سوی فرماندهی تصمیم گرفته شد به نیروهایی که امکان عقب نشینی دارند، دستور عقب نشینی داده شود. اما وقتی شهید جاویدی گفته شد می تواند عقب نشینی کند، پاسخ داد: «فرمانده ی من قبل از عملیات به من گفته است که اسم اینجا را تنگه ی احد گذاشته ایم، به همین دلیل من میل دارم مقاومت را در اینجا ادامه دهیم تا جریان تنگه ی احد در تاریخ اسلام مجددا ًتکرار نشود.»
خبر این اعلام مقاومت به برادر محسن رضایی ـ فرمانده کل سپاه پاسداران ـ رسید و ایشان هم اجازه ی مقاومت داد. سرانجام جاویدی با نیروهای محدودی که داشت عملیاتی را که چیزی نمانده بود به شکست کشانده شود، به پیروزی درخشانی تبدیل نمود.
به نشانه ی تقدیر از این مقاومت، شهید مرتضی جاویدی به شرف دستبوسی حضرت امام (ره) مفتخر و به ایشان معرفی شد. امام (ره) با محبت خاصی خم شدند و سر این شهید را بوسیدند.
شهید جاویدی بعد ها می گفت: «پس از این اظهار لطف امام، دست دور گردن ایشان انداختم و هر چه می توانستم امام را غرق بوسه نمودم.»
امام به من فرمودند: «شما قلب پاکی دارید قدر قلب پاک خودتان را بدانید.»
و من عرض کردم: «آقا قلب ما سیاه است، برای ما دعا کنید...»(5)
پیشانی بند
شهید علیرضا طالبی گنجه اییک روز در منطقه ی شرهانی که دشمن بر روی این منطقه آتش زیادی می ریخت، مأموریت مهمی به گردانی که شهید طالبی مسئولیت آن را به عهده داشت، سپرده شد. باید خاکریزی در جلوی دشمن زده می شد. نقش این خاکریز بسیار حیاتی و تعیین کننده بود چون آتش شدید دشمن، امان همه را گرفته بود. حاجی بچه ها را جمع کرد و نهج البلاغه را گشود و خطبه ی مولا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را خطاب به محمد حنفیه برای بچه ها قرائت کرد: «اگر کوهها از جا کنده شوند، تو از جای خود حرکت مکن، دندان هایت را به هم بفشار وکاسه ی سرت را به خدا بسپار.»
علیرضا عبارت مولا (علیه السلام) را که خواند، به پیشانی تک تک بچه ها پیشانی بند بست و خود در جلوی آنها برای انجام مأموریت حرکت کرد.(6)
پا به پای بچه ها
شهید محمد بروجردیدر عملیات حساس پاکسازی جاده ی بانه ـ سردشت که از اهمیت بالایی برخوردار بود، شهید بروجردی فرمانده ی عملیات، پیشاپیش همه به استقبال خطر می رفت.
حین پیشروی، تعدادی از رزمندگان به برادر کاظمی گفتند: «از قول ما به برادر بروجردی بگویید که این قدر جلوی بچه ها حرکت نکنند، ممکن است آسیب ببینند.»
وقتی این پیغام محمد رسید، من در کنار او بودم. ناگهان احساس کردم چهره اش گلگون و برافروخته شد. پاسخ داد: «اگر ولایت باشد، من بر شما ولایت دارم. این قدراز حدّ خودتان خارج نشوید.»
او درکلیه ی عملیات ها پا به پای بچه ها حرکت می کرد و می جنگید.»(7)
پی نوشت ها :
1- سروهای سرخ، ص96.
2- سروهای سرخ، ص96.
3- سروهای سرخ، ص97.
4- سروهای سرخ، ص101.
5- سروهای سرخ، ص104- 102.
6- سروهای سرخ، 87.
7- سروهای سرخ، 88.
- (1388)، سیره ی شهدای دفاع مقدس (3) شهامت و شجاعت، تهران: قدر ولایت، چاپ اول