قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن (2)

در این بخش به بررسی قلمرو علوم غیر پیامبران می پردازیم تا روشن شود که آیا غیر پیامبران نیز می توانند از علومی ویژه مانند پیامبران بهره مند شوند یا خیر؟ در قرآن کریم به افرادی مانند وصی حضرت سلیمان، طالوت، ذوالقرنین،
دوشنبه، 16 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن (2)
 قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن (2)

 

نویسنده: سید علی هاشمی




 

2- قلمرو علوم غیر پیامبران

در این بخش به بررسی قلمرو علوم غیر پیامبران می پردازیم تا روشن شود که آیا غیر پیامبران نیز می توانند از علومی ویژه مانند پیامبران بهره مند شوند یا خیر؟ در قرآن کریم به افرادی مانند وصی حضرت سلیمان، طالوت، ذوالقرنین، لقمان، حواریون حضرت عیسی، مریم و مادر موسی علیهم السلام اشاره شده است که اگر چه از پیامبران نبودند؛ اما خداوند دانش هایی ویژه به آنان عطا کرده بود. همچنین از افراد دیگری با عناوینی کلی مانند راسخان در علم، صاحبان حکمت سخن گفته شده است که دارای علوم ویژه هستند. این عناوین اختصاص به پیامبران ندارد.

2-1- علم به دین

در آیات قرآن از گروهی به عنوان راسخان در علم یاد شده که این افراد دانش ویژه ای به تفسیر قرآن دارند. همچنین صاحبان حکمت افرادی دارای درایت و فهم ویژه می باشند که بخشی از دانش آنان مرتبط با علوم دینی است.
راسخان در علم، کسانی هستند که در برابر شبهات گرفتار تردید در باورهای خود نمی شوند، (1) در آیه ای که به مدح آنان اشاره شده، آیات قرآن به دو دسته تقسیم شده است: آیات محکم که مرجع و اساس برای فهم آیات قرآن است و آیات متشابه که باید با توجه به محکمات تفسیر شوند. (2) در ادامه این آیه آمده است که عده ای از افراد که در قلب های آنان انحرافاتی است، به آیات متشابه تمسک می کنند تا فتنه انگیزی کرده و تأویل هایی مطابق خواست خود از آیات ارائه کنند. در فراز پایانی این آیه آمده است که تأویل آیات را جز خدا و - بنابر برخی تفاسیر - راسخان در علم نمی دانند.
تأویل مصدر باب تفعیل از ماده « أول» است. مشهورترین معنا برای این ماده، « رجوع» است که وقتی به باب تفعیل می رود معنای « بازگرداندن» را می رساند. مطابق این ریشه، تأویل به معنای بازگرداندن یک چیز به مقصود و غایت آن است. (3) اگر چه معانی اصطلاحی مختلفی برای تأویل بیان شده است. به نظر می رسد معنای جامع تر و دقیق تر همان است که با معنای لغوی آن تناسب دارد: « تأویل باز گرداندن یک چیز به غایت مقصود از آن است». (4) با توجه به همین معنا است که قرآن کریم مراجعه به حکم خداوند و پیامبرش را به هنگام اختلاف، بهترین تأویل معرفی می کند. (5) یعنی این کار ( مراجعه به هنگام اختلاف به حکم خدا و پیامبرش) مراجعه به هدف و غایت مطلوب است. تأویل آیات متشابه نیز به معنای بازگردان آنها به معنایی است که مقصود بوده است. تأویل رؤیا، به معنای بازگرداندن آن به هدف مقصود از آن است و تأویل یک فعل، تحقق هدف و غایت مطلوب و مقصود از آن است.
مفسران در این که چه کسانی به علم تأویل دسترسی دارند، اختلاف دارند. برخی این علم را مختص خداوند می دانند و برخی دانش تأویل را علاوه بر خداوند متعال، در اختیار راسخان در علم می دانند. علت این اختلاف به اختلاف در تفسیر این بخش از آیه یاد شده باز می گردد:
( وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ‌) (6) برخی از مفسران «الرّاسخون» را عطف به « الله» دانسته و چنین معنا کرده اند: « کسی تأویل آن را نمی داند، مگر خداوند و راسخان در علم که می گویند...». (7) بنابراین تفسیر، راسخان در علم به تأویل آیات متشابه آگاهند. در مقابل عده ای از مفسران معتقدند که این دو جمله از هم جدا بوده و علم به تأویل مختص خداوند است. (8) بنابراین دیدگاه، « و» در جمله « وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ...» علامت عطف نیست؛ بلکه ابتدای جمله ای مستقل است که در آن سخن راسخان در علم نقل شده است که با آن که از تأویل این آیات آگاه نیستند، می گویند: « ما به همه آن ایمان آوردیم همه از طرف پروردگار ماست».
منحصر دانستن تأویل قرآن به خداوند متعال قابل پذیرش نیست (9)؛ زیرا:
الف) بسیار بعید به نظر می رسد که در قرآن آیاتی باشد که اسرار آن را جز خدا نداند. اگر این آیات برای تربیت و هدایت مردم نازل شده است چگونه ممکن است حتی پیامبری که قرآن بر او نازل شده از معنی و تأویل آن بی خبر باشد؟! این درست به آن می ماند که شخصی کتابی بنویسد که مفهوم بعضی از جمله های آن را جز خودش هیچکس نداند!
ب) همانطور که مرحوم طبرسی در مجمع البیان فرموده است: صحابه و تابعین در تفسیر هیچ آیه ای توقف نکرده اند و نگفته اند که این آیه از متشابهات قرآن است و تفسیر آن را فقط خداوند می داند؛ بلکه به تفسیر همه آیات قرآن همت گماشته اند. (10)
ج) اگر منظور این باشد که راسخان در علم در برابر آنچه نمی دانند، تسلیم هستند مناسب تر این بود که گفته شود: راسخون در ایمان چنین هستند، زیرا راسخ در علم بودن متناسب با دانستن تاویل قرآن است نه با ندانستن و تسلیم بودن.
د) روایات فراوانی که در تفسیر آیه اول، نقل شده است، همگی تأیید می کند که راسخون در علم، تأویل آیات قرآن را می دانند و این دانش فقط از آن خداوند متعال نیست. (11)
بنابراین چنان که مفسران بسیاری معتقدند، جمله « وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ...» به کلمه « الله» عطف شده است و معنای آن این است که خداوند و راسخان در علم از تأویل آیات متشابه آگاهند. ادامه این آیه نیز بیان حال راسخان در علم است که آنان به دلیل راسخ بودن در علم، می گویند: « ما به همه آن [ قرآن] ایمان آوردیم همه از طرف پروردگار ماست».
این دانش، دانشی گران بها است که حقایق و معارف عمیق قرآن را در اختیار صاحبان آن می گذارد. به خوبی از لحن آیه پیدا است که علم تأویل دانشی، ویژه است. کسی که چنین دانشی نسبت به قرآن داشته باشد، به طور طبیعی علم ویژه ای به معارف دینی دارد؛ زیرا مهم ترین منبع معارف دینی، قرآن کریم است. در آیه یاد شده، راسخان در علم، معرفی نشده اند. چنان که تعبیر راسخان در علم نشان می دهد، این دانش اختصاص به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ندارد. افرادی مانند عبدالله بن عباس نیز ادعا کرده اند که از راسخان در علم می باشند. (12)اشاره شد که در روایات متعددی نیز ائمه اهل بیت علیهم السلام مصداق کامل تر صاحبان این دانش معرفی شده اند. یکی دیگر از شواهدی را که می توان مؤید فهم ویژه برخی از غیر پیامبران از معارف دینی دانست، آراسته بودن آنان به حکمت است. این علم ارتباط نزدیکی با عقل دارد یا به عبارت دیگر با تعقل به دست می آید. (13) از امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السلام نقل شده است که با عقل اعماق حکمت، استخراج می شود و با حکمت اعماق عقل استخراج می شود. (14) این حدیث شریف توضیحی درباره رابطه عقل و حکمت است. با کمک عقل، گوهرهای حکمت استخراج می شود و سیر و تدبر در علوم حکیمانه، موجب رشد قوه عقل می شود. افزون بر عقلی بودن روش این دانش، حکمت به علم صحیح و مطابق با واقع گفته می شود که عمل به مقتضای آن انسان را از خطا و لغزش باز می دارد. (15)
خداوند در صریح ترین آیه ای که درباره حکمت است، می فرماید: [ خدا] حکمت را به هر کس بخواهد [ و شایسته بداند] می دهد و به هر کس حکمت داده شود، خیر فراوانی داده شده است و جز خردمندان، [ این حقیقت را] متذکر نمی گردند. (16) در آیه دیگر خداوند خبر داده است که به حضرت لقمان علیه السلام که بنابر قول مشهور پیامبر نبوده است، (17) حکمت عطا کرده است: ( وَ لَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ ) (18)
این دانش گران بها که خداوند دادن آن را در دو آیه یاد شده به خود نسبت داده و آن را خیر فراوان معرفی کرده است، مصادیق متعددی دارد که فهم دقیق و عمیق معارف دینی یکی از مصادیق آن است. به همین جهت در برخی آیات قرآن، ضمن معرفی برخی دستورات دینی مانند عبادت نکردن غیر خداوند، احسان به پدر و مادر و تواضع در برابر آنان، دوری از زنا، پرهیز از کشتن افراد بدون مجوز شرعی، و ... آن تعالیم به عنوان حکمت معرفی شده اند. (19) نمونه های یاد شده نشان می دهند که خداوند به برخی از غیر پیامبران نیز علم دقیق و فهم ویژه نسبت به دین عطا کرده است.

2-2- علم به دانش های پنهان

برخی از آیات قرآن کریم، اشاره به علومی ویژه برای غیر پیامبران دارند. نمونه این علوم ویژه، دانش جناب آصف بن برخیا است که وصی حضرت سلیمان علیه السلام بوده است. داستان هدهد، ملکه سبا و ایمان آوردن او به خداوند و پیامبرش حضرت سلیمان، بخش هایی از داستان حضرت سلیمان علیه السلام است که در قرآن کریم به آن اشاره شده است. در این داستان آمده است که سلیمان نبی علیه السلام در جمع بزرگان دربار خود فرمود:
« ای بزرگان! کدام یک از شما تخت او ( بلقیس، ملکه سرزمین سبا) را برای من می آورد پیش از آنکه به حال تسلیم نزد من آیند؟» (20)
یکی از قدرتمندترین جنّیان گفت: « من آن را نزد تو می آورم پیش از آنکه از مجلست برخیزی و من نسبت به این امر، توانا و امینم». (21) در این هنگام فردی که دانشی از کتاب نزد او بود گفت: « پیش از آنکه چشم برهم زنی، آن را نزد تو خواهم آورد» و حضرت سلیمان علیه السلام در همان لحظه آن تخت را مقابل خود مشاهده کرد. (22)
بی تردید آن فرد از قدرت و توان شگرفی برخوردار بوده که توانسته است تخت بزرگ بلقیس را از سرزمین سبا در چشم برهم زدنی جابجا کرده و نزد آن حضرت حاضر کند. روشن است که این قدرت و توان، جسمانی نبوده است؛ زیرا ایشان برای این کار حرکت نکرد و تخت را خود بدانجا حمل نکرد؛ علاوه بر آن که حمل چنان تختی کار یک نفر و یک لحظه نبود؛ بلکه به تعدادی افراد قوی، وسایل و زمانی طولانی نیاز داشت.
در این که آن فرد چه کسی بوده است، سخنان مختلفی نقل شده است. برخی او را از جنیان دانسته؛ برخی او را خود حضرت سلیمان علیه السلام و برخی حضرت خضر دانسته اند و ...؛ اما مشهور آن است که آن فرد، جناب آصف بن برخیا، وصی و جانشین حضرت سلیمان علیه السلام بوده است. (23) روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام نیز این قول را تأیید می کنند. (24)
قرآن کریم آصف بن برخیا را فردی معرفی می کند که دانشی از کتاب را داشت: ( الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتابِ). این توصیف قرآن از ایشان و به دنبال آن نقل توانایی او در جابجایی تخت بلقیس نشان دهنده آن است که این صفت علت توانمندی او بر این کار بوده است. (25) اینک جای این پرسش است که علم الکتاب چه دانشی است که دانستن بخشی از آن: « عِلمٌ مِنَ الکِتاب» چنین توانایی شگرفی را به جناب آصف داده بود؟
کتاب، در لغت در اصل، مصدر و به معنای نوشتن است؛ اما به مرور در معنای اسم مفعول آن یعنی « نوشته» به کار گرفته شده است. (26) بنابراین جناب آصف به نوشته ای خاص آگاهی داشته است که آن دانش، موجب توانایی ویژه او شده بود. کاربردهای قرآنی « الکتاب» مختلف است. بیشترین کاربرد این واژه در قرآن برای اشاره به کتاب های آسمانی است. در ده ها آیه مراد از « الکتاب» کتابهای آسمانی است. (27) اما در مواردی قرآن از « لوح محفوظ»؛ (28) « کتاب مکنون»، (29) « إمام مبین» (30) یا «أم الکتاب» (31) نیز سخن گفته است که به منبع یا منابعی از علم الهی اشاره دارند. در شش آیه از قرآن کریم بر این نکته تأکید شده است که هیچ امری در عالم وجود ندارد و محقق نمی شود، مگر آن که در « کتاب مبین» ثبت شده است. (32) به عبارت دیگر منبع علمی تمام علوم و حوادث جهان، کتاب مبین است.
کدام یک از معانی یاد شده، مورد نظر آیه کریمه مورد بحث است؟ دیدگاه های متعددی از سوی مفسران درباره دانش علم الکتاب که جناب آصف به گوشه ای از آن دست یافته بود، ابراز شده است. بعضی این دانش را آگاهی از اسم اعظم الهی دانسته اند و حتی مصادیقی برای اسم اعظم بیان کرده اند. (33) البته برخی از مفسران فرموده اند، اسم اعظم تنها چند یا چند کلمه نیست؛ بلکه منظور آن است که فرد از نظر کمالات وجودی به درجه ای برسد که مظهری برای بزرگترین نام های خداوند باشد. او در این حالت به اذن الهی توان تصرف در جهان را دارد. (34) حتی اگر اسم اعظم را از سنخ حروف یا کلمات بدانیم، باز این معنا، با معنای کتاب تطبیق نمی کند؛ زیرا به یک یا چند کلمه، کتاب گفته نمی شود؛ مگر آن که اسم اعظم را بخشی از حقایق و معارف کتاب بدانیم که در این صورت ابهام اصلی که شناخت حقیقت آن کتاب است، باقی می ماند.
برخی دیگر از مفسران، کتاب را به کتاب های پیامبران تفسیر کرده و علم الکتاب را آگاهی از کتاب های پیامبران دانسته اند. (35) اگر مراد از چنین دانشی، علم عادی به محتوای این کتاب ها باشد، انسان های بسیاری چنین دانشی را کسب کردند. مفسران بسیاری در علوم قرآن یا دیگر کتاب های آسمانی تتبع کرده اند؛ اما توانایی های ویژه ای مانند قدرت آصف را نداشته اند؛ بنابراین مراد از علم الکتاب، چنین دانشی نمی تواند باشد؛ مگر آن که مراد از علم به کتاب های آسمانی را آگاهی خاص از باطن این کتاب ها بدانیم که ملازم با رسیدن به درجات بالای کمال است. چنین معنایی از کتاب قابل قبول است.
احتمال دیگر آن است که مراد از علم الکتاب، علم به کتاب مبین باشد. (36) گفته شد که هیچ امری در عالم وجود ندارد و محقق نمی شود، مگر آن که در « کتاب مبین» ثبت شده است. (37) کسی که به این منبع علمی دست یابد، در حقیقت به تمام اسرار و حقایق عالم دست یافته است و می تواند به اذن الهی از علومی که برای دیگران ناشناخته است، بهره برده و در جهان تصرفاتی انجام دهد. به نظر می رسد نام های مختلف « لوح محفوظ» (38)؛ « کتاب مکنون» (39)، « إمام مبین» (40) یا « أم الکتاب» (41) به ویژگی های مختلف یک حقیقت اشاره دارند. مثلا آن حقیقت علمی گویا از آن جا که منبع و منشأ کتاب های آسمانی است، أم الکتاب و از آن جهت که علوم آن گرفتار تغییر، تحریف و سوء استفاده نااهلان نمی شود، لوح محفوظ و به جهت آن که حقایق آن روشن و دقیق است، کتاب مبین و بدان جهت که مقتدای همه است، امام مبین نامیده شده است. (42)
قرآن کریم و کتاب های پیامبران از حقایق لوح محفوظ یا کتاب مبین سرچشمه گرفته اند. به همین جهت در شش آیه، قرآن کریم به عنوان کتاب مبین معرفی شده است. (43) قرآن از یک سو ظاهری آسان دارد که هر کس می تواند به مراتبی از معارف آن دست یابد (44) و از سوی دیگر منشأیی الهی نزد خداوند دارد. قرآن کریم خود از آن بعد پنهانی که نزد خداوند است، به « أم الکتاب» (45) یا « کتاب مکنون» (46) تعبیر کرده است. در آیه دیگر به صراحت بیشتری بیان شده است که حقایق باطنی قرآن در لوح محفوظ سرچشمه دارد. (47) بنابراین علم به حقایق و باطن کتاب های آسمانی با علم به لوح محفوظ یا همان کتاب مبین تطبیق می کند. با این تبیین، تفسیر دوم و سوم که علم الکتاب را بر علم به کتاب های آسمانی و علم به کتاب مبین تفسیر می کردند، قابل جمع است.
البته کتاب های انبیاء سطوح معرفتی مختلفی دارند و تردیدی نیست که قرآن جامع ترین و کامل ترین کتاب الهی است. به همین جهت است که قرآن کریم بر کتاب مبین و لوح محفوظ تطبیق شده است؛ (48) اما می توان مدعی شد که کتاب های سایر پیامبران بخشی از حقایق هستی و « علم الکتاب» بوده است. به همین جهت دقیق تر به نظر می رسد اگر مراد از کتاب را، همان کتاب مبین یا لوح محفوظ بدانیم که بندگان برگزیده ای مانند جناب آصف بن برخیا به بخشی از علم آن از طریق آگاهی از کتاب های الهی دست یافته بودند که تعبیر « علم من الکتاب» بیانگر این حقیقت است؛ البته می توان احتمال داد که جناب آصف به حقیقت همان کتاب های آسمانی در دسترسشان آگاهی کامل نداشته و این تعبیر درباره ی او نشانه ضعف آگاهی او نسبت به حقایق آن کتاب یا کتاب های الهی است؛ اما با توجه به نکته یاد شده درباره ی جامع و کامل نبودن کتاب های انبیای گذشته احتمال پیشین نیز صحیح به نظر می رسد. به هر حال تعبیر « علم من الکتاب» نشانه کامل نبودن دانش جناب آصف بن برخیا است؛ اما همین دانش اندک از علم الکتاب، چنان شریف و عظیم بود که به ایشان توانایی جابه جایی تخت بزرگ بلقیس را در چشم برهم زدنی عنایت کرد.
جالب است که در آیه ای دیگر از قرآن کریم فردی به عنوان صاحب « عِلمُ الکِتاب» معرفی شده است. در این آیه کریمه در مقابل سخنان کفار که نبوت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله را انکار می کردند، خداوند به پیامبرش می فرماید: « به آنان بگو: کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب نزد اوست، میان من و شما گواه باشند». (49)
در این آیه کریمه « علم الکتاب» با شهادت بر نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گره خورده است. اگر چه در تفسیر این آیه نیز احتمالاتی مطرح شده است؛ (50) اما به نظر می رسد، تفسیر صحیح همان تفسیری است که در آیه پیشین بیان شد؛ یعنی مراد از « الکتاب» گویا لوح محفوظ، قرآن کریم و کتاب های پیامبران گذشته باشد؛ زیرا چنان که گفته شد، قرآن و کتاب مبین ( لوح محفوظ) قابل تطبیق برهم هستند. معارف کتاب های پیامبران الهی نیز به عنوان بخشی از حقایق عالم، در علم الکتاب ریشه دارند. بنابراین کسی که از تمام حقایق قرآن آگاه است، به علم الکتاب نیز دسترسی دارد. البته تأکید می شود که علم الکتاب تنها علم به ظواهر قرآن و کتاب های آسمانی نیست؛ بلکه کسی که علم الکتاب نزد او است، به باطن و معارف عمیق الهی آنها نیز آگاهی کامل دارد. چنین فردی که مقامی بسیار بالا دارد، شاهدی بر درستی نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است.
بیان این گونه شهادت ها در واقع تذکر و هشداری به کفار و اتمام حجت بر آنان است که متوجه باشند که اگر چه در این دنیا، بر اساس امور دنیوی و ظاهری می توانند معجزات و دلایل روشن پیامبری آن حضرت را نپذیرند؛ اما بدانند که خداوند و کسانی که بر حقایق جهان، آگاهند، گواه راستی نبوت ایشان بوده و در قیامت علیه آنان شهادت خواهند داد. بنابراین، این گونه شهادت ها، در واقع هشداری به کفار و تأییدی برای پیامبر صلی الله علیه و آله است تا از انکارهای آنان، ملول نشده و با دلی آرام به رسالت خود ادامه دهند.
این آیه خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است. بنابراین صاحب علم الکتاب را باید در میان مسلمانان جستجو کرد. چه کس یا کسانی به تمام حقایق ظاهر و باطن قرآن و لوح محفوظ دسترسی دارند؟
در میان پیشوایان اهل سنت نمی توان چنین فردی را یافت. البته آنان این تفسیر را برای آیه کریمه نمی پذیرند و عموماً آن را بر علمای اهل کتاب تطبیق می کنند؛ اما چنین معنایی درست نیست؛ زیرا این سوره و آیه مکی است و در مکه هیچ یک از علمای اهل کتاب به آن حضرت ایمان نیاورده بودند تا بر درستی نبوت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گواهی بدهند. علاوه بر آن، علمای اهل کتاب، احاطه کامل بر ظاهر و باطن کتاب های آسمانی ندارند؛ بلکه حداکثر می توان آنان را دارای علمی به کتاب دانست: « علم من الکتاب»؛ در حالی که اطلاق علم الکتاب، تمام علوم کتاب مورد نظر را می رساند.
بنابراین تبیین صحیح همان است که روایات امامان اهل بیت علیهم السلام نیز مؤید آن است. در روایات تفسیری متعددی امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام به عنوان کسی که دارای علم الکتاب بوده و شاهد راستی نبوت ایشان است، معرفی شده است. (51) چنان که در روایات تفسیری ذیل آیه کریمه ( أَفَمَنْ کَانَ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ یَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ ) (52) نیز از آن حضرت به عنوان شاهد بر رسالت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یاد شده است. (53) در منابع شیعه و اهل سنت، نیز آن حضرت به عنوان اعلم اصحاب به قرآن کریم و آگاه به ظاهر و باطن قرآن، معرفی شده است. (54)
البته این عنوان منحصر به ایشان نیست؛ بلکه امیرالمؤمنین علیه السلام، افضل صاحبان علم الکتاب در میان امامان معصوم علیهم السلام است و سائر ائمه علیهم السلام نیز مصادیق دیگری از صاحبان علم الکتاب می باشند. در روایات امامان اهل بیت علیهم السلام این مطلب به صراحت بیان شده است. (55)
اشاره شد آیات قرآن بیان می کنند که هیچ امری نیست، مگر آن که در کتاب مبین یا همان لوح محفوظ باشد. بنابراین کسی که علم الکتاب نزد اوست، به تمام حقایق پیدا و پنهان جهان آگاه است. البته در برخی روایات برخی علوم مختص خداوند متعال معرفی شده است. (56) غیر از این گونه موارد خاص، که با دلایلی از قلمرو این علم خارج می شوند، تمام معارف و اسرار هستی در قلمرو علم الکتاب جای می گیرد. البته مسأله ماهیت و چگونگی این دانش و ارتباط آن با معارف وحیانی نکته ای مهم است که در بحث از ویژگی های علوم ویژه بندگان برگزیده خداوند قابل طرح است.

2-3- علم به باطن افراد

در قرآن کریم، افزون بر خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برخی از مؤمنان نیز شاهد بر اعمال انسان ها معرفی شده اند.
« بگو: عمل کنید! خداوند و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند و به زودی، به سوی دانای نهان و آشکار، بازگردانده می شوید و شما را به آنچه عمل می کردید، خبر می دهد».(57)
در این آیه کریمه از این حقیقت خبر داده شده است که خداوند، پیامبرش و مؤمنان اعمال مردم را مشاهده می کنند. یکی از نکات مهم در این مورد این است که آیا این مشاهده در آخرت رخ می دهد، یعنی اعمال مردم به آنان عرضه می شود و آنان از کارهای انسان ها با خبر می شوند یا آن که این مشاهده مربوط به دنیا است و آنان در دنیا نیز ار کردار دیگران باخبرند؟
برخی از مفسران این مشاهده را مربوط به آخرت دانسته اند؛ (58) اما به نظر می رسد تفسیر صحیح آن است که این مشاهده مربوط به دنیا است؛ (59) در آیه کریمه ابتدا از علم خداوند و پیامبرش و مؤمنان از اعمال مردم خبر داده شده و در ادامه آمده است که سپس به جهان آخرت منتقل می شوند و خداوند آنان را از حقیقت کارهایشان آگاه می سازد. با توجه به این بخش از آیه کریمه، قسمت اول نمی تواند مربوط به آخرت باشد؛ زیرا اگر بخش اول را در مورد علم خداوند و پیامبرش و مؤمنان به اعمال مردم در آخرت بدانیم، بخش دوم که از علم خداوند در قیامت خبر می دهد، تکراری بی فایده و ناشایسته خواهد بود. (60) بنابراین بخش اول آیه از علم خداوند و پیامبر و مؤمنان درباره اعمال برخی افراد در دنیا و بخش دوم از خبر دادن خداوند به افراد درباره اعمالشان سخن می گوید.
البته باید به این پرسش پاسخ داد که اگر این علم، شامل دنیا می شود، چرا خداوند نفرمود، که خدا و رسولش و مؤمنان، اکنون اعمال شما را می بینند، بلکه از حرف « س» که علامت آینده در زبان عربی است، استفاده کرده و فرموده: ( سَیَرَی اللهُ عَمَلَکُم...) یعنی اعمال شما را خواهند دید. در پاسخ این پرسش گفته شده است که روشن است علم خداوند به آخرت اختصاص ندارد و او در همین دنیا و در هر لحظه ناظر اعمال انسان است؛ بنابراین داخل شدن « س» بر فعل دیدن که به خدا و رسولش و مؤمنان نسبت داده شده است، نمی تواند علامت تأخیر زمانی باشد؛ بلکه حکمت آن این است که از آن جا که دیدن بعد از تحقق عمل رخ می دهد، حرف « س» بر سر کلمه « یری» قرار گرفته است تا نشان دهد که هر آن چه که انسان ها انجام می دهند، پس از انجام آن دیده خواهد شد. (61) علاوه بر آن، دقت شود که در آیه کریمه از مشاهده ( رؤیت) سخن گفته شده است نه علم. علم به چیزی قبل از تحقق آن نیز ممکن است؛ اما مشاهده، بعد از تحقق شیء معنا دارد. بنابراین این تأخّر رتبی است؛ بدین معنا که به لحاظ عقلی و منطقی ابتدا باید عمل انجام شود، تا مشاهده واقع شود. هر چند که در واقع، فعل و مشاهده همزمان باشند. این معنا با توجه به علم خداوند در هر لحظه به اعمال انسان ها نیز موجه است.
نکته مهم دیگر این است که مقصود از مؤمنان در آیه کریمه چه کسانی هستند؟ آیا همه مؤمنان مراد است، یا عده ای خاص؟ این بحث مبتنی بر این نکته ادبی است که « ال» در « المؤمنون» علامت استغراق و جمع است که همه مؤمنان را شامل می شود و یا علامت عهد است؛ یعنی به افراد خاص اشاره می کند؟ مطمئناً مراد از مؤمنان در این آیه کریمه، همه مؤمنان نیست؛ زیرا ما بالوجدان تعدادی از مؤمنان را می شناسیم که از کردارهای دیگران اطلاع ندارند. چنین علمی در مورد بسیاری از مؤمنان عادی ادعا و گزارش هم نشده است. بنابراین مقصود از آیه نمی تواند همه مؤمنان باشد.
در نتیجه مقصود از مؤمنان در این آیه گروهی خاص از آنان است. در خود قرآن این گروه مشخص نشده اند؛ اما در روایات این عده بر امامان اهل بیت علیهم السلام تطبیق شده اند. (62) صرف نظر از این تفسیر، از آیه شریفه حداقل این نکته قابل استفاده است که برخی از مؤمنان از علومی ویژه و الهی برخوردارند و خداوند اعمال دیگران را در دنیا به آنان نشان می دهد.
توجه شود که غرابت این گونه علوم، موجب آن نشود که مقام برگزیدگان خداوند انکار شود. چنان که دیدیم آیه یاد شده با تأمل و بررسی نه چندان پیچیده بر این مطلب دلالت دارد. بنابراین باید ذهن ها را متناسب با قرآن تصحیح کرد نه آن که اندیشه های خود را بر قرآن تحمیل کنیم.

2-4- علم به حوادث گذشته و آینده

داستان حضرت مریم علیها السلام، مادر موسی علیها السلام و ساره، همسر حضرت ابراهیم علیهم السلام است که هر سه از زنان بزرگوار تاریخ هستند، نمونه های روشنی است که نشان می دهد، خداوند به برخی از غیر پیامبران نیز از امور پنهان آینده خبر داده بود. خداوندی که آگاه به غیب است، در صورتی که نیاز باشد، به دیگر برگزیدگان خود نیز همانند پیامبران از حقایق پنهان، خبر می دهد.
در قرآن کریم آمده است:
« و به مادر موسی وحی [ الهام] کردیم که او را شیر ده و هنگامی که بر [ جان] او ترسیدی، پس وی را در دریا بیفکن و نترس و اندوهگین مباش، [ چرا] که ما او را به سوی تو باز می گردانیم، و وی را از فرستادگان [ خود] قرار می دهیم». (63)
خبر از بازگشت موسی علیه السلام به دامن مادرش و نبوت آن حضرت، اخباری شگرف است که به مادرش الهام شد.
همچنین قرآن کریم در آیاتی از سخن گفتن فرشتگان با حضرت مریم علیهم السلام و بشارت دادن او به حضرت عیسی سخن گفته است:
« [ یاد کن] هنگامی [ را] که فرشتگان گفتند: « ای مریم، خداوند تو را به کلمه ای از جانب خود، که نامش مسیح، عیسی بن مریم است مژده می دهد، در حالی که [ او] در دنیا و آخرت آبرومند و از مقربان [ درگاه خدا] است». (64)
نمونه دیگر خبر دادن از آینده، گفت و گوی فرشتگان با حضرت ساره، همسر حضرت ابراهیم علیهم السلام است که فرشتگان به او و حضرت ابراهیم علیهم السلام بشارت فرزند دار شدن دادند:
« و زن او ایستاده بود، و [ از خوشحالی] خندید و وی را به اسحاق مژده دادیم، و [ نیز] بعد از اسحاق به یعقوب [ مژده دادیم.] [ همسر ابراهیم] گفت: « ای وای بر من! آیا در حالی که من پیرزنم، و این شوهرم پیرمرد است فرزند می آورم؟! قطعاً این چیزی شگفت آور است! [ فرشتگان] گفتند: « آیا از کار خدا تعجب می کنی؟! رحمت خدا و برکاتش بر شما خاندان [ رسالت] باد، [ چرا] که او ستوده [ و ] بزرگوارست» (65)
نمونه های یاد شده، برخی از نمونه های علم به آینده است که در موارد خاص، خداوند متعال به طور ویژه به برخی از غیر پیامبران عطا کرده است. روشن است که در این مسأله فرقی بین خبر از گذشته یا آینده نیست. بنابراین می توان گفت خداوند متعال اگر صلاح بداند برگزیدگان خود از غیر پیامبران را نیز از علوم گذشته یا آینده آگاه می سازد.

2-5- علم به صنایع و امور طبیعی

خداوند درباره علوم و توانایی های ویژه برخی از برگزیدگان از غیر پیامبران نیز در قرآن سخن گفته است که حضرت طالوت و حضرت ذوالقرنین علیه السلام از این افرادند. قرآن کریم درباره طالوت آورده است:
( قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ ) (66) [ پیامبرشان] گفت: براستی که خدا او را بر شما برگزیده، و وسعتی در دانش و (نیروی) بدنش افزود.
از ابتدای آیه به خوبی پیدا است که حضرت طالوت علیه السلام پیامبر نبوده است؛ بلکه از سوی پیامبر وقت بنی اسرائیل به فرمانروایی معین شده است. (67) تعبیر ( إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَ زَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ) به روشنی از شایستگی ویژه جسمی و علمی ایشان خبر می دهد. تناسب جایگاه ایشان، اقتضا می کند که این دانش مربوط به جنگیدن با دشمنان و فرمانروایی باشد. (68) در این مورد نیز عطای این دانش به خداوند منسوب شده است که نشان می دهد این دانش، دانشی ویژه بوده که خداوند به ایشان عطا کرده بود.
خداوند در سوره کهف از جناب ذوالقرنین سخن می گوید. بنابر تصریح روایات او پیامبر نبوده، بلکه یکی از بندگان برگزیده خداوند بوده است. (69) خداوند به او علوم و توانایی های خاص و فوق العاده برای تصرف در طبیعت و فرمانروایی عطا کرده بود. تعبیر قرآن کریم درباره او این است که ( إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْنَاهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً ) (70)؛ ما در زمین به او امکاناتی دادیم و از هر چیزی وسیله ای بدو بخشیدیم.
این آیه و آیات بعد از آن، به خوبی نشان می دهد که خداوند علوم و توانایی های مختلفی را در اختیار او قرار داده بود. نمونه ای از کارهای او ساخت سدی مستحکم و آهنین با رویه ای از مس بود. او قدرت و دانش انجام آن را از الطاف خداوند می دانست و خبر داد که این سد تا قیامت برپا خواهد ماند. (71) این پایداری خود نشانه خارق العاده بودن دانش او است.
نمونه های یاد شده ما را به این نتیجه رهنمون می سازد که خداوند متعال به غیر پیامبران نیز در صورتی که صلاح بداند، علوم الهی و ویژه در قلمروهای مختلف دانش و حتی علوم طبیعی عطا می کند.

نتیجه گیری

پس از مرور بر مهم ترین و روشن ترین آیات مرتبط با قلمرو علوم برگزیدگان خداوند در قرآن، می توان نتایج این بحث را این گونه بر شمرد:
1- خداوند متعال آفریننده تمام هستی و تدبیر کننده آن است. بنابراین به تمام اسرار آن آگاه است و می تواند از علوم ویژه خود به برگزیدگانش به هر اندازه که صلاح بداند، عطا کند.
2- آیات قرآن کریم نشان می دهد که خداوند علوم ویژه ای را در حوزه های مختلف علوم مانند دین، حوادث آینده یا گذشته، امور پنهان از حواس، زبان حیوانات و جنیان، صنایع و امور طبیعی، تأویل رؤیا، باطن افراد، ملکوت آسمان ها و زمین و اسماء و صفات الهی به پیامبرانش آموخته است.
3- دانش های الهی و ویژه اختصاص به پیامبران ندارد. شواهد قرآنی نشان می دهد که خداوند در صورتی که صلاح بداند به غیر پیامبران نیز در حوزه های مختلف علوم مانند علوم دینی، باطن افراد، حوادث گذشته و آینده، صنایع و امور طبیعی و علوم ناشناخته دیگر، دانش های بسیار عطا می کند. افرادی مانند جناب آصف بن برخیا، لقمان، طالوت، ذوالقرنین، مریم و مادر موسی علیهم السلام از این گونه افراد بودند.
4- نمونه های یاد شده، این نتیجه را به ذهن می رساند که قلمرو علوم برگزیدگان خداوند - پیامبران و غیر پیامبران - شامل تمام علومی می شود که برای بندگان خداوند ممکن است. (72) این قلمرو بسیار وسیع بوده و استبعادهای عادی، نباید موجب انکار آن شود.
5- اگر به دلایل معتبر، علومی ویژه برای امامان اهل بیت علیهم السلام ثابت شود، دارای پشتوانه قرآنی بوده و التزام به آن غلوآمیز نیست.
منابع :
قرآن کریم
آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
ابن ابی حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیرالقرآن العظیم، عربستان سعودی، مکتبة نزار مصطفی الباز، 1419ق.
ابن عبدالبر القرطبی، یوسف بن عبدالله، جامع بیان العلم و فضله، تحقیق: أبی الأشبال الزهیری، المملکة العربیة السعودیة، دار ابن الجوزی، 1414ق- 1994م.
ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، قم، مکتب الأعلام الإسلامی، 1404ق.
ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمرو، تفسیر القرآن العظیم ( ابن کثیر)، بیروت، دارالکتب العلمیة، منشورات محمد علی بیضون، 1419ق.
ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع - دارصادر، 1414ق.
ابوالفتوح رازی، حسن بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، 1408ق.
الارزقی، محمد بن عبدالله، اخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، تحقیق: رشدی الصالح ملحس، بیروت، دارالأندلس للنشر، (بی تا).
اصفهانی، حسین بن محمد راغب، مفردات ألفاظ القرآن، لبنان - سوریه، دارالعلم - الدار الشامیة، 1412ق.
بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416ق.
ثعلبی نیشابوری، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1422ق.
ثقفی تهرانی، محمد، تفسیر روان جاوید، تهران، انتشارات برهان، 1398ق.
جعفری، یعقوب، کوثر، بی جا، بی تا.
جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربیة، محقق: احمد عبدالغفور عطار، بیروت، دارالعلم للملایین، 1410ق.
الحاکم النیسابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحن، تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1411ق.
حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1409ق.
حسینی شاه عبدالعظیمی، حسین بن احمد، تفسیر اثناعشری، تهران، میقات، 1363ش.
حسینی همدانی، سیدمحمد حسین، انوار درخشان، تهران، لطفی، 1404ق.
حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، دارالفکر، بی تا.
حلی، سیدعلی بن طاووس، سعدالسعود للنفوس منضود، قم، محمدکاظم الکتبی، بی تا.
رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1420ق.
زبیدی، محب الدین، تاج العروس من جواهر القاموس، بیروت، درالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، 1414ق.
زحیلی، وهبة بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیدة و الشریعة و المنهج، بیروت - دمشق، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
ـــــــــــ ،تفسیر الوسیط ( زحیلی)، دمشق، دارالفکر، 1422ق.
زمخشری، محمود، الکاشف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.
سبزواری نجفی، محمد بن حبیب الله، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1406ق.
سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، 1404ق.
شبر، سیدعبدالله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، مکتبة الألفین، 1407ق.
ــــــــــــــ ، تفسیر القرآن الکریم ( شبر)، بیروت، دارالبلاغة للطباعة و النشر، 1412ق.
شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، قم، مکتبه آیة الله المرعشی، 1409 ق.
شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، دمشق - بیروت، دارابن کثیر - دارالکلم الطیب، 1414ق.
صادقی تهرانی، محمدالفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامی، 1365ش.
صدوق، محمد بن علی بن الحسین، امالی، کتابخانه اسلامیه، 1362ش.
ـــــــــــــ ، علل الشرائع، قم، داوری، 1385ش.
صفار، محمد بن حسن بن فروخ، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی، 1404ق.
طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو، 1372ش.
طبری، محمدبن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1412ق.
طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تهران، کتابفروشی مرتضوی، 1416ق.
طنطاوی، سید محمد، التفسیر الوسیط للقرآن الکریم، مصر، نهضة مصر، بی تا.
طوسی، محمد بن حسن، الأمالی، قم، انتشارات دارالثقافة، 1414ق.
ـــــــــــ، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش.
عروسی، حویزی عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، قم، اسماعیلیان، 1415ق.
عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر ( تفسیر العیاشی)، تهران، چاپ خانه علمیه، 1380ق.
فرات کوفی، فرات بن ابراهیم، تفسیر فرات الکوفی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1410ق.
فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، قم، انتشارات هجرت، 1410ق.
فضل الله، سید محمد حسین، تفسیر من وحی القرآن، بیروت، دارالملاک للطباعة و النشر، 1419ق.
فیض کاشانی، ملامحسن، الأصفی فی تفسیر القرآن، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1418ق.
ــــــــــ ، تفسیر الصافی، تهران، انتشارات الصدر، 1415ق.
فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، قم، دارالهجرة، 1414ق.
قرشی، سیدعلی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، تهران، بنیاد بعثت، 1377ش.
ـــــــــــــ ، قاموس قرآن، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1371ش.
قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1364ش.
قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، تفسیر کنزالدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیرقمی، قم، دارالکتاب، 1367ش.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1365ش.
مترجمان، تفسیر هدایت، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1377ش.
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
مدرسی، سید محمد تقی، من هدی القرآن، تهران، دارمحبی الحسین، 1419ق.
مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش.
ـــــــــــــــ ، تفسیر روشن، تهران، مرکز نشر کتاب، 1380ش.
معرفت، محمدهادی، التأویل فی مختلف المذاهب و الأراء، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1427 ق/ 1385ش.
ــــــــــ ، التمهید فی علوم القرآن، قم، مؤسسة النشر الإسلامی، ط 1، 1412ق.
مغنیه، محمدجواد، تفسیر الکاشف، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1424ق.
مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الأمالی، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
ــــــــــــ ، الإختصاص، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
ــــــــــــ ، تفسیر القرآن المجید، دفتر تبلیغات اسلامی، 1424ق.
مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1374ش.
میرحامد حسین، عبقات الأنوار فی امامه الأئمه الاطهار، اصفهان، کتابخانه عمومی امام امیر المؤمنین علی علیه السلام، 1366ش.
نجفی خمینی، محمدجواد، تفسیر آسان، تهران، اسلامیه، 1398ق.

پی نوشت ها :

1. آل عمران/ 7.
2. آل عمران/7، برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، 21/3؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 432/2.
3. ر.ک: راغب، مفردات، 99؛ ابن منظور، لسان العرب، 34/11؛ زبیدی، تاج العروس، ج 32/14؛ ابن فارس، معجم مقائیس اللغة، 162/1.
4. راغب، مفردات، 99؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 437/2؛ مصطفوی، تفسیر روشن، ج 79/4.
5. نساء/59؛ همچنین ر.ک: إسراء/ 35.
6. آل عمران/ 7.
7. طبرسی، مجمع البیان، 701/2؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 440/2؛ مصطفوی، تفسیر روشن، 79/4؛ جعفری، کوثر، 68/2؛ سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، 14/2؛ ثقفی، تفسیر روان جاوید، 381/1؛ شبر، الجوهر الثمین، 296/1؛ زمخشری، الکاشف عن حقایق غوامض التنزیل، ج338/1.
8. طباطبایی، المیزان، 27/3؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 16/2؛ رازی، مفاتیح الغیب، 145/7؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، 16/4؛ شوکانی، فتح القدیر، 362/1.
9. ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 440/2؛ معرفت، التمهید فی علوم القرآن، 36/3؛ همو، التأویل فی مختلف المذاهب و الأراء، 20.
10. طبرسی، مجمع البیان، 701/2.
11. ر.ک: کلینی، کافی، 213/1؛صفارقمی، بصائر الدرجات، 194 و 202. در این دو کتاب ابوابی برای نقل این دسته از روایات در نظر گرفته شده و روایات متعددی نقل شده که نشان می دهند ائمه علیهم السلام از راسخان در علم و صاحبان دانش تأویل هستند.
12. طبری، جامع البیان، 122/3؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 8/2.
13. راغب، مفردات، 249.
14. کلینی، کافی، 28/1.
15. زبیدی، تاج العروس، 161/16؛ طریحی، مجمع البحرین، 44/6؛ فیومی، مصباح المنیر، 145/2.
16. بقره/ 269.
17. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، 493/8؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 44/17؛ طوسی، التبیان، 88/7؛ عروسی، نورالثقلین، 196/4؛ قمی مشهدی، کنزالدقایق،235/10؛ طبری، جامع البیان، 43/21؛ سیوطی، الدر المنثور، 161/5.
18. لقمان/ 12.
19. ر.ک: إسراء / 23-39.
20. نمل/ 38.
21. نمل/ 39.
22. نمل/ 40.
23. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، 349/7؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، 201/22؛ مدرسی، من هدی القرآن، 192/9؛ رازی، روض الجنان و روح الجنان، 46/15؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، 204/14؛ آلوسی، روح المعانی، 198/10؛ حقی بروسوی، روح البیان، 349/6.
24. ابن بابویه، امالی، 564؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، 188/27؛ مفید، اختصاص، 90 و 93؛ قمی، تفسیر، 236/2؛ عروسی، نورالثقلین، 87/4؛ قمی، مشهدی، کنز الدقائق، 562/9.
25. مفسران نیز همین نکته را از این تعبیر قرآنی برداشت کرده اند ( طباطبایی، المیزان، 363/15؛ مکارم، تفسیر نمونه، 469/15؛ مدرسی، من هدی القرآن، 193/9؛ نجفی، خمینی، تفسیر آسان، 68/15؛ رازی، مفاتیح الغیب، 557/24؛ زمخشری، کشاف، 367/3؛ زحیلی، تفسیر المنیر، 303/19 و...).
26. راغب، مفردات، 699؛ ابن منظور ، لسان العرب، 698/1؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، 21/10.
27. بقره/ 53، 87، 101، 113، 121، 129، 144، 145، 146، 156، 171 و 213؛ آل عمران/ 3، 7، 19، 20، 48، 79، 100، 164، 186، 187؛ نساء/ 47، 54، 105، 113، 131 و...
28. بروج/ 22.
29. واقعه/ 77-79.
30. یس/ 12.
31. رعد/ 39.
32. الانعام/ 59؛ همچنین ر.ک: یونس/61؛ هود/6؛ نمل/1 و 75؛ سبأ/3.
33. طبرسی، مجمع البیان، 349/7؛ طبری، جامع البیان، 102/19؛ قرطبی، الجامع الأحکام القرآن، 204/14؛ زمخشری، کشاف، 367/3؛ حقی بروسوی، روح البیان، 349/6.
34. ر.ک: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 470/15؛ طباطبایی، همان، 363/15؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، 206/22.
35. ر.ک: طباطبایی، همان، 363/15؛ مکارم شیرازی، همان، 469؛ نجفی، خمینی، تفسیر آسان، 68/15؛ سبزواری، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، 237/5؛ شبر، القرآن الکریم، 365.
36. ر.ک: طباطبایی، همان: طبری، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 349/7؛ مکارم شیرازی، همان؛ حسینی، تفسیر اثناعشری، 407/6؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 460/7.
37. الأنعام/ 59؛ همچنین ر.ک: یونس/ 61؛ هود/6؛ نمل/75؛ سبأ/3.
38. بروج/ 22.
39. واقعه/ 77-79.
40. یس/12.
41. رعد/ 39.
42. ر.ک: طباطبایی، المیزان، 67/17؛ قرشی، قاموس قرآن، 86/6؛ طیب، أطیب البیان، 7/1؛ قرائنی، تفسیر نور، 526/9.
43. مائده/ 15؛ همچنین ر.ک: یوسف/1؛ شعراء/2؛ قصص/2؛ زخرف/2؛ دخان/2.
44. قمر/17؛ همچنین ر.ک: قمر/22، 32 و 40.
45. زخرف/ 3-4. برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، 83/18؛ طبرسی، مجمع البیان، 60/9؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 9/21.
46. واقعه/ 77-79. برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، همان، 137/19؛ طبرسی، همان، 341؛ مکارم شیرازی، همان، 267/23.
47. بروج/ 21-22. برای مطالعه بیشتر ر.ک: مکارم شیرازی، همان، ج 353/26؛ طبرسی، همان، 711/10؛ زمخشری، کشاف، 733/4.
48. ر.ک: مائده/ 15؛ یوسف/ 1؛ شعراء/2؛ قصص/2، زخرف/2؛ دخان/2؛ بروج/21-22؛ واقعه/ 77-79.
49. رعد/ 43.
50. طباطبایی، المیزان، 385/11؛ طبرسی، مجمع البیان، 462/6؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 259/5.
51. ابن بابویه، امالی، 564؛ صفار قمی، بصائر الدرجات، 212-216؛ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، 400/1-405.
52. هود/ 17.
53. کلینی، کافی، 90/1؛ طوسی، امالی، 371 و 561؛ مفید، امالی، 145؛ صفار قمی، همان، 132؛ عیاشی، تفسیر، 143/2؛ بحرانی، برهان، 90/3.
54. کلینی، کافی، 228/1؛ صفار قمی، همان، 193-194؛ طبرسی، مجمع البیان، 462/6؛ شوشتری، احقاق الحق و ازهاق الباطل، 423/17؛ میر حامد حسین، عبقات الانوار، 89/20؛ حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، 137/3؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، 462/1؛ ازرقی، اخبار مکه، 50/1.
55. کلینی، همان، 229؛ همچنین ر.ک: همان، 257؛ صفار قمی، همان، ص 212-216.
56. کلینی، کافی، 256/1؛ همچنین ر.ک: همان، 147؛ صفار قمی، همان، 109.
57. توبه/ 105.
58. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 183/4؛ زحیلی، تفسیر الوسیط، 914/1.
59. طباطبایی، المیزان، 379/9؛ طبرسی، مجمع البیان، 103/5؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 125/8؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 305/4؛ طبری، جامع البیان 16/11؛ حقی بروسوی، روح البیان، 502/3؛ شوکانی، فتح القدیر، 455/2.
60. ر.ک: رازی، مفاتیح الغیب، 143/16.
61. ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، 103/5؛ قرشی، تفسیر أحسن الحدیث، 305/4؛ مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، 129/8.
62. کلینی، کافی، 219/1؛ صفار، بصائر الدرجات، 424؛ قمی، تفسیر، 304/1؛ بحرانی، برهان، 839/2؛ عروسی، نورالثقلین، 262/2.
63. قصص/7؛ همچنین ر.ک: طه/ 38.
64. آل عمران/ 45.
65. هود: 71-73؛ همچنین ر.ک: ذاریات/ 29-30.
66. بقره/ 247.
67. در بیشتر تفاسیر نام ایشان « اشمویل» ( شمویل) بیان شده است؛ اما در برخی تفاسیر نیز از ایشان به نام « شمعون» یاد شده است ( طبرسی، مجمع البیان، 610/2؛ عروسی، نورالثقلین، 245/1؛ طبری، جامع البیان، 378/2؛ ابن ابی حاتم، تفسیر القرآن العظیم، 462/2؛ ثعلبی، الکشف و البیان، 208/2.
68. طباطبایی، المیزان، 287/2؛ رازی، مفاتیح الغیب، 504/6.
69. ر.ک: قمی، تفسیر، 41/2؛ عروسی، نورالثقلین، 294/3؛ بحرانی، برهان، 659/3؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، 259/3؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، 144/8.
70. کهف/ 84.
71. کهف/ 96-98؛ برای مطالعه بیشتر ر.ک: طباطبایی، المیزان، 365/13؛ طبرسی، مجمع البیان، 764/6؛ صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن، 206/18؛ حسینی، تفسیر اثنا عشری، 120/8.
72. مطابق برخی از روایات، بعضی از اسمای الهی، مستأثر و پنهان هستند که جز خداوند از آن ها اطلاع ندارد ( ر.ک: کلینی، کافی، 165/2 و 254/4).
گویا این اسما به مراتبی از علوم اشاره دارند که مقتضای مقام الوهیت خداوند بوده و بندگان هرگز توان راه یافتن به آن مقام را ندارند.

منبع مقاله :
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی سال دوم تابستان 91



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط