اگر در آغاز کلمه نبود، پس چه بود؟

اگر در آغاز کلمه نبود، پس چه بود؟ اندیشه یا عمل؟ وقتی تایلر در کتابی با دامنه ای گسترده به نام فرهنگ بدوی (1871) به این مسئله پرداخت، نظر مولر را در باب تنوع جزئیات در اساطیر تأیید کرد، اما اصرار داشت که اساطیر از
شنبه، 14 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اگر در آغاز کلمه نبود، پس چه بود؟
 اگر در آغاز کلمه نبود، پس چه بود؟

 

نویسنده: کنت نوولس روتون
مترجم: ابوالقاسم اسماعیل پور



 

اگر در آغاز کلمه نبود، پس چه بود؟ اندیشه یا عمل؟ وقتی تایلر در کتابی با دامنه ای گسترده به نام فرهنگ بدوی (1871) به این مسئله پرداخت، نظر مولر را در باب تنوع جزئیات در اساطیر تأیید کرد، اما اصرار داشت که اساطیر از نگرش غیر منطقیِ انسان ابتدایی درباره ی جهان پیرامون خویش ظهور کرده است. تایلر نوشت: «به نظر من، در مرحله ی نخست اسطوره ی مادی شکل گرفته است، در مرحله ی دوم اسطوره ی زبانی»؛ پس در آغاز اندیشه بود، و اندیشه ی تمثیلی بود. به هر حال، فرض کنیم که فاوستِ گوته روی هم رفته حقیقت دارد؛ آیا می توان با مقدم دانستن عمل مسئله ی کهنه و لاینحل تقدم واژه ها و اندیشه ها را به یکسو نهاد؟ این امکان را می توان در کتاب دین اقوام سامی (1889) اثر رابرتسن اسمیت یافت که جستاری است درباره ی رابطه ی میان آیین دینی و باور دینی. اسمیت یادآور می شود که « در همه ی مذاهب عتیق، اساطیر جای باور دینی را می گیرند»، اما «این اساطیر بخش ضروری دین باستانی نبود، زیرا حرمت و قداست نداشت و هیچ قید و بندی هم بر پرستش کنندگان تحمیل نمی کرد.» اگر اینچنین باشد، پس نه جنبه ی زبانی و نه محتوای اندیشگی یک اسطوره هیچ کدام اهمیت خاصی ندارند، چه تنها کاری که انجام می دهد ثبت یک عمل آیینی از پیش موجود است. بنا به گفته ی اسمیت، «تا هنگامی که اسطوره ها عبارت اند از تبیین آیینها، روی هم رفته ارزش فرعی دارند. می توان تصدیق کرد که در همه ی موارد اسطوره است که از آیین سرچشمه می گیرد، نه آیین از اسطوره.» اگر آیینهای کتاب مقدس مأخذ اساطیر آن باشند، شاید بتوان سرچشمه ی نهایی اسطوره را در آیین نخست بازجُست؛ در این صورت، بهتر این است که از مطالب گردآوری شده در مجموعه ی دوازده جلدی شاخه ی زرین (1890-1915) اثر فرِیزر آغاز کنیم، اثری که با تحسین و تمجید به رابرتسن اسمیت پیشکش شده است.
اکنون که انسان شناسان به این مشکل (که واقعاً چندان هم حاد نیست) می پردازند تا نشان دهند که شاخه ی زرین چیزی بیش از یک شاخه ی طلاکاری شده نیست و سبک راسکینی آن نواقص استدلال و تفسیر را می پوشاند، کار عظیم فریزر شهرتش را در مقام عاملی بزرگ و آگاهی دهنده و نابغه ای پشتیبان تخیل اسطوره سازِ نوین تحکیم می کند و بنابراین، خود را از فشاری که تعهد به صحت از دید ثبت واقعیت ها به او تحمیل کرده، می رهاند. آنچه یک غیر متخصص درباره ی اعمال آیینی می داند، تا حد زیادی از فریزر و شاگردانش سرچشمه می گیرد که گزارشهایشان از عشق و مرگ در حالت ابتدایی، این مسئل را بسیار مهم و بسیار وزین جلوه می دهد. چقدر دلپذیر است عشقبازی در کشتزارها با دانستن این که بدین طریق باروری آنها تضمین می شود. چقدر باشکوه است که انسان بدون احساس گناه و بی واهمه ی عقوبتی شهریاری را در اوج قدرت به قتل برساند مبادا که جهان پیرامونش در دوران کهولت او به گونه ی رقبت باری انحطاط یابد. چقدر ساده و اقناع کننده است که هر چیزی را پیرو الگوی گردش فصلی از بهار تا زمستان، از زمستان تا بهار، از زایش تا مرگ و از مرگ تا نوزایی و نوشدگی قرار دهند. بنابراین، به رغم آنکه فریزر در جریان جستارهایش، بیشتر اوهمِروسی شد تا آیین گرا، کتاب شاخه ی زرین در بردارند مدارک کافی است که هر خواننده ی قدرشناسی را متقاعد می کند انسان نخستین عمیقاً شیفته ی شعائر مربوط به بهار است و همه ی اسطوره ها به تناوب از یکی از گونه های آیین قداست گیاهان سرچشمه گرفته اند. هنگامی که آرنُلد وان جِنِپ مطالعات خویش را درباره ی مراسم بلوغ در اثری به نام آیینهای گذر (1909) منتشر کرد، نشان داد که الگوی گیاهی زایش، مرگ و باززایی در مورد ادوار و مراحل زندگانی انسان مورد تقلید قرار گرفته، بدین طریق که کودکان در آیینها مرگی نمادین می یافتند تا به هیأت بزرگسالی باززاده شوند.
هایمن انتشار بسیار گسترده ی این فرضیه ی آیینی را به دنبال بسط فاضلانه ی این فرضیه در کتاب جِین هَریسن به نام تمیس (1912) دانسته است هریسِن در کتاب خود درصدد نشان دادن این نکته است که شباهت آوایی میان drama (نمایش) و dromenon (آیین) به هیچوجه اتفاقی نیست. به همین سبب، گیلبرت مورِی نخستین بار الگوی مشهور خود از شکلی بینابینی میان آیین و تراژدی را ارائه داد که همچنان در نمایشنامه ی باکائه اثر اوریپید فسیل شده بود. تنها بخش این داستان مسحور کننده که در اینجا مورد نظر ماست، این نتیجه گیری نسنجیده است که اسطوره روایتی ضعیف از آیین دارد. شعائر، در نظر هَریسن، شامل «آنچه انجام شده»، dromenon، آیین به معنی خاص آن و «آنچه گفته شده» است. «اسطوره (mythos) در نزد یونانیان، در وهله ی نخست به سخن و گفتار برآمده از دهان (mouth) اطلاق می شد» و در نتیجه، فقط «مکمل گفتاری یک آیین اجرا شده یا چیزی انجام یافته بوده است». از این گذشته، بررسیهای خردمندانه ی کلکون و فونتنرُز درباره ی دیدگاه آیینی اسطوره نشان دهنده ی اشکال گوناگون مخالفت با هَریسن است. یک راه برای زیر پرسش بردن تقدم جهانی آیین آن است که موارد محرز تقدم اسطوره را در جای خودش قرار دهیم. چنانکه خود کلوکون در مورد مراسم عشاء ربانی، به عنوان نمونه ای از آیینهای مبتنی بر حکایتی مقدس، این کار را انجام می دهد. از سوی دیگر، تعریف هریسن از اسطوره به قدر کافی رسا نیست. به عنوان مثال، فونتنرُز تردید دارد که اساطیری که او از آنها سخن می گوید، به راستی قاعده هایی زبانی باشند، نه اسطوره به معنی روایی کلمه؛ کِرک معتقد است که فونتنرز دچار خطا شده، چون در تعریفی که از اسطوره به دست می دهد، دقیقاً همان عناصری که آن را از آیین منفک می کند، مانند خیال و آزادی تحول را حذف کرده است. هنگامی که در جستاری جدی به دنبال موارد غیرمعمول، شواهدی در مورد انفصالی جدی- آیینی که اسطوره همراه ندارد یا برعکس- مشاهده می شود آیین گرایان ترجیح می دهند ادعای خود را تعدیل کنند تا اینکه از آن دست بکشند؛ حال دیگر اسطوره فرزند آیین تلقی نمی شود بلکه هر دو فرزندان والدینی مشترک دانسته می شوند. هریسن خود چنین تعدیلی در نظر خود کرد. شیفتگی اولیه ی او به زیبایی شناسی راجر فرای عقیده اش را به این صورت پالایش داد که هنر و آیین هر دو ریشه در «میل ارضا نشده» دارند؛ و هنگامی که کتاب درآمدی بر مطالعه ی دین یونانی منتشر شد، او به این باور رسیده بود که «اساطیر... همانند آیین از میل سرکوفته و ارضا نشده برآمده اند». بنابراین، حد میانه آن است که معتقد شویم اسطوره و آیین «المثنای یکدیگراند؛ اسطوره در سطح مفهومی می زید و آیین در سطح عمل». باور بر آن است آنچه به گونه ی عاطفی از «میل ارضا نشده ی» هَریسن، یا به گونه ای عقلانی از «آرمان مقدم» هِرزکویتس بر می آید، درنهایت در آیین شکل نمایشی (دراماتیک) می یابد یا در اسطوره شکل روایی. این نظریه بخصوص برای شماری از نویسندگان و نیز گروهی که به «منتقدان اسطوره» معروف اند گیرایی داشته است. دی. اچ لارنس در نامه ای مورخ دسامبر 1913 نوشت: «نمی دانی که چقدر از کتاب آیین و هنر بهره برده ام، عقاید خوبی در آن بیان شده، اما انگار به دست یک خانم آموزگار نوشته شده است.» اکنون که تا اندازه ای می دانیم لارنس از بیان عامه فهم نظریه ی جین هَریسن در کتاب هنر و آیین باستانی (1913) چه قدر بهره برده، می توانیم به خوبی درک کنیم که چرا دیگر نویسندگان با آن برخوردی مقید و مشروط داشته اند، چرا که اهل قلم با جدا پنداشتن اسطوره از آیین و نابرابری منتج از تقسیمِ کار ناشی از این جدایی، چیزهای بسیاری را از دست می دهد. اودن مدعی است «در شعر، آیین جنبه ی زبانی دارد و از طریق نامگذاری به تکریم می پردازد». خدا این ودیعه را در اختیار حضرت آدم گذاشت که بر روی حیوانات نام بگذارد و او هم به درستی از عهده ی این کار برآمد، شاعر نیز می تواند با پرورش این ودیعه امیدوار باشد که شکاف میان کلمه و عمل را از میان ببرد و با ادغام دوباره ی اسطوره و آیین، از زشتی یک انتخاب نادرست شانه خالی کند.
منبع مقاله :
روتون، کنت نوولس؛ (1378)، اسطوره، ترجمه: ابوالقاسم اسماعیل پور، تهران: نشر مرکز، چاپ چهارم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط