خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا

شهید نمکی حدود دو سال در آبادی «هونیه در» کامیاران معلم بود و از بس که به مردم روستا محبت می کرد، اهالی هم او را از دل و جان دوست داشتند. یک روز برای دیدنش رفته بودیم هونیه در. وقتی رسیدیم، جماعت آمدند استقبال
يکشنبه، 8 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا
 خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا

 






 

خوردنش برای ما حرام است!

شهید رحمت الله نمکی
شهید نمکی حدود دو سال در آبادی «هونیه در» کامیاران معلم بود و از بس که به مردم روستا محبت می کرد، اهالی هم او را از دل و جان دوست داشتند. یک روز برای دیدنش رفته بودیم هونیه در. وقتی رسیدیم، جماعت آمدند استقبال و از ما می خواستند که مهمانشان باشیم. نمی دانستیم که مهمان کدامشان بشویم. به هر حال رفتیم به مدرسه پیش رحمت الله. نزدیکی های ظهر بود که دیدم رحمت الله گرسنه اش شده. آن موقع به مدارس تغذیه می دادند و مدرسه ی آنها هم پر بود از تغذیه، مثل شیر و پرتقال و موز و بیسکویت. گفتیم: «رحمت الله! تا نهار بشود، از همین چیزها بردار بخور تا جلوی دل ضعفه ات را بگیری.»
گفت: «مادر! اینها سهمیه ی بچّه هاست. خوردنش برای ما حرام است. باور کن مدتی که اینجا بوده ام، ذرّه ای از تغذیه ی بچّه ها را به دهان نزده ام.»
آن روز آنقدر گرسنگی کشید تا غذا آماده شد. (1)

از صاحب خانه اجازه بگیر!

شهید محمّدرضا نظافت
در رعایت حقّ الناس خیلی دقّت داشت. خیلی هم سفارش می کرد. همیشه می گفت: «مراقب باش هر کاری می کنی ضرری به خانه وارد نشود.»
شبی عکس امام را به خانه آورد، می خواست عکس را به دیوار بزند، صدایم زد و گفت: «مرضیه جان، برو از صاحب خانه اجازه بگیر؛ ببین راضی هست ما عکس را به دیوار نصب کنیم؟» (2)

شما استفاده نکنید!

شهید مهدی باکری
در منزل جلسه داشتند؛ با چند نفر از فرماندهان.
شب بود و من هنور فرصت خرید نان را نکرده بودم. به مهدی گفتم:
- «خودت بخر بیاور.»
طبق معمول یادش رفته بود؛ دیر هم به خانه آمد.
تماس گرفت از لشکر عاشورا مقداری نان آوردند. خوشحال شده بودند که مهدی چیزی از آنها خواسته است.
به اندازه ی مهمان ها نان برداشت؛ بقیه را برگرداند.
نان ها را به دست من داد و گفت: «شما اجازه ندارید بخورید.»
گفتم: «چرا؟»
گفت: «این مال رزمندگان است. مردم این ها را برای رزمندگان فرستاده اند، شما حق استفاده ندارید.»
به شوخی گفتم: «خب! من هم زن رزمنده هستم.»
خندید و گفت: «باشد، اما شما استفاده نکنید.»
من هم از نان خوردها استفاده کردم.
به او گفتم: «توی راه که برمی گردی، یک کمی کاهو و سبزی بخر.»
گفت: «من سرم خیلی شلوغه می ترسم یادم بره، روی یک تکّه کاغذ هر چی می خواهی بنویس، به من بده.»
همان موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفترچه یادداشت و یک خودکار درآورد گذاشت زمین. برداشتمشان تا چیزهایی را که می خواستم بنویسم. یک دفعه به من گفت: «ننویسی ها!»
جا خوردم. گفت: «آن خودکاری که دستته مال بیت الماله.»
گفتم: «من که نمی خواهم کتاب با آن بنویسم. سه تا کلمه که بیشتر نیست!» گفت: «نه، کم و زیاد فرق نمی کنه. بیت الماله.» (3)

فشنگها را جمع می کرد!

شهید حسن باقری
«عزیز جعفری» فرمانده ی وقت نیروی زمینی سپاه می گوید:
- «پس از عملیّات امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) در جنوب هنگامی که داشتیم از جاده ی آسفالت عبور می کردیم، نگاهم به شخصی افتاد که سطلی به دست گرفته و فشنگ های روی زمین را جمع می کند. این شخص، شهید حسن باقری، معاون ستاد عملیّات جنوب بود. آن عمل او تأثیر زیادی بر ما گذاشت. او از روی تواضع و صرفه جوئی فشنگها را جمع می کرد و می گفت: «باید از این ها استفاده شود.» (4)

گفت: نه!

شهید غلامرضا جان نثاری
شهید غلامرضا جان نثاری بعد از چند روز مأموریت با ماشین بنیاد جانبازان آمده بود خانه. گفتم: «یک ده روزی می شود توی خانه ایم. حوصله مان سر رفته. حالا که ماشین آوردی برویم خانه ی مامانم؟»
گفت: «نه!»
گفتم: «خب برویم گلستان شهدا.»
باز گفت: «نه»
بعد هم پا شد و گفت: «من می روم این ماشین را می گذارم بنیاد و برگردم. بعدش هر جا خواستی می رویم. این ماشین اینجا بماند، برای شما شیطون می شود.» (5)

پاره نکنید، لباس بین المال است!

جانباز امین نوری
اولین زخمی های نبرد فاو که به اورژانس رسیدند از برادران غوّاص بودند. از روحیه ی این خداجویان، انسان متعجّب می شد. بطوریکه یکی از برادران، زخم سختی برداشته بود، دکترها برای اینکه زخمش را زودتر پانسمان کنند، خواستند با قیچی لباسش را پاره کنند اعتراض کرد و گفت: «پاره نکنید، این لباس مال بیت المال است.» (6)

پی نوشت ها :

1- قاموس عشق، ص272.
2- آن سوی دیوار دل، ص96.
3- آن سوی دیوار دل، صص83و 117.
4- صنوبرهای سرخ، ص109.
5- آن سوی دیوار دل، ص39.
6- روزنامه جمهوری اسلامی، ص9.

منبع مقاله :
(1390)، سیره ی شهدای دفاع مقدس(13)( رعایت بیت المال و امانتداری)، تهران: مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.